تفسیر نمونه جلد ۱۶

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 28223
دانلود: 3353


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 57 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 28223 / دانلود: 3353
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 16

نویسنده:
فارسی

آيه (23) تا (25) و ترجمه

(مـن أيـاتـه مـنـامـكـم بـالليـل و النـهـار و ابـتـغـاؤ كم من فضله إن فى ذلك لايات لقوم يسمعون) (23)(و مـن أيـاتـه يـريـكم البرق خوفا و طمعا و ينزل من السماء ماء فيحى به الا رض بعد موتها إن فى ذلك لايات لقوم يعقلون) (24)(و مـن أيـاتـه أن تـقـوم السـمـاء و الارض بأ مره ثم إذاد عاكم دعوة من الا رض إ ذا أنتم تخرجون) (25)

ترجمه:

23 - و از نـشـانـه هاى او خواب شما در شب و روز است، و تلاش و كوششتان براى بهره گـيـرى از فـضـل پروردگار (و تامين معاش ) در اين امور نشانه هائى است براى آنها كه گوش شنوا دارند!

24 - و از آيـات او ايـن اسـت كـه بـرق (و رعد) را به شما نشان مى دهد كه هم مايه ترس اسـت و هـم امـيـد (تـرس از صـاعـقـه، و امـيـد بـه نزول باران ) و از آسمان آبى فرو مى فرستد كه زمين را بعد از مردن به وسيله آن زنده مى كند، در اين نشانه هائى است براى جمعيتى كه عقل خود را به كار مى گيرند.

25 - و از آيـات او ايـن است كه آسمان و زمين به فرمان او برپاست سپس هنگامى كه شما را (در قيامت ) از زمين فرا مى خواند ناگهان همه خارج مى شويد (و در صحنه محشر حضور مى يابيد).

تفسير:

باز هم نشانه هاى عظمت او در برون و درون بـه دنـبـال بـحثهاى گذشته پيرامون آيات پروردگار در آفاق و انفس، آيات مورد بحث به گفتگو پيرامون بخش ديگرى از اين آيات بزرگ مى پردازد.

نـخـسـت پـديـده خـواب را بـه عـنـوان يـك پـديـده مهم آفرينش و نمودارى از نظام حكيمانه آفريننده آن مورد توجه قرار داده مى گويد:

(از آيـات او خـواب شـمـا در شـب و روز اسـت، و نـيـز تـلاش و كـوشش شما براى بهره گـيـرى از فـضـل پـروردگـار و تـامـيـن نـيـازمـنـديـهـاى زنـدگـى )(و مـن آياته منامكم بالليل و النهار و ابتغاءكم من فضله ) .

و در پايان مى افزايد: (در اين امور آيات و نشانه هائى است براى آنها كه گوش شنوا دارند)(ان فى ذلك لايات لقوم يسمعون ) .

ايـن حـقـيقت بر هيچ كس پوشيده نيست كه همه موجودات زنده براى تجديد نيرو و به دست آوردن آمـادگـى لازم بـراى ادامه كار و فعاليت نياز به استراحت دارند، استراحتى كه به طـور الزامـى به سراغ آنها بيايد، و حتى افراد پر تلاش و يا حريص را ناگزير به انجام آن سازد.

چـه عـاملى براى وصول به اين هدف بهتر از خواب تصور مى شود كه الزاما به سراغ انـسـان مـى آيـد و او را وادار مـى كـنـد كـه تـمـام فـعـاليـتـهـاى جـسـمـانى و بخش مهمى از فـعـاليـتـهاى فكرى و مغزى خويش را تعطيل كند، تنها دستگاه هائى از جسم همانند قلب و ريه و بخشى از فعاليتهاى مغزى كه براى ادامه حيات لازم است به كار خود ادامه مى دهند آنهم بسيار آرام و آهسته.

ايـن مـوهـبت بزرگ الهى سبب مى شود كه جسم و روح انسان به اصطلاح سرويس شود، و با بروز حالت خواب كه يك نوع وقفه و تعطيل كار بدن است

آرامش و رفع خستگى حاصل گردد، و انسان حيات و نشاط و نيروى تازهاى پيدا كند.

مـسـلمـا اگـر خواب نبود روح و جسم انسان بسيار زود پژمرده و فرسوده مى شد، و بسيار زود پـيـرى و شـكـسـتـگـى بـه سـراغ او مـى آمـد، بـه هـمـيـن دليل خواب متناسب و آرام، راز سلامت، و طول عمر، و دوام نشاط جوانى است.

قـابـل تـوجـه ايـنـكـه اولا خـواب را قـبـل از (ابـتـغـاء فـضـل اللّه ) كـه در آيات قرآن به معنى تلاش براى روزى است قرار داده، اشاره به ايـنـكـه پـايـه اى بـراى آن مـحـسـوب مـى شـود، چـرا كـه بـدون خـواب كـافـى (ابتغاء فـضل اللّه ) مشكل است. (ثانيا) درست است كه خواب معمولا در شب است و تلاش معاش در روز، امـا چـنـان نـيـست كه انسان نتواند اين برنامه را به هنگام لزوم تغيير دهد، بلكه خـداونـد انـسـان را چـنـان آفـريـده كـه مـى تواند برنامه خواب خود را تغيير داده، و بر ضـرورتـهـا و نـيـازهـا مـنـطـبـق سـازد، تـعـبـيـر بـه (مـنـامـكـم بالليل و النهار) (خواب شما در شب و روز) گويا اشاره به همين نكته است.

بـدون شـك بـرنـامـه اصـلى خـواب مـربـوط بـه شب است، و شب به خاطر آرامشى كه از تـاريـكـى پـديـد مـى آيـد اولويـت خاصى در اين مورد دارد، اما گاه شرائطى در زندگى انـسـان پـيـدا مى شود كه مثلا مجبور مى شود شبانه سفر كند و روز استراحت نمايد، اگر برنامه تنظيم خواب در اختيار انسان نبود چه مشكلى پيش مى آمد؟ اهميت اين مطلب مخصوصا در عصر ما كه بسيارى از مؤ سسات صنعتى و پزشكى و درمانى مجبورند بطور مداوم در تـمـام شـبـانـه روز كار كنند و تعطيل برنامه هاى آنها ممكن نيست، و لذا كارگران در سه نوبت به كار مى پردازند، از هر زمان ديگرى روشنتر است.

نـيـاز جـسـم و روح انـسـان بـه خـواب بـه انـدازهـاى زيـاد اسـت كـه تـوانـائى و تحمل انسان در برابر بيخوابى بسيار كم است و از چند شبانه روز تجاوز نمى كند،

به همين جهت جلوگيرى از خواب هميشه به عنوان يكى از دردناكترين شكنجه ها نزد جباران و طاغوتيان شناخته شده است.

و نـيـز به همين دليل يكى از طرق درمان مؤ ثر بسيارى از بيماريها اين است كه بيمار را در خواب عميق فرو مى برند، و از اين راه توان و نيروى بيمار را افزايش مى دهند.

البـتـه هـيـچ كـس نـمـى تـوانـد مقدار معينى را به عنوان (مقدار خواب لازم ) براى عموم انـسـانـهـا تـعـيـيـن كـنـد، چـه ايـنـكـه ايـن امـر بـسـتـگـى بـه سـن و سـال و وضـع و مـوقـعـيـت اشخاص و چگونگى ساختمان روحى و جسمى آنها دارد، آنچه مهم اسـت ايـنـكـه (خـواب كـافـى ) مـقـدارى است كه انسان بعد از آن احساس كند از اين نظر اشباع شده است، درست همانگونه كه در مورد آب و مقدار غذا احساس سيرى مى كند.

ايـن نـيـز قـابـل توجه است كه علاوه بر (طول ) زمان خواب، عمق آن نيز اهميت ويژهاى دارد، اى بسا يك ساعت خواب عميق كار چند ساعت خواب سطحى را در بازسازى روح و جسم انسان انجام مى دهد.

البـتـه در آنـجـا كـه خـواب عـمـيق ممكن نباشد (نعاس ) (خواب خفيف ) هم يكى از نعمتهاى الهى است، چنانكه در آيه 11 سوره انفال در مورد مجاهدان بدر از آن ياد شده، چرا كه در ميدان جنگ خواب عميق نه امكان پذير است و نه مفيد و سودمند.

بـه هـر حـال نـعمت خواب، و آرامش و آسايش ناشى از آن و نيز قدرت و نشاطى كه بعد از خـواب پـيـدا مـى شـود از نـعـمـتـهـائى اسـت كـه بـا هـيـچ بـيـانـى قابل توصيف نيست.

آيـه بـعـد كه پنجمين قسمت از آيات عظمت خدا را بيان مى كند باز به سراغ آيات آفاقى مى رود، و مسئله باران و رعد و برق و حيات زمين را پس از مرگ

مـورد تـوجـه قـرار داده، مـى گويد: (از نشانه هاى خدا اين است كه برق را كه هم مايه ترس است هم مايه اميد، به شما نشان مى دهد)(و من آياته يريكم البرق خوفا و طمعا) .

(تـرس ) از خطرات ناشى از برق كه گاه به صورت (صاعقه ) در مى آيد و هر چـيـز را در حـوزه آن قـرار گـيـرد آتـش مـى زنـد و خـاكـسـتـر مـى كـنـد، و (اميد) از نظر نزول باران كه غالبا بعد از رعد و برق به صورت رگبار فرو مى ريزد.

بـنـابـرايـن، بـرق آسـمـان پـيـشـاهـنـگـى اسـت بـراى نـزول باران (علاوه بر فوائد گوناگون مهمى كه در اين برق نهفته شده و دانش امروز از آن پرده برداشته و ما در آغاز سوره رعد به آن اشاره كرديم ).

سـپـس مـى افـزايـد: (و از آسـمـان آبـى نـازل مى كند كه زمين را بعد از مرگش حيات مى بخشد)(و ينزل من السماء مأا فيحيى به الارض بعد موتها) .

زمـيـن خـشـك و سـوزانـى كـه بـوى مـرگ از تـمـام آن بـه مـشـام مـى رسـد بـعـد از نـزول چند باران حياتبخش آنچنان جان مى گيرد و زنده مى شود و آثار حيات به صورت گـلهـا و گـيـاهـان در آن نمايان مى گردد كه گاه باوركردنى نيست كه اين همان زمين مرده سابق است.

در پايان آيه به عنوان تاءكيد مى افزايد: (در اين امور آيات و نشانه هائى است براى جمعيتى كه تعقل و انديشه مى كنند)(ان فى ذلك لايات لقوم يعقلون ) .

آنها هستند كه مى فهمند در اين برنامه حساب شده دست قدرتى در كار است كه آنرا رهبرى و هدايت مى كند و هرگز نمى تواند معلول تصادفها و ضرورتهاى كور و كر باشد.

در آخرين آيه، بحث از آيات آفاقى را در زمينه تدبير نظام آسمان و زمين و ثبات و بقاى آنـهـا ادامـه داده، مـى فرمايد: (يكى ديگر از آيات عظمت حق اين است كه آسمان و زمين به فرمان او برپا است )(و من آياته ان تقوم السماء و الارض بامره ) .

يعنى نه تنها آفرينش آسمانها كه در آيات قبل به آن اشاره شد آيتى است كه برپائى و ادامـه نـظام آنها نيز آيتى ديگر مى باشد، چه اينكه اين اجرام عظيم در گردش منظم خود احـتـيـاج بـه امـور زيـادى دارد كـه مـهـمـتـريـن آنـهـا مـحـاسـبـه پـيـچـيـده تعادل نيروى جاذبه و دافعه است.

پـروردگـار بـزرگ آنـچـنـان ايـن تـعـادل را سـامـان بـخـشـيـده كـه مـيـليـونـهـا سال بدون كمترين انحراف در مسير خود گردش مى كنند.

و بـه تـعـبـير ديگر آيه گذشته اشاره به (توحيد خلقت ) بود، و اين آيه اشاره به (توحيد ربوبيت و تدبير) است.

تـعـبـيـر بـه (قـيام ) و برپائى آسمان و زمين، تعبير لطيفى است كه از حالات انسان گرفته شده، چرا كه بهترين حالات انسان براى ادامه فعاليتها حالت قيام است كه قادر بر انجام همه حوائج خود مى باشد و تسلط كامل بر اطراف خويش دارد.

تعبير به (امر) در اينجا اشاره به نهايت قدرت پروردگار است كه براى ادامه حيات و نظم اين جهان پهناور تنها يك فرمان او كافى است.

و در پايان اين آيه با استفاده از زمينه بودن (توحيد) براى معاد بحث را به اين مسئله مـنـتـقـل سـاخـتـه مى فرمايد: (سپس هنگامى كه شما را از زمين فرا مى خواند ناگهان همه خارج مى شويد)(ثم اذا دعاكم دعوة من الارض اذا انتم تخرجون ) .

كـرارا در آيـات قرآن ديده ايم كه خداوند مساءله معاد را با تكيه بر نشانه هاى قدرت او در آسمان و زمين اثبات مى كند و آيه مورد بحث نيز يكى از آنها است.

تـعبير به (دعاكم ) (شما را فرا مى خواند) اشاره به اين است كه همانطور كه براى تـدبـيـر و نـظـم جـهـان يـك فرمان او كافى است، براى بعث و نشور و رستاخيز نيز يك دعـوت او كـفـايت مى كند، مخصوصا با توجه به جمله (اذا انتم تخرجون ) كه (اذا) در آن بـه اصـطـلاح بـراى مـفـاجـاة اسـت روشـن مـى سازد كه با يك دعوت او همه ناگهان بيرون مى ريزند.

ضـمـنـا تـعـبـيـر (دعـوة مـن الارض ) نـشـانه روشنى بر معاد جسمانى است كه انسان در رستاخيز از اين زمين فرا خوانده مى شود (دقت كنيد).

نكته ها:

1 - يكدوره كامل درس خداشناسى

در آيـات شـشـگـانـه گـذشـتـه بـحثهاى گوناگونى پيرامون خداشناسى مطرح شده كه مـجـمـوعـا يكدوره جالب را تشكيل مى دهد، از آفرينش آسمان گرفته تا آفرينش بشر از خاك، و از پيوند محبت خانوادگى گرفته تا خواب آرامبخش در شب و روز از تدبير نظام و جـهـان بـالا گـرفـتـه تـا بـرق آسمان و نزول باران و اختلاف زبانها و رنگها، يعنى مجموعه مناسبى از آيات آفاقى و انفسى.

جـالب ايـنـكـه در هـر يـك از ايـن شـش آيـه دو بـخـش از دلائل تـوحـيـد ذكـر شده تا يكى زمينه سازى كند و ديگرى تحكيم و تاءكيد، درست همانند آوردن دو شـاهـد عـادل بـراى اثـبات يك مدعا كه مجموعا دوازده شاهد صادق را براى قدرت بيپايان حق تشكيل مى دهد!

2 - چه كسانى از اين آيات الهام مى گيرند؟

در ذيـل چـهـار آيه از اين شش آيه تاءكيد شده است كه در اين امور نشانه هاى روشنى است براى (متفكران )، (عالمان )، (شنوايان ) و (عاقلان ) ولى در آيه اول و آخر اين موضوع ديده نمى شود.

فخر رازى در اين زمينه چنين توضيح مى دهد: عدم ذكر آن در نخستين آيه ممكن است به خاطر آن باشد كه آيه اول و دوم كه پشت سر هم قرار گرفته و هر دو از آيات انفسى سخن مى گويد و يكسان است.

و در آخرين آيه، مطلب به قدرى وضوح پيدا كرده كه ديگر نياز به توضيح بيشتر و تأكيد بر تعقل و تفكر نيست.

جـالب ايـنـكـه نخست سخن از (تفكر) به ميان مى آورد، سپس از (علم ) چرا كه تفكر پايه و زمينه ساز علم است بعد از آن سخن از (گوش شنوا) است چرا كه در پرتو علم و آگـاهـى انـسـان آماده شنيدن و پذيرش حق مى شود، همانطور كه قرآن مى گويد:(فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه) : (به بندگانم بشارت ده آنانى كه سخنان را مى شنوند و از بهترين آنها پيروى مى كنند) (سوره زمر آيه 18).

و در آخرين مرحله سخن از (عقل ) است چون آنها كه گوش شنوا دارند سرانجام به مرحله عقل كامل خواهند رسيد.

اين نكته نيز قابل توجه است كه در ذيل نخستين آيه سخن از آغاز آفرينش انسان و انتشار نسل او در زمين است(ثم اذا انتم بشر تنتشرون ) .

و در آخرين آيه نيز سخن از خروج و نشور انسانها در قيامت است(اذا انتم تخرجون ) .

اولى آغاز است و آخرى انجام.

3 - شگفتيهاى عالم خواب

با تمام بحثهائى كه دانشمندان پيرامون خواب و ويژگيهاى آن كرده اند باز هـم بـه نـظر مى رسد كه هنوز همه زواياى اين عالم اسرارآميز روشن نشده و حقائق پيچيده آن فاش نگرديده است.

هـنـوز در مـيـان دانـشـمـنـدان بـحـث اسـت كـه چـه فـعـل و انـفعال در بدن انسان صورت مى گيرد كه در يك لحظه ناگهانى بخشى از فعاليتهاى مغز و بدن او تعطيل مى گردد، و تحولى در سرتاسر روح و جسمش ظاهر مى شود؟

بـعـضـى عـامـل اصـلى خـواب را يـك (عـامـل فـيـزيـكـى ) مـى دانـنـد، و مـعـتـقـدنـد كـه انتقال خون از مغز به قسمتهاى ديگر بدن اين پديده را به وجود مى آورد، و براى اثبات عقيده خود از تختخواب مخصوصى به نام (تختخواب ترازوئى ) استفاده كرده اند كه انتقال خون را از مغز به ساير اعضاء مشخص مى كند.

جمعى ديگر عامل خواب را (عامل شيميائى ) مى دانند، و معتقدند به هنگام تلاش و كوشش سـمـومـى در بـدن پيدا مى شود كه بخشى از مغز را از كار مى اندازد در نتيجه انسان به خواب مى رود، هنگامى كه اين سموم جذب بدن و خنثى شد انسان بيدار مى شود.

جـمـع ديـگـرى بـراى خـواب يـك (عـامـل عـصـبـى ) قـائلنـد و مـى گـويـنـد سـيـسـتـم فـعـال عـصـبـى ويـژهـاى در مـغـز مـوجـود اسـت كـه حـكـم گـاز اتومبيل را دارد و بر اثر خستگى خاموش مى شود و موقتا از كار مى ايستد.

اما پيرامون تمام اين نظريه ها سؤ الات و نقاط مبهم و تاريكى وجود دارد كه هنوز پاسخ آن به روشنى داده نشده است، و خواب همچنان چهره اسرارآميز خود را حفظ كرده است.

از شگفتيهاى عالم خواب كه دانشمندان اخيرا از روى آن پرده برداشته اند اين است كه به هـنـگـام خـواب و از كـار افـتـادن مـوقـت بـخـش ‍ عـظـيـمى از مغز بعضى از سلولها كه آن را سـلول نـگـهـبـان بـايـد نـامـيـد هـمـچـنـان بـيـدار مـى مـانـند، و توصيه هائى را كه انسان قبل از خواب در مورد لحظه بيدارى به آنها مى كند هرگز فراموش نمى كنند تا به هنگام لزوم تمام مغز را بيدار كرده به حركت در آورند.

مـثلا مادر خسته و كوفته اى كه شب مى خوابد و فرزند شيرخوارش در گاهواره نزديك او اسـت ناخودآگاه به سلول نگهبان كه رابط ميان روح و جسم است اين مطلب را توصيه مى كـنـد كـه هر زمان كودك من كمترين صدائى كرد مرا بيدار كن، اما سر و صداهاى ديگر مهم نيست! لذا ممكن است غرش رعد اين مادر را از خواب بيدار نكند اما كمترين صداى كودكش سبب بيدارى او است، اين وظيفه مهم را همان سلول نگهبان بر عهده گرفته!

خـود مـا نـيـز اين مطلب را بسيار آزموده ايم كه هر وقت تصميم داشته باشيم صبح زود يا حـتـى وسـط شـب دنـبال سفر يا برنامه مهمى برويم و اين را به خودمان بسپاريم غالبا بـه موقع بيدار مى شويم، در حالى كه در غير اين موقع ساعتها ممكن است در خواب فرو رويم.

خلاصه از آنجا كه خواب از پديده هاى روحى است، و روح جهانى است پر از اسرار، عجيب نـيـسـت كـه زواياى اين مساءله هنوز روشن نشده باشد، ولى هر چه بيشتر در آن به غور و بررسى مى پردازيم به عظمت آفريدگار اين پديده آشناتر مى شويم.

ايـنـها همه در مورد خواب بود و اما در باره رؤ يا و خواب ديدن بحثهاى فراوانى است كه در تفسير سوره يوسف جلد نهم صفحه 312 به بعد آورده ايم.

4 - پيوند محبت دو همسر

بـا ايـنـكه ارتباط انسان با پدر و مادر و برادرش ارتباط نسبى است و از ريشه هاى عميق خـويـشـاونـدى مـايـه مـى گـيـرد و پيوند دو همسر يك پيوند قرار دادى و قانونى است اما بـسـيـار مـى شـود كـه مـحـبت و علاقه ناشى از آن حتى بر علاقه خويشاوندى پدر و مادر پيشى مى گيرد، و اين در حقيقت همان چيزى است كه در آيات فوق با جمله و جعل بينكم مودة و رحمة به آن اشاره شده است.

در حـديـثـى از پيامبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى خوانيم كه بعد از جـنـگ احـد: به (دختر جحش ) فرمود دائى تو (حمزه ) شهيد شد، او گفت (انا لله و انا اليه راجعون ) من اجر اين مصيبت را از خدا مى خواهم.

بـاز بـه او فـرمود برادرت نيز شهيد شد، ديگر بار (انا للّه ) گفت و اجر و پاداش خود را از خدا خواست.

امـا هـمـينكه خبر شهادت همسرش را به او داد دست بر سرش گذاشت و فرياد كشيد پيامبر فـرمـود: (آرى ) مـا يـعدل الزوج عند المراءة شى ء: (هيچ چيز براى زن همانند همسر نيست ).

آيه (26) تا (29)و ترجمه

(و له من فى السموت و الا رض كل له قنتون) (26)(و هـو الذى يـبـدؤ ا الخـلق ثـم يـعـيـده و هـواء هـون عـليـه و له المثل الا على فى السموات و الا رض و هو العزيز الحكيم) (27)(ضـرب لكـم مـثـلا مـن اءنـفسكم هل لكم من ما ملكت أيمانكم من شركاء فى ما رزقناكم فأ نتم فـيـه سـواء تـخـافـونـهـم كـخـيـفـتـكـم أنـفـسـكـم كـذلك نفصل الايات لقوم يعقلون) (28)(بـل اتـبـع الذيـن ظـلمـوا أهـواء هـم بـغـيـر عـلم فـمـن يـهـدى مـن أضل الله و ما لهم من ناصرين) (29)

ترجمه:

26 - و از آن اوسـت تـمـام كـسـانـى كـه در آسـمانها و زمينند، همگى در برابر او خاضع و مطيعند.

27 - او كسى است كه آفرينش را آغاز كرد سپس آن را باز مى گرداند، و اين كار براى او آسـانـتـر مـى بـاشـد، و بـراى او تـوصـيـف بـرتـر در آسـمان و زمين است و او است شكست ناپذير و حكيم.

28 - خـداونـد مـثالى از خودتان براى شما زده: آيا (اگر مملوك و بردهاى داشته باشيد) اين مملوكهايتان هرگز شريك شما در روزيهائى كه به شما داده ايم مى باشد،

آنـچـنـان كـه هر دو مساوى باشيد و از تصرف مستقل و بدون اجازه آنها بيم داشته باشيد، آنـگـونـه كـه در مـورد شـركـاى آزاد بـيـم داريـد؟ ايـن چنين آيات خود را براى كسانى كه تعقل مى كنند شرح مى دهيم.

29 - بلكه ظالمان از هوى و هوسهاى خود بدون علم و آگاهى پيروى مى كنند، و چه كسى مى تواند آنها را كه خدا گمراه كرده است هدايت كند؟ و براى آنها هيچ يار و ياورى نخواهد بود!

تفسير:

توحيد مالكيت خداوند

در آيـات گـذشـتـه بـحـثـهـائى پيرامون (توحيد خالقيت ) و (توحيد ربوبيت ) آمده بود، نخستين آيه مورد بحث از يكى ديگر از شاخه هاى توحيد كه (توحيد مالكيت ) است سخن مى گويد.

مى فرمايد: (تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از آن او مى باشند)(و له من فى السموات و الارض ) .

و چـون هـمـه از آن اويـنـد (در بـرابـر او خـاضـع و مـطـيـعـنـد)(كل له قانتون ) .

روشـن اسـت كه منظور از مالكيت و همچنين مطيع بودن، مالكيت و مطيع بودن تكوينى است، يـعنى از نظر قوانين آفرينش زمام امر همه در دست او است و همه خواه ناخواه تسليم قوانين او در جهان تكوينند.

حـتـى گـردنـكـشـان يـاغـى و گـنـهـكاران قانون شكن نيز مجبورند سر بر فرمان قوانين تكوينى خدا بگذارند.

دليل اين (مالكيت ) همان خالقيت و ربوبيت او است: كسى كه در آغاز موجودات را آفريده و تدبير آنها را بر عهده دارد، مسلما مالك اصلى نيز بايد او باشد، نه غير او.

و از آنجا كه همه موجودات جهان هستى در اين امر يكسانند روشن مى شود كـه هـيچ شريكى براى او در مالكيت وجود ندارد، حتى معبودهاى پندارى مشركان نيز مملوك مالك الملوكند و سر بر فرمان او دارند.

ضـمـنـا بـايـد تـوجـه داشـت (قـانـت ) از مـاده (قـنـوت ) در اصل به معنى ملازمت اطاعت تواءم با خضوع است (چنانكه راغب در مفردات گفته است ).

در حـديـثـى از پـيـامـبـر گـرامـى اسـلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مـى خـوانـيـم: كل قنوت فى القرآن فهو طاعة: (هر قنوتى در قرآن به معنى اطاعت است ).

منتهى گاه اطاعت تكوينى و گاه تشريعى است.

و ايـنـكـه بـعـضى از مفسران (قانتون ) را در اينجا به معنى (قائمون بالشهادة على وحـدانـيـتـه ) كـرده انـد در حـقيقت بيان يكى از مصداقهاى اطاعت است، چرا كه شهادت به وحدانيت خدا نوعى اطاعت او است.

و از آنـجـا كـه در سـلسـله آيـاتـى كـه گـذشـت و نـيـز بـعـدا خـواهـد آمـد مـسـائل مـربـوط بـه مبدء و معاد همچون تار و پود يك پارچه درهم انسجام يافته، در آيه بـعـد بـاز بـه مساءله معاد بر مى گردد و مى گويد: (او كسى است كه آفرينش را آغاز كـرد سـپـس آنـرا بـاز مى گرداند، و اين براى او آسانتر است )!(و هو الذى يبدء الخلق ثم يعيده و هو اهون عليه ) .

قرآن در اين آيه با كوتاهترين استدلال، مساءله امكان معاد را اثبات كرده

است، مى گويد: شما معتقديد آغاز آفرينش از او است، بازگشت مجدد كه از آن آسانتر است چرا از او نباشد؟

دليل آسانتر بودن (اعاده ) از (آغاز) اين است كه در آغاز اصلا چيزى نبود و خدا آنرا ابـداع كـرد، ولى در اعـاده لااقل مواد اصلى موجود است، قسمتى در لابلاى خاكهاى زمين، و بخشى در فضا پراكنده مى باشد، تنها مساءله همان نظام دادن و صورت بندى آن است.

ولى تـوجـه بـه يك نكته در اينجا ضرورى است كه تعبير به آسان بودن و سخت بودن از دريـچـه فـكـر ما است، والا براى وجودى كه بينهايت است (سخت ) و (آسان ) هيچ تـفاوتى ندارد، اصولا سخت و آسان در جائى مفهوم دارد كه سخن از قدرت محدودى در ميان بـاشد كه از عهده كارى به خوبى برآيد و از عهده كار ديگرى به زحمت، اما هنگامى كه سخن از قدرت نامحدود در ميان است سخت و آسان بى معنى مى شود.

به تعبير ديگر برداشتن عظيمترين كوه هاى روى زمين براى خداوند به همان اندازه آسان است كه برداشتن يك پر كاه!

و شـايـد بـه هـمـيـن دليـل بلافاصله در ذيل آيه مى فرمايد: (و براى خدا است توصيف برتر در آسمان و زمين )(و له المثل الا على فى السموات و الارض ) .

چـرا كـه هـر وصـف كمالى در آسمان و زمين در باره هر موجودى تصور كنيد از علم قدرت و مـالكـيـت و عـظـمـت وجود و كرم، مصداق اتم و اكمل آن نزد خدا است، چرا كه همه محدودش را دارنـد، و او نـامحدودش، اوصاف همه عارضى است و اوصاف او ذاتى و او منبع اصلى همه كمالات است.

حتى الفاظ ما كه غالبا براى بيان مقاصد روزمره ما است بيانگر اوصاف او نمى تواند باشد، همانگونه كه در تعبير (اهون ) (آسانتر) نمونه آن را ديديم.

جمله فوق همانند چيزى است كه در سوره اعراف آيه 180 آمده:(و لله الاسـمـاء الحسنى فادعوه بها) : (براى خدا بهترين نامها است او را با آن بخوانيد) و در سوره شورى - 11 آمده است(ليس كمثله شى ء) : (هيچ چيز در عالم همانند خدا نيست ).

سـرانـجـام در پـايـان آيـه بـه عـنـوان تـأكـيـد يـا بـه عـنـوان يـك دليل، مى گويد: (و او است عزيز و حكيم )(و هو العزيز الحكيم ) .

عـزيز است و شكست ناپذير اما در عين قدرت نامحدودش كارى بى حساب انجام نمى دهد، و همه افعالش بر طبق حكمت است.

بعد از بيان قسمتى ديگر از دلائل توحيد و معاد در آيات گذشته به ذكر دليلى بر نفى شـرك بـه صورت بيان يك مثال پرداخته، مى گويد: (خداوند مثالى از خودتان براى شما زده است )(ضرب لكم مثلا من انفسكم ) .

و آن مـثـال ايـن اسـت كـه اگـر بـردگـان و مـمـلوكـهـائى در اخـتـيـار شـما باشد (آيا اين مـمـلوكـهـايـتـان هـرگـز شـريـك شـمـا در روزيـهـائى كه به شما داده ايم مى باشند)؟!(هل لكم من ما ملكت ايمانكم من شركاء فى ما رزقناكم ) .

(آنچنان كه هر دو با هم كاملا مساوى باشيد)(فانتم فيه سواء) .

(آنـچـنان كه بيم داشته باشيد آنها مستقلا و بدون اجازه شما در اموالتان تصرف كنند، هـمـانگونه در مورد شركاى آزاد، در اموال يا ميراث خود بيم داريد)(تخافونهم كخيفتكم انفسكم ) .

يـا آنـچـنـان كـه شـمـا حـاضـر نـيـسـتـيـد بـدون اجـازه آنـهـا دخل و تصرفى در اموالتان كنيد.

وقـتـى در مورد بردگانتان كه (ملك مجازى ) شما هستند اين چنين امرى را نادرست و غلط مى دانيد، چگونه مخلوقات را كه ملك حقيقى خدا هستند شريك او مى پنداريد؟ يا پيامبرانى همچون مسيح، يا فرشتگان خدا، يا مخلوقاتى همچون جن، و يا بتهاى سنگى و چوبى را شركاء خدا مى شمريد؟ اين چه قضاوت زشت و دور از منطقى است؟!

(مـمـلوكـهـاى مـجـازى ) كـه بـه سرعت ممكن است آزاد شوند و در رديف شما قرار گيرند (هـمـانـگـونـه كـه در اسـلام ايـن طـرح ريـخـتـه شـده ) هـرگـز در حـال مـمـلوك بـودن در رديـف مالك خود قرار نمى گيرند، و حق دخالت در قلمرو او ندارند، چـگـونـه (مـمـلوكـهـاى حـقـيـقـى ) كـه ذات و وجـودشـان مـتـعـلق بـه خـدا اسـت، و مـحـال است اين تعلق و وابستگى از آنها سلب شود، و هر چه داريد از او داريد، و بدون او هيچ است و پوچيد، چگونه آنها را به عنوان شريك خدا انتخاب كرده ايد؟

بعضى از مفسران گفته اند كه اين آيه ناظر به سخنى است كه مشركان قريش به هنگام مراسم حج و گفتن (لبيك ) ذكر مى كردند، چرا كه آنها مى گفتند:

لبـيـك، اللهـم لا شريك لك، الا شريكا هو لك، تملكه و ما ملك! كه محتواى آن اين بود (خداوندا تو شريكى دارى كه مالك او هستى و مالك املاك او)!.

بـديـهـى است اين شأن نزول مانند سائر شاءن نزولها معناى آيه را محدود نمى كند و در هـر حـال آيـه پـاسخى است به همه مشركان، و از زندگى خود آنها كه بر مدار بردگى مى چرخيد گرفته، و بر آنها احتجاج مى كند.

تعبير به (ما رزقناكم ) اشاره به اين نكته است كه شما نه مالك واقعى اين بردگان هـسـتـيـد، و نـه مـالك واقـعـى امـوالتـان، چـرا كـه هـمـه از آن خـدا اسـت، امـا بـا ايـن حـال حـاضـر نـيـسـتـيـد امـوال مجازى خود را به مملوكهاى مجازى خود واگذار كنيد و آنها را شـريـك خـود بـشـمـاريـد، در حـالى كـه از نـظـر تـكـويـنـى مشكل و محالى لازم نمى آيد، زيرا سخن در محور اعتباريات دور مى زند.

امـا تـفـاوت خـدا بـا مـخـلوقـاتـش يـك تـفـاوت تـكـويـنـى و غـيـر قابل تغيير است، و شريك قرار دادن آنها محال است محال.

از سـوى ديـگر پرستش يك موجود يا بخاطر عظمت او است، يا بخاطر سود و زيانى است كه از او به انسان مى رسد، اما اين معبودان ساختگى نه آن دارند نه اين!.

و در دنـبـاله آيـه بـراى تـاءكـيـد بـر دقـت هـر چـه بـيـشـتـر بـر مـضـمـون ايـن سـؤ ال، مـى فـرمـايـد: (ايـن گـونـه آيـات خـود را بـراى افـرادى كـه تعقل مى كنند تشريح مى كنيم )(كذلك نفصل الايات لقوم يعقلون ) .

آرى بـا ذكـر مـثالهاى روشن از متن زندگى خود شما حقايق را بازگو مى كنيم تا انديشه خـود را بـه كـار انـدازيـد، و لااقـل چـيـزى را كـه حـتـى بـراى خـود نـمـى پـسـنديد براى پروردگار جهان قائل نشويد.

ولى ايـن آيـات بـيـنات و اين گونه مثالهاى واضح و روشن براى صاحبان انديشه است، نـه ظـالمـان هـواپـرسـت بـى دانـشـى كـه پـرده هـاى جهل و نادانى بر قلب آنها فرو افتاده، و خرافات و تعصبات جاهلى فضاى فكر آنها را تـيـره و تـار كـرده. لذا در آيه بعد مى افزايد: (ظالمان از هوا و هوسهاى خويش بدون عـلم و آگـاهـى پـيـروى مـى كـنـنـد و تـابـع هـيـچ مـنـطـقـى نـيـسـتـنـد)(بل اتبع الذين ظلموا اهوائهم بغير علم ) .

ايـنـها را خداوند به خاطر اعمالشان در وادى ضلالت افكنده است و (چه كسى مى تواند آنـهـا را كـه خـدا گـمـراه كـرده اسـت هـدايـت كـنـد)؟!(فـمـن يـهـدى مـن اضل الله ) .

تـعـبـيـر بـه (ظـلمـوا) بـجـاى (اشـركـوا) اشـاره بـه ايـن است كه (شرك ) خود بزرگترين (ظلم ) محسوب مى شود، ظلم بر خالق از اين نظر كه مخلوقش را همرديف او قرار داده اند (و مى دانيم ظلم اين است كه چيزى را در غير جاى خود قرار دهند).

و ظلم بر خلق خدا كه آنها را از راه خير و سعادت كه راه توحيد است باز داشته اند.

و ظـلم بر خويشتن كه تمام سرمايه هاى وجود خود را بر باد داده و در بيراهه سرگردان شده اند.

ضـمـنـا اين تعبير مقدمه اى است براى جمله بعد كه اگر خداوند آنها را از طريق حق گمراه سـاخـتـه بـه خـاطـر ظـلمـشان است، همانگونه كه در سوره ابراهيم آيه 27 مى خوانيم:(و يضل الله الظالمين) : (خداوند ظالمان را گمراه مى سازد).

و مـسـلم اسـت كـسانى را كه خدا رهايشان سازد و به خويشتن واگذار كند (براى آنها هيچ يار و ياورى نخواهد بود)(فما لهم من ناصرين ) .

و بـه ايـن تـرتـيب سرنوشت شوم اين گروه را روشن مى سازد، چرا چنين نباشد در حالى كـه آنـهـا مـرتـكـب بـزرگـتـريـن ظلمها شده اند، عقل و انديشه خود را از كار انداخته و به آفـتـاب عـلم و دانـش پشت كرده، و به تاريكى هوى و هوس روى آورده اند، طبيعى است كه خـداونـد توفيقش را از آنها سلب مى كند و در ظلمتها رهايشان مى سازد و هيچ يار و ياورى براى آنها باقى نمى ماند.