تفسیر نمونه جلد ۱۴

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 32035
دانلود: 3093


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 76 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 32035 / دانلود: 3093
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 14

نویسنده:
فارسی

آيه (18) و ترجمه

( ألم تر إن الله يسجد له من فى السموت و من فى الارض و الشمس و القمر و النجوم و الجبال و الشجر و الدواب و كثير من الناس و كثير حق عليه العذاب و من يهن الله فما له من مكرم إن الله يفعل ما يشاء ) (18)

ترجمه:

18 - آيـا نـديـدى كـه سـجده مى كنند براى خدا تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند و هـمـچـنـيـن خـورشيد و ماه و ستارگان و كوهها و درختان و جنبندگان، و بسيارى از مردم، اما بسيارى ابا دارند و فرمان عذاب در باره آنها حتمى است، و هر كسى را خدا خوار كند كسى او را گرامى نخواهد داشت، خداوند هر كار را بخواهد (و صلاح بداند) انجام مى دهد.

تفسير:

همه موجودات جهان در پيشگاه او سجده مى كنند

از آنـجـا كـه در آيـات گـذشـتـه سـخـن از مـبداء و معاد بود، آيه مورد بحث با طرح مساءله تـوحـيد و خداشناسى، حلقه مبدء و معاد را تكميل مى كند، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را مخاطب ساخته مى گويد: (آيا نديدى تمام كسانى كه در آسمانها و تمام كسانى كه در زمين هستند براى خدا سجده مى كنند، و خورشيد و ماه و ستارگان و كوهها و درختان و جـنـبـنـدگان )؟!( الم تر ان الله يسجد له من فى السماوات و من فى الارض و الشمس و القمر و النجوم و الجبال و الشجر و الدواب ) .

(و نيز بسيارى از مردم براى او سجده مى كنند، در حالى كه بسيار ديگر ابا دارند و مستحق عذابند)( و كثير من الناس و كثير حق عليه العذاب ) .

سـپـس اضـافـه مـى كـنـد: (اينها نزد پروردگار بى ارزشند و هر كس را خدا بى ارزش سـازد هـيچكس نمى تواند او را گرامى دارد و مشمول سعادت و ثواب كند)( و من يهن الله فما له من مكرم ) .

آرى (خـداونـد هـر كـارى را بـخـواهـد و مـصلحت بداند انجام مى دهد) مؤ منان را گرامى و منكران را خوار مى سازد( ان الله يفعل ما يشاء ) .

نكته ها:

1 - اين سجود همگانى چگونه است؟

ـ در قرآن مجيد در آيات مختلف سخن از (سجود) عمومى موجودات جهان و همچنين (تسبيح ) و (حـمـد) و (صـلوة ) (نـماز) به ميان آمده است و تاءكيد شده كه اين عبادات چهار گانه مخصوص انسانها نيست، بلكه حتى موجودات ظاهرا بى جان نيز در آن شركت دارند.

گـر چـه در ذيـل آيـه 44 سـوره اسـراء (در جـلد دوازدهـم ) پـيـرامـون حمد و تسبيح عمومى مـوجـودات عـالم بـه طـور مـشـروح بـحـث كـرده ايـم، و هـمـچـنـيـن در جـلد دهـم ذيـل آيـه 15 سـوره رعـد از سـجده عمومى موجودات عالم سخن گفته ايم باز در اينجا لازم است اشاره اى به اين مسأله مهم بشود:

بـا تـوجـه بـه آنـچـه در آيـه مـورد بـحـث آمـده مـوجـودات عـالم داراى دو گونه سجودند، (سجود تكوينى ) و (سجود تشريعى ).

خـضـوع و تـسـليم بى قيد و شرط آنها در برابر اراده حق و قوانين آفرينش و نظام حاكم بـر ايـن جـهـان هـمـان سـجـود تـكـويـنـى آنـهـا اسـت كـه تـمـام ذرات مـوجـودات را شـامل مى شود، حتى سلولهاى مغز فرعونها و نمرودها و منكران لجوج، و تمام ذرات وجود آنها مشمول اين سجود تكوينى هستند.

به گفته جمعى از محققان تمامى ذرات جهان داراى نوعى درك و شعورند، و به موازات آن در عالم خود، حمد و تسبيح خدا مى گويند، و سجود و صلات دارند (شرح اين سخن را در ذيل آيه 44 سوره اسراء آورديم ) و اگر اين نوع درك و شعور را نپذيريم لااقـل تـسـليـم و خـضـوع آنـهـا در بـرابـر هـمـه نـظـامـات هـسـتـى بـه هـيـچـوجـه قابل انكار نيست.

امـا (سـجـود تـشـريـعـى ) هـمـان نـهـايـت خـضـوعـى اسـت كـه از صـاحـبـان عقل و شعور و درك و معرفت در برابر پروردگار تحقق مى يابد.

در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه اگر برنامه سجود عمومى موجودات همه انسانها را در بر مى گيريد چرا در آيه فوق به گروهى از انسانها تخصيص داده شده است؟.

امـا با توجه به اينكه سجده در اين آيه در يك مفهوم جامع ميان (تشريع ) و (تكوين ) اسـتـعـمـال شـده پـاسخ اين سؤال روشن مى شود، زيرا سجده در مورد خورشيد و ماه و سـتـارگـان و كوهها و درختان و جنبندگان، فرد تكوينيش منظور است، اما در مورد انسانها تشريعى است كه بسيارى آن را انجام مى دهند و گروهى سرپيچى كرده و مصداق (كثير حق عليه العذاب ) هستند، و مى دانيم استعمال يك لفظ در مفهوم جامع و عام با حفظ مصاديق مـخـتـلف هـيـچ مـانعى ندارد، حتى نزد آنها كه استعمال لفظ را در بيشتر از يك معنى جايز نـمـى دانـنـد، تـا چه رسد به ما كه استعمال لفظ مشترك را در معانى متعدد مجاز مى دانيم (دقت كنيد).

2 - آيا سجود فرشتگان تشريعى است؟

بـى شـك در (جـمله يسجد له من فى السماوات ) فرشتگان داخلند، ولى آيا سجده آنها تكوينى است يا تشريعى؟

با توجه به اينكه آنها داراى عقل و شعور و معرفت و اراده اند، سجود آنها جنبه تشريعى دارد يـعـنـى عـبـادت و خـضـوعـى اسـت كـه با اراده و اختيار انجام مى گيريد قرآن در باره فرشتگان مى گويد:( لا يعصون الله ما امرهم و يفعلون ما يؤ مرون ) :

(آنـهـا هيچيك از فرمانهاى الهى را عصيان نمى كنند و آنچه را كه او دستور داده انجام مى دهند) (تحريم - 6).

3 - پاسخ به چند سؤال

1 - بـا تـوجـه بـه ايـنـكـه (مـن فـى الارض )، شامل همه انسانها مى شود، چرا بعد از آن جمله (كثير من الناس ) آمده است؟

در پـاسـخ ايـن سؤ ال مى توان گفت كه اين جمله در حقيقت توضيحى است براى (من فى الارض ) يعنى ساكنان زمين دو گروهند، گروهى مؤ من و خاضع در برابر خدا و گروهى كافر و متمرد و سركش.

اين احتمال را نيز بعضى از مفسران داده اند كه تعبير (من فى الارض ) كه جنبه عمومى دارد اشاره به سجود تكوينى است كه همه انسانها حتى كافران جزء جزء وجودشان در آن شـركت دارند، ولى جمله (كثير من الناس و...) اشاره به سجود تشريعى است كه در آن با هم مختلفند.

ايـن احـتـمال نيز وجود دارد كه (من فى الارض ) اشاره به فرشتگان ساكن زمين باشد مـانند (من فى السماء) كه اشاره به فرشتگان ساكن آسمانها است، در حالى كه جمله بعد، از انسانهاى ساكن زمين سخن مى گويد.

2 - چرا در اين آيه از ساكنان آسمان و زمين، سخن به ميان آمده نه از خود آسمان و زمين.

در پـاسـخ مـى گـوئيـم آسـمـانـهـا همان ستارگانند كه در كلمه (نجوم ) جمعند، و ذكر (جـبـال ) (كـوهـهـا) كـه قـسـمـت مـهـمـى از كـره زمـيـن را تشكيل مى دهند اشاره به خود زمين است.

3 - بالاخره آخرين سؤ ال اين است كه چرا (الم تر) (آيا نمى بينى ) فرموده، با اينكه سجده عمومى موجودات چيزى نيست كه با چشم ديده شود؟

امـا بـا تـوجـه بـه ايـنـكـه (رؤ يـت ) در لسان عرب گاهى به معنى (علم ) مى آيد پـاسـخ ايـن سـؤ ال نـيـز روشـن مـى شـود، بـعـلاوه گـاه از مـسـائل بـسـيـار روشن تعبير به مشاهده مى كنيم و مثلا مى گويند آيا نمى بينى كه فلان انـسـان، حـسـود و بـخـيـل اسـت، يـا فـلان انـسـان عـالم و عادل است (در حالى كه اين صفات جنبه حسى ندارد) منظور درك قطعى است.

آيه (19) تا (24) و ترجمه

( هـذان خـصـمـان اخـتـصـمـوا فـى ربـهـم فالذين كفروا قطعت لهم ثياب من نار يصب من فوق رؤسهم الحميم ) (19)( يصهر به ما فى بطونهم و الجلود ) (20)( و لهم مقمع من حديد ) (21)( كلما أرادوا إن يخرجوا منها من غم أعيدوا فيها و ذوقوا عذاب الحريق ) (22)( إن الله يـدخـل الذيـن أمـنـوا و عـمـلوا الصـلحت جنت تجرى من تحتها الا نهر يحلون فيها من أساور من ذهب و لؤ لؤ او لباسهم فيها حرير ) (23)( و هدوا إلى الطيب من القول و هدوا إلى صرط الحميد ) (24)

ترجمه:

19 - ايـنـهـا دو گـروهـنـد كـه در بـاره پـروردگـارشـان بـه مـخـاصـمـه و جدال پرداختند: كسانى كه كافر شدند لباسهائى از آتش براى آنها بريده مى شود، و مايع سوزان و جوشان بر سر آنها فرو مى ريزند.

20 - آنچنان كه هم درونشان را آب مى كند و

21 - و براى آنها گرزهائى از آهن است.

22 - هر گاه بخواهند از غم و اندوه هاى دوزخ خارج شوند آنها را به آن باز مى گردانند و (به آنها گفته مى شود) بچشيد عذاب سوزان را!

23 - خـداونـد كـسانى را كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام داده اند در باغهائى از بهشت وارد مـى كـنـد كه از زير درختانش نهرها جارى است، آنها با دستبندهائى از طلا و مرواريد زينت مى شوند و لباسهايشان در آنجا از حرير است.

24 - آنـهـا بـه سـوى سـخـنـان پـاكـيزه هدايت مى شوند و به راه خداوند شايسته ستايش راهنمائى مى گردند.

شأن نزول:

جـمـعـى از مـفـسـران شـيـعـه و اهـل تـسـنـن شـاءن نـزولى بـراى نـخستين آيه از آيات فوق نـقـل كـرده انـد كـه فشرده اش اين است: (روز جنگ بدر، سه نفر از مسلمانان (على (عليه‌السلام ) و حـمـزه، و عـبـيـدة بن حارث بن عبد المطلب ) به ميدان نبرد آمدند و به ترتيب (وليد بن عتبه ) و (عتبة بن ربيعه ) و (شيبة بن ربيعه ) را از پاى در آوردند، آيه فوق نازل شد و سرنوشت اين مبارزان را بيان كرد.

و نـيـز نـقـل كرده اند كه (ابوذر) سوگند ياد مى كرد كه اين آيه در باره مردان فوق نازل شده.

ولى هـمـان گـونـه كـه بـارهـا گـفـتـه ايـم وجـودشـان نزول خاص هرگز مانع عموميت مفهوم آيه نمى شود.

تفسير:

دو گروه متخاصم در برابر هم!

در آيات گذشته به گروه مؤ منان و طوائف مختلفى از كفار اشاره شده بود، و مخصوصا آنها را به صورت شش گروه بيان كرد، در اينجا مى فرمايد: اين دو دسته ـ مـؤ مـنـان و غـيـر مـؤ مـنـان در بـاره پـروردگـارشـان بـه مـخـاصـمـه و جدال پرداختند( هذان خصمان اختصموا فى ربهم ) .

طـوائف پـنجگانه كفار از يكسو و مؤ منان راستين از سوى ديگر، و اگر درست دقت كنيم مى بينيم كه اساس اختلافات همه اديان به اختلاف در باره ذات و صفات خدا باز مى گردد و نـتـيـجـه آن به مسأله نبوت و معاد كشيده مى شود، بنابراين لزومى ندارد كه ما در اينجا كلمه (دين ) را در تقدير بگيريم و بگوئيم مخاصمه آنها در دين پروردگارشان است بـلكـه واقـعـا ريـشه اختلافات به اختلاف در توحيد باز مى گردد، و اصولا تمام اديان تـحـريف يافته و باطل به نوعى از شرك گرفتارند كه آثارش در همه عقائد آنها ظاهر مى شود.

سپس چهار نوع مجازات كافرانى را كه دانسته و آگاهانه حق را انكار كردند بيان مى كند:

نـخـسـت از لبـاس آنـهـا شروع كرده مى گويد: (كسانى كه كافر شدند لباسهائى از آتش براى آنها بريده مى شود)( فالذين كفروا قطعت لهم ثياب من نار ) .

اين جمله ممكن است اشاره به آن باشد كه واقعا قطعاتى از آتش به صورت لباس براى آنـهـا بـريـده و دوخـته مى شود!، و يا كنايه از اين باشد كه آتش دوزخ از هر سو آنها را مانند لباس احاطه مى كند.

ديگر اينكه مايع سوزان و جوشان (حميم دوزخ ) بر سر آنها ريخته مى شود)( يصب من فوق رؤ سهم الحميم ) .

امـا اين آب سوزان و جوشان در بدن آنها آنچنان نفوذ مى كند كه (هم درونشان را ذوب مى نمايد و هم برونشان را)!( يصهر به ما فى بطونهم و الجلود ) .

سوم اينكه (تازيانه ها يا گرزهائى از آهن سوزان براى آنها آماده است )( و لهم مقامع من حديد ) .

(و هـرگـاه بـخـواهـنـد از دوزخ و غـم و انـدوهـهـاى آن خـارج شوند آنها را به آن باز مى گردانند، و به آنان گفته مى شود، بچشيد عذاب سوزان را)!( كلما ارادوا ان يخرجوا منها من غم اعيدوا فيها و ذوقوا عذاب الحريق ) .

و اين چهارمين مجازات آنها است.

در آيـات بـعـد بـا اسـتـفـاده از (روش مـقـابـله ) حـال مـؤ منان صالح را بيان مى كند تا از طريق مقايسه، وضع هر دو گروه كاملا مشخص ‍ شود، و در اينجا پنج نوع پاداش آنها را بازگو مى كند:

نـخـسـت مـى گـويـد: (خـداونـد كـسـانـى را كـه ايـمـان آورده انـد و عـمـل صـالح انـجـام داده انـد در بـاغـهائى از بهشت وارد مى كند كه از زير درختانش نهرها جارى است )

( ان الله يدخل الذين آمنوا و عملوا الصالحات جنات تجرى من تحتها الانهار ) .

گـروه اول در شـعـله هـاى آتش سوزان غوطهورند و اينها در باغهاى بهشت در كنار نهرهاى جارى آرميده اند.

سپس به زينت و لباس آنها پرداخته، مى گويد: (آنها با دستبندهائى از طلا و مرواريد زينت مى يابند و لباسشان در آنجا از حرير است )( يحلون فيها من اساور من ذهب و لؤ لؤ ا و لباسهم فيها حرير ) .

و اين دو پاداش ديگر آنها است.

بـه اين ترتيب در بهشت، زيباترين لباسهائى را كه در دنيا از آن محروم بودند در تن مـى كـنـند و دستبندهاى جواهر نشان در دست دارند، اگر در اين جهان از پوشيدن اين گونه لبـاسـهـا و زيـنـتـهـا مـمنوع بودند به خاطر آن بود كه مايه غرور و غفلت مى شد و سبب مـحـرومـيـت گـروه ديـگـر مـى گـشـت، ولى در آنـجـا كـه ايـن مسائل مطرح نيست اين ممنوعيتها برداشته مى شود و جبران مى گردد.

البـتـه بـا تـوجه به اينكه الفباى زندگى در آن جهان با اينجا متفاوت است اين الفاظ مفاهيمى برتر و بالاتر از آنچه ما در اين جهان مى انديشيم خواهد داشت (دقت كنيد).

و بالاخره چهارمين و پنجمين موهبتى كه خدا به آنها ارزانى مى دارد و صرفا جنبه روحانى دارد اين است كه (آنها به سخنان پاكيزه هدايت مى شوند)( و هدوا الى الطيب من القول ) .

سخنانى روح پرور، و جمله ها و الفاظى نشاط آفرين و كلماتى پر از صفا و معنويت كه روح را در مدارج كمال سير مى دهد و جان و دل انسان را مى نوازد و پرورش مى دهد.

و هـمـچـنـين (به سوى راه خداوند حميد و شايسته ستايش هدايت مى گردند)( و هدوا الى صراط الحميد ) .

راه شناسائى خدا و نزديك شدن معنوى و روحانى به قرب جوار او، راه عشق و عرفان.

آرى خـداونـد مؤ منان را با هدايت كردن به سوى اين معانى به آخرين درجه لذات روحانى سوق مى دهد.

در حـديـثـى كه على بن ابراهيم مفسر معروف، در تفسير خود آورده است چنين مى خوانيم كه مـنـظور از (طيب من القول ) توحيد و اخلاص است و منظور از (صراط الحميد) ولايت و قبول رهبرى رهبران الهى است (البته اين يكى از مصاديق روشن آيه است ).

ضـمـنـا از تـعـبـيـرات مـخـتـلفـى كـه در آيـات فـوق و هـمـچـنـيـن در شـاءن نزول آنها وارد شده چنين بر مى آيد كه آن عذابهاى سخت و سنگين براى گروه خاصى از كافران اسـت كه به مخاصمه در باره پروردگار برمى خيزند و براى گمراهى ديگران كوشش دارند، آنها افرادى هستند از سردمداران كفر، همچون كسانى كه در ميدان جنگ بدر به مقاتله با على (عليه‌السلام ) و حمزة بن عبدالمطلب و عبيدة بن حارث برخاستند.

آيه (25) و ترجمه

( إن الذين كفروا و يصدون عن سبيل الله و المسجد الحرام الذى جعلناه للناس سواء العاكف فيه و الباد و من يرد فيه بإ لحاد بظلم نذقه من عذاب أليم ) (25)

ترجمه:

25 - كسانى كه كافر شدند و مؤ منان را از راه خدا و از مسجدالحرام، كه آن را براى همه مـردم مـسـاوى قـرار داديم اعم از كسانى كه در آنجا زندگى مى كنند و يا از نقاط دور وارد مـى شـونـد، بـاز مـى دارنـد (مـسـتحق عذابى درد ناكند) و هر كس بخواهد در اين سرزمين از طريق حق منحرف گردد و دست به ستم زند ما از عذاب دردناك به او مى چشانيم.

تفسير:

مانعان خانه خدا!

در آيـات گذشته سخن از كفار به طور مطلق در ميان بود، ولى در آيه مورد بحث، اشاره بـه گـروه خـاصـى از آنـان شـده اسـت كـه داراى تخلفات و گناهان سنگين مخصوصا در رابطه با مسجدالحرام و مراسم پرشكوه حج هستند.

نـخـسـت مى گويد: (كسانى كه كافر شدند و مردم را از راه خدا، جلوگيرى مى كنند...)( ان كفروا و يصدون عن سبيل الله ) .

(هـمـچـنـيـن مـردم بـا ايـمـان را از كـانون بزرگ توحيد، مسجدالحرام باز مى دارند، همان مـركزى كه آن را براى همه مردم يكسان قرار داده ايم، چه آنها كه در آن سرزمين زندگى مـى كـنـنـد و چـه آنـهـا كـه از نـقـاط دور بـه سوى آن مى آيند مستحق عذابى دردناكند)( و المسجد الحرام الذى جعلناه للناس سواءالعاكف فيه و الباد ) .

(و هـر كس بخواهد در اين سرزمين از طريق حق منحرف گردد، دست به ظلم و ستم بيالايد ما از عذاب دردناك به او مى چشانيم )( و من يرد فيه بالحاد بظلم نذقه من عذاب اليم ) .

در واقع اين گروه از كافران علاوه بر انكار حق، مرتكب سه جنايت بزرگ شده اند:

1 - جـلوگـيـرى از راه خـدا و ايمان و طاعت او 2 - جلوگيرى از عبادت كنندگان و زوار خانه خدا و قرار دادن امتيازى براى خود 3 - در اين سرزمين مقدس دست به ظلم و گناه و الحاد مى زنند.

خداوند اين گروه را كه مستحق عذاب اليمند كيفر مى دهد.

نكته ها:

1 - در ايـن آيـه، (كـفـر) ايـن گـروه بـه صـورت فـعـل مـاضـى، و (جـلوگـيـرى از طـريـق خـدا) بـه صـورت (فعل مضارع ) آمده است، اشاره به اينكه كفر آنها قديمى است و اما تلاش و كوششان بـراى گـمـراه سـاخـتـن مـردم، هـمـيـشـگـى و مـسـتـمـر اسـت، بـه تـعـبـيـر ديـگـر جـمـله اول از اعـتـقـاد بـاطـل آنـهـا كـه يـك امـر ثـابـت اسـت سـخـن مـى گـويـد، و جـمـله دوم از عمل آنها كه تكرار (صد عن سبيل الله ) است.

2 - مـنظور از (صد عن سبيل الله )، هر گونه تلاش و كوشش براى جلوگيرى مردم از ايـمـان و اعـمـال صـالح اسـت، و تـمـام برنامه هاى تبليغاتى و عملى كه در جهت تخريب اعتقادات و انحراف آنها از راههاى صحيح و اعمال پاك انجام مى گيريد در اين مفهوم وسيع جمع است.

3 - همه مردم در اين مركز عبادت يكسانند

در تـفـسـيـر جـمـله (سـواء العـاكـف فـيـه و البـاد) مفسران بيانات گوناگونى دارند: بـعـضـى گـفـتـه انـد مـنـظـور ايـن اسـت كه همه مردم در مراسم عبادت در اين كانون توحيد يكسانند، و هيچكس حق مزاحمت به ديگرى در امر حج و عبادت در كنار خانه خدا ندارد.

در حـالى كـه بـعـضـى مـعـنـى وسـيـعـتـرى بـراى ايـن جـمـله قائل شده اند و گفته اند نه تنها در مراسم عبادت مردم يكسانند بلكه در استفاده كردن از زمـين و خانه هاى اطراف مكه براى استراحت و ساير نيازهاى خود نيز بايد مساوات باشد، بـه هـمـيـن جـهت جمعى از فقهاء خريد و فروش و اجاره خانه هاى مكه را تحريم كرده اند و آيه فوق را شاهد بر آن مى دانند.

در روايـات اسـلامـى نـيـز تـأكيد شده كه نبايد زوار خانه خدا را از سكونت در خانه ها و مـنـازل مـكـه جـلوگـيرى كرد كه بعضى به صورت تحريم و بعضى به صورت كراهت است.

در نهج البلاغه در نامه اى كه على (عليه‌السلام ) به (قثم بن عباس ) فرماندار مكه نـگـاشـت چـنـيـن مـى خـوانـيـم: و مـر اهـل مـكـه ان لايـاخـذوا من ساكن اجرا، فان الله سبحانه يـقول: (سواء العاكف فيه والباد) فالعاكف المقيم به، و البادى الذى يحج اليه من غـير اهله: (به مردم مكه دستور ده تا از كسانى كه در اين شهر سكنى مى كنند اجاره بها نـگـيـرند، زيرا خداوند مى فرمايد: در اين سرزمين كسانى كه مقيمند يا از بيرون مى آيند يـكسانند، منظور از (عاكف ) كسى است كه در آنجا اقامت دارد، و از (بادى ) كسى است كه از نقاط ديگر به قصد حج مى آيد).

در حديث ديگرى از امام صادق (عليه‌السلام ) در تفسير همين آيه مى خوانيم كانت مكه ليست على شى ء منها باب، و كان اول من علق على بابه المصراعين، معاوية بن ابى سفيان، و ليس ينبغى لاحد ان يمنع الحاج شيئا من الدور و منازلها: (در آغاز خانه هاى مكه، در نـداشـت، نـخـسـتـين كسى كه براى خانه خود در گذاشت معاويه بود، و سزاوار نيست هيچكس حجاج را از خانه ها و منازل مكه منع كند).

از بـعـضى از روايات نيز استفاده مى شود كه زوار خانه خدا حق دارند از حياط خانه ها تا پايان مناسك حج استفاده كنند.

البـتـه ايـن حكم تا حدود زيادى با بحث آينده ارتباط دارد كه منظور از مسجدالحرام در اين آيـه خـصـوص آن مـسـجـد اسـت، يـا تـمـام مـكـه را شـامـل مـى شـود، در صـورتـى كـه قـول اول را بپذيريم نوبت به خانه هاى مكه نمى رسد، ولى در صورتى كه تمام مكه را در مـفـهـوم آيـه داخل بدانيم تحريم خريد و فروش و يا اجاره گرفتن از خانه هاى مكه براى حجاج مطرح مى شود و از آنجا كه اين مطلب از نظر منابع فقهى و روايات و تفسير مـسـلم نـيـسـت حـكـم بـه تـحـريـم مـشـكـل اسـت، ولى بـدون شـك سـزاوار اسـت اهـل مـكـه هـر گـونـه تـسـهـيـلاتـى بـراى زوار خـانـه خـدا قـائل شـونـد و هـيـچـگـونـه اولويـت و امـتـيـازى بـراى خـود نـسبت به آنها حتى در خانه ها قائل نشوند، و روايات نهج البلاغه و مانند آن نيز ظاهرا اشاره به همين است.

و به هر حال قـول بـه تـحـريـم در مـيـان فـقـهـاى شـيـعـه و اهـل تسنن، طرفداران زيادى ندارد (براى توضيح بيشتر به جلد 20 جواهر الكلام صفحه 48 به بعد در احكام منى مراجعه شود).

ايـن مـعـنـى نـيـز مـسـلم است كه هيچكس حق ندارد به عنوان متولى خانه خدا يا عناوين ديگر، كمترين مزاحمتى براى زائر اين خانه ايجاد كند، و يا آن را بيك پايگاه اختصاصى براى تبليغات و برنامه هاى خود تبديل نمايد.

4 - منظور از مسجدالحرام در اين آيه چيست؟

بـعـضـى گـفـتـه انـد مـنـظـور هـمـان ظـاهـر آن اسـت يـعـنـى خـانـه كـعـبـه و كـل مـسـجـدالحـرام، ولى بـعـضـى آن را اشـاره بـه تـمـام (مـكـه ) مـى دانـنـد، و آيـه اول سـوره اسـراء را كـه دربـاره مـعـراج پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) اسـت دليل بر آن مى دانند، زيرا در اين آيه تصريح شده كه آغاز معراج از مسجدالحرام بود در حالى كه تاريخ مى گويد از (خانه خديجه ) يا (شعب ابى طالب ) يا (خانه ام هـانـى ) بـوده اسـت، مـعـلوم مـى شـود مـنـظـور از مـسـجـدالحـرام كل مكه است.

ولى از آنـجـا كـه شـروع مـعـراج پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از بـيـرون مـسـجـدالحرام مسلم نيست، و احتمال دارد كه از خود مسجد، صورت گرفته باشد، ما دليلى نداريم كه آيه مورد بحث را از ظاهرش بازگردانيم، بنابراين موضوع بحث در اين آيه خود مسجدالحرام است.

و اگـر در روايـات فـوق خـوانـديـم كـه به همين آيه براى مساوات مردم در خانه هاى مكه اسـتدلال شده است به خاطر اين است كه حكم مزبور ظاهرا يك حكم استحبابى است و در يك حكم استحبابى توسعه موضوع روى تناسبها مانعى ندارد (دقت كنيد).

5 ـ(الحاد به ظلم ) چيست؟

(الحاد) در لغت به معنى انحراف از حد اعتدال است و (لحد) را از اين جهت لحد گويند كه حفرهاى در كنار قبر و خارج از حد وسط آن است.

بـنـابـرايـن مـنـظـور از جـمـله فـوق كـسـانـى اسـت كـه بـا تـوسـل بـه ظـلم از حـد اعـتـدال خارج مى شوند، و در آن سرزمين مرتكب خلاف مى گردند، مـنـتـهـى بـعـضـى ظـلم را در ايـنـجـا مـنـحـصـرا بـه معنى شرك تفسير كرده اند، و بعضى حلال شمردن محرمات،

در حـالى كـه بـعـضى ديگر از مفسران آن را به معنى وسيع كلمه يعنى هر گونه گناه و ارتـكـاب حـرام حـتـى دشـنـام و بـدگـوئى بـه زيـر دسـتـان را در مـفـهـوم آن داخـل مى دانند، و مى گويند ارتكاب هر گونه گناه در آن سرزمين مقدس كيفرش شديدتر و سنگينتر است.

در حـديـثـى از امام صادق (عليه‌السلام ) مى خوانيم كه يكى از يارانش از تفسير اين آيه سـؤ ال كـرد امـام فـرمـود: كـل ظـلم يظلم الرجل نفسه بمكه من سرقة او ظلم احد او شى ء من الظلم فانى اراه الحادا، و لذلك كان ينهى ان يسكن الحرم:

(هرگونه ستمى كه انسان به خودش در سرزمين مكه كند اعم از سرقت و ظلم به ديگران و هـرگونه ستم، من همه اينها را الحاد (و مشمول اين آيه ) مى دانم، و لذا امام افراد را از ايـنـكـه مـكـه را مـسـكـن خـود سـازنـد نـهـى مـى كـرد (چرا كه گناه در اين سرزمين مسؤ ليت سنگينترى دارد).

روايات ديگرى نيز به همين معنى نقل شده، و با اطلاق ظاهر آيه نيز هماهنگ است.

بـه هـمـيـن دليـل بـعضى از فقهاء احتمال داده اند كه اگر كسى در حرم مكه مرتكب گناهى شـود كـه در اسـلام حـد بـراى آن تـعـيـيـن شـده اسـت بـايد علاوه بر حد تعزير و مجازات اضـافـى نـيـز بـشـود و بـه جـمـله نـذقـه مـن عـذاب اليـم استدلال كرده اند.

از آنـچه گفتيم روشن مى شود كسانى كه آيه فوق را منحصرا به معنى نهى از احتكار يا داخـل شـدن در مـنـطـقه حرم بدون احرام، تفسير كرده اند منظورشان بيان يك مصداق روشن بوده است، و هيچ دليلى بر محدود كردن مفهوم وسيع آيه در دست نيست.