تفسیر نمونه جلد ۱۷

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 25363
دانلود: 2090


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 47 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 25363 / دانلود: 2090
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 17

نویسنده:
فارسی

آيه (15) تا (20) و ترجمه

( إنما يؤمن بايتنا الذين إذا ذكروا بها خروا سجدا و سبحوا بحمد ربهم و هم لا يستكبرون ) (15)( تتجافى جنوبهم عن المضاجع يدعون ربهم خوفا و طمعا و مما رزقنهم ينفقون ) (16)( فلا تعلم نفس ما أخفى لهم من قرة أعين جزاء بما كانوا يعملون ) (17)( أفمن كان مؤ منا كمن كان فاسقا لا يستون ) (18)( أما الذين أمنوا و عملوا الصلحت فلهم جنت المأوى نزلا بما كانوا يعملون ) (19)( و أما الذين فسقوا فمأوئهم النار كلما أرادوا أن يخرجوا منها أعيدوا فيها و قيل لهم ذوقوا عذاب النار الذى كنتم به تكذبون ) (20)

ترجمه:

15 - تنها كسانى به آيات ما ايمان مى آورند كه هر وقت اين آيات به آنها ياد آورى شود به سجده مى افتند، و تسبيح و حمد پروردگارشان را بجاى مى آورند و تكبر نمى كنند.

16 - پهلوهايشان از بسترها در دل شب دور مى شود (بپا مى خيزند و رو به درگاه خدا مى آورند) پروردگار خود را با بيم و اميد مى خوانند، و از آنچه به آنها روزى داده ايم انفاق مى كنند.

17 - هيچكس نمى داند چه پاداشهاى مهمى كه مايه روشنى چشمها مى گردد براى آنها نهفته شده، اين جزاى اعمالى است كه انجام مى دادند.

18 - آيا كسى كه با ايمان باشد همچون كسى است كه فاسق است؟ نه، هرگز اين دو برابر نيستند!.

19 - اما كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند باغهاى بهشت جاويدان از آن آنها خواهد بود، اين وسيله پذيرائى (خداوند) از آنهاست در مقابل اعمالى كه انجام مى دادند.

20 - و اما كسانى كه فاسق شدند (و از اطاعت پروردگارشان بيرون رفتند) جايگاه هميشگى آنها آتش است هر زمان بخواهند از آن خارج شوند آنها را به آن باز مى گردانند و به آنها گفته مى شود بچشيد عذاب آتشى را كه انكار مى كرديد!.

تفسير:

پاداشهاى عظيمى كه هيچكس از آن آگاه نيست!

مى دانيم روش قرآن اين است كه بسيارى از حقايق را در مقايسه با يكديگر بيان مى كند، تا كاملا مفهوم و دلنشين گردد.

در اينجا نيز بعد از شرحى كه درباره مجرمان و كافران در آيات پيشين بيان شد به صفات برجسته مؤ منان راستين مى پردازد، و اصول عقيدتى و برنامه هاى

عملى آنها را به طور فشرده ضمن دو آيه با ذكر هشت صفت، بيان مى دارد.

نخست مى فرمايد: (تنها كسانى به آيات ما ايمان مى آورند كه هر وقت اين آيات به آنها ياد آورى شود به سجده مى افتند، و تسبيح و حمد پروردگارشان را بجا مى آورند و تكبر نمى كنند)( انما يؤ من باياتنا الذين اذا ذكروا بها خروا سجدا و سبحوا بحمد ربهم و هم لا يستكبرون ) .

تعبير به (انما) كه معمولا براى حصر است، بيانگر اين نكته است كه هرگاه كسى دم از ايمان مى زند و داراى ويژگيهائى كه در اين آيات آمده نيست در صف مؤ منان راستين نمى باشد، او فردى ضعيف الايمان است كه نمى توان وى را به حساب آورد.

در اين آيه چهار قسمت از صفات آنها بيان شده:

1 - به محض شنيدن آيات الهى به سجده مى افتند، تعبير به (خروا) به جاى (سجدوا) اشاره به نكته لطيفى است كه اين گروه مؤ منان بيدار دل به هنگام شنيدن آيات قرآن چنان شيفته و مجذوب سخنان پروردگار مى شوند كه بى اختيار به سجده مى افتند و دل و جان را در اين راه از دست مى دهند.

آرى نخستين ويژگى آنها همان عشق سوزان و علاقه آتشينشان به كلام محبوب و معبودشان است.

همين ويژگى در بعضى ديگر از آيات قرآن به عنوان يكى از برجسته ترين صفات انبياء ذكر شده است، چنانكه خداوند در باره گروهى از پيامبران بزرگ مى گويد:( اذا تتلى عليهم آيات الرحمن خروا سجدا و بكيا ) : (هنگامى كه آيات خداوند رحمان بر آنان خوانده مى شد به خاك مى افتادند و سجده مى كردند و گريه شوق سر مى دادند) (سوره مريم آيه 58).

گر چه (آيات ) در اينجا به طور مطلق ذكر شده، ولى پيدا است كه منظور از آن بيشتر آياتى است كه دعوت به توحيد و مبارزه با شرك مى كند.

2 و 3 - نشانه دوم و سوم آنها (تسبيح ) و (حمد) پروردگار است، از يكسو خدا را از نقائص پاك و منزه مى شمرند، و از سوى ديگر او را به خاطر صفات كمال و جمالش، حمد و ستايش مى نمايند.

4 - وصف ديگر آنها تواضع و فروتنى و ترك هر گونه استكبار است چرا كه كبر و غرور نخستين پله نردبان كفر و بى ايمانى است، و تواضع و فروتنى در مقابل حق و حقيقت نخستين گام ايمان است!

آنها كه در راه كبر و خود بينى گام بر مى دارند نه در برابر خدا سجده مى كنند، نه تسبيح و حمد او را بجا مى آورند، و نه حق بندگان او را به رسميت مى شناسند، آنها بت بزرگى دارند و آن خودشان است!

سپس به اوصاف ديگر آنها اشاره كرده مى گويد: (پهلوهايشان از بسترها در دل شب دور مى شود) بپا مى خيزند و رو به درگاه خدا مى آورند و به راز و نياز با او مى پردازند( تتجافى جنوبهم عن المضاجع ) .

آرى آنها به هنگامى كه چشم غافلان در خواب است مقدارى از شب را بيدار مى شوند، و در آن هنگام كه برنامه هاى عادى زندگى تعطيل است و شواغل فكرى به حداقل مى رسد، و آرامش و خاموشى همه جا را گرفته و خطر آلودگى عبادت به ريا كمتر وجود دارد خلاصه بهترين شرائط حضور قلب فراهم است با تمام وجودشان رو به درگاه معبود مى آورند، و سر بر آستان معشوق مى سايند، و آنچه در دل دارند با او در ميان مى گذارند، با ياد او زنده اند و پيمانه قلب خود را از مهر او لبريز و سرشار دارند.

سپس مى افزايد: (آنها پروردگار خود را با بيم و اميد مى خوانند)( يدعون ربهم خوفا و طمعا ) .

آرى دو وصف ديگر آنها (خوف ) و (رجا) يا (بيم ) و (اميد) است.

نه از غضب و عذاب او ايمن مى شوند، و نه از رحمتش ماءيوس مى گردند، توازن اين بيم و اميد كه ضامن تكامل و پيشروى آنها در راه خدا است همواره در وجودشان حكمفرما است.

چرا كه غلبه خوف بر اميد، انسان را به ياس و سستى مى كشاند.

و غلبه رجاء و طمع انسان را به غرور و غفلت وا مى دارد، و اين هر دو دشمن حركت تكاملى انسان در سير او به سوى خدا است.

آخرين و هشتمين ويژگى آنها اين است كه: (از آنچه به آنها روزى داده ايم انفاق مى كنند)( و مما رزقناهم ينفقون ) .

نه تنها از اموال خويش به نيازمندان مى بخشند كه از علم و دانش، نيرو و قدرت، رأى صائب و تجربه و اندوخته هاى فكرى خوداز نيازمندان مضايقه ندارند.

كانونى از خير و بركتند، و چشمه جوشانى از آب زلال نيكيها كه تشنه كامان را سيراب و محتاجان را به اندازه توانائى خويش بى نياز مى سازند.

آرى اوصاف آنها مجموعه اى است از: عقيده محكم، ايمان قوى، عشق سوزان به الله، عبادت و اطاعت، كوشش و حركت، و كمك در تمام ابعاد به بندگان خدا.

سپس در آيه بعد به پاداش عظيم و مهم مؤ منان راستين كه داراى نشانه هاى مذكور در دو آيه قبل هستند پرداخته، با تعبير جالبى كه حكايت از اهميت فوق العاده پاداش آنان مى كند مى فرمايد: (هيچكس نمى داند چه پاداشهاى مهمى كه مايه روشنى چشمها مى گردد براى آنها نهفته شده است )!( فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين ) .

اين پاداش فوق العاده عظيم (جزاى بر اعمالى است كه انجام مى دادند)( جزاء بما كانوا يعملون ) .

تعبير به (هيچكس نمى داند) و نيز تعبير به (قرة اعين ) (آنچه مايه روشنى چشمها است ) بيانگر عظمت بى حساب اين مواهب و پاداشها است، مخصوصا با توجه به اينكه (نفس ) به صورت نكره در سياق نفى آمده و به معنى عموم است، و همه نفوس را شامل مى گردد حتى فرشتگان مقرب خدا و اولياى پروردگار.

تعبير به قرة اعين بدون اضافه به نفس اشاره به اين است كه اين نعمتهاى الهى كه براى سراى آخرت به عنوان پاداش مؤ منان راستين تعيين شده چنان است كه مايه روشنائى چشم همگان ميگردد. قرة از ماده قر (بر وزن حر) به معنى سردى و خنكى است، و از آنجا كه معروف است اشگ شوق همواره سرد و خنك، و اشك غم و حسرت داغ و سوزان است تعبير به قرة اعين در لغت عرب به معنى چيزى است كه مايه خنك شدن چشم انسان مى گردد، يعنى اشك شوق را از ديدگانش جارى مى سازد و اين كنايه لطيفى است از نهايت خوشحالى.

ولى در فارسى اين تعبير وجود ندارد. بلكه مى گوئيم: مايه روشنى چشم او شد، ممكن است اين تعبير فارسى امروز از داستان (يوسف ) و (يعقوب ) از قرآن گرفته شده باشد كه به گفته قرآن هنگامى كه بشارت دهنده نزد يعقوب آمد و پيراهن يوسف را بر صورت او افكند چشمان نابيناى او ناگهان روشن شد! (سوره يوسف آيه 96) و اين تعبير نيز كنايه از شدت سرور است.

در حديث مى خوانيم كه پيامبر اكرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )مى گويد: ان الله يقول اعددت لعبادى الصالحين ما لا عين راءت، و لا اذن سمعت، و لا خطر على قلب بشر!: (خدامى فرمايد: من براى بندگان صالحم نعمتهائى فراهم كرده ام كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده، و بر فكر كسى نگذشته است )!.

در اينجا سؤ الى پيش مى آيد كه مفسر بزرگ مرحوم طبرسى در (مجمع البيان ) آن را مطرح كرده و آن اينكه: چرا اين پاداش ‍ عظيم مخفى نگاهداشته شده است؟

سپس او سه جواب براى اين سؤال ذكر مى كند:

1 - امور مهم و بسيار پر ارزش چنان است كه با الفاظ و سخن به آسانى حقيقت آن را نميتوان درك كرد، و با اينحال گاهى اخفا و ابهام آن نشاطانگيزتر است و از نظر فصاحت بليغتر.

2 - اصولا چيزى كه مايه روشنى چشمها است آنقدر دامنه اش گسترده است كه علم و دانش آدمى به تمام خصوصيات آن نميرسد.

3 - چون اين پاداش براى نماز شب كه مخفى است قرار داده شده است متناسب اين است كه جزاى عمل نيز بزرگ و مخفى باشد (توجه داشته باشيد كه در آيه قبل جمله تتجافى جنوبهم عن المضاجع اشاره است به مساله نماز شب ).

در حديثى از امام صادق (عليه‌السلام ) مى خوانيم: ما من حسنة الا و لها ثواب مبين فى القرآن، الا صلوة الليل، فان الله عز اسمه لم يبين ثوابها لعظم خطرها، قال: فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين: (هيچ عمل نيكى نيست مگر اينكه ثواب روشنى در قرآن براى آن بيان شده مگر نماز شب كه خداوند بزرگ ثواب آن را روشن نساخته به خاطر اهميت آن، لذا فرموده است: هيچكس نميداند چه ثوابهائى كه مايه روشنائى چشمان است براى آنها نهفته شده است ).

ولى از همه اينها گذشته به طورى كه قبلا نيز اشاره كرده ايم عالم قيامت عالمى است فوق العاده گستردهتر از اين جهان، و حتى گستردهتر از زندگى دنيا در برابر زندگى جنين در شكم مادر، و اصولا براى ما محبوسان در چهار ديوار دنيا ابعادش قابل درك نيست، و براى كسى قابل تصور نميباشد.

ما تنها سخنى از آن مى شنويم و شبحى از دورمى بينيم، اما تا درك و ديد آن جهانى پيدا نكنيم درك اهميت آن براى ما ممكن نيست، همانگونه كه براى طفل در شكم مادر به فرض كه عقل و هوش كامل مى داشت درك نعمتهاى اين دنيا غير ممكن است.

همين تعبير در مورد شهيدان راه خدا آمده است كه وقتى شهيد روى زمين قرارمى گيرد زمين مى گويد آفرين بر روح پاكيزه اى كه از بدن پاكيزه اى پرواز مى كند بشارت باد بر تو (ان لك ما لا عين رأت، و لا اذن سمعت، و لا خطر على قلب بشر)!.

آيه بعد مقايسه اى را كه در آيات گذشته بود به طور صريحتر روشن مى سازد، مى گويد: (آيا كسى كه مؤ من است همانند كسى است كه فاسق است؟! نه هرگز اين دو برابر نيستند)( ا فمن كان مؤ منا كمن كان فاسقا لا يستوون ) .

جمله به صورت استفهام انكارى مطرح شده، استفهامى كه پاسخ آن از عقل و فطرت هر انسانى مى جوشد كه اين دو هرگز برابر نيستند، در عين حال براى تاكيد، با ذكر جمله (لا يستوون اين نابرابرى را مشخصتر مى كند.

در اين آيه، (فاسق ) در مقابل (مؤ من ) قرار گرفته، و اين دليل بر آن است كه فسق، مفهوم گسترده اى دارد كه هم كفر را شامل مى شود، و هم گناهان ديگر را، چرا كه اين كلمه در اصل از جمله (فسقت الثمرة ) (يعنى ميوه از پوستش خارج شد و يا در موردى كه هسته خرما از گوشت آن جدا مى شود و به بيرون مى افتد) گرفته شده، سپس به خارج شدن از اطاعت فرمان خدا و عقل، اطلاق گرديده است، و مى دانيم هر كس كفر مى ورزد و يا مرتكب گناهانى مى شود از فرمان پروردگار و خرد خارج شده است اين نكته نيز قابل توجه است، كه ميوه مادامى كه در پوست خود قرار دارد سالم است، همينكه از پوست خارج شد فاسد مى شود، و بنابراين فاسق شدنش همان و فاسد شدنش همان!

جمعى از مفسران بزرگ در ذيل اين آيه نقل كرده اند كه روزى (وليد بن عقبه ) به (على ) (عليه‌السلام ) عرض كرد انا ابسط منك لسانا و احد منك سنانا: (من از تو زبانى گسترده تر و فصيحتر و نيزه اى تيزتر دارم )! (اشاره به اينكه به پندار خودش هم در سخنورى و هم در جنگ جوئى پيشتازتر است ).

على (عليه‌السلام ) در پاسخ او فرمود: ليس كما تقول يا فاسق!: (اين چنين نيست كه تو مى گوئى اى فاسق )! (اشاره به اينكه تو همان كسى هستى كه در داستان جمع آورى زكات از طايفه (بنى المصطلق ) آنها را متهم به قيام بر ضد اسلام كردى

و خداوند در سوره حجرات در آيه 6( يا ايها الذين آمنوا ان جائكم فاسق بنبا فتبينوا... ) تو را تكذيب كرد و فاسق خواند).

بعضى در اينجا افزوده اند كه آيه ا فمن كان مؤ منا كمن كان فاسقا بعد از اين گفتگو نازل شده، اما با توجه به اينكه سوره مورد بحث (سوره سجده ) در مكه نازل گرديده و داستان (وليد) و (بنى المصطلق ) در مدينه اتفاق افتاد به نظر مى رسد كه اين از قبيل تطبيق آيه بر يك مصداق روشن باشد.

ولى بنابر قول بعضى از مفسران كه آيه فوق و دو آيه بعد از آن را مدنى مى دانند مشكلى از اين نظر باقى نميماند و مانعى ندارد كه اين سه آيه بعد از گفتگوى فوق نازل شده باشد.

به هر حال نه در ايمان عميق و ريشه دار امير مؤ منان على بن ابى طالب (عليه‌السلام ) بحثى است و نه در فسق (وليد) كه به هر دو در آيات قرآن اشاره شده است.

آيه بعد، اين عدم مساوات را به صورت گسترده ترى بيان مى كند،مى فرمايد: (اما آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند باغهاى بهشت جاويدان از آن آنها خواهد بود)( اما الذين آمنوا و عملوا الصالحات فلهم جنات الماوى ) .

سپس مى افزايد (اين جنات ماوى، وسيله پذيرائى خداوند از آنها است در

مقابل اعمالى كه انجام مى دادند)( نزلا بما كانوا يعملون ) .

تعبير به (نزل ) كه معمولا به چيزى گفته مى شود كه براى پذيرائى مهمان آماده مى كنند اشاره لطيفى است به اين جهت كه از مؤ منان در بهشت دائما همچون ميهمان پذيرائى مى شود، در حالى كه دوزخيان - چنانكه در آيه بعد خواهد آمد - همچون زندانيانى هستند كه هر وقت هوس بيرون آمدن كنند باز گردانده مى شوند!

و اگر مى بينيم در آيه 102 سوره كهف چنين آمده:( انا اعتدنا جهنم للكافرين نزلا ) : (ما جهنم را براى پذيرائى كافران آماده ساختيم ) در حقيقت از قبيل فبشرهم بعذاب اليم است، كنايه از اينكه بجاى پذيرائى، آنها را مجازات و بجاى بشارت آنها را تهديد مى كند.

بعضى معتقدند كه (نزل ) نخستين چيزى است كه با آن از ميهمان تازه وارد پذيرائى مى شود (همان چاى و شربت در زمان ما) بنابراين اشاره لطيفى است به اينكه جنات ماوى با تمام نعمتها و بركاتش نخستين وسيله پذيرائى از اين ميهمانان الهى است، و به دنبال آن مواهب در بركات ديگرى است كه هيچكس جز خدا نمى داند!.

تعبير به (لهم جنات ) مى تواند اشاره به اين نكته نيز باشد كه خداوند باغهاى بهشت را عاريتى به آنها نميدهد، بلكه براى هميشه به آنها تمليك مى كند، به گونهاى كه هرگز احتمال زوال اين نعمتها آرامش فكر آنها را بر هم نميزند.

و در آيه بعد به نقطه مقابل آنها پرداخته مى گويد: (اما كسانى كه فاسق شدند و از اطاعت پروردگارشان بيرون رفتند جايگاه هميشگى آنها آتش دوزخ است )( و اما الذين فسقوا فماواهم النار ) .

آنها براى هميشه در اين جايگاه وحشتناك زندانى و محبوسند به گونه اى كه: (هر زمان بخواهند از آن خارج شوند آنها را باز مى گردانند)( كلما ارادوا ان يخرجوا منها اعيدوا فيها ) .

و (به آنها گفته مى شود: بچشيد عذاب آتشى را كه پيوسته انكار مى كرديد)( و قيل لهم ذوقوا عذاب النار الذى كنتم به تكذبون ) .

بار ديگر در اينجا مى بينيم كه عذاب الهى در برابر (كفر و تكذيب ) قرار گرفته و ثواب و پاداش او در برابر (عمل ).

اشاره به اينكه (ايمان ) به تنهائى كافى نيست، بلكه بايد انگيزه بر عمل باشد ولى (كفر) به تنهائى براى عذاب كافى است هر چند عملى همراه آن نباشد.

نكته:

شب زنده داران!

در تفسير جمله (تتجافى جنوبهم عن المضاجع ) (شبانگاه پهلوهاى آنها از بستر دور مى شود) دو تفسير در روايات اسلامى وارد شده:

تفسيرى به نماز (عشاء) و اشاره به اينكه مؤ منان راستين بعد از نماز مغرب و قبل از نماز عشاء به بستر نميروند مبادا خواب آنها را بگيرد، و نماز عشايشان از دست برود. (زيرا در آن زمان معمول بوده كه در آغاز شب به استراحت مى پرداختند و نماز مغرب و عشاء را - طبق دستور استحباب جدائى ميان نمازهاى پنجگانه - از هم جدا مى كردند و هر كدام را در وقت فضيلت خود بجا مى آورند) هرگاه بعد از نماز مغرب و قبل از وقت عشا مى خوابيدند ممكن بود براى نماز عشا بيدار نشوند.

اين تفسير را ابن عباس طبق نقل در المنثور از (پيامبر اسلام ) (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل كرده، و در (امالى ) شيخ نيز از (امام صادق ) (عليه‌السلام ) نقل شده است.

اما در بيشتر روايات و كلمات مفسران، به برخاستن از بستر و براى اداء نماز شب تفسير شده است.

در روايتى از امام باقر (عليه‌السلام ) چنين مى خوانيم كه به يكى از يارانش فرمود: الا اخبرك بالاسلام اصله و فرعه و ذروة سنامه: (آيا ريشه و شاخه و بلندترين قله اسلام را به تو معرفى كنم )؟.

راوى عرض كرد بفرمائيد: فدايت شوم.

فرمود: اما اصله الصلوة، و فرعه الزكاة، و ذروة سنامه الجهاد!: ريشه اش نماز است و شاخه اش زكات، و قله مرتفعش جهاد است.

سپس افزود: اگر بخواهى تمام ابواب خير را به تو معرفى كنم راوى مى گويد: بفرمائيد فدايت شوم.

امام فرمود: الصوم جنة، و الصدقة تذهب بالخطيئة، و قيام الرجل فى جوف الليل بذكر الله، (ثم قراء تتجافى جنوبهم عن المضاجع ):

(روزه سپرى است در مقابل آتش و صدقه محو كننده گناه است، و بر خاستن انسان در دل شب او را به ياد خدا مى اندازد، سپس آيه تتجافى جنوبهم عن المضاجع را تلاوت فرمود.

در تفسير (مجمع البيان ) از (معاذ بن جبل ) چنين نقل شده كه در غزوه (تبوك ) در خدمت رسولخدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بودم، گرما همه را سخت ناراحت كرده بود

و هر كس به گوشه اى پناه مى برد، ناگهان ديدم كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از همه به من نزديكتر است، خدمتش رفتم عرضكردم: اى رسولخدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )! عملى به من بياموز كه مرا وارد بهشت كند، و از آتش دوزخ دور سازد.

فرمود: سؤال بزرگى كردى، اما پاسخ آن براى كسى كه خدا بر او آسان كرده است مشكل نيست سپس افزود: تعبد الله و لا تشرك به شيئا و تقيم الصلوة المكتوبة و تؤ دى الزكوة المفروضة و تصوم شهر رمضان: (خدا را پرستش كن و چيزى را شريك او قرار نده نمازهاى واجب را انجام ده و زكات واجب - حق مستمندان - را اداء كن و ماه رمضان را روزه بگير).

بعد فرمود: و اگر بخواهى از ابواب خيرات به تو خبر مى دهم عرض كردم اى پيامبر بفرمائيد فرمود: الصوم جنة من النار و الصدقه تكفر الخطيئه و قيام الرجل فى جوف الليل يبتغى وجه الله ثم قراء هذه الايه تتجافى جنوبهم عن المضاجع: (روزه سپرى است در برابر آتش و انفاق در راه خدا كفاره گناهان است، و قيام انسان در دل شب براى خشنودى خدا. سپس آيه( تتجافى جنوبهم ) را قرائت فرمود).

گر چه هيچ مانعى ندارد كه آيه مفهوم وسيعى داشته باشد، هم بيدار ماندن در آغاز شب را براى نماز عشاء شامل شود، و هم بر خاستن در سحرگاه را براى نماز شب، ولى دقت در مفهوم (تتجافى ) معنى دوم را بيشتر در ذهن منعكس مى كند، زيرا ظاهر جمله اين است كه قبلا پهلوها در بستر آرام گرفته سپس از آن دور مى شود و اين مناسب قيام در آخر شب براى انجام نماز است، بنابراين دسته اول از روايات از قبيل توسعه در مفهوم و الغاء خصوصيت است.

گر چه درباره اهميت اين نماز پر بركت همان چند روايت فوق كافى به نظرمى رسد، ولى اين نكته قابل ذكر است كه در روايات اسلامى آن قدر اهميت

به اين عبادت داده شده است كه درباره كمتر عبادتى چنين سخن گفته شده است.

دوستان حق، و رهروان راه فضيلت به اين عبادت بى ريا كه قلب را روشنائى و دل را نور و صفا مى بخشد همواره اهميت بسيار مى دادند.

ممكن است بعضى هميشه توفيق بهره گيرى از اين عبادت پر بركت را نداشته باشند، ولى چه مانعى دارد كه در بعضى از شبها كه اين توفيق حاصل است بهره گيرند، و در آن هنگام كه خاموشى همه جا را فرا گرفته، و اشتغالات روزانه همه تعطيل است، كودكان در خواب، و محيط آماده حضور قلب و راز و نياز با خدا است، بر خيزند و به در خانه خدا روند و دل را به نور عشق دوست روشن سازند.

آيه (21) و (22) و ترجمه

( و لنذيقنهم من العذاب الادنى دون العذاب الاكبر لعلهم يرجعون ) (21)( و من أظلم ممن ذكر بايت ربه ثم اعرض عنها انا من المجرمين منتقمون ) (22)

ترجمه:

21 - ما آنها را از عذاب نزديك (اين دنيا) قبل از عذاب بزرگ (آخرت ) مى چشانيم شايد باز گردند.

22 - چه كسى ستمكارتر است از آنكس كه آيات پروردگارش به او تذكر داده شده و او از آن اعراض كرده، مسلما ما از مجرمان انتقام خواهيم گرفت.

تفسير:

مجازاتهاى تربيتى

به دنبال بحثى كه پيرامون گنهكاران و مجازات دردناك آنها در آيات قبل گذشت، در آيات مورد بحث به يكى از الطاف خفى الهى در مورد آنان كه همان مجازاتهاى خفيف دنيوى و بيدار كننده است اشاره مى كند، تا معلوم شود خدا هرگز نمى خواهد بنده اى گرفتار عذاب جاويدان شود، به همين دليل از تمام وسائل بيدار كننده براى نجات آنها استفاده مى كند.

پيامبران الهى مى فرستد، كتب آسمانى نازل مى كند، نعمت مى دهد، به مصيبت گرفتار مى سازد، و اگر هيچيك از اينها سودى نداشت، چنين كسانى جز آتش دوزخ سرنوشتى نخواهند داشت

مى فرمايد: (ما آنها را از عذاب نزديك اين دنيا قبل از عذاب بزرگ آخرت مى چشانيم، شايد بيدار شوند و باز گردند)( و لنذيقنهم من العذاب الادنى دون العذاب الاكبر لعلهم يرجعون ) .

مسلما عذاب ادنى معنى گسترده اى دارد كه غالب احتمالاتى را كه مفسران به طور جداگانه در تفسير آن نوشته اند در برمى گيرد.

از جمله اينكه منظور مصائب و درد و رنجها است.

يا قحطى و خشكسالى شديد هفت ساله اى كه مشركان در مكه به آن گرفتار شدند، تا آنجا كه مجبور گشتند از لاشه مردارها تغذيه كنند!

يا ضربه شديدى است كه بر پيكر آنها در جنگ (بدر) وارد شد.

و مانند اينها.

اما اينكه بعضى احتمال داده اند منظور (عذاب قبر) يا (مجازات در رجعت ) است، صحيح به نظر نمى رسد، زيرا با جمله (لعلهم يرجعون ) (شايد از اعمال خود باز گردند) سازگار نيست.

البته بايد به اين نكته توجه داشت كه در اين دنيا نيز عذابهائى وجود دارد كه به هنگام نزول آن درهاى توبه بسته مى شود و آن عذاب استيصال است يعنى مجازاتهائى كه براى نابودى اقوام سركش به هنگامى كه هيچ وسيله بيدارى در آنها مؤ ثر نگردد نازل مى شود، و طبعا اين گونه عذاب نيز از موضوع بحث آيه خارج است.

و اما (عذاب اكبر) به معنى عذاب روز قيامت است كه از هر مجازاتى بزرگتر و دردناكتر است.

در اينكه چرا (ادنى ) (نزديكتر) در برابر (اكبر) (بزرگتر) قرار گرفته؟ در حالى كه يا بايد (ادنى ) در مقابل (ابعد) (دورتر) و يا (اصغر) در مقابل (اكبر) قرار گيرد، نكته اى دارد كه بعضى از مفسران به آن اشاره كرده اند

و آن اينكه عذاب دنيا داراى دو وصف است (كوچك بودن ) و (نزديك بودن ) و به هنگام تهديد مناسب نيست كه روى كوچك بودن آن تكيه شود، بلكه بايد روى نزديك بودنش تكيه كرد.

و عذاب آخرت، نيز داراى دو وصف است: (دور بودن ) و (بزرگ بودن ) و در مورد آن نيز مناسب اين است كه روى بزرگ بودنش تكيه شود نه دور بودنش (دقت كنيد)

تعبير به (لعل ) در جمله لعلهم يرجعون - چنانكه قبلا نيز گفته ايم - به خاطر اين است كه چشيدن عذابهاى هشدار دهنده، علت تامه براى بيدارى نيست، بلكه جزء علت است، و نياز به زمينه آماده دارد، و بدون اين شرط به نتيجه نمى رسد، و كلمه لعل اشاره به اين حقيقت است

ضمنا از اين آيه يكى از فلسفه هاى مهم مصائب و بلاها و رنجها كه از سؤ ال انگيزترين مسائل در بحث توحيد و خداشناسى و عدل پروردگار است روشن مى گردد.

نه تنها در اينجا كه در آيات ديگر قرآن نيز به اين حقيقت اشاره شده است، از جمله در آيه 94 سوره اعراف مى خوانيم( و ما ارسلنا فى قرية من نبى الا اخذنا اهلها بالباساء و الضراء لعلهم يضرعون ) : (ما در هيچ شهر و ديارى پيامبرى نفرستاديم مگر اينكه مردم آنجا را گرفتار مشكلات و زيانها ساختيم تا بيدار شوند و به درگاه خدا روى آورند).

و از آنجا كه هر گاه هيچيك از وسائل بيدار كننده، حتى مجازات الهى سود ندهد راهى جز انتقام پروردگار از اين گروه كه ظالمترين افرادند وجود ندارد، در آيه بعد چنين مى فرمايد:

(چه كسى ستمكارتر است از آن كس كه آيات پروردگارش به او تذكر داده شده و او از آن اعراض كرده و روى برگردانده است )( و من اظلم ممن ذكر بايات ربه ثم اعرض عنها ) .

(مسلما ما از اين مجرمان بى ايمان انتقام خواهيم گرفت )( انا من المجرمين منتقمون ) .

اينها در حقيقت كسانى هستند كه نه مواهب و نعمتهاى الهى در آنها مؤ ثر افتاده، و نه عذاب و بلاى هشدار دهنده او، بنابر اين ظالمتر از اينها كسى نيست، و اگر از آنها انتقام گرفته نشود از چه كسى انتقام گرفته شود؟!

روشن است كه با توجه به آيات گذشته منظور از (مجرمان ) در اينجا منكران مبدء يا معاد و گنهكاران بى ايمان است. در آيات قرآن بارها گروهى به عنوان (اظلم ) (ظالمترين افراد) معرفى شده اند، هر چند تعبيرهاى آن مختلف است، اما در واقع همه به ريشه كفر و شرك و بى ايمانى بازمى گردد، بنابر اين مفهوم (ظالمترين ) كه به اصطلاح صفت عالى است، خدشه دار نمى شود. تعبير به (ثم ) در آيه فوق كه معمولا براى بيان فاصله مى باشد ممكن است اشاره به اين باشد كه به اين گونه افراد مجال كافى براى مطالعه داده مى شود، هرگز مخالفتهاى ابتدائى آنها سبب انتقام الهى نمى گردد، اما بعد از پايان گرفتن فرصت لازم، مستحق انتقام خداوند خواهند شد. ضمنا بايد توجه داشت تعبير به (انتقام ) از نظر لغت عرب به معنى (مجازات كردن ) است، هر چند مفهوم (تشفى قلب ) (فرونشاندن سوز درون ) در مفهوم اين كلمه در استعمالات روزمره افتاده است ولى در معنى اصلى لغوى آن وجود ندارد. لذا اين تعبير در مورد خداوند بزرگ در قرآن مجيد كرارا به كار رفته، در حالى كه او برتر و بالاتر از اين مفاهيم است او فقط از روى حكمت كار مى كند.