تفسیر نمونه جلد ۱۴

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 32054
دانلود: 3093


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 76 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 32054 / دانلود: 3093
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 14

نویسنده:
فارسی

آيه (8) تا (10) و ترجمه

( و من الناس من يجادل فى الله بغير علم و لا هدى و لا كتب منير ) (8)( ثانى عطفه ليضل عن سبيل الله له فى الدنيا خزى و نذيقه يوم القيمة عذاب الحريق ) (9)( ذلك بما قدمت يداك و اءن الله ليس بظلم للعبيد ) (10)

ترجمه:

8 - و گـروهـى از مـردم دربـاره خـدا بدون هيچ دانش و بدون هيچ هدايت و كتاب روشنى به مجادله برمى خيزند.

9 - آنـهـا بـا تـكـبـر و بـى اعـتـنائى (نسبت به سخنان الهى ) مى خواهند مردم را از راه خدا گـمـراه سـازنـد، بـراى آنـها در دنيا رسوائى است، و در قيامت عذاب سوزنده به آنها مى چشانيم.

10 - (و بـه او مى گوئيم ) اين نتيجه چيزى است كه دستهايت از پيش براى تو فرستاده است! و خداوند هرگز به بندگان ظلم نمى كند.

تفسير:

باز هم مجادله به باطل

در ايـن آيـات نـيـز سـخـن از مـجـادله كـنـنـدگـانـى اسـت كـه پـيـرامـون مـبـداء و مـعـاد بـه جدال بى پايه و بى اساس مى پردازند.

نـخـسـت مى گويد: (گروهى از مردم كسانى هستند كه درباره خدا بدون هيچ علم و دانش و هدايت و كتاب روشنى به مجادله برمى خيزند)( و من النا من يجادل فى الله بغير علم و لا هدى و لا كتاب منير ) .

جمله( و من الناس من يجادل فى الله بغير علم ) درست همان تعبيرى است كه در چند آيه قـبـل گذشت و تكرار آن نشان مى دهد كه جمله اول اشاره به گروهى است و جمله دوم اشاره به گروهى ديگر.

جـمـعـى از مـفـسـران فـرق ايـن دو گـروه را در ايـن دانـسـته اند كه آيه گذشته ناظر به حال پيروان گمراه و بى خبر است در حالى كه اين آيه ناظر به رهبران اين گروه گمراه مى باشد.

جـمـله( ليـضـل عـن سـبـيـل الله ) نـشـان مـى دهـد كـه بـرنـامـه ايـن گـروه اضـلال و گـمـراه سـاخـتـن ديگران است و قرينه روشنى بر اين تفاوت محسوب مى شود، هـمـانـگونه كه جمله يتبع كل شيطان مريد در آيات گذشته كه سخن از پيروى شياطين مى گويد نيز اين معنى را روشنتر مى سازد.

در ايـنـكـه فرق ميان (علم ) و (هدى ) و (كتاب منير) چيست؟ نيز مفسران بحثهائى دارنـد آنـچـه نـزديـكتر به نظر مى رسد اين است كه (علم ) اشاره به استدلالات عقلى اسـت و (هـدى ) بـه هـدايـت و راهـنـمـائى رهبران الهى، و (كتاب منير) اشاره به كتب آسمانى مى باشد.

بـه تـعـبـيـر سـاده تـر هـمـان دلائل سـه گـانـه مـعـروف (كـتـاب ) و (سـنـت ) و (دليـل عـقـل ) را بـازگـو مـى كند، و با توجه به اينكه (اجماع ) نيز طبق تحقيقات دانشمندان به سنت باز مى گردد همه دلائل اربعه در اين عبارت جمع است.

بـعـضـى از مفسران نيز احتمال داده اند كه (هدى ) اشاره به هدايتهاى معنوى است كه در پـرتـو خـودسـازى و تـقـوا و تـهـذيـب نـفـس بـراى انـسـان حـاصـل مـى گـردد (البـتـه ايـن مـعـنـى بـا آنـچـه در بـالا گـفـتـيـم قابل جمع است ).

در حـقـيـقت بحث و جدال علمى در صورتى مى تواند ثمر بخش باشد كه متكى به يكى از اين دلائل گردد، دليل عقل يا كتاب، يا سنت.

سـپـس در يـك عـبـارت كـوتـاه و پـر مـعـنـى بـه يـكـى از عـلل انـحـراف و گـمراهى اين رهبران ضلالت پرداخته مى گويد: (آنها با تكبر و بى اعـتـنـائى نـسـبـت بـه سـخـنان الهى و دلائل روشن عقلى مى خواهند مردم را از راه خدا گمراه سازند)( ثانى عطفه ليضل عن سبيل الله ) .

(ثـانـى ) از ماده (ثنى ) به معنى پيچيدن است و (عطف ) به معنى پهلو است، و پيچيدن پهلو كنايه از بى اعتنائى و اعراض از چيزى است.

جـمله (ليضل ) ممكن است هدف اين اعراض و رويگردانى باشد، يعنى آنها براى گمراه ساختن مردم آيات و هدايتهاى الهى را به هيچ مى گيرند، و ممكن است نتيجه آن گردد، يعنى محصول بى اعتنائى آنها اين است كه مردم را از راه حق باز مى دارند.

بـه هـر حـال، سـپـس كـيفر شديد آنها را در دنيا و آخرت به اين صورت تشريح مى كند: (بـهـره آنـها در اين دنيا رسوائى و بدبختى است، و در قيامت عذاب سوزنده را به آنها مى چشانيم )( له فى الدنيا خزى و نذيقه يوم القيمة عذاب الحريق ) .

و به او مى گوئيم: (اين نتيجه چيزى است كه دستهايت از پيش براى تو فرستاده است )( ذلك بما قدمت يداك ) .

(و خداوند هرگز به بندگان ظلم و ستم نمى كند)( و ان الله ليس بظلام للعبيد ) .

نـه كـسـى را بـى جـهـت كـيـفـر مـى دهـد، و نـه بـر مـيـزان مـجـازات كـسـى بـدون دليل مى افزايد، و برنامه او عدالت محض و محض عدالت است.

ايـن آيـه از آيـاتـى اسـت كـه هـم مـذهـب جـبـريـون را نـفـى مـى كـنـد و هـم اصـل عـدالت را در مـورد افعال خدا اثبات مى نمايد. (براى توضيح بيشتر به جلد سوم تفسير نمونه صفحه 195 ذيل آيه 182 آل عمران مراجعه كنيد).

آيه (11) تا (14) و ترجمه

( و مـن النـاس مـن يـعـبـد الله على حرف فإن إصابه خير اطمأ ن به و إن إصابته فتنة انقلب على وجهه خسر الدنيا و الاخرة ذلك هو الخسران المبين ) (11)( يـدعـوا مـن دون الله مـا لا يـضـره و مـا لا يـنـفـعـه ذلك هـو الضلل البعيد ) (12)( يدعوا لمن ضره أقرب من نفعه لبئس المولى و لبئس العشير ) (13)( إن الله يـدخـل الذيـن اءمـنـوا و عـمـلوا الصـلحـت جـنـت تـجـرى مـن تـحـتـهـا الا نـهر إن الله يفعل ما يريد ) (14)

ترجمه:

11 - بعضى از مردم خدا را تنها با زبان مى پرستند (و ايمان قلبيشان بسيار ضعيف است ) هـمين كه دنيا به آنها رو كند و نفع و خيرى به آنان رسد حالت اطمينان پيدا مى كنند اما اگـر مـصـيـبـتـى بـه عـنـوان امتحان به آنها برسد دگرگون مى شوند و به كفر رو مى آورنـد! و بـه ايـن تـرتـيـب هـم دنـيـا را از دسـت داده اند و هم آخرت را و اين خسران و زيان آشكارى است!

12 - او جـز خـدا كـسـى را مـى خـوانـد كـه نـه زيانى به او مى رساند، و نه سودى، اين گمراهى بسيار عميقى است!

13 - او كـسـى را مى خواند كه زيانش از نفعش نزديكتر است، چه بد مولا و ياورى، و چه بد مونس و معاشرى!

14 - خداوند كسانى را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند در باغهائى از بهشت وارد مى كند كه نهرها زير درختانش جارى است (آرى ) خدا هر چه را اراده كند انجام مى دهد.

تفسير:

آنها كه بر لب پرتگاه كفرند!

در آيـات گـذشـتـه سخن از دو گروه در ميان بود گروه پيروان گمراه، و رهبران گمراه كننده، اما در آيات مورد بحث سخن از گروه سومى است كه همان افراد ضعيف الايمان هستند.

قـرآن در تـوصـيـف ايـن گـروه چنين مى گويد: (بعضى از مردم خدا را تنها با زبان مى پرستند اما ايمان قلبى شان بسيار سطحى و ضعيف است )( و من الناس من يعبد الله على حرف ) .

تـعـبـيـر بـه (عـلى حـرف ) مـمـكـن اسـت اشـاره به اين باشد كه ايمان آنها بيشتر بر زبانشان است، و در قلبشان جز نور ضعيف بسيار كمرنگى از ايمان نتابيده است.

و ممكن است اشاره به اين باشد كه آنها در متن ايمان و اسلام قرار ندارند بلكه در كنار و لبه آنند، زيرا يكى از معانى حرف لبه كوه و كناره اشياء است و مى دانيم كسانى كه در لبه چيزى قرار گرفته اند مستقر و پا بر جا نيستند، و با تكان مختصرى از مسير خارج مـى شـونـد، چـنـين است حال افراد ضعيف الايمان كه با كوچكترين چيزى ايمانشان بر باد فنا مى رود.

سـپـس قـرآن بـه تـشريح تزلزل ايمان آنها پرداخته مى گويد: (آنها چنانند كه اگر دنيا به آنها رو كند و نفع و خيرى به آنان برسد حالت اطمينان پيدا مـى كـنـنـد! و آن را دليـل بـر حـقـانـيت اسلام مى گيرند، اما اگر به وسيله گرفتاريها و پـريـشـانى و سلب نعمت مورد آزمايش قرار گيرند دگرگون مى شوند و به كفر رو مى آورند!( فان اصابه خير اطمان به و ان اصابته فتنة انقلب على وجهه ) .

گـوئى آنـهـا ديـن و ايـمـان را بـه عـنـوان يـك وسـيـله نـيـل بـه مـاديات پذيرفته اند كه اگر اين هدف تاءمين شد دين را حق مى دانند و گر نه بى اساس!

(ابـن عـبـاس ) و جـمـعـى ديـگـر از مـفـسـران پـيـشـيـن در شـاءن نزول اين آيه چنين نقل كرده اند كه گاهى گروهى از باديه نشينان خدمت پيامبر مى آمدند، اگر حال جسمانى آنها خوب مى شد، اسب آنها بچه خوبى مى آورد، زن آنها پسر مى زائيد و امـوال و چـهـار پـايـان آنـان فـزونـى مـى گرفت خشنود مى شدند و به اسلام و پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) عقيده پيدا مى كردند!، اما اگر بيمار مى شدند، همسرشان دختر مى آورد و اموالشان رو به نقصان مى گذاشت وسوسه هاى شيطانى قلبشان را فرا مى گرفت و به آنها مى گفت تمام اين بدبختيها بخاطر اين آئينى است كه پذيرفته اى و آنها هم روى گردان مى شدند!.

قابل توجه اينكه قرآن در مورد روى آوردن دنيا به اين اشخاص تعبير به خير مى كند، و در مـورد پـشـت كـردن دنـيـا تـعـبير به فتنه (وسيله آزمايش ) نه شر اشاره به اينكه اين حوادث ناگوار شر و بدى نيست، بلكه وسيله اى است براى آزمايش.

و در پـايـان آيـه اضـافـه مى كند و (به اين ترتيب آنها هم دنيا را از دست داده اند و هم آخرت را)( خسر الدنيا و الاخرة ) .

(و ايـن روشـنـتـريـن خـسـران و زيان است كه انسان هم دينش بر باد رود و هم دنيايش )( ذلك هو الخسران المبين ) .

در حـقـيـقـت ايـن گونه افراد دين را تنها از دريچه منافع مادى خود مى نگريستند و معيار و مـحـك حـقـانـيـت آن را روى آوردن دنـيـا مـى پـنـداشـتند، اين گروه كه در عصر و زمان ما نيز تـعدادشان كم نيست، و در هر جامعه اى وجود دارند، ايمانى آلوده به شرك و بت پرستى دارنـد مـنـتـهـا بت آنها همسر و فرزند و مال و ثروت و گاو و گوسفند آنها است و بديهى است كه چنين ايمان و اعتقادى سست تر از تار عنكبوت است!

البـتـه بـعـضـى از مـفـسران اين آيه را اشاره به منافقان دانسته اند، اگر منظور منافقى بـاشـد كـه بـه هـيـچ وجـه ايـمـان در دل او نـيـست اين بر خلاف ظاهر آيه است، زيرا جمله (يـعـبـد الله ) و همچنين (اطمان به ) و جمله (انقلب على وجهه ) نشان مى دهد قبلا ايمان ضعيفى داشته است و اگر منظور منافقانى است كه بهره بسيار كمى از ايمان دارند با آنچه گفتيم منافاتى ندارد و قابل قبول است.

آيـه بـعـد به عقيده شرك آلود اين گروه مخصوصا بعد از انحراف از توحيد و ايمان به خدا اشاره كرده مى گويد: (او جز خدا كسى را مى خواند كه نه زيانى مى تواند به او برساند و نه سودى )( يدعوا من دون الله ما لا يضره و لا ينفعه )

اگـر بـه راسـتـى او خـواهـان مـنـافـع مـادى و گـريـزان از زيـان اسـت، و بـه هـمـيـن دليل معيار حقانيت دين را اقبال و ادبار دنيا مى گيريد، پس چرا به سراغ بتهائى مى رود كه نه اميدى به نفعشان است، نه ترسى از زيانشان، موجوداتى بى خاصيت و فاقد هر گونه اثر در سرنوشت انسانها؟!

آرى (ايـن گـمـراهـى بـسـيـار عـمـيـقـى اسـت )( ذلك هـو الضلال البعيد ) .

فـاصله آن از خط صراط مستقيم آنچنان زياد است كه اميد بازگشتشان به سوى حق بسيار كم است.

بـاز مـطـلب را از اين فراتر برده مى گويد: (او كسى را مى خواند كه زيانش از نفعش نزديكتر است )!( يدعوا لمن ضره اقرب من نفعه ) .

چـرا كـه ايـن معبودهاى ساختگى در دنيا فكر آنها را به انحطاط و پستى و خرافات سوق مـى دهـنـد، و در آخرت آتش سوزان را براى آنها به ارمغان مى آورند بلكه آنگونه كه در آيـه 98 سـوره انـبـيـاء خـوانـديـم (ايـن بتها خود آتشگيره ها و هيزم جهنمند)!( انكم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم ) .

و در پـايـان آيه اضافه مى كند (چه بد مولا و ياورى هستند اين بتها، و چه بد مونس و معاشرى )( لبئس المولى و لبئس العشير ) .

در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه در آيه قبل هر گونه سود و زيان بتها را نفى مى كند اما در اين آيه مى گويد زيانش از نفعش نزديكتر است آيا اين دو با يكديگر سازگار است؟

در پـاسـخ بـايـد گـفـت: ايـن در گفتگوها معمول است كه گاه در يك مرحله موجودى را بى خـاصـيـت مـى شـمـرنـد، پـس از آن تـرقـى كـرده آن را مـنـشـاء زيـان مـى دانـنـد درسـت مثل اينكه مى گوئيم با فلان شخص معاشرت نكن كه نه به درد دين تو مى خورد نه به درد دنـيـا، و بعد ترقى مى كنيم و مى گوئيم بلكه مايه بدبختى و رسوائى تو است، بـعـلاوه زيانى كه نفى شده زيان به دشمنان آنهاست زيرا آنها قادر نيستند ضررى به مـخـالفـان بـزنند، اما زيانى كه اثبات شده يك زيان قهرى است كه دامان عابدان آنها را مى گيريد.

ضمنا صيغه افعل تفضيل (كلمه اقرب ) چنانكه در جاى ديگر هم گفته ايم الزاما به معنى وجـود صـفـتى در طرفين مورد مقايسه نيست و اى بسا طرف ضعيفتر اصلا فاقد آن باشد، مـثـلا مـى گـوئيـم: يـك سـاعـت صـبر و شكيبائى در برابر گناه بهتر از آتش دوزخ است (هرگز مفهوم اين سخن آن نيست كه آتش دوزخ خوب است

ولى صـبـر و شـكـيبائى از آن بهتر است، بلكه آتش دوزخ اصلا فاقد هر گونه خوبى است ).

اين تفسير را جمعى از مفسران بزرگ مانند (شيخ طوسى ) در (تبيان ) و (طبرسى ) در (مجمع البيان ) انتخاب كرده اند.

در حـالى كـه بـعـضـى ديـگـر هـمـچـون (فـخـر رازى ) ايـن احـتـمـال را نـيـز در تفسير آيه داده اند كه هر يك از اين دو آيه اشاره به گروهى از بتها اسـت آيـه نـخـسـت بـتـهـاى سـنـگـى و چـوبـى بـى جان را مى گويد و آيه دوم طاغوتها و انـسـانـهـاى بـت گـونـه، گـروه اول نـه سـودى دارنـد و نـه زيـانـى، بـلكه كاملا بى خاصيتند، ولى گروه دوم يعنى (ائمة ضلال ) زيان دارند و خيرى در آنها نيست، و به فرض كه خير اندكى داشته باشند زيانشان به مراتب بيشتر است (جمله لبئس المولى و لبـئس العـشـير را نيز گواه اين معنى گرفته اند) و به اين ترتيب تضادى باقى نمى ماند.

و از آنـجـا كـه روش قـرآن ايـن اسـت كـه مـسائل نيك و بد را در مقايسه با هم بيان كند تا نـتـيـجه گيرى آن كاملتر و روشنتر باشد در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد: (خداوند كسانى را كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند در باغهائى از بهشت وارد مى كند كه نـهـرهـا زيـر درخـتـانـش جـارى اسـت )( ان الله يدخل الذين آمنوا و عملوا الصالحات جنات تجرى من تحتها الانهار ) .

برنامه آنها روشن، خط فكرى و عملى آنها مشخص، مولاى آنها خدا و همدم و مونسشان انبياء و شهداء و صالحان و فرشتگان خواهند بود.

آرى (خـدا هـر چـه را اراده كـنـد انـجـام مـى دهـد)( ان الله يفعل ما يريد ) .

اين پاداشهاى بزرگ براى او سهل و آسان است، همانگونه كه مجازات مشركان لجوج و رهبران گمراهشان براى او ساده است.

در ايـن مـقايسه در حقيقت گروهى كه تنها ايمان بر زبانشان قرار دارد در كناره دين قرار گـرفـتـه انـد و بـا جـزئى وسـوسـه مـنـحـرف مـى شـونـد و عـمـل صـالحى نيز ندارند، اما مؤ منان صالح در متن اسلامند و سختترين طوفانها تكانشان نـمى دهد، درخت ايمانشان ريشه دار و ميوه اعمال صالح بر شاخسار آن آشكار است، اين از يكسو.

از سـوى ديـگـر مـعـبودهاى گروه اول بى خاصيت اند بلكه زيانشان بيشتر است اما مولا و سـرپـرسـت گـروه دوم بـر هـمـه چـيـز قدرت دارد و برترين نعمتها را براى آنها فراهم ساخته است.

آيه (15) تا (17) و ترجمه

( من كان يظن أن لن ينصره الله فى الدنيا و الاخرة فليمدد بسبب إلى السماء ثم ليقطع فلينظر هل يذهبن كيده ما يغيظ ) (15)( و كذلك أنزلنه أيت بينت و إن الله يهدى من يريد ) (16)( إن الذيـن أمـنـوا و الذيـن هادوا و الصبين و النصرى و المجوس و الذين أشركوا إن الله يفصل بينهم يوم القيمة إن الله على كل شى ء شهيد ) (17)

ترجمه:

15 - هـر كس گمان مى كند كه خدا پيامبرش را در دنيا و آخرت يارى نخواهد كرد (و از اين نـظـر عـصـبـانـى اسـت هـر كارى از دستش ‍ ساخته است بكند) ريسمانى به سقف خانه خود بـيـاويـزد و خـود را از آن آويـزان نـمايد و نفس خود را قطع كند! (و تا لب پرتگاه مرگ پيش رود) ببيند آيا اين كار خشم او را فرو مى نشاند؟!

16 - ايـنـگـونـه مـا قـرآن را بـه صـورت آيـات روشـن نازل كرديم و خداوند هر كس را بخواهد هدايت مى كند.

17 - كـسـانى كه ايمان آورده اند و يهود و صابئان و نصارى و مجوس و مشركان، خداوند در ميان

آنها روز قيامت داورى مى كند و حق را از باطل جدا مى سازد، خداوند بر هر چيز گواه است (و از همه چيز آگاه ).

شأن نزول:

بـعـضـى از مـفـسـران در شـاءن نـزول نـخـسـتـيـن آيـه از آيـات فـوق چـنـيـن نـقـل كـرده انـد: گـروهـى از قـبيله (بنى اسد) و (بنى غطفان ) كه با پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) پـيـمـان بسته بودند گفتند ما مى ترسيم خدا سرانجام مـحـمـد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را يـارى نـكـنـد و در نـتـيـجـه رابـطـه مـا بـا هـم پـيـمـانـهـايـمـان از يـهـود قـطـع شـود و آنـهـا بـه مـا مـواد غـذائى نـدهـنـد، آيـه فـوق نازل شد و به آنها اخطار كرد و آنها را سخت مذمت نمود.

بعضى ديگر گفته اند گروهى از مسلمانان به خاطر شدت غضب بر كفار، براى پيروى پـيـغـمـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بيقرارى و بيتابى مى كردند و مى گفتند: چرا وعـده خـدا در ايـن زمـينه تحقق نمى يابد؟ آيه نازل شد و آنها را بر اين بى صبرى ملامت كرد.

تفسير:

رستاخيز پايان همه اختلافات

از آنجا كه در آيات گذشته سخن از گروه ضعيف الايمان بود در آيات مورد بحث نيز چهره ديـگـرى از آنـهـا را ترسيم كرده مى گويد: (كسى كه گمان مى كند خدا پيامبرش را در دنيا و آخرت يارى نخواهد كرد، و در خشم و غيظ فرو رفته هر كارى از دستش ساخته است انـجـام دهد، ريسمانى به سقف خانه خود بياويزد و خود را از آن آويزان كند، و نفس خود را قـطع نمايد و تا سر حد مرگ پيش ‍ رود ببيند آيا اين كار خشم او را فرو مى نشاند)( من كـان يـظـن ان لن يـنـصـره الله فى الدنيا و الاخرة فليمدد بسبب الى السماء ثم ليقطع فلينظر هل يذهبن كيده ما يغيظ ) .

ايـن تـفـسـيـر را گـروه كـثـيـرى از مـفـسـران بـرگـزيـده، يـا بـه عـنـوان يـك احتمال قابل ملاحظه ذكر كرده اند.

طـبـق ايـن تـفسير ضمير (لن ينصره الله ) به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) باز مى گردد، و (سماء) به معنى سقف خانه است (چون (سماء) به هر چيزى كه در جـهت فوق قرار داشته باشد اطلاق مى گردد) و جمله (ليقطع ) به معنى خفقان و قطع نفس و پيش رفتن تا سر حد مرگ است.

احـتمالات مختلف ديگرى نيز در تفسير اين آيه داده شده است كه ذكر همه آنها لزومى ندارد ولى از ميان آنها دو تفسير قابل ملاحظه است:

1 - منظور از (سماء) همان (آسمان ) است، يعنى: (اينگونه اشخاصى كه تصور مـى كـنـنـد خـدا پـيامبرش را يارى نخواهد كرد به آسمان بروند، و طنابى به آن آويزان كنند، و خود را در ميان زمين و آسمان به دار كشند تا نفسشان بريده شود (يا طنابى را كه به آن آويزان شده اند قطع كنند تا از همانجا سقوط نمايند) ببينند آيا اين كار خشمشان را فرو مى نشاند)؟!

2 - ضـمـيـر مذكور، به خود اين اشخاص باز گردد (نه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) يعنى: (كسانى كه فكر مى كنند خدا آنها را يارى نمى كند، و روزيشان بر اثر ايمان آوردن قطع مى گردد، هر كارى از دستشان ساخته است انجام دهند، به آسمان بروند خـود را با ريسمانى آويزان نمايند سپس اين ريسمان را قطع كرده تا سقوط كنند، آيا اين كارها خشمشان را فرو مى نشاند)؟.

مـطـلب قـابـل تـوجـه اينكه تمام اين تفسيرها به يك نكته روانى در ارتباط با افراد كم حوصله و عصبانى و ضعيف الايمان اشاره مى كند كه آنها وقتى كارشان ظاهرا به بن بست مى رسد فورا دستپاچه مى شوند و تصميمهاى جنون آميز مى گيرند:

گاه مشت بر در و ديوار مى كوبند.

گاه مى خواهند زمين را بشكافند و زير آن پنهان شوند.

و سـر انـجـام بـراى خـامـوش كـردن آتـش خـشم خويش تصميم به انتحار و خود كشى مى گـيـرنـد، در حـالى كـه هـيـچـيـك از ايـن اعـمـال جـنـون آمـيـز مـشـكـل آنـها را حل نمى كند، اگر كمى خونسرد باشند، صبر و حوصله به خرج دهند و با نـيـروى ايـمـان بـه خـدا و اعـتماد به نفس و شكيبائى و استقامت به جنگ مشكلات بر خيزند حل آن قطعا ممكن است.

آيه بعد اشاره به يك جمع بندى در آيات گذشته كرده مى گويد: (اينگونه ما قرآن را بـه صـورت آيـات بـيـنـات و نـشـانـه هاى روشن نازل كرديم )( و كذلك انزلناه آيات بينات ) .

دلائلى براى معاد و رستاخيز همچون بررسى دوران جنينى انسان، و رشد گياهان، و زنده شدن زمينهاى مرده، كه همگان را به مساءله معاد آشنا مى سازد و دلائلى همچون بى خاصيت بودن بتها، و سر انجام كار كسانى كه دين را وسيله جلب منافع مادى قرار مى دهند.

ولى بـا ايـنـهـمـه، داشتن دلائل روشن به تنهائى كافى نيست بلكه آمادگى پذيرش حق نيز لازم است، به همين دليل در پايان آيه مى گويد: (و خداوند هر كس را بخواهد هدايت مى كند)( و ان الله يهدى من يريد ) .

بارها گفته ايم كه خواست خدا بى حساب نيست، او حكيم است و همه كارهايش داراى حساب، هر كس كه در راه او به مجاهده بر خيزد، و از اعماق جان خواستار هدايت باشد، خدا او را به وسيله آيات بيناتش راهنمائى مى كند.

آخـرين آيه مورد بحث به شش گروه از پيروان مذاهب مختلف كه يك گروه مسلم و مؤ منند، و پـنـج گـروه غـير مسلمان اشاره كرده مى فرمايد: (كسانى كه ايمان آورده اند، و يهود، و صـابئان، و نصارا، و مجوس، و مشركان، خداوند در ميان آنها روز قيامت داورى مى كند، و حـق را از بـاطـل جـدا مـى سـازد)( ان الذيـن آمـنـوا و الذين هادوا و الصابئين و النصارى و المجوس و الذين اشركوا ان الله يفصل بينهم يوم القيامة ) .

مـگـر نـه ايـن اسـت كـه يـكـى از نـامـهـاى قـيـامـت يـوم الفصل، روز جدائى حق از باطل است، يوم البروز روز آشكار شدن مكتومها، و روز پايان گرفتن اختلافات است.

آرى خدا در آن روز به همه اين اختلافات پايان مى دهد چرا كه (او از همه چيز آگاه و با خبر است )( ان الله على كل شى ء شهيد ) .

نكته ها:

1 - پيوند آيات

پـيـونـد ايـن آيـه بـا آيـات قـبـل از ايـن نـظـر اسـت كـه در آيـه قبل سخن از هدايت الهى در دلهاى آماده بود، ولى از آنجا كه همه دلها آماده نيست و تعصبها و لجـاجـتها و تقليدهاى كوركورانه سد محكمى در برابر پذيرش هدايت است لذا مى گويد اين گروه بنديها و اختلافات در ميان عده اى همچنان تا دامنه قيامت باقى خواهد ماند و تنها در آن روز همه خفايا آشكار مى گردد و اختلافات بر چيده خواهد شد.

بـعـلاوه در آيـات گـذشـتـه سـخـن از گـروهـهـاى سـه گـانـه اى بـود كـه بـعـضى بى دليل در باره خدا و رستاخيز به مجادله برمى خيزند، و بعضى كارشان اغواگرى است،

و گـروهـى افـراد سـسـت ايمانى هستند كه گاه به اين سو و گاه به آن سو پرتاب مى شوند آيه مورد بحث به نمونه هاى اين گروهها كه در برابر مؤ منان قرار گرفته اند اشاره مى كند.

از هـمـه ايـنـهـا گـذشـتـه بـحـث در بـاره مـعـاد در آيـات پـيـشـيـن ايـن سـؤ ال را مـطـرح مـى كـنـد كه هدف از معاد چيست؟ در آيه مورد بحث يكى از اهداف آن كه پايان گرفتن اختلافات و بازگشت به وحدت است بيان شده.

2 - مجوس كيانند؟

واژه (مـجـوس ) فـقـط يـك بـار در قـرآن مـجيد در همين آيات مطرح شده و با توجه به ايـنـكـه در بـرابر مشركان و در صف اديان آسمانى قرار گرفته اند چنين بر مى آيد كه آنها داراى دين و كتاب و پيامبرى بوده اند.

تـرديـدى نـيـسـت كـه امـروز مـجـوس بـه پـيـروان زردشـت گـفـتـه مـى شـود، و يـا لااقـل پـيـروان زردشـت بـخش مهمى از آنان را تشكيل مى دهند، ولى تاريخ خود زردشت نيز بـه هـيـچـوجـه روشـن نـمـى بـاشـد، تـا آنـجـا كـه بـعـضـى ظـهـور او را در قـرن يازدهم قبل از ميلاد دانسته اند و بعضى در قرن ششم يا هفتم!.

ايـن تـفاوت و اختلاف عجيب يعنى پنج قرن! نشان مى دهد كه تا چه اندازه تاريخ زردشت تاريك و مبهم است.

مـعـروف ايـن اسـت او كـتـابـى بـه نام اوستا داشته كه در سلطه اسكندر بر ايران از بين رفته است، و بعدا در زمان بعضى از پادشاهان ساسانى بازنويسى شده.

از عقائد آنها مطالب زيادى در دست نداريم، ولى چيزى كه امروز بيش از همه شهرت دارد مـسأله اعتقاد به دو مبداء خير و شر يا نور و ظلمت است، به اين ترتيب كه خداى نيكيها و نـور را (اهـورامـزدا) و خـداى شـر و ظـلمـت را (اهـريمن ) مى دانند، و به عناصر چهار گـانـه مخصوصا (آتش ) احترام بسيار مى گذارند تا آنجا كه آنها را آتش پرست مى خوانند و هر جا آنها هستند آتشكده اى كوچك يا بزرگ نيز وجود دارد.

بعضى واژه مجوس را از ماده (مغ ) كه به پيشوايان و روحانيين اين مذهب مى گفتند مشتق مـى دانـنـد، و (مـؤ بـد) كـه اكـنـون بـه روحـانـيـيـن آنـهـا گـفـتـه مـى شـود در اصل از ريشه (مغود) بوده.

در روايـات اسـلامـى آنـهـا از پـيـروان يـكـى از انبياى بر حق شمرده شده اند (كه بعدا از اصل توحيد منحرف گشته و به افكار و عقائد شرك آلود روى آورده اند).

در بـعـضـى از روايـات مـى خـوانيم مشركان مكه از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) تـقـاضـا كـردنـد از آنـها جزيه بگيرد، و اجازه بت پرستى به آنها بدهد! پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فـرمـود: مـن جـز از اهـل كـتاب جزيه نمى گيرم، آنها در پاسخ نوشتند تو چگونه چنين ميگوئى در حالى كه از مجوس منطقه (هجر) جزيه گرفته اى؟!

پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: ان المجوس كان لهم نبى فقتلوه و كتاب احـرقـوه: (مـجـوس پـيـامـبـرى داشـتـنـد و كـتـاب آسـمـانـى، پـيـامـبـرشـان را بـه قتل رساندند، و كتاب او را آتش زدند)!.

در حـديـث ديـگرى از (اصبغ بن نباته ) مى خوانيم كه على (عليه‌السلام ) بر فراز مـنـبـر فـرمـود: سـلونـى قـبـل ان تـفـقـدونـى (از مـن سـؤ ال كنيد پيش از آنكه مرا نيابيد).

(اشعث بن قيس ) (منافق معروف ) برخاست و گفت: اى امير مؤ منان چگونه از مـجـوس جـزيـه گـرفـتـه مـى شـود در حـالى كـه كـتـاب آسـمـانـى بـر آنـهـا نـازل نـشـده و پـيـامـبـرى نـداشـتـه انـد؟ عـلى (عليه‌السلام ) فـرمـود: آرى اى اشعث قد انـزل الله اليـهـم كـتـابـا و بـعـث اليـهـم نـبـيـا: (خـداونـد كـتـابـى بـر آنـهـا نازل كرده و پيامبرى مبعوث نموده است ).

و در حـديـثـى از امـام سـجـاد عـلى بن الحسين (عليه‌السلام ) مى خوانيم كه پيامبر فرمود: سـنـوا بـهـم سـنـة اهـل الكـتـاب، يـعـنـى المـجـوس: (بـا آنـهـا طـبـق سـنـت اهل كتاب رفتار كنيد، منظور پيامبر اسلام مجوس بود).

ضمنا بايد توجه داشت كه واژه (مجوس ) جمع است و مفرد آن (مجوسى ) است.

3 - صابئان چه كسانى هستند؟

از آيـه فـوق اجـمالا استفاده مى شود كه آنها نيز پيرو بعضى از مذاهب آسمانى بوده اند، بـخـصـوص كه در آيه در ميان طائفه يهود و نصارا قرار گرفته اند، بعضى آنها را از پـيـروان (يـحـيـى بـن زكـريا) مى دانند كه مسيحيان او را يحيى تعميد دهنده مى نامند و بـعـضى معتقدند آنها برخى از عقائد يهود و برخى از عقائد مسيحيان را گرفته و به هم آميخته اند، و لذا مذهب آنها را برزخى ميان اين دو مذهب مى دانند.

(صابئان ) براى آب جارى اهميت زيادى قائلند، و لذا بسيارى از آنها در كنار نهرهاى بـزرگ زنـدگـى مى كنند، مى گويند به بعضى از ستارگان نيز احترام مى گذارند، و بـه هـمـيـن جـهت متهم به (ستاره پرستى ) شده اند، هر چند ظاهر آيه فوق اين است كه آنها در صف مشركان نيستند.

(بـراى تـوضـيـح بـيـشـتـر بـه جـلد اول تـفـسـيـر نـمـونـه ذيل آيه 62 سوره بقره مراجعه كنيد).

4 - گروه منحرفان از توحيد

در آيات فوق به پنج گروه از مذاهب تحريف يافته اشاره شده كه شايد ترتيب آنها در اينجا بر حسب انحرافشان از اصل توحيد است، يهود كمترين انحراف را نسبت به ديگران از توحيد دارند و صابئان كه گروه برزخى در ميان يهود و نصارا هستند در مرحله دومند.

سپس نصارا با پذيرش تثليث و خدايان سه گانه انحراف بيشترى يافته، و مجوس با تـقـسـيـم كـردن كـل عـالم بـه دو بـخـش خـيـر و شـر و قـائل شـدن بـه دو مبداء در سراسر جهان هستى در مرحله چهارم قرار دارند. و اما مشركان و بت پرستان كه گرفتار بيشترين انحرافند، در آخر ذكر شده اند.