تفسیر نمونه جلد ۱۵

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 33788
دانلود: 2994


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 72 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 33788 / دانلود: 2994
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 15

نویسنده:
فارسی

آيه (25) و (26) و ترجمه

( و يوم تشقق السماء بالغمم و نزل الملئكة تنزيلا ) (25)( الملك يومئذ الحق للرحمن و كان يوما على الكفرين عسيرا ) (26)

ترجمه:

25 - و بـه خـاطـر آور روزى را كه آسمان با ابرها از هم شكافته مى شود، و فرشتگان نازل مى گردند.

26 - حـكـومـت در آن روز از آن خـداوند رحمان است و آنروز روز سختى براى كافران خواهد بود.

تفسير:

آسمان با ابرها شكافته مى شود!

بـاز در اين آيات بحث درباره قيامت و سرنوشت مجرمان در آن روز ادامه مى يابد نخست مى گويد: روز گرفتارى و اندوه مجرمان، روزى است كه آسمان با ابرها از هم مى شكافد و فـرشـتـگـان پـى در پـى نـازل مـى شـونـد!( و يـوم تـشـقـق السـمـاء بـالغـمـام و نزل الملائكة تنزيلا ) .

غمام از غم به معنى پوشاندن چيزى است و از آنجا كه ابر آفتاب را مـى پوشاند به آن غمام گفته مى شود همچنين به اندوه كه قلب را مى پوشاند غم مى گويند.

اين آيه در حقيقت پاسخى است به درخواست مشركان، و يكى ديگر از بهانه جوئيهاى آنها زيـرا آنـهـا انـتـظار داشتند خداوند و فرشتگان، طبق اساطير و افسانه هاى آنان، در ميان ابـرهـا بـه سراغشان بيايند و آنها را به سوى حق دعوت كنند، در اسطوره هاى يهود نيز آمده كه گاه خداوند در لابلاى ابرها ظاهر مى شد!.

قـرآن در پـاسخ آنها مى گويد: آرى فرشتگان (و نه خدا) روزى به سراغ آنها مى آيند، امـا كـدام روز؟ روزى كـه مـجـازات و كيفر اين بدكاران فرا مى رسد و بيهوده گوئى هاى آنها را پايان مى دهد.

اكـنـون ببينيم منظور از شكافته شدن آسمان با ابرها چيست؟ با اينكه مى دانيم اطراف ما چيزى به نام آسمان كه قابل شكافته شدن باشد وجود ندارد.

بـعـضـى از مـفسران مانند علامه طباطبائى (رضوان الله عليه ) در تفسير الميزان فرموده انـد: مـنـظـور شـكـافـتـه شـدن آسـمـان عـالم شـهـود و كـنـار رفـتـن حـجـاب جـهـل و نـادانى و نمايان گشتن عالم غيب است، يعنى انسان در آن روز درك و ديدى پيدا مى كـنـد كـه بـا امـروز بـسـيـار مـتـفـاوت اسـت، پـرده هـا كنار مى رود، و فرشتگان را كه در حال نزول از عالم بالا هستند مى بيند.

تفسير ديگر اين است كه منظور از سماء، كرات آسمانى است كه بر اثر انفجارات پى در پـى از هم متلاشى مى شود، و ابرى كه حاصل از اين انفجارات و متلاشى شدن كوهها است صـفـحـه آسـمانها را فرا مى گيرد، بنابراين كرات آسمانى شكافته مى شود، در حالى كه همراه با ابرهاى حاصل از آن است.

آيـات بـسـيـارى از قـرآن مـجـيـد، مـخـصـوصا آنها كه در سوره هاى كوتاه آخر قرآن آمده، بـيـانـگـر ايـن حـقـيـقـت اسـت كـه در آسـتـانـه قـيـامـت، دگـرگـونـيـهـاى عـظـيم و انقلاب و تحول عجيب، سر تا سر عالم هستى را فرا مى گيرد كوهها متلاشى شده و همچون غبار در فضا پخش مى گردد خورشيد بى نور، و ستارگان بى فروغ مى شود، حتى فاصله ماه و خورشيد از بين مى رود، و لرزه و زلزله عجيبى سراسر زمين را فرا مى گيرد.

آرى در چـنـان روز، مـتـلاشـى شـدن آسـمـان، يعنى كرات آسمانى و پوشيده شدن صفحه آسمان از يك ابر غليظ امرى طبيعى خواهد بود.

همين تفسير را به نحو ديگرى مى توان بيان كرد:

شـدت دگـرگـونـيها و انفجارات كواكب و سيارات سبب مى شود كه آسمان از ابرى غليظ پوشيده شود، اما در لابلاى اين ابر گاه شكافهائى وجود دارد، بنابراين آسمانى كه در حال عادى با چشم ديده مى شود به وسيله اين ابرهاى عظيم انفجارى از هم جدا مى شود.

تـفـسـيـرهـاى ديـگـرى نـيـز بـراى ايـن آيـه گـفـتـه شـده اسـت كـه بـا اصول علمى و منطقى سازگار نيست و در عين حال تفسيرهاى سه گانه فوق منافاتى با هـم نـدارد، مـمـكـن اسـت از يـكـسـو پـرده هـاى جـهـان مـاده از مـقـابـل چـشـم انـسـان كـنـار برود و عالم ماوراء طبيعت را مشاهده كند، و از سوى ديگر كرات آسـمـانـى مـتلاشى شوند و ابرهاى انفجارى آشكار گردند، و در لابلاى آنها شكافهائى نـمـايـان بـاشد، آن روز، روز پايان اين جهان و آغاز رستاخيز است، روز بسيار دردناكى است براى مجرمان بى ايمان و ستمكاران لجوج.

سپس به يكى از روشنترين مشخصات آن روز پرداخته، و مى گويد:

حكومت در آن روز از آن خداوند رحمان است( الملك يومئذ الحق للرحمان ) .

حـتـى آنـهـا كـه در ايـن جهان نوعى حكومت مجازى و محدود و فانى و زودگذر داشتند نيز از صحنه حكومت كنار مى روند، و حاكميت از هر نظر و در تمام جهات مخصوص ذات پاك او مى شـود، و بـه هـمـيـن دليـل آن روز روز سـخـتـى بـراى كافران خواهد بود( و كان يوما على الكافرين عسيرا ) .

آرى در آن روز كـه قـدرتـهـاى خـيالى به كلى از ميان مى روند و حاكميت مخصوص خدا مى شـود پـنـاهگاههاى كافران فرو مى ريزد، و قدرتهاى جبار و طاغوتى محو مى شوند، هر چـنـد در ايـن جـهـان نـيز همه در برابر اراده او بى رنگ بودند ولى در اينجا ظاهرا زرق و بـرقـى داشـتـنـد امـا در قـيامت كه صحنه بروز واقعيتها، و برچيده شدن مجازها و خيالها و پـنـدارهـا اسـت، افـراد بى ايمان در برابر مجازاتهاى الهى چه تكيه گاهى مى توانند داشته باشند و به همين دليل آن روز فوق العاده بر آنها سخت خواهد گذشت.

در حالى كه براى مؤ منان بسيار يسير و سهل و آسان است.

در حـديـثـى از ابـو سـعيد خدرى نقل شده كه وقتى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آيـه فـى يـوم كـان مـقـداره خـمـسـيـن الف سـنـة را كـه نـشـان مـى دهـد روز قـيـامـت معادل پنجاه هزار سال است تلاوت فرمود عرض كردم چه روز طولانى و عجيبى است؟!

پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: و الذى نفسى بيده انه ليخفف عن المؤ من حـتـى يـكـون اخف عليه من صلاة مكتوبة يصليها فى الدنيا: سوگند به آن كسى كه جانم بـه دسـت او است كه آن روز براى مؤ من سبك مى شود به مقدار مدت يك نماز فريضه كه در دنيا انجام مى دهد!.

دقت در ساير آيات قرآن، دلائل سخت بودن آن روز را بر كافران روشن مـى سـازد، چـرا كـه از يـكـسـو مـى خـوانـيـم: در آن روز تـمـام پـيـونـدهـا و وسائل عالم اسباب، گسسته مى شود( و تقطعت بهم الاسباب ) (بقره - 166)

از سـوئى ديـگر، نه مال آنها و نه آنچه را اكتساب كردند آنانرا سودى نمى دهد( ما اغنى عنه ماله و ما كسب ) (سوره تبت آيه 2).

و از سـوى سوم هيچكس در آنجا به داد هيچكس نمى رسد( يوم لا يغنى مولى عن مولى شيئا ) (دخان - 41).

حتى شفاعت كه تنها راه نجات است در اختيار گنهكارانى است كه پيوندى با خدا و دوستان خدا داشته اند (من ذا الذى يشفع عنده الا باذنه ) (بقره - 255).

و نـيـز در آن روز بـه آنـهـا اجـازه عـذر خـواهـى داده نـمـى شـود تـا چـه رسـد بـه قبول عذرهاى غير موجه( فلا يؤ ذن لهم فيعتذرون ) (مرسلات - 36).

آيه (27) تا (29) و ترجمه

( و يـوم يـعـض الظـالم عـلى يـديـه يـقـول يـليـتـنـى اتـخـذت مـع الرسول سبيلا ) (27)( يويلتى ليتنى لم أتخذ فلانا خليلا ) (28)( لقد أ ضلنى عن الذكر بعد إذ جأنى و كان الشيطن للانسن خذولا ) (29)

ترجمه:

27 - و بـه خـاطـر بـيـاور روزى را كـه ظالم دست خويش را از شدت حسرت به دندان مى گزد و مى گويد: اى كاش با رسول خدا راهى برگزيده بودم.

28 - اى واى بر من! كاش فلان (شخص گمراه ) را دوست خود انتخاب نكرده بودم!

29 - او مـرا از يـاد حق گمراه ساخت، بعد از آنكه آگاهى به سراغ من آمده بود، و شيطان هميشه مخذول كننده انسان بوده است.

شان نزول:

براى اين آيات شان نزولى نقل كرده اند كه فشرده اش چنين است:

در عـصر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دو نفر دوست در ميان مشركان به نام عقبه و ابـى بـودنـد هر زمان عقبه از سفر مى آمد غذائى ترتيب مى داد و اشراف قومش را دعوت مـى كـرد و در عـيـن حـال دوسـت مـى داشت به محضر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) برسد هر چند اسلام را نپذيرفته بود.

روزى از سفر آمد و طبق معمول ترتيب غذا داد و دوستان را دعوت كرد، در ضمن از پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نيز دعوت نموده.

نـگـامـى كـه سـفـره را گـسـتردند و غذا حاضر شد پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فـرمـود: مـن از غـذاى تـو نـمـى خـورم تـا شـهادت به وحدانيت خدا و رسالت من دهى، عقبه شهادتين بر زبان جارى كرد.

اين خبر به گوش دوستش ابى رسيد، گفت اى عقبه از آئينت منحرف شدى؟ او گفت نه به خدا سوگند من منحرف نشدم، و لكن مردى بر من وارد شد كه حاضر نبود از غذايم بخورد جز اينكه شهادتين بگويم، من از اين شرم داشتم كه او از سر سفره من برخيزد بى آنكه غذا خورده باشد لذا شهادت دادم!

ابـى گـفـت مـن هـرگـز از تـو راضـى نمى شوم مگر اينكه در برابر او بايستى و سخت تـوهـيـن كـنى!، عقبه اين كار را كرد و مرتد شد، و سرانجام در جنگ بدر در صف كفار به قتل رسيد و رفيقش ابى نيز در روز جنگ احد كشته شد.

آيات فوق نازل گرديد و سرنوشت مردى را كه در اين جهان گرفتار دوست گمراهش مى شود و او را به گمراهى مى كشاند شرح داد.

بارها گفته ايم كه شان نزولها گر چه خاص است ولى هرگز مفهوم آيات را محدود نمى كند بلكه كليت آن شامل تمام افراد مشابه مى گردد.

تفسير:

دوست بد مرا گمراه كرد!

روز قـيـامـت صـحـنـه هـاى عجيبى دارد كه بخشى از آن در آيات گذشته آمد و در آيات مورد بـحـث بـخـش ديـگـرى خـاطر نشان شده، و آن مساله حسرت فوق العاده ظالمان از گذشته خويش است نخست مى فرمايد:

بخاطر آور روزى را كه ظالم دست خويش را از شدت حسرت به دندان مـى گـزد، مـى گـويـد: اى كـاش بـا رسـولخـدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) راهـى بـرگـزيـده بـودم( و يـوم يـعـض الظـالم عـلى يـديـه يقول يا ليتنى اتخذت مع الرسول سبيلا ) .

يعض از ماده عض (بر وزن سد) به معنى گاز گرفتن با دندان است و معمولا اين تعبير در مورد كسانى كه از شدت حسرت و تاسف ناراحتند به كار مى رود، چنانكه در فارسى نيز ضـرب المثل است كه فلانكس انگشت حسرت به دندان مى گزيد (ولى در عربى به جاى انـگـشـت، دسـت گـفـتـه مـى شـود و شايد رساتر باشد چون هميشه انسان در چنين حالاتى انگشت نمى گزد بلكه گاه پشت دست را مى گزد مخصوصا در عربى بسيار مى شود كه هـمچون آيه مورد بحث يديه يعنى هر دو دست، گفته مى شود كه شدت تاسف و حسرت را به طرز گوياترى بيان مى كند).

ايـن كـار شـايـد به خاطر اين باشد كه اين گونه اشخاص هنگامى كه گذشته خويش را مـى نـگـرنـد خـود را مقصر مى دانند و تصميم بر انتقام از خويشتن مى گيرند و اين نوعى انتقام است تا بتوانند در سايه آن كمى آرامش يابند.

و بـراسـتـى آن روز را بايد يوم الحسرة گفت، چنانكه در قرآن از روز قيامت نيز به همين عـنـوان يـاد شـده اسـت (سـوره مـريـم آيه 39) چرا كه افراد خطاكار خود را در برابر يك زنـدگـى جـاويـدان در بـدتـريـن شرائط مى بينند در حالى كه مى توانستند با چند روز صـبـر و شـكـيـبـائى و مـبـارزه با نفس و جهاد و ايثار، آن را به يك زندگى پر افتخار و سعادتبخش مبدل سازند.

حـتـى بـراى نـيـكـوكـاران هـم روز تـاسـف اسـت، تـاسـف از ايـنـكه چرا بيشتر از اين نيكى نكردند؟!

سـپـس اضـافـه مـى كـنـد كـه ايـن ظـالم بـيدادگر كه در دنيائى از تاسف فرو رفته مى گـويـد: اى واى بـر مـن كـاش فـلان شـخـص گـمـراه را دوست خود انتخاب نكرده بودم( يا ويلتى ليتنى لم اتخذ فلانا خليلا ) .

روشن است كه منظور از فلان همان شخصى است كه او را به گمراهى كشانده: شيطان يا دوسـت بـد يـا خـويـشـاونـد گـمـراه، و فـردى هـمـچـون ابـى بـراى عـقـبـه كـه در شـان نزول آمده بود.

در واقـع ايـن آيـه و آيـه قـبـل دو حـالت نـفـى و اثـبـات را در مقابل هم قرار مى دهد در يكجا مى گويد: اى كاش راهى به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) پـيدا كرده بودم و در اينجا مى گويد: اى كاش فلان شخص را دوست خود انتخاب نكرده بودم كه تمام بدبختى در ترك رابطه با پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و قبول رابطه با اين دوست گمراه بود.

بـاز ادامـه مى دهد و مى گويد: بيدارى و آگاهى به سراغ من آمده بود (و سعادت در خانه مـرا كـوبـيـد) ولى ايـن دوسـت بـى ايـمـان مرا گمراه ساخت( لقد اضلنى عن الذكر بعد اذ جائنى ) .

اگـر از ايـمـان و سعادت جاويدان، فاصله زيادى مى داشتم، اين اندازه جاى تاسف نبود، ولى تـا نـزديـك مـرز پـيـش رفـتم، يك گام بيشتر نمانده بود كه براى هميشه خوشبخت شوم، اما اين كور دل متعصب لجوج مرا از لب چشمه آب حيات تشنه بازگرداند و در گرداب بدبختى فرو برد.

ذكـر در جـمـله بـالا مـعـنـى وسـيـعـى دارد و تـمـام آيـات الهـى را كـه در كـتـب آسـمـانـى نـازل شده شامل مى شود، بلكه هر چيز كه موجب بيدارى و آگاهى انسان باشد در آن جمع است.

و در پـايـان آيـه مـى گويد: شيطان هميشه مخذول كننده انسان بوده است( و كان الشيطان للانسان خذولا ) .

چـرا كـه انسان را به بيراهه ها و مناطق خطر مى كشاند و بعد او را سرگردان رها كرده و به دنبال كار خود مى برد.

بـايـد تـوجـه داشـت كـه خـذول صـيـغـه مـبـالغـه اسـت و بـه مـعـنـى بـسـيـار مخذول كننده.

حـقـيـقت خذلان اين است كه كسى دل به يارى ديگرى ببندد ولى او درست در لحظات حساس دست از كمك و ياريش بردارد.

در اينكه جمله اخير( كان الشيطان للانسان خذولا ) گفتار خداوند است به عنوان هشدار براى هـمـه ظـالمـان و گـمراهان و يا دنباله گفتار اين افراد حسرت زده در قيامت است، مفسران دو تـفـسـيـر ذكـر كـرده انـد، و هـر دو بـا مـعـنى آيه متناسب است ولى گفتار خدا بودن تناسب بيشترى دارد.

نكته:

نقش دوست در سرنوشت انسان

بـدون شـك عـامل سازنده شخصيت انسان - بعد از اراده و خواست و تصميم او - امور مختلفى است كه از اهم آنها همنشين و دوست و معاشر است، چرا كه انسان خواه و ناخواه تاثير پذير است، و بخش مهمى از افكار و صفات اخلاقى خود را از طريق دوستانش مى گيرد، اين حقيقت هم از نظر علمى و هم از طريق تجربه و مشاهدات حسى به ثبوت رسيده است.

ايـن تاثير پذيرى از نظر منطق اسلام تا آن حد است كه در روايات اسلامى از پيامبر خدا حـضـرت سـليـمـان (عليها‌السلام ) چـنـيـن نـقـل شـده: لا تـحـكـمـوا عـلى رجـل بـشـى ء حـتـى تـنـظـروا الى مـن يـصـاحـب، فـانـمـا يـعـرف الرجـل باشكاله و اقرانه و ينسب الى اصحابه و اخدانه: درباره كسى قضاوت نكنيد تا بـه دوسـتـانش نظر بيفكنيد چرا كه انسان بوسيله دوستان و ياران و رفقايش شناخته مى شود.!

امام امير المؤ منين على بن ابيطالب (عليها‌السلام ) در گفتار گوياى خود مى فرمايد: و من اشـتـبـه عـليـكـم امـره و لم تـعـرفـوا ديـنـه، فـانـظـروا الى خـلطـائه، فـان كـانـوا اهـل دين الله فهو على دين الله، و ان كانوا على غير دين الله فلا حظ له من دين الله: هر گـاه وضـع كـسـى بـر شـمـا مشتبه شد و دين او را نشناختيد به دوستانش نظر كنيد، اگر اهـل ديـن و آئيـن خـدا بـاشـنـد او نيز پيرو آئين خدا است، و اگر بر آئين خدا نباشند او نيز بهره اى از آئين حق ندارد.

و براستى گاه نقش دوست در خوشبختى و بدبختى يك انسان از هر عاملى مهمتر است، گاه او را تا سر حد فنا و نيستى پيش مى برد، و گاه او را به اوج افتخار مى رساند.

آيات مورد بحث و شان نزول آن به خوبى نشان مى دهد كه انسان چگونه ممكن است تا مرز سـعـادت پـيـش بـرود، امـا يـك وسـوسـه شـيـطـانى از ناحيه يك دوست بد او را به قهقرا بـازگرداند و سرنوشتى مرگبار براى او فراهم سازد كه از حسرت آن روز قيامت هر دو دست را به دندان بگزد، و فرياد يا ويلتى از او بلند شود.

در كتاب العشرة (آداب معاشرت ) روايات بسيارى در همين زمينه وارد شده كه نشان مى دهد تا چه اندازه اسلام در مساله انتخاب دوست سختگير و دقيق و موشكاف است.

اين بحث كوتاه را با نقل دو حديث در اين زمينه پايان مى دهيم، و آنها كه اطلاعات بيشترى در اين زمينه مى خواهند به كتاب العشرة بحار الانوار جلد 74 مراجعه كنند.

در حديثى از نهمين پيشواى بزرگ اسلام امام محمد تقى الجواد (عليها‌السلام ) مى خوانيم: اياك و مصاحبة الشرير فانه كالسيف المسلول يحسن منظره و يقبح اثره: از همنشينى بدان بپرهيز كه همچون شمشير برهنه اند، ظاهرش زيبا و اثرش بسيار زشت است!.

پـيـامـبـر گـرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: اربع يمتن القلب: الذنب عـلى الذنـب... و مـجـالسـة المـوتـى، و قـيـل له يـا رسـول الله و ما الموتى؟ قال كل غنى مترف: چهار چيز است كه قلب انسان را مى ميراند: تـكـرار گـنـاه - تـا آنـجـا كـه فـرمـود: و هـمـنـشـيـنـى بـا مـردگـان، كـسـى پـرسـيـد اى رسول خدا مردگان كيانند؟! فرمود: ثروتمندانى كه مست ثروت.