آيه (35) تا (38) و ترجمه
(
الله نور السموت و الا رض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح فى زجاجة الزجاجة كأ نها كوكب درى يوقد من شجرة مبركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضى ء و لو لم تـمـسـسـه نـار نـور عـلى نـور يـهـدى الله لنـوره مـن يـشـاء و يـضـرب الله الا مثل للناس و الله بكل شى ء عليم
)
(35)(
فى بيوت أذن الله أن ترفع و يذكر فيها اسمه يسبح له فيها بالغدو و الاصال
)
(36)(
رجـال لا تلهيهم تجرة و لا بيع عن ذكر الله و إقام الصلوة و إيتاء الزكوة يخافون يوما تتقلب فيه القلوب و الا بصر
)
(37)(
ليجزيهم الله أحسن ما عملوا و يزيدهم من فضله و الله يرزق من يشاء بغير
)
(38)
ترجمه:
35 - خـداونـد نـور آسـمـانـهـا و زمـيـن است، مثل نور خداوند همانند چراغدانى است كه در آن چـراغـى (پـر فـروغ ) بـاشـد، آن چـراغ در حـبابى قرار گيرد، حبابى شفاف و درخشنده هـمـچـون يك ستاره فروزان، اين چراغ با روغنى افروخته مى شود كه از درخت پر بركت زيتونى گرفته شده كه نه شرقى است و نه غربى (آنچنان روغنش صاف و خالص است كه ) نزديك است بدون تماس با آتش شعله ور شود، نورى است بر فراز نور، و خدا هر كس را بخواهد به نور خود هدايت مى كند و خداوند به هر چيزى آگاه است.
36 - (ايـن چـراغ پر فروغ ) در خانه هائى قرار دارد كه خداوند اذن فرموده ديوارهاى آن را بـالا برند (تا از دستبرد شياطين و هوسبازان در امان باشد) خانه هائى كه نام خدا در آن برده شود و صبح و شام در آن تسبيح گويند.
37 - مـردانـى كـه نـه تـجـارت و نه معامله، آنها را از ياد خدا و بر پا داشتن نماز و اداى زكات غافل نمى كند، آنها از روزى مى ترسند كه دلها و چشمها در آن زير و رو مى شود!
38 - هـدف اين است كه خداوند آنها را به بهترين اعمالى كه انجام داده اند پاداش دهد و از فضلش بر پاداش آنها بيفزايد، و خداوند هر كس را بخواهد بى حساب روزى مى دهد (و از مواهب بى انتهاى خويش بهره مند مى سازد).
تفسير:
آيه نور!
در تـفسير آيات فوق سخن بسيار گفته شده است، و مفسران و فلاسفه و عرفاى اسلامى هـر كـدام بـحـثـهاى فراوانى دارند، پيوند ارتباط اين آيات با آيات گذشته از اين نظر اسـت كـه در آيـات پـيـشـيـن سـخـن از مـسـاءله عـفت و مبارزه با فحشاء با استفاده از طرق و وسـائل گـونـاگـون بـود، و از آنـجـا كـه ضـامـن اجـراى هـمـه احـكـام الهـى، مـخـصـوصا كنترل كردن غرائز سركش، بخصوص غريزه جنسى كه نيرومندترين آنها است
بدون استفاده از پشتوانه ايمان ممكن نيست، سر انجام بحث را به ايمان و اثر نيرومند آن كشانيده و از آن سخن مى گويد.
نخست مى فرمايد: (خداوند نور آسمانها و زمين است )(
الله نور السموات و الارض
)
.
چه جمله زيبا و جالب و پر ارزشى؟ آرى خدا نور آسمانها و زمين است، روشنى و روشنى بخش همه آنها.
گروهى از مفسران كلمه (نور) را در اينجا به معنى (هدايت كننده ).
و بعضى به معنى (روشن كننده ).
و بعضى به معنى زينت بخش تفسير كرده اند.
همه اين معانى صحيح است ولى مفهوم آيه باز هم از اين گسترده تر مى باشد.
تـوضـيح اينكه: در قرآن مجيد و روايات اسلامى از چند چيز به عنوان (نور) ياد شده است:
1 - قـرآن مـجـيد چنانكه در آيه 15 سوره مائده مى خوانيم:(
قد جائكم من الله نور و كتاب مبين
)
: (از سوى خداوند نور و كتاب آشكارى براى شما آمد) و در آيه 157 سوره اعراف نيز مى خوانيم:(
و اتبعوا النور الذى انزل معه اولئك هم المفلحون
)
: (كسانى كه پيروى از نورى مى كنند كه با پيامبر نازل شده است آنها رستگارانند).
2 - (ايـمـان ) چـنـانـكـه در آيـه 257 بقره آمده است:(
الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظـلمـات الى النـور
)
: (خـداونـد ولى كـسانى است كه ايمان آورده اند، آنها را از ظلمتهاى (شرك و كفر) به سوى نور (ايمان ) رهبرى مى كند).
3 - (هـدايـت الهـى ) و روشـن بينى چنانكه در آيه 122 سوره انعام آمده:(
او من كان ميتا فاحيينا و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس كمن مثله فى الظلمات ليـس بـخـارج مـنـهـا
)
: (آيـا كـسـى كه مرده بوده است و ما او را زنده كرديم و نور هدايتى براى او قرار داديم كه در پرتو آن بتواند در ميان مردم راه برود همانند كسى است كه در تاريكى باشد و هرگز از آن خارج نگردد)؟!
4 - (آئين اسلام ) چنانكه در آيه 32 سوره توبه مى خوانيم:(
و يابى الله الا ان يتم نـوره و لو كـره الكـافـرون
)
: (خـداونـد ابـا دارد جـز از ايـنـكـه نـور (اسـلام ) را كامل كند هر چند كافران نخواهند).
5 - شخص پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) در آيه 46 سوره احزاب درباره پيامبر مـى خـوانـيم:(
و داعيا الى الله باذنه و سراجا منيرا
)
: (ما تو را دعوت كننده به سوى خدا به اذن و فرمان او قرار داديم و چراغى نور بخش ).
6 - امـامـان و پـيـشوايان معصوم چنانكه در زيارت جامعه آمده:(
خلقكم الله انوارا فجعلكم بـعرشه محدقين
)
: (خداوند شما را نورهائى آفريد كه گرد عرش او حلقه زده بوديد و نـيـز در هـمان زيارتنامه آمده است: و انتم نور الاخيار و هداة الابرار: (شما نور خوبان و هدايت كننده نيكوكاران هستيد).
7 - و بالاخره از (علم و دانش ) نيز به عنوان نور ياد شده چنانكه در حديث مشهور است:(
العـلم نـور يـقـذفـه الله فـى قـلب مـن يشاء
)
: (علم نورى است كه خدا در قلب هر كس كه بخواهد مى افكند)... اينها همه از يكسو.
و از سـوى ديـگـر: بـايـد در ايـنـجا خواص و ويژگيهاى نور را دقيقا بررسى كنيم، با مطالعه اجمالى روشن مى شود كه نور داراى خواص و ويژگيهاى زير است:
1 - نـور زيـبـاتـريـن و لطـيـفـتـريـن موجودات در جهان ماده است و سرچشمه همه زيبائيها و لطافتها است!
2 - نـور بـالاترين سرعت را طبق آنچه در ميان دانشمندان معروف است در جهان ماده دارد نور بـا سـرعـت سـيـصـد هـزار كـيـلومتر در ثانيه مى تواند كره زمين را در يك چشم بر هم زدن (كـمـتـر از يـك ثـانـيـه ) هـفـت بـار دور بـزنـد، بـه هـمـيـن دليل مسافتهاى فوق العاده عظيم و سرسام آور نجومى را فقط با سرعت سير نور مى سنجند و واحـد سـنـجـش در آنـهـا سـال نـورى اسـت، يـعـنـى مـسـافـتـى را كـه نـور در يكسال با آن سرعت سرسام آورش مى پيمايد.
3 - نور وسيله تبيين اجسام و مشاهده موجودات مختلف اين جهان است، و بدون آن چيزى را نمى توان ديد، بنابراين هم (ظاهر) است و هم (مظهر) (ظاهر كننده غير).
4 - نـور آفـتـاب كه مهمترين نور در دنياى ما است پرورش دهنده گلها و گياهان بلكه رمز بـقاى همه موجودات زنده است و ممكن نيست موجودى بدون استفاده از نور (به طور مستقيم يا غير مستقيم ) زنده بماند.
5 - امـروز ثـابـت شـده كـه تـمام رنگهائى را كه ما مى بينيم نتيجه تابش نور آفتاب يا نورهاى مشابه آن است و گر نه موجودات در تاريكى مطلق رنگى ندارند!.
6 - تمام انرژيهاى موجود در محيط ما (بجز انرژى اتمى ) همه از نور آفتاب سرچشمه مى گـيريد، حركت بادها، ريزش باران و حركت نهرها و سيلها و آبشارها و بالاخره حركت همه مـوجـودات زنـده بـا كـمـى دقت به نور آفتاب منتهى مى شود. سر چشمه گرما و حرارت و آنـچـه بـسـتـر موجودات را گرم نگه مى دارد همان نور آفتاب است حتى گرمى آتش كه از چوب درختان و يا ذغال سنگ و يا نفت و مشتقات آن به دست مى آيد نيز از گرمى آفتاب است چـرا كـه هـمه اينها طبق تحقيقات علمى به گياهان و حيواناتى باز مى گردند كه حرارت را از خورشيد گرفته و در خود ذخيره كرده اند، بنابراين حركت موتورها نيز از بركت آن است.
7 - نـور آفـتـاب نـابود كننده انواع ميكربها و موجودات موذى است و اگر تابش اشعه اين نـور پـر بركت نبود كره زمين، تبديل به بيمارستان بزرگى مى شد كه همه ساكنانش با مرگ دست به گريبان بودند!
خـلاصـه هـر چه در اين پديده عجيب عالم خلقت (نور) بيشتر مى نگريم و دقيقتر مى شويم آثار گرانبها و بركات عظيم آن آشكارتر مى شود.
حال با در نظر گرفتن اين دو مقدمه اگر بخواهيم براى ذات پاك خدا تشبيه و تمثيلى از مـوجـودات حـسى اين جهان انتخاب كنيم (گر چه مقام با عظمت او از هر شبيه و نظير برتر اسـت ) آيـا جز از واژه نور مى توان استفاده كرد؟! همان خدائى كه پديد آورنده تمام جهان هستى است، روشنى بخش عالم آفرينش است، همه موجودات زنده به بركت فرمان او زنده اند، و همه مخلوقات بر سر خوان نعمت او هستند كه اگر لحظه اى چشم لطف خود را از آنها باز گيرد همگى در ظلمت فنا و نيستى فرو مى روند.
و جـالب ايـنـكـه هـر مـوجـودى بـه هـر نـسـبـت بـا او ارتباط دارد به همان اندازه نورانيت و روشنائى كسب مى كند:
قرآن نور است چون كلام اوست.
آئين اسلام نور است چون آئين او است.
پيامبران نورند چون فرستادگان اويند.
امامان معصوم انوار الهى هستند چون حافظان آئين او بعد از پيامبرانند.
(ايمان ) نور است چون رمز پيوند با او است.
علم نور است چون سبب آشنائى با او است.
بنابراين الله نور السموات و الارض.
بلكه اگر نور را به معنى وسيع كلمه به كار بريم يعنى (هر چيزى كه ذاتش ظاهر و آشكار باشد و ظاهر كننده غير) در اينصورت به كار بردن كلمه (نور) در ذات پاك او جـنـبه تشبيه هم نخواهد داشت، چرا كه چيزى در عالم خلقت از او آشكارتر نيست، و تمام آنچه غير او است از بركت وجود او آشكار است.
در كتاب (توحيد) از (امام على بن موسى الرضا) (عليهماالسلام
) چنين آمده:
از آنـحـضـرت تـفـسـيـر آيـه الله نـور السـمـوات و الارض را خـواسـتـنـد فـرمـود: هـاد لاهـل السـمـوات و هـاد لاهـل الارض: (او هـدايـت كـنـنـده اهل آسمانها و هدايت كننده اهل زمين است ).
در حـقـيقت اين يكى از خواص نور الهى است، اما مسلما منحصر به آن نمى باشد، و به اين تـرتـيب تمام تفسيرهائى را كه در زمينه اين آيه گفته اند مى توان در آنچه ذكر كرديم جـمـع نـمـود كـه هـر كـدام اشاره به يكى از ابعاد اين نور بى نظير و اين روشنائى بى مانند است.
جالب اينكه در فراز چهل و هفتم از دعاى (جوشن كبير) كه مجموعه اى از صفات خداوند متعال است مى خوانيم: يا نور النور، يا منور النور، يا خالق النور، يا مدبر النور، يا مـقـدر النـور، يـا نـور كـل نـور، نـورا قـبـل كـل نـور، يـا نـورا بـعـد كل نور، يا نورا فوق كل نور، يا نورا ليس كمثله نور!:
(اى نور نورها، و اى روشنى بخش روشنائيها، اى آفريننده نور، اى تدبير كننده نور، اى تـقـديـر كـنـنـده نـور، اى نـور هـمـه نـورهـا، اى نـور قبل از هر نور، اى نور بعد از هر نور، اى نورى كه برتر از هر نورى، و اى نورى كه همانندش نورى نيست )!
و به اين ترتيب همه انوار هستى از نور او مايه مى گيريد، و به نور ذات پاك او منتهى مى شود.
قـرآن بعد از بيان حقيقت فوق با ذكر يك مثال زيبا و دقيق چگونگى نور الهى را در اينجا مـشـخـص مـى كـنـد و مـى فـرمـايد: (مثل نور خداوند همانند چراغدانى است كه در آن چراغى باشد و آن چراغ در حبابى قرار گيرد، حبابى شفاف و درخشنده همچون يك ستاره فروزان )(
مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح فى زجاجة الزجاجة كانها كوكب درى
)
.
و (ايـن چـراغ بـا روغنى افروخته مى شود كه از درخت پر بركت زيتونى گرفته شده كه نه شرقى است و نه غربى )(
يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية
)
.
(آنـچنان روغنش صاف و خالص است كه گوئى بدون تماس با آتش مى خواهد شعله ور شود)!(
يكاد زيتها يضى ء و لو لم تمسسه نار
)
.
(نورى است بر فراز نور)(
نور على نور
)
.
و (خدا هر كس را بخواهد به نور خود هدايت مى كند)(
يهدى الله لنوره من يشاء
)
.
و براى مردم مثلها مى زند(
و يضرب الله الامثال للناس
)
.
و خداوند به هر چيزى آگاه است(
و الله بكل شى ء عليم
)
.
براى تشريح اين مثال توجه به چند امر ضرورى است:
مـشـكاة در اصل به معنى روزنه و محل كوچكى است كه در ديوار ايجاد مى كردند و چراغهاى مـعـمـول قـديـم را بـراى مـحـفـوظ ماندن از مزاحمت باد و طوفان در آن مى نهادند، و گاه از داخـل اطـاق طـاقـچـه كـوچكى درست مى كردند و طرفى را كه در بيرون اطاق و مشرف به حـيـاط مـنـزل بـود بـا شـيـشـه اى مـى پـوشـانـدنـد، تـا هـم داخل اطاق روشن شود و هم صحن حياط، و در ضمن از باد و طوفان نيز مصون بماند، و نيز بـه محفظه هاى شيشه اى كه به صورت مكعب مستطيلى مى ساختند و درى داشت و در بالاى آن روزنه اى براى خروج هوا، و چراغ را در آن مى نهادند گفته شده است.
كـوتـاه سـخـن ايـنـكـه: مـشـكـاة مـحـفـظـه اى بـراى چـراغ در مقابل حمله باد و طوفان بود، و از آنجا كه غالبا در ديوار ايجاد مى شد نور چراغ را نيز متمركز ساخته و منعكس مى نمود.
(زجـاجه ) يعنى شيشه، و در اصل به سنگهاى شفاف مى گويند، و از آنجا كه شيشه نيز از مواد سنگى ساخته مى شود و شفاف است به آن (زجاجه ) گفته شده.
و در ايـنـجا به معنى حبابى است كه روى چراغ مى گذاشتند تا هم شعله را محافظت كند و هـم گـردش هـوا را، از طـرف پـائيـن بـه بـالا، تـنظيم كرده، بر نور و روشنائى شعله بيفزايد.
(مـصـبـاح ) بـه مـعـنـى خـود (چـراغ ) اسـت كـه مـعـمـولا بـا فـتـيـله و يـك ماده روغنى قابل اشتعال افروخته مى شده است.
جـمـله يـوقـد مـن شـجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية اشاره به ماده انرژيزاى فوق العـاده مـسـتـعد براى اين چراغ است، چرا كه (روغن زيتون ) كه از درخت پر بار و پر بـركـتـى گـرفـتـه شـود يـكـى از بـهـتـريـن روغـنـهـا بـراى اشـتـعـال اسـت آنـهم درختى كه تمام جوانب آن به طور مساوى در معرض تابش نور آفتاب باشد، نه در جانب شرق باغ و كنار ديوارى قرار گرفته باشد و نه در جانب غرب كه تـنـهـا يـك سـمـت آن آفـتاب ببيند، و در نتيجه ميوه آن نيمى رسيده و نيمى نارس و روغن آن ناصاف گردد.
و بـا ايـن تـوضـيـح بـه ايـنـجـا مـى رسـيـم كـه بـراى اسـتـفـاده از نـور كـامـل چـنـيـن چـراغـى بـا درخـشـش و تـابـش بـيـشـتـر نـيـاز بـه چـهـار عامل داريم:
چـراغـدانـى كـه آن را از هـر سـو مـحافظت كند بى آنكه از نورش بكاهد، بلكه نور آن را متمركزتر سازد.
و حـبـابـى كـه گـردش هوا را بر گرد شعله تنظيم كند، اما آن قدر شفاف باشد كه به هيچوجه مانع تابش نور نگردد.
و چراغى كه مركز پيدايش نور بر فتيله آن است.
و بـالاخـره مـاده انـرژى زاى صـاف و خـالص و زلالى كـه آن قـدر آمـاده اشتعال باشد كه گوئى بدون تماس با شعله آتش مى خواهد شعله ور گردد.
اينها همه از يكسو، در حقيقت بيانگر جسم و ظاهرشان است.
از سـوى ديـگـر مـفـسـران بزرگ اسلامى در اينكه محتواى اين تشبيه چيست و به اصطلاح (مشبه ) كدام نور الهى است تفسيرهاى گوناگونى دارند:
بعضى گفته اند منظور همان نور هدايتى است كه خداوند در دلهاى مؤ منان بر افروخته، و به تعبير ديگر منظور ايمان است كه در سراچه قلوب مؤ منان جايگزين شده است.
بعضى ديگر آن را به معنى قرآن كه در درون قلب آدمى نورافكن مى گردد دانسته اند.
بعضى ديگر تشبيه را اشاره به شخص پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
).
و بعضى اشاره به دلائل توحيد و عدل پروردگار.
و بعضى به روح اطاعت و تقوا كه مايه هر خير و سعادت است تفسير كرده اند.
در واقـع تـمام مصاديقى كه براى نور معنوى در قرآن و روايات اسلامى آمده در اينجا به عنوان تفسير ذكر شده است، و روح همه آنها در واقع يك چيز است و آن همان نور هدايت است كـه از قـرآن و وحـى و وجـود پـيـامـبـران سـرچـشـمـه مـى گـيـريـد، و بـا دلائل توحيد آبيارى مى شود، و نتيجه آن تسليم در برابر فرمان خدا و تقوا است.
تـوضـيـح اينكه: نور ايمان كه در قلب مؤ منان است داراى همان چهار عاملى است كه در يك چراغ پر فروغ موجود است:
(مصباح ) همان شعله هاى ايمان است كه در قلب مؤ من آشكار مى گردد و فروغ هدايت از آن منتشر مى شود.
(زجاجه ) و حباب قلب مؤ من است كه ايمان را در وجودش تنظيم مى كند.
و (مشكاة ) سينه مؤ من و يا به تعبير ديگر مجموعه شخصيت و آگاهى و علوم و افكار او است كه ايمان وى را از گزند طوفان حوادث مصون مى دارد.
و شجره مباركه زيتونه همان وحى الهى است كه عصاره آن در نهايت صفا و پاكى مى باشد و ايمان مؤ منان به وسيله آن شعله ور و پر بار مى گردد.
در حـقـيـقـت اين نور خدا است همان نورى است كه آسمانها و زمين را روشن ساخته و از كانون قلب مؤ منان سر بر آورده و تمام وجود و هستى آنها را روشن و نورانى مى كند.
دلائلى را كـه از عـقـل و خـرد دريـافـته اند با نور وحى آميخته مى شود و مصداق نور على نور مى گردد.
و هم در اينجا است كه دلهاى آماده و مستعد به اين نور الهى هدايت مى شوند و مضمون يهدى الله لنوره من يشاء در مورد آنان پياده مى گردد.
بنابراين براى حفظ اين نور الهى (نور هدايت و ايمان ) مجموعه اى از معارف و آگاهيها و خودسازيها و اخلاق لازم است كه همچون مشكاتى اين مصباح را حفظ كند.
و نيز قلب مستعد و آماده اى مى خواهد كه همچون زجاجه برنامه آن را تنظيم نمايد.
و امدادى از ناحيه وحى لازم دارد كه همچون شجره مباركه زيتونه به آن انرژى بخشد.
و ايـن نـور وحـى بـايد از آلودگى به گرايشهاى مادى و انحرافى شرقى و غربى كه موجب پوسيدگى و كدورت آن مى شود بر كنار باشد.
آنـچـنـان صاف و زلال و خالى از هر گونه التقاط و انحراف كه بدون نياز به هيچ چيز ديـگـر تـمـام نـيـروهاى وجود انسان را بسيج كند، و مصداق (يكاد زيتها يضى ء و لو لم تمسسه نار) گردد.
هـر گـونـه تـفـسـيـر بـه راى و پـيشداوريهاى نادرست و سليقه هاى شخصى و عقيده هاى تـحـمـيـلى و تـمـايـل بـه چـپ و راسـت و هـر گـونـه خـرافـات كـه مـحـصول اين شجره مباركه را آلوده كند از فروغ اين چراغ مى كاهد و گاه آن را خاموش مى سازد.
اين است مثالى كه خداوند در اين آيه براى نور خود بيان كرده و او از همه چيز آگاه است.
از آنـچـه در بـالا گـفـتـيـم ايـن نـكـتـه روشـن مـى شـود كه اگر در روايات ائمه معصومين (عليهماالسلام
) كـه در تـفـسـيـر اين آيه رسيده است مشكاة گاهى به قلب پيامبر اسلام (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) و (مـصـبـاح ) نـور علم، و (زجاجة ) وصى او على (عليهالسلام
) و (شـجـره مـبـاركـه ) بـه ابـراهـيـم خـليـل كـه ريـشـه ايـن خـانـدان از او اسـت، و جـمـله (لا شـرقـيـه و لا غربيه ) به نفى گـرايـشـهـاى يـهـود و نـصارا تفسير شده است، در حقيقت چهره ديگرى از همان نور هدايت و ايمان، و بيان مصداق روشنى از آن است، نه اينكه منحصر به همين مصداق باشد.
و نـيـز اگـر بـعـضـى از مـفـسـران ايـن نـور الهـى را بـه قـرآن يـا دلائل عـقلى يا شخص پيامبر اسلام (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) تفسير كرده اند آن نيز ريشه مشتركى با تفسير فوق دارد.
تا به اينجا ويژگيها و مشخصات اين نور الهى، نور هدايت و ايمان را در لابلاى تشبيه به يك چراغ پر فروغ مشاهده كرديم، اكنون بايد ديد اين چراغ پر نور در كجا است؟ و مـحـل آن چـگـونـه اسـت؟ تـا هـمـه آنـچـه در ايـن زمـيـنـه لازم بـوده اسـت بـا ذكـر ايـن محل روشن گردد.
لذا در آيـه بـعـد مـى فرمايد: (اين مشكاة در خانه هائى قرار دارد كه خداوند اذن فرموده كـه ديـوارهـاى آن را بـالا بـرنـد و مـرتـفـع سـازند) (تا از دستبرد دشمنان و شياطين و هوسبازان در امان باشد)(
فى بيوت اذن الله ان ترفع
)
.
(خانه هائى كه ذكر نام خدا در آن شود) (و آيات قرآن و حقائق وحى را در آن بخوانند)(
و يذكر فيها اسمه
)
.
بسيارى از مفسران آيه فوق را همانگونه كه در بالا تفسير كرده ايم مربوط بـه آيه قبل دانسته اند ولى بعضى آن را مرتبط به جمله بعد مى دانند كه چندان صحيح به نظر نمى رسد.
امـا ايـنـكـه بعضى گفته اند وجود اين چراغ پر فروغ در خانه هائى كه ويژگيهايش در ايـن آيـه بـيـان شده چه اثرى دارد پاسخش روشن است زيرا خانه اى با اين مشخصات كه ديـوارهـاى آن بـرافـراشـتـه شـده و مـردانـى مـصـمم و بيدار و هشيار در آن به پاسدارى مشغولند ضامن حفاظت اين چراغ پر فروغ است بعلاوه آنها كه در جستجوى چنين منبع نور و روشـنـائى هـسـتـنـد از مـحـل آن بـا خـبـر مـى شـونـد و بـه دنبال آن مى شتابند.
امـا ايـنـكـه مـنـظـور از ايـن (بـيوت ) (خانه ها) چيست؟ پاسخ آن از ويژگيهائى كه در ذيـل آيـه بـراى آن ذكر شده است روشن مى شود، آنجا كه مى گويد: (در اين خانه ها هر صـبـح و شـام تـسـبـيـح خـدا مـى گـويـنـد)(
يـسـبـح له فـيـهـا بـالغـدو و الاصال
)
(مـردانى كه نه تجارت آنها را از ياد خدا و بر پاداشتن نماز و اداى زكات باز مى دارد و نـه خـريـد و فـروش )(
رجـال لا تـلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله و اقام الصلوة و ايتاء الزكاة
)
.
(آنـهـا از روزى مـى تـرسـنـد كـه دلها و ديده ها در آن دگرگون و زير و رو مى شود)(
يخافون يوما تتقلب فيه القلوب و الابصار
)
.
ايـن ويـژگـيـها نشان مى دهد كه اين بيوت همان مراكزى است كه: به فرمان پروردگار استحكام يافته و مركز ياد خدا است و حقائق اسلام و احكام خدا از آن نشر مى يابد، و در اين مـعـنـى وسـيـع و گـسترده، مساجد، خانه هاى انبياء و اوليا، مخصوصا خانه پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) و خانه على (عليهالسلام
) جمع است.
و اينكه بعضى از مفسران آن را منحصرا به مساجد و يا بيوت انبياء و مانند آن تفسير كرده انـد دليـلى بـر ايـن انـحـصـار نـيـسـت، و اگـر مشاهده مى كنيم در بعضى از روايات مانند روايـتـى كـه از امـام باقر (عليهالسلام
) نقل شده كه فرمود: (هى بيوت الانبياء و بيت عـلى مـنها): (اين آيه اشاره به خانه پيامبران است و خانه على نيز از اين زمره محسوب مى شود).
يـا در حـديـث ديـگـرى از پـيـامـبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) مى خوانيم كه به هنگام تـلاوت ايـن آيـه از آن حـضـرت پـرسـيـدنـد مـنـظـور چـه بـيوتى است؟ فرمود (بيوت الانـبـيـاء) است ابوبكر پرسيد اين خانه (اشاره به خانه فاطمه و على كرد) نيز از آن جـمـله اسـت؟ پـيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) فرمود: (نعم من افاضلها): (آرى اين از برترين آنها است ).
هـمـه ايـنـهـا اشـاره بـه مـصـداقـهـاى روشـن اسـت، زيـرا مـى دانـيـم معمول روايات اين است كه به هنگام تفسير، مصاديق روشن را بيان مى كند.
آرى هر كانونى كه به فرمان خدا بر پا شده، و نام خدا در آن برده مى شود، و هر صـبـح و شـام مـردان بـا ايـمـانـى كـه زنـدگـى مـادى آنـهـا را بـه خـود مـشـغـول و از يـاد خـدا غـافل نمى كند به تسبيح و تقديس در آن مشغولند، چنين خانه هائى مركز مشكات انوار الهى و ايمان و هدايت است.
در واقع اين خانه ها چند ويژگى دارد:
نخست اينكه به فرمان خدا بنياد شده.
ديـگر اينكه پايه ها و ديوارهايش آنچنان محكم و مرتفع است كه آن را از نفوذ شياطين حفظ مى كند.
و ديگر اينكه مركز ياد خدا است.
و سـرانـجـام ايـنـكـه مـردانـى از آن پـاسـدارى مـى كـنـنـد كـه صبح و شام به تسبيح خدا مـشـغـولنـد، و جـاذبـه هـاى دنـيـاى فـريـبـنـده آنـهـا را از حـق غافل نمى سازد.
اين خانه ها با اين ويژگيها سر چشمه هدايت و ايمان است.
ذكـر ايـن نـكـتـه نيز لازم است كه در اين آيه هم (تجارت ) آمده است و هم (بيع ) با ايـنـكـه بـه نظر مى رسد هر دو يك معنى داشته باشد، ولى ممكن است تفاوت اين دو از اين نظر باشد كه تجارت اشاره به يك كار مستمر و مداوم است، ولى بيع براى يك مرحله و به صورت گذرا است.
تـوجـه بـه ايـن امـر نـيـز ضرورى است كه نمى فرمايد آنها مردانى هستند كه به سوى تجارت و بيع نمى روند بلكه مى گويد تجارت و بيع آنها را از ياد خدا و بر پاداشتن نماز و اداى زكات غافل نمى كند.
آنها پيوسته از روز قيامت و دادگاه عدل پروردگار كه از شدت وحشتش دلها و چشمها در آن دگـرگون مى شود بيمناكند (توجه داشته باشيد جمله (يخافون ) به مقتضاى اينكه فـعـل مـضـارع اسـت دلالت بر استمرار خوف و ترس آنها از قيامت دارد خوف و ترسى كه آنان را به انجام مسئوليتها و رسالتها وادار مى كند).
در آخـريـن آيـه مورد بحث به پاداش بزرگ اين پاسداران نور هدايت و عاشقان حق و حقيقت اشـاره كرده، چنين مى گويد: (اين بخاطر آن است كه خداوند آنها را به بهترين اعمالى كه انجام داده اند پاداش دهد و از فضلش بر پاداش آنها بيفزايد)(
ليجزيهم الله احسن ما عملوا و يزيدهم من فضله
)
.
و ايـن جاى تعجب نيست، زيرا فيض خداوند براى آنها كه شايسته فيض اويند محدود نيست و خـداونـد هر كس را بخواهد بى حساب روزى مى دهد و از مواهب بى انتهاى خويش بهره مند مى سازد)(
و الله يرزق من يشاء بغير حساب
)
.
در ايـنـكـه مـنظور از (احسن ما عملوا) در اين آيه چيست؟ بعضى گفته اند اشاره به همه اعمال نيك است اعم از واجبات و مستحبات، كوچك و بزرگ.
بعضى ديگر معتقدند كه اشاره به اين است كه خداوند كار خير را ده برابر و گاه هفتصد برابر يا بيشتر، پاداش مى دهد، چنانكه در آيه 160 انعام مى خوانيم:
(
مـن جاء بالحسنة فله عشر امثالها
)
: (كسى كه كار نيك كند ده برابر پاداش مى گيرد) و در آيـه 261 سـوره بـقـره در مـورد انـفـاق كـنـنـدگـان پـاداشـى معادل هفتصد برابر و يا مضاعف آن ذكر شده است.
ايـن احـتـمـال نـيـز در تـفـسـيـر جـمـله فـوق وجـود دارد كـه مـنـظـور ايـن اسـت خـداونـد تـمام اعـمـال آنـهـا را بـر مـعـيـار و مـقـيـاس بـهـتـريـن اعـمـالشـان پـاداش مـى دهـد، حـتـى اعمال كم اهميت و متوسطشان همرديف بهترين اعمالشان در پاداش خواهد بود!
و اين از فضل خداوند دور نيست، چرا كه در مقام عدالت و مجازات برابرى ضرورى است، امـا هـنـگـامـى كه به مقام فضل و كرم مى رسد مواهب و بخششها بيحساب است، چرا كه ذات پاكش نامحدود است، و (نعمتش نامتناهى كرمش بى پايان ).
نكته ها:
نكات اين آيات را از آنجا كه با تفسير آيات آميخته بود در لابلاى آن بيان كـرديـم امـا چـنـد بـخـش از روايـات بـاقـى مـانـده اسـت كـه ذكـر آنـهـا بـراى تكميل اين بحث تفسير لازم است:
1 - در كـتـاب (روضـه كـافى ) از امام صادق (عليهالسلام
) مى خوانيم كه در تفسير آيـه نـور فـرمود: ان المشكاة قلب محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلم
)، و المصباح النور الذى فـيـه العـلم، و الزجـاجة قلب على او نفسه: (مشكات قلب محمد است، و مصباح همان نور علم و هدايت، و زجاجه اشاره به على (عليهالسلام
) يا قلب او است كه بعد از رحلت پيامبر اين مصباح در آن قرار گرفت ).
2 - در حديث ديگرى كه در (توحيد صدوق ) آمده است چنين مى خوانيم: امام باقر (عليهالسلام
) فرمود: ان المشكاة نور العلم فى صدر النبى (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) و الزجـاجـة صـدر عـلى... و نـور عـلى نـور امام مؤ يد بنور العلم و الحكمة فى اثر الامام من آل محمد، و ذلك من لدن آدم الى ان تقوم الساعة، فهؤ لاء الاوصياء الذين جعلهم الله عز و جـل خـلفـاء فـى ارضـه و حـجـجـه عـلى خـلقـه، لاتـخـلوا الارض فـى كل عصر من واحد منهم: (مشكات ) نور علم در سينه پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) اسـت و (زجـاجـه ) سـيـنـه عـلى (عليهالسلام
) است، و (نور على نور) امامانى از آل مـحـمـد (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) هستند كه يكى بعد از ديگرى مى آيند و با نور عـلم و حـكـمت مؤ يدند، و اين رشته از آغاز خلقت آدم تا پايان جهان ادامه داشته و دارد، اينها هـمـان اوصـيـائى هـسـتـنـد كـه خـداونـد آنـان را خلفاى در زمين قرار داده، و حجت خويش بر بـنـدگـانـش، و در هـيـچ عـصر و زمانى صفحه روى زمين از آنها خالى نبوده است و نخواهد بود).
3 - در حديث ديگرى از امام صادق (عليهالسلام
) (مشكات ) به فاطمه (عليهالسلام
) و (مصباح ) به حسن (عليهالسلام
) و (زجاجه ) به حسين تفسير شده است.
البـته همان گونه كه قبلا هم اشاره كرديم آيات مفهوم وسيعى دارد كه هر يك از روايات فوق بيان مصداق روشنى از آن است. بى آنكه از عموميت آيه صرفنظر شود و به اين ترتيب هيچگونه تضادى در روايات نيست.
4 - در حـديـثـى از امـام بـاقـر (عـليـه السلام ) مى خوانيم كه با (قتاده ) فقيه معروف اهل بصره گفتگوئى داشت، و در ضمن از حضور در مجلس امام (عليهالسلام
) و ابهت خاص آنحضرت كه سراسر قلب او را فرا گرفته بود اظهار شگفتى كرد، امام به او فرمود: آيا مى دانى كجا نشسته اى؟ در برابر همانها كه خدا درباره آنها گفته: فى بيوت اذن الله ان تـرفـع و يـذكـر فـيـهـا اسـمـه يـسـبـح له فـيـهـا بـالغـدو والاصال رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله و اقام الصلوة و ايتاء الزكوة.
سـپـس فـرمـود: فـانـت ثـم و نـحـن اولئك: تـو آن هـسـتـى كـه گـفـتـى (فـقـيـه اهل بصره ) و ما اين هستيم كه قرآن مى گويد!
قتاده در جواب گفت: صدقت و الله، جعلنى الله فداك، و الله ما هى بيوت حجارة ولاطين: (راسـت گـفـتـى فدايت گردم، به خدا سوگند منظور خانه هاى سنگى و گلى نيست ) (منظور خانه هاى وحى و ايمان و هدايت است ).
5 - در حـديـث ديـگـرى نـقـل شـده كـه دربـاره ايـن گروه از مردان الهى كه پاسدار وحى و هـدايـتـنـد فـرمـود: هـم التـجـار الذيـن لا تـلهـيـهـم تـجـارة و لا بـيـع عـن ذكـر الله، اذا دخل مواقيت الصلوة ادوا الى الله حقه فيها: (آنها تاجرانى هستند كه تجارت و بيع آنان را از يـاد خـدا غـافـل نـمـى سـازد، هـنـگـامـى كـه وقـت نـمـاز داخل مى شود حق آن را اداء مى كنند).
اشـاره بـه اينكه آنها در عين فعاليتهاى سازنده و مثبت اقتصادى تمام فعاليتهايشان تحت الشعاع نام خدا است، و چيزى را بر آن مقدم نمى شمردند.
6 - درخت زيتون چنانكه در آيات فوق خوانديم به عنوان شجره مباركه (درخت پر بركت ) تـوصـيـف شـده اسـت. و اگـر در آن روز كـه قـرآن نـازل شـد اهـميت اين تعبير بر همگان روشن نبود امروز براى ما واضح و آشكار است، چرا كـه دانشمندان بزرگى كه ساليان دراز از عمر خود را در راه مطالعه خواص گوناگون گياهان صرف كرده اند به ما مى گويند از اين درخت با بركت محصولى به دست مى آيد كه از مفيدترين و پرارزشترين روغنها است و نقش مؤ ثرى در سلامت بدن دارد.
ابن عباس مى گويد اين درخت تمام اجزايش مفيد و سودمند است حتى در خاكستر آن نيز فائده و مـنـفـعـتـى اسـت، و اوليـن درخـتـى اسـت كـه بعد از طوفان نوح (عليهالسلام
) روئيد و پيامبران در حق آن دعا كرده اند كه درخت پر بركتى باشد.
7 - مـفـسـران بـزرگ در تـفـسـيـر جـمـله نور على نور تعبيرات گوناگونى دارند: مرحوم طـبرسى در مجمع البيان مى گويد: اشاره به پيامبرانى است كه يكى بعد از ديگرى از يك نسل و يك ريشه به وجود مى آيند و راه هدايت را تداوم مى بخشند.
فـخـر رازى در تـفـسـيـر خـود مـى گـويـد: اشاره به اجتماع اشعه نور و تراكم آنها است آنـچنان كه درباره مؤ من وارد شده: (مؤ من در ميان چهار حالت قرار دارد: اگر موهبتى به او بـرسـد خـدا را شـكـر مـى گويد، و اگر مصيبتى رسد صابر و با استقامت است، اگر سـخـن بگويد راست مى گويد، و اگر داورى كند عدالت را مى جويد، او در ميان توده هاى مـردم ناآگاه همچون انسان زنده اى در ميان مردگان است، او در ميان پنج نور در حركت است سـخـنـش نور، عملش نور، محل ورودش نور، محل خروجش نور، و هدفش نور خدا در روز قيامت است.اين احتمال نيز وجود دارد كه نور اول كه در آيه آمده است اشاره به نور هـدايـت الهـى از طـريـق وحـى اسـت، و نـور دوم نـور هـدايـتـش از طـريـق عـقـل، و يـا نـور اول نور هدايت تشريع است و نور دوم نور هدايت تكوينى است بنابراين نورى است بر فراز نور. و به اين ترتيب اين جمله گاه تفسير به منابع مختلف نور شده (انبياء) و گاه به انواع مـخـتـلف نـور، و گـاه بـه مـراحـل گـونـاگـون آن و در عـيـن حال همه آنها ممكن است در مفهوم آيه جمع باشد كه مفهومش گسترده است (دقت كنيد).