تفسیر نمونه جلد ۱۶

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 28216
دانلود: 3353


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 57 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 28216 / دانلود: 3353
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 16

نویسنده:
فارسی

سوره عنكبوت

مقدمه

اين سوره در (مكه ) نازل شده و داراى 69 آيه است

محتواى سوره عنكبوت

مـشـهـور در مـيـان جـمـعـى از مـحـقـقـيـن ايـن اسـت كـه تـمـام ايـن سـوره در مـكـه نـازل شده است، و به اين ترتيب محتواى آن هماهنگ با محتواى سوره هاى مكى است سخن از مبدء و معاد است، سخن از قيام انبياى بزرگ پيشين و مبارزه آنها با مشركان و بت پرستان جبار و ستمگر و پيروزى آنها و نابودى اين گروه ظالم است.

سـخن از دعوت به سوى حق و آزمايشهاى الهى و بهانه جوئيهاى كفار در زمينه هاى مختلف است.

هر چند جمعى يازده آيه آغاز اين سوره را استثناء كرده اند و معتقدند اين يازده آيه در مدينه نـازل شـده اسـت، انـگـيـزه آنها بر اين اعتقاد، شايد پاره اى از شأن نزولهائى است كه بعدا به آن اشاره خواهيم كرد و بحث از جهاد كه در اين آيات وارد شده، و همچنين اشاره اى كه در بعضى از آنها به مساءله منافقين است، و اينها متناسب با سوره هاى مدنى است.

ولى بـعـدا خـواهـيـم ديـد كه اين امور منافاتى با (مكى ) بودن سوره ندارد، و به هر حال نامگذارى اين سوره به سوره عنكبوت از آيه 41 آن گرفته شده كه بت پرستان را كه تكيه بر غير خدا مى كنند تشبيه به عنكبوت مى كند كه تكيه گاهش، تارهاى سست و بى بنياد است.

به طور كلى مى توان گفت بحثهاى اين سوره در چهار بخش خلاصه مى شود:

1 - بخش آغاز اين سوره كه پيرامون مساءله (امتحان ) و (وضع منافقان ) است و اين دو پـيـونـد نـاگـسـستنى با هم دارند، چرا كه شناخت منافقان جز در طوفانهاى امتحانات و آزمونها ممكن نيست.

2 - بـخـش ديـگـرى كه در حقيقت براى دلدارى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و مؤ منان اندك

نخستين از طريق بيان گوشه هائى از سرنوشت پيامبران بزرگى همچون نوح و ابراهيم و لوط و شـعيب است كه در برابر گردنكشانى همچون نمرود و ثروتمندان خودخواه قرار داشـتـنـد، ابـزار ايـن مـبـارزه، كيفيت اين مبارزه و پايان آن، مشخص شده است تا هم دلدارى بـراى مـؤ مـنـان بـاشـد و هـم هـشـدارى بـراى بـت پـرسـتـان سنگدل و ستمگر كه در عصر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بودند.

3 - بـخـش ديـگـرى از اين سوره كه مخصوصا در اواخر سوره قرار گرفته از توحيد، و نـشـانـه هاى خدا در عالم آفرينش، و مبارزه با شرك، سخن مى گويد، و وجدان و فطرت انسانها را در اينجا به داورى مى طلبد.

4 - قسمت ديگرى از اين سوره مباحث متنوعى پيرامون ضعف و ناتوانى معبودهاى ساختگى، و عـابـدان (عـنـكـبـوت صـفـت ) آنـهـا اسـت و هـمـچـنـيـن عـظـمـت قـرآن و دلائل حـقـانـيـت پـيـامـبـر اسـلام و لجـاجـت مـخـالفـان و نـيـز يـك سـلسـله مـسـائل تـربـيـتـى هـمـچـون نـمـاز، نـيـكـى بـه پـدر و مـادر، اعمال صالح و طرز بحث و برخورد منطقى با مخالفان دور مى زند.

فضيلت اين سوره

در تـفـسـيـر مجمع البيان از پيامبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) چنين آمده اسـت: مـن قـرء سـورة العـنـكـبـوت كـان له مـن الاجـر عـشـر حـسـنـات بـعـدد كـل المـؤ مـنـيـن و المـنـافـقين: (هر كس سوره عنكبوت را بخواند به تعداد تمام مؤ منان و منافقان، ده حسنه براى او نوشته مى شود). مخصوصا در باره تلاوت سوره عنكبوت و روم در ماه رمضان در شب بيست و سوم، فضيلت فـوق العـاده اى وارد شـده اسـت تـا آنـجـا كـه در حـديثى از امام صادق (عليه‌السلام ) مى خـوانـيـم: مـن قـرء سورة العنكبوت و الروم فى شهر رمضان ليلة ثلاث و عشرين فهو و الله مـن اهـل الجـنة، لا استثنى فيه ابدا، و لا اخاف ان يكتب الله على فى يمينى اثما، و ان لهاتين السورتين من الله مكانا: (هر كس سوره عنكبوت و روم را در ماه رمضان شب بيست و سـوم تـلاوت كـند به خدا سوگند اهل بهشت است، و من هيچكس را از اين مساءله استثناء نمى كنم، و نمى ترسم كه خداوند در اين سوگند قاطع من گناهى بر من بنويسد، و مسلما اين دو سوره در پيشگاه خدا بسيار ارج دارد). بدون شك محتواى پربار اين دو سوره و درسهاى مهم توحيدى آن، و برنامه هاى سازنده عـمـلى كـه در ايـن دو سـوره ارائه شـده اسـت كـافـى اسـت كـه هـر انـسـانـى را كـه اهل انديشه و الهام و عمل باشد به بهشت جاويدان سوق دهد. بـلكـه شـايـد تـنـهـا اگـر از نـخـسـتـيـن آيـه سـوره عـنـكـبـوت الهـام بـگـيـريـم، مشمول سـوگـند امام صادق (عليه‌السلام ) شويم، همان آيه اى كه مساءله امتحان عمومى انسانها را مـطـرح مـى كـند و مى گويد: همه بدون استثناء در بوته آزمايشها قرار مى گيرند تا سيه روى شوند آنها كه غش دارند. چـگـونه ممكن است انسان اين آزمون عظيم را كاملا باور داشته باشد و خود را براى آن آماده نسازد، و اهل تقوا و پرهيزگارى نگردد؟

آيه (1) تا (3) و ترجمه

بسم الله الرحمن الرحيم

(الم) (1)(أحسب الناس أن يتركوا أن يقولوا ءامنا و هم لا يفتنون) (2)(و لقد فتنا الذين من قبلهم فليعلمن الله الذين صدقوا و ليعلمن الكاذبين) (3)

ترجمه:

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

1 - الم

2 - آيا مردم گمان كردند به حال خود رها مى شوند و آزمايش نخواهند شد؟!

3 - ما كسانى را كه پيش از آنان بودند آزموديم (و اينها را نيز امتحان مى كنيم ) بايد علم خدا در مورد كسانى كه راست مى گويند و كسانى كه دروغ مى گويند تحقق يابد.

شأن نزول:

بـعـضـى از مـفسران روايتى نقل كرده اند كه بر طبق آن يازده آيه آغاز اين سوره در مدينه نـازل شـده، در مـورد مـسلمانانى كه در مكه بودند و اظهار اسلام مى كردند اما حاضر به هـجـرت بـه مـديـنه نبودند، آنها نامهاى از برادران خود در مدينه دريافت داشتند كه در آن تصريح شده بود: (خدا اقرار به ايمان را از شما نمى پذيرد مگر اينكه هجرت كنيد و به سوى ما بيائيد) آنها تصميم به هجرت گرفتند و

مكه خارج شدند، جمعى از مشركان به تعقيب آنان پرداختند و با آنان پيكار كردند بعضى كـشـتـه شـدنـد و بـعـضـى نـجـات يـافـتـنـد (و احـتـمـالا بـعـضى نيز تسليم شده به مكه بازگشتند).

بـعـضـى ديـگر (آيه دوم ) را در مورد عمار ياسر و جمعى ديگر از مسلمانان نخستين مى دانند كه ايمان آوردند و سخت تحت شكنجه دشمنان واقع شدند.

بـعـضـى گـفـتـه انـد آيـه هـشـتـم در مـورد اسـلام آوردن (سـعـد بـن ابـى وقـاص ) نازل شده.

ولى بـررسـى خـود ايـن آيـات نـشـان مـى دهـد كه هيچ دليلى بر مساءله ارتباط آيات با هـجـرت در آنـهـا نـيـسـت تـنـهـا بيانگر فشارهائى است كه بر مؤ منان در آن زمان از ناحيه دشمنان، و حتى گاه از ناحيه پدران و مادران مشرك آنها وارد مى شد.

اين آيات مسلمانان را تشويق به استقامت و پايمردى در برابر موج فشار دشمن مى كند، و اگـر سـخـن از جـهـاد بـه مـيـان آورده نـيـز ظـاهرا جهاد در همين زمينه است، نه جهاد مسلحانه دسـتـجـمـعـى و گـروهـى، كـه دسـتـور آن در مـديـنـه نازل شد.

و نـيـز اگـر سخن از منافقان مى گويد ممكن است اشاره به گروه سست ايمانى باشد كه احـيـانـا در مـكـه در لابـلاى مسلمانان وجود داشتند، گاه با مسلمانان همراه بودند و گاه با مشركان، و كفه هر كدام سنگينتر مى شد به سوى او مى چرخيدند!

بـه هـر حـال پيوستگى و انسجام آيات اين سوره ايجاب مى كند كه همه آنها را (مكى ) بدانيم و روايات بالا كه خود با يكديگر انسجام ندارد نمى تواند اين بهم پيوستگى را بر هم زند.

تفسير:

آزمايش الهى يك سنت جاويدان

بـاز در آغـاز ايـن سـوره بـه حروف مقطعه (الف - لام - ميم ) برخورد مى كنيم كه تاكنون بارها تفسير آن را از ديدگاه هاى مختلف بيان كرده ايم.

بـعـد از ذكـر حـروف مـقـطـعـه بـه يـكـى از مـهـمـتـريـن مسائل زندگى بشر كه مساءله شدائد و فشارها و آزمونهاى الهى است اشاره مى كند.

نـخـسـت مـى گـويد: (آيا مردم گمان كردند همين اندازه كه اظهار ايمان كنند و شهادت به تـوحـيـد و رسـالت پيامبر دهند به حال خود واگذارده خواهند شد و امتحان نمى شوند)؟!(احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتنون ) .

بـعـد بلافاصله به ذكر اين حقيقت مى پردازد كه امتحان يك سنت هميشگى و جاودانى الهى است، امتحان مخصوص شما جمعيت مسلمانان نيست، سنتى است كه در تمام امتهاى پيشين جارى بـوده اسـت. مـى فـرمـايد: (ما كسانى را كه قبل از آنها بودند آزمايش ‍ كرديم )(ولقد فتنا الذين من قبلهم ) .

آنـهـا را نـيـز در كـوره هـاى سـخـت امـتحان افكنديم، آنها نيز همچون شما در فشار دشمنان بـيـرحـم و جـاهـل و بـيـخـبـر و مـتعصب و لجوج قرار داشتند، هميشه ميدان امتحان باز بوده و گروهى در اين ميدان شركت داشته اند.

بايد هم چنين باشد چرا كه در مقام ادعا هر كس مى تواند خود را برترين مؤ من، بالاترين مـجـاهـد، و فـداكـارتـريـن انسان معرفى كند، بايد وزن و قيمت و ارزش اين ادعاها از طريق آزمون روشن شود، بايد معلوم گردد تا چه اندازه نيات درونى و آمادگيهاى روحى با اين گفته ها هماهنگ يا ناهماهنگ است؟

آرى (بـايـد خـدا بـدانـد چـه كـسـانـى راسـت مـى گـويند، و چه كسانى دروغگو هستند)(فليعلمن الله الذين صدقوا و ليعلمن الكاذبين ) .

بديهى است خدا همه اينها را مى داند، حتى قبل از خلقت انسانها، منظور از علم در اينجا همان تـحـقـق عـينى مسائل و وجود خارجى آنها است، و به تعبير ديگر ظهور آثار و شواهد عملى است، يعنى بايد علم خدا در باره اين گروه عملا در خارج پياده شود، و تحقق عينى يابد، و هر كس آنچه را در درون دارد بيرون ريزد، اين است معنى علم هنگامى كه در اينگونه موارد در مورد خداوند به كار مى رود.

دليـل ايـن مـسـأله نـيـز روشـن اسـت زيـرا نـيـات درونـى و صـفـات بـاطـنـى تـا در عمل انسان تحقق و عينيت پيدا نكند ثواب و جزا و كيفر مفهوم ندارد.

آزمايش براى تحقق بخشيدن به نيات و صفات درونى است.

و به عبارت ديگر اين عالم همچون يك (دانشگاه ) يا يك (مزرعه ) است (اين تشبيهات در متون احاديث اسلامى وارد شده ) برنامه اين است كه در دانشگاه استعدادها شكوفا گردد، لياقتها پرورش يابد، و آنچه در مرحله (قوه ) است به (فعليت ) برسد.

بايد در اين مزرعه نهاد بذرها ظاهر گردد، و از درون آنها جوانه ها بيرون آيد، جوانه ها سـر از خـاك بـردارنـد، پـرورش يـابند، نهال كوچكى شوند و سرانجام درختى تنومند و بارور، و اين امور هرگز بدون آزمايش و امتحان ممكن نيست.

و از ايـنـجـا مـى فـهـمـيـم كـه آزمـايـشهاى الهى نه براى شناخت افراد است، بلكه براى پرورش و شكوفائى استعدادها است.

بنابراين اگر ما آزمايش مى كنيم براى كشف مجهولى است، اما اگر خداوند آزمايش مى كند بـراى كشف مجهول نيست كه علمش به همه چيز احاطه دارد بلكه براى پرورش استعدادها و به فعليت رسانيدن قوه ها است.

نكته:

1 - آزمونها در چهره هاى مختلف

گـرچـه بـيـان عـمـومـيـت امـتـحـان بـراى تـمـام اقـوام و جـمـعـيـتـهـا، اثـر سـازنـده بـسـيار قـابـل مـلاحـظه اى براى مؤ منان مكه كه در آن روز در اقليت شديدى بودند داشت و توجه بـه ايـن واقـعيت آنها را در مقابل دشمنان، سخت مقاوم و شكيبا مى كرد، ولى اين منحصر به مـؤ مـنان مكه نبود بلكه هر گروه و جمعيتى به نوعى در اين سنت الهى شريك و سهيمند و امتحانات خداوند در چهره هاى گوناگون به سراغ آنها مى آيد.

گـروهـى در مـحيطهائى قرار مى گيرند كه از هر نظر آلوده است، وسوسه هاى فساد از هـر طـرف آنـهـا را احـاطـه مـى كـنـد، امتحان بزرگ آنها اين است كه در چنين جو و شرائطى همرنگ محيط نشوند و اصالت و پاكى خود را حفظ كنند.

گـروهـى در فـشـار مـحـرومـيـتـها قرار مى گيرند، در حالى كه مى بينند اگر حاضر به مـعـاوضـه كـردن سـرمـايه هاى اصيل وجود خود باشند، فقر و محروميت به سرعت درهم مى شكند، اما به بهاى از دست دادن ايمان و تقوا و آزادگى و عزت و شرف، و همين آزمون آنها است.

گـروهـى ديـگـر بـر عـكس غرق در نعمت مى شوند و امكانات مادى از هر نظر در اختيارشان قرار مى گيرد، آيا در چنين شرائطى، قيام به وظيفه شكر نعمت مى كنند؟ يا غرق در غفلت و غـرور و خـودخـواهـى و خـودبـيـنـى، غـرق در لذات و شـهـوات و بيگانگى از جامعه و از خويشتن مى شوند؟!

گـروهـى - هـمچون غرب و شرق زده هاى عصر ما - با كشورهائى روبرو مى شوند كه در عين دورى از خدا و فضيلت و اخلاق، از تمدن مادى خيره كننده اى بهرهمندند و رفاه اجتماعى قابل ملاحظه اى دارند، در اينجا جاذبه نيرومند مرموزى آنها را به سوى اين نوع زندگى مى كشاند كه به قيمت زير پا نهادن همه اصولى كه به آن اعـتـقـاد دارنـد و بـه قـيـمت تن دادن به ذلت وابستگى چنان زندگى را براى خود و جامعه خويش ‍ فراهم سازند، اين نيز يكنوع آزمون است.

مـصـيـبـتها، درد و رنجها، جنگ و نزاعها، قحطى و گرانى و تورم، حكومتهاى خودكامه، كه انـسـانـهـا را بـه بـردگـى و اسـارت خود دعوت مى كنند و آنها را به تسليم در برابر برنامه هاى طاغوتى خود فرا مى خوانند، و بالاخره امواج نيرومند هواى نفس و شهوت، هر يك از اينها وسيله آزمايشى است بر سر راه بندگان خدا، و در همين صحنه ها است كه ايمان و شخصيت و تقوى و پاكى و امانت و آزادگى افراد مشخص مى شود.

اما براى پيروزى در اين آزمونهاى سخت، جز تلاش و كوشش مستمر و تكيه بر لطف خاص پروردگار راهى نيست.

جـالب ايـنـكـه در حـديـثـى كـه در اصول كافى از بعضى از معصومين در تفسير آيه(احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتنون) آمده چنين مى خوانيم: يفتنون كما يفتن الذهب، ثـم قـال يـخـلصـون كـمـا يـخلص الذهب!: (آزمايش مى شوند همانگونه كه طلا در كوره آزمـايش مى شود، و خالص مى شوند همانگونه كه فشار آتش ناخالصيهاى طلا را از بين مى برد و آن را خالص مى كند).

بـه هـر حـال عـافـيت طلبانى كه گمان مى كنند همين اندازه كه اظهار ايمان كنند در صف مؤ منان قرار مى گيرند و در اعلى عليين بهشت همنشين پيامبران و صديقين و شهداء خواهند بود سخت در اشتباهند.

به گفته امير مؤ منان على (عليه‌السلام ) در نهج البلاغه و الذى بعثه بالحق لتبلبلن بـلبـلة، و لتـغربلن غربلة، و لتساطن سوط القدر، حتى يعود اسفلكم اعلاكم و اعلاكم اسفلكم: (سوگند به كسى كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را به حق مبعوث كـرده بـه شـدت مـورد آزمـايـش قـرار مـى گـيـريـد، و غـربـال مـى شـويـد، و هـمـانـند محتويات يك ديگ به هنگام جوشش، زير و رو خواهيد شد، آنچنان كه بالاى شما پائين و پائين بالا قرار خواهد گرفت )!.

ايـن سخن را هنگامى مى گويد كه تازه مردم با او بيعت كرده اند و در انتظار اين هستند كه بـبـيـنـنـد او با تقسيم اموال بيت المال و مقامها چه مى كند؟! آيا با همان معيارهاى گذشته و تبعيضها يا بر معيار تلخ عدالت محمدى؟!

آيه (4) تا (7) و ترجمه

(أم حسب الذين يعملون السيات أن يسبقونا ساء ما يحكمون) (4)(من كان يرجوا لقاء الله فان أجل الله لات و هو السميع العليم) (5)(و من جاهد فانما يجاهد لنفسه ان الله لغنى عن العالمين) (6)(و الذيـن أمـنـوا و عـمـلوا الصـالحات لنكفرن عنهم سياتهم و لنجزينهم أحسن الذى كانوا يعملون) (7)

ترجمه:

4 - آيـا كـسـانى كه اعمال بد بجا مى آورند گمان كردند از حوزه قدرت ما بيرون خواهند رفت؟ چه بد داورى مى كنند؟

5 - كـسـى كـه امـيـد بـه لقاء الله (و رستاخيز) دارد (بايد در اطاعت فرمان او فروگذار نكند) زيرا زمانى را كه خدا تعيين كرده سرانجام فرا مى رسد، و او شنوا و دانا است.

6 - كسى كه جهاد و تلاش كند براى خود جهاد مى كند، چرا كه خداوند از همه جهانيان بى نياز است.

7 - و كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند گناهان آنها را مى پوشانيم (و مى بخشيم ) و آنها را به بهترين اعمالى كه انجام داده اند پاداش مى دهيم.

تفسير:

فرار از حوزه قدرت خدا ممكن نيست!

در آيـات گـذشـتـه سـخـن از آزمـايـش عـمـومى مؤ منان بود، و نخستين آيه مورد بحث تهديد شـديـدى بـراى كـفـار و گـنهكاران است، تا گمان نكنند اگر مؤ منان را تحت فشار قرار دادنـد و مـجـازاتـهـاى الهـى فـورا دامـان آنـهـا را فـرو نـگـرفـت خـدا از آنـهـا غافل است و يا قدرت بر عذاب آنها ندارد.

مـى فـرمـايـد: (آيا كسانى كه سيئات را انجام مى دهند گمان كردند بر ما پيشى خواهند گـرفـت، و از چـنـگـال كـيـفر ما رهائى خواهند يافت؟ چه بد قضاوتى كردند)!(ام حسب الذين يعملون السيئات ان يسبقونا ساء ما يحكمون ) .

مـهـلت الهـى آنـهـا را مـغـرور نـكـنـد كـه اين نيز براى آنها آزمونى است و فرصتى براى توبه و بازگشت.

ايـنـكـه بـعـضـى از مـفسران آيه فوق را اشاره به مؤ منين گنهكار دانسته اند به هيچوجه مناسب سياق آيات نيست بلكه قرائن گواهى مى دهد كه منظور مشركان و كفار است.

سـپـس بار ديگر به سراغ برنامه هاى مؤ منان و اندرز به آنها مى رود مى گويد: (هر كـسى اميد لقاء پروردگار دارد بايد آنچه در توان دارد از اطاعت فرمان او مضايقه نكند، زيـرا زمانى را كه خداوند تعيين كرده سرانجام فرا مى رسد)(من كان يرجوا لقاء الله فان اجل الله لات ) .

آرى ايـن وعـده الهـى تـخـلف نـاپـذيـر اسـت، و راهـى اسـت كـه بـه هـر حال بايد پيموده شود.

و از ايـن گـذشـتـه خـداونـد سـخـنـان شـمـا را مـى شـنـود و از اعمال و نيات شما آگاه است كه (او شنوا و دانا است )(و هو السميع العليم ) .

در ايـنـكـه مـنـظور از (لقاء الله ) (ملاقات پروردگار) چيست؟ بعضى آن را به معنى مـلاقـات فـرشـتگان پروردگار، و بعضى به معنى ملاقات حساب و جزاء، و بعضى به ملاقات حكم و فرمان حق تفسير كرده اند، و بعضى آن را كنايه از قيامت و رستاخيز دانسته اند، در حالى كه دليلى ندارد كه آيه را به اين معانى مجازى تفسير كنيم.

بـايد گفت: لقاى پروردگار در قيامت، نه يك ملاقات حسى است كه يك لقاى روحانى و يـكـنـوع شـهـود بـاطـنـى اسـت، چـرا كـه در آنـجـا پـرده هـاى ضـخـيـم عـالم مـاده از مقابل چشم جان انسان كنار مى رود، و حالت شهود به انسان دست مى دهد.

بـه گـفـتـه (عـلامـه طباطبائى ) در الميزان، منظور از لقاء الله آنست كه بندگان در مـوقـفـى قـرار مـى گـيرند كه حجابى ميان آنها و پروردگارشان نيست، زيرا طبيعت روز قيامت ظهور حقايق است چنانكه قرآن مى گويد:(و يعلمون ان الله هو الحق المبين) : (آن روز خواهند دانست كه خدا حق آشكار است ) (سوره نور آيه 25).

آيـه بـعـد در حـقـيـقـت تـعـليـلى اسـت بـراى آنـچـه در آيـه قـبل گذشت، مى گويد: اينكه دستور داده شده مؤ منان به لقاء الله آنچه در توان دارند فروگذار نكنند

بـه خـاطـر ايـن اسـت كـه (هـر كـسـى جـهـادى كـنـد و تـلاش و كـوشـشـى كـنـد و تـحـمـل مـصـائب و مـشـكـلاتـى نمايد در حقيقت براى خود جهاد كرده است، چرا كه خدا از همه جهانيان بى نياز است )(و من جاهد فانما يجاهد لنفسه ان الله لغنى عن العالمين ) .

برنامه آزمون الهى، جهاد با هواى نفس، و مبارزه با دشمنان سرسخت براى حفظ ايمان و پاكى و تقوا، برنامه خود انسان است، و گرنه خداوند وجودى است نامتناهى از هر نظر و هـيچ نيازى ندارد كه به وسيله عبادت يا اطاعت بندگان بر طرف شود، كمبودى ندارد كه ديگران به او بدهند، بلكه ديگران هر چه دارند از او دارند، از خودشان چيزى ندارند.

از ايـن بـيـان روشن مى شود كه (جهاد) در اينجا الزاما به معنى جهاد مسلحانه با دشمن نـيـسـت، بـلكه همان معنى اصلى لغوى خود را دارد كه هرگونه تلاش و كوشش را براى حـفـظ ايمان و تقوى، و تحمل انواع شدائد و مبارزه هاى موضعى را با دشمن لجوج و كينه توز شامل مى شود.

خلاصه اينكه تمام منافع اين جهاد به شخص مجاهد باز مى گردد و او است كه خير دنيا و آخرت را در پرتو جهادش تحصيل مى كند، و حتى اگر جامعه از بركات اين جهاد بهره مند شـود در مـرحـله بـعد خواهد بود، بنابراين هرگاه توفيق اين جهاد نصيب كسى شود بايد خدا را بر اين نعمت بزرگ سپاس گويد.

آخـريـن آيـه مـورد بـحـث، تـوضـيـح و تـكـميلى است براى آنچه بطور سربسته در آيه قـبـل تحت عنوان (جهاد) آمده بود، در اينجا حقيقت جهاد را شكافته و چنين بازگو مى كند: (كـسـانـى كـه ايـمان آوردند و عمل صالح انجام دادند گناهان آنها را مى پوشانيم )(و الذين آمنوا و عملوا الصالحات لنكفرن عنهم سيئاتهم )

بـنـابـرايـن نـخـسـتـيـن فـايـده ايـن جـهـاد بـزرگ (ايـمـان و عمل صالح ) تكفير

و پـوشـانـدن گـنـاهـان است كه عائد خود انسان مى شود، همانگونه كه ثواب آن هم از آن خودشان مى باشد، چنانكه قرآن در پايان همين آيه مى گويد: (ما به طور قطع آنها را بـه بـهـتـريـن اعـمـالى كـه انـجام دادند پاداش مى دهيم )(و لنجزينهم احسن الذى كانوا يعملون ) .

(نـكـفـر) از مـاده (تـكـفـيـر) در اصـل بـه مـعـنـى (پـوشـاندن ) است، و منظور از پوشاندن گناهان در اينجا عفو و بخشش الهى است.

تـعـبـيـر بـه (احـسـن الذى كـانـوا يـعـمـلون ) بـا ايـنـكـه خـداونـد هـمـه اعـمـال نـيـك را جزا مى دهد چه (حسن ) باشد و چه (احسن ) (چه خوب چه خوبتر) ممكن است اشاره به اين باشد كه ما همه اعمال خوب آنها را به حساب بهترين آنها مى گذاريم، يـعـنـى اگر بعضى از اعمال آنها عالى و بعضى خوب يا متوسط است همه را به حساب عـالى مـى گـذاريـم و اين است معنى تفضل پروردگار كه در آيات ديگر قرآن (مانند آيه 38 نـور) نـيـز بـه آن اشاره شده است:(ليجزيهم الله احسن ما عملوا و يزيدهم من فضله) : (تا خداوند بهترين اعمال آنها را پاداش دهد و از فضلش بر آن بيفزايد).

آيه (8) تا (9) و ترجمه

(و وصـينا الانسان بوالديه حسنا و ان جاهداك لتشرك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهما الى مرجعكم فانبئكم بما كنتم تعملون) (8)(و الذين امنوا و عملوا الصالحات لندخلنهم فى الصالحين) (9)

ترجمه:

8 - مـا به انسان توصيه كرديم كه به پدر و مادرش نيكى كند، و اگر آنها تلاش كنند كـه بـراى مـن شـريكى قائل شوى كه به آن علم ندارى، از آنها اطاعت مكن، بازگشت همه شما به سوى من است، و شما را از آنچه انجام مى داديد با خبر خواهم ساخت.

9 - كـسـانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آنها را در زمره صالحان وارد خواهم كرد.

شأن نزول:

روايات مختلفى در شاءن نزول آيه فوق آمده است كه عصاره همه آنها يكى است و آن اينكه: (بـعـضى از مردانى كه در مكه بودند ايمان و اسلام را پذيرفتند هنگامى كه مادر آنها از ايـن مـساءله آگاه شد تصميم گرفت كه غذا نخورد، آب ننوشد، تا فرزندش از اسلام بـازگـردد! گـرچـه هـيـچـكـدام از ايـن مـادران بـه گفته خود وفا نكردند و اعتصاب غذا را شكستند، ولى آيه فوق نازل شـد و خـط روشنى در برخورد با پدر و مادر در زمينه مساءله ايمان و كفر به دست همگان داد.

تفسير:

برترين توصيه نسبت به پدر و مادر

يكى از مهمترين آزمايشهاى الهى مساءله (تضاد) خط ايمان و تقوا، با پيوندهاى عاطفى و خويشاوندى است، قرآن در اين زمينه تكليف مسلمانان را به روشنى بيان كرده است.

نخست به عنوان يك قانون كلى كه از ريشه هاى عواطف و حقشناسى سرچشمه مى گيرد مى فـرمـايـد: (مـا بـه انسان توصيه كرديم نسبت به پدر و مادرش نيكى كند)(و وصينا الانسان بوالديه حسنا) .

گـرچـه ايـن يـك حكم تشريعى است ولى اين مساءله پيش از آنكه يك لازم تشريعى باشد بـه صـورت يـك قـانـون تـكوينى در نهاد همه انسانها وجود دارد، و مخصوصا تعبير به انـسـان در اينجا جلب توجه مى كند، چرا كه اين قانون مخصوص به مؤ منان نيست، بلكه هـر كـس ‍ شـايـسـتـه نام انسان است بايد در برابر پدر و مادر حقشناس باشد، و احترام و تـكـريـم و نـيـكـى بـه آنـهـا را در تـمـام عـمـر فـرامـوش نـكـنـد، هـر چـنـد بـا ايـن اعمال هرگز نمى تواند دين خود را به آنها اداء كند.

سپس براى اينكه كسى تصور نكند كه پيوند عاطفى با پدر و مادر مى تواند بر پيوند انـسـان بـا خـدا و مـسـأله ايـمان حاكم گردد، با يك استثناء صريح مطلب را در اين زمينه روشـن كـرده، مـى فـرمـايـد: (و اگـر آن دو (پدر و مادر) تلاش و كوشش كنند و به تو اصـرار ورزنـد كه براى من شريكى قائل شوى، كه به آن علم ندارى، از آنها اطاعت مكن )(و ان جاهداك لتشرك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهما) .

تعبير به (جاهداك )، مفهومش به كار گرفتن نهايت تلاش و كوشش و اصرار آنها است.

و تـعـبـيـر بـه (مـاليـس لك بـه عـلم ) (چيزى كه به آن علم ندارى ) اشاره به منطقى نـبـودن شـرك اسـت، چون اگر واقعا شرك صحيح بود، دليلى بر آن وجود داشت، و به تعبير ديگر جائى كه انسان علم به چيزى نداشته باشد بايد از آن پيروى نكند، تا چه رسد به اينكه علم به بطلان آن داشته باشد.

پـيـروى از چـنـيـن چـيـزى پيروى از جهل است، اگر پدر و مادر تو را وادار به پيروى از جهل كنند اطاعت آنها مكن، اصولا تقليد كوركورانه غلط است حتى اگر در مورد ايمان باشد تا چه رسد به شرك و كفر.

هـمـيـن تـوصـيـه در مورد پدر و مادر در سوره لقمان نيز آمده است، با اين اضافه كه در آنـجـا مـى فرمايد: و صاحبهما فى الدنيا معروفا: (در عين اينكه دعوت آنها را به شرك مـپـذيـر در امـور دنـيـا نـسـبـت بـه آنـهـا ارفـاق كـن و در مـعـاشـرت بـا آنـهـا بـه نـيـكـى عمل نما) مبادا كسى چنين تصور كند كه مخالفت با پدر و مادر در مورد دعوت به شرك، دليل بر بد رفتارى با آنها است، و اين نهايت تاءكيد اسلام را در مورد احترام به پدر و مادر ثابت مى كند.

به اين ترتيب از اينجا يك اصل كلى استفاده مى شود كه هيچ چيز نمى تواند بر ارتباط انسان با خدا حاكم گردد كه آن مقدم بر همه چيز است، حتى بر پيوند با پدر و مادر كه نزديكترين پيوندهاى عاطفى است.

حـديـث مـعـروف لا طـاعـة لمـخـلوق فـى مـعـصـية الخالق: (اطاعت از مخلوق در عصيان خالق روانـيـسـت ) كـه از امـيـر مـؤ مـنـان عـلى (عليه‌السلام ) نقل شده معيار روشنى را در اين مسائل به دست مى دهد.

و در پـايان آيه مى افزايد: (بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را از اعمالى كـه انـجـام مى داديد آگاه مى سازم ) و پاداش و كيفر آن را بى كم و كاست در اختيارتان خواهم گذاشت(الى مرجعكم فانبئكم بما كنتم تعملون ) .

ايـن جـمـله در حـقـيـقـت تـهديدى است براى كسانى كه راه شرك را مى پويند، و كسانى كه ديـگـران را بـه ايـن راه دعـوت مـى كـنـنـد، زيـرا صـريـحـا مـى گويد: خداوند حساب همه اعمال آنها را نگاه مى دارد و به موقع تحويل آنها مى دهد.

آيـه بـعـد بـار ديـگـر حـقـيـقـتـى را كـه قـبـلا در مـورد كـسـانـى كـه ايـمـان و عمل صالح دارند بيان شد تكرار و تأكيد مى كند، مى فرمايد: (كسانى كه ايمان آورده انـد و عـمـل صـالح انـجـام مـى دهـنـد آنـهـا را در زمـره صـالحـان داخل خواهيم كرد)(و الذين آمنوا و عملوا الصالحات لندخلنهم فى الصالحين ) .

اصـولا عـمـل انـسـان بـه انـسـان رنـگ مـى دهـد، عـمـل صالح انسان را از نظر روحى به رنگ خود در مى آورد و در زمره صالحان وارد مى كند، و عمل سوء در زمره بدان و(ناصالحان ) .

در ايـنـكـه ايـن تـكـرار بـه چـه مـنـظـور اسـت بـعـضـى گـفـتـه انـد در آيـات قبل اشاره به كسانى بود كه راه حق را مى سپردند، و در اينجا اشاره به كسانى است كه هـاديان اين راه و دليلان طريق توحيدند، زيرا تعبير به (صالحين ) در مورد بسيارى از انبياء آمده است كه از خدا مى خواستند آنها را به صالحان ملحق كند.

ايـن احـتـمـال نـيـز وجود دارد كه در آيات قبل، سخن از بخشش گناهان و جزاى شايسته اين گـروه مـؤ مـنـان بـود، ولى در ايـنـجـا اشـاره به مقام والاى آنها است كه خود پاداشى است ديگر، آنها در صف صالحان، در صف پيامبران و صديقين و شهدا قرار مى گيرند و همدم و همنشين آنهايند.

نكته:

نيكى به پدر و مادر

ايـن نـخـسـتـيـن بار نيست كه قرآن به اين مسأله مهم انسانى اشاره مى كند، قبلا در سوره اسراء آيه 23 اشاره شده و بعدا در سوره لقمان آيه 14 و 15 و احقاف آيه 15 نيز به اين موضوع مهم اشاره خواهد كرد.

در حـقـيـقـت اسـلام بـرتـريـن احـتـرام را بـراى ايـن دو تـن قـائل اسـت، كـه حـتـى در صـورت مـشـرك بودن، و دعوت به شرك كردن كه منفورترين كارها در نظر اسلام است باز حفظ احترام آنها را - در عين عدم پذيرش دعوت آنها به شرك - واجب مى شمرد.

ايـن در واقـع يكى از آزمايشهاى بزرگ الهى است كه در آغاز اين سوره به آن اشاره شده اسـت، چـرا كـه گـاهـى آنـهـا بـه سـالهـائى از عـمـر مـى رسند كه نگهدارى و تحملشان مـشـكـل مـى شـود، ايـنـجا است كه بايد فرزندان، امتحان خود را در زمينه حقشناسى و اطاعت فرمان خدا بدهند، و از پدران و مادران به بهترين وجه نگاهدارى كنند.

در حديثى از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى خوانيم: شخصى خدمتش آمد و عرض كـرد: مـن بـه چـه كـسـى نـيـكـى كـنـم؟ فـرمـود: بـه مـادرت، دوبـاره سـؤ ال كـرد: بـعـد از او بـه چـه كـسـى؟ فـرمـود: بـه مـادرت، بـار سـوم سـؤ ال كرد: بعد از او به چه كسى؟ باز فرمود: به مادرت! و در چهارمين بار توصيه پدر و سپس ساير بستگان را به ترتيب نزديكى آنها با انسان فرمود.

در حـديـث ديـگـرى كـه در بـسـيارى از كتب آمده است پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: الجنة تحت اقدام الامهات: (بهشت زير پاى مادران است ) (و تنها از طريق خضوع و همچون خاك راه بودن در برابر آنها مى توان به بهشت برين راه يافت ).