تفسیر نمونه جلد ۱۶

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 28229
دانلود: 3353


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 57 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 28229 / دانلود: 3353
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 16

نویسنده:
فارسی

آيه (46) تا (50) و ترجمه

(و مـن أيـاتـه أن يـرسـل الرياح مبشرات و ليذيقكم من رحمته و لتجرى الفلك بأ مره و لتبتغوا من فضله و لعلكم تشكرون) (46)(و لقـد أرسـلنا من قبلك رسلا الى قومهم فجاءوهم بالبينات فانتقمنا من الذين أجرموا و كان حقا علينا نصر المؤ منين) (47)(الله الذى يـرسـل الريـاح فـتـثـيـر سـحابا فيبسطه فى السماء كيف يشاء و يجعله كسفا فترى الودق يخرج من خلله فإ ذا اءصاب به من يشاء من عباده إذا هم يستبشرون) (48)(و إ ن كانوا من قبل أن ينزل عليهم من قبله لمبلسين) (49)(فـانـظـر إلى أثـار رحمت الله كيف يحى الا رض بعد موتها إن ذلك لمحى الموتى و هو على كل شى ء قدير) (50)

ترجمه:

46 - از آيـات (عـظـمـت و قـدرت ) خـدا ايـن اسـت كـه بـادها را به عنوان بشارتگرانى مى فرستد تا شما را از رحمتش بچشاند (و سيراب كند) و كشتيها به فرمانش حركت كنند و از فضل او بهره گيرند شايد شكرگزارى كنيد.

47 - قـبـل از تـو پـيـامـبـرانـى بـه سـوى قـومـشـان فـرسـتـاديـم، آنـهـا بـا دلائل روشـن بـه سـراغ قـوم خـود رفـتـند (ولى هنگامى كه اندرزها سودى نداد) از مجرمان انتقام گرفتيم (و مؤ منان را يارى كرديم ) و همواره يارى مؤ منان حقى است بر ما.

48 - خـداونـد هـمـان كسى است كه بادها را مى فرستد تا ابرهائى را به حركت درآورند، سـپـس آنـهـا را در پـهنه آسمان آن گونه كه بخواهد مى گستراند، و متراكم ميسازد در اين هـنـگـام دانـه هـاى بـاران را مـى بـيـنـى كه از لابلاهاى آن خارج مى شوند، هنگامى كه اين (بـاران حـيـاتـبـخـش ) را بـه هـر كـس از بـنـدگـانـش كـه بـخـواهـد مـيـرسـانـد خوشحال مى شوند.

49 - هر چند پيش از آنكه بر آنان نازل شود مايوس بودند.

50 - به آثار رحمت الهى بنگر كه چگونه زمين را بعد از مردنش زنده مى كند، آن كس (كه زمين مرده را زنده كرد) زنده كننده مردگان در قيامت است و او بر همه چيز تواناست.

تفسير:

به آثار رحمت الهى بنگر!

گـفـتـيـم در ايـن سـوره، بـخـش قـابـل ملاحظهاى از دلائل توحيد و نشانه هاى

پـروردگـار در هـفت آيه بيان شده كه هر كدام با جمله (و من آياته ) آغاز مى شود شش قسمت آن را قبلا به صورت پى در پى خوانديم، و نخستين آيه مورد بحث هفتمين و آخرين آنها مى باشد.

و از آنـجـا كـه در آيـه قـبـل سـخـن از ايـمـان و عـمـل صـالح بـود، بـيـان دلائل توحيدى تاءكيدى نيز بر آن مى باشد.

مى فرمايد: (از آيات عظمت و قدرت خدا اين است كه بادها را به عنوان بشارتگرانى مى فرستد)(و من آياته ان يرسل الرياح مبشرات ) .

آنـهـا در پـيشاپيش باران حركت مى كنند، قطعات پراكنده ابر را با خود برداشته به هم مـى پـيـونـدنـد، و بـه سـوى سـرزمـيـنـهـاى خـشك و تشنه مى برند، صفحه آسمان را مى پوشانند و با دگرگون ساختن درجه حرارت جو، ابرها را آماده ريزش باران مى كنند.

مـمـكـن اسـت اهـمـيـت قـدوم ايـن بـشـارتـگران براى شهرنشينان متنعم چندان روشن نباشد، اما بـيابانگردان تشنهكامى كه نياز به قطراتى از باران دارند، همينكه بادها به حركت در مـى آيـند، و ابرها را همراه خود جابجا مى كنند، و از لابلاى نسيم، عطر مخصوص بارانى كـه بـر گـيـاهـان در نقطه ديگرى باريده، به مشامشان مى رسد، برق اميد در دلهايشان جستن مى كند.

گـرچـه در آيـات قـرآن، بـيـشـتـر روى بـشـارتـگـرى بـاد، نـسـبـت بـه نـزول بـاران تكيه شده، اما كلمه (مبشرات ) را نمى توان در آن محدود ساخت، چرا كه بادها بشارتهاى فراوان ديگرى نيز با خود دارد.

بادها، گرما و سرماى هوا را تعديل مى كنند.

بادها، عفونتها را در فضاى بزرگ مستهلك كرده، و هوا را تصفيه مى كنند.

بادها از فشار حرارت خورشيد، روى برگها و گياهان مى كاهند و جلو آفتاب سوختگى را مى گيرند.

بادها اكسيژن توليد شده بوسيله برگهاى درختان را براى انسانها به ارمغان مى آورند و گاز كربن توليد شده بوسيله بازدم انسان را براى گياهان هديه مى برند.

بـادها بسيارى از گياهان را تلقيح مى كنند، و نطفه هاى نر و ماده را در جهان نباتات به هم پيوند مى دهند.

بادها وسيله اى براى حركت آسيابها و عاملى براى تصفيه خرمنها هستند.

بادها بذرها را از نقاطى كه در آن بذر فراوان موجود است حركت مى دهند و همچون باغبانى دلسوز در سرتاسر بيابان مى گسترانند.

و بـادهـا كـشـتـيهاى بادبانى را با مسافران و بار زياد به نقاط مختلف مى برند و حتى امروز كه وسائل ماشينى جانشين نيروى باد شده باز هم وزش بادهاى مخالف يا موافق در پيشرفت يا كندى كار كشتيها بسيار مؤ ثر است.

آرى آنها بشارت دهندگانى هستند در جهات مختلف.

لذا در دنـبـاله آيـه مـى خـوانـيـم: (خدا مى خواهد بدين سبب شما را از رحمت خود بچشاند، كـشـتـيـهـا بـه فـرمـانـش حـركـت كـنـنـد، و شـمـا از فـضـل و رحـمـت او بهره گيريد، شايد شـكـرگـزارى كنيد)(و ليذيقكم من رحمته و لتجرى الفلك بامره و لتبتغوا من فضله و لعلكم تشكرون ) .

آرى بادها هم وسيله توليد نعمتهاى فراوان در زمينه كشاورزى و دامدارى هستند، و هم وسيله حمل و نقل، و سرانجام سبب رونق امر تجارت كه با جمله (ليذيقكم من رحمته ) به اولى اشـاره شـده، و بـا جـمـله (لتـجـرى الفـلك بـامره ) به دوم، و با جمله (لتبتغوا من فضله ) به سومى.

جـالب ايـنـكه همه اين (بركات ) مولود (حركت ) است، حركتى در ذرات هوا در محيط مجاور زمين! اما هيچ نعمتى تا از انسان سلب نشود، قدر آن معلوم نخواهد شد، اين بادها و نسيمها نيز تا متوقف نشوند، انسان نمى داند چه بلائى بر سر او مى آيد، توقف هـوا، زنـدگـى را در بهترين باغها همچون زندگى در سياه چالهاى زندان مى كند، و اگر نـسـيـمـى در سـلولهاى زندانهاى انفرادى بوزد آن را همچون فضاى باز مى كند، و اصولا يكى از عوامل شكنجه در زندانها همان توقف هواى آنها است.

حتى در سطح او قيانوسها اگر بادها متوقف شود و امواج خاموش گردد، زندگى جانداران دريـاهـا بـر اثـر كـمـبـود اكـسـيـژن هـوا بـه مـخـاطـره خـواهـد افـتـاد، و دريـا تبديل به مرداب و باتلاق متعفن وحشتناكى خواهد شد.

فـخـر رازى مـى گـويد: جمله (و ليذيقكم من رحمته ) (تا شما را از رحمت خود بچشاند) بـا تـوجـه به اينكه چشانيدن در مورد شى ء قليل گفته مى شود، اشاره به اين است كه تـمـام دنـيـا و نعمت دنيا رحمت اندكى بيش نيست، و رحمت واسعه الهى مخصوص جهان ديگر است.

در آيه بعد سخن از فرستادن پيامبران الهى است، در حالى كه آيه بعد از آن بار ديگر بـه نـعـمـت وزش بـادهـا بـرمـى گـردد، ممكن است قرار گرفتن اين آيه در ميان دو آيه كه دربـاره نـعـمـت وجود بادها سخن مى گويد جنبه معترضه داشته باشد - چنانكه بعضى از مـفـسـران گـفـتـه انـد: و مـمـكـن اسـت ذكـر مـسـاءله نـبـوت در كـنـار ايـن بـحـثـهـا بـراى تـكـميل مسائل مربوط به مبداء و معاد باشد كه مكرر در اين سوره به آن اشاره شده است - چنانكه بعضى ديگر گفته اند.

و نـيـز مـمـكـن اسـت هـشدارى باشد به همه كسانى كه در اينهمه نعمتها بهره مى گيرند و كفران مى كنند.

به هر حال چنين مى گويد: (ما قبل از تو پيامبرانى به سوى قومشان فرستاديم )

(و لقد ارسلنا من قبلك رسلا الى قومهم ) .

(آنـهـا دلائل روشـن و آشـكـار از مـعـجـزات و مـنـطـق عقل براى اين اقوام آوردند)(فجاؤ هم بالبينات ) .

گـروهـى ايـمـان آوردنـد، و گـروهـى بـه مـخـالفـت برخاستند (اما هنگامى كه اندرزها و هشدارها سودى ندارد ما از مجرمان انتقام گرفتيم )!(فانتقمنا من الذين اجرموا) .

و مـؤ مـنان را يارى كرديم (همواره اين حق بر ما بوده است كه مؤ منان را يارى كنيم )(و كان حقا علينا نصر المؤ منين ) .

تعبير به (كان ) كه نشانه ريشه دار بودن اين سنت است و تعبير به (حق ) و بعد از آن تعبير به (علينا) كه آن نيز بيانگر حق است تأكيدهاى پى در پى در اين زمينه مـحـسـوب مـى شـود، و مـقـدم داشـتـن حـقـا عـليـنـا بـر (نـصـر المـؤ مـنـيـن ) كـه دليل بر حصر است تاءكيد ديگرى مى باشد، و مجموعا چنين معنى مى دهد كه به طور مسلم ما يارى كردن مؤ منان را بر عهده گرفته ايم، و بدون نياز به يارى ديگرى ما اين وعده خود را عملى خواهيم ساخت.

اين جمله ضمنا مايه تسلى و دلدارى براى مسلمانانى است كه در آن روز در مكه تحت فشار شديد دشمنانى قرار داشتند كه از نظر عده و عده افزون بودند.

اصـولا هـمـيـنـكـه دشـمـنـان خـدا غـرق آلودگـى و گـنـاه هـسـتـنـد خـود يـكـى از عـوامـل پـيـروزى و يـارى مـؤ مـنان است، چرا كه همين گناه سرانجام ريشه آنها را مى زند، وسـائل نـابـوديـشان را با دست خودشان فراهم مى سازد، و انتقام الهى را به سراغ آنها مى فرستد.

آيـه بـعـد بار ديگر به توضيح نعمت وزش بادها پرداخته، چنين مى گويد خداوند همان كسى است كه بادها را مى فرستد تا ابرهائى را به حركت در آورند

(الله الذى يرسل الرياح فتثير سحابا) .

(سـپـس ابـرهـا را در پـهـنـه آسمان آن گونه كه بخواهد مى گستراند)(فيبسطه فى السماء كيف يشاء) .

(و آنـهـا را بـه صـورت قـطـعـاتى در آورده، متراكم و بر هم سوار مى كند)(و يجعله كسفا) .

(ايـنـجـا اسـت كـه دانـه هـاى بـاران را مى بينى كه از لابلاى آنها خارج مى شوند)(و ترى الودق يخرج من خلاله ) .

آرى يكى از نقشهاى مهم هنگام نزول باران بر عهده بادها گذاشته شده است آنها هستند كه قـطـعـات ابـر را از سـوى دريـاهـا بـه سـوى زمـيـنـهـاى خـشـك و تـشـنـه حـمـل مـى كـنـنـد، و هـمـانـها هستند كه ماموريت گستردن ابرها را بر صفحه آسمان، و سپس متراكم ساختن آنها، و بعد از آن خنك كردن محيط ابرها و آماده نمودن براى بارانزائى بر عهده دارند.

بـادهـا هـمـچـون چـوپـان آگـاه و پـر تـجربهاى هستند كه گله گوسفندان را به موقع از اطـراف بـيابان جمع مى كند و در مسيرهاى معينى حركت مى دهد، سپس آنها را براى دوشيدن شير آماده مى سازد!

جـمله (فترى الودق يخرج من خلاله ) (دانه هاى باران و ذرات كوچك آن را مى بينى كه از لابـلاى ابـرهـا خـارج مـى شوند) ممكن است اشاره به اين باشد كه غلظت ابرها و شدت وزش بادها در حدى نيست كه مانع خروج قطره هاى كـوچـك بـاران از ابـر و نـزول آن بـر زمين شود، بلكه اين ذرات كوچك عليرغم طوفان و ابـرى كـه صـحـنه آسمان را پوشانده، راه خود را از لابلاى آنها به سوى زمين پيدا مى كنند، و نرم نرم بر زمينهاى تشنه پاشيده مى شوند تا به خوبى آنها را سيراب كنند و در عين حال ويرانى به بار نياورند.

باد و طوفانى كه گاه درختان عظيم را از جا مى كند و صخره ها را به حركت در مى آورد، به قطره كوچك و لطيف باران اجازه مى دهد كه از لابلاى آن بگذرد و بر زمين قرار گيرد.

ايـن نـكـته نيز قابل توجه است كه قطعه قطعه بودن ابرها هر چند در يك روز ابرى كه ابـر تـمـام صـفحه آسمان را پوشانيده براى ما چندان محسوس نيست اما به هنگامى كه با هـواپـيـمـا از لابـلاى ابـرهـا عبور مى كنيم يا بر فراز آن قرار مى گيريم كاملا روشن و نمايان است.

در پـايـان آيـه مـى افزايد: (هنگامى كه اين باران حياتبخش را به هر كس از بندگانش بـخـواهد برساند، آنها خوشحال و مسرور مى شوند)(و اذ اصاب به من يشاء من عباده اذا هم يستبشرون ) .

(هـر چـنـد پـيـش از آنـكـه بـر آنـان نـازل شـود، نوميد و مايوس بودند)(و ان كانوا من قبل ان ينزل عليهم من قبله لمبلسين ) .

ايـن يـاس و آن بشارت را كسانى به خوبى درك مى كنند كه همچون عربهاى بيابانگرد حيات و زندگيشان پيوند بسيار نزديكى با همين قطره هاى باران دارد.

آنـهـا در حالى كه گاه نااميدى و ياس، سايه شوم و سنگينى بر جان و روحشان افكنده و آثار تشنگى و عطش در وجود آنها و دامها و زمين مزروعيشان آشكار گشته ناگهان بادهائى كه پيشقراولان نزول باران است به حركت در مى آيد، بادهائى كه آنها بوى باران از لابلايش به مشام مى رسد.

چند لحظه مى گذرد، ابرها در آسمان گسترده مى شوند، غليظتر و فشردهتر مى گردند، و سـپـس بـاران شـروع مـى شـود، گـودالهـا از آب زلال پـر مـى شـود، جـويـهـاى كـوچـك و بـزرگ از ايـن مـائده آسمانى لبريز مى گردد، زنـدگـى و حـيـات در زمـيـنـهـاى خـشـك و هـم در اعـمـاق دل ايـن بـيـابـانـگـردان جوانه مى زند، برق اميد در دلهاشان مى درخشد و ابرهاى تاريك ياس و نوميدى كنار مى رود.

تـكـرار كـلمـه (قـبـل ) در آيـه ظـاهـرا بـراى تـاءكـيـد اسـت، مـى گـويـد: چـنـد لحـظه قـبـل از بـاران - آرى چـنـد لحـظـه قـبـل از آن - چـهـره هـا عبوس، و قيافه ها در هم بود، اما نـاگـهـان بـاران مى بارد و لبخند شادى بر لبها نقش مى بندد، چه موجود ضعيفى است انسان و چه خداى مهربانى است او.

در فارسى نيز گاهى زمان را براى تأكيد تكرار مى كنيم، مى گوئيم تا ديروز - بله تا همين ديروز - فلانى با من دوست بود، ولى الان شديدا دشمن شده و هدف از اين تكرار تاءكيد بر تغيير حالات انسان است.

در آخـريـن آيـه مورد بحث، روى سخن را به پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كرده، مى گويد: (به آثار رحمت الهى بنگر كه چگونه زمين را بعد از مردنش زنده مى كند)(فانظر الى آثار رحمة الله كيف يحيى الارض بعد موتها) .

تكيه روى جمله (فانظر) (بنگر) اشاره به اين است كه آنقدر آثار رحمت الهى در احياى زمـيـنـهـاى مـرده بـوسـيـله نـزول بـاران آشـكـار است كه با يك نگاه كردن بدون نياز به جستجوگرى بر هر انسان ظاهر مى شود.

تـعبير به (رحمت الهى ) در مورد باران، اشاره به آثار پر بركت آن از جهات مختلف است.

باران، زمينهاى خشك را آبيارى و بذر گياهان را پرورش مى دهد.

باران به درختان، زندگى و حيات نوين مى بخشد.

باران گرد و غبار هوا را فرو مى نشاند و محيط زيست انسان را سالم و پاك مى كند.

باران گياهان را شستشو داده به آنها طراوت مى بخشد.

بـاران هـوا را مـرطـوب و مـلايـم، و بـراى انـسـان قابل استنشاق مى كند.

باران به زمين فرو مى رود و بعد از چندى به صورت قناتها و چشمه ها ظاهر مى شود.

بـاران، نـهـرها و سيلابهائى به راه مياندازد كه بعد از مهار شدن در پشت سدها توليد برق و نور و روشنائى و حركت مى كنند.

و بـالاخـره بـاران، هـواى گـرم و سـرد را هـر دو تـعـديـل مـى كـنـد، از گـرمـى مـى كـاهـد و سـردى را قابل تحمل مى كند.

تـعـبير به (رحمت ) در مورد باران در آيات ديگر قرآن نيز منعكس است: از جمله در آيه 48 سوره فرقان، و 63 سوره نمل.

و نـيـز در آيـه 28 سـوره شـورى مـى خـوانـيـم:(و هـو الذى يـنـزل الغـيـث مـن بـعـد مـا قـنـطـوا و يـنـشـر رحـمـتـه) : (او كـسـى اسـت كـه بـاران را نازل مى كند بعد از آنكه مردم نوميد شده اند، و دامنه رحمت خود را مى گستراند).

سـپـس بـا تـوجـه بـه پـيـونـدى كـه مـبـدء و مـعـاد در مـسـائل مـخـتـلف دارنـد در پـايـان آيـه مـى افـزايـد: (آن كـسـى كـه زمـيـن مـرده را بـا نزول باران زنده كرد، هم او زنده كننده مردگان در رستاخيز است، و او بر همه چيز توانا است )(ان ذلك لمحيى الموتى و هو على كل شى ء قدير) .

تـعـبـيـر بـه (مـحـيـى ) بـه صـورت اسـم فـاعـل بـه جـاى فعل مضارع، مخصوصا با لام تاءكيد دليل بر نهايت تأكيد است.

بارها در آيات قرآن ديده ايم كه اين كتاب آسمانى براى اثبات مسأله معاد

زنده شدن زمين مرده را بعد از نزول باران به عنوان گواه انتخاب مى كند.

در سـوره ق آيـه 11 نـيـز بـعد از ذكر حيات زمينهاى مرده، مى فرمايد:(و كذلك الخروج) : (رستاخيز نيز چنين است ).

شـبـيـه هـمـيـن تـعـبـيـر در آيـه 9 سـوره فاطر نيز آمده است كه مى فرمايد كذلك النشور (اينگونه است نشور در قيامت ).

در واقع قانون حيات و مرگ همه جا شبيه يكديگر است: كسى كه با چند قطره باران زمين مـرده را زنـده مـى كـنـد و شـور و جـنـبـش و حـركـت در آن مـى آفـريـنـد و ايـن كـار هـمـه سال و گاه همه روز تكرار مى شود، اين توانائى را دارد كه انسانها را نيز بعد از مرگ زنده كند، همه جا مرگ به دست او است و حيات نيز به فرمان او. درست است كه ظاهرا زمين مـرده زنـده نـمـى شـود، بـلكـه بـذرهـاى گـيـاهـان كـه در دل زمـيـن مـى بـاشـد پـرورش مى يابد، ولى مى دانيم اين بذرهاى كوچك، مقدار عظيمى از اجـزاء زمـيـن را در پـيـكـر خـود جـذب كـرده و مـوجـودات مـردهـاى را تـبـديـل بـه موجودات زنده مى كند، و حتى ذرات متلاشى شده اين گياهان نيز مجددا نيرو و قدرت براى حيات به زمين مى بخشد.

در حقيقت منكران معاد هيچ دليلى بر مدعاى خود جز استبعاد نداشتند، و قرآن مجيد براى در هم شكستن استبعاد آنان از اين نمونه هاى زنده بهره مى گيرد.

آيه (51) تا (54) و ترجمه

(و لئن أرسلنا ريحا فرأوه مصفرالظلوا من بعده يكفرون) (51)(فإ نك لا تسمع الموتى و لا تسمع الصم الدعاء إ ذا ولوا مدبرين) (52)(و ما أنت بهد العمى عن ضللتهم إن تسمع إلا من يؤ من بايتنا فهم مسلمون) (53)(الله الذى خـلقـكـم مـن ضـعـف ثـم جـعـل مـن بـعـد ضـعـف قـوة ثـم جعل من بعد قوة ضعفا و شيبة يخلق ما يشاء و هو العليم القدير) (54)

ترجمه:

51 - و اگـر مـا بـادى بـفـرستيم (داغ و سوزان ) و بر اثر آن زراعت و باغ خود را زرد و پژمرده ببينند، راه كفران پيش مى گيرند.

52 - تـو نـمـى تـوانـى صداى خود را به گوش مردگان برسانى، و نه سخنت را به گوش كران هنگامى كه روى مى گردانند.

53 - و (نـيـز) نمى توانى نابينايان را از گمراهيشان هدايت كنى، تو تنها سخنت را به گوش

كسانى مى رسانى كه ايمان به آيات ما مى آورند و در برابر حق تسليمند.

54 - خـدا هـمـان كـسـى اسـت كه شما را آفريد در حالى كه ضعيف بوديد سپس بعد از اين ضـعـف و نـاتـوانـى قـوت بـخـشـيد، و باز بعد از قوت ضعف و پيرى قرار داد، او هر چه بخواهد مى آفريند، و اوست عالم و قادر.

تفسير:

مردگان و كران سخن تو را نمى شنوند!

از آنـجـا كـه در آيـات گـذشته، سخن از بادهاى پر بركتى در ميان بود كه پيشقراولان بـارانـهـاى رحـمـت زا هستند، در نخستين آيه مورد بحث، اشاره به بادهاى زيانبار كرده مى گويد: و اگر ما بادى بفرستيم (بادى داغ و سوزان يا سرد و خشك و يا تواءم با سموم ) و بـه دنبال آن، زراعت و باغ خود را زرد و پژمرده ببينند راه كفران را پيش مى گيرند، و بـه ايـن راه هـمـچـنـان ادامـه مـى دهـنـد(و لئن ارسـلنا ريحا فرأوه مصفرا لظلوا من بعده يكفرون ) .

آنـهـا افـراد ضـعـيـف و كـم ظـرفـيـتـى هـسـتـنـد و آنـچـنـانـنـد كـه قـبـل از آمـدن بـاران مـايـوس و بعد از نزول آن، بسيار شادند، و اگر روزى باد سمومى بـوزد و زندگى آنان موقتا گرفتار مشكلاتى گردد، فريادشان بلند مى شود و زبان به كفر مى گشايند.

به عكس مؤ منان راستين كه از نعمت خدا شادند و شكرگزار و در مصائب و مشكلات صبورند و شكيبا، دگرگونيهاى زندگى مادى هرگز در ايمان آنها، كمترين خللى وارد نمى كند، و هـمـچـون كـوردلان ضـعـيـف الايـمان با وزش يك باد مؤ من و با وزش باد ديگر كافر نمى شوند.

كلمه (مصفرا) از ماده (صفرة ) (بر وزن سفره ) به معنى رنگ زرد است، و به اعتقاد اكـثـر مـفـسـران، ضـمـيـر (راءوه ) بـه گـيـاهان و درختان بازميگردد كه بر اثر وزش بادهاى مضر، زرد و پژمرده مى شوند.

بعضى نيز احتمال داده اند كه ضمير به ابرها برگردد، زيرا ابرهاى زرد رنگ طبعا ابرهاى نازكى هستند، معمولا باران ندارند بخلاف ابرهاى سياه و انبوه كه مولد بارانند.

بـعـضـى نيز مرجع ضمير را (باد) مى دادند، زيرا بادهاى معمولى بيرنگند و بادهاى سـمـوم آتـشـزا كـه احـيـانـا گـرد و غـبـار بـيـابـان را بـا خـود حمل مى كنند، زرد و تيره اند.

احـتـمـال چـهـارمـى نـيز وجود دارد كه (مصفر) به معنى خالى است، زيرا همانگونه كه (راغـب ) در (مـفـردات ) گـفـتـه اسـت: ظـرف خـالى از محتوا و شكم خالى از غذا و يا رگـهـائى كـه از خـون خـالى شده است، صفر (بر وزن سفر) ناميده مى شود، بنابر اين تعبير فوق در اينجا اشاره به بادهائى است كه از باران خالى است.

(در اين صورت ضمير (رأوه )به ريح بازميگردد) (دقت كنيد).

ولى تفسير اول از همه مشهورتر مى باشد.

اين نكته نيز قابل توجه است كه در اينجا بادهاى مفيد و بارانزا به صورت صيغه جمع آمـده (ريـاح ) امـا در مـورد بـادهاى زيانبار صيغه مفرد (ريح ) اشاره به اينكه اغلب بادها مـفـيـدنـد و بـاد سـمـوم، جـنـبـه اسـتـثـنـائى دارد كـه گـاه در يـك مـاه و يـا يكسال، يكبار ميوزد، اما وزشهاى مفيد در تمام روزها و شبها در جريانند.

يـا اشاره به اين است كه بادهاى مفيد در صورتى اثر خود را مى بخشند كه پى در پى در آيـنـد، در حـالى كـه وزشـهـاى زيـانـبار گاهى در يك مرتبه نيز، اثر سوء خود را مى گذارند.

آخـريـن نـكـتـهـاى كـه ذكـر آن را در ذيـل ايـن آيـه ضـرورى مـى دانـيـم تـفـاوت يستبشرون (خوشحال مى شوند) كه در مورد وزشهاى مفيد در آيات گذشته آمده با جمله لظلوا من بعده يكفرون (بعد از آن به كفر خود ادامه مى دهند) كه در اين آيه آمده مى باشد.

ايـن تـفـاوت نـشـان مى دهد كه آنان آنهمه نعمتهاى بزرگ و پى در پى خدا را مى بينند و خوشحال مى شوند، اما اگر براى يكبار و يكروز، مصيبتى فرا برسد، چنان داد و فرياد مى كشند و به سوى كفر مى روند كه گوئى از آن دستبردار نيستند.

درست همانند كسانى كه يك عمر سالم هستند و زبان به شكر باز نمى كنند اما يك شب كه در آتش تب مى سوزند، آنچه كفر و ناسزا است مى گويند.

و چنين است حال افراد بى دانش و ضعيف الايمان.

در ايـن زمـيـنـه در ذيـل آيـه 35 همين سوره، و آيه 9 و 10 سوره هود، و آيه 11 سوره حج بحثهاى ديگرى داشته ايم.

در دو آيـه بـعـد به تناسب بحثى كه در آيه فوق آمد، مردم را به چهار گروه تقسيم مى كند: گروه مردگان، يعنى آنها كه هيچ حقيقتى را درك نمى كنند هر چند ظاهرا زنده اند.

و گروه ناشنوايان كه آمادگى براى شنيدن سخن حق ندارند.

و گروهى كه از ديدن چهره حق محرومند.

و سـرانـجـام گـروه مـؤ منان راستين كه دلهائى دانا، و گوشهائى شنوا، و چشمهائى بينا دارند.

نخست مى گويد: (تو نمى توانى سخنان حق خود را به گوش مردگان برسانى ) و اندرزهاى تو در دل آنان كه دلمرده اند اثر ندارد(فانك لا تسمع الموتى ) .

و نـيز تو نمى توانى سخنت را به گوش كران برسانى مخصوصا هنگامى كه روى مى گردانند و پشت مى كنند(و لا تسمع الصم الدعا اذا ولوا مدبرين ) .

و هـمـچـنـيـن (تـو نـمى توانى نابينايان را از گمراهيشان هدايت كنى )(و ما انت بهادى العمى عن ضلالتهم ) .

(تـنـهـا سـخنان حقت را مى توانى به گوش كسانى برسانى كه به آيات ما ايمان مى آورند و در برابر حق تسليمند)(ان تسمع الا من يؤ من باياتنا فهم مسلمون ) .

هـمـانـگـونـه كه قبلا هم گفته ايم قرآن غير از (حيات ) و (مرگ ) مادى و جسمانى و هـمـچـنـيـن (شـنـوائى ) و (بـيـنائى ) ظاهرى، نوع برترى از حيات و مرگ و ديد و شنود، قائل است كه ريشه اصلى سعادت يا بدبختى انسان در آن است.

ارزيـابـى آن از ايـن مـسـائل، ارزيـابـى مـادى و فيزيكى نيست، بلكه ارزيابى معنوى و انسانى است.

شرط اول براى درك حقيقت داشتن قلبى آماده و پذيرا، و چشمى بينا و گوشى شنوا است، و گرنه هر گاه تمام انبياء و اولياء جمع شوند و همه آيات الهى را به گوش كسى كه حـس تـشخيص و درك حقيقت را بر اثر كثرت گناه و لجاجت و عناد از دست داده، بخوانند، در او اثر نخواهد كرد!

و اگر در قرآن تنها اشاره به دو قسمت از حواس ظاهر، به اضافه درك باطن شده است، به خاطر آنست كه اكثريت قريب به اتفاق معلومات انسان، يا از طريق اين دو حاسه (چشم و گوش ) و يا وجدانيات و تحليل عقل به دست مى آيد.

و جالب اينكه سه مرحله اى كه در آيات بالا آمده، سه مرحله مختلف از انحراف و عدم درك حقيقت مى باشد كه از شديد شروع شده و به خفيف پايان مى يابد.

مرحله اول دلمردگى است كه از آن تعبير به (موتى ) (مردگان ) كرده كه هيچ راهى براى امكان نفوذ در آنها نيست.

مـرحـله دوم، مـرحـله نـاشـنـوائى اسـت، مـخـصـوصـا نـاشـنـوايـانـى كـه پـشـت كـرده و در حـال فـرار كردن هستند كه حتى فريادهاى شديدى كه به هنگام نزديك بودن ممكن است در آنها اثر كند، در اينجا بى اثر مى شود.

البـتـه ايـن گـروه مـانند مردگان نيستند، گاهى ممكن است با علامت و اشاره مطلبى را به آنـهـا حـالى كـرد، ولى مـى دانـيـم بسيارى از حقايق را با ايماء و اشاره نمى توان تفهيم نمود، مخصوصا در آن هنگام كه رويگردانند و دور شوند.

مرحله سوم نابينائى است، البته زندگى كردن با نابينا به مراتب آسانتر از زندگى بـا كـران و يـا مـردگـان اسـت، اينها لااقل گوش شنوا دارند و بسيارى از مفاهيم را ميتوان براى آنها بيان كرد، ولى شنيدن كى بود مانند ديدن.

از ايـن گـذشـتـه تـنها تبيين مسائل كافى نيست، به فرض كه به نابينا گفته شود از سـمـت راسـت يـا از سمت چپ حركت كن، عمل كردن به اين دستور كار آسانى نيست و گاه با مـخـتـصـر اشـتـبـاه در انـدازهـگـيـرى در پـرتـگـاه سـقـوط مـى كـنـد! در بـحـث مـشروحى كه ذيل آيات 80 و 81 سوره نمل داشتيم، ضمن تحليلى در باره حقيقت حيات و مرگ در قرآن، ايـراد سـسـتـى را از سـوى جـمـعـى از وهـابـيـيـن مـطـرح كـرديـم كـه آنـهـا بـراى نـفـى تـوسـل بـه پـيـامـبر و امامان، از آيات مورد بحث و مانند آن كمك مى گيرند و مى گويند: مردگان (حتى پيامبر!) مطلقا چيزى نمى فهمند.

ولى در آنجا ثابت كرديم كه انسان - مخصوصا پيشوايان بزرگ و شهداء - بعد از مرگ يـكـنـوع حـيات برزخى دارند و مدارك زيادى از قرآن و احاديث به آن گواهى مى دهد، و در ايـن حـيـات برزخى درك و ديدى وسيعتر از حيات دنيوى دارند (براى توضيح بيشتر به جلد 15 ذيل آياتى كه در بالا اشاره كرديم مراجعه فرمائيد).

و در ايـنـجـا ايـن جـمـله را بايد بيفزائيم كه همه مسلمانان همواره در نمازهاى خود به هنگام تـشـهـد پـيـامـبـر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را مخاطب ساخته و با جمله السـلام عـليـك ايـهـا النـبـى و رحـمة الله و بركاته بر او سلام مى فرستند، و مى دانيم تخاطب حقيقى - نه مجازى - حتما با كسى است كه مى شنود و درك مى كند، بنابراين سلام بـر پـيـامـبـر بـه صـورت خـطـاب از راه دور و نـزديـك، دليـل بـر آنـسـت كـه روح مـقـدسـش هـمـه ايـن سلامها را مى شنود، و دليلى ندارد كه ما اين خطابها را حمل بر مجاز كنيم.

در آخـريـن آيـه مـورد بـحـث بـه يـكـى ديـگـر از دلائل تـوحـيـد كـه دليـل فـقـر و غـنا است اشاره مى كند و بحثهائى را كه در سرتاسر اين سوره، پيرامون تـوحـيـد آمـده تكميل مى نمايد مى گويد: (خداوند همان كسى است كه شما را در حالى كه ضعيف و ناتوان بوديد آفريد، سپس بعد از اين ضعف و ناتوانى، قوت و قدرت بخشيد و دوران جـوانـى و شـكـوفائى نيروها آمد، و بعد از آن بار ديگر ضعف و پيرى را جانشين قـوت كـرد)(الله الذى خـلقـكـم مـن ضـعـف ثـم جـعـل مـن بـعـد ضـعـف قـوة ثـم جعل من بعد قوة ضعفا و شيبة ) .

آرى (او است كه هر چه را بخواهد مى آفريند و او است عالم و قادر)(يخلق ما يشاء و هو العليم القدير) .

در آغاز آنچنان ضعيف و ناتوان بوديد كه حتى قدرت نداشتيد مگسى را از خود دور كنيد يا آب دهان خويش را نگه داريد، اين از نظر جسمانى، و از نظر فكرى به مصداق لا تعلمون شـيـئا (هـيـچ چيز نمى دانستيد) حتى پدر و مادر مهربانى را كه دائما مراقب شما بودند نمى شناختيد.

ولى كمكم داراى رشد و قدرت شديد، اندامى نيرومند و فكرى قوى و عقلى توانا و دركى وسيع پيدا كرديد.

و با اين حال نميتوانستيد اين قدرت را نگاه داريد و درست همانند انسانى كه از دامنه كوه بلندى به فراز قله رسيده از طرف ديگر سراشيبى را شروع كرديد، و باز به قعر دره ضعف و ناتوانى جسمى و روحى رسيديد.

ايـن دگـرگـونـيها و فراز و نشيبها، بهترين دليل براى اين حقيقت است كه نه آن قوت از شـمـا بـود، و نـه آن ضعف، بلكه هر دو از ناحيه ديگرى بود، و اين خود نشانه آنست كه چرخ وجود شما را ديگرى مى گرداند، و هر چه داريد عارضى است.

ايـن هـمـانست كه امير مؤ منان على (عليه‌السلام ) در گفتار نورانيش به آن اشاره كرده مى فـرمـايـد: عـرفـت الله سـبـحـانـه بـفـسـخ الغـرائم و حـل العـقـود و نـقض الهمم: (من خدا را در فسخ تصميمهاى محكم و گشودن گره ها و نقض اراده هاى قوى و ناكام ماندن آن شناختم ) من از اين دگرگونيها فهميدم كه قدرت اصلى دست ديگرى است، و ما از خود چيزى نداريم جز آنچه او به ما مى بخشد.

جـالب ايـنكه در مورد ضعف دوم كه براى انسان پيش مى آيد، كلمه (شيبة ) (پيرى ) را نيز اضافه مى كند، ولى در ضعف اول، نامى از كودكى نمى برد.

ايـن تـعبير ممكن است اشاره به آن باشد كه ضعف پيرى دردناكتر است، زيرا اولا رو به سوى مرگ و فنا دارد، بر عكس ضعف كودكى، و ثانيا توقعى كه از پيران سالخورده و با تجربه دارند هرگز از كودكان نيست، در حالى كه گاه ضعف و ناتوانى آنها يكسان است و اين بسيار عبرت انگيز مى باشد.

اين مرحله است كه قدرتمندان ياغى و سركش را به زانو در مى آورد و به ضعف و زبونى و بيچارگى مى كشاند.

آخـريـن جـمله آيه كه اشاره به علم و قدرت خدا است، هم بشارت است و هم انذار كه خدا از همه اعمال و نيات شما آگاه است و نيز توانائى بر پاداش و كيفر شما دارد.