تفسیر نمونه جلد ۱۵

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 33786
دانلود: 2994


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 72 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 33786 / دانلود: 2994
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 15

نویسنده:
فارسی

آيه (1) تا (6) و ترجمه

بسم الله الرحمن الرحيم

( طسم ) (1)

( تلك أيت الكتب المبين ) (2)

( لعلك باخع نفسك أ لا يكونوا مؤ منين ) (3)

( إ ن نشأ ننزل عليهم من السماء أية فظلت أعنقهم لها خضعين ) (4)

( و ما يأ تيهم من ذكر من الرحمن محدث إلا كانوا عنه معرضين ) (5)

( فقد كذبوا فسيأ تيهم أنبؤا ما كانوا به يستهزؤن ) (6)

ترجمه:

1 - طسم

2 - اين آيات كتاب مبين است.

3 - گوئى مى خواهى جان خود را از شدت اندوه از دست دهى بخاطر اينكه آنها ايمان نمى آورند.

4 - اگـر مـا اراده كـنـيـم از آسـمـان بـر آنـهـا آيـه اى نازل مى كنيم كه گردنهايشان در برابر آن خاضع گردد!

5 - و هر ذكر تازه اى از سوى خداوند رحمان براى آنها بيايد از آن اعراض مى كنند.

6 - آنـهـا تكذيب كردند، اما به زودى اخبار آنچه را به استهزاء مى گرفتند به آنان مى رسد (و از مجازاتش با خبر خواهند شد).

تفسير:

آنها از هر تازه اى وحشت دارند!

باز در آغاز اين سوره با نمونه ديگرى از حروف مقطعه قرآن روبرو مى شويم( طسم ) .

در تـفـسـيـر ايـن حـروف مـقـطـعـه و نـظـائر آن در آغـاز سـوره هـاى بـقـره و آل عـمران و اعراف بحثهاى مشروح و جداگانه اى داشته ايم كه نيازى به تكرار آن نمى بينيم.

آنـچـه بـايد در اينجا اضافه كنيم اين است كه روايات متعددى از پيامبر اكرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) يـا بـعـضـى از صـحـابـه در تـفـسـيـر طـسـم نقل شده كه همه نشان مى دهد اين حروف علامتهاى اختصارى از نامهاى خدا، يا نامهاى قرآن، و يا مكانهاى مقدس ‍ و يا بعضى از درختان بهشتى و مانند آن است.

ايـن روايـات تـفـسـيـرى را كـه در آغـاز سـوره اعـراف جـلد شـشـم در ايـن زمـيـنـه نقل كرديم تاييد مى كند، و در عين حال با آنچه در آغاز سوره بقره آورديم كه

مـنـظـور بيان اعجاز و عظمت قرآن است كه اين كلام بزرگ از حروف ساده و كوچكى تركيب شده است منافاتى ندارد.

آيه بعد عظمت قرآن را اين چنين بيان مى كند: اينها آيات كتاب مبين است( تلك آيات الكتاب المبين ) .

البـتـه تلك از نظر ادبيات عرب اشاره به دور است، و به معنى آن يا آنها مى باشد، و همانگونه كه سابقا هم اشاره كرده ايم در كلام عرب و گاه در زبان فارسى براى بيان عظمت چيزى از اسم اشاره دور استفاده مى شود، يعنى موضوع به قدرى مهم و بلند مرتبه است كه گوئى از دسترس ما بيرون و در اوج آسمانها قرار داد.

قابل توجه اينكه اين آيه به همين صورت بى كم و كاست در آغاز سوره يوسف و قصص نـيـز آمـده است، و در همه اين موارد بعد از حروف مقطعه واقع شده، كه نشان دهنده ارتباط اين حروف با عظمت قرآن است.

تـوصـيـف قرآن به مبين كه در اصل از ماده بيان است اشاره به آشكار بودن عظمت و اعجاز آن مـى بـاشد كه هر چه انسان در محتواى آن بيشتر دقت كند به معجزه بودنش آشناتر مى شود.

از ايـن گـذشـته قرآن بيان كننده حق از باطل و آشكار كننده راه سعادت و پيروزى و نجات از گمراهى است.

سپس به دلدارى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) پرداخته، مى گويد: گوئى مى خـواهـى جـان خـود را بـه خـاطـر ايـنكه آنها ايمان نمى آورند از شدت اندوه بر باد دهى!( لعلك باخع نفسك ان لا يكونوا مؤ منين ) .

باخع از ماده بخع (بر وزن بخش ) به معنى هلاك كردن خويشتن

از شـدت غـم و انـدوه اسـت. ايـن تـعبير نشان مى دهد كه تا چه اندازه پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نـسـبـت بـه مـردم دلسـوز و در انـجـام رسـالت خـويش اصرار و پـافـشـارى داشـت، و از ايـنـكـه مـى ديـد تـشـنـه كـامـانـى در كـنـار چـشـمـه آب زلال قرآن و اسلام نشسته اند و باز از تشنگى فرياد مى كشند ناراحت بود.

نـاراحـت بود كه چرا انسان عاقل با داشتن اينهمه چراغ روشن باز از بيراهه مى رود؟ و در پرتگاه فرو مى غلطد و نابود مى شود؟

آرى هـمـه پـيـامـبـران الهـى ايـن چنين دلسوز بودند مخصوصا پيامبر اسلام كه اين تعبير كرارا در قرآن در مورد او آمده است.

بعضى از مفسران چنين مى گويند كه سبب نزول آيه فوق اين بود كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مرتبا اهل مكه را به توحيد دعوت مى كرد، اما آنها ايمان نمى آوردند، پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آنقدر ناراحت شده بود كه آثار آن در چهره اش آشكار بود، آيه فوق نازل شد و پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را دلدارى داد.

آيه بعد براى اثبات اين حقيقت كه خداوند بر هر چيز قادر است حتى مى تواند همه آنها را بـه اجـبـار وادار بـه ايمان كند چنين مى گويد: اگر ما بخواهيم از آسمان آيه اى بر آنها نـازل مـى كـنـيـم كـه گـردنـهـايـشـان در بـرابـر آن خـاضـع گـردد( ان نـشـا ننزل عليهم من السماء آية فظلت اعناقهم لها خاضعين ) .

اشـاره بـه ايـنكه ما اين قدرت را داريم كه معجزه خيره كننده، يا عذاب شديد و وحشتناكى بـر آنـهـا فـرو بـفـرسـتـيم كه همگى بى اختيار سر تعظيم در برابر آن فرود آورند و تـسـليـم شـونـد، ولى ايـن ايـمـان اجـبـارى ارزشى ندارد، مهم آنست كه آنها از روى اراده و تصميم و درك و انديشه در برابر حق خاضع گردند.

ناگفته پيدا است كه منظور از خضوع كردن گردنها، خضوع كردن صاحبان آنها است، منتها گردن در فارسى، و رقبه و عنق در عربى به خاطر اينكه عضو مهم بدن انـسـان اسـت بـه صـورت كـنـايـه از خـود انـسـان ذكـر مـى شـود، فـى المثل افراد ياغى را گردنكش و افراد زورگو را گردن كلفت، و افراد ناتوان را گردن شكسته مى گويند!

البـته در تفسير اعناق در اينجا احتمالات ديگرى نيز داده اند: از جمله اينكه اعناق به معنى رؤ سا، يا به معنى گروهى از مردم مى باشد كه همه اين احتمالات ضعيف است.

سـپس به موضع گيرى مشركان و كافران در برابر قرآن اشاره كرده، مى فرمايد: هر ذكر تازه اى از سوى خداوند رحمان براى آنها بيايد از آن اعراض مى كنند( و ما ياتيهم من ذكر من الرحمان محدث الا كانوا عنه معرضين ) .

تعبير به ذكر اشاره به اين واقعيت است كه قرآن بيدار كننده و آگاه كننده است، در تمام آيات و سوره هايش، اما اين گروه از بيدارى و آگاهى فرار مى كنند!.

و تـعـبير به الرحمان اشاره به اين است كه نزول اين آيات از سوى پروردگار از رحمت عـامـه او سـرچـشـمـه مـى گـيـرد كـه هـمـه انـسـانـهـا را بـدون اسـتـثـنـاء بـه سـعـادت و كمال دعوت مى كند.

و نـيـز مـمـكـن اسـت بـراى تـحـريـك حـس شـكـرگزارى مردم باشد كه اين سخنان از سوى خـداونـدى اسـت كـه نعمتهايش سر تا پاى شما را فرا گرفته، چگونه در برابر ولى نـعمت خود اين چنين اعراض مى كنيد، و اگر او در مجازات شما عجله نمى كند آنهم از رحمت او است.

تـعـبـيـر بـه مـحـدث (تازه و جديد) اشاره به اين است كه آيات قرآن يكى پس از ديگرى نازل مى گردد، و هر كدام محتواى تازه اى دارد، اما چه سود كه ايـنـهـا بـا اين حقايق تازه ناسازگارند، گوئى با همان خرافات نياكان پيوند هميشگى بـسـتـه انـد، و بـا هـيـچ قـيـمـتى حاضر نيستند با جهل و گمراهى و خرافات وداع گويند اصولا هميشه افراد نادان و متعصب و لجوج با تازه ها، هر چند موجب هدايت و آگاهى و نجات باشد، مخالفند.

در آيـه 68 سـوره مـؤ مـنـون مـى خـوانـيـم( ا فـلم يـدبـروا القـول ام جـائهـم مـا لم يات آبائهم الاولين ) : آيا آنها تدبر در اين سخن نكردند يا اينكه ايـن آيـات چـيـز تـازه اى اسـت كه براى نياكانشان نيامده (و به بهانه تازه بودن با آن مبارزه مى كنند).

سپس اضافه مى كند اينها تنها به اعراض قناعت نمى كنند بلكه به مرحله تكذيب و از آن بـدتـر اسـتهزاء مى رسند، مى فرمايد: آنها تكذيب كردند اما به زودى اخبار آنچه را به اسـتـهـزاء مـى گـرفـتـند به آنان مى رسد و از مجازات دردناك كار خود با خبر مى شوند( فقد كذبوا فسياتيهم انباء ما كانوا به يستهزئون ) .

انباء جمع نبا به معنى خبر مهم است، و منظور در اينجا كيفرهاى سختى است كه در اين جهان و جـهان ديگر دامنگير آنها مى شود، گر چه بعضى از مفسران مانند شيخ طوسى در تبيان ايـن كـيـفـرهـا را مـنـحـصـر بـه كـيـفـر آخـرت دانـسـته اند، ولى غالب مفسران آن را مطلق و شـامـل هـر دو نـوع كـيـفـر دانسته اند، و در واقع چنين است، چرا كه آيه اطلاق دارد و از اين گـذشـتـه كـفـر و انكار بازتاب وسيع و گسترده وحشتناكى در تمام زندگى انسان دارد، چگونه مى توان از آن صرف نظر كرد.

بـررسـى ايـن آيـه و آيـه قـبل نشان مى دهد كه انسان به هنگام قرار گرفتن در جاده هاى انحرافى به طور دائم التزايدى فاصله خود را از حق بيشتر مى كند:

نـخـسـت مـرحـله اعـراض و روى گـرداندن و بى اعتنائى نسبت به حق است، اما تدريجا به مـرحـله تكذيب و انكار مى رسد، باز از اين مرحله فراتر مى رود و حق را به باد سخريه مـى گيرد، و به دنبال آن مجازات الهى فرا مى رسد (نظير اين تعبير در آغاز سوره انعام آيه 4 و 5 نيز آمده است )

نكته ها:

1 - در يـكـى از خـطبه هاى معروف نهج البلاغه على (عليها‌السلام ) به اين واقعيت اشاره فرموده كه خداوند پيامبران را آنچنان فرستاده است كه مردم بتوانند آزادانه براى ايمان آوردن تصميم گيرى كنند كه اگر غير آن بود، ايمان اجبارى مى شد و سودى نداشت، مى فرمايد:

اگـر خـداونـد مـى خـواسـت بـه هنگام مبعوث ساختن پيامبرانش، درهاى گنجها و معادن طلا و باغهاى خرم و سرسبز را به روى آنان بگشايد مى گشود، و اگر مى خواست پرندگان آسمان و حيوانات وحشى زمين را همراه آنان گسيل دارد مى داشت، اما اگر اين كار را مى كرد امتحان از ميان مى رفت، و پاداش و جزا بى اثر مى شد.

در كـتـاب كـافـى ذيل آيه مورد بحث چنين آمده كه: اگر خدا مى خواست از آسمان نشانه اى نازل مى كرد كه گردنهاى آنها در برابر آن خاضع گردد، و اگر چنين مى كرد آزمون از همه مردم ساقط مى شد.

قـابـل تـوجـه ايـنـكـه در كـتـب مـعـروفـى مـانـنـد ارشـاد مـفـيـد و روضـه كـافـى و كمال الدين صدوق و تفسير قمى آمده است كه امام صادق (عليها‌السلام ) در تفسير آيـه (ان نشا ننزل آية من السماء...) فرمود: منظور طغيانگران بنى اميه هستند كه به هنگام قـيـام مـهـدى (عليها‌السلام ) آيه آسمانى مى بينند و در برابر آن ناچار به تسليم مى شوند.

روشـن اسـت كـه مـنـظور از اين روايات بيان مصداقى از مفهوم وسيع آيه است كه سرانجام به هنگام ظهور حضرت مهدى (عليها‌السلام ) رهبر حكومت جهانى، تمام حكومتهاى ظلم و جور كه خط بنى اميه را ادامه مى دهند به حكم اجبار در برابر قدرت مهدى و حمايتهاى الهى او سر تسليم فرود مى آورند.

2 - مى دانيم يكى از بحثهاى دامنه دار در قرون نخستين اسلام بحث پيرامون حادث بودن و يا قديم بودن كلام الله بود كه دامنه اين بحث به كتب تفسير نيز كشانده شده، و جمعى از مـفـسـران بـه تـعـبـيـرى كـه در آيـات فـوق آمـده (مـحـدث ) بـر حـادث بـودن قـرآن استدلال كرده اند.

ولى چنانكه قبلا نيز اشاره كرده ايم اساس اين بحث به هيچوجه نمى تواند منطقى بوده باشد، و به نظر مى رسد كه زمامداران آن زمان از بنى اميه و بنى عباس در دامن زدن به ايـنـگـونـه بـحـثـهـاى انـحـرافـى كـه افـكـار مـسـلمـانـان را از مـسـائل مـهـم و جـدى مـنـحـرف مـى سـاخـتـه دخـالت داشـتـه انـد، آنـهـا ايـن مسائل را به عنوان سرگرم ساختن علماى اسلام و ادامه حكومت خودكامه خود مى خواستند.

زيـرا اگـر مـنـظـور از كـلام الله هـمـان مـحـتـواى قـرآن اسـت كـه آن از ازل در عـلم خـدا بـوده و خـدا از هـمـه آن آگـاهـى داشـتـه اسـت، و اگـر مـنـظـور نـزول وحـى اسـت و كـلمات و حروف قرآن مسلما حادث است، بنابراين در يك صورت قديم بـودن و در يـك صورت حادث بودن قطعى است و جاى بحث و گفتگو نيست. جامعه اسلامى مخصوصا علماء و دانشمندان بايد بيدار باشند و گرفتار بحثهاى انحرافى كه به دست جباران و دشمنان ايجاد شده است نگردند.

آيه (7) تا (9) و ترجمه

( أولم يروا إلى الا رض كم أنبتنا فيها من كل زوج كريم ) (7)

( إن فى ذلك لاية و ما كان أكثرهم مؤ منين ) (8)

( و إن ربك لهو العزيز الرحيم ) (9)

ترجمه:

7 - آيا آنها به زمين نگاه نكردند، چه اندازه در آن از انواع گياهان آفريديم.

8 - در اين نشانه روشنى است (بر وجود خدا) ولى اكثر آنها هرگزنبوده اند.

9 - پروردگار تو عزيز و رحيم است.

تفسير:

زوجيت در گياهان

در آيـات گذشته سخن از اعراض كافران، از آيات تشريعى يعنى قرآن مجيد بود، و در آيـات مـورد بـحث سخن از اعراض آنها از آيات تكوينى و نشانه هاى خدا در پهنه آفرينش اسـت، آنها نه تنها، گوش جان خود را بر سخنان پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مـى بـسـتـنـد، بـلكـه چـشـمـهاى خود را نيز از ديدن نشانه هاى حق در اطراف خود محروم مى ساختند.

نـخـسـت مى گويد: آيا آنها به زمين نگاه نكردند چه بسيار گياهان از انواع مختلف، نر و ماده، زيبا و جالب و پرفايده در آن آفريديم( اولم يروا الى الارض كم انبتنا فيها من كل زوج كريم ) .

در اينجا تعبير به زوج در مورد گياهان قابل دقت است، گر چه غالب مفسران زوج را به مـعـنى نوع و صنف، و ازواج را به معنى انواع و اصناف گرفته اند، ولى چه مانعى دارد كه زوج را به معنى معروفش كه قبل از هر معنى ديگر به ذهن مى آيد بگيريم و اشاره به زوجيت در جهان گياهان باشد؟!

در گـذشـته انسانها كم و بيش فهميده بودند كه بعضى از گياهان داراى نوع نر و نوع مـاده اسـت، و بـراى بـارور سـاختن گياهان از طريق تلقيح استفاده مى كردند اين مساله در مـورد درخـتـان نـخـل كـامـلا شناخته شده بود، ولى نخستين بار لينه دانشمند و گياهشناس معروف سوئدى، در اواسط قرن 18 ميلادى، موفق به كشف اين واقعيت شد كه مساله زوجيت در دنـيـاى گـيـاهـان تـقـريبا يك قانون عمومى است و گياهان نيز همانند غالب حيوانات از طريق آميزش نطفه نر و ماده بارور مى شوند و سپس ميوه مى دهند.

ولى قـرآن مـجيد قرنها قبل از اين دانشمند كرارا در آيات مختلف به زوجيت در جهان گياهان اشـاره كـرده (در آيات مورد بحث، و در سوره رعد آيه 4، و لقمان آيه 10 و سوره ق آيه 7) و اين خود يكى از معجزات علمى قرآن است.

واژه كريم در اصل به معنى هر چيز پر ارزش است، گاه در مورد انسان به كار مى رود و گـاه گياهان، و گاهى حتى نامه توصيف به كريم مى شود مانند سخن ملكه سبا در مورد نامه سليمان:( انى القى الى كتاب كريم ) (نمل - 29).

و مـنـظور از گياه كريم گياهان پرفايده است و البته هر گياهى داراى فوائدى است كه با پيشرفت علم اين حقيقت روز به روز آشكارتر مى شود.

در آيـه بعد به عنوان تاكيد و تصريح بيشتر مى فرمايد: در اين خلقت گياهان ارزشمند نشانه روشنى بر وجود خدا است( ان فى ذلك لاية )

آرى تـوجـه بـه ايـن واقـعـيـت كـه ايـن خـاك ظاهرا بى ارزش با داشتن يك تركيب معين مبدء پـيـدايـش انواع گلهاى زيبا و درختان پر ثمر و ميوه هاى رنگارنگ با خواص كاملا متفاوت اسـت بـيـانـگـر نـهـايـت قـدرت خـدا اسـت، امـا ايـن كـوردلان آنـچـنـان غافل و بى خبرند كه اين گونه آيات الهى را مى بينند، باز هم در غفلتند، چرا كه كفر و لجاج در قلب آنها رسوخ كرده لذا در پايان آيه مى فرمايد: اكثر آنها هرگز مؤ من نبوده اند( و ما كان اكثرهم مؤ منين ) .

يعنى اين بى ايمانى همچون يك صفت راسخ در آنها شده، و چه جاى تعجب كه از اين آيات بـهـره نگيرند، زيرا قابليت محل نيز از شرائط اصلى تاثير است همانگونه كه در مورد قرآن مى خوانيم( هدى للمتقين ) : مايه هدايت پرهيزكاران است (بقره - 2).

در آخرين آيه مورد بحث با تعبيرى كه هم نشانه تهديد است و هم تشويق، هم بيم است و هم اميد، مى فرمايد: پروردگار تو عزيز و رحيم است( و ان ربك لهو العزيز الرحيم ) .

عـزيـز بـه مـعـنـى قـدرتمندى است كه شكست ناپذير است، هم توانائى بر ارائه آيات بـزرگ دارد، و هـم در هـم كـوبـنـده تـكـذيـب كـنـنـدگـان اسـت، ولى بـا ايـن حال رحيم است و رحمت واسعه اش همه جا را فرا گرفته، و بازگشت جدى بـه سوى او در يك لحظه كوتاه كافى است كه تمام نظر لطف او را متوجه انسان سازد و بر گناهان گذشته اش قلم عفو كشد.

مـمـكـن اسـت مـقدم داشتن صفت عزيز بر رحيم در اينجا به خاطر اين باشد كه اگر رحيم را مـقـدم مـى داشـت ممكن بود از آن احساس ضعف شود، اما عزيز را مقدم مى دارد تا روشن گردد كه در نهايت قدرت، بسيار مهربان است.

آيه (10) تا (15) و ترجمه

( و إذ نادى ربك موسى أن ائت القوم الظلمين ) (10)( قوم فرعون الا يتقون ) (11)( قال رب إنى أخاف أن يكذبون ) (12)( و يضيق صدرى و لا ينطلق لسانى فأرسل إلى هرون ) (13)( و لهم على ذنب فأخاف أن يقتلون ) (14)( قال كلا فاذهبا بايتنا إنا معكم مستمعون ) (15)

ترجمه:

10 - بـه خـاطـر بـيـاور هـنـگامى كه پروردگارت موسى را ندا داد كه به سراغ آن قوم ستمگر برو.

11 - قوم فرعون، آيا آنها (از مخالفت فرمان پروردگار) پرهيز نمى كنند؟!

12 - (موسى ) عرض كرد پروردگارا من از آن بيم دارم كه مرا تكذيب كنند.

13 - و سـيـنـه ام تنگ مى شود، و زبانم به قدر كافى گويا نيست (به برادرم ) هارون نيز رسالت ده (تا مرا يارى كند).

14 - و آنـهـا (بـه اعـتـقـاد خـودشـان ) بـر مـن گـنـاهـى دارنـد مـى تـرسـم مـرا بـه قتل برسانند (و اين رسالت به پايان نرسد).

15 - فـرمـود چـنـين نيست (آنها كارى نمى توانند انجام دهند) شما هر دو با آيات ما (براى هدايت آنان ) برويد ما با شما هستيم و (سخنانتان را) مى شنويم.

تفسير:

آغاز رسالت موسى (عليها‌السلام )

گفتيم در اين سوره سرگذشت هفت تن از پيامبران بزرگ به عنوان درس آموزنده اى براى عموم مسلمانان مخصوصا مسلمانان نخستين بيان شده است.

نـخـسـت از مـوسـى (عليها‌السلام ) شـروع مـى كـنـد و بـخشهاى مختلفى از زندگى او و درگيريش را با فرعونيان تا هنگام غرق اين قوم ظالم و ستمگر شرح مى دهد.

تاكنون در سوره هاى متعددى از قرآن (سوره بقره و مائده و اعراف و يونس و اسراء و طه ) سـخن از بنى اسرائيل و موسى و فرعونيان به ميان آمده و در بعضى از سوره هاى بعد نيز در اين باره بحثهائى مى آيد.

اين بحثها گر چه بظاهر مكرر است، اما دقت در آنها نشان مى دهد كه در هر مورد روى بخش خاصى از اين سرگذشت پر ماجرا، و براى هدف مخصوصى، تكيه شده است.

فـى المـثـل آيـات مـورد بـحـث هـنـگـامى نازل شد كه مسلمانان سخت در اقليت قرار داشتند و دشمنان آنها بسيار قوى و نيرومند، به گونه اى كه هيچگونه موازنه قدرت در ميان آنها نـبـود، در ايـنـجـا لازم اسـت خـداونـد سرگذشتهاى مشابهى را از اقوام پيشين بيان كند تا بـدانند اين قدرت عظيم دشمن و ضعف ظاهرى آنها هرگز سبب شكست نخواهد شد، تا روحيه آنـهـا قـوى گـردد و بـر اسـتـقـامـت و پـافـشـارى خـود بـيـفزايند، و جالب اينكه: بعد از سـرگـذشـت هـر يـك از ايـن پـيـامـبـران هـفتگانه جمله( و ما كان اكثرهم مؤ منين و ان ربك لهو العزيز الرحيم ) اكثر آنها ايمان نياوردند و پروردگار تو توانا و رحيم است تكرار شده، درست همان عبارتى كه در آغاز همين سوره در مورد پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) خـوانـديـم، ايـن هـمـاهـنـگـى شـاهـد زنـده اى بـر اين حقيقت است كه ذكر اين بخش از داستانهاى انبياء به خاطر شرائط خاص روانى و اجتماعى مسلمانان در آن مقطع خاص زمانى و مشابه آن بوده است.

نـخـسـت مـى گـويـد: بـه خـاطر بياور هنگامى كه پروردگارت موسى را ندا كرد كه به سراغ آن قوم ستمگر برو( و اذ نادى ربك موسى ان انت القوم الظالمين ) .

هـمـان قـوم فـرعون، آيا آنها از ظلم و ستم و مخالفت فرمان پروردگار پرهيز نمى كنند( قوم فرعون الا يتقون ) .

ايـن نكته قابل توجه است كه تنها صفتى را از فرعونيان كه بر آن تكيه كرده ظلم است و مـى دانـيـم ظـلم معنى جامع و گسترده اى دارد كه شرك يكى از مصاديق بارز آن است،( ان الشـرك لظـلم عـظـيـم ) - لقـمـان آيـه 13) و اسـتـثـمـار و اسـتـعـبـاد بـنـى اسـرائيـل با آنهمه زجر و شكنجه نيز مصداق ديگرى از آن مى باشد، از اين گذشته آنها بـا اعـمال خلافشان قبل از هر كس بر خودشان ستم مى كردند، و به اين ترتيب مى توان هدف دعوت انبياء را در مبارزه با ظلم و ستم در تمام ابعاد خلاصه كرد!.

در ايـن هـنـگـام مـوسـى مـشـكلات عظيم خود را به پيشگاه پروردگار عرض مى كند و از او تقاضاى قوت و قدرت بيشتر براى تحمل اين رسالت عظيم مى نمايد:

عـرض كـرد پـروردگـارا! مـن از آن بـيـم دارم كـه مـرا تـكـذيـب كـنـنـد( قال رب انى اخاف ان يكذبون ) .

و پـيـش از آنـكـه بـتـوانـم رسـالتـم را بـه آخـر بـرسـانـم بـا جـار و جنجال و تكذيبهاى خود مرا از صحنه بيرون كنند، و اين بار به مقصد نرسد.

مـوسـى (عليها‌السلام ) در ذكر اين سخن كاملا حق داشت چرا كه فرعون و دار و دسته اش آنـقـدر مسلط بر اوضاع كشور مصر بودند كه احدى ياراى مخالفت با آنها را نداشت و هر گونه نغمه مخالفى را با شدت و بى رحمى سركوب مى كردند.

بعلاوه سينه من براى انجام اين رسالت وسعت كافى ندارد( و يضيق صدرى ) .

از ايـن گـذشـتـه زبـان من به قدر كافى گويا نيست (و لا ينطلق لسانى ). به همين جهت تقاضاى من اين است به (برادرم ) هارون نيز رسالت بدهى تا به همراه من مامور اداى اين رسالت گردد( فارسل الى هارون ) .

تـا بـا معاضدت يكديگر بتوانيم اين فرمان بزرگ را در برابر آن ستمگران خيره سر به اجرا در آوريم.

از همه اينها گذشته آنها بر من (به اعتقاد خودشان ) گناهى دارند (و لهم على ذنب ).

مـن يـكـى از ايـن فـرعـونـيـان سـتـمـگر را به هنگامى كه با يك مرد بنى اسرائيلى مظلوم درگير بوده با ضربه قاطع خود كشته ام.

از ايـن نـظـر مـى تـرسـم بـه عـنـوان قـصـاص مـرا بـه قتل برسانند و اين رسالت عظيم به پايان نرسد( فاخاف ان يقتلون ) .

در حقيقت موسى چهار مشكل بزرگ بر سر راه اين ماموريت بزرگ مى ديد و از خدا تقاضاى حـل آنـهـا را كـرد (مـشـكـل تـكـذيـب - مـشـكـل ضـيـق صـدر - مشكل عدم فصاحت كافى - و مشكل قصاص ).

ضـمـنـا روشـن شـد كه موسى ترسى براى شخص خود نداشت بلكه از اين بيم داشت كه قـبـل از رسـيـدن بـه مقصد از پاى درآيد، لذا از خداوند تقاضاى نيروى بيشتر براى اين مبارزه مى كند.

نوع وسيله اى كه موسى در اين زمينه از خداوند تقاضا كرد، شاهد گوياى ايـن حـقـيـقـت اسـت، او تقاضاى شرح صدر (روح وسيع و گشاده ) كرد، و همچنين تقاضاى گـشـوده شـدن هر گونه عقده از زبانش، و ماموريت دادن به برادرش هارون براى شركت در ايـن كـار بـزرگ، چـنانكه در سوره طه به صورت مشروحتر آمده است، رب اشرح لى صـدرى و يـسـر لى امـرى و احـلل عـقـدة مـن لسـانـى يـفـقـهـوا قـولى و اجـعـل لى وزيـرا مـن اهلى هارون اخى اشدد به ازرى و اشركه فى امرى كى نسبحك كثيرا و نـذكـرك كـثـيـرا: پـروردگـارا سـيـنـه ام را گشاده دار، و كار را بر من آسان كن، گره از زبانم بگشاى تا سخنم را درك كنند، و براى من وزيرى از خاندانم قرار ده برادرم هارون را، بـه وسـيـله او پشتم را محكم كن و در كار من شريكش گردان، تا تو را بسيار تسبيح گوئيم و تو را بسيار ياد كنيم (سوره طه آيه 25 تا 34).

خـداونـد اين تقاضاى صادقانه موسى را اجابت كرد فرمود اين چنين نيست كه بتوانند تو را به قتل برسانند و يا سينه ات تنگى كند و زبانت گره داشته باشد و گويا نگردد( قال كلا ) .

دعاى تو را در مورد برادرت نيز اجابت كردم و به او هم ماموريت دادم شما هر دو با آيات ما برويد (و فرعون و قوم گمراهش را به سوى من دعوت كنيد)( فاذهبا باياتنا ) .

و فـكـر نـكنيد من از شما دورم و جريان امر شما بر ما مخفى است، بلكه ما با شما هستيم و به خوبى مطالب را مى شنويم( انا معكم مستمعون ) .

هـرگـز شـما را تنها نخواهم گذارد و در حوادث سخت ياريتان خواهم كرد با اطمينان خاطر پيش برويد و محكم در اين راه گام برداريد.

و به اين ترتيب در ضمن سه جمله خداوند به موسى (عليها‌السلام ) اطمينان كافى داد و بـه درخـواسـتـش جـامـه عـمـل پـوشـانـيـده بـا تـعـبـيـر كـلا اطـمـيـنـان داد كـه قـدرت بـر قتل او پيدا نخواهند كرد، و نيز از نظر ضيق صدر و عدم گشايش زبان، مشكلى در كار او پـيـدا نخواهد شد، و با جمله فاذهبا باياتنا برادرش را به كمك او فرستاد و بالاخره بـا جـمـله انا معكم مستمعون به آنها وعده داد كه آنها را همه جا در زير چتر حمايت خود خواهد گرفت.

قابل توجه اينكه در آخرين جمله ضمير، به صورت جمع آورده شده و فرموده انا معكم (ما بـا شـما هستيم ) ممكن است اين تعبير اشاره به اين باشد كه در تمام جلسات و ميدانهائى كـه شـما با اين گروه جبار و طغيانگر روبرو هستيد ما حضور داريم و سخنان همه شما را مى شنويم، و شما دو برادر را يارى كرده بر آنها پيروز مى كنيم.

و ايـنـكـه بـعـضـى گـمـان كـرده انـد چـون كـلمـه مـع دليل بر حمايت و مساعدت است و اين شامل فرعونيان نمى شود اشتباه است، بلكه اين كلمه بـه مـعـنـى حـضـور دائم پروردگار در همه صحنه ها است او حتى با گنهكاران و حتى با موجودات بى جان همه جا بوده و هست و جائى از او خالى نيست.

تعبير به استماع كه گوش دادن تواءم با توجه است، نيز تاكيدى است بر اين واقعيت.