آيه (68) تا (71) و ترجمه
(
و الذيـن لا يـدعـون مـع الله إلهـا أخـر و لا يـقـتلون النفس التى حرم الله إلا بالحق و لا يزنون و من يفعل ذلك يلق أ ثاما
)
(68)(
يضعف له العذاب يوم القيمة و يخلد فيه مهانا
)
(69)(
إلا مـن تـاب و أمـن و عـمـل عـمـلا صـلحـا فـأولئك يبدل الله سياتهم حسنت و كان الله غفورا رحيما
)
(70)(
و من تاب و عمل صلحا فإنه يتوب إلى الله متابا
)
(71)
ترجمه:
68 - آنـهـا كـسـانـى هـسـتـنـد كـه معبود ديگرى را با خداوند نمى خوانند، و انسانى را كه خـداونـد خـونـش را حـرام شمرده جز به حق به قتل نمى رسانند، و زنا نمى كنند، و هر كس چنين كند مجازاتش را خواهد ديد.
69 - چنين كسى عذاب او در قيامت مضاعف مى گردد، و با خوارى هميشه در آن خواهد ماند.
70 - مـگـر كـسـى كـه تـوبـه كـنـد و ايـمـان آورد و عـمـل صـالح انـجـام دهـد كـه خـداونـد گـنـاهـان ايـن گـروه را بـه حـسـنـات تبديل مى كند. و خداوند آمرزنده و مهربان است.
71 - و كـسـى كـه تـوبـه كـنـد و عـمل صالح بجا آورد به سوى خدا بازگشت مى كند (و پاداش خود را از او مى گيرد).
تفسير:
بحثى ديگر از صفات عباد الرحمن
ششمين ويژگى عباد الرحمن كه در آيات مورد بحث آمده توحيد خالص است كه آنها را از هر گـونـه شـرك و دوگانه و يا چند گانه پرستى دور مى سازد، مى فرمايد: آنها كسانى هستند كه معبود ديگرى را با خداوند نمى خوانند(
و الذين لا يدعون مع الله الها آخر
)
.
نور توحيد سراسر قلب آنها و زندگى فردى و اجتماعيشان را روشن ساخته و تيرگى و ظلمت شرك از آسمان فكر و روح آنها به كلى كنار و رخت بر بسته است.
هـفـتـمـيـن صفت، پاكى آنها از آلودگى به خون بيگناهان است: آنها هرگز انسانى را كه خـداونـد خـونـش را حـرام شـمـرده، جـز بـه حـق، بـه قتل نمى رسانند(
و لا يقتلون النفس التى حرم الله الا بالحق
)
.
از آيـه فـوق بـه خـوبـى اسـتـفـاده مـى شـود كـه تـمـام نـفـوس انـسـانـى در اصـل مـحـتـرمـند و ريختن خون آنها ممنوع است، مگر عواملى پيش آيد كه اين احترام ذاتى را تحت الشعاع قرار دهد و مجوز ريختن خون گردد.
هـشـتـمـيـن وصف آنها اين است كه: دامان عفتشان هرگز آلوده نمى شود و زنا نمى كنند(
و لا يزنون
)
.
آنـهـا بـر سـر دو راهـى كـفـر و ايـمان ايمان را انتخاب مى كنند، و بر سر دو راهى امنيت و نـاامـنى جانها، امنيت را، و بر سر دو راهى پاكى و آلودگى، پاكى را، آنها محيطى خالى از هـر گـونـه شـرك و نـاامـنـى و بـى عفتى و ناپاكى با تلاش و كوشش خود فراهم مى سازند.
و در پـايان اين آيه براى تاكيد هر چه بيشتر اضافه مى كند: و هر كس يكى از اين امور را انـجـام دهـد عـقـوبـت و مـجـازاتـش را خـواهـد ديـد(
و مـن يفعل ذلك يلق اثاما
)
.
اثـم و اثام در اصل به معنى اعمالى است كه انسان را از رسيدن به ثواب دور مى سازد، سپس به هر گونه گناه اطلاق شده است ولى در اينجا به معنى جزاى گناه است.
بعضى نيز گفته اند كه اثم به معنى گناه و اثام به معنى كيفر گناه است.
و اگـر مـى بـيـنـيم بعضى از مفسران آن را به معنى بيابان يا كوه يا چاهى در جهنم ذكر كرده اند در واقع از قبيل بيان مصداق است.
دربـاره فـلسـفـه تـحـريـم زنـا در جـلد 12 صـفـحـه 103 بـه بـعـد (ذيل آيه 33 سوره اسراء) مشروحا بحث كرده ايم.
قـابـل تـوجـه ايـنـكـه در آيـه فـوق، نـخـسـت از مـسـاله شـرك، سـپـس قتل نفس، و بعد از آن زنا سخن به ميان آمده، از بعضى از روايات استفاده مى شود كه اين سه گناه از نظر ترتيب اهميت به همين صورت كه در آيه آمده اند مى باشد.
ابـن مـسـعـود از پـيـامـبـر گـرامـى اسـلام (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) چـنـيـن نـقـل مـى كـنـد عـرض كـردم: اى الذنـب اعـظـم؟ قـال ان تـجـعـل لله نـدا و هـو خـلقـك قـال قـلت ثـم اى؟ قـال ان تـقـتـل ولدك مـخـافـة ان يـطـعـم مـعـك، قـال قـلت: ثـم اى؟ قـال ان تـزانـى حليلة جارك، فانزل الله تصديقها و الذين لا يدعون مع الله الها آخر - الى آخر الايه: كدام گناه از همه گناهان بزرگتر است؟ فرمود: اين كه براى خدا شبيهى قـرار دهى در حالى كه او تو را آفريد، عرض كردم بعد از آن كدام گناه؟ فرمود: اينكه فـرزنـد خـود را از تـرس ايـنـكـه مـبـادا بـا تـو هـم غـذا شـود بـه قتل برسانى!، باز
عـرض كـردم بـعـد از آن كـدام گناه؟ فرمود: اينكه به همسر همسايه ات خيانت كنى در اين هـنـگـام خـداونـد تـصـديـق سـخـن پـيـامـبـر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) را در اين آيه نازل كرد:(
و الذين لا يدعون مع الله الها آخر...
)
گـر چـه در ايـن حـديـث سـخـن از نوع خاصى از قتل و زنا به ميان آمده ولى با توجه به اطلاق مفهوم آيه، اين حكم درباره همه انواع آن مى باشد و مورد روايت مصداق واضحترى از آن است.
از آنجا كه اين سه گناه نهايت اهميت را دارد باز در آيه بعد روى آن تكيه كرده مى گويد: كـسـانـى كـه مـرتـكـب ايـن امـور شـوند عذاب آنها در قيامت مضاعف مى گردد، و با خوارى، جاودانه در عذاب خواهد ماند(
يضاعف له العذاب يوم القيامة و يخلد فيه مهانا
)
.
در ايـنـجـا دو سـؤ ال پـيـش مـى آيـد: نـخـست اينكه چرا عذاب اين گونه اشخاص مضاعف مى گـردد؟ چـرا بـه انـدازه گـنـاهـشـان مـجـازات نـشـونـد؟ آيـا ايـن بـا اصول عدالت سازگار است؟
ديـگـر اينكه در اينجا سخن از خلود و عذاب جاويدان است، در حالى كه مى دانيم خلود تنها مـربـوط بـه كـفـار اسـت، و از سـه گـنـاهـى كـه در ايـن آيـه ذكـر شـده تـنـهـا گـنـاه اول كفر مى باشد، و اما قتل نفس و زنا نمى تواند سبب خلود گردد؟
مـفـسـران در پـاسـخ سـؤ ال اول، بـحث بسيار كرده اند، آنچه صحيحتر به نظر مى رسد اين است كه منظور از مضاعف شـدن عـذاب ايـن اسـت كـه بـر هـر يـك از اين گناهان سه گانه كه در اين آيه مذكور است مجازات جداگانه اى خواهد شد كه مجموعا عذاب مضاعف است.
از اين گذشته گاه يك گناه سرچشمه گناهان ديگر مى شود، مانند كفر كه سبب ترك واجبات و انجام محرمات مى گردد، و اين خود موجب مضاعف شدن مجازات الهى است.
بـه هـمـيـن جـهـت بـعـضـى از مـفـسـران ايـن آيـه را دليـل بـر ايـن اصـل مـعـروف گـرفـتـه انـد كـه كـفـار هـمـانـگـونـه كـه مـكـلف بـه اصـول ديـن هـسـتـنـد، بـه فروع نيز مكلف مى باشند(
الكفار مكلفون بالفروع كما انهم مكلفون بالاصول
)
.
و امـا در پـاسـخ سؤ ال دوم مى توان گفت كه بعضى از گناهان به قدرى شديد است كه سـبـب بـى ايـمـان از دنـيـا رفـتـن مـى شـود، هـمـانـگـونـه كـه دربـاره قتل نفس در ذيل آيه 93 سوره نساء گفته ايم.
در مـورد زنـا مـخـصـوصـا اگـر زنـاى مـحـصـنـه بـاشـد نـيـز مـمـكـن اسـت چـنين باشد. اين احـتـمال نيز وجود دارد كه خلود در آيه فوق در مورد كسانى است كه هر سه گناه را با هم مـرتـكـب شـونـد، هـم شـرك، هـم قتل نفس و هم زنا، شاهد بر اين معنى آيه بعد است كه مى گـويـد الا مـن تـاب و آمـن و عـمـل صـالحـا: مـگـر كـسـى كـه تـوبـه كـنـد و ايـمـان آورد و عمل صالح انجام دهد و به اين ترتيب مشكلى باقى نخواهد ماند.
بـعـضـى از مفسران نيز خلود را در اينجا به معنى مدت طولانى گرفته اند نه جاودانى، ولى تفسير اول و دوم صحيحتر به نظر مى رسد.
قابل توجه اينكه در اينجا علاوه بر مساله مجازات معمولى، كيفر ديگرى كه همان تحقير و مـهـانـت اسـت و جـنـبه روانى دارد نيز ذكر شده است كه خود مى تواند تفسيرى بر مساله مضاعف بودن عذاب بوده باشد، چرا كه آنها هم عذاب جسمى دارند و هم روحى.
ولى از آنـجا كه قرآن مجيد هيچگاه راه بازگشت را به روى مجرمان نمى بندد و گنهكاران را تشويق و دعوت به توبه مى كند، در آيه بعد چنين
مـى گـويـد: مـگـر كـسـى كـه تـوبـه كـنـد و ايـمـان آورد و عـمـل صـالح انـجـام دهـد كـه خـداونـد گـنـاهـانـشـان را مـى بـخـشـد و سـيـئات اعمال آنها را تبديل به حسنات مى كند، و خداوند آمرزنده و مهربان است(
الا من تاب و آمن و عمل عملا صالحا فاولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات و كان الله غفورا رحيما
)
.
هـمـانـگـونه كه ديديم در آيه قبل، سه گناه از بزرگترين گناهان ذكر شده بود جائى كـه در تـوبـه را بـه روى ايـن گـونـه افـراد بـاز بـگـذارد دليل بر اين است كه هر گنهكار پشيمانى مى تواند به سوى خدا بازگردد، مشروط به اينكه توبه اش حقيقى باشد كه نشانه آن عمل صالح جبران كننده است كه در آيه آمده، و گـرنـه مـجـرد اسـتـغـفـار بـه زبـان، بـا پـشـيـمـانـى زودگـذر بـه قـلب، هـرگـز دليل توبه نيست.
مـسـاله مـهـم در مـورد آيـه فـوق ايـن اسـت كـه چـگـونـه خـداونـد سـيـئات آنـهـا را تبديل به حسنات مى كند؟
تبديل سيئات به حسنات
در ايـنـجـا چـنـد تـفـسـيـر اسـت كـه هـمـه مـى تـوانـد قـابـل قبول باشد:
1 - هـنـگـامـى كـه انـسـان تـوبـه مـى كـنـد و ايمان به خدا مى آورد دگرگونى عميقى در سـراسـر وجـودش پـيـدا مـى شـود، و بـه خـاطـر هـمـيـن تـحـول و انـقـلاب درونـى سـيـئات اعـمـالش در آيـنـده تـبـديـل بـه حـسـنـات مـى شـود، اگـر در گـذشـتـه مـرتـكـب قـتـل نفس مى شد در آينده دفاع از مظلومان و مبارزه با ظالمان را جاى آن مى گذارد، و اگر زنـاكـار بـود بعدا عفيف و پاكدامن مى شود و اين توفيق الهى را در سايه ايمان و توبه پيدا مى كند.
2 - ديـگـر ايـنـكـه خـداونـد بـه لطف و كرمش و فضل و انعامش بعد از توبه كردن سيئات اعـمـال او را مـحـو مـى كـند، و به جاى آن حسنات مى نشاند، چنانكه در روايتى از ابوذر از پيامبر اسلام (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) مى خوانيم: روز قيامت كه مى شود بعضى از افراد
را حاضر مى كنند خداوند دستور مى دهد گناهان صغيره او را به او عرضه كنيد و كبيره ها را بپوشانيد، به او گفته مى شود تو در فلان روز فلان گناه صغيره را انجام دادى، و او به آن اعتراف مى كند، ولى قلبش از كبائر ترسان و لرزان است.
در ايـنـجا هر گاه خدا بخواهد به او لطفى كند دستور مى دهد بجاى هر سيئه حسنه اى به او بدهيد، عرض مى كند پروردگارا! من گناهان مهمى داشتم كه آنها را در اينجا نمى بينم.
ابـو ذر مـى گـويـد: در ايـن هـنـگـام پـيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) تبسم كرد كه دنـدانـهـايـش آشـكـار گـشـت سـپـس ايـن آيـه را تـلاوت فـرمـود فـاولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات.
3 - سـومـين تفسير اينكه منظور از سيئات نفس اعمالى كه انسان انجام مى دهد نيست، بلكه آثـار سـوئى اسـت كه از آن بر روح و جان انسان نشسته، هنگامى كه توبه كند و ايمان آورد آن آثـار سـوء از روح و جـانـش بـرچـيـده مـى شـود، و تـبـديـل بـه آثـار خـيـر مـى گـردد، و ايـن اسـت مـعـنـى تبديل سيئات به حسنات.
البـتـه ايـن سـه تـفـسـيـر - مـنـافـاتى با هم ندارند و ممكن است هر سه در مفهوم آيه جمع باشند.
آيـه بـعد در حقيقت چگونگى توبه صحيح را تشريح كرده و مى گويد: كسى كه توبه كـنـد و عـمـل صـالح انـجـام دهـد، بـه سوى خدا بازگشت مى كند (و پاداش خود را از او مى گيرد)(
و من تاب و عمل صالحا فانه يتوب الى الله متابا
)
.
يعنى توبه و ترك گناه بايد تنها به خاطر زشتى گناه نباشد بلكه علاوه بر آن انگيزه اش خلوص نيت و بازگشت به سوى پروردگار باشد.
بـنـابراين فى المثل ترك شراب يا دروغ به خاطر ضررهائى كه دارد هر چند خوب است ولى ارزش اصلى اين كار در صورتى است كه از انگيزه الهى سرچشمه گيرد.
بـعـضـى از مـفـسـران تـفـسـيـر ديگرى براى آيه فوق ذكر كرده اند و آن اينكه: اين جمله پـاسـخـى است براى تعجبى كه احيانا آيا گذشته در بعضى از اذهان برمى انگيزد و آن ايـنـكـه چـگـونـه مـمـكـن اسـت خـداونـد سـيـئات را بـه حـسـنـات تـبـديـل كـند؟ اين آيه پاسخ مى دهد هنگامى كه انسان به سوى خداوند بزرگ بازگردد اين امر تعجب ندارد.
تـفسير سومى براى آيه ذكر شده و آن اينكه: هر كس از گناه توبه كند به سوى خدا و پاداشهاى بيحساب او باز مى گردد.
گـر چـه ايـن تـفـسـيـرهـاى سـه گـانـه مـنـافـاتـى بـا هـم نـدارد ولى تـفـسـيـر اول نـزديـكـتـر بـه نـظـر مـى رسـد به خصوص اينكه با روايتى كه در تفسير على ابن ابراهيم ذيل آيه مورد بحث نقل شده هماهنگ است.