تفسیر نمونه جلد ۱۴

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 32121
دانلود: 3103


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 76 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 32121 / دانلود: 3103
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 14

نویسنده:
فارسی

آيه (17) تا (20) و ترجمه

( يعظكم الله أن تعودوا لمثله أبدا إن كنتم مؤ منين ) (17)( و يبين الله لكم الايات و الله عليم حكيم ) (18)( إن الذين يحبون أن تشيع الفاحشة فى الذين أمنوا لهم عذاب أليم فى الدنيا و الاخرة و الله يعلم و أنتم لا تعلمون ) (19)( و لو لا فضل الله عليكم و رحمته و أن الله روف رحيم ) (20)

ترجمه:

17 - خداوند شما را اندرز مى دهد كه هرگز چنين كارى را تكرار نكنيد اگر ايمان داريد!

18 - و خداوند آيات خود را براى شما تبيين مى كند، و خدا عليم و حكيم است.

19 - كـسـانـى كـه دوسـت دارنـد زشـتيها در ميان مردم با ايمان شيوع يابد عذاب دردناكى براى آنها در دنيا و آخرت است، و خداوند مى داند و شما نمى دانيد.

20 - و اگر فضل و رحمت الهى شامل حال شما نبود و اينكه خدا مهربان و رحيم است (مجازات سختى دامانتان را فرا مى گرفت ).

تفسير:

اشاعه فحشاء ممنوع است

بـاز در ايـن آيات سخن از (داستان افك ) و عواقب شوم و دردناك شايعه سازى و اتهام نـامـوسـى نسبت به افراد پاك است، چرا كه اين مساءله بقدرى مهم است كه قرآن لازم مى بـيـنـد چـنـد بـار از طـرق گـونـاگـون و مـؤ ثـر ايـن مـسـاءله را تـحـليـل كـنـد، و چـنان محكم كارى نمايد كه در آينده چنين صحنه اى در جامعه مسلمين تكرار نشود.

نـخـسـت مـى گـويـد: (خـداونـد شـمـا را انـدرز مـى دهـد كـه مـانـنـد ايـن عمل را هرگز تكرار نكنيد اگر ايمان (به خدا و روز جزا) داريد)( يعظكم الله ان تعودوا لمثله ) .

يعنى اين نشانه ايمان است كه انسان به سراغ اين گناهان عظيم نرود، و اگر مرتكب شد يا نشانه بى ايمانى است و يا ضعف ايمان، در حقيقت جمله مزبور يكى از اركان توبه را ترسيم مى كند، چرا كه تنها پشيمانى از گذشته كافى نيست بايد نسبت به عدم تكرار گناه در آينده نيز تصميم گرفت، تا توبه اى جامع الاطراف باشد.

و بـعـد بـراى تـاءكـيد بيشتر كه توجه داشته باشند اين سخنان، سخنان عادى معمولى نيست، بلكه اين خداوند عليم و حكيم است كه در مقام تبيين بر آمده و حقايق سرنوشت سازى را روشن مى سازد، مى گويد: (خداوند آيات را براى شما تبيين مى كند و خداوند آگاه و حكيم است )( و يبين الله لكم الايات و الله عليم حكيم ) .

بـه مـقـتـضاى علم و آگاهيش از تمام جزئيات اعمال شما با خبر است، و به مقتضاى حكمتش دستورات لازم را مى دهد.

يـا بـه تـعـبـيـر ديـگـر بـه مـقـتـضـاى عـلمـش از نـيـازهـاى شـمـا و عوامل خير و شرتان آگاه است، و به مقتضاى حكمتش دستورات و احكامش را با آن هماهنگ مى سازد.

بـاز بـراى مـحكم كارى، سخن را از شكل يك حادثه شخصى به صورت بيان يك قانون كـلى و جـامـع تغيير داده و مى گويد: (كسانى كه دوست مى دارند زشتيها و گناهان قبيح در ميان افراد با ايمان اشاعه يابد عذاب دردناكى در دنيا و آخرت دارند( ان الذين يحبون ان تشيع الفاحشة فى الذين آمنوا لهم عذاب اليم فى الدنيا و الاخرة ) .

قـابـل تـوجـه ايـنـكـه نـمى گويد كسانى كه اشاعه فحشاء دهند، بلكه مى گويد دوست دارند كه چنين كارى را انجام دهند و اين نهايت تاءكيد در اين زمينه است.

بـه تـعـبـيـر ديگر مبادا تصور شود كه اين همه اصرار و تاءكيد به خاطر اين بوده كه همسر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) يا شخص ‍ ديگرى در پايه او، متهم شده است، بـلكـه در مورد هر كس و هر فرد با ايمان چنين برنامه اى پيش آيد تمام آن تاءكيدات و اصرارها در مورد او صادق است، چرا كه جنبه شخصى و خصوصى ندارد، هر چند ممكن است بر حسب موارد جنبه هاى ديگرى بر آن افزوده شود.

ضـمـنـا بـايـد توجه داشت كه اشاعه فحشاء منحصر به اين نيست كه انسان تهمت و دروغ بـى اسـاسـى را در مـورد زن و مـرد بـا ايـمـانـى نـشـر دهـد، و آنـهـا را بـه عـمـل منافى عفت متهم سازد، اين يكى از مصاديق آن است، اما منحصر به آن نيست، اين تعبير مفهوم وسيعى دارد كه هر گونه نشر فساد و اشاعه زشتيها و قبائح و كمك به توسعه آن را شامل مى شود.

البته كلمه (فاحشه ) يا (فحشاء) در قرآن مجيد غالبا در موارد انحرافات جنسى و آلودگـيـهـاى نـاموسى به كار رفته، ولى از نظر مفهوم لغوى چنانكه راغب در (مفردات ) گويد: (فحش ) و (فحشاء) و (فاحشه ) به معنى هر گونه رفتار و گفتارى است كه زشتى آن بزرگ باشد، و در قرآن مجيد نيز گاهى در همين معنى وسيع اسـتـعـمـال شـده مـانند( و الذين يجتنبون كبائر الاثم و الفواحش ) : (كسانى كه از گناهان بزرگ و از اعمال زشت و قبيح اجتناب مى كنند...) (سوره شورى آيه 37).

و به اين ترتيب وسعت مفهوم آيه كاملا روشن مى شود.

اما اينكه مى گويد: آنها عذاب دردناكى در دنيا دارند ممكن است اشاره به حدود و تعزيرات شـرعـيه، و عكس العملهاى اجتماعى، و آثار شوم فردى آنها باشد كه در همين دنيا دامنگير مـرتـكـبـيـن اين اعمال مى شود، علاوه بر اين محروميت آنها از حق شهادت، و محكوم بودنشان به فسق و رسوائى نيز از آثار دنيوى آن است.

و اما عذاب دردناك آخرت دورى از رحمت خدا و خشم و غضب الهى و آتش دوزخ مى باشد.

و در پـايـان آيـه مـى فـرمايد: (و خدا مى داند و شما نمى دانيد)( و الله يعلم و انتم لا تعلمون ) .

او از عواقب شوم و آثار مرگبار اشاعه فحشاء در دنيا و آخرت به خوبى آگاه است، ولى شما از ابعاد مختلف اين مسأله آگاه نيستيد.

او مـى دانـد چه كسانى در قلبشان حب اين گناه است و كسانى را كه زير نامه اى فريبنده به اين عمل شوم مى پردازند مى شناسد اما شما نمى دانيد و نمى شناسيد.

و او مـى دانـد چـگـونـه بـراى جـلوگـيـرى از ايـن عـمـل زشـت و قـبـيـح احـكـامـش را نازل كند.

در آخـريـن آيـه مـورد بـحـث كـه در عـيـن حـال آخـريـن آيات (افك ) و مبارزه با (اشاعه فـحـشاء) و (قذف ) مؤ منان پاكدامن است، بار ديگر اين حقيقت را تكرار و تاءكيد مى كند كه: (اگر فضل و رحمت الهى شامل حال شما نمى شد، و اگر خـداونـد نـسـبـت بـه شـمـا رحيم و مهربان نبود آنچنان مجازات عظيم و دردناكى در اين دنيا بـراى شـمـا قـائل مـى شـد كـه روزگـارتـان سـيـاه و زنـدگـيـتان تباه گردد)( و لو لا فضل الله عليكم و رحمته و ان الله رؤف رحيم ) .

1 - اشاعه فحشاء چيست؟

از آنجا كه انسان يك موجود اجتماعى است، جامعه بزرگى كه در آن زندگى مى كند از يك نـظر همچون خانه او است، و حريم آن همچون حريم خانه او محسوب مى شود، پاكى جامعه به پاكى او كمك مى كند و آلودگى آن به آلودگيش.

روى همين اصل در اسلام با هر كارى كه جو جامعه را مسموم يا آلوده كند شديدا مبارزه شده است.

اگر مى بينيم در اسلام با غيبت شديدا مبارزه شده يكى از فلسفه هايش اين است كه غيبت، عيوب پنهانى را آشكار مى سازد و حرمت جامعه را جريحه دار مى كند.

اگـر مـى بـيـنـيـم دسـتور عيب پوشى داده شده يك دليلش همين است كه گناه جنبه عمومى و همگانى پيدا نكند.

اگـر مى بينيم گناه آشكار اهميتش بيش از گناه مستور و پنهان است تا آنجا كه در روايتى از امـام عـلى بـن مـوسـى الرضـا (عليهما‌السلام ) مـى خـوانـيـم: المـذيـع بـالسـيـئة مـخـذول والمـسـتـتـر بـالسـيـئة مـغـفـور له: (آنـكـس كـه گـنـاه را نـشـر دهـد مـخـذول و مـطـرود اسـت و آنـكـس كـه گـنـاه را پـنـهـان مـى دارد مشمول آمرزش الهى است ).

و اگـر مـى بـيـنـيم در آيات فوق موضوع اشاعه فحشاء با لحنى بسيار شديد و فوق ـ العاده كوبنده محكوم شده نيز دليلش همين است.

اصـولا گـنـاه همانند آتش است، هنگامى كه در نقطه اى از جامعه اين آتش روشن شود بايد سعى و تلاش كرد كه آتش خاموش، يا حداقل محاصره گردد، اما اگر به آتش دامن زنيم و آن را از نقطه اى به نقطه ديگر ببريم، حريق همه جا را فرا خواهد گرفت و كسى قادر بر كنترل آن نخواهد بود.

از ايـن گـذشـتـه عـظـمـت گـنـاه در نـظـر عامه مردم و حفظ ظاهر جامعه از آلودگيها خود سد بزرگى در برابر فساد است، اشاعه فحشاء و نشر گناه و تجاهر به فسق اين سد را مى شكند، گناه را كوچك مى كند، و آلودگى به آن را ساده مى نمايد.

در حـديـثى از پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى خوانيم: من اذاع فاحشة كان كـمـبـتـدئها: (كسى كه كار زشتى را نشر دهد همانند كسى است كه آن را در آغاز انجام داده ).

در حـديـث ديـگـرى از امـام مـوسى بن جعفر (عليه‌السلام ) مى خوانيم كه مردى خدمتش آمد و عـرض كـرد: فـدايـت شـوم از يـكـى از بـرادران ديـنـى كـارى نـقـل كردند كه من آن را ناخوش داشتم، از خودش پرسيدم انكار كرد در حالى كه جمعى از افـراد مـوثق اين مطلب را از او نقل كرده اند، امام فرمود: كذب سمعك و بصرك عن اخيك و ان شـهـد عندك خمسون قسامه و قال لك قول فصدقه و كذبهم، و لاتذيعن عليه شيئا تشينه بـه و تـهـدم بـه مـروتـه، فـتـكـون مـن الذيـن قـال الله عـز و جل ان الذين يحبون ان تشيع الفاحشة فى الذين آمنوا لهم عذاب اليم فى الدنيا و الاخرة: (گـوش و چـشـم خود را در مقابل برادر مسلمانت تكذيب كن، حتى اگر پنجاه نفر سوگند خـورنـد كه او كارى كرده و او بگويد نكرده ام از او بپذير و از آنها نپذير، هرگز چيزى كه مايه عيب و ننگ او است و شخصيتش را از مـيان مى برد در جامعه پخش مكن كه از آنها خواهى بود كه خداوند درباره آنها فرموده: (كـسـانـى كـه دوست مى دارند زشتيها در ميان مؤ منان پخش شود عذاب دردناكى در دنيا و آخرت دارند) و.

ذكـر ايـن نـكـتـه نـيـز لازم اسـت كـه (اشـاعـه فـحـشـاء) اشكال مختلفى دارد:

گاه به اين مى شود كه دروغ و تهمتى را دامن بزند و براى اين و آن بازگو كند.

گاه به اين است كه مراكزى كه موجب فساد و نشر فحشاء است به وجود آورد.

گـاه بـه ايـن است كه وسائل معصيت در اختيار مردم بگذارند و يا آنها را به گناه تشويق كـنـنـد و بالاخره گاه به اين حاصل مى شود كه پرده حيا را بدرند و مرتكب گناه در ملاء عـام شـونـد، همه اينها مصداق اشاعه فحشاء است چرا كه مفهوم اين كلمه، وسيع و گسترده مى باشد (دقت كنيد).

2 - بلاى شايعه سازى

جـعـل و پـخش شايعات دروغين و نگران كننده يكى از مهمترين شاخه هاى جنگ روانى توطئه گران است.

هنگامى كه دشمن قادر نيست از طريق روياروئى صدمه اى وارد كند دست به پخش شايعات مـى زنـد، و از ايـن طـريـق افـكـار عـمـومـى را نـگـران و بـه خـود مشغول ساخته و از مسائل ضرورى و حساس منحرف مى كند.

شايعه سازى يكى از سلاحهاى مخرب براى جريحه دار ساختن حيثيت نيكان و پاكان و پراكنده ساختن مردم از اطراف آنها است.

در آيات مورد بحث طبق شأن نزولهاى معروف منافقين براى لكه دار ساختن حيثيت پيامبر خـدا و مـتـزلزل سـاخـتـن وجـاهـت عـمـومـى او دسـت بـه جـعـل نـاجـوانـمـردانـه تـريـن شـايعات و پخش آن زدند و پاكى بعضى از همسران پيامبر بـزرگ اسـلام را بـا اسـتـفـاده از يـك فـرصـت مـنـاسـب زيـر سـؤ ال كشيدند، و براى مدتى نسبتا طولانى چنان افكار مسلمانان را مشوب و ناراحت كردند كه مـؤ مـنـان ثـابـت قدم و راستين همچون مار گزيده به خود مى پيچيدند تا اينكه وحى الهى بـه يارى آنان آمد و چنان گوشمال شديدى به منافقان شايعه ساز داد كه درس عبرتى براى همگان شد.

گر چه در جامعه هائى كه خفقان سياسى وجود دارد نشر شايعات يكنوع مبارزه محسوب مى شـود، ولى انگيزه هاى ديگرى همچون انتقامجوئى، تصفيه حسابهاى خصوصى، تخريب اعـتـمـاد عـمـومـى، لكـه دار سـاخـتـن شـخـصـيـت افـراد بـزرگ و مـنـحـرف سـاختن افكار از مسائل اساسى نيز عوامل پخش شايعات محسوب مى باشد.

اين كافى نيست كه ما بدانيم چه انگيزه اى سبب شايعه سازى است، مهم آن است كه جامعه را از ايـنـكـه آلت دسـت شـايـعـه سازان گردد و به نشر آن كمك كند و با دست خود وسيله نابودى خويش را فراهم سازد بر حذر داريم، و به مردم توجه دهيم كه بايد هر شايعه را هـمـانـجـا كـه مـى شـنـويـم دفـن كـنـيـم و گـرنـه دشـمـن را خـوشـحال و پيروز ساخته ايم، بعلاوه مشمول عذاب اليم دنيا و آخرت كه در آيات فوق به آن اشاره شده خواهيم بود.

3 - كوچك شمردن گناه

در آيـات فـوق از مـسـائلى كه مورد نكوهش قرار گرفته اين بود كه شما گناهى همچون نـشـر بـهـتـان و تـهـمـت را مـرتـكـب مـى شـويـد و در عـيـن حال آن را كوچك مى شمريد.

بـه راسـتـى كـوچك شمردن گناه خود يكى از خطاها است، كسى كه گناهى مى كند و آن را بـزرگ مى شمرد و از كار خود ناراحت است در مقام توبه و جبران بر مى آيد، اما آنكس كه آن را كـوچـك مـى شـمـرد و اهـميتى براى آن قائل نيست و حتى گاه مى گويد: (خوشا به حـال من اگر گناه من همين باشد)! چنين كسى در مسير خطرناكى قرار گرفته، و همچنان به گناه خود ادامه مى دهد.

بـه هـمـيـن دليـل در حديثى از امير مؤ منان على (عليه‌السلام ) مى خوانيم: اشد الذنوب ما استهان به صاحبه: (شديدترين گناهان گناهى است كه صاحبش آن را سبك بشمارد).

آيه (21) تا (25) و ترجمه

( يـأ يـهـا الذيـن أمـنـوا لا تـتـبـعـوا خطوات الشيطان و من يتبع خطوت الشيطان فانه يامر بـالفـحـشـاء و المـنكر و لو لا فضل الله عليكم و رحمته ما زكى منكم من أحد أبدا و لكن الله يزكى من يشاء و الله سميع عليم ) (21)( و لا يـاتـل أولوا الفـضـل مـنـكـم و السـعـة أن يـؤ تـوا أولى القـربـى و المـسـاكـيـن و المهاجرين فى سبيل الله و ليعفوا و ليصفحوا إلا تحبون أن يغفر الله لكم و الله غفور رحيم ) (22)( إن الذيـن يـرمـون المـحـصـنات الغافلات المؤ منات لعنوا فى الدنيا و الاخرة و لهم عذاب عظيم ) (23)( يوم تشهد عليهم ألسنتهم و أيديهم و أرجلهم بما كانوا يعملون ) (24)( يومئذ يوفيهم الله دينهم الحق و يعلمون أن الله هوالحق المبين ) (25)

ترجمه:

21 - اى كـسـانـى كـه ايـمـان آورده ايـد از گـامـهـاى شـيطان پيروى نكنيد هر كس قدم جاى قـدمـهـاى شـيـطان بگذارد (گمراهش مى سازد)، چرا كه او امر به فحشاء و منكر مى كند، و اگـر فـضـل و رحـمت الهى به سراغ شما نمى آمد احدى از شما هرگز پاك نمى شد ولى خداوند هر كه را بخواهد تزكيه مى كند و خدا شنوا و دانا است.

22 - آنـها كه داراى برترى (مالى ) و وسعت زندگى هستند نبايد سوگند ياد كنند كه از انفاق نسبت به نزديكان و مستمندان و مهاجران در راه خدا دريغ نمايند، آنها بايد عفو كنند و صرفنظر نمايند، آيا دوست نمى داريد خداوند شما را ببخشد؟ و خداوند غفور و رحيم است.

23 - كسانى كه زنان پاكدامن و بيخبر (از هر گونه آلودگى ) و مؤ من را متهم مى سازند در دنيا و آخرت از رحمت الهى بدورند، و عذاب بزرگى در انتظارشان است.

24 - در آن روز كـه زبـانـهـا و دسـتها و پاهايشان بر ضد آنها به اعمالى كه مرتكب مى شدند گواهى مى دهد.

25 - در آن روز خـداونـد جزاى واقعى آنها را بى كم و كاست مى دهد، و مى دانند كه خداوند حق مبين است.

تفسير:

مجازات هم حسابى دارد!

گـر چـه ايـن آيـات صـريـحا داستان افك را دنبال نمى كند ولى تكميلى براى محتواى آن بحث محسوب مى شود، هشدارى است به همه مؤ منان كه نفوذ افكار و اعـمـال شيطانى گاه به صورت تدريجى و كم رنگ است و اگر در همان گامهاى نخست كـنترل نشود وقتى انسان متوجه مى گردد كه كار از كار گذشته است، بنابراين هنگامى كـه نـخـستين وسوسه هاى اشاعه فحشا يا هر گناه ديگر آشكار مى شود، بايد همانجا در مقابل آن ايستاد تا آلودگى گسترش پيدا نكند.

در نخستين آيه روى سخن را به مؤ منان كرده، مى گويد: (اى كسانى كه ايمان آورده ايد از گـامـهـاى شـيـطان پيروى نكنيد، و هر كس از گامهاى شيطان پيروى كند به انحراف و گـمـراهـى و فـحـشـاء و مـنـكـر كشيده مى شود چرا كه شيطان دعوت به فحشاء و منكر مى كـنـد)( يـا ايـهـا الذيـن آمنوا لا تتبعوا خطوات الشيطان و من يتبع خطوات الشيطان فانه يامر بالفحشاء و المنكر ) .

اگـر (شـيـطـان ) را بـه مـعـنـى وسـيـع كـلمـه، يـعـنـى (هـر مـوجود موذى و تبهكار و ويـرانـگـر) تـفـسـيـر كنيم گستردگى اين هشدار در تمام ابعاد زندگى روشن مى شود. هرگز يك انسان پاكدامن و با ايمان را نمى شود يك مرتبه در آغوش فساد پرتاب كرد، بلكه گام به گام اين راه را مى سپرد:

گام اول معاشرت و دوستى با آلودگان است.

گام دوم شركت در مجلس آنها.

گام سوم فكر گناه.

گام چهارم ارتكاب مصاديق مشكوك و شبهات.

گام پنجم انجام گناهان صغيره.

و بالاخره در گامهاى بعد گرفتار بدترين كبائر مى شود، درست به كسى مـى مـاند كه زمان خويش به دست جنايتكارى سپرده او را گام به گام به سوى پرتگاه مى برد، تا سقوط كند و نابود گردد، آرى اين است (خطوات شيطان ).

سپس اشاره به يكى از مهمترين نعمتهاى بزرگش بر انسانها در طريق هدايت كرده چنين مى گـويـد: اگـر فـضـل و رحـمت الهى بر شما نبود احدى از شما هرگز پاك نمى شد، ولى خـداونـد هـر كـه را بـخـواهـد تـزكـيـه مـى كـنـد، و خـدا شـنـوا و دانـا اسـت( و لو لافـضـل الله عـليـكـم و رحـمـتـه مـا زكى منكم من احد ابدا و لكن الله يزكى من يشاء و الله سميع عليم ) .

بـدون شـك فـضـل و رحـمـت الهـى اسـت كه موجب نجات انسانها از آلودگيها و انحرافات و گناهان مى شود، چرا كه از يك سو موهبت عقل را داده، و از سوى ديگر موهبت وجود پيامبر و احـكـامـى كه از طريق وحى نازل مى گردد، ولى از اين مواهب گذشته توفيقات خاص او و امـدادهـاى غـيـبـيـش كـه شـامـل حـال انـسـانـهـاى آمـاده و مـسـتـعـد و مـسـتـحـق مـى گردد مهمترين عامل پاكى و تزكيه است.

جـمـله (مـن يـشـاء) چـنـانـكـه بـارهـا گـفـتـه ايـم بـه مـعـنـى اراده و مـشـيـت بـى دليـل نـيـست، بلكه تا مجاهده و تلاشى از ناحيه بندگان نباشد هدايت و موهبتى از ناحيه خـدا صـورت نمى گيرد، آن كس كه طالب اين راه است و در آن گام مى نهد و جهاد مى كند، دسـتـش را مـى گـيـريـد، از وسـوسـه شـيـاطـيـن حـفـظـش مـى كـنـد و بـه سـر منزل مقصود مى رساند.

و بـه تـعـبـيـر ديـگـر فـضـل و رحـمـت الهـى گـاه جنبه تشريعى دارد، و آن از طريق بعثت پـيـامـبـران و نـزول كـتـب آسـمانى و تشريع احكام و بشارتها و انذارها است، و گاه جنبه تكوينى دارد و آن از طريق امدادهاى معنوى و الهى است، و آيات مورد بحث (بقرينه جمله من يشاء) بيشتر ناظر به قسمت دوم است.

ضـمـنـا بـايـد تـوجـه داشـت كـه زكـات و تـزكـيـه در اصل به معنى نمو يافتن و نمو دادن است، ولى در بسيارى از موارد به معنى پاك شدن و پـاك كـردن بـه كار رفته است، و اين هر دو ممكن است به يك ريشه باز گردد، زيرا تا پاكى از موانع و مفاسد و رذائل نباشد نمو و رشد امكان پذير نخواهد بود.

جـمـعـى از مـفـسـران بـراى دومـيـن آيـه مـورد بـحـث شـاءن نـزولى نـقـل كـرده انـد كـه پـيـوند آن را با آيات گذشته روشن مى سازد و آن اينكه: (اين آيه درباره گروهى از صحابه نازل شد كه بعد از (داستان افك ) سوگند ياد كردند كه بـه هـيچيك از كسانى كه در اين ماجرا درگير بودند و به اين تهمت بزرگ دامن زدند كمك مـالى نـكـنـنـد، و در هـيـچ مـوردى بـا آنـهـا مـواسـات نـنـمـايـنـد، آيـه فـوق نازل شد و آنها را از اين شدت عمل و خشونت باز داشت و دستور عفو و گذشت داد).

ايـن شأن نزول را (قرطبى ) در تفسيرش از (ابن عباس ) و (ضحاك )، و مرحوم (طـبـرسـى ) از (ابـن عـبـاس ) و غـيـر او، ذيـل آيـات مـورد بـحـث نقل كرده اند و جنبه عمومى دارد.

ولى گـروهـى از مـفـسـران اهـل تـسـنـن اصرار دارند كه اين آيه در مورد خصوص ابوبكر نـازل شـده كـه بـعـد از داسـتـان افـك، كـمـك مـالى خود را به (مسطح بن اثاثه ) كه (پـسـر خـاله ) يا (پسر خواهر) او بود و به مساءله افك دامن مى زد قطع كرده، در حالى كه تمام ضميرهائى كه در آيه به كار رفته به صورت جمع است و نشان مى دهد كـه گـروهـى از مـسـلمـانـان بـعـد از اين ماجرا تصميم به قطع كمكهاى خود از اين مجرمان گرفته بودند و آيه آنها را از اين كار نهى كرد.

ولى بـه هـر حـال مـى دانـيـم آيـات قـرآن اخـتـصـاص بـه شـاءن نـزول نـدارد، بـلكـه هـمـه مـؤ مـنـان را تـا دامـنـه قـيـامـت شامل مى گردد، يعنى توصيه مى كند كه مسلمانان در اين گونه موارد گرفتار احساسات تند و داغ نشوند و در برابر لغزشها و اشتباهات

گنهكاران تصميمات خشن نگيرند.

با توجه به اين شأن نزول به تفسير آيه باز مى گرديم:

قرآن مى گويد: (آنها كه داراى برترى مالى و وسعت زندگى هستند نبايد سوگند ياد كـنـند (يا تصميم بگيرند) كه انفاق خود را نسبت به نزديكان و مستمندان و مهاجران در راه خـدا قـطـع مـى كـنند)( و لا ياتل اولوا الفضل منكم و السعة ان يؤ توا اولى القربى و المساكين و المهاجرين فى سبيل الله ) .

ايـن تـعـبـيـر نـشـان مـى دهد كه جمعى از كسانى كه آلوده افك شدند از مهاجران در راه خدا بودند كه فريب منافقان را خوردند، و خداوند به خاطر سابقه آنها اجازه نداد كه آنان را از جـامـعـه اسـلامـى طـرد كـنـنـد و تـصميمهائى كه بيش از حد استحقاق باشد درباره آنها بگيرند.

ضمنا جمله (لا ياتل ) از ماده (الية ) (بر وزن عطيه ) به معنى سوگند ياد كردن و يا از ماده (الو) (بر وزن دلو) به معنى كوتاهى كردن و ترك نمودن است، بنابراين آيه طبق معنى اول نهى از سوگند در قطع اين گونه كمكها مى كند.

و بـنـابـر مـعـنـى دوم نـهـى از كـوتـاهـى و تـرك ايـن عمل مى نمايد.

سـپـس بـراى تـشـويـق و ترغيب مسلمانان به ادامه اين گونه كارهاى خير اضافه مى كند (بايد عفو كنند و گذشت نمايند)( و ليعفوا و ليصفحوا ) .

(آيا دوست نمى داريد خداوند شما را بيامرزد)( الا تحبون ان يغفر الله لكم ) .

پـس هـمـانـگـونـه كـه شـمـا انـتـظـار عفو الهى را در برابر لغزشها داريد بايد در مورد ديگران عفو و بخشش را فراموش نكنيد.

(و خداوند غفور و رحيم است )( و الله غفور رحيم ) .

عجب اينكه از يكسو با آنهمه آيات كوبنده، (اصحاب افك ) را شديدا محكوم مى كند، اما براى اينكه افراد افراطى از حد تجاوز نكنند با سه جمله كه هر يك از ديگرى گيراتر و جذابتر است احساساتشان را كنترل مى نمايد:

نخست امر به عفو و گذشت مى كند.

سپس مى گويد آيا دوست نداريد خدا شما را ببخشد؟ پس شما هم ببخشيد.

و سـر انجام دو صفت از صفات خدا كه (غفور) و (رحيم ) است به عنوان تأكيد ذكر مـى كـنـد اشاره به اينكه شما نمى توانيد داغتر از فرمان پروردگار باشيد خداوند كه صـاحـب اصلى اين حكم است غفور و رحيم است، او دستور مى دهد كمكها را قطع نكنيد، ديگر شما چه مى گوئيد؟!

بـدون شـك همه مسلمانانى كه در ماجراى افك درگير شدند با توطئه قبلى نبود، بعضى از مـنافقين مسلمان نما پايه گذار بودند، و گروهى مسلمان فريب خورده دنباله رو، بدون شـك هـمـه آنـهـا مـقـصـر و گـنـاهكار بودند، اما ميان اين دو گروه فرق بسيار بود، و نمى بايست با همه يكسان معامله كنند.

بـه هـر حـال آيـات فـوق درس بسيار بزرگى است براى امروز و فرداى مسلمانان و همه آيـنـدگان كه به هنگام آلودگى بعضى از افراد به گناه و لغزشى، نبايد در كيفر از حـد اعـتدال تجاوز كرد، نبايد آنها را از جامعه اسلامى طرد نمود، و نبايد درهاى كمكهاى را به روى آنها بست تا يكباره در دامن دشمنان سقوط كنند و در صف آنها قرار گيرند.

آيـات فـوق در حـقـيـقت ترسيمى از تعادل (جاذبه ) و (دافعه ) اسلامى است: آيات افـك و مـجـازات شـديـد تـهـمـت زنـنـدگـان بـه نـوامـيـس مـردم نـيـروى عـظـيـم دافـعـه را تـشـكـيـل مـى دهـد، و آيـه مـورد بـحث كه سخن از عفو و گذشت و غفور و رحيم بودن خدا مى گويد بيانگر جاذبه است!.

سـپـس بـار ديـگـر بـه مـساءله (قذف ) و متهم ساختن زنان پاكدامن با ايمان به اتهام ناموسى بازگشته، و بطور مؤ كد و قاطع مى گويد: (كسانى كه زنان پاكدامن و بى خـبر از هر گونه آلودگى و مؤ من را به نسبتهاى ناروا متهم مى سازند در دنيا و آخرت از رحـمـت الهـى دورنـد و عـذاب عـظـيـمـى در انـتـظار آنها است )( ان الذين يرمون المحصنات الغافلات المؤ منات لعنوا فى الدنيا و الاخرة و لهم عذاب عظيم ) .

در واقع سه صفت براى اين زنان ذكر شده كه هر كدام دليلى است بر اهميت ظلمى كه بر آنها از طريق تهمت وارد مى گردد:

(مـحـصـنـات ) (زنـان پـاكـدامـن ) (غافلات ) (دور از هر گونه آلودگى ) و مؤ منات (زنـان بـا ايـمـان ) و بـه ايـن تـرتيب نشان مى دهد كه تا چه حد نسبت ناروا دادن به اين افراد، ظالمانه و ناجوانمردانه و درخور عذاب عظيم است.

ضـمـنا تعبير به (غافلات ) تعبير جالبى است كه نهايت پاكى آنها را از هر گونه انـحـراف و بى عفتى مشخص مى كند، يعنى آنها نسبت به آلودگيهاى جنسى آنقدر بى اعتنا هـسـتـنـد كـه گوئى اصلا از آن خبر ندارند، زيرا موضع انسان در برابر گناه گاه به صورتى در مى آيد كه اصلا تصور گناه از فكر و مغز او بيرون مى رود گوئى اصلا چنين عملى در خارج وجود ندارد و اين مرحله عالى تقوا است.

اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از غافلات زنانى است كه از نسبتهاى ناروائى كه به آنـهـا داده شـده بـى اطـلاعند، و به همين دليل از خود دفاع نمى كنند، و در نتيجه آيه مورد بـحـث مـطـلب تـازه اى در مـورد اين گونه اتهامات مطرح مى كند چرا كه در آيات گذشته سـخـن از تهمت زنندگانى بود كه شناخته مى شدند و مورد مجازات قرار مى گرفتند، اما در اينجا سخن از شايعه سازانى است

كـه خـود را از مـجـازات و حد شرعى پنهان داشته اند، قرآن مى گويد: اينها تصور نكنند كـه بـا ايـن عمل مى توانند خود را براى هميشه از كيفر الهى دور دارند، خدا آنها را در اين دنيا از رحمت خويش دور مى كند و در آخرت عذابى عظيم دارند.

گـرچـه آيـه فـوق بـعـد از داسـتـان افـك قـرار گـرفـتـه و بـه نـظـر مـى رسـد كـه نـزول آن بـى ارتـبـاط بـا ايـن مـاجـرا نبوده، ولى مانند تمام آياتى كه در موارد خاصى نازل مى شود و مفهوم آن كلى است اختصاص به مورد معينى ندارد.

عجب اينكه بعضى از مفسران مانند فخر رازى در تفسير كبير و بعضى ديگر اصرار دارند كـه مفهوم اين آيه را محدود به تهمت زدن به زنان پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بـدانـنـد و ايـن گـنـاه را در سـر حـد كـفر قرار مى دهند و كلمه لعن را كه در آيه وارد شده دليل بر آن بشمرند.

در حـالى كـه تهمت زدن هر چند گناه بسيار بزرگى است، و اگر در مورد همسران پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بـاشد گناه بزرگتر و عظيمترى محسوب مى شود ولى بـه تـنهائى موجب كفر نيست، و لذا پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در داستان افك بـا ايـن گـونه افراد معامله مرتد ننمود بلكه در آيات بعد از آن كه شرح آن را خوانديم توصيه به عدم خشونت بيش از حد در مورد آنان فرمود كه با كفر سازگار نيست.

و امـا (لعـن ) دورى از رحـمـت خـدا است كه در مورد كافر و مرتكبين گناهان كبيره صادق اسـت، لذا در هـمـين آياتى كه در باره حد قذف گذشت (در احكام مربوط به لعان ) دوبار كلمه لعن در مورد دروغگويان به كار رفته است.

در روايـات اسـلامى نيز كرارا كلمه لعن درباره بعضى از مرتكبين گناهان كبيره به كار رفـته است، حديث لعن الله فى الخمر عشر طوائف... خدا ده گروه را در مورد شراب لعنت كرده... معروف است.

آيـه بعد چگونگى حال اين گروه تهمت زنندگان را در دادگاه بزرگ خدا مشخص كرده مى گويد: آنها عذاب عظيمى دارند، در آن روز كه زبانهاى آنها و دستها و پاهايشان بر ضد آنـان بـه اعـمالى كه مرتكب شدند گواهى مى دهند( يوم تشهد عليهم السنتهم و ايديهم و ارجلهم بما كانوا يعملون ) .

زبان آنها بى آنكه خودشان مايل باشند به گردش در مى آيد و حقائق را بازگو مى كند ايـن مـجـرمـان بـعـد از مـشـاهـده دلائل و شـواهـد قـطـعـى جـرم بـر خـلاف مـيل باطنى خود صريحا اقرار به گناه كرده و همه چيز را فاش مى سازند چرا كه جائى براى انكار نمى بينند.

دسـت و پـاى آنـهـا نـيـز به سخن در مى آيد و حتى طبق آيات قرآن پوست تن آنها سخن مى گويد، گوئى نوارهاى ضبط صوتى هستند كه همه صداهاى انسان را ضبط كرده و آثار گـنـاهـان در طـول عمر در آنها نقش بسته است، آرى در آنجا كه يوم البروز و روز آشكار شدن همه پنهانيها است ظاهر مى شوند.

و اگـر مـى بـيـنـيـم در بـعـضى آيات قرآن اشاره به روز قيامت مى فرمايد: امروز ما بر زبان آنها مهر مى زنيم و دست و پايشان با ما سخن مى گويد( اليوم نختم على افواههم و تـكـلمـنا ايديهم و ارجلهم بما كانوا يكسبون ) (سوره يس آيه 65) منافاتى با آيه مورد بـحـث نـدارد چـرا كـه مـمـكن است در آغاز زبانها از كار بيفتد و ساير اعضا شهادت دهند، و هـنـگـامـى كـه شـهـادت دسـت و پـا حقائق را برملا كرد زبان به حركت در آيد و گفتنيها را بگويد و به گناهان اعتراف كند.

سپس مى گويد:

(در آن روز خداوند جزاى واقعى آنها را بى كم و كاست به آنها مى دهد)( يومئذ يوفيهم الله دينهم الحق ) .

(و در آنروز مى دانند كه خداوند حق مبين است )( و يعلمون ان الله هو الحق المبين ) .

اگـر امـروز، و در ايـن دنـيـا، در حـقـانـيـت پـروردگـار شـك و تـرديد كنند، يا مردم را به گمراهى بكشانند در آن روز نشانه هاى عظمت و قدرت و حقانيتش آنچنان واضح مى شود كه سر سختترين لجوجان را وادار به اعتراف مى كند.