تفسیر نمونه جلد ۱۵

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 33832
دانلود: 3002


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 72 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 33832 / دانلود: 3002
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 15

نویسنده:
فارسی

آيه (221) تا (227) و ترجمه

( هل أنبئكم على من تنزل الشياطين ) (221)( تنزل على كل أفاك أثيم ) (222)( يلقون السمع و أكثرهم كذبون ) (223)( و الشعراء يتبعهم الغاون ) (224)( ألم تر أ نهم فى كل واد يهيمون ) (225)( و إنهم يقولون ما لا يفعلون ) (226)( إلا الذيـن أمنوا و عملوا الصالحات و ذكروا الله كثيرا و انتصروا من بعد ما ظلموا و سيعلم الذين ظلموا أى منقلب ينقلبون ) (227)

ترجمه:

221 - آيـا بـه شـمـا خـبـر بـدهـم، شـيـاطـيـن بـر چـه كـسـى نازل مى شوند؟

222 - بر هر دروغگوى گنهكار نازل مى گردند.

223 - آنها آنچه را مى شنوند (به ديگران ) القا مى كنند و اكثرشان دروغگو هستند.

224 - (پيامبر شاعر نيست ) شعرا كسانى هستند كه گمراهان از آنان پيروى مى كنند!

225 - آيا نمى بينى آنها در هر وادى سر گردانند.

226 - و سخنانى مى گويند كه عمل نمى كنند!

227 - مگر كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام مى دهند و ياد خدا بسيار مى كنند و به هنگامى كه مورد ستم واقع مى شوند به دفاع از خويشتن (و مؤ منان ) بر مى خيزند (و از ذوق شـعـرى خـود كـمـك مـى گـيـرنـد) و بـزودى آنـهـا كـه سـتـم كردند مى دانند كه بازگشتشان به كجاست.

تفسير:

پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) شاعر نيست

آيـات فـوق كـه آخـريـن آيـات سـوره شـعـراء اسـت، بـار ديـگـر بـه بـحـث آيـات قـبل پيرامون تهمت دشمنان به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) درباره اينكه قرآن القـائات شـياطين است باز مى گردد و با بيانى رسا و كوبنده مجددا به آنها پاسخ مى دهد.

مـى گـويـد: آيـا بـه شـمـا خـبـر بـدهـم شـيـاطـيـن بـر چـه كـسـى نازل مى شوند؟!( هل انبئكم على من تنزل الشياطين ) .

آنـهـا بـر هـر دروغـگـوى گـنـهـكـار نـازل مـى گـردنـد؟( تنزل على كل افاك اثيم ) .

شـيـاطين آنچه را مى شنوند توأم با دروغهاى بسيار به دوستان خود القاء مى كردند، و اكثرشان دروغگو هستند( يلقون السمع و اكثرهم كاذبون ) .

كـوتـاه سـخـن ايـنـكـه القائات شيطانى، نشانه هاى روشنى دارد كه با آن نشانه ها مى توان آن را بازشناخت، شيطان وجودى است ويرانگر و موذى و مخرب و القـائات او در مـسـيـر فساد و تخريب است و مشتريان او دروغگويان گنهكارند، هيچيك از اين امور بر قرآن و آورنده آن تطبيق نمى كند، و كمترين شباهتى با آن ندارد.

مـردم آن مـحيط راه و رسم محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را در صدق و امانت و صلاح شـنـاخته بودند محتواى قرآن نيز چيزى جز دعوت به توحيد و حق و عدالت، و اصلاح در تمام زمينه ها ندارد، بنابراين شما چگونه آن را متهم به القائات شيطان مى كنيد.

مـنـظـور از افـاك اثيم همان كاهنانى بودند كه با شياطين ارتباط داشتند و شياطين گاه از طـريـق اسـتـراق سـمـع سـخـنـان حـقـى از فـرشـتـگـان مـى شـنـيـدنـد، و بـا ابـاطيل فراوانى مى آميختند، و به كاهنان منتقل مى ساختند، آنها نيز دروغهائى بر آن نهاده و به مردم مى گفتند و در كنار يك سخن راست، دهها دروغ مى بافتند!

مـخـصـوصـا بـعـد از نـزول وحى و محروم گشتن، شياطين از صعود به آسمانها و استراق سـمـع، آنـچـه را بـه كـاهـنـان القـاء مـى كـردنـد، مـشـتـى دروغ و اراجـيـف بـود، بـا ايـن حـال چـگونه مى شد محتواى قرآن را با آن مقايسه كرد؟، و پيامبر امين راستگو را با مشتى كاهنان كذاب افاك سنجيد؟!

براى جمله يلقون السمع تفسيرهاى گوناگونى كرده اند:

نـخـست اينكه ضميرى كه در آن است به شياطين باز مى گردد، و سمع به معنى مسموعات اسـت يعنى شياطين، مسموعات خود را به دوستان خويش القا مى كردند و اكثر آنها كاذبند (و دروغ فراوانى بر آن مى نهند).

ديـگـر ايـنـكـه ضـمـيـر آن به دروغگويان گنهكارى باز مى گردد كه گوش به سخنان شياطين مى دادند و يا آنچه را از شياطين شنيده بودند به توده مردم القا مى كردند.

ولى تفسير اول صحيحتر به نظر مى رسد.

در چـهارمين آيه مورد بحث به پاسخ يكى ديگر از تهمتهاى كفار به پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كـه او را شـاعر مى خواندند مى پردازد، زيرا همانگونه كه در آيـه 5 سـوره انـبـيـاء آمـده اسـت، گـاه مـى گـفـتـنـد: بـل هـو شاعر (او شاعر است ) و حتى گاهى شاعر مجنونش مى خواندند، چنانكه در آيه 36 سوره صافات آمده:( و يقولون ء انا لتاركوا الهتنا لشاعر مجنون ) : آنها مى گويند آيا ما خدايان خود را به خاطر شاعر ديوانه اى رها كنيم؟!

قـرآن در آيـه مـورد بـحث با بيانى بسيار منطقى مى گويد: خط مشى پيامبر از خط شعرا جـدا اسـت، شـعـرا در عـالم خـيـال و پـنـدار حركت مى كنند و او در عالمى مملو از واقع بينى براى نظام بخشيدن به جهان انسانى.

شـعـراء غـالبـا طـالب عـيـش و نـوشـنـد، و در بـنـد زلف و خال يار (مخصوصا شاعرانى كه در آن عصر و در محيط حجاز مى زيستند چنانكه از نمونه اشعارشان پيدا است ).

بـه هـمـين دليل شعرا كسانى هستند كه گمراهان از آنها پيروى مى كنند( و الشعراء يتبهم الغاوون ) .

سـپـس بـه دنـبـال آن ايـن جـمـله را اضـافـه مـى كـنـنـد آيـا نـديـدى كـه آنـهـا در هـر وادى سرگردانند؟!( الم تر انهم فى كل واد يهيمون ) .

آنها غرق پندارها و تشبيهات شاعرانه خويشند حتى هنگامى كه قافيه ها آنها را به اين سمت و آن سمت بكشاند، در هر وادى سرگردان مى شوند

آنـهـا غـالبا در بند منطق و استدلال نيستند، و اشعارشان از هيجاناتشان تراوش مى كند، و اين هيجانات و جهشهاى خيالى هر زمان، آنان را به وادى ديگرى سوق مى دهد.

هـنگامى كه از كسى راضى و خشنود شوند او را با مدائح خود به اوج آسمانها مى برند، هـر چـنـد مـسـتحق قعر زمين باشد، و از او فرشته زيبائى مى سازند هر چند شيطان لعينى باشد!

و هـنـگـامـى كـه از كـسـى بـرنجند چنان به هجو او مى پردازند كه گوئى مى خواهند به اسفل السافلينش بكشانند، هر چند موجودى آسمانى و پاك باشد.

آيـا مـحـتـواى حساب شده قرآن با زمينه هاى فكرى شاعران مخصوصا با شاعران آن محيط كـه كـارى جـز وصـف شراب و جمال معشوق و خط يار و مدح قبيله هاى مورد نظر و ذم و هجو دشمنان نداشتند، هيچ شباهتى دارد.

بـعـلاوه شـاعـران مـعـمـولا مـردان بـزمـنـد نـه جـنـگـاوران رزم، اهـل سـخـنـنـد نه عمل، لذا در آيه بعد اضافه مى كند: آيا نمى بينى كه آنها سخنانى مى گويند كه عمل نمى كنند( و انهم يقولون ما لا يفعلون ) .

امـا پـيـامـبـر اسـلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) سـر تـا پـا عـمل است، و حتى دشمنان او وى را به عزم راسخ و استقامت عجيبش و اهميت دادن به جنبه هاى عملى مسائل مى ستايند شاعر كجا و پيامبر اسلام كجا؟

از جـمع بندى بيانات فوق چنين استفاده مى شود كه قرآن سه نشانه براى اين گروه از شعراء بيان كرده است:

نخست اينكه پيروان آنها گروه گمراهانند، و با الگوهاى پندارى و خيالى از واقعيتها مى گريزند.

ديـگـر آنكه آنها مردمى بى هدفند و خط فكرى آنها به زودى دگرگون مى شود، و تحت تاثير هيجانها به آسانى تغيير مى پذيرند.

سـوم ايـنـكـه آنـهـا سـخـنـانـى مـى گـويـنـد كـه بـه آن عـمـل نـمـى كـنـنـد، حـتـى در آنـجـا كـه واقـعـيـتـى را بـيـان مـى دارنـد خـود مـرد عمل نيستند.

اما هيچيك از اين اوصاف سه گانه بر پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) تطبيق نمى كند، او درست نقطه مقابل اين حرفها است.

ولى از آنـجـا كـه در مـيـان شـاعـران افـراد پـاك و هـدفـدارى پـيـدا مـى شـونـد كـه اهل عمل و حقيقتند، و دعوت كننده به راستى و پاكى (هر چند از اين قماش شاعران در آن محيط كـمـتـر يـافـت مـى شـد) قـرآن براى اينكه حق اين هنرمندان با ايمان و تلاشگران صادق، ضايع نگردد، با يك استثناء صف آنها را از ديگران جدا كرده، مى گويد: مگر كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند( الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات ) .

شاعرانى كه هدف آنها تنها شعر نيست، بلكه در شعر، هدفهاى الهى انسانى مى جويند، شـاعرانى كه غرق در اشعار نمى شوند و غافل از خدا، بلكه خدا را بسيار ياد مى كنند و اشعارشان مردم را به ياد خدا وا مى دارد( و ذكروا الله كثيرا ) .

و بـه هنگامى كه مورد ستم قرار مى گيرند، از اين ذوق خويش، براى دفاع از خويشتن و مؤ منان به پا مى خيزند( و انتصروا من بعد ما ظلموا ) .

و اگـر بـه هـجو و ذم گروهى با اشعارشان مى پردازند، به خاطر اين است كه از حق در برابر حمله و هجوم شعرى آنان دفاع مى كنند.

و بـه ايـن تـرتـيـب چـهـار صـفـت بـراى ايـن شـاعـران بـا هـدف بـيـان كـرده: ايـمـان، عـمـل صـالح بـسـيـار بـه ياد خدا بودن و در برابر ستمها بپا خواستن و از نيروى شعر براى دفع آن كمك گرفتن است.

و از آنـجـا كه بيشتر آيات اين سوره دلدارى به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و مـؤ منان اندك آن روز در برابر انبوه دشمنان است، و نيز از آنجا كه بسيارى از آيات اين سـوره در مـقـام دفـاع از پـيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در برابر تهمتهاى ناروا نـازل شـده، سـوره را با يك جمله پر معنى تهديدآميز به اين دشمنان لجوج پايان داده، مـى گـويـد: بـه زودى آنـهـا كـه سـتـم كـردنـد مـى دانـند كه بازگشتشان به كجا است و سرنوشتشان چگونه است؟!( و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون ) .

گـر چـه بـعـضـى از مـفسران، خواسته اند اين بازگشت و سرنوشت را منحصرا همان آتش دوزخ، معرفى كنند، ولى هيچگونه دليلى براى محدود ساختن آن نداريم، بلكه ممكن است شكستهاى پى در پى كه در جنگهاى بدر و مانند آن دامن آنها را گرفت و ضعف و ذلتى كه سرانجام در اين دنيا نصيبشان شد علاوه بر شكست آخرت در مفهوم اين تهديد جمع باشد.

نكته ها:

1 - چرا پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را متهم به شعر مى كردند؟

چـنـانـكـه گـفـتـيم از آيات مختلف قرآن استفاده مى شود كه يكى از تهمتهاى رايج كه به پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى بستند، شعر و شاعرى بود و آيات فوق نيز پاسخى بود به چنين اتهامى.

آنها به خوبى مى دانستند كه قرآن كمترين شباهت به شعر ندارد، نه از نظر ظاهر يعنى نظم و وزن و قافيه شعرى، و نه از نظر محتوا، تشبيهات و تخيلات و تغزلات شاعرانه.

ولى آنها چون جاذبه فوق العاده قرآن را در افكار مردم مى ديدند، و آهنگ دلنشين آن را در درون جان خويش احساس مى كردند، براى پرده افكندن بر اين نـور الهـى گاه آن را سحر مى ناميدند، چرا كه نفوذ مرموز در افكار داشت و گاه شعر مى خـوانـدنـد، چـرا كـه دلها را تكان مى داد و به همراه خود مى برد آنها در حقيقت مى خواستند مذمت كنند، اما با اين سخن مدح مى كردند و اين گفتارشان سند زنده اى بود بر نفوذ خارق العاده قرآن در افكار و دلها.

قرآن درباره پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى فرمايد:( و ما علمناه الشعر و مـا يـنـبغى له ان هو الا ذكر و قرآن مبين لينذر من كان حيا ) : ما شعر به او نياموختيم و شعر و شـاعـرى شـايسته او نيست، بلكه اين ذكر و بيدارى است و قرآنى است آشكار تا افرادى كه روح حيات در كالبدشان است انذار كند (يس - 69).

2 - شعر و شاعرى در اسلام

بـدون شـك ذوق شـعـر، و هـنـر شـاعـرى مانند همه سرمايه هاى وجودى انسان در صورتى ارزشـمـنـد اسـت كـه در يـك مـسـير صحيح به كار افتد و از آن بهره گيرى مثبت و سازنده شـود، امـا اگر به عنوان يك وسيله مخرب براى ويران كردن بنيان اعتقاد و اخلاق جامعه و تشويق به فساد و بى بند و بارى مورد استفاده واقع شود، و يا انسانها را به پوچى و بيهودگى و خيال پرورى سوق دهد، يا تنها يك سرگرمى بى محتوى تلقى گردد، بى ارزش و حتى زيانبار است.

و بـا ايـن جـمله پاسخ اين سؤ ال روشن مى شود كه بالاخره از آيات فوق چنين مى فهميم كـه شاعر بودن خوبست يا بد؟ زشت است يا زيبا؟ و اسلام با شعر موافق است يا مخالف؟.

پـاسخ اين سخن آن است كه ارزيابى اسلام در اين زمينه روى هدفها و جهتگيريها و نتيجه ها است، به گفته امير مؤ منان على (عليها‌السلام ) هنگامى كه گروهى از يارانش در يكى از شـبـهـاى مـاه مـبـارك رمـضان به هنگام افطار، سخن به شعر و شاعران كشيدند، آنها را مخاطب ساخته فرمود: اعلموا ان ملاك امركم الديـن، و عـصـمتكم التقوى، و زينتكم الادب، و حصون اعراضكم الحلم: بدانيد ملاك كار شما دين است، و مايه حفظ شما تقوى است زينت شما ادب و دژهاى محكم آبروى شما، حلم و بردبارى است.

اشاره به اينكه شعر وسيله اى است و معيار ارزيابى آن هدفى است كه شعر در راه آن به كار گرفته مى شود.

امـا مـتاسفانه در طول تاريخ ادبيات اقوام و ملل جهان، از شعر سوء استفاده فراوان شده است، و اين ذوق لطيف الهى در محيطهاى آلوده آنچنان به ننگ كشيده شده است كه گاه از مؤ ثـرتـريـن عـوامـل فساد و تخريب بوده است، مخصوصا در عصر جاهليت كه دوران انحطاط فكرى و اخلاقى قوم عرب بود، شعر و شراب و غارت همواره در كنار هم قرار داشتند!

ولى چـه كـسـى مـى تـوانـد ايـن حـقـيـقـت را انـكـار كـنـد كـه اشـعـار سـازنـده و هـدفدار در طـول تـاريـخ حماسه هاى فراوان آفريده است، و گاه قوم و ملتى را در برابر دشمنان خـونخوار و ستمگر آنچنان بسيج كرده كه بى پروا از همه چيز بر صف دشمن زده و قلب او را شكافته اند.

در دورانـى كـه شـاهـد و نـاظر بارور شدن انقلاب اسلامى بوديم با چشم خود ديديم كه اشعار موزون و شعارهائى كه در قالب شعر ريخته مى شد چه شور و هيجان و جنبشى مى آفريد و چگونه خونها را در رگها به جوش مى آورد، و صفوف انسانها را به خروش ‍ وا مـى داشـت، و چـگـونـه اين اشعار كوتاه و ساده، اما حماسى و هيجان انگيز لرزه بر اندام دشمن مى انداخت، و پايه هاى كاخشان را متزلزل مى ساخت.

و نـيـز چـه كسى مى تواند انكار كند كه گاه يك شعر اخلاقى آنچنان در اعماق جان انسان نفوذ مى كند كه يك كتاب بزرگ و پر محتوا كار آنرا انجام نمى دهد.

آرى همانگونه كه در حديث معروف از پيامبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل شده:

ان مـن الشـعـر لحـكمة، و ان من البيان لسحرا: بعضى از اشعار، حكمت است، و پاره اى از سخنان، سحر! گاهى اشعار غوغا به پا مى كند.

گاه كلمات موزون شاعرانه، برندگى شمشير، و نفوذ تير را در قلب دشمن دارد، چنانكه در حديثى از پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى خوانيم در مورد چنين اشعارى فـرمـود: و الذى نـفـس مـحـمـد بـيـده فـكـانـمـا تـنـضـهـونـهـم بالنيل!: به آن كسى كه جان محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در دست قدرت او است، با اين اشعار گوئى تيرهائى به سوى آنها پرتاب مى كنيد!.

ايـن سـخـن را آنـجـا فـرمـود: كـه دشـمن با اشعار هجوآميزش براى تضعيف روحيه مسلمانان تلاش مى كرد، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دستور داد كه در مذمت آنان و تقويت روحيه مؤ منين، شعر بسرايند.

و در مـورد يـكـى از شـعـراى مـدافـع اسـلام فـرمـود: اهـجـهـم فـان جبرئيل معك!: آنها را هجو كن كه جبرئيل با تو است

مخصوصا هنگامى كه كعب بن مالك شاعر با ايمانى كه در تقويت اسلام شعر مى سرود از پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) پـرسـيـد يـا رسول الله درباره شعر، اين آيات مذمت آميز نازل شده، چه كنم؟ فرمود: ان المؤ من يجاهد بنفسه و سيفه و لسانه: مؤ من با جان و شمشير و زبانش در راه خدا جهاد مى كند.

از ائمه اهلبيت (عليهم‌السلام ) نيز توصيف فراوانى درباره اشعار و شعراى با هدف، و دعـا در حـق آنـان، و جـايـزه فـراوان بـه آنـهـا، رسـيـده اسـت كـه اگـر بـخـواهـيـم بـه نقل آنها بپردازيم سخن به درازا مى كشد.

ولى افـسـوس كـه در طـول تاريخ گروهى اين هنر بزرگ و ذوق لطيف ملكوتى را كه از زيـبـاتـريـن مـظـاهـر آفـريـنـش اسـت آلوده كـرده اند، و از اوج آسمان به حضيض ماديگرى سـقـوطـش دادنـد، آنـقـدر دروغ گـفـتـند كه ضرب المثل معروف احسنه اكذبه (بهترين شعر دروغترين آن است ) به وجود آمد.

گـاه آن را در خـدمـت ظـالمـان و جـبـاران درآوردنـد و بـه خاطر صله ناچيزى آنچنان تملق و چـاپـلوسى كردند كه نه كرسى فلك را انديشه آنان به زير پاى نهاد تا بوسه بر ركاب قزل ارسلان زند!

و گـاه در وصـف عـيـش و شـراب و رسوائى و ننگ آنقدر پيش رفتند كه قلم از ذكر آن شرم دارد.

گاه آتش جنگهائى با اشعار خود برافروختند، و انسانها را براى غارت و كشتار به جان هم انداختند و صفحه زمين را از خون بى گناهان رنگين ساختند

ولى در مـقـابـل، شـعـراى با ايمان و پر همتى بودند كه باج به فلك نمى دادند، و اين قـريـحـه مـلكـوتـى را در طـريـق آزادگـى انـسـانـهـا و پاكى و تقوا، و مبارزه با دزدان و غارتگران و جباران به كار گرفتند و به اوج افتخار رسيدند.

گاهى در دفاع از حق، اشعارى گفتند كه با هر بيتى، بيتى در جنت براى خود خريدند و گاه در دورانهاى خفقان بارى كه حكام بيدادگر همچون بنى اميه و بنى عباس، نفسها را در سـيـنـه ها حبس كرده بودند با گفتن قصيده اى همچون قصيده مدارس آيات قلبها را جلا دادند، و پرده هاى دروغ و تزوير را كنار زدند، گوئى روح القدس اين اشعار را بر زبان آنها جارى مى ساخت.

و گـاه بـراى ايـجـاد حركت در توده هاى رنجديده كه احساس حقارت مى كردند اشعارى مى سرودند و شور و حماسه و هيجان مى آفريدند.

و قـرآن دربـاره ايـنـهـا مى گويد:( الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و ذكروا الله كثيرا و انتصروا من بعد ما ظلموا ) .

جـالب ايـنـكـه ايـن گـروه از شـاعـران، گـاهـى چنان آثار جاودانه اى از خود به يادگار گذاشتند كه پيشوايان بزرگ اسلام طبق بعضى از روايات، مردم را به حفظ اشعار آنها تـوصـيـه مـيـفـرمـودنـدچـنـانـكـه دربـاره اشـعـار عـبـدى از امـام صـادق (عليها‌السلام ) نقل شده كه فرمود: يا معشر الشيعة علموا اولادكم شعر العبدى، فانه على دين الله: به فرزندان خود، اشعار عبدى را بياموزيد كه او بر دين خدا است.

ايـن بـحـث را بـا يـكـى از اشعار معروف عبدى كه در زمينه خلافت و جانشينى پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) سروده پايان مى دهيم:

و قالوا رسول الله ما اختار بعده

اماما و لكنا لا نفسنا اخترنا

اقـمـنـا امـامـا ان اقـام عـلى الهـدى

اطـعـنـا، و ان ضل الهداية قومنا

فقلنا اذا انتم امام امامكم

بحمد من الرحمن تهتم و لا تهمنا

و لكننا اخترنا الذى اختار ربنا

لنا يوم خم ما اعتدينا و لا حلنا

و نحن على نور من الله واضح

فيارب زدنا منك نورا و ثبتنا

: آنـهـا گـفـتـنـد رسـولخـدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) براى بعد از خود كسى را به عنوان امام انتخاب نكرده است ولى ما خود انتخاب مى كنيم.

مـا امـامـى بـر مـى گـزيـنـيـم اگـر بر طريق هدايت بود اطاعتش مى كنيم، و اگر از طريق گمراهى رفت او را صاف مى كنيم! (و يا كنار مى گذاريم ).

ما به آنها گفتيم در اين صورت شما امام خود هستيد، شما سرگردان شديد و ما سرگردان نيستيم.

ولى مـا هـمـان را برگزيديم كه پروردگار ما براى ما روز غدير خم برگزيده و از آن كمترين انحراف و عدولى نخواهيم داشت.

ما بر نور واضح الهى هستيم، پروردگارا بر نورانيت ما بيفزا و ما را ثابت قدم بدار.

3 - ذكر خدا

در آيـات فوق خوانديم كه يكى از ويژگيهاى شاعران با هدف اين است كه خدا را بسيار ياد مى كنند.

در حـديـثـى از امـام صـادق (عليه‌السلام ) مى خوانيم كه فرمود: مراد از ذكر كثير تسبيح فاطمه زهرا (سلام الله عليها) است (كه مشتمل بر تكبير و حمد و تسبيح است ).

و در حـديـث ديـگرى از همان امام (عليها‌السلام ) مى خوانيم كه فرمود: يكى از سختترين و مـهـمـتـريـن امـورى كـه خدا بر خلق، فرض ‍ كرده است، ذكر كثير خدا است، سپس فرمود: مـنـظـورم اين نيست كه سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر بگويند، اگر چـه ايـن هـم جـزئى از آن اسـت، و لكـن: ذكـر الله عـنـد مـا احـل و حـرم، فـان كان طاعة عمل بها، و ان كان معصية تركها: منظور ياد كردن خدا است به هـنـگـامـى كه انسان با حلال و حرام مواجه مى شود، اگر اطاعت خدا باشد آن را انجام دهد و اگر معصيت باشد ترك گويد.

پـروردگـارا! قلب ما را از ياد خودت سرشار كن تا در هر جريانى آنچه رضاى تو است برگزينيم و از آنچه موجب خشم و غضب تو است چشم بپوشيم.

خداوندا: زبان ما را گويا، قلم ما را توانا، و قلب ما را پر اخلاص گردان، تا همه را در راه تو، و براى رضاى تو به كار گيريم - آمين رب العالمين.

سوره نمل

مقدمه

اين سوره در مكه نازل شده، و عدد آيات آن 93 است

محتواى سوره نمل

ايـن سـوره - چـنـانـكـه گـفـتيم - در مكه نازل شده، و معروف اين است بعد از سوره شعراء بوده است.

مـحـتـواى ايـن سـوره از نـظر كلى همان محتواى سوره هاى مكى است، از نظر اعتقادى بيشتر روى مـبـدء و مـعـاد تـكـيـه مـى كـنـد، و از قـرآن و وحى و نشانه هاى خدا در عالم آفرينش و چـگـونـگـى مـعـاد و رسـتـاخـيـز، سـخـن مـى گـويـد و از نـظـر مـسـائل عملى و اخلاقى، بخش قابل ملاحظه اى از سرگذشت پنج پيامبر بزرگ الهى، و مـبـارزات آنـهـا بـا اقوام منحرف بحث مى كند، تا هم دلدارى و تسلى خاطر براى مؤ منانى بـاشـد كـه مـخـصوصا در آن روز در مكه در اقليت شديد قرار داشتند، و هم هشدارى باشد بـراى مـشـركـان لجـوج و بـيـدادگر كه سرانجام كار خويش را در صفحه تاريخ طاغيان گذشته ببينند، شايد بيدار شوند و به خود آيند.

يـكـى از امـتـيـازات ايـن سوره بيان بخش مهمى از داستان سليمان و ملكه سباء و چگونگى ايـمـان آوردن او بـه تـوحـيـد، و سـخن گفتن پرندگانى، همچون هدهد، و حشراتى همچون مورچه، با سليمان است.

اين سوره به خاطر همين معنى، سوره نمل (مورچه ) ناميده شده، و عجب اينكه در بعضى از روايـات بـه نـام سـوره سـليمان آمده است، (گاه سوره سليمان و گاه مورچه!) و چنانكه خـواهيم ديد اين نامگذاريها بسيار حساب شده است، اين نامگذاريها كه از تعليمات پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) سرچشمه مى گرفته، گاهى بيانگر واقعيات مهمى است كه در شرايط عادى، مردم از آن غافلند.

ضمنا اين سوره از علم بى پايان پروردگار، و نظارت او بر همه چيز در عالم هستى، و حـاكـميت او در ميان بندگان كه توجه به آن، اثر تربيتى فوق العاده اى در انسان دارد سخن مى گويد.

ايـن سـوره بـا بشارت شروع مى شود، و با تهديد پايان مى يابد، بشارتى كه قرآن بـراى مـؤ مـنـان آورده، و تـهـديـد بـه ايـنـكـه خـداونـد از اعمال شما بندگان غافل نيست.

فضيلت سوره نمل

در حـديـثـى از پـيامبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) چنين آمده است: من قرء طـس سـليـمـان كـان له من الاجر عشر حسنات، بعدد من صدق سليمان، و كذب به، و هود و شعيب و صالح و ابراهيم و يخرج من قبره و هو ينادى لا اله الا الله:

هر كس سوره طس سليمان (سوره نمل ) را بخواند خداوند به تعداد كسانى كه سليمان را تصديق و يا تكذيب كردند، و همچنين هود و شعيب و صالح و ابراهيم را، ده حسنه به او مى دهد، و به هنگام رستاخيز كه از قبرش بيرون مى آيد نداى لا اله الا الله سر مى دهد.

هر چند در اين سوره، سخن از موسى و سليمان و داود و صالح و لوط است و سخنى از هود و شـعـيـب و ابـراهيم به ميان نيامده، ولى از اين جهت كه همه انبياء از نظر دعوت يكسانند، اين تعبير جاى تعجب نيست.

در حـديـث ديـگـرى از امـام صادق (عليها‌السلام ) مى خوانيم: هر كس طواسين ثلاث (سوره شـعـراء و نمل و قصص كه همه با طس ‍ شروع شده اند) را در شب جمعه بخواند از اولياء الله خواهد بود، و در جوار او و سايه لطف و حمايتش قرار مى گيرد.