تفسیر نمونه جلد ۱۶

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 28226
دانلود: 3353


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 57 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 28226 / دانلود: 3353
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 16

نویسنده:
فارسی

آيه (61) تا (64) و ترجمه

(أفـمـن وعـدنـه وعـدا حـسـنـا فـهـو لقـيـه كـمن متعنه متع الحيوة الدنيا ثم هو يوم القيمة من المحضرين) (61)(و يوم يناديهم فيقول أين شركأى الذين كنتم تزعمون) (62)(قال الذين حق عليهم القول ربنا هؤ لاء الذين أغوينا أغوينهم كما غوينا تبرأنا إليك ما كانوا إيانا يعبدون) (63)(و قيل ادعوا شركأكم فدعوهم فلم يستجيبوا لهم و رأوا العذاب لو أنهم كانوا يهتدون) (64)

ترجمه:

61 - آيـا كـسى كه به او وعده نيك داده ايم و به آن خواهد رسيد، همانند كسى است كه متاع زندگى دنيا به او داده ايم، سپس روز قيامت (براى حساب و جزا) احضار مى شود.

62 - روزى را بـه خـاطـر بـيـاوريد كه خداوند آنها را ندا مى دهد، و مى گويد: كجا هستند شريكانى كه براى من مى پنداشتيد؟!

63 - گروهى (از معبودان ) كه فرمان عذاب درباره آنها مسلم شده مى گويند: پروردگارا ما اين (عابدان ) را گمراه كرديم (آرى ) ما آنها را گمراه كرديم همانگونه كه خود

گـمـراه شـديـم، مـا از آنها بيزارى مى جوئيم، آنها در حقيقت ما را نمى پرستيدند (بلكه هواى نفس خويش را پرستش مى كردند).

64 - بـه آنـهـا (عـابـدان ) گـفته مى شود شما معبودهايتان را كه شريك خدا مى پنداشتيد بخوانيد (تا شما را يارى كند) آنها معبودهايشان را مى خوانند، ولى جوابى به آنها نمى دهند.

در ايـن هـنـگـام عذاب الهى را (با چشم خود) مى بينند، و آرزو مى كنند اى كاش هدايت يافته بودند.

تفسير:

آنها هواى نفس خويش را مى پرستيدند

در آيـات گـذشته سخن از كسانى بود كه به خاطر تمتع و بهره گيرى از نعمتهاى دنيا كـفـر را بـر ايـمـان و شـرك را بـر تـوحيد ترجيح داده اند، در آيات مورد بحث وضع اين گروه را در قيامت در برابر مؤ منان راستين مشخص مى كند.

نـخـسـت بـا يـك مقايسه كه به صورت استفهام مطرح شده، وجدان همگان را به داورى مى طـلبـد و مـى گـويـد: (آيا كسى كه به او وعده نيك داده ايم، و به وعده خود قطعا خواهد رسـيـد، بـا كـسـى كـه تـنـها از متاع دنيا به او بهره داده ايم، سپس روز قيامت در پيشگاه پـروردگـار بـراى حـساب و جزاء احضار مى شود يكسان است )؟(افمن وعدناه وعدا حسنا فهو لاقيه كمن متعناه متاع الحيوة الدنيا ثم هو يوم القيامة من المحضرين ) .

بـدون شـك، هـر وجـدان بـيـدار، وعده هاى نيك الهى و مواهب عظيم و جاويدان او را بر بهره گـيـرى چـنـد روز از نـعـمـتـهـاى فـانـى و لذات زودگـذر كـه بـه دنبال آن درد و رنج جاويدان است ترجيح مى دهد.

جمله (فهو لاقيه ) تاءكيدى است بر اينكه وعده الهى تخلف ناپذير است و بايد چنين بـاشـد، چـرا كه تخلف از وعده يا به خاطر جهل است يا عجز، كه هيچيك از آنها در ذات خدا راه ندارد.

جـمـله(هـو يـوم القـيامة من المحضرين ) اشاره به احضار در محضر خداوند براى حساب اعـمـال اسـت، و بـعـضـى آن را بـه احـضـار در آتـش دوزخ، تـفـسير كرده اند ولى تفسير اول مناسبتر است، و به هر حال اين تعبير نشان مى دهد كه اين آلودگان با اكراه و بدون تمايل به اين صحنه كشانده مى شوند، و بايد هم چنين باشد، چرا كه وحشت حساب و كيفر تمام وجود آنها را فرا گرفته است.

تـعـبـيـر بـه حـيات دنيا كه بارها در سورههاى مختلف قرآن مجيد آمده اشاره به پستى اين زنـدگـى در مـقـايـسـه بـا (حـيـات آخـرت ) و زنـدگـى جـاويـدان و زوال نـاپـذيـر آن اسـت، زيـرا دنـيـا از مـاده (دنـو) (بـر وزن غـلو) در اصـل بـه مـعـنى نزديكى در مكان يا زمان يا منزلت و مقام است، سپس دنيا و ادنى گاه به مـوجـودات كـوچـك كـه در دسـتـرس قـرار دارنـد، در مـقـابـل مـوجـودات بـزرگ اطـلاق شـده، و گـاه در مـوضـوعـات پـسـت در مـقـابـل خوب و والا، و گاه به نزديك در مقابل دور اطلاق گرديده، و از آنجا كه زندگى ايـن جـهـان در بـرابـر جـهـان ديـگـر هم كوچك است و هم بيارزش و هم نزديك، نام (حيات دنيا) كاملا متناسب آن است.

و بـه دنبال اين سخن، صحنه هاى رستاخيز را در برابر كفار مجسم مى كند صحنه هائى كه از تصورش مو بر بدن راست مى شود و اندام را به لرزه در مى آورد.

مـى گـويد: (روزى را به خاطر بياوريد كه خداوند آنها را ندا مى دهد و مى گويد: كجا هـسـتـنـد شـريـكـانـى كـه بـراى مـن مـى پـنـداشـتـيـد)؟!(و يـوم يـنـاديـهـم فيقول اين شركائى الذين كنتم تزعمون ) .

بديهى است اين سؤ الى است توبيخى، براى اينكه در قيامت كه روز كنار رفتن پرده ها و حـجـابـهـا اسـت نـه شـرك مـفـهـومـى دارد و نـه مـشـركـان بـر عـقيده خود باقيند، اين سؤ ال در حقيقت يكنوع سرزنش و مجازات است، يكنوع توبيخ و عقوبت است.

امـا آنـها بجاى اينكه به پاسخ پردازند معبودهايشان به سخن در مى آيند و از آنها اظهار تـنـفـر و بيزارى مى كنند، زيرا مى دانيم معبودان گاه بتهاى سنگ و چوبى بودند، و گاه مـقـدسينى همچون فرشتگان و مسيح، و گاه جن و شياطين در اينجا گروه سوم به سخن مى آيـنـد كـه سخن آنها را در آيه بعد چنين مى خوانيم: گروهى از معبودان كه فرمان عذاب در باره آنها مسلم شده، مى گويند: پروردگارا! ما اين عابدان را گمراه كرديم، آرى ما آنها را گـمـراه كـرديـم هـمـانـگـونـه كـه خـود گـمـراه شـديـم (ولى آنـهـا بـه مـيـل خـويـش بـه دنبال ما آمدند) ما از آنها بيزارى مى جوئيم آنها ما را پرستش نمى كردند بـلكـه در حـقـيـقـت هـواى نـفـس خـويـش را مـى پـرسـتـيـدنـد(قـال الذيـن حق عليهم القول ربنا هؤ لاء الذين اغوينا اغويناهم كما غوينا تبراءنا اليك ما كانوا ايانا يعبدون ) .

بـنـابـرايـن آيـه فـوق شـبـيـه آيـه 28 سـوره يـونـس اسـت كـه مـى گـويـد: و قـال شـركـائهم ما كنتم ايانا تعبدون (معبودان در قيامت رو به سوى عبادت كنندگان خود مى كنند و مى گويند شما ما را پرستش نمى كرديد)! و به اين ترتيب معبودان اغواگر، هـمـچون فرعون و نمرود و شياطين و جن، بيزارى و تنفر خود را از چنين عابدانى اعلام مى دارند، و به دفاع از خويش برمى خيزند، حتى گمراهى آنها را نيز از خود نفى مى كنند، و مى گويند: آنها به ميل خود به دنبال ما آمدند.

ولى بديهى است نه اين نفى اثرى دارد و نه آن بيزارى و تبرى، و آنها در گناه عابدان خود قطعا شريك و سهيمند.

جالب توجه اين است كه در آن روز، هر يك از اين منحرفان خلافكار از ديگرى بيزارى مى جويند و هر كدام سعى دارند گناه خود را به گردن ديگرى افكند.

ايـن درسـت نـظير چيزى است كه نمونه كوچك آن را در دنيا با چشم خود مى بينيم كه جمعى دست به دست هم مى دهند تا امر خلافى مرتكب شوند، پس از دستگيرى و حضور در محضر دادگـاه از يـكديگر بيزارى مى جويند، و گناه را به گردن ديگرى مى افكنند، اين است، سرنوشت گروه گمراه و خلافكار در دنيا و آخرت.

هـمـانـگـونه كه در آيه 22 سوره ابراهيم مى خوانيم كه شيطان در روز قيامت به پيروان خـود مـى گـويـد: (مـن سـلطـه اى بـر شـمـا نـداشتم، من تنها از شما دعوت كردم شما هم مـشـتـاقانه اجابت كرديد مرا ملامت نكنيد خود را ملامت كنيد)(و ما كان لى عليكم من سلطان الا ان دعوتكم فاستجبتم لى فلا تلومونى و لوموا انفسكم) .

و در مـورد مـشـركان در آيه 30 سوره صافات مى خوانيم كه آنها به مناقشه با يكديگر بـرمـى خـيـزنـد و هـر يـك ديگرى را مقصر مى شمرد، اما اغواگران صريحا در پاسخ مى گـويـنـد: (مـا بـر شما سلطه اى نداشتيم شما خود گروهى طغيانگر بوديد)(و ما كان لكم علينا من سلطان بل كنتم قوما طاغين) .

به هر حال به دنبال سؤ الى كه از آنها در باره معبودهايشان مى شود و آنها در پـاسخ عاجز مى مانند، به آنان (گفته مى شود شما معبودهايتان را كه شريك خدا مى پـنـداشـتـيـد بـخـوانـيـد) تـا بـه يـارى شـمـا بـرخـيـزنـد!(و قيل ادعوا شركائكم ) .

آنـهـا با اينكه مى دانند در آنجا كارى از دست معبودان ساخته نيست، بر اثر شدت وحشت و كوتاه شدن دستشان از همه جا، و يا به خاطر اطاعت فرمان خدا كه مى خواهد با چنين كارى مـشـركـان و مـعـبـودان گـمـراه را در بـرابـر هـمـگـان رسـوا سـازد، دست تقاضا به سوى معبودانشان دراز مى كنند و آنها را به كمك مى خوانند(فدعوهم ) .

ولى پـيـدا اسـت (جـوابـى بـه آنـها نمى دهند) و دعوت آنها را لبيك نمى گويند(فلم يستجيبوا لهم ) .

در اين هنگام است كه (عذاب الهى را در برابر چشم خود مى بينند) (ورأوا العذاب ).

(و آرزو مى كنند كه اى كاش هدايت يافته بودند)(لو انهم كانوا يهتدون ) .

چـرا كه هر دست و پائى در آنجا كنند جز ناكامى و رسوائى نتيجه اى نخواهد داشت، چون تنها راه نجات ايمان و عمل صالح بوده كه آنها فاقد آنند.

آيه (65) تا (70) و ترجمه

(و يوم يناديهم فيقول ما ذا أجبتم المرسلين) (65)(فعميت عليهم الا نباء يومئذ فهم لا يتسألون) (66)(فأ ما من تاب و أمن و عمل صلحا فعسى أن يكون من المفلحين) (67)(و ربك يخلق ما يشاء و يختار ما كان لهم الخيرة سبحن الله و تعلى عما يشركون) (68)(و ربك يعلم ما تكن صدورهم و ما يعلنون) (69)(و هو الله لا إله إلا هو له الحمد فى الا ولى و الاخرة و له الحكم و إليه ترجعون) (70)

ترجمه:

65 - به خاطر بياوريد روزى را كه خداوند آنها را ندا مى دهد و مى گويد: به پيامبران چه پاسخى گفتيد؟

66 - در ايـن هـنـگام همه اخبار بر آنها پوشيده مى ماند (حتى نمى توانند) از يكديگر سؤ الى كنند!

67 - امـا كـسـى كـه تـوبـه كـنـد و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد اميد است از رستگارا باشد.

68 - و پـروردگـار تو هر چه را بخواهد مى آفريند، و هر چه را بخواهد برمى گزيند. آنـهـا (در بـرابـر او) اخـتـيـارى ندارند، منزه است خداوند و برتر است از شريك هائى كه براى او قائل مى شوند.

69 - پروردگار تو مى داند آنچه را كه سينه هاشان پنهان مى دارد و آنچه را كه آشكار مى كند.

70 - او خـدائى اسـت كـه مـعبودى جز او نيست، ستايش براى اوست. در اين جهان و در جهان ديگر، حاكميت (نيز) از آن اوست، و همه شما به سوى او باز مى گرديد.

تفسير:

آيـات مـورد بـحـث، تـعقيبى است بر بحثى كه در آيات گذشته، پيرامون مشركان و سؤ الاتى كه از آنها در قيامت مى شود آمده بود.

بـه دنـبـال سـؤ ال از مـعـبـودهـاى آنـهـا، سـؤ ال ديـگـرى از عـكـس العـمـل آنـان در برابر پيامبران مى شود، مى فرمايد: (روزى را به خاطر بياوريد كه خداوند آنها را ندا مى دهد و مى گويد: در برابر پيامبران چه پاسخى گفتيد)؟!(و يوم يناديهم فيقول ما ذا اجبتم المرسلين ) .

مـسلما آنها براى اين سؤ ال - همچون سؤ ال اول - پاسخى ندارند، آيا بگويند دعوت آنها را اجـابـت كـرديـم كـه ايـن دروغ اسـت و دروغ در آن صـحـنـه خـريـدار نـدارد؟ يـا بگويند تكذيبشان كرديم، به آنها تهمت زديم، ساحرشان ناميديم مجنونشان خوانديم، بر ضد آنـهـا دسـت بـه پـيـكـار مـسـلحـانـه زديـم، و آنـهـا و پـيـروانـشـان را بـه قتل رسانديم؟! چه بگويند؟ هر چه بگويند مايه بدبختى و رسوائى است!

جـائى كـه پـيـامـبـران بـزرگ الهـى در روز قـيـامـت در بـرابـر ايـن سـؤ ال كـه مـردم چـه پاسخى به دعوت شما گفتند، مى گويند: ما در برابر علم تو علمى از خود نداريم، تو علام الغيوبى (مائده - 109) اين كوردلان مشرك چه مى توانند در پاسخ اين سؤ ال بگويند.

لذا در آيه بعد مى فرمايد: در اين هنگام همه اخبار بر آنها پوشيده و پنهان مى ماند و هيچ پاسخى براى گفتن در اختيار ندارند(فعميت عليهم الانباء يومئذ) .

(حـتـى نـمـى تـوانـنـد از يـكـديـگـر سـؤ الى كـنـند) و پاسخى از هم بشنوند(فهم لا يتسائلون ) .

قابل توجه اينكه نسبت عمى و نابينائى در آيه فوق به خبرها داده شده نه به خود آنها، نـمـى گـويـد آنـهـا نابينا مى شوند، بلكه مى گويد: (خبرها از پيدا كردن آنها نابينا هـسـتند)! زيرا بسيار مى شود كه انسان خود از چيزى باخبر نيست اما گوئى خبر دهن به دهـن مى گردد و به سراغ او مى آيد، همانگونه كه بسيارى از اخبار اجتماعى از همين طريق پخش مى شود، اما در آنجا نه افراد، آگاهى دارند و نه خبرها، قابليت نشر!

و بـه ايـن تـرتـيـب همه خبرها بر آنها پوشيده مى شود، هيچ پاسخى در برابر اين سؤ ال كه جواب پيامبران را چه داديد پيدا نمى كنند و سكوتى مطلق سر تا پاى آنها را فرا مى گيرد.

و از آنـجـا كه روش قرآن اين است كه هميشه درها را به روى كافران و گنهكاران باز مى گـذارد تـا در هـر مـرحله اى از فساد و آلودگى باشند بتوانند به راه حق برگردند، در آيـه بـعـد مـى افـزايـد: (امـا كـسـى كـه تـوبـه كـنـد و ايـمـان آورد و عـمـل صـالح انـجـام دهـد امـيـد اسـت از رسـتـگـاران بـاشـد)(فـامـا مـن تـاب و آمـن و عمل صالحا فعسى ان يكون من المفلحين ) .

بـنـابـرايـن راه نـجات شما در سه جمله خلاصه مى شود: بازگشت به سوى خدا ايمان و عمل صالح، كه به دنبال آن مسلما نجات و فلاح و رستگارى است.

تـعـبـيـر بـه (عـسـى ) (امـيـد اسـت ) بـا ايـنـكـه كـسـى كـه داراى ايـمـان و عمل صالح باشد حتما اهل فلاح و رستگارى است، ممكن است به خاطر اين باشد كه اين رسـتـگـارى مـشـروط بـه بـقـاء و دوام اين حالت است و از آنجا كه دوام و بقاء در مورد همه توبه كنندگان مسلم نيست تعبير به عسى شده است.

بعضى از مفسران نيز گفته اند اين تعبير (عسى ) هنگامى كه از شخص كريم صادر شود مفهوم آن قطعى بودن مطلب است و خداوند اكرم الاكرمين است.

آيـه بـعـد در حـقـيـقـت دليـلى اسـت بـر نـفـى شـرك و بـطـلان عقيده مشركان، مى فرمايد: (پروردگار تو هر چه را بخواهد خلق مى كند، و هر چه را بخواهد بر مى گزيند)(و ربك يخلق ما يشاء و يختار) .

آفرينش به دست او است و تدبير و اختيار و گزينش نيز به اراده و فرمان او است.

(آنها در برابر او اختيارى ندارند)(ما كان لهم الخيرة ) .

اخـتـيـار آفـريـنـش بـا او اسـت، اخـتـيـار شـفـاعـت بـه دسـت او، و اخـتـيـار ارسال پيامبران نيز به اراده او است، خلاصه اختيار همه چيز بستگى به مشيت ذات پاك او دارد. بـنـابـرايـن نه از بتها كارى ساخته است، و نه حتى از فرشتگان و انبياء مگر به اجازه او.

بـه هـر حـال اطلاق اختيار در اينجا دليل بر تعميم آنست، يعنى خداوند هم صاحب اختيار در امور تكوينى است و هم تشريعى و هر دو از مقام خالقيت او سر چشمه مى گيرد.

با اينحال چگونه آنها راه شرك مى پويند و چگونه به سوى غير خدا مى روند؟!

لذا در پـايـان آيه مى فرمايد: (منزه است خداوند و برتر و بالاتر است از شريكهائى كه براى او قائل مى شوند)(سبحان الله و تعالى عما يشركون ) .

در رواياتى كه از طرق اهلبيت (عليهم‌السلام ) به ما رسيده آيه فوق به مسأله اختيار و گـزيـنـش امام معصوم از سوى خدا تفسير شده است، و جمله(ما كان لهم الخيرة ) (آنها اخـتـيـارى در ايـن زمـيـنـه نـدارنـد) نـيـز بـر هـمـيـن مـعـنـى تـطـبـيـق شـده و ايـن در واقع از قبيل بيان مصداق روشن است، چرا كه مسأله حفظ دين و آئين، و انتخاب رهبر معصوم براى اين هدف، جز از ناحيه خدا ممكن نيست.

آيه بعد كه سخن از علم گسترده خداوند مى گويد در حقيقت تاءكيدى است و يا دليلى است براى آنچه در آيه قبل از اختيار گسترده خداوند بيان شد، مى فرمايد: (پروردگار تو مى داند آنچه را سينه هاشان پنهان مى دارد، و آنچه را كه آشكار مى كنند)(و ربك يعلم ما تكن صدورهم و ما يعلنون ) .

اين احاطه او بر همه چيز دليلى است بر اختيار او نسبت به همه چيز و ضمنا تهديدى است براى مشركان كه گمان نكنند خدا از نيّات و توطئه هاى آنها آگاه نيست.

آخـريـن آيـه مورد بحث كه در حقيقت، حكم نتيجه گيرى و توضيح براى آيات گذشته در زمـيـنـه نـفـى شـرك دارد، چـهـار وصـف از اوصـاف الهى را منعكس مى كند كه همه فرع بر خالقيت و مختار بودن او است.

نخست مى گويد: (او خدائى است كه معبودى جز او نيست )(و هو الله لا اله الا هو) .

چـگـونـه مـمـكـن است معبودى جز او پيدا شود، در حالى كه خالق منحصر به او است، و همه اختيارات متعلق به او مى باشد، آنها كه به بهانه شفاعت و مانند آن دست به دامن بتها مى زنند، سخت در اشتباهند.

ديگر اينكه تمام نعمتها چه در اين جهان و چه در آن جهان همه از ناحيه او است، و اين لازمه خـالقـيـت مـطـلقـه او مـى بـاشد، لذا مى افزايد (هر حمد و ستايشى نيز به او تعلق مى گيرد چه در اين جهان و چه در آن جهان )(له الحمد فى الاولى و الاخرة ) .

سوم اينكه (حاكم در هر دو عالم او است )(و له الحكم ) .

بديهى است وقتى خالق و مختار او باشد، حاكميت تكوين و تشريع نيز در اختيار او خواهد بود.

چـهـارم ايـنـكـه: (بـازگـشـت همه شما (براى حساب و پاداش و كيفر) به سوى او خواهد بود)(و اليه ترجعون ) .

او اسـت كـه شـمـا را آفـريـده، و او است كه از اعمال شما آگاه است و او است كه حاكم يوم الجزاء مى باشد، بنابر اين حساب و جزاى شما نيز بدست او خواهد بود.

آيه (71) تا (75) و ترجمه

(قـل أرايـتم ان جعل الله عليكم اليل سرمدا الى يوم القيمة من اله غير الله ياتيكم بضياء أفلا تسمعون) (71)(قـل أرايـتـم ان جـعـل الله عـليـكـم النـهـار سـرمـدا الى يـوم القيمة من اله غير الله ياتيكم بليل تسكنون فيه أ فلا تبصرون) (72)(و من رحمته جعل لكم اليل و النهار لتسكنوا فيه و لتبتغوا من فضله و لعلكم تشكرون) (73)(و يوم يناديهم فيقول أين شركائى الذين كنتم تزعمون) (74)(و نـزعـنـا مـن كـل أمـة شـهـيـدا فـقـلنـا هـاتـوا بـرهـانـكـم فـعـلمـوا أن الحـق لله و ضل عنهم ما كانوا يفترون) (75)

ترجمه:

71 - بگو: به من خبر دهيد اگر خداوند شب را براى شما تا روز قيامت جاودان قرار دهد آيا معبودى جز خدا مى تواند روشنائى براى شما بياورد؟ آيا نمى شنويد؟!

72 - بگو: به من خبر دهيد هر گاه خداوند روز را تا قيامت بر شما جاودان كند، كدام معبود غير از الله است كه شبى براى شما بياورد تا در آن آرامش يابيد؟ آيا نمى بينيد؟!

73 - از رحـمـت اوسـت كه براى شما شب و روز قرار داد، تا هم در آن آرامش داشته باشيد و هم براى بهره گيرى از فضل خدا تلاش ‍ كنيد، شايد شكر نعمت او را بجا آوريد.

74 - به خاطر بياوريد روزى را كه آنها را ندا مى دهد و مى گويد كجايند شريكانى كه براى من مى پنداشتيد؟

75 - (در آن روز) از هـر امـتـى گـواهى برمى گزينيم و (به مشركان گمراه ) مى گوئيم دليل خود را بياوريد، اما آنها مى دانند كه حق براى خداست و تمام آنچه را افترا مى بستند از (نظر) آنها گم خواهد شد!

تفسير:

نعمت بزرگ روز و شب

آيات مورد بحث سخن از بخش عظيمى از مواهب الهى مى گويد كه هم دليلى است بر مسأله تـوحـيـد و نـفـى شـرك، و از ايـن نـظـر بـحـث گـذشـتـه را تـكـمـيـل مـى كـنـد، و هـم نـمونه اى است از نعمتهاى خداوند كه به خاطر آن شايسته حمد و سـتـايـش اسـت، سـتـايـشـى كـه در آيات قبل به آن اشاره شد، و هم گواهى است بر مختار بودن او در نظام آفرينش و تدبير اين جهان.

نخست به نعمت بزرگ نور و روشنائى روز كه مايه هر جنبش و حركت است اشاره كرده مى فـرمـايـد: بگو: به من خبر دهيد اگر خداوند شب را بر شما تا روز قيامت جاودان قرار مى داد آيـا مـعـبـودى جـز خـدا مـى تـوانـسـت، نـور و روشـنـائى بـراى شـمـا بياورد؟ آيا نمى شـنـويـد)؟!(قل ارأيتم ان جعل الله عليكم الليل سرمدا الى يوم القيامة من اله غير الله ياتيكم بضياء ا فلا تسمعون ) .

در اينجا تعبير به (ضياء) (نور) مى كند، چرا كه هدف اصلى از روز همان نـور و روشـنـائى اسـت، هـمان نورى كه حيات و زندگى همه موجودات زنده بسته به آن اسـت كـه اگـر نـور آفـتـاب نـبـود، نه درختى مى روئيد و نه گلى مى خنديد، و نه مرغى پـرواز مـى كـرد، نه انسان زنده اى وجود داشت و نه قطره بارانى مى باريد (سرمد) بـه مـعـنـى دائم و هميشگى است (بعضى آن را از ماده (سرد) به معنى (پى درپى ) دانـسـتـه انـد و ميم آن را زائده مى دانند، ولى ظاهر اين است كه خود اين ماده مستقلا به معنى دائم و هميشگى مى باشد).

آيه بعد سخن از نعمت (ظلمت و تاريكى ) به ميان مى آورد مى فرمايد: بگو به من خبر دهـيـد آيـا اگـر خداوند روز را تا قيامت بر شما جاودان كند چه معبودى غير از الله است كه شـبـى بـراى شـمـا بـيـاورد تـا در آن آرامـش يـابـيـد؟ آيـا نـمـى بـيـنـيـد؟!(قـل ا رأيـتـم ان جـعـل الله عـليـكـم النهار سرمدا الى يوم القيامة من اله غيره الله ياتيكم بليل تسكنون فيه ا فلا تبصرون ) .

و در سـومـيـن آيـه كـه در حـقـيـقـت نـتـيـجـه گـيـرى از دو آيـه قـبـل است مى فرمايد: (از رحمت الهى است كه براى شما شب و روز قرار داد، تا از يكسو در آن آرامـش پـيـدا كـنـيـد، و از سـوى ديـگـر بـراى تـامـيـن زنـدگـى و بـهـره گـيـرى از فـضـل خـداونـد تـلاش كـنـيـد، و شـايـد شـكـر نـعـمـت او را بـجـا آوريـد)(و مـن رحـمـتـه جعل لكم الليل و النهار لتسكنوا فيه و لتبتغوا من فضله و لعلكم تشكرون ) .

آرى گـسـتـردگـى دامـنـه رحـمـت خـدا ايـجـاب مـى كـنـد كـه تـمـام وسـائل حـيـات شـمـا را تـامـيـن كند، شما از يكسو نياز به كار و كوشش و حركت داريد كه بدون روشـنـائى روز مـمكن نيست، و از سوى ديگر نياز به استراحت و آرامش كه بدون تاريكى شب كامل نمى شود.

امـروز از نـظـر عـلمـى ثـابـت شـده اسـت كـه در بـرابـر نور تمام دستگاههاى بدن انسان فـعال و سرزنده مى شوند: گردش خون، دستگاه تنفس، حركت قلب، و ساير دستگاهها، و اگـر نـور بـيـش از انـدازه بـتـابـد، سـلولهـا خـسـتـه مى شوند و نشاط جاى خود را به فرسودگى مى دهد. و بر عكس، دستگاههاى بدن در تاريكى شب در آرامش و آسايش عميقى فـرو مـى رونـد و در سـايـه آن تـجـديد قوا و نشاط مى كنند (ما شرح اين معنا را در جلد 8 صفحه 343 و جلد 12 صفحه 41 بيان كرده ايم ).

جـالب توجه اينكه هنگامى كه سخن از شب جاويدان مى گويد، در پايان آيه مى فرمايد: (آيـا نـمى شنويد)؟ و هنگامى كه سخن از روز سرمدى به ميان مى آورد مى فرمايد آيا نمى بينيد؟ اين تفاوت تعبير ممكن است به خاطر اين باشد كه حس متناسب شب گوش ‍ است و شـنـوائى، و حـس مـتناسب روز، چشم است و بينائى تا اين حد قرآن مجيد در تعبيرات خود دقت به خرج داده است.

ايـن نـيـز شايان توجه است كه در پايان اين سخن مساءله شكر را مطرح مى كند، شكر در بـرابـر نظام حساب شده نور و ظلمت، شكرى كه خواه و ناخواه انسان را به شناخت منعم و معرفت او، وا مى دارد، و شكرى كه انگيزه ايمان در مباحث اعتقادى است.

بـار ديـگـر پـس از ذكـر گـوشـه اى از دلائل تـوحـيـد و ابـطـال شـرك بـه سراغ همان سؤ الى مى رود كه در آيات گذشته نيز مطرح شده بود، مـى فـرمـايـد: (روزى را بـه خـاطـر بـياوريد كه خداوند آنها را ندا مى دهد و مى گويد كـجـايـنـد شـريـكـانـى كـه بـراى مـن مـى پـنـداشـتـيـد)؟!(و يـوم يـنـاديـهـم فيقول اين شركائى الذين كنتم تزعمون ) .

آيه عينا همان آيه اى است كه در گذشته (آيه 62 همين سوره ) آمد.

ايـن تـكـرار مـمـكـن اسـت بـه خـاطـر ايـن بـاشـد كـه در قـيـامـت در مـرحـله اول، يـك سـؤ ال انـفـرادى از آنـهـا مـى شـود، تـا به وجدان خويش ‍ بازگردند و شرمنده شوند، اما در مرحله دوم سؤ الى در محضر عموم و شاهدان و گواهان كه در آيه بعد به آن اشاره شده مطرح مى شود تا در حضور آنها از كار خود، شرمنده و شرمسار گردند.

لذا در آيه بعد مى فرمايد: (در آن روز ما از هر امتى گواهى برمى گزينيم )(و نزعنا من كل امة شهيدا) .

سـپـس (بـه مـشـركـان بـيـخـبـر و گـمـراه مـى گـوئيـم: دليل خود را بر شركتان بياوريد)؟!(و قلنا هاتوا برهانكم ) .

ايـنـجـا اسـت كـه هـمـه مـسـائل آفتابى مى شود (و آنها مى دانند كه حق براى خدا است )(فعلموا ان الحق لله ) .

(و تـمـام آنـچـه را افـتـرا مـى بـسـتـنـد از دسـتـشـان مـى رود، و گـم خـواهـد شـد)(و ضل عنهم ما كانوا يفترون ) .

اين گواهان به قرينه آيات ديگر قرآن، همان پيامبرانند كه هر پيامبرى گواه امت خويش اسـت، و پـيـامـبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كه خاتم انبياء است گواه بر همه انـبـيـاء و امـتـهـا، چـنـانـكـه در آيـه 41 سـوره نـسـاء مـى خـوانـيـم:(فـكـيـف اذا جـئنـا مـن كل امة بشهيد و جئنا بك على هؤ لاء شهيدا) : (حال آنها چگونه است آن روز كه براى هر امتى گواهى بر اعمالشان مى طلبيم و تو را گواه آنها قرار مى دهيم )؟

بـه ايـن تـرتـيـب، مـجـلسـى در حـضـور انـبـيـاء و پـيـامـبـران تشكيل مى شود و اين مشركان كوردل و لجوج در آن مجلس بزرگ مورد بازخواست قرار مى گيرند، در آنجا است كه به عـمـق فـاجـعـه شرك آشنا مى شوند، و حقانيت پروردگار و پوچى بتها را به روشنى مى بينند.

جـالب ايـنـكـه قـرآن در ايـنـجـا تـعـبـير به(ضل عنهم ما كانوا يفترون ) مى كند يعنى پـنـدارهـاى بـى اسـاسـشـان در مـورد بتها همه از نظرهاشان محو و غائب مى شود، چرا كه عـرصـه قـيـامـت عـرصـه حـق اسـت و جـائى بـراى بـاطـل در آنـجـا نـيـسـت، باطل از آن صحنه گم مى شود و محو مى گردد.

اگـر در ايـنـجـا بـاطـل پـرده اى از حـق بـر خـود مـى پوشاند و چند روزى به فريبكارى مـشـغول مى شود، در آنجا پرده هاى فريب و نيرنگ كنار مى رود و جز حق چيزى باقى نمى ماند.

در روايـتـى از امـام بـاقـر (عليه‌السلام ) در تـفـسـيـر جـمـله (و نـزعـنـا مـن كـل امـة شـهـيدا) چنين مى خوانيم (و من هذه الامة امامها) يعنى از اين امت نيز امامش را برمى گزينيم.

ايـن سـخـن اشاره به آن است كه در هر عصر و زمانى شاهد و گواه معصومى براى امت لازم است، و حديث فوق از قبل بيان مصداق اين معنا است.