تفسیر نمونه جلد ۱۶

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 28234
دانلود: 3353


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 57 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 28234 / دانلود: 3353
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 16

نویسنده:
فارسی

آيه (41) تا (45) و ترجمه

(ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت أيدى الناس ليذيقهم بعض الذى عملوا لعلهم يرجعون) (41)(قـل سـيـروا فـى الارض فـانـظـروا كـيـف كـان عـاقـبـة الذيـن مـن قبل كان أكثرهم مشركين) (42)(فاقم وجهك للدين القيم من قبل أن ياتى يوم لا مرد له من الله يومئذ يصدعون) (43)(من كفر فعليه كفره و من عمل صالحا فلانفسهم يمهدون) (44)(ليجزى الذين امنوا و عملوا الصالحات من فضله إ نه لا يحب الكافرين) (45)

ترجمه:

41 - فساد در خشكى و دريا به خاطر كارهائى كه مردم انجام داده اند آشكار شده، خدا مى خواهد نتيجه بعضى از اعمال آنها را به آنها بچشاند شايد (به سوى حق ) بازگردند.

42 - بـگـو در زمـيـن سـيـر كـنـيـد و بـنـگـريـد عـاقـبـت كـسـانـى كـه قبل از شما بودند چگونه بود؟ بيشتر آنها مشرك بودند.

43 - روى خـود را بـه سـوى آئيـن مـسـتقيم و پايدار كن، پيش از آنكه روزى فرارسد كه هـيـچـكـس قـدرت ندارد آن را از خدا بازگرداند، در آن روز مردم به گروه هائى تقسيم مى شوند.

44 - هـر كـس كـافـر شـود كـفـرش بـر زيـان خـود او اسـت و آنـهـا كـه عمل صالح انجام دهند (پاداش الهى را) به سود خودشان آماده مى سازند.

45 - ايـن بـراى آنـسـت كـه خـداونـد كـسـانـى را كـه ايـمـان آورده و عمل صالح انجام داده اند از فضلش پاداش دهد، او كافران را دوست ندارد.

تفسير:

سرچشمه فساد، اعمال خود مردم است!

در آيات گذشته، سخن از شرك در ميان بود و مى دانيم ريشه اصلى تمام مفاسد فراموش كردن اصل توحيد و روى آوردن به شرك است، لذا در آيات مورد بحث نخست سخن از ظهور فساد در زمين به خاطر اعمال مردم به ميان آورده، مى گويد: (فساد در خشكى و دريا به خاطر كارهائى كه مردم انجام داده اند آشكار شده )(ظهر الفساد فى البحر و البر بما كسبت ايدى الناس ) .

(خـدا مـى خواهد عكس العمل كارهاى مردم را به آنها نشان دهد و نتيجه بعضى از اعمالى را كـه انـجـام داده انـد بـه آنـها بچشاند، شايد بيدار شوند، و به سوى حق بازگردند)!(ليذيقهم بعض الذى عملوا لعلهم يرجعون ) .

آيه فوق معنى وسيع و گسترده اى را پيرامون ارتباط (فساد) و (گناه )

بـا يـكـديـگـر بيان مى كند كه نه مخصوص سرزمين مكه و حجاز است، و نه عصر و زمان پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بـلكـه بـه اصـطـلاح از قبيل قضيه حقيقيه است كه پيوند محمول و (موضوع ) را بيان مى كند، به عبارت ديگر هـر جـا فـسـادى ظاهر شود بازتاب اعمال مردم است، و در ضمن يك هدف تربيتى دارد، تا مردم طعم تلخ نتيجه اعمالشان را بچشند، شايد به خود آيند.

بـعـضـى مـى گويند: اين آيه ناظر به آن قحطى و خشكسالى ميباشد كه به خاطر نفرين پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دامان مشركان مكه را گرفت، باران قطع شد، بـيـابـانـهـا خشكيد و خشكيده تر شد، و حتى استفاده از صيد دريا (درياى احمر) براى آنها مشكل گشت.

بـه فرض كه اين سخن از نظر تاريخى صحيح باشد تنها بيان يك مصداق است و معنى آيه را در مساءله ارتباط فساد و گناه هرگز محدود نمى كند، نه محدود به آن زمان و مكان و نه محدود به خشكسالى و كمى باران.

از آنـچـه در بـالا گفتيم به خوبى روشن مى شود بسيارى از تفسيرهاى محدود و موضعى كـه از بـعـضـى از مـفـسـران ذيـل ايـن آيـه نـقـل شـده بـه هـيـچـوجـه قـابـل قـبـول نـيـسـت، مـثـل ايـنـكـه مـراد از فـسـاد در خـشـكـيـهـا، قـتـل هـابـيـل بـه دست قابيل است، و منظور از فساد در دريا غصب كشتيها در عصر موسى و خضر است.

يـا ايـنـكـه مـنـظور از فساد دريا و صحرا زمامداران فاسدى هستند كه همه اين مناطق را به فساد مى كشند.

البـتـه مـمـكـن اسـت يـكـى از مـصـداقـهـاى فـسـاد ايـن چنين افراد بوده باشند كه بر اثر دنـيـاپـرسـتـى و مـجامله و تن در دادن مردم به ذلت، بر سر آنها مسلط مى شوند اما مسلما تمام مفهوم آيه اين نيست.

جـمـعـى از مفسران نيز در معنى (فساد بحر) به گفتگو نشسته اند: بعضى گفته اند: بحر به معنى شهرهائى است كه در كنار دريا است، و بعضى

گفته اند بحر به معنى مناطق حاصلخيز و پر باغ و زراعت است.

مـا دليـلى بـر ايـنـگـونه تكلفات نمى بينيم، چرا كه (بحر) معنى معروفى دارد كه هـمـان دريـا اسـت و فـسـاد در آن، مـمكن است به صورت كمبود مواهب دريائى و يا ناامنيها و جنگهائى كه در درياها به وقوع مى پيوست باشد.

در حـديـثـى از امام صادق (عليه‌السلام ) مى خوانيم: حيات دواب البحر بالمطر فاذا كف المـطـر ظـهـر الفـسـاد فـى البـحـر و البـر، و ذلك اذا كـثـرت الذنـوب و المـعـاصـى: (زنـدگـى مـوجـودات دريـا بـه وسـيله باران است هنگامى كه باران نبارد هم خشكيها به فساد كشيده مى شود، و هم دريا، و اين هنگامى است كه گناهان فزونى گيرد)!.

البته آنچه در اين روايت آمده بيان يك مصداق روشن از فساد است، و نيز آنچه در رابطه با نزول باران و حيات حيوانات دريائى در اين حديث ذكر شده مساله اى است كه دقيقا به تجربه رسيده كه هر وقت باران كمتر ببارد ماهى در دريا كم خواهد شد، و حتى از بعضى از سـاحـلنـشـيـنان شنيديم كه مى گفتند: فايده باران براى دريا بيش از فايده آن براى صحرا است )!

در زمينه رابطه فساد بر و بحر با گناهان مردم تحليلهاى ديگرى داريم كه به خواست خدا در بحث نكات خواهد آمد.

در آيـه بـعـد بـراى ايـنكه مردم شواهد زنده اى را در مساءله ظهور فساد در زمين به خاطر گـناه انسانها با چشم خود بينند، دستور سير در ارض را مى دهد و به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مـى فـرمـايـد: (بـگـو شـمـا در روى زمـيـن بـه گـردش پـردازيـد، حـال امـتـهـاى پـيـشـيـن را جـستجو كنيد، و اعمال و سرنوشت آنها را مورد بررسى قرار دهيد بـبـيـنـيـد عـاقـبـت كـسـانـى كـه قـبـل از شـمـا بـودنـد بـه كـجـا رسـيـد)؟!(قـل سـيـروا فـى الارض فـانـظـروا كـيـف كـان عـاقـبـة الذيـن مـن قبل ) .

قصرها و كاخهاى ويران شده آنها را بنگريد، خزائن به تاراج رفته آنها را تماشا كنيد، جـمـعـيـت نـيـرومـنـد پـراكـنـده آنـهـا را مـشـاهـده نـمـائيـد، و سرانجام قبرهاى درهم شكسته و استخوانهاى پوسيده آنها را بنگريد.

ببينيد سرانجام ظلم و ستم و گناه و شرك آنها چه شد؟

بـبـيـنيد اگر آنها آشيانه مرغان را سوزاندند، چگونه خانه اين صيادان نيز به ويرانى كشيده شد؟

آرى (اكثر آنها مشرك بودند)(كان اكثرهم مشركين ) .

و شرك ام الفساد و مايه تباهى آنها شد.

جالب توجه اينكه هنگامى كه در آيات قبل سخن از نعمتهاى خدا بود، نخست آفرينش و خلقت انـسـان را مـطـرح كـرد، سـپـس روزى دادن به او را(الله الذى خلقكم ثم رزقكم ) ولى در آيـات مـورد بـحـث هـنـگـامـى كـه سـخـن از مـجـازات الهـى مـى گـويـد: نـخـسـت اشـاره بـه زوال نعمتها بر اثر گناه مى كند، سپس نابودى و هلاكت بر اثر شرك، چرا كه به هنگام بـخـشـش، اول مـوهـبـت خـلقـت اسـت و بـعـد روزى، و بـه هـنـگـام بـاز پـس گرفتن، نخست زوال نعمت است و بعد هلاكت.

تعبير به (اكثرهم مشركين ) با توجه به اينكه اين سوره مكى است و مسلمانان آن روز در اقـليـت قـرار داشتند، شايد اشاره به اين است كه از انبوه مشركان نهراسيد كه خداوند گـروه هـاى عـظـيمى از اين قبيل افراد را در گذشته هلاك و نابود كرده است، و هم هشدارى است براى اين طغيانگران كه سير در ارض كنند و پايان كار پيشينيان هم مسلك خود را با چشم ببينند.

و از آنجا كه پند گرفتن و بيدار شدن، و سپس بازگشتن به سوى خدا، هميشه مفيد و مؤثـر نيست، در آيه بعد روى سخن را به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كرده چنين مى گويد: (صورت خود را به سوى دين و آئين مستقيم و پا بر جا (آئين توحيد خالص ) قرار ده، پـيـش از آنـكـه روزى فرا رسد كه هيچكس قدرت ندارد آن روز را از خدا بازگرداند و بـرنـامه الهى را تعطيل كند، و در آن روز مردم گروه گروه مى شوند و صفوف از هم جدا مـى گـردد گـروهـى در بـهـشـت و گـروهـى در دوزخ(فـاقـم وجـهـك للديـن القـيـم مـن قبل ان ياتى يوم لا مرد له من الله يومئذ يصدعون ) .

توصيف دين به (قيم ) با توجه به اينكه قيم به معنى ثابت و برپادارنده است در حـقـيـقـت اشـاره بـه دليـل ايـن تـوجه مستمر به دين است، يعنى چون آئين اسلام آئينى است ثابت و مستقيم، و برپادارنده نظام زندگى مادى و معنوى مردم، هرگز از آن منحرف مشو.

و ايـنكه خطاب را متوجه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى كند، براى اين است كه ديگران حساب كار خويش را برسند.

تـعـبـيـر بـه (يـصـدعـون ) از مـاده (صـدع ) در اصل به معنى شكستن و شكافتن ظرف است، ولى تدريجا به معنى هرگونه پراكندگى و تـفـرق به كار رفته است، و در اينجا اشاره به جدائى صفوف بهشتيان و دوزخيان مى بـاشـد كـه هـر يـك از ايـن دو صـف نيز به صفوفى تقسيم مى شوند، به تناسب سلسله مراتب درجات بهشتى، و دركات دوزخى.

آيـه بـعد در حقيقت شرحى است براى اين جدائى صفوف در قيامت، مى فرمايد: (هر كسى كافر شد كفرش بر زيان خود او است ) و وبالش دامنگير او(من كفر فعليه كفره ) .

(و امـا آنها كه عمل صالحى انجام دادند (پاداش الهى را) به سود خودشان آماده و مهيا مى سازند)(و من عمل صالحا فلانفسهم يمهدون ) .

(يـمـهـدون ) از مـاده (مـهـد) (بر وزن عهد) - همانگونه كه راغب در مفردات گفته - در اصـل بـه مـعـنـى گـاهـواره يـا مـحـلى اسـت كـه براى كودك آماده مى كنند، سپس (مهد) و (مـهـاد) به معنى وسيعترى يعنى هر مكان مهيا و آماده اى (كه نهايت آرامش و آسايش ‍ در آن است ) گفته شده است، انتخاب اين تعبير براى بهشتيان و مؤ منان صالح نيز از همين نظر است.

خـلاصـه ايـنكه گمان نكنيد ايمان و كفر و اعمال زشت و زيباى شما براى خدا اثرى دارد، اين شما هستيد كه از آن شاد و خشنود، يا ناراحت و غمگين مى شويد.

جـالب ايـنـكـه: در مورد كفار با همان جمله من كفر فعليه كفره قناعت كرده ولى در مورد مؤ مـنـان در آيـه بـعـد تـوضـيـح مـى دهـد كـه نـه تـنـهـا اعـمـال خـود را در آنـجـا مـى بـيـنـنـد، بـلكـه خـدا مـواهـب بـيـشـتـرى كـه شـايـسـتـه فضل و كرم او است به آنها مى بخشد مى گويد: (هدف اين است كه خداوند كسانى را كه ايـمـان آورده، و عـمـل صـالح انجام داده اند از فضلش پاداش دهد)(ليجزى الذين آمنوا و عملوا الصالحات من فضله ) .

مسلما اين فضل الهى شامل حال كافران نمى شود، (چرا كه خدا كافران را دوست ندارد)(انه لا يحب الكافرين ) .

بديهى است كه با آنها نيز بر طبق عدالت رفتار مى كند و بيش از استحقاقشان مجازات نخواهد كرد، ولى فضل و موهبتى نيز نصيبشان نخواهد شد.

نكته ها:

1 - رابطه (گناه ) و (فساد)!

بـدون شـك هـر كار خلافى در وضع (جامعه )، و از طريق آن در وضع (افراد) اثر مـى گـذارد، و مـوجـب نـوعـى فـسـاد در سـازمـان اجـتـمـاعـى مـى شـود، گـناه و كار خلاف و قـانونشكنى همانند يك غذاى ناسالم و مسموم است كه در سازمان بدن انسان چه بخواهيم و چه نخواهيم تاثير نامطلوب خواهد گذارد، و انسان گرفتار واكنش طبيعى آن مى شود.

(دروغ ) سلب اعتماد مى كند.

(خيانت در امانت ) روابط اجتماعى را بر هم مى زند.

(ظلم ) هميشه منشا ظلم ديگرى است.

(سوء استفاده از آزادى ) به ديكتاتورى مى انجامد، و ديكتاتورى به انفجار.

(تـرك حـقـوق مـحـرومان ) كينه و عداوت مى آفريند، و تراكم كينه ها و عداوتها اساس جامعه را متزلزل مى سازد.

خـلاصـه ايـنـكـه: هـر كـار نـادرسـت چـه در مـقـيـاس مـحـدود و چـه گـسـتـرده، عـكـس العـمل نامطلوبى دارد و يكى از تفسيرهاى آيه ظهر الفساد فى البحر و البر بما كسبت ايدى الناس همين است (اين رابطه طبيعى (گناه ) و (فساد) است ).

ولى از روايات اسلامى استفاده مى شود كه بسيارى از گناهان علاوه بر اينها، يك سلسله آثـار شـوم بـا خـود هـمـراه مـى آورنـد كـه ارتـبـاط و پـيـونـدشـان بـا آن آثـار لااقل از نظر طبيعى ناشناخته است.

مـثـلا در روايـات آمـده اسـت (قـطـع رحـم ) عـمـر را كـوتـاه، و خـوردن مال حرام قلب را تاريك، و شيوع زنا سبب فناى انسانها مى شود و روزى را كم مى كند و....

حـتـى در روايـتـى از امـام صـادق (عليه‌السلام ) مى خوانيم: من يموت بالذنوب اكثر ممن يـمـوت بـالاجـال: (آنـها كه بوسيله گناه از دنيا مى روند بيش از كسانى هستند كه به مرگ طبيعى مى ميرند).

نـظـيـر هـمـيـن مـعنى به تعبير ديگرى در قرآن مجيد آمده است آنجا كه مى فرمايد:(و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض و لكن كذبوا فاخذناهم بـما كانوا يكسبون) : (اگر آنها كه در شهرها و آباديها زندگى مى كنند ايمان بياورند و تقوى پيشه كنند، بركات آسمانها و زمين را به روى آنها مى گشائيم، ولى آيات ما را تكذيب كردند، ما نيز آنها را به مجازات اعمالشان گرفتيم )! (اعراف - 96).

بـه ايـن تـرتـيـب (فـسـاد) در آيـه مـورد بـحـث، اعـم از مفاسد اجتماعى و بلاها و سلب بركات است.

نكته قابل توجه ديگر اينكه: از آيه فوق ضمنا استفاده مى شود كه يكى از فلسفه هاى آفـات و بـلاهـا، تـاثـيـر تـربـيـتـى آنـهـا روى انـسـانـهـا اسـت، آنـهـا بـايـد واكـنـش اعـمـال خـود را بـبـيـنـنـد، تـا از خـواب غـفلت بيدار شوند و به سوى پاكى و تقوى باز گردند.

نـمـى گـوئيـم هـمـه شـرور و آفـات از ايـن قـبـيـل اسـت ولى مـى گـوئيـم حداقل بخشى از آنها داراى چنين فلسفه اى است، و البته فلسفه هاى ديگرى نيز دارد كه در جاى

خود از آن بحث كرده ايم.

2 - فلسفه سير در ارض

مـسـاءله گـردش در زمـيـن (سـيـر در ارض ) شـش بـار در قـرآن مـجـيـد در سـوره هـاى آل عـمـران، انـعـام، نـحـل، نمل، عنكبوت، و روم آمده، كه يكبار از آنها به منظور مطالعه اسـرار آفـريـنـش (عـنـكـبـوت - 20) و پـنـج بـار ديگر به منظور عبرت گرفتن از عواقب دردناك و شوم اقوام ظالم و جبار و ستمگر و آلوده است.

قـرآن بـراى مـسـائل عـيـنـى و حـسـى كـه آثـار آن كـامـلا قابل لمس است در امور تربيتى اهميت خاصى قائل است، مخصوصا به مسلمانان دستور مى دهد كه از محيط محدود زندگى خود در آيند و به سير و سياحت اين جهان پهناور بپردازند، در اعـمـال و رفـتـار اقـوام ديـگر و پايان كار آنها بينديشند، و از اين رهگذر اندوخته پر ارزشى از آگاهى و عبرت فراهم سازند.

قـدرتـهـاى شـيـطـانـى در دنياى امروز براى گسترش دامنه استثمار خود در سراسر جهان تـمـام كـشـورهـا و سـرزمينها و اقوام مختلف را بررسى كرده و طرز فرهنگ و نقاط قوت و ضعف و صنايع مادى آنها را به خوبى برآورد كرده اند.

قرآن مى گويد: بجاى اين جباران شما سير در ارض كنيد و به جاى تصميمهاى شيطانى آنها درسهاى رحمانى بياموزيد.

عبرت گرفتن از زندگى ديگران از تجربه هاى شخصى مهمتر و پرارزشتر است، زيرا در ايـن تـجـربـه هـا بـايد انسان زيانهائى متحمل شود تا مسائلى بياموزد ولى در عبرت گـرفـتـن از زنـدگـى و تـجـارب ديـگـران، انـسـان بـى آنـكـه متحمل سوخت و زيانى شود، توشه گرانبهائى مى اندوزد.

دستور قرآن در زمينه (سير در ارض ) منطبق بر كاملترين شيوه هائى است كـه امـروز بـشـر بـراى مـطـالعـات خـود بـه دسـت آورده، و آن ايـنـكه پس از فراگرفتن مـسـائل در كـتابها دست شاگردان را مى گيرند و به سير در ارض و مطالعه شواهد عينى آنچه خوانده اند مى برند.

البـتـه امـروز يـكـنـوع ديـگـرى سـيـر در ارض تـحـت عـنوان جهانگردى از طرف تمدنهاى شـيـطانى براى جلب مال و ثروت حرام رائج شده است كه غالبا هدفهاى انحرافى دارد، مـانـنـد انـتـقال فرهنگهاى ناسالم، عياشى، هوسرانى، بى بند و بارى و سرگرميهاى ناسالم ديگر، اين همان جهانگردى ويرانگر است.

اسـلام طـرفـدار آن نـوع جـهـانـگـردى اسـت كـه وسـيـله انـتـقـال فـرهنگهاى سالم تراكم تجربه ها، آگاهى از اسرار آفرينش در جهان انسانيت و جهان طبيعت، و گرفتن درسهاى عبرت از سرنوشت دردناك اقوام فاسد و ستمگر است.

ذكـر ايـن نـكـتـه نـيـز بى تناسب نيست كه در اسلام نوع ديگرى از جهانگردى تحت عنوان (سـيـاحـت ) مورد نهى واقع شده، چنانكه در حديثى مى خوانيم: لا سياحة فى الاسلام: (سـيـاحـت در اسـلام نـيـسـت ) و منظور از آن زندگى كسانى است كه براى تمام عمر يا مـدتـى از زنـدگى اجتماعى به كلى جدا مى شدند و بى آنكه فعاليتى داشته باشند در روى زمـيـن بـه حـركـت مـى پـرداختند و همچون رهبانها زندگى مى كردند و سربار اجتماع بودند.

بـه تـعـبـيـر ديـگـر كـار آنـهـا (رهـبـانـيـت سـيـار) بـود در مقابل رهبانهاى ثابتى كه در ديرها منزوى بودند و از جامعه بركنار، و از آنجا كه اسلام با رهبانيت و انزواى اجتماعى مخالف است اين نوع (سياحت ) را نيز محكوم مى كند.

3 - دين قيم (آئين پا بر جا)

در آيات فوق به پيامبر دستور داده شده كه تمام توجه خويش را به آئينى معطوف دارد كـه مـسـتـقـيـم و ثـابـت و اسـتـوار اسـت، هـيـچـگونه انحرافى به كجيها ندارد و هيچگونه تزلزلى در پايه هاى آن نيست.

قابل توجه اينكه در آيات ديگر قرآن مجيد تعبيرات ديگرى درباره دين آمده است:

در آيه 105 سوره يونس توصيف به (حنيف ) (دينى كه از هرگونه انحراف بر كنار است ).

در آيه (3 سوره زمر) توصيف به (خالص )(الا لله الدين الخالص ) .

در آيـه 52 سـوره نـحـل تـوصـيـف بـه (واصـب ) آئيـنـى كـه غـيـر قابل تغيير و خالى از فنا و زوال است(و له الدين واصبا) .

و در آيـه 78 سـوره حـج اسـلام را بـه عـنوان آئينى كه خالى از هرگونه سختگيرى است توصيف كرده(و ما جعل عليكم فى الدين من حرج ) .

و نظير اينها.

هـر يـك از ايـن امـور يـكـى از ابـعـاد آئيـن اسـلام را تـشـكـيـل مى دهد كه در عين حال لازم و ملزوم يكديگرند، آرى اين چنين دينى را بايد انتخاب كرد، و در راه شناختش كوشيد، و در حفظش تا پاى جان ايستاد.

4 - بازگشتى در قيامت نيست

در آيـات فـوق دربـاره قـيـامـت خـوانـديم يوم لا مرد له من الله: روزى است كه هيچكس نمى تـوانـد آن را از خـدا بـازدارد و از وقـوع آن جلوگيرى كند و يا راهى براى بازگشت به سوى دنيا بگشايد.

شبيه اين تعبير در آيات ديگر قرآن نيز به چشم مى خورد، از جمله در آيه

44 سـوره شـورى مى خوانيم كه وقتى ظالمان عذاب دردناك الهى را مى بينند مى گويند:(فهل الى مرد من سبيل) : (آيا راهى به سوى بازگشت هست )؟

و در آيه 47 سوره شورى نيز قيامت به عنوان يوم لا مرد له من الله توصيف شده است.

حـقـيـقـت ايـن اسـت كـه عـالم هـسـتى داراى مراحلى است كه هرگز بازگشت از مرحله بعد به قبل در آن ممكن نيست، و اين يك سنت تخلف ناپذير پروردگار است.

آيـا هـرگز طفل - خواه كامل متولد شده باشد يا ناقص - ممكن است به عالم جنين بازگردد؟ آيا ميوهاى كه از درخت جدا شده - خواه رسيده خواه نارس - امكان دارد بار ديگر به شاخه ها بپيوندد؟

انـتـقـال انـسـان از ايـن جـهـان بـه جهان ديگر نيز همينگونه است يعنى هيچ راهى به سوى بازگشت نيست، و اين حقيقتى است كه پشت انسان را مى لرزاند و به انسان بيدارباش مى دهد.