تفسیر نمونه جلد ۱۵

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 33769
دانلود: 2994


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 72 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 33769 / دانلود: 2994
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 15

نویسنده:
فارسی

آيه (65) تا (68) و ترجمه

( قل لا يعلم من فى السموات و الا رض الغيب إلا الله و ما يشعرون أيان يبعثون ) (65)( بـل ادارك عـلمـهـم فـى الاخـرة بـل هـم فـى شـك مـنـهـا بل هم منها عمون ) (66)( و قال الذين كفروا أذا كنا ترابا و أباؤ نا ائنا لمخرجون ) (67)( لقد وعدنا هذا نحن و أباؤ نا من قبل إن هذا إلا اساطير الا ولين ) (68)

ترجمه:

65 - بـگـو كسانى كه در آسمان و زمين هستند از غيب آگاهى ندارند جز خداو نمى دانند كى برانگيخته مى شوند.

66 - ايـن مـشـركـان اطـلاع صـحـيـحـى دربـاره آخـرت نـدارنـد، بـلكـه در اصل آن شك دارند، بلكه نابينا و اعمى هستند.

67 - كـافـران گـفـتـنـد: آيـا هـنـگـامـى كـه مـا و پـدرانـمـان خـاك شـديـم بـاز هـم از دل خاك بيرون مى آئيم.

68 - ايـن وعـده اى اسـت كـه بـه مـا و پـدرانـمـان از پـيـش داده شده اينها همان افسانه هاى خرافى پيشينيان است.

تفسير:

از آنـجـا كـه در آخـرين آيات بحث گذشته سخن از قيامت و رستاخيز به ميان آمد آيات مورد بـحـث ايـن مـساله را از جوانب مختلف مورد بررسى قرار مى دهد. نخست به پاسخ سؤ الى مـى پـردازد كـه مـشـركـان بارها آن را مطرح كرده بودند و مى گفتند قيامت كى بر پا مى شود؟

مـى فـرمـايد: هيچ كس از كسانى كه در آسمان و زمين هستند از غيب آگاه نيستند، و نمى دانند كـى بـرانـگـيـخـتـه مـى شـونـد( قـل لا يـعـلم مـن فى السموات و الارض الغيب الا الله و ما يشعرون ايان يبعثون ) .

بـدون شـك آگـاهـى از غـيـب - و از جـمـله تـاريـخ وقـوع قيامت - مخصوص خدا است ولى اين مـنـافـات بـا آن نـدارد كـه خـداونـد بـخشى از علم غيب را در اختيار هر كس بخواهد بگذارد، چـنـانـكـه در آيـه 26 و 27 سوره جن مى خوانيم:( عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتـضى من رسول ) : عالم به غيب او است و هيچكس را از غيب خود آگاه نمى كند مگر رسولى كه مورد رضايت او است و براى نبوت برگزيده است.

و بـه تـعـبـير ديگر علم غيب بالذات و استقلالا و به صورت نامحدود مخصوص خدا است و ديـگـران آنـچـه مـى دانـنـد از نـاحـيـه او اسـت ولى بـه هـر حال مساله تاريخ وقوع قيامت از اين امر هم مستثنى است و هيچكس بر آن آگاه نيست.

سـپـس دربـاره عـدم آگاهى مشركان از قيامت و شك و ترديد و بيخبريشان مى فرمايد: آنها اطـلاع صـحـيـحـى از عـالم پـس از مـرگ نـدارنـد بـلكـه در اصـل آن در شـكـنـد، بـلكـه نـابـيـنـا و اعـمـى هـسـتـنـد!( بـل ادارك عـلمـهـم فـى الاخـرة بل هم فى شك منها بل هم منها عمون ) .

ادارك در اصـل تـدارك بـوده كـه بـه معنى پشت سر هم قرار گرفتن است بنابراين مفهوم جـمـله ادارك عـلمـهم فى الاخرة اين است كه آنها تمام معلومات خود را در مورد آخرت به كار گـرفـتـنـد امـا بـه جـائى نـرسيدند، لذا بعد از آن مى فرمايد: آنها از آن در شكند بلكه نـابـيـنـا هـسـتند چرا كه نشانه هاى آخرت در زندگى همين دنيا نمايان است: بازگشت زمين مـرده بـه حـيـات در فـصـل بـهـار، بـارور شـدن درخـتـانـى كـه در فـصـل زمـسـتـان از كـار افـتـاده بـود و مـشـاهده عظمت قدرت خدا در مجموعه آفرينش، همگى دليـل بـر امكان زندگى پس از مرگ است، اما آنها همچون نابينايان از كنار اين صحنه ها مى گذرند.

البـتـه تـفـسـيـرهـاى ديـگرى براى جمله بالا ذكر كرده اند از جمله اينكه: منظور از ادارك عـلمـهم فى الاخرة اين است كه اسباب به دست آوردن علم درباره آخرت فراوان است و پشت سر يكديگر قرار گرفته اما آنها چشم باز ندارند كه ببينند.

بـعـضى نيز گفته اند منظور اين است كه آنها در جهان ديگر كه پرده ها كنار مى رود به حد كافى از حقايق با خبر مى شوند.

ولى از ميان اين سه تفسير، تفسير اول با جمله هاى ديگر آيه و با بحثهائى كه در آيات بعد مى آيد هماهنگ تر است.

به اين ترتيب براى جهل منكران آخرت سه مرحله ذكر شده:

نـخـست اينكه انكار و ايراد آنها به خاطر آن است كه از خصوصيات آخرت بيخبرند و چون نديدند حقيقت ره افسانه مى زنند.

ديـگـر ايـنـكـه آنـهـا در اصـل وجـود آخرت شك دارند واز زمان تحقق آن از اين شك ريشه مى گيرد.

و ديـگـر ايـنـكـه ايـن جـهـل و شـك آنـهـا نـه بـه خـاطـر ايـنـسـت كـه دليل كافى بر آخرت در اختيار ندارند، بلكه دلائل بسيار است اما آنها چشم بر هم نهاده نمى بينند.

آيه بعد منطق منكران رستاخيز را در يك جمله بيان مى كند: كافران گفتند آيا هنگامى كه ما و پـدرانـمـان خـاك شـديـم بـاز هـم از دل خـاك بـيـرون فـرسـتـاده خـواهـيـم شـد؟( و قال الذين كفروا أ اذا كنا ترابا و آبائنا ائنا لمخرجون ) .

آنها به همين اندازه قناعت كردند كه اين مساله بعيدى است كه انسان خاك شود و دوباره به زنـدگـى برگردد، در حالى كه روز اول خاك بودند و از خاك برخاستند، چه مانعى دارد كه باز به خاك برگردند و سپس حيات جديدى پيدا كنند.

جالب اينكه در هشت مورد از قرآن به همين گونه تعبير برخورد مى كنيم كه آنها به مجرد استبعاد راه انكار را در مورد قيامت پوئيده اند.

سپس آنها مى افزايند: اين وعده بى پايه اى است كه به ما و پدرانمان از پيش داده شده و هـرگـز اثـرى از آن نـمـايـان نـبـوده و نـيـسـت( لقـد وعـدنـا هـذا و آبـائنـا مـن قبل ) .

اينها همان افسانه هاى پيشينيان است، اينها اوهام و خرافاتى بيش نيست( ان هذا الا اساطير الاولين ) .

بـنابراين نخست از استبعاد شروع مى كردند و بعد آنرا پايه انكار مطلق قرار مى دادند، گـوئى انـتـظـار داشـتند رستاخيز به زودى متحقق شود و چون در عمر خود شاهد و ناظر آن نبودند آنرا نفى مى كردند.

به هر حال اين تعبيرات همگى نشانه غرور و غفلت آنهاست.

ضـمـنـا آنها با اين تعبير مى خواستند سخن پيامبر را در مورد قيامت تحقير كنند و بگويند اين از وعده هاى كهنه و بى اساسى است كه ديگران هم به نياكان ما داده اند و مطلب تازه اى به نظر نمى رسد كه قابل بررسى و مطالعه باشد.

آيه (69) تا (75) و ترجمه

( قل سيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبة المجرمين ) (69)( و لا تحزن عليهم و لا تكن فى ضيق مما يمكرون ) (70)( و يقولون متى هذا الوعد إن كنتم صادقين ) (71)( قل عسى أن يكون ردف لكم بعض الذى تستعجلون ) (72)( و إن ربك لذو فضل على الناس و لكن أكثرهم لا يشكرون ) (73)( و إن ربك ليعلم ما تكن صدورهم و ما يعلنون ) (74)( و ما من غائبة فى السماء و الارض إلا فى كتاب مبين ) (75)

ترجمه:

69 - بگو در روى زمين سير كنيد، ببينيد عاقبت كار مجرمان به كجا رسيد؟

70 - از تـكـذيـب و انـكـار آنـهـا غـمـگـيـن مباش، و اينهمه غصه آنها را مخور، و سينه ات از توطئه آنها تنگ نشود.

71 - مـى گـويـنـد ايـن وعده (عذاب را كه به ما مى دهى ) اگر راست مى گوئيد كى خواهد آمد؟

72 - بگو شايد پاره اى از آنچه را عجله مى كنيد نزديك و در كنار شما باشد!

73 - پروردگار تو نسبت به مردم فضل و رحمت دارد ولى اكثر آنها شكرگزار نيستند.

74 - و پـروردگـارت آنـچـه را در سينه هاشان پنهان مى دارند و آنچه را آشكار مى كنند بخوبى مى داند.

75 - و هـيـچ موجودى پنهان در آسمان و زمين نيست مگر اينكه در كتاب مبين (در لوح محفوظ و علم بى پايان پروردگار) ثبت است.

تفسير:

از توطئه هاى آنها نگران نباش

در آيـات گـذشـتـه سخن از انكار معاد از سوى كفار متعصب بود كه با سخريه و استهزاء رستاخيز را تكذيب مى كردند.

از آنـجـا كـه بـحـث مـنـطـقـى بـا چـنـيـن قـوم لجـوجـى بـيـهـوده بـوده اسـت، بـعـلاوه دلائل فـراوانـى بـراى مـعـاد در آيات ديگر قرآن اقامه شده، دلائلى كه حتى در زندگى روزمـره در جـهـان گياهان، در عالم جنين و مانند آن مشاهده مى شود، لذا در آيات مورد بحث، بـجـاى ايـنـكـه دليـلى بـراى آنها ذكر كند آنها را به مجازاتهاى الهى كه در پيش دارند تهديد و انذار مى كند.

روى سخن را به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كرده مى گويد: بگو در روى زمين سـيـر كـنيد و آثار گذشتگان را ببينيد، و بنگريد عاقبت كار مجرمان و گنهكاران به كجا رسيد؟( قل سيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبة المجرمين ) .

شـمـا مـى گـوئيـد ايـن وعـده هـا به نياكان ما نيز داده شد و آنها نيز به آن اعتنا نكردند و ضـررى هم نديدند، اما اگر كمى در جهان سير كنيد و آثار اين گذشتگان مجرم و گنهكار و مـنـكر توحيد و معاد را كه مخصوصا در اطراف همين سرزمين حجاز شما قرار دارد بنگريد مى دانيد مطلب چنين نيست.

نوبت شما هم مى رسد، عجله نكنيد، شما هم اگر مسير خود را اصلاح نكنيد به همان سرنوشت شوم گرفتار خواهيد شد.

قـرآن مـجـيـد كرارا مردم را به سير در ارض و مشاهده آثار گذشتگان، سرزمينهاى ويران شـده اقـوامى كه به عذاب گرفتار شده اند، كاخهاى در هم شكسته شاهان، قبرهاى در هم ريـخـته و استخوانهاى پوسيده مستكبران، اموال و ثروتهاى بى صاحب مانده ثروتمندان مغرور، دعوت كرده است مخصوصا تصريح مى كند كه مطالعه اين آثار كه تاريخ زنده و گويا و ملموس پيشينيان است دلها را بيدار و چشمها را بينا مى كند و به راستى چنين است، گـاهـى مـشـاهـده يـكـى از ايـن آثـار آنـچـنـان طـوفـانـى در دل و جان انسان بر پا مى كند كه مطالعه چندين كتاب تاريخ قطور چنان اثرى ندارد.

و مـا در ايـن زمـيـنـه بـطـور مـشـروح ذيـل آيـه 137 سـوره آل عمران (جلد سوم صفحه 102 به بعد) بحث كرده ايم.

قـابـل تـوجـه ايـنـكـه در اين آيه بجاى مكذبين (تكذيب كنندگان معاد) مجرمين گفته شده، اشـاره بـه ايـنـكـه تـكـذيـب آنـهـا بـه خـاطر آن نبود كه در تحقيق و بررسى اشتباه كرده باشند، بلكه سرچشمه آن لجاجت و عناد و آلوده شدن به انواع جرمها بود.

و از آنجا كه پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از انكار و مخالفت آنها رنج مى بـرد و بـه راستى دلش براى آنها مى سوخت و عاشق هدايت و بيدارى آنها بود و از سوى ديـگـر، هـمـواره با توطئه هاى آنها مواجه بود آيه بعد، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را دلدارى داده مـى گـويـد: از تـكـذيـب و انكار آنها غمگين مباش و زياد غصه آنها را مخورو لا تحزن عليهم ).

و از توطئه هاى آنها نگران مباش، و سينه ات بخاطر آن تنگى نكند كه ما پيشينيان و يار و ياور توئيم( و لا تكن فى ضيق مما يمكرون ) .

ولى ايـن مـنكران لجوج بجاى اينكه از اين هشدار پيامبر دلسوز و مهربان و ملاحظه عاقبت كار مجرمان، پند و اندرز گيرند، باز در مقام سخريه و استهزاء برآمده مى گويند اگر راسـت مـى گـوئيد اين وعده عذاب الهى، كى واقع خواهد شد؟!( و يقولون متى هذا الوعد ان كنتم صادقين ) .

بـا ايـنـكه مخاطب، پيامبر بود ولى مطلب را به صورت جمع مى آورند، بخاطر اينكه مؤ مـنـان راسـتـين نيز با پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در اين سخن همصدا بودند، و طبعا آنها نيز مخاطبند.

در ايـنـجـا قـرآن بـه پـاسـخ ايـن گـفـتـار سـخريه آميز آنها با لحنى كاملا واقع بينانه پرداخته مى گويد: به آنها بگو شايد بعضى از آنچه را عجله مى كنيد نزديك و در كنار شما باشد!( قل عسى ان يكون ردف لكم بعض الذى تستعجلون )

چرا عجله مى كنيد؟ چرا مجازات الهى را كوچك مى شمريد؟ چرا به خود رحم نمى كنيد؟ آخر عذاب خدا شوخى نيست! احتمال بدهيد به خاطر همين سخنانتان قهر و غضب خدا بر سر شما سـايـه افـكـنـده بـاشـد و بـه هـمـيـن زودى بـر شـمـا فـرود آيد و نابودتان كند، اينهمه سرسختى براى چيست؟

ردف از مـاده ردف (بـر وزن حـرف ) بـه معنى قرار گرفتن پشت سر چيزى است، لذا به كـسـى كـه پـشـت سـر اسـب سـوار مـى نـشـيند، رديف گفته مى شود همچنين در مورد افراد و اشيائى كه پشت سر يكديگر قرار مى گيرند اين كلمه به كار مى رود.

در اينكه منظور از اين عذاب چه بوده بعضى مى گويند همان ضربه شديدى است كه بر پـيكر اين مجرمان لجوج در جنگ بدر، نخستين پيكار مسلمانان با كفار وارد شد، هفتاد نفر از سردمداران آنها به خاك افتادند و هفتاد نفر اسير شدند.

ايـن احـتمال نيز وجود دارد كه منظور مجازات دردناك عمومى باشد ولى سرانجام به خاطر وجـود پـيـامـبـر كـه رحـمـة للعـالمـيـن بـود از آنـهـا دفـع شـد، و آيـه 33 سـوره انفال شاهد بر آنست( و ما كان الله ليعذبهم و انت فيهم ) .

تـعـبـيـر به عسى (شايد) از زبان پيامبر است، و حتى در كلام الهى نيز اين تعبير - بر خـلاف آنـچـه بـعـضـى پنداشته اند - هيچ اشكالى ندارد چرا كه اشاره به وجود مقدمات و مـقـتـضى چيزى است، هر چند ممكن است اين مقدمات مقرون به مانع گردد و به نتيجه نهائى نرسد (دقت كنيد).

سـپـس بـه بيان اين واقعيت مى پردازد كه اگر خداوند در مجازات شما عجله نمى كند، به خـاطـر فـضـل و رحـمـتـش بر شما است، تا براى اصلاح خويش و جبران گذشته به قدر كـافـى مـهـلت داشـتـه بـاشـيـد مـى گـويـد: پـروردگـار تـو نـسـبـت بـه هـمـه مـردم فـضـل و رحـمـت دارد، ولى اكـثـر آنـهـا شـكـرگـذار نـيـسـتـنـد( و ان ربـك لذو فضل على الناس و لكن اكثرهم لا يشكرون ) .

و اگـر تـصـور مـى كـنـنـد تـاخـير مجازات آنها به خاطر آنست كه خداوند از نيات سوء و انـديـشـه هـاى زشـتـى كه در سر مى پرورانند بيخبر است، اشتباه بزرگى است چرا كه پـروردگـار تـو آنـچـه را در سـيـنه هاشان پنهان مى دارند و آنچه را آشكار مى كنند به خوبى مى داند( و ان ربك ليعلم ما تكن صدورهم و ما يعلنون ) .

او بـه هـمـان انـدازه از خـفـايـاى درونـشـان آگـاه اسـت كـه از اعمال برون، و اصولا پنهان و آشكار و غيب و شهود براى او يكسان است، اين علم محدود ما است كـه ايـن مـفـاهـيـم را سـاخـتـه و پـرداخـتـه، و گـر نـه در مقابل يك وجود نامحدود، اين مفاهيم، به سرعت رنگ خود را مى بازند.

در ايـنـجـا عـلم خـداونـد بـه اسـرار درون دلهـا، مـقـدم بـر عـلم بـه افعال برون، ذكر شده، اين به خاطر اهميت نيت و اراده است، و نيز ممكن است به خاطر اين باشد كه افعال برون از نيات نهفته درون سرچشمه مى گيرد و علم به علت مقدم بر علم به معلوم است.

سـپـس مـى افـزايـد: نـه تـنـهـا خداوند، اسرار درون و برون آنها را مى داند، بلكه علم او بـقـدرى وسـيـع و گـسترده است كه هيچ موجودى در آسمان و زمين، پنهان و مكتوم نيست مگر آنكه در كتاب آشكار (علم پروردگار) ثبت است( و ما من غائبة فى السماء و الارض الا فى كتاب مبين ) .

روشن است كه غائبة معنى وسيعى دارد كه هر آنچه را از حس ما پنهان است در بر مى گيرد، اعم از اعمال مخفى بندگان، و نيات باطنى آنها، و نيز اسرارى كه در پهنه آسمان و زمين نـهـفـتـه اسـت، و هـمچنين قيام رستاخيز و زمان نزول عذاب و مانند اينها، و دليلى ندارد كه مانند بعضى از مفسران، آن را به خصوص يكى از اين امور تفسير كنيم.

مـنـظـور از كـتـاب مـبـيـن، لوح مـحـفـوظ، هـمـان صـفـحـه عـلم بـى پـايـان خـدا اسـت كـه در ذيـل آيـه 59 سـوره انـعـام از آن بـحث كرده ايم (به جلد پنجم تفسير نمونه صفحه 271 مراجعه فرمائيد).

نكته:

بـررسـى آيـات فـوق نـشـان مـى دهـد كـه مـنكران معاد براى اينكه از زير بار ايمان به رستاخيز و مسئوليتهاى ناشى از آن، شانه خالى كنند، از سه طريق وارد مى شدند:

1 - اسـتـبـعـاد بـازگـشـت بـه زنـدگـى بعد از خاك شدن چرا كه خاك به اعتقاد آنها نمى توانست، سرچشمه حيات گردد.

2 - كهنه بودن اين عقيده و عدم تازگى آن.

3 - عـدم نـزول عذاب براى منكران معاد، زيرا: اگر براستى منكران مى بايست به عذابى در اين دنيا مبتلا شوند، چرا اين عذاب دامان آنها را نمى گيرد؟

اما قرآن پاسخ اول و دوم را به وضوح آن واگذار كرده، چرا كه همواره با چشم مى بينيم خـاك سـرچشمه حيات مى شود، و در آغاز خاك بوديم و سپس به صورت موجود زنده اى در آمديم.

قـديـمـى بـودن چـيـزى نيز هرگز از اهميت آن نمى كاهد، چرا كه قوانين اصلى اين عالم از ازل تـا ابـد ثـابـت و بـرقـرار اسـت، در اصـول فـلسـفـى و مـسـائل ريـاضـى و عـلوم ديـگـر، اصـول ثابت فراوان مى باشد، آيا قديمى بودن امتناع اجـتـمـاع نـقـيـضـين يا جدول ضرب فيثاغورث دليل بر ضعف آن است؟ و يا اگر مى بينيم عـدالت خـوب اسـت و ظـلم بـد و هـمـيـشـه چـنـيـن بـوده و چـنـيـن خـواهـد بـود، دليـل بـر بـطـلان آن اسـت، اصـولا بـسـيـار مـى شـود كـه قـدمـت دليل بر اصالت چيزى است.

و در مورد ايراد سوم، پاسخ مى دهد: كه در فرا رسيدن عذاب عجله نكنيد اين لطف خدا است كـه بـه شـمـا مـهـلت مى دهد و به سرعت مجازاتتان نمى كند، ولى به هوش باشيد عذاب الهى گر چه دير آيد بيايد!