تفسیر نمونه جلد ۱۷

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 25384
دانلود: 2090


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 47 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 25384 / دانلود: 2090
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 17

نویسنده:
فارسی

آيه (6) تا (9) و ترجمه

( و من الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل الله بغير علم و يتخذها هزوا اولئك لهم عذاب مهين ) (6)( و اذا تتلى عليه اياتنا ولى مستكبرا كان لم يسمعها كان فى اذنيه و قرا فبشره بعذاب اليم ) (7)( ان الذين امنوا و عملوا الصالحات لهم جنات النعيم ) (8)( خالدين فيها وعد الله حقا و هو العزيز الحكيم ) (9)

ترجمه:

6 - بعضى از مردم سخنان باطل و بيهوده خريدارى مى كنند تا مردم را از روى جهل و نادانى گمراه سازند، و آيات الهى را به استهزا و سخريه گيرند، براى آنها عذاب خوار كننده است.

7 - هنگامى كه آيات ما بر او خوانده مى شود مستكبرانه روى بر مى گرداند، گوئى آن را نشنيده، گوئى اصلا گوشهايش سنگين است! او را به عذاب دردناك بشارت ده.

8 - (ولى ) كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند باغهاى پر نعمت بهشت از آن آنهاست.

9 - جاودانه در آن خواهند ماند، اين وعده مسلم الهى است، و اوست عزيز و حكيم (شكست ناپذير و دانا).

شأن نزول:

بعضى از مفسران گفته اند كه نخستين آيات مورد بحث درباره (نضر بن حارث ) نازل شده است.

او مرد تاجرى بود و به ايران سفر مى كرد، و در ضمن، داستانهاى ايرانيان را براى قريش بازگو مى نمود، و مى گفت: اگر محمد براى شما سرگذشت عاد و ثمود را نقل مى كند، من داستانهاى رستم و اسفنديار، و اخبار كسرى و سلاطين عجم را باز مى گويم!، آنها دور او را گرفته، استماع قرآن را ترك مى گفتند.

بعضى ديگر گفته اند كه اين قسمت از آيات در باره مردى نازل شده كه كنيز خواننده اى را خريدارى كرده بود و شب و روز براى او خوانندگى مى كرد و او را از ياد خدا غافل مى ساخت.

مرحوم (طبرسى ) مفسر بزرگ، بعد از ذكر اين شان نزول مى گويد:

حديثى كه از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در اين زمينه نقل شده شاءن نزول فوق را تاءييد مى كند، چرا كه آن حضرت (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: لا يحل تعليم المغنيات و لا بيعهن، و اثمانهن حرام و قد نزل تصديق ذلك فى كتاب الله: (و من الناس من يشترى لهو الحديث...).

(آموزش دادن كنيزان خواننده، و خريد و فروش آنها حرام است و درآمدى كه از اين راه به دست مى آيد نيز حرام است، گواه اين مطلب چيزى است كه خداوند در كتابش فرموده: و من الناس من يشترى لهو الحديث....

تفسير:

غنا يكى از دامهاى بزرگ شياطين!

در اين آيات، سخن از گروهى است كه درست در مقابل گروه (محسنين ) و (مؤ منين ) قرار دارند كه در آيات گذشته مطرح بودند.

در اينجا سخن از جمعيتى است كه سرمايه هاى خود را براى بيهودگى و گمراه ساختن مردم به كار مى گيرد، و بدبختى دنيا و آخرت را براى خود مى خرد!

نخست مى فرمايد: (بعضى از مردم، سخنان باطل و بيهوده را خريدارى مى كنند تا خلق خدا را از روى جهل و نادانى، از راه خدا گمراه سازند)( و من الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل الله بغير علم ) .

(و آيات خدا را به استهزاء و سخريه گيرند)( و يتخذها هزوا ) .

و در پايان آيه اضافه مى كند: (عذاب خوار كننده از آن اين گروه است )( اولئك لهم عذاب مهين ) .

خريدارى كردن سخنان باطل و بيهوده يا به اين گونه است كه به راستى افسانه هاى خرافى و باطل را با دادن پول به دست آورند، آنچنان كه در داستان (نضر بن حارث ) خوانديم.

و يا از اين طريق است كه براى ترتيب دادن مجالس لهو و باطل و خوانندگى كنيزان خواننده خريدارى كنند، چنانكه در حديث پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ضمن شان نزول بيان شد.

و يا صرف كردن مال به هر صورت و به هر طريقى كه به وسيله آن به اين هدف نامشروع يعنى سخنان باطل و بيهوده برسند.

عجب اينكه اين كوردلان مطالب باطل و بيهوده را به گرانترين قيمت خريدارى مى كردند، اما آيات الهى و حكمت را كه پروردگار، رايگان در اختيارشان گذارده ناديده مى گرفتند.

اين احتمال نيز وجود دارد كه خريدارى (اشتراء) در اينجا معنى كنائى داشته باشد و منظور از آن هر گونه تلاش و كوشش براى رسيدن به اين منظور است.

و اما (لهو الحديث )، مفهوم وسيع و گسترده اى دارد كه هر گونه سخنان يا آهنگهاى سرگرم كننده و غفلت زا را كه انسان را به بيهودگى يا گمراهى مى كشاند در بر مى گيرد، خواه از قبيل (غنا) و الحان و آهنگهاى شهوت انگيز و هوس آلود باشد، و خواه سخنانى كه نه از طريق آهنگ، بلكه از طريق محتوى انسان را به بيهودگى و فساد، سوق مى دهد.

و يا از هر دو طريق، چنانكه در تصنيفها و اشعار عاشقانه خوانندگان معمولى است كه هم محتوايش گمراه كننده است و هم آهنگش!

و يا مانند داستانهاى خرافى و اساطير كه سبب انحراف مردم از (صراط مستقيم ) الهى مى گردد.

و يا سخنان سخريه آميزى كه به منظور محو حق و تضعيف پايه هاى ايمان مطرح مى شود، همانند چيزى كه از ابوجهل و يارانش نقل مى كنند كه رو به قريش مى كرد و مى گفت: (مى خواهيد شما را از (زقوم ) كه (محمد) ما را به آن تهديد مى كند اطعام كنم؟! سپس مى فرستاد و (كره و خرما) حاضر مى كردند و مى گفت: اين همان (زقوم ) است!... و به اين ترتيب آيات الهى را بباد استهزاء مى گرفت.

به هر حال (لهو الحديث ) معناى گسترده اى دارد كه همه اينها و مانند آن را فرا مى گيرد، و اگر در روايات اسلامى و سخنان مفسرين روى يكى از اينها انگشت گذارده شده است هرگز دليل بر انحصار و محدوديت مفهوم آيه نيست.

در احاديثى كه از طرق اهلبيت (عليهم‌السلام ) به ما رسيده تعبيرهائى ديده مى شود كه بيانگر همين وسعت مفهوم اين كلمه است:

از جمله در حديثى از امام صادق (عليه‌السلام ) مى خوانيم: الغناء مجلس لا ينظر الله الى اهله، و هو مما قال الله عز و جل (و من الناس ‍ من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل الله ): (مجلس غنا و خوانندگى لهو و باطل، مجلسى است كه خدا به اهل آن نمى نگرد، (و آنها را مشمول لطفش قرار نمى دهد) و اين مصداق همان چيزى است كه خداوند عزوجل فرموده (بعضى از مردم هستند كه سخنان بيهوده خريدارى مى كنند تا مردم را از راه خدا گمراه سازند).

تعبير به (لهو الحديث ) بجاى (الحديث اللهو) گويا اشاره به اين است كه هدف اصلى آنها همان لهو و بيهودگى است، و سخن، وسيله اى براى رسيدن به آن است.

جمله (ليضل عن سبيل الله ) نيز مفهوم وسيعى دارد كه هم گمراه كردن اعتقادى را شامل مى شود آنچنان كه در داستان نضر بن حارث و ابو جهل خوانديم و هم منحرف ساختن اخلاقى آنچنان كه در احاديث غنا آمده است.

تعبير (بغير علم ) اشاره به اين است كه اين گروه گمراه و منحرف حتى به مذهب باطل خود نيز ايمان ندارند، بلكه صرفا از جهل و تقليدهاى كوركورانه پيروى مى كنند، آنها جاهلانى هستند كه ديگران را نيز به جهل و نادانى خود گرفتار مى سازند.

اين در صورتى است كه تعبير (بغير علم ) را توصيف براى گمراه كنندگان بدانيم، اما بعضى از مفسران نيز احتمال داده اند كه توصيفى براى (گمراه شوندگان ) باشد، يعنى مردم جاهل و بيخبر را ناآگاهانه به وادى انحراف و باطل مى كشانند.

اين بيخبران گاه از اين هم فراتر مى روند، يعنى تنها به جنبه هاى سرگرمى و غافل كننده اين مسائل قانع نمى شوند، بلكه سخنان لهو و بيهوده خود را وسيله اى براى استهزاء و سخريه آيات الهى قرار مى دهند، و اين همان است كه در آخر آيه فوق به آن اشاره كرده، مى فرمايد: و يتخذها هزوا.

اما توصيف عذاب به (مهين ) (خوار كننده و اهانت بار) به خاطر آن است كه جريمه بايد همانند جرم باشد، آنها نسبت به آيات الهى توهين كردند، خداوند هم براى آنها مجازاتى تعيين كرده كه علاوه بر دردناك بودن توهين آور نيز مى باشد.

آيه بعد به عكس العمل اين گروه در برابر آيات الهى اشاره كرده، و در واقع آن را با عكس العملشان در برابر لهو الحديث مقايسه مى كند و مى گويد: (هنگامى كه آيات ما بر او خوانده مى شود مستكبرانه روى بر مى گرداند، گوئى آيات ما را نشنيده، گوئى اصلا گوشهايش سنگين است ) و اصلا هيچ سخنى را نمى شنود( و اذا تتلى عليه آياتنا ولى مستكبرا كان لم يسمعها كان فى اذنيه وقرا ) .

و در پايان، كيفر دردناك چنين كسى را اينگونه بازگو مى كند: (او را به عذاب دردناك بشارت ده )!( فبشره بعذاب اليم ) .

تعبير به ولى مستكبرا اشاره به اين است كه رويگرداندن او تنها به خاطر مزاحمت با منافع دنيوى و هوسهايش نيست، بلكه از اينهم فراتر مى رود و انگيزه استكبار و تكبر در برابر خدا و آيات خدا كه بزرگترين گناه است در عمل او نيز وجود دارد.

جالب اينكه نخست مى گويد: (آنچنان بى اعتنائى به آيات الهى مى كند كه گوئى اصلا آن را نشنيده و كاملا بى اعتنا از كنار آن مى گذرد) سپس اضافه مى كند: (نه تنها اين آيات را نميشنود، گوئى اصلا كر است و هيچ سخنى را نمى شنود)!

جزاى چنين افراد نيز متناسب اعمالشان است همانگونه كه عملشان براى اهل حق دردآور بود، خداوند مجازاتشان را نيز دردناك قرار داده، و به عذاب اليمشان گرفتار مى سازد!

توجه به اين نكته نيز لازم است كه تعبير به (بشر) (بشارت ده ) در مورد عذاب دردناك الهى متناسب با كار مستكبرانى است كه آيات الهى را به باد سخريه مى گرفتند و بوجهل صفتانى كه (زقوم جهنم ) را با كره و خرما تفسير مى كردند!

در آيات بعد به شرح حال مؤ منان راستين باز مى گردد كه در آغاز اين مقايسه از آنان شروع شد، در پايان نيز به آنان ختم گردد، مى فرمايد: (كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند، باغهاى پر نعمت بهشت از آن آنها است )( ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات لهم جنات النعيم ) .

آرى اين گروه بر عكس مستكبران بى ايمان، و گمراه كنندگان كوردل كه نه آثار خدا را در جهان مى بينند و نه سخنان فرستادگان خدا را به گوش جان مى شنوند، به حكم عقل و خرد بيدار و چشم بينا و گوش شنوا كه خدا نصيبشان كرده هم به آيات الهى ايمان مى آورند و هم در اعمال صالح خود آن را به كار مى گيرند و چه جالب است كه آنها (عذاب اليم ) داشتند و اينها (جنات نعيم ) دارند.

مهمتر اينكه اين باغهاى پر نعمت بهشتى، براى آنها جاودانه است (هميشه در آن خواهند ماند)( خالدين فيها ) .

(اين وعده مسلم الهى است، وعده اى تخلف ناپذير)( وعد الله حقا ) .

و خداوند نه وعده دروغين مى دهد، و نه از وفاى به وعده هاى خود عاجز است، چرا كه (او عزيز و قدرتمند، و حكيم و آگاه است )( و هو العزيز الحكيم ) .

اين نكته قابل دقت است كه در مورد مستكبران، (عذاب ) به صورت مفرد ذكر شده و در مورد مؤ منان صالح العمل، (جنات ) به صورت جمع، چرا كه رحمت خدا همواره بر غضبش پيشى گرفته.

تاكيد بر خلود و وعده حق الهى نيز تأكيدى بر همين فزونى (رحمت ) بر (غضب ) است.

(نعيم ) كه از ماده (نعمت ) است، معنى گسترده اى دارد كه همه انواع نعمتهاى مادى و معنوى را شامل مى شود، حتى نعمتهائى كه براى ما محبوسان زندان تن در اين دنيا قابل درك نيست (راغب ) در (مفردات ) مى گويد: (نعيم ) به معنى (نعمت بسيار) است( النعيم النعمة الكثيرة ) .

نكته ها:

1 - تحريم غنا

بدون شك غنا به طور اجمال از نظر مشهور علماى شيعه حرام است و شهرتى در سرحد اجماع و اتفاق دارد.

بسيارى از علماى اهل سنت نيز بر اين عقيده تاءكيد كرده اند، هر چند بعضى از آنها استثناهائى براى آن قائل شده اند، و شايد بعضى از اين استثناها در حقيقت استثناء نباشد و خارج از موضوع غنا محسوب شود (و به اصطلاح تخصصا خارج است ).

(قرطبى ) در ذيل آيات مورد بحث در همين زمينه چنين مى گويد: (غناى معمول در ميان گروهى از مردم، هر گاه مشتمل بر اشعار عاشقانه در باره زنان و توصيف زيبائيهاى آنان، و ذكر شراب و محرمات ديگر باشد، همه علما در حرمت آن متفقند، چرا كه مصداق لهو و غناى مذموم مى باشد، و اما اگر از اين امور خالى گردد، مختصرى از آن در اعياد و جشنهاى زفاف جائز است، و همچنين براى نشاط بخشيدن به هنگام انجام كارهاى مشكل، آنگونه كه در تاريخ اسلام در مساله حفر خندق آمده، و يا اشعارى كه (انجشه ) به هنگام حركت قافله به سوى مكه در حجة الوداع براى تحريك شتران مى خوانده است، اما آنچه امروز در ميان (صوفيه ) معمول است كه انواع آلات طرب را در اين زمينه به كار مى برند حرام است ).

آنچه را كه قرطبى به صورت استثناء بيان كرده از قبيل خواندن (حدى ) (آواز مخصوص ) براى شتران يا اشعار مخصوصى كه مسلمانان با آهنگ به هنگام حفر خندق مى خواندند به احتمال قوى اصلا جزء غنا نبوده و نيست، و شبيه اشعارى است كه گروهى با آهنگ مخصوص در راهپيمائيها يا مجالس جشن و عزادارى مذهبى مى خوانند.

در منابع اسلامى دلائل زيادى بر تحريم غنا در دست است كه از جمله آيه فوق و من الناس من يشترى لهو الحديث... و بعضى ديگر از آيات قرآن مى باشد كه حداقل طبق رواياتى كه در تفسير اين آيات وارد شده بر غنا تطبيق گرديده، و يا غنا از مصاديق آن شمرده شده است.

در حديثى از امام صادق (عليه‌السلام ) مى خوانيم كه در تفسير آيه و اجتنبوا قول الزور (حج - 30) فرمود: قول الزور الغنا: (سخن باطل همان غنا است ).

و نيز همان امام (عليه‌السلام ) در تفسير آيه( و الذين لا يشهدون الزور ) (فرقان - 72) فرمود: (منظور از آن غنا است ).

و در تفسير همين آيه مورد بحث، روايات متعددى از امام باقر (عليه‌السلام ) و امام صادق (عليه‌السلام ) و امام على بن موسى الرضا (عليهم‌السلام ) نقل شده است كه يكى از مصداقهاى (لهو الحديث ) را كه موجب (عذاب مهين ) است غنا معرفى كرده اند.

علاوه بر اين روايات فراوان ديگرى - منهاى تفسير آيات - در منابع اسلامى ديده مى شود كه تحريم غنا را بطور مؤ كد بيان مى كند.

در حديثى كه از (جابر بن عبدالله ) از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل شده مى خوانيم: كان ابليس اول من تغنى: (شيطان اولين كسى بود كه غنا خواند).

و در حديث ديگرى از امام صادق (عليه‌السلام ) چنين آمده است: بيت الغناء لا - تؤ من فيه الفجيعة، و لا تجاب فيه الدعوة، و لا يدخله الملك: (خانه اى كه در آن غنا باشد، ايمن از مرگ و مصيبت دردناك نيست، و دعا در آن به اجابت نمى رسد، و فرشتگان وارد آن نمى شوند).

و در حديث ديگرى از همان امام (عليه‌السلام ) مى خوانيم: الغناء يورث النفاق، و يعقب الفقر: (غنا، روح نفق را پرورش مى دهد و فقر و بدبختى مى آفريند).

در حديث ديگر كه از امام صادق (عليه‌السلام ) نقل شده از جمله كسانى را كه ملعون و دور از رحمت خدا شمرده است زن خواننده و كسى است كه اجرتى به او مى دهد و كسى كه آن پول را مصرف مى نمايد! (المغنية ملعونة، و من اداها ملعون، و آكل كسبها ملعون ).

در منابع معروف اهل سنت نيز روايات متعددى در اين زمينه نقل شده است.

از جمله روايتى است كه در (در المنثور) از جمع كثيرى از محدثين از ابى امامة از پيغمبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل كرده است كه فرمود: لا يحل تعليم المغنيات و لا بيعهن و اثمانهن حرام: (تعليم زنان خواننده حلال نيست، و همچنين خريد و فروش اين كنيزان، و چيزى كه در مقابل آن گرفته مى شود نيز حرام است ).

نظير همين معنى را نويسنده التاج از ترمذى و امام احمد نقل كرده است (التاج جلد 5 صفحه 287).

(ابن مسعود) از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل مى كند كه فرمود: الغناء ينبت النفاق فى القلب كما ينبت الماء البقل: (غنا روح نفاق را در قلب پرورش مى دهد همانگونه كه آب گياهان را)!.

روى هم رفته رواياتى كه در اين زمينه نقل شده است بقدرى زياد است كه به حد تواتر مى رسد، و به همين دليل اكثر علماى اسلام فتوى به حرمت داده اند علاوه بر علماى شيعه كه تقريبا در اين سخن اتفاق نظر دارند، تحريم آن از ابو - حنيفه نيز نقل شده است، و هنگامى كه از احمد پيشواى معروف اهل سنت درباره غنا سؤ ال كردند در پاسخ گفت: ينبت النفاق: (روح نفاق را در آدمى مى روياند)!.

و مالك، پيشواى ديگر اهل سنت در پاسخ اين سؤ ال گفت: يفعله الفساق: (مردم فاسق به دنبال آن مى روند)!

و (شافعى ) تصريح كرده است كه شهادت اصحاب غنا قبول نيست، و اين خود دليل بر فسق آنها است.

از اصحاب شافعى نيز نقل شده كه فتواى شافعى را تحريم مى دانند، بر خلاف آنچه بعضى پنداشته اند.

2 - غناء چيست؟

در حرمت غناء چندان مشكلى وجود ندارد، مشكل تشخيص موضوع غناء است.

آيا هر صوت خوش و زيبائى غنا است؟

مسلمأ چنين نيست، زيرا در روايات اسلامى آمده و سيره مسلمين نيز حكايت مى كند كه قرآن و اذان و مانند آن را با صداى خوش و زيبا بخوانيد.

آيا غنا هر صدائى است كه در آن (ترجيع ) (رفت و آمد صدا در حنجره و به اصطلاح غلت دادن ) باشد؟ آن نيز ثابت نيست.

آنچه از مجموع كلمات فقهأ و سخنان اهل سنت در اين زمينه مى توان استفاده كرد اين است كه غناء، آهنگهاى طرب انگيز و لهو و باطل است.

و به عبارت روشنتر: غناء آهنگهائى است كه متناسب مجالس فسق و فجور و اهل گناه و فساد مى باشد.

و باز به تعبير ديگر: غناء به صوتى گفته مى شود كه قواى شهوانى را در انسان تحريك مى نمايد، و انسان در آن حال احساس مى كند كه اگر در كنار آن صدا، شراب و فساد جنسى نيز باشد كاملا مناسب است!.

اين نكته نيز قابل توجه است كه گاه يك (آهنگ ) هم خودش غنا و لهو و باطل است و هم محتواى آن، به اين ترتيب كه اشعار عشقى و فسادانگيز را با آهنگهاى مطرب بخوانند، و گاه تنها آهنگ، غنا است، به اين ترتيب كه اشعار پر محتوى يا آيات قرآن و دعاء و مناجات را به آهنگى بخوانند كه مناسب مجالس عياشان و فاسدان است، و در هر دو صورت حرام مى باشد (دقت كنيد).

ذكر اين نكته نيز لازم است كه گاه براى غنا دو رقم معنى ذكر مى شود (معنى عام ) و (معنى خاص )، معنى خاص همان است كه در بالا گفتيم يعنى آهنگهاى تحريك شهوات و متناسب مجالس فسق و فجور.

ولى معنى عام هر گونه صوت زيبا است، و لذا آنها كه غنا را به معنى عام تفسير كرده اند بر آن دو قسم قائل شده اند (غناى حلال ) و (غناى حرام ).

منظور از غناى حرام همان است كه در بالا گفته شد و منظور از غناى حلال صداى زيبا و خوشى است كه مفسده انگيز نباشد، و متناسب با مجالس فسق و فجور نگردد.

بنابراين در اصل تحريم غنا تقريبا اختلافى نيست، اختلاف در نحوه تفسير آن است.

البته (غنا) مصاديق مشكوكى نيز دارد (مانند همه مفاهيم ديگر) كه انسان به راستى نمى داند فلان صوت مناسب مجالس فسق و فجور است يا نه؟ و در اين صورت به حكم اصل برائت محكوم به حليت است (البته بعد از آگاهى كافى از مفهوم عرفى غنا طبق تعريف فوق ).

و از اينجا روشن مى شود صداها و آهنگهاى حماسى كه متناسب ميدانهاى نبرد و يا ورزش و يا مانند آن است دليلى بر تحريم آن نيست.

البته در زمينه غنا بحثهاى ديگرى نيز وجود دارد از قبيل پاره اى از استثناها كه بعضى براى آن قائل شده اند، و جمعى آن را انكار كرده اند، و مسائل ديگر كه بايد در كتب فقهى از آن سخن گفت.

آخرين سخنى كه در اينجا ذكر آن را لازم مى دانيم اين است كه آنچه در بالا گفتيم مربوط به خوانندگى است و اما استفاده از آلات موسيقى و حرمت آن بحث ديگرى دارد كه از موضوع اين سخن خارج است.

3 - فلسفه تحريم غنا

دقت در مفهوم (غنا) با شرائطى كه در شرح موضوع آن گفتيم، فلسفه تحريم آن را به خوبى روشن مى سازد.

در يك بررسى كوتاه به مفاسد زير برخورد مى كنيم:

الف: تشويق به فساد اخلاق - تجربه نشان داده است - و تجربه بهترين شاهد و گواه است - كه بسيارى افراد تحت تاثير آهنگهاى غناء، راه تقوى و پرهيزكارى را رها كرده، و به شهوات و فساد روى مى آورند.

مجلس غنا معمولا مركز انواع مفاسد است و آنچه به اين مفاسد دامن مى زند همان غناء است.

در بعضى از گزارشهائى كه در جرائد خارجى آمده مى خوانيم كه در مجلسى كه گروهى از دختران و پسران بودند، و آهنگ خاصى از غناء در آنجا اجرا شد آنچنان هيجانى به دختران و پسران دست داد كه به يكديگر حمله ور شدند و فجايع زيادى بار آوردند كه قلم از ذكر آن شرم دارد.

در تفسير (روح المعانى )، سخنى از يكى از سران (بنى اميه ) نقل مى كند كه به آنها مى گفت: از غنا بپرهيزيد كه حيا را كم مى كند، شهوت را مى افزايد شخصيت را در هم مى شكند، جانشين شراب مى شود، و همان كارى را مى كند كه مستى انجام مى دهد.

و اين نشان مى دهد كه حتى آنها نيز به مفاسد آن پى برده بودند.

و اگر مى بينيم در روايات اسلامى كرارا آمده است كه غنا روح نفاق را در قلب پرورش مى دهد اشاره به همين حقيقت است، روح نفاق همان روح آلودگى به فساد و كناره گيرى از تقوا و پرهيزكارى است.

و نيز اگر در روايات آمده است كه فرشتگان در خانه اى كه غنا در آن است وارد نمى شوند به خاطر همين آلودگى به فساد است، چرا كه فرشتگان پاكند و طالب پاكيند، و از اين محيطهاى آلوده بيزارند.

ب - غافل شدن از ياد خدا - تعبير به (لهو) كه در تفسير (غنا) در بعضى از روايات اسلامى آمده است، اشاره به همين حقيقت است كه غناء انسان را آنچنان مست شهوات مى كند كه از ياد خدا غافل مى سازد.

در آيات فوق خوانديم كه (لهو الحديث )، يكى از عوامل (ضلالت ) از (سبيل الله ) است، و موجب (عذاب اليم ).

در حديثى از على (عليه‌السلام ) مى خوانيم: كل ما الهى عن ذكر الله فهو من الميسر: (هر چيزى كه انسان را از ياد خدا غافل كند (و در شهوات فرو ببرد) آن در حكم قمار است.)

ج - آثار زيانبار بر اعصاب - غنا و موسيقى در حقيقت، يكى از عوامل مهم تخدير اعصاب است، و به تعبير ديگر مواد مخدر گاهى از طريق دهان و نوشيدن وارد بدن مى شوند، (مانند شراب ).

و گاه از طريق بوئيدن و حس شامه (مانند هروئين ).

و گاه از طريق تزريق (مانند مرفين ).

و گاه از طريق حس سامعه است (مانند غنا).

به همين دليل گاهى غنا و آهنگهاى مخصوصى، چنان افراد را در نشئه فرو مى برد، كه حالتى شبيه به مستى به آنها دست مى دهد، البته گاه به اين مرحله نمى رسد اما در عين حال تخدير خفيف ايجاد مى كند.

و به همين دليل بسيارى از مفاسد مواد مخدر در غنا وجود دارد، خواه تخدير آن خفيف باشد يا شديد.

(توجه دقيق به بيوگرافى مشاهير موسيقيدانان نشان مى دهد كه در دوران عمر به تدريج دچار ناراحتيهاى روحى گرديده اند، تا آنجا كه رفته رفته اعصاب خود را از دست داده، و عده اى مبتلا به بيماريهاى روانى شده، و گروهى مشاعر خود را از كف داده، و به ديار جنون رهسپار شده اند، دستهاى فلج و ناتوان گرديده بعضى هنگام نواختن موسيقى درجه فشار خونشان بالا رفته و دچار سكته ناگهانى شده اند).

در بعضى از كتبى كه در زمينه آثار زيانبار موسيقى بر اعصاب آدمى نوشته شده است حالات جمعى از موسيقى دانان و خوانندگان معروف آمده است كه به هنگام اجراى برنامه گرفتار سكته و مرگ ناگهانى شده، و در همان مجلس جان خود را از دست داده اند.

كوتاه سخن اينكه آثار زيانبخش غنا و موسيقى بر اعصاب تا سر حد توليد جنون، و بر قلب و فشار خون، و تحريكات نامطلوب ديگر به حدى است كه نياز به بحث زيادى ندارد.

از آمارهائى كه از مرگ و ميرها در عصر ما تهيه شده چنين استفاده مى شود كه مرگهاى ناگهانى نسبت به گذشته افزايش زيادى يافته است، عوامل اين افزايش را امور مختلفى ذكر كرده اند از جمله افزايش غنا و موسيقى در سطح جهان.

د - غنا يكى از ابزار كار استعمار

استعمارگران جهان هميشه از بيدارى مردم، مخصوصا نسل جوان، وحشت داشته اند، به همين دليل بخشى از برنامه هاى گسترده آنها براى ادامه استعمار، فرو بردن جامعه ها در غفلت و بى خبرى و ناآگاهى و گسترش انواع سرگرميهاى نا سالم است.

امروز مواد مخدر تنها جنبه تجارتى ندارد، بلكه يك ابزار مهم سياسى، يعنى سياستهاى استعمارى است، ايجاد مراكز فحشاء، كلوپه اى قمار و همچنين سرگرميهاى ناسالم ديگر، و از جمله توسعه غنا و موسيقى، يكى از مهمترين ابزارى است كه آنها براى تخدير افكار مردم بر آن اصرار دارند، و به همين دليل قسمت عمده وقت راديوهاى جهان را موسيقى تشكيل مى دهد و از برنامه هاى عمده وسائل ارتباط جمعى همين موضوع است.

آيه (10) و (11) و ترجمه

( خلق السموت بغير عمد ترونها و اءلقى فى الا رض روسى أن تميد بكم و بث فيها من كل دابة و اءنزلنا من السماء ماء فأنبتنا فيها من كل زوج كريم ) (10)( هذا خلق الله فأرونى ما ذا خلق الذين من دونه بل الظلمون فى ضلل مبين ) (11)

ترجمه:

10 - آسمانها را بدون ستونى كه قابل رؤ يت باشد آفريد، و در زمين كوههائى افكند تا شما را به لرزه در نياورد، و از هر گونه جنبنده روى آن منتشر ساخت، و از آسمان آبى نازل كرديم، و به وسيله آن در روى زمين انواع گوناگونى از جفتهاى گياهان پر ارزش ‍ رويانديم.

11 - اين آفرينش خداست، اما به من نشان دهيد معبودانى كه غير او هستند چه چيز را آفريده اند؟ ولى ظالمان در گمراهى آشكارند.

تفسير:

اين آفرينش خدا است، ديگران چه آفريده اند؟

به دنبال بحثى كه پيرامون قرآن، و ايمان به آن در آيات گذشته بود در دو آيه مورد بحث از دلائل توحيد كه يكى ديگر از اساسى ترين اصول اعتقادى است سخن مى گويد.

در آيه نخست به پنج قسمت از آفرينش پروردگار كه پيوند ناگسستنى هم دارند (آفرينش آسمان، و معلق بودن كرات در فضا و نيز آفرينش كوهها براى حفظ ثبات زمين، و سپس آفرينش جنبندگان، و بعد از آن آب و گياهان كه وسيله تغذيه آنها است ) اشاره مى كند.

مى فرمايد: (خداوند آسمانها را بدون ستونى كه قابل رؤ يت باشد آفريد)( خلق السماوات بغير عمد ترونها ) .

(عمد) (بر وزن قمر) جمع (عمود) به معنى ستون است، و مقيد ساختن آن به (ترونها)، دليل بر اين است كه آسمان ستونهاى مرئى ندارد، مفهوم اين سخن آنست كه ستونهائى دارد اما غير قابل رؤ يت نيست، و چنانكه پيش از اين هم در تفسير سوره رعد گفته ايم، اين تعبير اشاره لطيفى است به قانون جاذبه و دافعه كه همچون ستونى بسيار نيرومند اما نامرئى كرات آسمانى را در جاى خود نگه داشته.

در حديثى كه (حسين بن خالد) از امام (على بن موسى الرضا) (عليهم‌السلام ) نقل كرده به اين معنى تصريح شده است، فرمود: سبحان الله، ا ليس الله يقول بغير عمد ترونها؟ قلت بلى، فقال: ثم عمد و لكن لا ترونها: (منزه است خدا، آيا خداوند نمى فرمايد بدون ستونى كه آن را مشاهده كنيد؟ راوى مى گويد: عرض كردم آرى، فرمود: پس ستونهائى هست ولى شما آن را نمى بينيد)!.

به هر حال جمله فوق يكى از معجزات علمى قرآن مجيد است كه شرح بيشتر آن را در ذيل آيه 2 سوره رعد (جلد 10 صفحه 110) آورديم.

سپس درباره فلسفه (آفرينش كوهها) مى گويد: (خداوند در زمين كوههائى افكند تا شما را مضطرب و متزلزل نكند)( و القى فى الارض رواسى ان تميد بكم ) .

اين آيه كه نظائر فراوانى در قرآن دارد نشان مى دهد كه كوهها وسيله ثبات زمينند، امروز از نظر علمى نيز اين حقيقت ثابت شده كه كوهها از جهات متعددى مايه ثبات زمين هستند.

- از اين نظر كه ريشه هاى آنها به هم پيوسته و همچون زره محكمى، كره زمين را در برابر فشارهائى كه از حرارت درونى ناشى مى شود حفظ مى كند، و اگر آنها نبودند زلزله هاى ويرانگر آنقدر زياد بود كه شايد مجالى به انسان براى زندگى نمى داد.

- و از اين نظر كه اين قشر محكم در برابر فشار جاذبه ماه و خورشيد مقاومت مى كند كه اگر كوهها نبود، جزر و مد عظيمى در پوسته خاكى زمين به وجود مى آمد كه بى شباهت به جزر و مد درياها نبودند و زندگى را بر انسان ناممكن مى ساخت.

- و از اين نظر كه فشار طوفانها را در هم مى شكند، و تماس هواى مجاور زمين را به هنگام حركت وضعى زمين به حداقل مى رساند و اگر آنها نبودند صفحه زمين همچون كويرهاى خشك در تمام طول شب و روز صحنه طوفانهاى مرگبار و بادهاى در هم كوبنده بود.

حال كه نعمت آرامش آسمان به وسيله ستون نامرئيش، و آرامش زمين به وسيله كوهها تامين شد نوبت به آفرينش موجودات زنده و آرامش آنها مى رسد كه در محيطى آرام بتوانند قدم به عرصه حيات بگذارند، مى گويد: (و در روى زمين از هر جنبنده اى منتشر ساخت )( و بث فيها من كل دابة ) .

تعبير به (من كل دابة )، اشاره به تنوع حيات و زندگى در چهره هاى مختلف است از جنبندگانى كه از كوچكى با چشم عادى ديده نمى شوند و سرتاسر محيط ما را پر كرده اند گرفته، تا جنبندگان غولپيكرى كه عظمت آنها انسان را در وحشت فرو مى برد.

همچنين جنبندگان به رنگهاى مختلف و چهره هاى كاملا متفاوت، آبزيان و هوا زيان، پرندگان و خزندگان، حشرات گوناگون و مانند آنها كه هر كدام براى خود عالمى دارند، و مسأله حيات را در صدها هزار آئينه منعكس مى سازند.

اما پيدا است كه اين جنبندگان نياز به آب و غذا دارند، لذا در جمله هاى بعد به اين دو موضوع اشاره كرده مى گويد: (از آسمان آبى فرستاديم و به وسيله آن در روى زمين، انواع گوناگونى از جفتهاى گياهان پر ارزش رويانديم )( و انزلنا من السماء ماء فانبتنا فيها من كل زوج كريم ) .

به اين ترتيب اساس زندگى همه جنبندگان، مخصوصا انسان را كه آب و گياه تشكيل مى دهد بيان مى كند، سفره اى است گسترده با غذاهاى متنوع در سرتاسر روى زمين كه هر يك از آنها از نظر آفرينش، دليلى است بر عظمت و قدرت پروردگار.

قابل توجه اينكه در بيان آفرينش سه قسمت نخست، افعال به صورت غائب ذكر شده، ولى به مساءله نزول باران و پرورش گياهان كه مى رسد، افعال را به صورت متكلم بيان كرده مى فرمايد: (ما از آسمان آبى فرستاديم، و ما در زمين گياهانى رويانديم ).

اين خود يكى از فنون فصاحت است كه به هنگام ذكر امور مختلف، آنها را در دو يا چند شكل متنوع بيان كنند تا شنونده هيچگونه احساس خستگى نكنند، بعلاوه اين تعبير نشان مى دهد كه نزول باران و پرورش گياهان مورد توجه خاصى بوده است.

اين آيه بار ديگر به (زوجيت در جهان گياهان ) اشاره مى كند كه آن نيز از معجزات علمى قرآن است، چرا كه در آن زمان، زوجيت (وجود جنس نر و ماده ) در جهان گياهان بطور گسترده ثابت نشده بود، و قرآن از آن پرده برداشت (شرح بيشتر پيرامون اين مساله را مى توانيد در جلد 15 ذيل آيه 7 سوره شعراء مطالعه فرمائيد).

ضمنا توصيف زوجهاى گياهان به (كريم ) اشاره به انواع مواهبى است كه در آنها وجود دارد.

بعد از ذكر عظمت خداوند در جهان آفرينش، و چهره هاى مختلفى از خلقت روى سخن را به مشركان كرده و آنها را مورد باز خواست قرار مى دهد، مى گويد: (اين آفرينش خدا است، اما به من نشان دهيد معبودانى كه غير او هستند چه چيز را آفريده اند)؟!( هذا خلق الله فارونى ما ذا خلق الذين من دونه ) .

مسلما آنها نمى توانستند ادعا كنند هيچيك از مخلوقات اين جهان مخلوق بتها هستند، بنابر اين آنها به توحيد خالقيت معترف بودند، با اينحال چگونه مى توانستند شرك در عبادت را توجيه كنند، چرا كه توحيد خالقيت دليل بر توحيد ربوبيت و يگانگى مدبر عالم، و آنهم دليل بر توحيد عبوديت است.

لذا در پايان آيه، عمل آنها را منطبق بر ظلم و ضلال شمرده مى گويد: (ولى ظالمان در گمراهى آشكارند)( بل الظالمون فى ضلال مبين ) .

مى دانيم (ظلم ) معنى گسترده اى دارد كه شامل قرار دادن هر چيز در غير محل مى شود، و از آنجا كه مشركان عبادت و گاه تدبير جهان را در اختيار بتها مى گذاشتند مرتكب بزرگترين ظلم و ضلالت بودند.

ضمنا تعبير فوق اشاره لطيفى است به ارتباط (ظلم ) و (ضلال )، زيرا هنگامى كه انسان موقعيت موجودات عينى را در جهان نشناسد، يا بشناسد و رعايت نكند و هر چيز را در جاى خويش نبيند، مسلما اين ظلم سبب ضلالت و گمراهى او خواهد شد.