آيه (32) تا (34) و ترجمه
(
و أنـكـحـوا الا يـمـى مـنـكـم و الصلحين من عبادكم و إمائكم إن يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله و الله وسع عليم
)
(32)(
و ليـسـتـعـفف الذين لا يجدون نكاحا حتى يغنيهم الله من فضله و الذين يبتغون الكتب مما ملكت اءيـمـنـكـم فـكـاتـبـوهـم إن عـلمـتـم فـيـهـم خـيـرا و أتـوهـم مـن مـال الله الذى أتـئكـم و لا تـكـرهوا فتيتكم على البغاء إن أردن تحصنا لتبتغوا عرض الحيوة الدنيا و من يكرههن فإن الله من بعد إكرههن غفور رحيم
)
(33)(
و لقد أنزلنا إليكم أيت مبينت و مثلا من الذين خلوا من قبلكم و موعظة للمتقين
)
(34)
ترجمه:
32 - مـردان و زنان بى همسر را همسر دهيد و همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را، اگـر فـقـيـر و تـنـگـدسـت بـاشـنـد خـداونـد آنـان را از فضل خود بى نياز مى سازد، خداوند واسع و آگاه است.
33 - و آنـهـا كـه وسيله ازدواج ندارند بايد عفت پيشه كنند تا خداوند آنان را به فضلش بـى نـيـاز سـازد و بردگانى از شما كه تقاضاى مكاتبه (قرار داد مخصوص براى آزاد شـدن ) را دارنـد بـا آنـهـا قرار داد ببنديد، اگر رشد و صلاح در آنها احساس مى كنيد (و بـعـد از آزادى تـوانـائى زنـدگـى مـسـتـقـل را دارنـد) و چـيـزى از مـال خـدا كـه بـه شـمـا داده اسـت بـه آنـهـا بـدهـيـد، و كـنـيـزان خـود را بـراى تـحـصيل متاع دنيا مجبور به خودفروشى نكنيد اگر آنها مى خواهند پاك بمانند، و هر كس آنـهـا را بـر ايـن كار اكراه كند (سپس پشيمان گردد) خداوند بعد از اين اكراه غفور و رحيم است (توبه كنيد و براى هميشه اين عمل ننگين را ترك گوئيد).
34 - ما بر شما آياتى فرستاديم كه حقايق بسيارى را تبيين مى كند و اخبارى از كسانى كه پيش از شما بودند و موعظه و اندرزى براى پرهيزگاران.
تفسير:
ترغيب به ازدواج آسان
از آغـاز ايـن سـوره تـا به اينجا طرق حساب شده مختلفى براى پيشگيرى از آلودگيهاى جـنـسـى مـطرح شده است، كه هر يك از آنها تاثير به سزائى در پيشگيرى يا مبارزه با اين آلودگيها دارد.
در آيـات مـورد بـحـث بـه يـكى ديگر از مهمترين طرق مبارزه با فحشاء كه ازدواج ساده و آسـان، و بـى ريا و بى تكلف است، اشاره شده، زيرا اين نكته مسلم است كه براى بر چـيـدن بـسـاط گـنـاه، بايد از طريق اشباع صحيح و مشروع غرائز وارد شد، و به تعبير ديگر هيچگونه مبارزه منفى بدون مبارزه مثبت مؤ ثر نخواهد افتاد.
لذا در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد: (مردان و زنان بى همسر را همسر دهـيـد، و هـمـچـنـيـن غـلامـان و كـنـيـزان صـالح و درستكارتان را)(
و انكحوا الايامى منكم و الصالحين من عبادكم و امائكم
)
.
(ايـامـى ) جـمـع (ايـم ) (بـر وزن قـيـم ) در اصـل بـه مـعـنى زنى است كه شوهر ندارد، سپس به مردى كه همسر ندارد نيز گفته شده اسـت، و بـه اين ترتيب تمام زنان و مردان مجرد در مفهوم اين آيه داخلند خواه بكر باشند يا بيوه.
تـعـبـيـر (انـكـحـوا) (آنـهـا را هـمـسـر دهـيد) با اينكه ازدواج يك امر اختيارى و بسته به مـيـل طرفين است، مفهومش اين است كه مقدمات ازدواج آنها را فراهم سازيد، از طريق كمكهاى مـالى در صورت نياز، پيدا كردن همسر مناسب، تشويق به مسأله ازدواج، و بالاخره پا در ميانى براى حل مشكلاتى كه معمولا در اين موارد بدون وساطت ديگران انجام پذير نيست، خـلاصـه مفهوم آيه به قدرى وسيع است كه هر گونه قدمى و سخنى و درمى در اين راه را شامل مى شود.
بدون شك اصل تعاون اسلامى ايجاب مى كند كه مسلمانان در همه زمينه ها به يكديگر كمك كـنـنـد ولى تـصـريـح بـه ايـن امـر در مـورد ازدواج دليل بر اهميت ويژه آن است.
اهميت اين مسأله تا به آن پايه است كه در حديثى از امير مؤ منان على (عليهالسلام
) مى خوانيم: افضل الشفاعات ان تشفع بين اثنين فى نكاح حتى يجمع الله بينهما: (بهترين شـفـاعـت آن اسـت كـه مـيـان دو نفر براى امر ازدواج ميانجيگرى كنى، تا اين امر به سامان برسد)!.
در حديث ديگرى از امام كاظم موسى بن جعفر (عليهالسلام
) مى خوانيم: ثلاثة يستظلون بـظـل عـرش الله يـوم القـيـامـة، يـوم لا ظـل الا ظـله، رجـل زوج اخـاه المسلم او اخدمه، او كتم له سرا (سه طايفه اند كه در روز قيامت در سايه عـرش خـدا قـرار دارنـد، روزى كـه سـايـه اى جـز سـايـه او نـيـسـت: كـسـى كـه وسائل تزويج برادر مسلمانش
را فـراهـم سازد، و كسى كه به هنگام نياز به خدمت، خدمت كننده اى براى او فراهم كند و كسى كه اسرار برادر مسلمانش را پنهان دارد)!
و بالاخره در حديثى از پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) مى خوانيم: هر گامى انسان در ايـن راه بـر دارد و هـر كـلمـهـاى بـگـويـد، ثـواب يـكـسـال عـبـادت در نـامـه عـمـل او مـى نـويـسـنـد) (كـان له بـكـل خـطـوة خـطـاهـا، او بـكـل كـلمـة تـكـلم بـهـا فـى ذلك، عمل سنة قيام ليلها و صيام نهارها).
و از آنـجـا كـه يـك عذر تقريبا عمومى و بهانه همگانى براى فرار از زير بار ازدواج و تـشـكـيـل خـانواده مساءله فقر و نداشتن امكانات مالى است قرآن به پاسخ آن پرداخته مى فـرمايد: از فقر و تنگدستى آنها نگران نباشيد و در ازدواجشان بكوشيد چرا كه (اگر فـقـيـر و تـنـگـدسـت بـاشند خداوند آنها را از فضل خود بى نياز مى سازد)(
ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله
)
.
و خداوند قادر بر چنين كارى هست، چرا كه (خداوند واسع و عليم است )(
ان الله واسع عليم
)
.
قـدرتـش آنچنان وسيع است كه پهنه عالم هستى را فرا مى گيريد، و علم او چنان گسترده اسـت كـه از نـيـات همه كس مخصوصا آنها كه به نيت حفظ عفت و پاكدامنى اقدام به ازدواج مى كنند آگاه است، و همه را مشمول فضل و كرم خود قرار خواهد داد.
در اين زمينه تحليل روشنى داريم، و همچنين روايات متعددى كه در آخر اين بحث خواهد آمد.
ولى از آنجا كه گاه با تمام تلاش و كوشش كه خود انسان و ديگران مى كنند
وسـيـله ازدواج فـراهـم نـمـى گـردد و خـواه و ناخواه انسان مجبور است مدتى را با محروميت بـگـذراند، مبادا كسانى در اين مرحله قرار دارند گمان كنند كه آلودگى جنسى براى آنها مجاز است، و ضرورت چنين ايجاب مى كند، لذا بلا فاصله در آيه بعد دستور پارسائى را هـر چـنـد مشكل باشد به آنها داده مى گويد: (و آنها كه وسيله ازدواج ندارند بايد عفت پـيـشـه كنند، تا خداوند آنان را به فضلش بى نياز سازد)(
و ليستعفف الذين لا يجدون نكاحا حتى يغنيهم الله من فضله
)
.
نـكـنـد در اين مرحله بحرانى و در اين دوران آزمايش الهى تن به آلودگى در دهند و خود را معذور بشمرند كه هيچ عذرى پذيرفته نيست، بلكه بايد قدرت ايمان و شخصيت و تقوا را در چنين مرحله اى آزمود.
سپس از آنجا كه اسلام به هر مناسبت سخن از بردگان به ميان آيد عنايت و توجه خاصى بـه آزادى آنـهـا نـشـان مـى دهـد، از بحث ازدواج، به بحث آزادى بردگان از طريق مكاتبه (بـسـتـن قـرارداد بـراى كـار كردن غلامان و پرداختن مبلغى به اقساط به مالك خود و آزاد شـدن ) پـرداخـتـه مـى گـويد: (بردگانى كه از شما تقاضاى مكاتبه براى آزادى مى كـنـنـد بـا آنـهـا قـرار داد بـبنديد، اگر رشد و صلاح در آنان احساس مى كنيد)(
و الذين يبتغون الكتاب مما ملكت ايمانكم فكاتبوهم ان علمتم فيهم خيرا
)
.
منظور از جمله (علمتم فيهم خيرا) اين است كه رشد و صلاحيت كافى براى عقد اين قرار داد و سـپـس تـوانـائى بـراى انـجـام آن داشـتـه بـاشـنـد و بـتـوانـنـد بـعـد از پـرداخـتـن مـال الكـتـابـه (مـبـلغـى را كه قرار داد بسته اند) زندگى مستقلى را شروع كنند، اما اگر توانائى بر اين امور را نداشته باشند، و اين كار در مجموع به ضرر آنها تمام شود و در نـتـيـجـه سـر بـار جـامـعـه شـونـد بـايـد بـه وقـت ديـگـرى موكول كنند كه اين صلاحيت و توانائى حاصل گردد.
سپس براى اينكه بردگان به هنگام اداى اين اقساط به زحمت نيفتند دسـتـور مى دهد كه چيزى از مال خداوند كه به شما داده است به آنها بدهيد)(
و آتوهم من مال الله الذى آتاكم
)
.
در ايـنـكـه مـنـظـور از ايـن مال چه مالى است كه بايد به اين بردگان داد؟ در ميان مفسران گفتگو است:
جمع كثيرى گفته اند: منظور اين است كه سهمى از زكات، همانگونه كه در آيه 60 سوره توبه آمده است، به آنها پرداخته شود تا بتوانند دين خود را ادا كنند و آزاد شوند.
بعضى ديگر گفته اند منظور آن است كه صاحب برده قسمتى از اقساط را به او ببخشد، و يا اگر دريافت داشته به او باز گرداند، تا توانائى بيشتر بر نجات خود از اسارت و بردگى پيدا كند.
ايـن احـتـمـال نـيـز وجـود دارد كـه در آغـاز كـار كـه بـردگـان تـوانـائى بـر تـهـيـه مـال نـدارنـد چيزى به عنوان كمك خرج يا سرمايه مختصر به آنها بدهند تا بتوانند به كسب و كارى مشغول شوند، هم خود را اداره كنند، و هم اقساط دين خويش را بپردازند.
البته سه تفسير فوق با هم منافاتى ندارد و ممكن است مجموعا در مفهوم آيه جمع باشد، هـدف واقـعى اين است كه مسلمانان اين گروه مستضعف را تحت پوشش كمكهاى خود قرار دهند تا هر چه زودتر خلاصى يابند.
در حـديـثـى از امـام صـادق (عليهالسلام
) مى خوانيم كه در تفسير اين آيه فرمود: تضع عـنـه من نجومه التى لم تكن تريد ان تنقصه، و لا تزيد فوق ما فى نفسك. اشاره به ايـنـكـه بـعـضـى بـراى ايـنـكـه كـلاه شـرعـى درسـت كـنند و بگويند ما طبق آيه فوق به بـردگـان خـود كـمـك كـرده ايـم و تـخـفـيـف داده ايـم، مـبـلغ مـال الكـتـابـة را بـيـش از آنچه در نظر داشتند مى نوشتند، تا به هنگام تخفيف دادن درست همان مقدارى را كـه مـى خـواسـتند بى كم و كاست دريافت دارند! امام صادق (عليهالسلام
) از اين كار نهى مى فرمايد و مى گويد: (بايد تخفيف از چيزى باشد كه واقعا در نظر داشته از او بگيرد)!
در دنـبـاله آيـه بـه يـكـى از اعمال بسيار زشت بعضى از دنيا پرستان در مورد بردگان اشـاره كـرده مـى فـرمـايـد: (كـنـيـزان خـود را بـه خـاطـر تـحـصـيـل مـتـاع زود گـذر دنـيـا مـجـبـور بـه خودفروشى نكنيد، اگر آنها مى خواهند پاك بـمـانـنـد)!(
و لا تـكـرهـوا فـتـيـاتـكم على البغاء ان اردن تحصنا لتبتغوا عرض الحياة الدنيا
)
.
بـعـضـى از مـفـسـران در شاءن نزول اين جمله گفته اند: (عبد الله بن ابى ) شش كنيز داشـت كـه آنها را مجبور به كسب در آمد براى او از طريق خودفروشى مى كرد! هنگامى كه حـكـم اسـلام دربـاره مبارزه با اعمال منافى با عفت (در اين سوره ) صادر شد آنها به خدمت پـيـامـبـر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) آمـدنـد و از ايـن مـاجرا شكايت كردند آيه فوق نازل شد و از اين كار نهى كرد).
ايـن آيه نشان مى دهد كه تا چه حد در عصر جاهليت مردم گرفتار انحطاط و سقوط اخلاقى بـودنـد كـه حتى بعد از ظهور اسلام نيز بعضا به كار خود ادامه مى دادند، تا اينكه آيه فـوق نـازل شـد و به اين وضع ننگين خاتمه داد، اما متاءسفانه در عصر ما كه بعضى آن را عصر جاهليت قرن بيستم نام نهاده اند در بعضى از كشورها كه دم از تمدن و حقوق بشر مـى زنـند اين عمل به شدت ادامه دارد، و حتى در مملكت ما، در عصر طاغوت نيز به صورت وحـشـتـنـاكـى وجـود داشـت كه دختران معصوم و زنان ناآگاه را فريب مى دادند و به مراكز فـسـاد مـى كـشـانـدند و با طرحهاى شيطانى مخصوص آنها را مجبور به خودفروشى مى كـردنـد و راه فـرار را از هـر طـريـق بـه روى آنـهـا مـى بستند، تا از اين طريق در آمده اى سرشارى فراهم سازند كه شرح اين ماجرا، بسيار دردناك، و از عهده اين سخن خارج است.
گـرچـه ظاهرا بردگى به صورت سابق وجود ندارد، ولى در دنياى به اصطلاح متمدن جناياتى مى شود كه از دوران بردگى به مراتب وحشتناكتر است، خداوند مردم جهان را از شـر ايـن انـسانهاى متمدن نما حفظ كند، و خدا را شكر كه در محيط ما بعد از انقلاب اسلامى به اين اعمال ننگين خاتمه داده شد.
ذكـر ايـن نـكته نيز لازم است كه جمله ان اردن تحصنا (اگر آنها مى خواهند پاك بمانند...) مـفـهـومـش ايـن نـيـسـت كه اگر خود آن زنها مايل به اين كار باشند اجبار آنها مانعى ندارد، بـلكـه ايـن تعبير از قبيل (منتفى به انتفاء موضوع ) است زيرا عنوان اكراه در صورت عـدم تـمـايـل صـادق اسـت و گـر نـه خـودفـروشـى و تـشـويـق بـه آن بـه هـر حال گناه بزرگى است.
ايـن تـعـبير براى اين است كه اگر صاحبان اين كنيزان مختصر غيرتى داشته باشند به غيرت آنها بر خورد مفهوم آيه اين است اين كنيزان كه ظاهرا در سطح پائينترى قرار دارند مايل به اين آلودگى نيستند شما كه آنهمه ادعا داريد چرا تن به چنين پستى در مى دهيد؟!
در پـايـان آيه چنانكه روش قرآن است براى اينكه راه بازگشت را به روى گنهكاران نبندد بلكه آنها را تشويق به توبه و اصلاح كند مى گويد: (و هر كس آنها را بر اين كـار اكـراه كـنـد (سـپـس پشيمان گردد) خداوند بعد از اكراه آنها غفور و رحيم است )(
و من يكرههن فان الله من بعد اكراههن غفور رحيم
)
.
ايـن جمله چنانكه گفتيم ممكن است اشاره به وضع صاحبان آن كنيزان باشد كه از گذشته تـاريـك و نـنـگـيـن خـود پـشـيمان و آماده توبه و اصلاح خويشتن هستند، و يا اشاره به آن زنانى است كه تحت فشار و اجبار تن به اين كار مى دادند.
در آخـريـن آيـات مـورد بـحـث هـمـانگونه كه روش قرآن است به صورت يك جمع بندى اشاره به بحثهاى گذشته كرده مى فرمايد: ما بر شما آياتى فرستاديم
كه حقائق بسيارى را تبيين مى كند(
و لقد انزلنا اليكم آيات مبينات
)
.
و نـيـز (مـثـلهـا و اخـبـارى از كـسـانـى كـه پيش از شما بودند) (و سر نوشت آنها درس عبرتى براى امروز شما است )(
و مثلا من الذين خلوا من قبلكم
)
.
و نيز (موعظه و پند و اندرزى براى پرهيزكاران )(
و موعظة للمتقين
)
نكته ها:
1 - ازدواج يك سنت الهى است
گـر چـه امـروز مـساءله ازدواج آنقدر در ميان آداب و رسوم غلط و حتى خرافات پيچيده شده كـه بـه صـورت يك جاده صعب العبور يا غير قابل عبور براى جوانان در آمده است، ولى قطع نظر از اين پيرايه ها، ازدواج يك حكم فطرى و هماهنگ قانون آفرينش است كه انسان براى بقاء نسل و آرامش جسم و روح و حل مشكلات زندگى احتياج به ازدواج سالم دارد.
اسـلام كـه هماهنگ با آفرينش گام بر مى دارد نيز در اين زمينه تعبيرات جالب و مؤ ثرى دارد، از جمله حديث معروف پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) است:
(تـنـاكـحـوا، و تـنـاسـلوا تكثروا فانى اباهى بكم الامم يوم القيامه و لو بالسقط): (ازدواج كـنيد تا نسل شما فزونى گيرد كه من با فزونى جمعيت شما حتى با فرزندان سقط شده در قيامت به ديگر امتها مباهات مى كنم!
و در حـديـث ديـگـر از آن حـضرت مى خوانيم: (من تزوج فقد احرز نصف دينه فليتق الله فى النصف الباقى ): (كسى كه همسر اختيار كند نيمى از دين خود را محفوظ داشته، و بايد مراقب نيم ديگر باشد).
چـرا كـه غـريـزه جـنسى نيرومندترين و سركشترين غرائز انسان است كه به تنهائى با ديگر غرائز برابرى مى كند، و انحراف آن نيمى از دين و ايمان انسان را به خاطر خواهد انداخت.
بـاز در حـديـث ديـگـرى از پـيـامـبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) (مى خوانيم شراركم عزابكم ): (بدترين شما مجردانند).
بـه هـمـين دليل در آيات مورد بحث و همچنين روايات متعددى مسلمانان تشويق به همكارى در امـر ازدواج مـجـردان و هـر گـونـه كـمـك مـمـكن به اين امر شده اند مخصوصا اسلام در مورد فرزندان مسئوليت سنگينى بر دوش پدران افكنده، و پدرانى را كه در اين مسئله حياتى بى تفاوت هستند شريك جرم انحراف فرزندانشان شمرده است چنانكه در حديثى از پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) مى خوانيم: من ادرك له ولد و عنده ما يزوجه فلم يزوجه، فـاحدث فالاثم بينهما!: (كسى كه فرزندش به حد رشد رسد و امكانات تزويج او را داشـتـه بـاشـد و اقـدام نـكـند، و در نتيجه فرزند مرتكب گناهى شود، اين گناه بر هر دو نوشته مى شود)!
و باز به همين دليل دستور مؤ كد داده شده است كه هزينه هاى ازدواج را اعم از مهر و ساير قـسـمـتها سبك و آسان بگيرند، تا مانعى بر سر راه ازدواج مجردان پيدا نشود، از جمله در مورد مهريه سنگين كه غالبا سنگ راه ازدواج افراد كم در آمد است.
در حـديـثـى از پـيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) مى خوانيم: شوم المرئه غلاء مهرها (زن بد قدم زنى است كه مهرش سنگين باشد).
و بـاز در حـديـث ديـگـرى كـه در ذيـل حـديـث فوق وارد شده مى خوانيم (من شومها شدة مؤ نتها): يكى از نشانه هاى شوم بودن زن آن است كه هزينه زندگى (يا هزينه ازدواجش ) سنگين باشد.
و از آنـجـا كـه بـسـيـارى از مـردان و زنـان بـراى فـرار از زير بار اين مسؤ ليت الهى و انـسانى متعذر به عذرهائى از جمله نداشتن امكانات مالى مى شوند در آيات فوق صريحا گـفـتـه شـده اسـت كه (فقر) نمى تواند مانع راه ازدواج گردد، بلكه چه بسا ازدواج سبب غنا و بى نيازى مى شود.
دليـل آن هـم با دقت روشن مى شود، زيرا انسان تا مجرد است احساس مسؤ ليت نمى كند نه ابتكار و نيرو و استعداد خود را به اندازه كافى براى كسب در آمد مشروع بسيج مى كند، و نـه بـه هـنـگـامـى كـه در آمـدى پـيـدا كـرد در حفظ و بارور ساختن آن مى كوشد و به همين دليل مجردان غالبا خانه به دوش و تهى دستند!
امـا بـعـد از ازدواج شخصيت انسان تبديل به يك شخصيت اجتماعى مى شود و خود را شديدا مـسـئول حفظ همسر و آبروى خانواده و تاءمين وسائل زندگى فرزندان آينده مى بيند، به همين دليل تمام هوش و ابتكار و استعداد خود را به كار مى گيريد و در حفظ در آمده اى خود و صرفه جوئى، تلاش مى كند و در مدت كوتاهى مى تواند بر فقر چيره شود.
بـى جـهـت نيست كه در حديثى از امام صادق (عليهالسلام
) مى خوانيم الرزق مع النساء و العيال: (روزى همراه همسر و فرزند است ).
و در حـديـث ديـگـرى از پـيـامـبـر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) مى خوانيم: (مردى خدمت حضرتش رسيد و از تهيدستى و نيازمندى شكايت كرد پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) فـرمـود: تـزوج، فـتـزوج فـوسع له ازدواج كن، او هم ازدواج كرد و گشايش در كار او پيدا شد)!.
بـدون شك امدادهاى الهى و نيروهاى مرموز معنوى نيز به كمك چنين افراد مى آيد كه براى انـجـام وظـيـفـه انـسـانـى و حفظ پاكى خود اقدام به ازدواج مى كنند. هر فرد با ايمان مى تواند به اين وعده الهى دلگرم و مؤ من باشد، در حديثى از پـيـامـبـر گـرامـى اسـلام (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) نـقـل شـده: (مـن تـرك التـزويـج مـخـافـة العـيـلة فـقـد سـاء ظـنـه بـالله ان الله عـز و جل يقول ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله ).
(كـسـى كه ازدواج را از ترس فقر ترك كند گمان بد به خدا برده است، زيرا خداوند مـتـعـال مـى فـرمـايـد: (اگـر آنـهـا فـقـيـر بـاشـنـد خـداونـد آنـهـا را از فضل خود بى نياز مى سازد).
البـتـه روايـات در مـنـابـع اسـلامـى در ايـن زمـيـنـه فـراوان اسـت كـه اگـر بخواهيم به نقل همه آنها بپردازيم از بحث تفسيرى خارج مى شويم.
2 - منظور از جمله و الصالحين من عبادكم و امائكم چيست؟
قـابـل تـوجـه ايـنـكـه در آيات مورد بحث به هنگامى كه سخن از ازدواج مردان و زنان بى هـمسر به ميان مى آيد به طور كلى دستور مى دهد براى ازدواج آنان اقدام كنيد، اما هنگامى كه نوبت بردگان مى رسد آن را مقيد به (صالح بودن ) مى كند.
جمعى از مفسران (مانند نويسنده عاليقدر تفسير الميزان و همچنين تفسير صافى ) آن را به معنى صلاحيت براى ازدواج تفسير كرده اند، در حالى كه اگر چنين باشد اين قيد در زنان و مردان آزاد نيز لازم است.
بـعـضـى ديـگـر گـفـتـه انـد كـه مـنـظور صالح بودن از نظر اخلاق و اعتقاد است چرا كه صـالحـان از اهـمـيـت ويـژه اى در ايـن امـر بـرخـوردارنـد، ولى بـاز جـاى ايـن سئوال باقى است كه چرا در غير بردگان اين قيد نيامده است؟
احـتـمال مى دهيم منظور چيز ديگرى باشد و آن اينكه: در شرائط زندگى آن روز بسيارى از بردگان در سطح پائينى از فرهنگ و اخلاق قرار داشتند
بـطـورى كـه هـيـچـگـونـه مـسئوليتى در زندگى مشترك احساس نمى كردند، اگر با اين حـال اقـدام بـه تـزويـج آنها مى شد همسر خود را به آسانى رها نموده و او را بدبخت مى كـردنـد، لذا دسـتـور داده شده است در مورد آنها كه صلاحيت اخلاقى دارند اقدام به ازدواج كـنـيـد، و مفهومش اين است كه در مورد بقيه نخست كوشش براى صلاحيت اخلاقيشان شود تا آماده زندگى زناشوئى شوند، سپس اقدام به ازدواجشان گردد.
3 - عقد مكاتبه؟
گـفـتـيـم اسـلام بـرنـامـه (آزادى تـدريـجـى بـردگـان ) را طـرح كـرده، و بـه هـمـيـن دليـل از هـر فـرصـتـى براى آزاد ساختن آنان استفاده كرده است، يكى از مواد اين برنامه مـسـاءله (مـكـاتـبه ) است كه به عنوان يك دستور در آيات مورد بحث به آن اشاره شده است.
(مـكـاتـبـه ) از مـاده (كـتـابـت ) و (كـتـابـت ) در اصـل از مـاده (كتب ) (بر وزن كسب ) به معنى (جمع ) است، و اينكه نوشتن را كتابت مـى گـويـنـد بـه خاطر آن است كه حروف و كلمات را در يك عبارت جمع مى كند، و چون در مكاتبه قرار دادى ميان (مولا) و (عبد) نوشته مى شود آن را مكاتبه ناميده اند.
عقد مكاتبه يكنوع قرار داد است كه ميان اين دو نفر بسته مى شود، و عبد موظف مى گردد كه از طـريـق كـسـب آزاد، مـالى تـهـيـه كـرده و بـه اقـسـاطـى كـه بـراى او قابل تحمل باشد به (مولا) بپردازد و آزادى خود را باز يابد، و دستور داده شده است كه مجموع اين اقساط بيش از قيمت عبد نباشد.
و نـيـز اگـر بـه عـللى عـبـد از پـرداخـتـن اقـسـاط عـاجـز شـد بـايـد از بـيـت المـال و سـهم زكات اقساط او پرداخته و آزاد گردد، حتى بعضى از فقهاء تصريح كرده اند كه اگر زكاتى به مولا تعلق گيرد خود او بايد اقساط بدهى عبد را از باب زكات حساب كند.
اين عقد يك عقد لازم است و هيچيك از طرفين حق فسخ آن را ندارد.
روشـن اسـت كـه بـا ايـن طـرح هـم بـسـيـارى از بردگان آزادى خود را باز مى يابند و هم تـوانـائى زنـدگى مستقل را در اين مدت كه ملزم به كار كردن و پرداخت اقساط هستند پيدا مـى كـنـنـد، و هـم صـاحـبـان آنـهـا بـه ضـرر و زيـان نـمـى افـتـنـد و عـكـس العمل منفى به زيان بردگان نشان نخواهند داد.
(مكاتبه ) احكام و فروع فراوانى دارد كه در كتب فقهى كتاب المكاتبه آمده است.