تفسیر نمونه جلد ۱۴

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 32048
دانلود: 3093


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 76 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 32048 / دانلود: 3093
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 14

نویسنده:
فارسی

آيه (26) تا (28) و ترجمه

( و إ ذ بوأنا لابرهيم مكان البيت أن لا تشرك بى شيئا و طهر بيتى للطائفين و القائمين و الركع السجود ) (26)( و أذن فـى النـاس بـالحـج يـاءتـوك رجـالا و عـلى كل ضامر يأتين من كل فج عميق ) (27)( ليـشـهدوا منافع لهم و يذكروا اسم الله فى أيام معلومات على ما رزقهم من بهيمة الا نعم فكلوا منها و أطعموا البائس الفقير ) (28)

ترجمه:

26 - به خاطر بياور زمانى را كه محل خانه كعبه را براى ابراهيم آماده ساختيم (تا اقدام بـه بـنـاى خـانـه كـنـد و بـه او گـفتيم ) چيزى را شريك من قرار مده، و خانه ام را براى طواف كنندگان و قيام كنندگان و ركوع كنندگان و سجودكنندگان (از آلودگى بتها و از هر گونه آلودگى ) پاك گردان.

27 - و مـردم را دعـوت عمومى به حج كن تا پياده و سواره بر مركبهاى لاغر از هر راه دور (به سوى خانه خدا) بيايند.

28 - تا شاهد منافع گوناگون خويش (در اين برنامه حياتبخش ) باشند، و نام خدا را در ايام معينى بر چهار پايانى كه به آنها روزى داده است (هنگام قربانى كردن )

بـبـرنـد (و هـنـگامى كه قربانى كرديد) از گوشت آنها بخوريد، و بينواى فقير را نيز اطعام نمائيد.

تفسير:

دعوت عام براى حج!

به تناسب بحثى كه در آيه گذشته پيرامون مسجدالحرام و زائران خانه خدا آمد در آيات مـورد بـحـث نـخـسـت بـه تـاريـخـچـه بـنـاى كـعـبـه بـه دسـت ابـراهـيـم خليل (عليه‌السلام ) و سپس مساءله وجوب حج، و فلسفه آن، و بخشى از احكام اين عبادت بـزرگ اشـاره مـى كـنـد، و يـا به تعبير ديگر آيه گذشته مقدمه اى بود براى بحثهاى گوناگون اين آيات.

ابتدا از داستان تجديد بناى كعبه شروع كرده، مى گويد: به خاطر بياور زمانى را كه مـحل خانه كعبه را براى ابراهيم آماده ساختيم تا در آن مكان اقدام به بناى خانه كعبه كند( و اذ بوأنا لابراهيم مكان البيت ) .

(بواء) در اصل از ماده (بواء) به معنى مساوات اجزاى يك مكان و مسطح بودن آن است، سپس به هر گونه آماده ساختن مكان اطلاق شده است.

منظور از اين جمله در آيه فوق طبق روايات مفسران اين است كه خداوند مكان خانه كعبه را كـه در زمـان آدم سـاخـتـه شده بود و در طوفان نوح ويران و آثارش محو گشته بود به ابـراهـيـم (عليه‌السلام ) نـشان داد، طوفانى وزيد و خاكها را به عقب برد و پايه هاى خـانـه آشـكـار گـشت، يا قطعه ابرى آمد و در آنجا سايه افكند، و يا به هر وسيله ديگر خـداونـد مـحـل اصـلى خـانه را براى ابراهيم معلوم و آماده ساخت، و او با هميارى فرزندش اسماعيل آن را تجديد بنا نمود.

سـپـس اضـافـه مـى كـند هنگامى كه خانه آماده شد به ابراهيم خطاب كرديم: اين خانه را كانون توحيد كن، و ( چيزى را شريك من قرار مده، و خانه ام را براى طواف كنندگان و قـيـام كـنـنـدگان و ركوع كنندگان و سجود كنندگان پاك كن )( ان لا تشرك بى شيئا و طهر بيتى للطائفين و القائمين و الركع السجود ) . در حقيقت ابراهيم (عليه‌السلام ) ماءمور بـود خـانـه كـعـبه و اطراف آن را از هر گونه آلودگى ظاهرى و معنوى و هر گونه بت و مـظاهر شرك پاك و پاكيزه دارد، تا بندگان خدا در اين مكان پاك جز به خدا نينديشند، و مـهـمـتـريـن عـبـادت ايـن سـرزمـين را كه طواف و نماز است در محيطى پيراسته از هرگونه آلودگى انجام دهند.

از مـيـان اركـان نـمـاز در آيـه فـوق بـه سـه ركـن عـمـده كـه (قـيـام ) و (ركـوع ) و (سجود) است به ترتيب اشاره شده، چرا كه بقيه در شعاع آن قرار دارد هر چند جمعى از مـفـسـران (قـائمين ) را در اينجا به معنى (مقيمين در مكه ) تفسير كرده اند ولى با تـوجـه بـه مـسـأله طـواف و ركـوع و سـجـود كـه قـبـل و بـعد از آن آمده است شك نيست كه قيام در اينجا به معنى قيام نماز است و اين معنى را بـسـيـارى از مـفـسـران شـيـعـه و اهـل تـسـنـن بـرگـزيـده يـا بـه عـنـوان يـك تـفـسـيـر نقل كرده اند.

ضـمنا بايد توجه داشت كه (ركع ) جمع (راكع ) (ركوع كننده ) و (سجود) جمع (ساجد) (سجده كننده ) مى باشد و اينكه در ميان اين دو (الركع السجود) واو عطف نيامده، بلكه به صورت توصيف ذكر شده به خاطر نزديكى اين دو عبارت به يكديگر است.

بـعـد از آمـاده شـدن خـانـه كـعـبه براى عبادت كنندگان، خدا به ابراهيم (عليه‌السلام ) دسـتـور مـى دهد: در ميان مردم براى حج اعلام كن تا پياده و سوار بر مركبهاى لاغر، از هر راه دور قـصـد خـانـه خـدا كـنـنـد( و اذن فـى النـاس بـالحـج يـاتـوك رجـالا و عـلى كل ضامر ياتين من كل فج عميق ) .

(اذن ) از مـاده اذان بـه مـعـنـى اعـلام و (رجـال ) جـمـع (راجـل ) بـه مـعـنـى (پـيـاده )، و (ضـامـر) بـه معنى حيوان لاغر، و (فج ) در اصـل بـه مـعـنى فاصله ميان دو كوه و سپس به جاده هاى وسيع اطلاق شده و (عميق ) در اينجا به معنى دور است.

در روايتى كه در تفسير (على بن ابراهيم ) آمده مى خوانيم: (هنگامى كه ابراهيم چنين دسـتـورى را دريافت داشت عرض كرد خداوندا، صداى من به گوش مردم نمى رسد، اما خدا بـه او فـرمود: عليك الاذان و على البلاغ!:(تو اعلام كن و من به گوش آنها مى رسانم )!

(ابراهيم ) بر محل (مقام ) بر آمد، و انگشت در گوش گذارد و رو به سوى شرق و غرب كرد و صدا زد و گفت: ايها الناس كتب عليكم الحج الى البيت العتيق فاجيبوا ربكم: (اى مردم حج خانه كعبه بر شما نوشته شده، دعوت پروردگارتان را اجابت كنيد.

و خـداونـد صـداى او را بـه گـوش هـمـگـان حـتـى كسانى كه در پشت پدران و رحم مادران بـودنـد رسـانـيـد، و آنها در پاسخ گفتند: لبيك اللهم لبيك!... و تمام كسانى كه از آن روز تا روز قيامت در مراسم شركت مى كنند از كسانى هستند كه در آن روز دعوت ابراهيم را اجابت كردند).

و اگـر حـجـاج پياده را مقدم بر سواره ذكر كرده به خاطر اين است كه مقام آنها در پيشگاه خـدا افـضـل اسـت چـرا كـه رنـج ايـن سـفـر را بـيـشـتـر تـحـمـل مـى كـنند، و به همين دليل در روايتى از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى خـوانـيـم: كسى كه پياده حج مى كند در هر گام هفتصد حسنه دارد در حالى كه سواره ها در هر گام هفتاد حسنه دارند.

و يـا بـه خاطر اين است كه اهميت زيارت خانه خدا را مشخص كند كه بايد با استفاده از هر گونه امكانات به سوى او آيند و هميشه در انتظار مركب سوارى ننشينند.

تعبير به (ضامر) (حيوان لاغر) اشاره به اين است كه اين راه، راهى است كه حيوانات را لاغـر مـى كند چرا كه از بيابانهاى سوزان و خشك و بى آب و علف مى گذرد و هشدارى است براى تحمل مشكلات اين راه.

و يـا ايـنـكـه حـيـوانـاتـى را انـتـخـاب كـنـنـد، ورزيـده و چـابـك و پـر تـحـمـل، حـيـوانـاتى كه در ميدان تمرين، لاغر شده و عضلاتى صفت و محكم دارند كه در ايـنـگـونه راهها حيوانات پروارى به كار نمى آيد (و انسانهاى پرورش يافته در ناز و نعمت نيز مرد اين راه نيستند).

تـعـبير به (من كل فج عميق ) اشاره به اين است كه نه فقط از راههاى نزديك بلكه از راهـهـاى دور نـيـز بـايـد بـه سـوى ايـن مـقـصـد حـركـت كـنـنـد (كـلمـه (كل ) در اينجا به معنى استقراء و فراگيرى نيست بلكه به معنى كثرت است ).

مفسر معروف (ابوالفتوح رازى ) در ذيل اين آيه سرگذشت جالبى را از مردى به نام ابـوالقـاسـم بـشـر بـن مـحـمـد نـقـل مـى كـنـد كـه مـى گـويـد: در حـال طـواف پـيـر مـردى را ديـدم در نهايت ضعف و ناتوانى كه آثار رنج سفر در چهره او نـمـايـان بـود و عصا به دست گرفته طواف مى كرد، نزديك او رفتم و از او پرسيدم از كجا مى آئى؟ گـفت: از راهى بسيار دور و پنج سال است كه راه سپرده ام تا به اينجا رسيده ام! از رنج سفر، پير و ناتوان شده ام، گفتم به خدا سوگند اين مشقتى بزرگ و در عين حال اطاعتى نيكو و محبتى صادقانه در پيشگاه حق است.

از شنيدن اين سخن شاد شد و لبخندى بر روى من زد و اين دو بيت را قرائت كرد:

زر من هويت و ان شطت بك الدار

و حال من دونه حجب و استار!

لا يمنعنك بعد من زيارته

ان المحب لمن يهواه زوار!

(آنـكس را كه دل به او بستهاى زيارت كن، هر چند خانه تو دور افتاده باشد و حجابها و پرده ها ميان تو و او جدائى بيفكند.

دورى راه هـرگـز نـبـايـد مـانـع تـو از زيـارتـش گـردد چـرا كـه دوسـت و عـاشـق بـه هـر حـال بـايـد بـه زيـارت مـحـبـوبش رود)! آرى جاذبه خانه خدا آنقدر زياد است كه دلهاى سـرشـار از ايمان را از تمام نقاط دور و نزديك به سوى خود جلب و جذب مى كند، پير و جـوان، كـوچـك و بـزرگ، از هر نژاد و قبيله از راه دور و نزديك لبيك گويان، عاشقانه بـه سـوى او مى آيند تا جلوه هاى ذات پاك خدا را در آن سرزمين مقدس با چشم جان تماشا كنند و رحمت بى دريغش را در روح خود لمس نمايند.

در آيـه بـعد در يك عبارت بسيار فشرده و پر معنى به فلسفه هاى مختلف حج پرداخته، مى فرمايد: آنها به اين سرزمين مقدس بيايند (تا منافع خويش را با چشم خود ببيند)( ليشهدوا منافع لهم ) .

مـفـسـران در تـفـسير كلمه منافع در اينجا سخن بسيار گفته اند، ولى كاملا روشن است كه هـيچگونه محدوديتى در اين لفظ نيست تمام منافع و بركات معنوى و نتائج مادى، فوائد فـردى و اجـتـمـاعـى، فـلسـفـه هـاى سـيـاسـى و اقـتـصـادى و اخـلاقـى را هـمـه شامل مى شود.

آرى بـايـد مـسـلمـانـان از هـمه نقاط جهان از ميان تمام قشرها به آنجا رو آورند تا شاهد و نـاظـر ايـن مـنافع باشند، چه تعبير زيبائى؟ شاهد و ناظر باشند، و آنچه را با گوش شنيده اند با چشم ببينند!.

لذا در كتاب كافى از امام صادق (عليه‌السلام ) مى خوانيم ربيع بن خثيم از امام، تفسير ايـن كلمه را خواست، امام در پاسخ فرمود: (منافع ) دنيا و (منافع ) آخرت را هر دو در بر مى گيريد.

به خواست خدا در نكات آيه از اين منافع گوناگون بطور مشروح سخن خواهيم گفت سپس اضـافـه مـى كـنـد: (و آنـهـا بـيـايند و قربانى كنند و نام خدا را در ايام معينى بر چهار پايانى كه به آنها روزى داده است (به هنگام ذبح ) ببرند)

( و يذكروا اسم الله فى ايام معلومات على ما رزقهم من بهيمة الانعام ) .

از آنـجا كه توجه اصلى در مراسم حج به جنبه هائى است كه با خدا ارتباط پيدا مى كند و روح ايـن عبادت بزرگ را منعكس مى سازد در آيه فوق از مراسم قربانى، تنها مساءله بـردن نـام خـدا را كـه يـكـى از شـرائط است بيان مى كند، اشاره به اينكه آنها به هنگام ذبـح قـربانى تمام توجهشان به خدا و قبول در گاه او است و استفاده از گوشت آن تحت الشعاع آن قرار دارد.

قـربـانـى كـردن حـيـوانات در حقيقت رمزى است براى آمادگى براى قربانى شدن در راه خـدا، هـمـانـگـونـه كـه در سـرگـذشـت ابـراهـيـم (عليه‌السلام ) و اسماعيل (عليه‌السلام ) و قربانى او آمـده اسـت، آنـهـا بـا ايـن عـمـل اعـلام مـى كـنـنـد كـه در راه او آماده هر گونه ايثارند حتى بذل جان.

بـه هـر حـال قـرآن بـا اين گفتار برنامه شرك آلود بت پرستان را نفى مى كند كه به هنگام قربانى نام بتها را مى بردند، و اين مراسم توحيدى را به شرك آلوده مى ساختند.

و در پـايـان آيـه مـى فرمايد: (از گوشت حيوانات قربانى، هم خودتان بخوريد و هم بينوايان فقير را اطعام نمائيد)( فكلوا منها و اطعموا البائس الفقير ) .

ايـن احـتـمال در تفسير آيه نيز وجود دارد كه منظور از بردن نام خدا در (ايام معلومات ) تكبير و حمد و ثناى الهى در اين ايام است به خاطر نعمتهاى بى پايانش، مخصوصا به خـاطـر چـهـار پايانى كه روزى انسانها كرده كه از تمام اجزاى بدن آنها در زندگى خود بهره مى گيرند.

نكته ها:

1 - ايام معلومات چيست؟

در آيـات فـوق خـداونـد دسـتـور مـى دهـد در (ايام معلومات ) ياد او كنيد، و در آيه 203 سوره بقره همين امر به صورت ديگرى آمده است: و اذكروا الله فى ايام معدودات: (خدا را در ايام معدودى ياد كنيد).

در اينكه (ايام معلومات ) چيست؟ و آيا با (ايام معدودات ) كه در سوره بقره آمده يكى است يا متفاوت مى باشد؟ ميان مفسران گفتگو است و روايات نيز در اين زمينه متفاوت است:

گـروهـى از مفسران، طبق بعضى از روايات اسلامى، معتقدند كه منظور از ايام معلومات ده روز آغـاز ذيـحـجـه اسـت، و ايـام مـعـدودات، (ايـام التـشـريق ) يعنى روزهاى يازدهم و دوازدهم و سيزدهم ذيحجه مى باشد، روزهائى كه نورانى و روشنى بخش همه دلها است.

در حالى كه گروهى ديگر، طبق بعضى ديگر از روايات، گفته اند: هر دو اشاره به ايام التشريق است، و ايام تشريق را گاهى همان سه روز گرفته اند و گاهى روز دهم يعنى عيد قربان را نيز بر آن افزوده اند.

جمله (فمن تعجل فى يومين فلا اثم عليه ) (كسى كه در دو روز مراسم ذكر خدا را بجا آورد گناهى بر او نيست ) كه در سوره بقره آمده نشان مى دهد كه ايام تشريق بيش از سه روز نـيـسـت، زيـرا تـعـجـيـل در آن، سـبـب مـى شـود كـه يـك روز از آن كـاسـتـه و تبديل به دو روز گردد.

ولى بـا تـوجـه به اينكه در آيات مورد بحث، بعد از ذكر ايام معلومات مساءله قربانى آمـده و مـى دانـيم قربانى معمولا در روز دهم انجام مى گيريد اين موضوع تاءييد مى شود كه ايام معلومات ده روز آغاز ذى الحجه است كه به روز دهم، روز قربانى ختم مى گردد، و بـه ايـن تـرتـيـب تـفـسـيـر اول كه دوگانگى مفهوم ايام معلومات با ايام معدودات باشد تقويت مى گردد.

امـا بـا تـوجه به وحدت تعبيرهائى كه در دو آيه وارد شده بيشتر اين مساءله به ذهن مى رسد كه هر دو اشاره به يك مطلب است، هدف در هر دو توجه به ياد خدا و نام خدا در ايام معينى است كه از دهم ذى الحجه شروع مى شود و به سيزدهم پايان مى يابد.

البته يكى از موارد ذكر نام خدا، ذكر نام او به هنگام قربانى است.

2 - ذكر خدا در سرزمين منى

در روايـات متعددى مى خوانيم كه منظور از ذكر خداوند در اين ايام، تكبير مخصوصى است كـه بـعـد از نماز ظهر روز عيد قربان گفته مى شود، و تا پانزده نماز ادامه دارد (يعنى بعد از نماز صبح سيزدهم خاتمه مى يابد) و آن اين ذكر است

الله اكـبـر الله اكبر، لا اله الا الله و الله اكبر، الله اكبر و لله الحمد، الله اكبر على ما هدانا، و الله اكبر على ما رزقنا من بهيمة الانعام ضـمـنـا در پـاره اى از روايـات تـصـريـح شـده كه تكبير در اين پانزده نوبت مخصوص كسانى است كه در سرزمين (منى ) و ايام حج باشد، اما كسانى كه در ساير بلادند اين تـكـبـيـرات را تـنها بعد از ده نماز مى خوانند (از نماز ظهر روز عيد شروع مى شود و به نماز صبح روز دوازدهم ختم مى گردد).

قـابـل تـوجه اينكه روايات تكبير شاهد ديگرى است بر اينكه (ذكر) در آيات فوق، جـنـبـه كـلى دارد و مـخـصوص ذكر خدا به هنگام قربانى كردن نيست هر چند اين مفهوم كلى شامل آن مصداق نيز مى شود (دقت كنيد).

3 - فلسفه و اسرار عميق حج!.

مراسم پرشكوه حج همچون عبادات ديگر داراى بركات و آثار فراوانى در فـرد و جـامـعـه اسـلامـى اسـت كـه اگـر طبق برنامه صحيح انجام پذيرد و از آن بهره بـردارى درسـتـى شـود مـى تـوانـد هـر سـال مـنـشـاء تحول تازه اى در جوامع اسلامى گردد.

ايـن مـنـاسـك بـزرگ در حقيقت داراى چهار بعد است كه هر يك از ديگرى ريشه دارتر و پر سودتر است:

1 - بعد اخلاقى حج مهمترين فلسفه حج همان دگرگونى اخلاقى است كه در انسانها به وجـود مـى آورد، مـراسـم (احـرام ) انـسان را به كلى از تعينات مادى و امتيازات ظاهرى و لبـاسـهـاى رنـگـارنـگ و زر و زيـور بيرون مى برد، و با تحريم لذائذ و پرداختن به خودسازى كه از وظائف محرم است او را از جهان ماده جدا كرده و در عالمى از نور و روحانيت و صفا فرو مى برد، و آنها را كه در حال عادى بار سنگين امتيازات موهوم و درجه ها و مدالها را بر دوش خود احساس مى كنند يك مرتبه سبكبار و راحت و آسوده مى كند.

سپس مراسم ديگر حج يكى پس از ديگرى انجام مى گيريد، مراسمى كه علاقه هاى معنوى انـسـان را لحـظه به لحظه با خدايش محكم تر و رابطه او را نزديك تر و قوى تر مى سازد، او را از گذشته تاريك و گناه آلودش بريده و به آينده اى روشن و پر از صفا و نور پيوند مى دهد.

مخصوصا توجه به اين حقيقت كه مراسم حج در هر قدم ياد آور خاطرات ابراهيم بتشكن، و اسماعيل ذبيح الله، و مادرش هاجر است، و مجاهدتها و گذشتها و ايثارگرى آنها را لحظه به لحظه در برابر چشمان انسان مجسم مى كند، و نيز توجه به اينكه سرزمين مكه عموما و مسجدالحرام و خانه كعبه و محل طواف خصوصا ياد آور خاطرات پيامبر اسلام و پيشوايان بـزرگ و مـجـاهـدتـهاى مسلمانان صدر اول است اين انقلاب اخلاقى عميق تر مى گردد، به گـونـه اى كـه در هـر گوشهاى از مسجدالحرام و سرزمين مكه انسان، چهره پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و على (عليه‌السلام ) و ساير

پيشوايان بزرگ را مى بيند، و صداى آواى حماسه هاى آنها را مى شنود.

آرى ايـنـها همه دست به دست هم مى دهند و زمينه يك انقلاب اخلاقى را در دلهاى آماده فراهم مـى سـازند، به گونه اى توصيف ناشدنى ورق زندگانى انسان را بر مى گردانند و صفحه نوينى در حيات او آغاز مى كنند.

بـى جـهـت نـيـسـت كـه در روايـات اسـلامـى مـى خـوانـيـم: (كـسـى كـه حـج را بـه طـور كـامـل انجام دهد يخرج من ذنوبه كهيئته يوم ولدته امه!): از گناهان خود بيرون مى آيد همانند روزى كه از مادر متولد شده ).

آرى حـج بـراى مـسـلمـانـان يك تولد ثانوى است، تولدى كه آغازگر يك زندگى نوين انسانى مى باشد.

البـتـه احـتـيـاج بـه يـاد آورى نـدارد كـه ايـن بركات و آثار و آنچه بعدا به آن اشاره خواهيم كرد نه براى كسانى است كه از حج تنها به پوسته اى از آن قناعت كرده، و مغز آن را بـدور افـكـنـده انـد و نـه بـراى آنـهـا كه حج را وسيله تفريح و سير و سياحت و يا تـظـاهـر و ريـا و تـهيه وسائل مادى شخصى قرار داده و هرگز به روح آن واقف نشده اند سهم آنها همان است كه به آن رسيده اند!

2 - بـعـد سـياسى حج ـ: به گفته يكى از بزرگان فقهاى اسلام مراسم حج در عين اينكه خـالصـترين و عميقترين عبادات را عرضه مى كند، مؤ ثرترين وسيله براى پيشبرد اهداف سياسى اسلام است.

روح عبادت، توجه به خدا، و روح سياست، توجه به خلق خدا است، اين دو در حج آنچنان به هم آميخته اند كه تار و پود يكپارچه!.

حج عامل مؤ ثرى براى وحدت صفوف مسلمانان است.

حج عامل مبارزه با تعصبات ملى و نژاد پرستى و محدود شدن در حصار مرزهاى جغرافيائى است.

حـج وسـيـله اى اسـت براى شكستن سانسورها و از بين بردن خفقانهاى نظامهاى ظالمانه اى كه در كشورهاى اسلامى حكمفرما مى شود.

حـج وسـيـله اى اسـت بـراى انـتـقـال اخـبار سياسى كشورهاى اسلامى از هر نقطه به نقطه ديـگـر، و بالاخره حج، عامل مؤثرى است براى شكستن زنجيرهاى اسارت و استعمار و آزاد ساختن مسلمين. و به همين دليل در آن ايام كه حاكمان جبار همچون بنى اميه و بنى عباس بر سـرزمـينهاى مقدس اسلامى حكومت مى كردند و هر گونه تماس ميان قشرهاى مسلمان را زير نظر مى گرفتند تا هر حركت آزاديبخش را سركوب كنند، فرا رسيدن موسم حج دريچه اى بـود بـه سـوى آزادى و تـمـاس قـشـرهـاى جـامـعـه بـزرگ اسـلامـى بـا يـكـديگر و طرح مسائل مختلف سياسى.

روى همين جهت امير مؤ منان على (عليه‌السلام ) به هنگامى كه فلسفه فرائض و عبادات را مـى شـمـرد در بـاره حـج مـى گـويـد: الحج تقوية للدين: (خداوند مراسم حج را براى تقويت آئين اسلام تشريع كرد).

بى جهت نيست كه يكى از سياستمداران معروف بيگانه در گفتار پر معنى خود مى گويد: (واى بـه حـال مـسـلمـانـان! اگـر مـعـنـى حـج را نـفـهـمـنـد، و واى بـه حال دشمنانشان اگر معنى حج را درك كنند)!.

و حـتـى در روايـات اسـلامى، حج به عنوان جهاد افراد ضعيف شمرده شده، جهادى كه حتى پـيـر مـردان و پـيـر زنـان نـاتـوان بـا حـضـور در صحنه آن مى توانند شكوه و عظمت امت اسلامى را منعكس سازند، و با حلقه هاى تو در توى نمازگزاران گرد خانه خدا و سر دادن آواى وحدت و تكبير، پشت دشمنان اسلام را بلرزانند.

3 - بـعد فرهنگى: ارتباط قشرهاى مسلمانان در ايام حج مى تواند به عنوان مؤ ثرترين عامل مبادله فرهنگى و انتقال فكرها در آيد.

مـخـصـوصـا بـا تـوجه به اين نكته كه اجتماع شكوهمند حج، نماينده طبيعى و واقعى همه قشرهاى مسلمانان جهان است (چرا كه در انتخاب افراد براى رفتن به زيارت خانه خدا هيچ عـامـل مـصـنـوعـى مـؤ ثـر نـيـسـت و زوار كـعبه از ميان تمام گروهها، نژادها، زبانهائى كه مسلمانان به آن تكلم مى كنند بر خاسته و در آنجا جمع مى شوند).

لذا در روايـات اسـلامـى مـى خـوانـيـم: يـكـى از فـوائد حـج نـشـر اخـبـار و آثـار رسول الله (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به تمام جهان اسلامى است.

(هـشام بن حكم ) كه از دوستان دانشمند (امام صادق (عليه‌السلام )) است مى گويد: از آنـحـضـرت در بـاره فـلسـفـه حـج و طـواف كـعـبـه سـؤ ال كـردم، فـرمـود: ان الله خـلق الخـلق... و امـرهـم بـمـا يـكون من امر الطاعة فى الدين و مـصـلحـتـهـم مـن امـر دنـيـاهم فجعل فيه الاجتماع من الشرق و الغرب و ليتعارفوا و لينزع كـل قـوم مـن التـجـارات مـن بـلد الى بـلد...، و لتـعـرف آثـار رسول الله (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و تعرف اخباره و يذكر و لا ينسى:

(خـداونـد اين بندگان را آفريد... و فرمانهائى در طريق مصلحت دين و دنيا به آنها داد، از جـمـله اجـتـمـاع مـردم شـرق و غـرب را (در آئيـن حـج ) مـقـرر داشت تا مسلمانان به خوبى يـكـديـگـر را بـشـناسند و از حال هم آگاه شوند، و هر گروهى سرمايه هاى تجارى را از شـهـرى بـه شـهـر ديگر منتقل كنند... و براى اينكه آثار پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و اخبار او شناخته شود، مردم آنها را به خاطر آوردند و هرگز فراموش نكنند).

بـه هـمـين دليل در دورانها خفقان بارى كه خلفا و سلاطين جور اجازه نشر اين احكام را به مـسـلمـانـان نـمـى دادنـد آنـهـا بـا اسـتـفـاده از ايـن فـرصـت، مـشـكـلات خـود را حـل مـى كردند و با تماس گرفتن با ائمه هدى (عليهما‌السلام ) و علماى بزرگ دين پرده از چهره قوانين اسلام و سنت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بر مى داشتند.

از سـوى ديـگر، حج مى تواند، مبدل به يك كنگره عظيم فرهنگى شود و انديشمندان جهان اسـلام در ايـامـى كـه در مـكه هستند گرد هم آيند و افكار و ابتكارات خويش را به ديگران عرضه كنند.

اصولا يكى از بدبختيهاى بزرگ اين است كه مرزهاى كشور اسلامى سبب جدائى فرهنگى آنـهـا شـود، مـسـلمـانـان هـر كـشـور تـنها به خود بينديشند، كه در اين صورت جامعه واحد اسـلامـى پـاره پـاره و نـابـود مـى گـردد، آرى حـج مـى تـواند جلو اين سرنوشت شوم را بگيرد.

و چـه جـالب مـى فـرمـايـد: امـام صـادق (عليه‌السلام ) در ذيـل همان روايت هشام بن حكم: و لو كان كل قوم انما يتكلمون على بلادهم و ما فيها هلكوا، و خـربـت البـلاد، و سقطت الجلب و الارباح و عميت الاخبار... (اگر هر قوم و ملتى تنها از كشور و بلاد خويش سخن بگويند و تنها به مسائلى كه در آن است بينديشند همگى نابود مـى گـردند و كشورهايشان ويران مى شود، منافع آنها ساقط مى گردد و اخبار واقعى در پشت پرده قرار مى گيريد).

4 - بـعـد اقـتـصادى حج بر خلاف آنچه بعضى فكر مى كنند، استفاده از كنگره عظيم حج براى تقويت پايه هاى اقتصادى كشورهاى اسلامى نه تنها با روح حـج مـنـافـات نـدارد بـلكـه طـبـق روايـات اسـلامـى يـكـى از فـلسـفـه آن را تشكيل مى دهد.

چه مانعى دارد مسلمانان در آن اجتماع بزرگ، پايه يك بازار مشترك اسلامى را بگذارند، و زمـيـنـه هـاى مـبـادلاتـى و تـجـارى را در مـيـان خـود بـه گونه اى فراهم سازند كه نه مـنـافعشان به جيب دشمنانشان بريزد، و نه اقتصادشان وابسته به اجانب باشد، كه اين دنيا پرستى نيست، عين عبادت است و جهاد.

و لذا در هـمـان روايـت (هـشام بن حكم ) از امام صادق (عليه‌السلام ) ضمن بيان فلسفه هـاى حـج صـريحا به اين موضوع اشاره شده بود كه يكى از اهداف حج، تقويت تجارت مسلمانان و تسهيل روابط اقتصادى است.

و در حديث ديگرى از همان امام (عليه‌السلام ) در تفسير آيه (ليس عليكم جناح ان تبتغوا فـضـلا من ربكم ) (بقره - 198) مى خوانيم كه فرمود: منظور از اين آيه كسب روزى است فاذا احل الرجل من احرامه و قضى فليشتر ليبع فى الموسم: (هنگامى كه انسان از احرام بـيـرون آيد و مناسك حج را بجا آورد در همان موسم حج خريد و فروش كند (و اين موضوع نه تنها گناه ندارد بلكه داراى ثواب است ).

هـمـيـن مـعـنـى در ذيل حديثى كه از (امام على بن موسى الرضا) (عليهما‌السلام ) بطور مـشـروح در بـيـان فـلسـفه هاى حج وارد شده است آمده و در پايان آن مى فرمايد:( ليشهدوا منافع لهم ) .

اشـاره بـه ايـنـكـه آيـه (ليـشـهـدوا مـنـافـع لهـم ) هـم مـنـافـع مـعـنـوى را شامل مى شود و هم منافع مادى را كه از يك نظر همه معنوى است.

كـوتـاه سـخـن ايـنـكـه ايـن عـبـادت بـزرگ اگـر بـطـور صـحـيـح و كـامـل مـورد بهره بردارى قرار گيرد و زوار خانه خدا در آن ايام كه در آن سرزمين مقدس حضور

فـعـال دارنـد و دلهـايـشـان آمـاده اسـت از ايـن فـرصـت بـزرگ بـراى حـل مـشـكـلات گـونـاگون جامعه اسلامى با تشكيل كنگره هاى مختلف سياسى و فرهنگى و اقـتـصـادى اسـتـفـاده كـنـنـد، ايـن عـبـادت مـى تـوانـد از هـر نـظـر مشكل گشا باشد، و شايد به همين دليل است كه امام صادق (عليه‌السلام ) مى فرمايد: لا يـزال الديـن قائما ما قامت الكعبة: (مادام كه خانه كعبه بر پا است اسلام هم بر پا است ).

و نيز على (عليه‌السلام ) فرمود: خانه خدا را فراموش نكنيد كه اگر فراموش كنيد هلاك خواهيد شد الله الله فى بيت ربكم لا تخلوه ما بقيتم فانه ان ترك لم تناظروا: (خدا را خـدا را، در مـورد خـانـه پروردگارتان، هرگز آن را خالى نگذاريد كه اگر آن را ترك گوئيد مهلت الهى از شما برداشته مى شود)!.

و نـيـز بـه خـاطـر اهـمـيـت ايـن مـوضـوع است كه فصلى در روايات اسلامى تحت اين عنوان گـشـوده شـده اسـت كـه اگـر يـكـسـال مـسـلمـانـان بـخـواهـنـد حـج را تعطيل كنند بر حكومت اسلامى واجب است كه با زور آنها را به مكه بفرستد.

4 - تكليف گوشتهاى قربانى در عصر ما

از آيـات فـوق بـه خـوبى اين معنى استفاده مى شود كه هدف از قربانى كردن علاوه بر جـنـبـه هـاى مـعـنـوى و روحـانـى و تـقـرب بـه درگـاه خـداونـد ايـن است كه گوشت آن به مـصـرفـهـاى لازم بـرسـد هـم قـربانى كننده از آن استفاده كند و هم قسمتى را به فقيران نيازمند برساند.

از سوى ديگر تحريم اسراف در اسلام، چيزى نيست كه بر كسى پوشيده باشد چرا كه قرآن و روايات اسلامى و دليل عقل آن را اثبات كرده است.

از مـجموع اين سخن چنين نتيجه مى گيريم كه مسلمانان مجاز نيستند گوشتهاى قربانى را در سرزمين منى بر روى زمين بيندازند تا گنديده شود و يا در زير خاكها مدفون كنند، و وجـوب قـربـانـى بـراى حـجـاج دليـل بـر چـنـيـن عـمـلى نـمـى تـواند باشد، بلكه اگر نـيـازمـنـدانـى در آن روز و در آن سـرزمـيـن پـيـدا نـشـونـد بـايـد آن را بـه مـنـاطـق ديـگـر حمل كنند و به مصرف برسانند و اين است مقتضاى جمع ميان ادله (دقت كنيد).

امـا مـتـاءسـفـانـه در عـصـر و زمـان مـا، بـسـيـارى از مـسـلمـانـان بـه حـكـم اول عـمـل كـرده، و حـكـم دوم را بـه دسـت فـرامـوشـى سـپـرده انـد، و هـر سال، هزاران هزار، قربانى كه گوشتهاى آنها مى تواند نيازمندى تغذيه گروه عظيمى از مـحـرومـان را تا مدتى طولانى بر طرف گرداند در آن سرزمين مقدس به وضع بسيار زنـنـده و نـامطلوبى نابود مى شود، و تاكنون بسيارى از علما و متفكران و قشرهاى ديگر اسـلامـى در اين زمينه با مقامات دولت حجاز صحبت كرده اند، و حتى داوطلب پرداخت هزينه هـاى مـؤ سـسـاتـى كه براى نگاهدارى و حمل و نقل آنها لازم است شده اند، اما جمود و خشكى روحـانـيـيـن وهـابى از يكسو، و بى اعتنائى مقامات دولت سعودى از سوى ديگر هنوز مانع انجام اين كار است.

قـطـع نـظـر از مـسـاءله تـحـريـم اسـراف كـه يـك امـر مـسـلم اسلامى است، اصولا صحنه قـربـانگاه در روز عيد قربان در حال حاضر بقدرى زننده و غير منطقى به نظر مى رسد كـه افـراد ضـعـيـف الايـمـان را بـه تـرديـد در اصل اين برنامه مى اندازد، و به دشمنان دستاويز محكمى مى دهد، بى آنكه بدانند اين نتيجه ندانم كارى هاى روحانيون آن منطقه و نـظـام حاكم بر آن سرزمين است، بنابراين حفظ عظمت اسلام و اصالت مناسك حج، ايجاب مى كند كه مسلمانان جهان از همه نقاط، مقامات اين كشور را تحت فشار قرار دهند تا به اين وضع وحشتناك پايان دهد و حكم اسلام را اجرا كند.

و اگر در روايات اسلامى مى خوانيم كه بيرون بردن گوشت قربانى از سرزمين منى يا از حـرم مـكه ممنوع است، اين مربوط به زمانهائى بوده كه مصرف كننده در آنجا به قدر كافى وجود داشته است. لذا در روايـت صـحـيـح كـه در مـنـابـع مـعـتـبـر از امـام صـادق (عليه‌السلام ) نـقـل شـده چـنـيـن مـى خـوانـيـم: يـكـى از يـاران امـام (عليه‌السلام ) از هـمين موضوع سؤ ال كـرد امـام فـرمـود: كنا نقول لا يخرج منها بشى ء لحاجة الناس اليه، فاما اليوم فقد كثر الناس فلا باس باخراجه: (ما سابقا دستور مى داديم كه چيزى از آن را از سرزمين مـنـى بـيـرون نبرند چرا كه مردم به آن نياز داشتند اما امروز چون مردم (و قربانيان آنها) فزونى يافته اند، بيرون بردن آنها بى مانع است ).