تفسیر نمونه جلد ۱۵

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 33777
دانلود: 2994


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 72 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 33777 / دانلود: 2994
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 15

نویسنده:
فارسی

آيه (45) تا (47) و ترجمه

( و لقد أرسلنا إلى ثمود أخاهم صالحا أن اعبدوا الله فإذا هم فريقان يختصمون ) (45)( قال يقوم لم تستعجلون بالسيئة قبل الحسنة لو لا تستغفرون الله لعلكم ترحمون ) (46)( قـالوا اطـيـرنـا بـك و بـمـن مـعـك قـال طـائركـم عـنـد الله بل أنتم قوم تفتنون ) (47)

ترجمه:

45 - ما به سوى ثمود برادرشان صالح را فرستاديم كه خداى يگانه را بپرستيد، اما آنها به دو گروه تقسيم شدند و به مخاصمه پرداختند.

46 - (صـالح ) گـفـت: اى قـوم مـن! چـرا بـراى بـدى قـبـل از نـيـكـى عـجـله مـى كـنـيـد؟ (و عـذاب الهى را مى طلبيد نه رحمت او را) چرا از خداوند تقاضاى آمرزش نمى كنيد شايد مشمول رحمت شويد؟

47 - آنـهـا گـفـتـنـد: مـا تـو و كـسـانـى را كـه بـا تـو هـسـتـنـد بـه فـال بـد گـرفـتـيـم (صـالح ) گـفـت: فال بد (و نيك ) نزد خداست (و همه مقدراتتان به قدرت او تعيين مى گردد) شما گروهى هستيد كه مورد آزمايش قرار گرفته ايد.

تفسير:

صالح در برابر قوم ثمود

بعد از ذكر قسمتى از سرگذشت موسى و داود و سليمان در آياتى كه گـذشـت چـهـارمـين پيامبرى كه بخشى از زندگى او و قومش در اين سوره مطرح مى گردد حضرت صالح و قوم ثمود است.

نـخـسـت مـى فـرمـايـد: ما به سوى قوم ثمود، برادرشان صالح را فرستاديم، و به او دسـتور داديم كه آنها را به عبادت الله دعوت كند( و لقد ارسلنا الى ثمود اخاهم صالحا ان اعبدوا الله ) .

همانگونه كه قبلا نيز گفته شد تعبير به اخاهم (برادرشان ) كه در داستان بسيارى از انبياء آمده اشاره به نهايت محبت و دلسوزى آنان نسبت به اقوامشان مى باشد، و در بعضى از موارد علاوه بر اين، اشاره به نسبت خويشاوندى آنها با اين اقوام نيز بوده است.

بـه هـر حـال تـمام رسالت و دعوت اين پيامبر بزرگ در جمله ان اعبدوا الله خلاصه شده است، آرى بندگى خدا كه عصاره همه تعليمات فرستادگان پروردگار است.

سـپـس مـى افـزايـد آنـها در برابر دعوت صالح به دو گروه مختلف تقسيم شدند و به مـخـاصـمـه بـرخـاسـتند (مؤ منان از يكسو و منكران لجوج از سوى ديگر)( فاذا هم فريقان يختصمون ) .

در سـوره اعـراف آيـه 75 از ايـن دو گـروه بـه عـنـوان مـسـتـكـبـريـن و مستضعفين ياد شده:( قـال المـلاء الذيـن اسـتـكـبـروا مـن قـومـه للذين استضعفوا لمن آمن منهم ا تعلمون ان صالحا مـرسـل مـن ربـه قـالوا انـا بـمـا ارسـل بـه مـؤ مـنـون قال الذين اسـتـكـبـروا انـا بالذى آمنتم به كافرون ) : اشراف مستكبر قوم صالح به مستضعفانى كه ايمان آورده بودند گفتند آيا شما يقين داريد صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده و آنها جواب دادند آرى ما به آنچه او ماموريت يافته ايمان آورديم، ولى مستكبران گفتند ما به آنچه شما ايمان آورده ايد كافريم (اعراف - 75 و 76).

البـته اين درگيرى دو گروه مؤ من و كافر در مورد بسيارى از پيامبران صدق مى كند هر چـنـد بـعـضى از آنها از اين مقدار طرفدار هم محروم ماندند و همگى تقريبا به صف منكران پيوستند.

صـالح بـراى بـيدار ساختن آنها به انذارشان پرداخت و از عذابهاى دردناك الهى آنها را بر حذر داشت، اما آنها نه تنها پند نگرفتند و بيدار نشدند، بلكه همين مطلب را مستمسكى بـراى لجـاجـت خـويـش سـاخـتـه و بـا اصرار از او خواستند كه اگر راست مى گوئى چرا مـجـازات الهى دامان ما را فرو نمى گيرد (اين مطلب در آيه 77 سوره اعراف صريحا آمده است ).

ولى صـالح به آنها گفت اى قوم من! چرا پيش از تلاش و كوشش براى جلب نيكيها عجله بـراى عـذاب و بـديـهـا داريـد؟( قـال يـا قـوم لم تـسـتـعـجـلون بـالسـيـئة قبل الحسنة ) .

چـرا تمام فكر خود را روى فرا رسيدن عذاب الهى متمركز مى كنيد، اگر عذاب الهى شما را فـرو گـيـرد، بـه حـيـاتـتـان خـاتـمه مى دهد و مجالى براى ايمان باقى نخواهد ماند، بيائيد صدق گفتار مرا در بركات و رحمت الهى كه در سايه ايمان به شما نويد مى دهد بـيـازمـائيـد چـرا از پـيـشـگـاه خـدا تـقـاضـاى آمـرزش گـنـاهـان خـويـش نـمـى كـنـيـد تـا مشمول رحمت او واقع شويد( لو لا تستغفرون الله لعلكم ترحمون ) .

چرا فقط دنبال بديها و تقاضاى نزول عذاب هستيد؟ اين لجاجت و خيره سرى براى چيست؟

تـنها قوم صالح نبودند كه در مقام انكار دعوت او، تقاضاى عذاب موعود را مى كردند، در قرآن مجيد كرارا اين مطلب ديده مى شود از جمله در مورد قوم هود (اعراف - 70).

در مـورد پـيـامـبـر اسـلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و بـعـضـى از مشركان متعصب و سـرسـخـت مـى خـوانـيم: و اذ قالوا اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك فامطر علينا حجارة من السـمـاء او ائتـنا بعذاب اليم: به خاطر بياور هنگامى كه آنها گفتند پروردگارا! اگر ايـن دعـوت مـحمد حق است و از ناحيه تو، بارانى از سنگ بر ما فرو فرست و يا ما را به عذاب دردناكى مبتلا كن! (انفال - 32).

و ايـن راسـتـى عـجـيـب اسـت كه انسان بخواهد صدق مدعى نبوت را از طريق مجازات نابود كـنـنـده بـيـازمـايـد نـه از طـريـق تـقـاضـاى رحـمـت، در حـالى كـه يـقـيـنـا احتمال صدق اين پيامبران را در قلبشان مى دادند، هر چند با زبان منكر بودند.

اين درست به آن مى ماند كه شخصى دعوى طبابت كند و بگويد اين دارو شفابخش است، و ايـن دارو كـشنده، و ما براى آزمايش او به سراغ داروئى كه كشنده اش توصيف كرده است برويم، نه داروى شفا بخش.

اين نهايت جهل و نادانى و تعصب است، اما جهل از اين فراورده ها بسيار دارد.

بـه هـر حـال ايـن قـوم سـركـش به جاى اينكه اندرز دلسوزانه اين پيامبر بزرگ را به گـوش جـان بـشـنـونـد و بـه كـار بـنـدنـد با يك سلسله سخنان واهى و نتيجه گيريهاى بيپايه به مبارزه با او برخاستند، از جمله اينكه گفتند ما هم خودت و هم كسانى را كه با تو هستند به فال بد گرفته ايم( قالوا اطيرنا بك و بمن معك ) .

گويا آن سال خشكسالى و كمبود محصول و مواد غذائى بود، آنها گفتند اين گرفتاريها و مشكلات ما همه از قدوم ناميمون تو و ياران تو است شما مردم شومى هستيد و براى جامعه ما بـدبـخـتـى بـه ارمـغـان آورده ايـد، و بـا تـوسـل بـه حـربـه فـال بـد كـه حـربـه افـراد خـرافـى و لجـوج اسـت مـى خـواسـتند منطق نيرومند او را درهم بكوبند.

امـا او در پـاسـخ گـفـت: فـال بـد (و بـخـت و طـالع شـمـا) در نـزد خـدا اسـت( قال طائركم عند الله ) .

او اسـت كـه شـمـا را بـه خـاطـر اعـمـالتـان گـرفـتـار ايـن مـصـائب سـاخـتـه و اعمال شما است كه در پيشگاه او چنين مجازاتى را سبب شده.

اين در حقيقت يك آزمايش بزرگ الهى براى شما است آرى شما گروهى هستيد كه آزمايش مى شويد( بل انتم قوم تفتنون ) .

ايـنـها آزمايشهاى الهى است اينها هشدارها و بيدار باشها است، تا كسانى كه شايستگى و قابليت دارند، از خواب غفلت بيدار شوند، و مسير نادرست خود را اصلاح كنند و به سوى خدا آيند.

نكته:

تطير و تفأل

تـطـيـر چـنـانـكـه مـى دانـيـم از مـاده طـيـر بـه مـعـنـى پـرنـده اسـت، و چـون عـرب فـال بـد را غـالبـا بـوسـيـله پـرنـدگـان مـى زد عـنـوان تـطـيـر بـه مـعـنـى فـال بـد زدن آمـده اسـت، در بـرابـر تـفـال كـه بـه مـعـنـى فال نيك زدن است.

در قرآن كرارا اين معنى مطرح شده است كه مشركان خرافى در برابر پيامبران الهى به اين حربه متوسل مى شدند، چنانكه در مورد موسى (عليها‌السلام ) و يارانش مـى خـوانـيم و ان تصبهم سيئة يطيروا بموسى و من معه: هر گاه ناراحتى به فرعونيان مى رسيد آن را از شوم بودن موسى و همراهانش مى دانستند (اعراف - 131).

در آيات مورد بحث نيز همين عكس العمل را مشركان قوم ثمود در برابر صالح نشان دادند.

و در سوره يس مى خوانيم كه در برابر رسولان مسيح (به انطاكيه ) نيز مشركان آنها را متهم به شوم بودن كردند (يس - 18).

اصولا انسان نمى تواند در برابر علل حوادث بى تفاوت بماند، سرانجام بايد براى هـر حـادثـه اى عـلتـى بـجـويـد، اگـر مـوحـد بـاشـد و خـداپـرسـت و عـلل حـوادث را بـه ذات پـاك او كـه طـبـق حـكـمـتـش هـمـه چـيـز را روى حـسـاب انجام مى دهد بـازگـردانـد و از نـظـر سـلسـله عـلل و مـعـلول طـبـيـعـى نـيـز تـكـيـه بـر عـلم كـنـد مـشـكـل او حل شده است و گرنه يك سلسله علل خرافى و موهوم و بى اساس براى آنها مى تـراشـد، مـوهـومـاتـى كـه حـد و مـرزى بـراى آنـهـا نـيـسـت و يـكـى از روشنترين آنها همين فال بد زدن است.

فـى المـثـل عـرب جـاهـلى حـركـت پـرنـده اى را كـه از طـرف راسـت بـه چـپ مـى رفـت بـه فـال نـيـك مـى گرفت، و دليل بر پيروزى، و اگر از طرف چپ به راست حركت مى كرد بـه فـال بد مى گرفت و دليل بر شكست و ناكامى! و از اين خرافات و موهومات بسيار داشتند.

امروز نيز در جوامعى كه به خدا ايمان ندارند - هر چند از نظر علم و دانش روز پيروزيهاى فـراوانـى كـسـب كـرده انـد - ايـن قـبـيل خرافات و موهومات فراوان است تا آنجا كه گاهى افـتـادن يـك نـمـك پـاش بـر زمـيـن آنـهـا را سـخـت نـاراحـت مـى كـنـد، و منزل و اطاق يا صندلى كه شماره آن سيزده باشد سخت در وحشتشان فرو مى برد، و هنوز هم بازار رمالان و فال گيران در ميان آنها گرم و داغ است، و مساله موهوم بخت و طالع در ميان آنها مشترى فراوان دارد.

ولى قرآن با يك جمله كوتاه مى گويد:( طائركم عند الله ) : بخت و طالع و پـيروزى و شكست و موفقيت و ناكامى شما همه نزد خدا است خدائى كه حكيم است و مواهبش را طـبـق شـايـسـتـگـيـهـا، شـايـسـتـگـيـهـائى كـه بـازتـاب ايـمـان و عمل و گفتار و كردار انسانها است تقسيم مى كند.

و به اين ترتيب اسلام پيروان خود را از وادى خرافه به حقيقت، و از بيراهه به صراط مـسـتـقـيـم دعـوت مـى كند (در زمينه فال نيك و بد بحث مشروحى در جلد ششم تفسير نمونه صفحه 316 تا 319 - ذيل آيه 131 سوره اعراف داشته ايم ).

آيه (48) تا (53) و ترجمه

(و كان فى المدينة تسعة رهط يفسدون فى الا رض و لا يصلحون ) (48)( قـالوا تـقـاسـمـوا بـالله لنـبـيـتـنـه و أهـله ثم لنقولن لوليه ما شهدنا مهلك أهله و إنا لصادقون ) (49)( و مكروا مكرا و مكرنا مكرا و هم لا يشعرون ) (50)( فانظر كيف كان عاقبة مكرهم أنا دمرناهم و قومهم أجمعين ) (51)( فتلك بيوتهم خاوية بما ظلموا إن فى ذلك لاية لقوم يعلمون ) (52)( و أنجينا الذين أمنوا و كانوا يتقون ) (53)

ترجمه:

48 - در آن شهر نه گروهك بودند كه فساد در زمين مى كردند و مصلح نبودند.

49 - آنـها گفتند: بيائيد قسم ياد كنيد به خدا كه بر او (صالح ) و خانواده اش شبيخون مـى زنـيـم و آنـهـا را بـه قتل مى رسانيم سپس به ولى دم او مى گوئيم ما هرگز از هلاكت خانواده او خبر نداشتيم و در اين گفتار خود صادق هستيم!

50 - آنها نقشه مهمى كشيدند و ما هم نقشه مهمى در حالى كه آنها خبر نداشتند.

51 - بنگر عاقبت توطئه آنها چه شد؟ كه ما آنها و قومشان را همگى نابود كرديم!

52 - ايـن خـانـه هـاى آنـهـاسـت كـه بـه خـاطر ظلم و ستمشان خالى مانده، و در اين نشانه روشنى است براى كسانى كه آگاهند.

53 - ما كسانى را كه ايمان آورده و تقوا پيشه كرده بودند نجات داديم.

تفسير:

توطئه نه گروهك مفسد در وادى القرى

در ايـنـجـا بـخـش ديـگـرى از داسـتـان صـالح و قـومـش را مى خوانيم كه بخش گذشته را تـكـمـيـل كـرده و پـايـان مـى دهـد، و آن مـربـوط بـه تـوطـئه قتل صالح از ناحيه 9 گروهك كافر و منافق و خنثى شدن توطئه آنها است.

مـى گـويـد در آن شـهـر (وادى القـرى ) نـه گروهك بودند كه فساد در زمين مى كردند و اصلاح نمى كردند( و كان فى المدينة تسعة رهط يفسدون فى الارض و لا يصلحون ) .

بـا تـوجـه بـه ايـنـكـه رهـط در لغـت بـه مـعـنـى جـمـعـيـتـى كـمـتـر از ده يـا كـمـتـر از چـهـل نـفـر است روشن مى شود كه اين گروههاى كوچك كه هر كدام براى خود خطى داشتند، در يـك امـر مشترك بودند و آن فساد در زمين و به هم ريختن نظام اجتماعى و مبادى اعتقادى و اخلاقى بود، و جمله لا يصلحون تاكيدى بر اين امر است چرا كه گاه انسان فسادى مى كند و بعد پشيمان مى شود و در صدد اصلاح بر مى آيد ولى مفسدان واقعى چنين نيستند، دائما به فساد ادامه مى دهند و هرگز در صدد اصلاح نيستند.

مخصوصا با توجه به اينكه يفسدون فعل مضارع است و دلالت بر استمرار مى كند نشان مى دهد كه اين كار هميشگى آنها بود.

هر يك از اين نه گروهك، رئيس و رهبرى داشتند و احتمالا هر كدام به قبيله اى منتسب بودند.

مـسـلمـا بـا ظـهـور صالح و آئين پاك و مصلح او، عرصه بر اين گروهكها تنگ شد، اينجا بود كه طبق آيه بعد گفتند: بيائيد قسم ياد كنيد به خدا كه بر او و خانواده اش شبيخون مـى زنيم و آنها را بقتل مى رسانيم سپس به ولى دم آنها مى گوئيم كه ما هرگز از هلاكت خـانـواده آنـهـا خـبـر نـداشـتـيـم و در ايـن گفتار خود صادق هستيم!( قالوا تقاسموا بالله لنبيتنه و اهله ثم لنقولن لوليه ما شهدنا مهلك اهله و انا لصادقون ) .

تـقـاسـمـوا فـعـل امـر است، يعنى همگى شركت كنيد در سوگند ياد كردن و تعهد كنيد بر انجام اين توطئه بزرگ، تعهدى كه بازگشت و انعطافى در آن نباشد.

جالب اينكه آنها به الله قسم ياد كردند، كه نشان مى دهد آنها غير از پرستش بتها معتقد بـه الله خـالق زمـيـن و آسـمـان نـيـز بـودنـد، و در مسائل مهم به نام او سوگند ياد مى كردند، و نيز نشان مى دهد كه آنها آنقدر مست و مغرور بـودنـد كـه اين جنايت بزرگ خود را با نام خدا انجام دادند! گوئى مى خواهند عبادت و يا خدمتى خداپسندانه انجام دهند، و اين است راه و رسم مغروران از خدا بيخبر و گمراه.

لنـبـيـتـنـه از ماده تبييت به معنى شبيخون زدن و حمله غافلگيرانه شبانه است، اين تعبير نشان مى دهد كه آنها در عين حال از طرفداران صالح بيم داشتند و از قوم و قبيله اش وحشت مـى كـردنـد، لذا بـراى ايـنـكـه بـه مـقـصـود خـود بـرسـنـد و در عـيـن حال گرفتار خشم طرفداران او نشوند، ناچار نقشه حمله شبانه را طرح كردند و تبانى كردند كه هر گاه به سراغ آنها بيايند - چون مخالفت آنها با صالح از قـبـل مـعـلوم بـود - مـتفقا سوگند ياد كنند كه در اين برنامه مطلقا دخالتى نداشته و حتى شاهد و ناظر صحنه هم نبوده اند!.

در تـواريـخ آمـده اسـت كه توطئه آنها به اين ترتيب بود كه در كنار شهر كوهى بود و شكافى داشت كه معبد صالح در آنجا بود، و گاه شبانه به آنجا مى رفت و به عبادت و راز و نياز با پروردگار مى پرداخت.

آنها تصميم گرفتند كه در آنجا كمين كنند و به هنگامى كه صالح به آنجا آمد او را به قتل رسانند، و پس از شهادتش به خانه او حمله ور شوند و شبانه كار آنها را نيز يكسره كـنـنـد، و سـپـس بـه خـانـه هـاى خـود بـرگـردنـد و اگـر سـؤ ال شود اظهار بى اطلاعى كنند.

اما خداوند توطئه آنها را به طرز عجيبى خنثى كرده و نقشه هايشان را نقش بر آب ساخت.

هنگامى كه آنها در گوشه اى از كوه كمين كرده بودند كوه ريزش كرد و صخره عظيمى از بالاى كوه سرازير شد و آنها را در لحظه اى كوتاه درهم كوبيد و نابود كرد!

لذا قـرآن در آيـه بـعـد مى گويد: آنها نقشه مهمى كشيدند و ما هم نقشه مهمى كشيديم، در حالى كه آنها خبر نداشتند!( و مكروا مكرا و مكرنا مكرا و هم لا يشعرون ) .

سپس مى افزايد: بنگر كه عاقبت توطئه و مكر آنها چگونه بود كه ما همه آنها و تمام قوم و طـرفـداران آنـهـا را نـابـود كرديم؟!( فانظر كيف كان عاقبة مكرهم انا دمرناهم و قومهم اجمعين ) .

واژه مـكـر چـنانكه قبلا (در جلد 2 صفحه 226) نيز گفته ايم در ادبيات عرب به معنى هر گـونـه چـاره انـديـشـى اسـت، و اخـتـصـاصـى بـه نـقشه هاى شيطانى و زيانبخش كه در فـارسـى امـروز در آن اسـتـعـمال مى شود ندارد، بنابراين هم در مورد نقشه هاى زيانبخش بكار مى رود، و هم چاره انديشى هاى خوب.

راغب در مفردات مى گويد: المكر صرف الغير عما يقصده.

مكر آن است كه كسى را از رسيدن مقصودش باز دارند.

بـنـابـرايـن هنگامى كه اين واژه در مورد خداوند بكار مى رود به معنى خنثى كردن توطئه هـاى زيـانـبـار اسـت، و هـنـگـامـى كـه دربـاره مـفسدان بكار مى رود به معنى جلوگيرى از برنامه هاى اصلاحى است.

سـپس قرآن در مورد چگونگى هلاكت و سرانجام آنها چنين مى گويد: ببين اين خانه هاى آنها است كه به خاطر ظلم و ستمشان خالى مانده!( فتلك بيوتهم خاوية بما ظلموا ) .

نه صدائى از آنها به گوش مى رسد.

نه جنب و جوشى در آنجا وجود دارد.

و نه از آنهمه زرق و برقها و ناز و نعمتها و مجالس پر گناه اثرى باقى مانده است.

آرى آتش ظلم و ستم در آنها افتاد و همه را سوزانيد و ويران كرد.

در ايـن مـاجـرا درس عبرت و نشانه روشنى است از پايان كار ظالمان و قدرت پروردگار براى كسانى كه مى دانند( ان فى ذلك لاية لقوم يعلمون ) .

اما در اين ميان خشك و تر با هم نسوختند و بى گناه به آتش گنه كار نسوخت ما كسانى را كه ايمان آورده، و تقوا پيشه كرده بودند نجات داديم و آنها هرگز

به سرنوشت شوم بدكاران گرفتار نشدند( و انجينا الذين آمنوا و كانوا يتقون ) .

نكته ها:

مجازات قوم ثمود

در آيـات قـرآن گـاهـى در مورد اين قوم طغيانگر مى گويد: زلزله آنها را فرو گرفت و درهم كوبيد( فاخذتهم الرجفة ) (اعراف 78).

و گاه مى گويد: صاعقه آنها را فرو گرفت( فاخذتهم الصاعقة ) ( ذاريات - 44).

و گـاه مـى گـويـد: صـيـحه آسمانى دامانشان را گرفت( و اخذ الذين ظلموا الصيحة ) (هود - 67).

امـا هـيـچ مـنـافاتى بين اين تعبيرات سه گانه نيست، چرا كه صاعقه همان جرقه بزرگ الكتريكى است كه در ميان قطعات ابر و زمين مبادله مى شود، هم با صداى عظيم و صيحه هـمـراه اسـت، و هـم بـا لرزش شـديد زمين هاى اطراف (در مورد صيحه آسمانى توضيحات بيشترى در جلد 9 صفحه 164 ذيل آيه 67 سوره هود داده ايم ).

2 - بـعـضـى از مـفـسران روايت كرده اند كه ياران حضرت صالح كه با او نجات يافتند چـهـار هزار نفر بودند، آنها به فرمان پروردگار از آن منطقه آلوده مملو از فساد بيرون رفته، به سوى حضرموت كوچ كردند.

3 - خـاويـه از مـاده خواء (بر وزن هواء) گاه به معنى ساقط گشتن و ويران شدن است، و گاه به معنى خالى شدن، اين تعبير در مورد ستارگان (شهب ) كه سقوط مى كند نيز آمده، مى گويند خوى النجم يعنى ستاره سقوط كرد.

راغـب در مـفردات مى گويد: معنى اصلى خوى خالى شدن است، اين تعبير در مورد شكمهاى گـرسـنـه، گـردوى پـوك و سـتارگان خالى از باران گفته شده است (عرب جاهلى معتقد بود كه هر ستاره اى در افق ظاهر مى شود بارانى همراه دارد).

4 - از ابـن عـبـاس چنين روايت شده كه مى گويد: من از قرآن به خوبى استفاده كرده ام كه ظـلم و سـتـم خانه ها را ويران مى كند سپس ‍ به آيه فوق فتلك بيوتهم خاوية بما ظلموا استدلال كرد.

و بـراسـتـى تـاثـيـر ظـلم در ويـران كـردن شـهـرهـا و جـامـعـه هـا بـا هـيـچ چـيـز قـابـل مـقـايـسـه نـيـسـت، ظـلم صاعقه مرگبار است، ظلم زلزله ويرانگر است، ظلم همچون صيحه مرگ آفرين آسمانى است و تاريخ بارها و بارها اين حقيقت را اثبات كرده است كه دنيا ممكن است با كفر ادامه يابد اما با ظلم قابل دوام نيست.

5 - بـدون شـك مـجـازات عـمـومـى قـوم ثـمـود، بـعـد از قتل ناقه صالح بوده است همانگونه كه در آيه 65 تا 67 سوره هود مى خوانيم: هنگامى كـه نـاقـه را از پـاى درآوردنـد به آنها گفت: سه روز در خانه هايتان، بهره گيريد و بعد از آن، عذاب الهى به طور قطع فرا خواهد رسيد، و هنگامى كه فرمان ما فرا رسيد، صـالح و كـسـانـى را كـه بـا او ايـمـان آورده بودند رهائى بخشيديم و ظالمان را صيحه آسمانى فرو گرفت و در خانه هايشان بروى زمين افتادند و مردند.

بنابراين تنها بعد از توطئه قتل صالح نبود كه عذاب فرود آمد، بلكه به احـتـمال قوى در ماجراى توطئه قتل اين پيامبر، فقط گروه توطئه گران نابود شدند، و بـاز به آنها مهلت داده شد و بعد از قتل ناقه همه ظالمان و گنه كاران بى ايمان از ميان رفـتند، و اين است نتيجه جمع ميان آيات اين سوره و آنچه در سوره هود و سوره اعراف آمده است.

بـه تـعـبـيـر ديـگـر در آيـات مـورد بـحـث، نـابـودى آنـهـا بـه دنـبـال تـوطـئه قـتـل صالح و خانواده او آمده است، و در آيات سوره اعراف و هود، نابودى آنـهـا بـعـد از قـتـل نـاقـه صـالح، نـتـيـجـه ايـن دو چـنـيـن مـى شـود كه آنها نخست توطئه قـتـل او را چـيـدنـد و هـنـگـامـى كـه مـوفـق نـشـدنـد اقـدام بـه قتل ناقه كه معجزه بزرگ او بود كردند، و بعد از سه روز مهلت، عذاب دردناكشان فرا رسيد.

ايـن احـتـمـال نـيـز وجـود دارد كـه آنـهـا نـخـسـت نـاقـه را بـه قتل رساندند و چون صالح آنها را تهديد به مجازات الهى بعد از سه روز كرد به فكر نابود كردن خود او افتادند كه موفق نشدند و نابود شدند.

آيه (54) و (55) و ترجمه

( و لوطا إذ قال لقومه أتأ تون الفاحشة و أنتم تبصرون ) (54)( أئنـكـم لتـأ تـون الرجـال شـهـوة مـن دون النـسـاء بل أنتم قوم تجهلون ) (55)

ترجمه:

54 - و لوط را بـه ياد آور هنگامى كه به قومش گفت آيا شما به سراغ كار بسيار قبيح مى رويد در حالى كه (زشتى و نتايج شوم آنرا) مى بينيد؟

55 - آيـا شـمـا بـجـاى زنـان بـه سـراغ مـردان از روى شـهـوت مـى رويـد؟ شـمـا قـومـى جاهل هستيد.

تفسير:

انحراف قوم لوط

بـعـد از ذكـر گـوشـه هـائى از زنـدگـى مـوسـى و داود و سليمان و صالح با اقوامشان پـنـجـمـيـن پـيـامـبرى كه در اين سوره به زندگى او اشاره شده است، پيامبر بزرگ خدا حضرت لوط است.

اين چندمين بار است كه قرآن به اين موضوع پرداخته و قبلا در سوره حجر و هود و شعراء و اعراف مطالبى در اين زمينه آمده است:

ايـن تـكـرار و مشابه آن به خاطر اين است كه قرآن يك كتاب تاريخى نيست كه يكبار يك حادثه را كلا بيان كرده و ديگر به سراغ آن نرود، بلكه يك كتاب تربيت و انسانسازى اسـت، و مـى دانيم در مسائل تربيتى گاه شرائط ايجاب مى كند كه يك حادثه را بارها و بـارهـا يـاد آور شـونـد، از زوايـاى مـخـتـلف به آن بنگرند و در جهات گوناگون نتيجه گيرى كنند

بـه هـر حـال زنـدگـى قـوم لوط كـه بـه انحراف جنسى و همجنس گرائى و عادات زشت و نـنـگـيـن ديـگـر در دنـيا مشهورند، و همچنين پايان دردناك زندگى آنها مى تواند تابلوى گـويـائى بـراى كـسـانـى كه در منجلاب شهوت غوطه ورند بوده باشد، و گسترش اين آلودگى در ميان انسانها ايجاب مى كند كه اين ماجرا بارها خاطر نشان گردد.

در آيـات مـورد بـحـث نـخست مى گويد: لوط را به ياد آور هنگامى كه به قومش گفت: آيا شما به سراغ كار بسيار زشت و قبيح مى رويد در حالى كه (زشتى و نتائج شوم آن را) مى بينيد( و لوطا اذ قال لقومه اتاتون الفاحشة و انتم تبصرون ) .

فاحشه چنانكه قبلا هم اشاره كرده ايم به معنى كارهائى است كه زشتى و قباحت آن روشن و آشـكـار اسـت و در ايـنـجـا مـنـظـور هـمـجـنـس گـرائى و عمل ننگين لواط است.

جـمـله انـتـم تـبـصـرون اشـاره بـه ايـن اسـت كـه شـمـا زشـتـى و شـنـاعـت ايـن عـمـل و عـواقـب شـوم آن را بـا چشم خود مى بينيد كه چگونه جامعه شما را سر تا پا آلوده كـرده، و حـتـى بـچـه هـا و كـودكـان شـما در امان نيستند، چرا مى بينيد باز هم بيدار نمى شويد؟!

و امـا ايـنـكـه بـعـضـى احـتـمـال داده انـد اشـاره بـه ايـن بـاشـد كـه در مـقابل چشم يكديگر مرتكب چنين كارى مى شوند با ظاهر عبارت چندان سازگار نيست، چرا كـه لوط مـى خـواهد وجدان آنها را بيدار كرده و نداى درونشان را به گوششان برساند، سـخـن لوط از بـصـيـرت اسـت و ديـدن عـواقـب مـرگـبـار ايـن عمل و بيدار شدن.

سـپـس مـى افـزايـد: آيـا شما بجاى زنان به سراغ مردان از روى شهوت مى رويد( ائنكم لتاتون الرجال شهوة من دون النساء ) .

در حـقـيـقـت نـخـسـت بـه عـنـوان فـاحـشـه (كـار زشـت ) از ايـن عـمـل يـاد كـرده، سـپـس آن را روشنتر بيان مى كند تا جاى هيچ ابهامى باقى نماند، و اين يكى از فنون بلاغت براى بيان مسائل مهم است.

و بـراى ايـنـكـه روشـن سـازد انگيزه اين عمل جهالت و نادانى است مى افزايد: بلكه شما قومى جاهل و نادان هستيد( بل انتم قوم تجهلون ) .

جـهـل بـه خـداونـد، و جـهـل بـه هـدف آفـريـنـش، و نـوامـيـس خـلقـت، و جهل به آثار شوم اين گناه ننگين، و اگر خودتان خوب بينديشيد به اين حقيقت مى رسيد كـه ايـن عـمـل تا چه حد جاهلانه است. و ذكر اين جمله به صورت استفهاميه براى اين است كه پاسخ را از درون وجدان خود بشنوند تا مؤ ثرتر باشد.