تفسیر نمونه جلد ۱۸

تفسیر نمونه7%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

جلد ۱ جلد ۲ جلد ۳ جلد ۴ جلد ۵ جلد ۶ جلد ۷ جلد ۸ جلد ۹ جلد ۱۰ جلد ۱۱ جلد ۱۲ جلد ۱۳ جلد ۱۴ جلد ۱۵ جلد ۱۶ جلد ۱۷ جلد ۱۸ جلد ۱۹ جلد ۲۰ جلد ۲۱ جلد ۲۲
  • شروع
  • قبلی
  • 54 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 25835 / دانلود: 3710
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد ۱۸

نویسنده:
فارسی

1

2

3

4

آيه (۱) تا (۳) و ترجمه

بسم الله الرحمن الرحيم

( الحمد لله فاطر السموت و الا رض جاعل الملئكة رسلا أولى أجنحة مثنى و ثلث و ربع يزيد فى الخلق ما يشاء إن الله على كل شى ء قدير ) (۱)( ما يفتح الله للناس من رحمة فلا ممسك لها و ما يمسك فلا مرسل له من بعده و هو العزيز الحكيم ) (۲)( يأ يها الناس اذكروا نعمت الله عليكم هل من خلق غير الله يرزقكم من السماء و الا رض لا إله إلا هو فأ نى تؤ فكون ) (۳)

ترجمه:

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

۱ - ستايش مخصوص خداوندى است كه آفريننده آسمانها و زمين است، خداوندى كه فرشتگان را رسولانى قرار داد كه صاحب بالهاى دو گانه و سه گانه و چهار گانه اند او هر چه بخواهد در آفرينش مى افزايد، او بر هر چيزى قادر است.

۲ - خداوند هر رحمتى را به روى مردم بگشايد كسى نمى تواند جلو آن را بگيرد، و هر چه

را امساك كند كسى غير از او قادر به فرستادن آن نيست، و او عزيز و حكيم است.

۳ - اى مردم! به ياد آوريد نعمت خدا را بر شما، آيا خالقى غير از خدا وجود دارد كه شما را از آسمان و زمين روزى دهد؟ هيچ معبودى جز او نيست، با اين حال چگونه به سوى باطل منحرف مى شويد.

تفسير:

گشاينده درهاى بسته او است!

آغاز اين سوره - مانند سورههاى (حمد) و (سبا) و (كهف ) - با حمد پروردگار شروع مى شود، حمد و ستايش او به خاطر آفرينش جهان پهناور هستى مى فرمايد: (حمد مخصوص خداوندى است كه خالق آسمانها و زمين است )، و همه نعمتها و مواهب هستى از وجود ذيجود او سرچشمه مى گيرد( الحمد لله فاطر السموات و الارض ) .

(فاطر) از ماده (فطور) در اصل به معنى شكافتن است، و از آنجا كه آفرينش موجودات همانند شكافته شدن ظلمت عدم، و بيرون آمدن نور هستى است، اين تعبير در مورد خلقت و آفرينش به كار مى رود، مخصوصا با توجه به علوم روز كه مى گويد مجموعه عالم هستى در آغاز توده واحدى بوده كه تدريجا شكافته شده، و بخشهائى از آن جدا گرديده، اطلاق كلمه (فاطر) بر ذات پاك خداوند مفهوم تازه تر و روشنترى به خود مى گيرد.

آرى او را به خاطر خالقيتش حمد و سپاس مى گوئيم، چرا كه هر چه هست از ناحيه اوست و هيچكس جز او چيزى از خود ندارد.

و از آنجا كه تدبير اين عالم از سوى پروردگار - به حكم اينكه عالم، عالم اسباب است - بر عهده فرشتگان گذارده شده، بلافاصله از آفرينش آنها و قدرتهاى عظيمى كه پروردگار در اختيارشان گذارده سخن مى گويد.

(خداوندى كه فرشتگان را رسولانى قرار داد كه داراى بالهاى دو گانه و سه گانه و چهار گانه اند)( جاعل الملائكة رسلا اولى اجنحة مثنى و ثلاث و رباع ) .

سپس مى افزايد: خداوند هر چه بخواهد در آفرينش مى افزايد چرا كه او بر هر چيزى قادر و توانا است( يزيد فى الخلق ما يشاء ان الله على كل شى ء قدير ) .

در اينجا سه سؤ ال مطرح است نخست اينكه رسالت ملائكه و فرشتگان كه در آيه فوق آمده در چه چيز است؟ آيا رسالت تشريعى است؟، يعنى همان پيام آوردن از سوى خدا براى انبيا، يا رسالت تكوينى است؟ يعنى به عهده گرفتن ماموريتهاى مختلف در جهان آفرينش، چنانكه در بحث نكات به آن اشاره خواهد شد، و يا هر دو جهت است؟

با توجه به اينكه در جمله قبل سخن از آفرينش آسمانها و زمين بود، و در جمله مورد بحث سخن از بالهاى متعدد فرشتگان است كه نشانه هاى قدرت آنهاست، و نيز با توجه به اينكه عنوان رسالت را براى همه فرشتگان قائل شده (توجه داشته باشيد كه الملائكه جمعى است كه با الف و لام همراه است و معنى عموم مى دهد ) چنين به نظر مى رسد كه رسالت در اينجا در معنى وسيع و گسترده اى به كار رفته كه هم (رسالت تشريعى ) را شامل مى شود و هم (رسالت تكوينى ) را.

اطلاق رسالت بر (رسالت تشريعى ) و آوردن پيام وحى به انبياء در قرآن فراوان است، ولى اطلاق آن بر (رسالت تكوينى ) نيز كم نيست.

در آيه ۲۱ سوره يونس مى خوانيم:( ان ارسلنا يكتبون ما تمكرون ) : (رسولان ما (فرشتگان ما) مكرهاى شما را مى نويسند).

و در آيه ۶۱ انعام ميخوانيم:( حتى اذا جاء احدكم الموت توفته رسلنا ) : (تا زمانى كه مرگ يكى از شما فرا رسد رسولان ما قبض روح او مى كنند).

در آيه ۳۱ سوره عنكبوت در مورد فرشتگانى كه مامور در هم كوبيدن سرزمين قوم لوط بودند آمده است:( و لما جائت رسلنا ابراهيم بالبشرى قالوا انا مهلكوا اهل هذه القرية ان اهلها كانوا ظالمين ) : (هنگامى كه رسولان ما نزد ابراهيم آمدند گفتند ما اهل اين آبادى را هلاك خواهيم كرد چرا كه مردمى ستمگرند).

در آيات ديگر قرآن نيز مى بينيم ماموريتهاى مختلفى بر عهده فرشتگان گذاشته شده كه رسالتهاى آنها محسوب مى شود بنا بر اين رسالت مفهوم وسيعى دارد.

ديگر اينكه منظور از بالهاى فرشتگان آن هم بالهاى دو گانه و سه گانه و چهار گانه چيست؟

بعيد نيست منظور از بال و پر در اينجا قدرت جولان و توانائى بر فعاليت بوده باشد كه بعضى از آنها نسبت به بعضى برتر و داراى توانائى بيشترند.

و لذا براى آنها سلسله مراتب در بالها قائل شده كه بعضى داراى چهار بال (مثنى - دو دو) و بعضى داراى شش بال و بعضى داراى هشت بالند.

(اجنحه ) جمع (جناح ) (بر وزن جمال ) به معنى بال پرندگان است كه همانند دست براى انسان مى باشد، و از آنجا كه بال وسيله نقل و انتقال پرندگان و حركت و فعاليت آنها است گاهى اين كلمه در فارسى يا در عربى به عنوان كنايه از وسيله حركت و اعمال قدرت و توانائى به كار مى رود، مثلا گفته ميشود فلان كس بال و پرش سوخته شد كنايه از اينكه نيروى حركت و توانائى از او سلب گرديد، يا فلان كس را زير بال و پر خود گرفت، يا انسان بايد با دو بال علم و عمل پرواز كند، و امثال اين تعبيرات كه همگى بيانگر معنى كنائى اين كلمه است.

در موارد ديگر نيز تعبيراتى مانند (عرش ) و (كرسى ) و (لوح ) و (قلم ) ديده مى شود كه معمولا توجه به مفاهيم معنوى آنها است نه جسم مادى آن.

البته بدون قرينه نمى توان الفاظ قرآنى را بر غير معانى ظاهرى آنها حمل كرد، اما در آنجا كه پاى قرائن روشن در كار است مشكلى ايجاد نمى شود.

در بعضى از روايات آمده است: (جبرئيل (پيك وحى خداوند) ششصد بال دارد! و هنگامى كه با اين حالت پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را ملاقات كرد ما بين زمين و آسمان را پر كرده بود)!.

يا اينكه (خداوند فرشتهاى دارد كه ما بين نرمى گوش او تا چشمش به اندازه پانصد سال راه به وسيله پرنده اى (تيز پرواز) است )!.

يا اينكه در نهج البلاغه هنگامى كه سخن از عظمت فرشتگان پروردگار در ميان است، مى فرمايد:

و منهم الثابتة فى الارضين السفلى اقدامهم، و المارقة من السماء العليا اعناقهم، و الخارجة من الاقطار اركانهم، و المناسبة لقوائم العرش اكتافهم:

(بعضى از فرشتگان چنان عظمت دارند كه پاهايشان در طبقات پائين زمين ثابت است و گردنشان از آسمان برين برتر، اركان وجودشان از اقطار جهان بيرون رفته و شانه هايشان براى حمل عرش پروردگار متناسب است )!.

پيدا است كه اين گونه تعبيرات را بر جنبه هاى جسمانى مادى نمى توان حمل كرد، بلكه بيانگر عظمت معنوى و ابعاد قدرت آنها است.

اصولا مى دانيم بال تنها براى حركت در جو زمين به كار مى خورد، چرا كه اطراف كره زمين را هواى فشرده گرفته، و پرندگان به وسيله بالشان روى امواج هوا قرار مى گيرند، و مى توانند بالا و پائين بروند، ولى از محيط جو زمين كه خارج شويم در آنجا كه هوا نيست بال كوچكترين تاثيرى براى حركت ندارد، و از اين نظير درست مانند سائر اعضاء مى باشد.

از اين گذشته فرشته اى كه پاهاى او در اعماق زمين و سر او از برترين آسمان بالاتر است نيازى به پرواز جسمانى ندارد!

بحث در اينكه (فرشته ) جسم لطيف است يا از مجردات بحث ديگرى است كه در نكات به خواست خدا به آن اشاره خواهد شد، فعلا منظور آن است كه بدانيم بال و پر آنها وسيله فعاليت و حركت و قدرت است كه قرائن فوق براى اين هدف به قدر كافى گويا است، همانگونه كه در بحث (عرش ) و (كرسى ) گفتيم اين دو كلمه گرچه به معنى تختهاى (پايه بلند) و (پايه كوتاه ) است اما مسلما منظور از آن قدرت پروردگار در ابعاد مختلف جهان مى باشد.

در حديثى از امام صادق (عليه‌السلام ) آمده است: الملائكه لا ياكلون و لا يشربون و لا ينكحون، و انما يعيشون بنسيم العرش: فرشتگان نه غذا مى خورند و نه آب مى نوشند و نه ازدواج مى كنند، آنها تنها با نسيم عرش زنده اند!؟ (۱) و (۲).

سومين سؤ ال اين است كه آيا جمله يزيد فى الخلق ما يشاء: (هر چه بخواهد بر آفرينش خود مى افزايد) اشاره به افزايش بال و پر فرشتگان است، آنگونه كه بعضى از مفسران گفته اند؟ و يا معنى وسيعى دارد كه هم آن را شامل مى شود و هم ساير افزايشهائى كه در آفرينش موجودات صورت مى گيرد؟

مطلق بودن جمله از يكسو، و بعضى از روايات اسلامى كه در تفسير آيات فوق وارد شده از سوى ديگر نشان مى دهد كه معنى دوم مناسبتر است.

از جمله در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمده است كه در تفسير اين جمله فرمود: هو الوجه الحسن، و الصوت الحسن، و الشعر الحسن: (منظور صورت زيبا، و صداى زيبا، و موى زيبا است )!.

در حديث ديگرى از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى خوانيم: حسنوا القرآن باصواتكم فان الصوت الحسن يزيد القرآن حسنا، و قرأ يزيد فى الخلق ما يشاء: قرآن را با صداى زيبا زينت بخشيد، چرا كه صداى خوب بر زيبائى قرآن مى افزايد، سپس ‍ اين آيه را تلاوت فرمود يزيد فى الخلق ما يشاء.

بعد از بيان خالقيت پروردگار و رسالت فرشتگان كه واسطه فيضاند سخن از رحمت او به ميان مى آورد كه زيربناى تمام عالم هستى است، مى فرمايد: (آنچه را خداوند از رحمت براى مردم بگشايد كسى نمى تواند جلو آن را بگيرد)( ما يفتح الله للناس من رحمة فلا ممسك لها ) .

(و آنچه را باز دارد و امساك كند كسى بعد از او قادر به فرستادن آن نيست )( و ما يمسك فلا مرسل له من بعده ) .

(چرا كه او قدرتمندى است شكست ناپذير و در عين حال حكيم و آگاه )( و هو العزيز الحكيم ) .

خلاصه اينكه تمام خزائن رحمت نزد او است و هر كس را لايق ببيند مشمول آن مى سازد، و هر كجا حكمتش اقتضا كند درهاى آن را مى گشايد، و اگر جمله جهانيان دست به دست هم بدهند تا درى را كه او گشوده است ببندند، يا درى را كه او بسته بگشايند، هرگز قادر نخواهند بود، و اين در حقيقت شاخه مهمى از توحيد است كه منشاء شاخه هاى ديگرى مى باشد (دقت كنيد).

شبيه اين معنى در ساير آيات قرآن نيز آمده است، آنجا كه مى گويد:( و ان يمسك الله بضر فلا كاشف له الا هو و ان يردك بخير فلا راد لفضله يصيب به من يشاء من عباده و هو الغفور الرحيم ) :

(اگر خداوند (براى امتحان يا كيفر خطا) زيانى به تو رساند هيچكس جز او آن را بر طرف نخواهد كرد، و اگر اراده خيرى براى تو كند هيچكس مانع فضل او نخواهد شد، او به هر كس از بندگانش بخواهد فضل خود را مى رساند و او غفور و رحيم است ) (يونس - ۱۰۷).

در اينجا به چند (امر) بايد توجه كرد:

۱ - تعبير به (يفتح ) كه از ماده (فتح ) به معنى گشودن است اشاره به وجود خزائن رحمت الهى است كه در آيات ديگر قرآن نيز به آن اشاره شده است و جالب اينكه اين خزائن چنانند كه به محض گشوده شدن بر خلايق جارى مى شوند و نياز به چيز ديگرى نيست، و هيچكس مانع از آن نتواند شد.

مقدم داشتن گشايش رحمت بر امساك آن به خاطر اين است كه هميشه خداوند رحمتش بر غضبش پيشى دارد.

۲ - تعبير به (رحمت ) معنى بسيار وسيع و گسترده اى دارد كه تمام مواهب جهان را شامل مى شود، گاه جنبه معنوى دارد، و گاه جنبه مادى، به همين دليل گاه كه انسان تمام درهاى ظاهرى را به روى خود بسته مى بيند احساس مى كند رحمت الهى بر قلب و جان او روان است، لذا شاد و خرسند است، آرام و مطمئن، هر چند در تنگناى زندان گرفتار باشد.

اما به عكس گاه انسان تمام درهاى ظاهرى را به روى خود گشوده مى بيند، اما گوئى در رحمت الهى در جان او بسته شده، چنان خود را در تنگنا و فشار احساس مى كند كه دنيا با تمام وسعتش براى او يك زندان تاريك و وحشتناك مى شود، و اين چيزى است كه براى بسيارى از مردم محسوس و ملموس است.

۳ - تعبير به دو وصف (عزيز و حكيم ) بيانگر قدرت او بر (ارسال ) و (امساك ) رحمت است، و در عين حال اشاره به اين حقيقت مى باشد كه اين گشودن و بستن در همه جا بر اساس

حكمت است چرا كه قدرت او با حكمتش آميخته است.

به هر حال توجه به محتواى اين آيه چنان آرامشى به انسان مؤ من مى دهد كه در برابر تمام حوادث مقاوم مى شود از هيچ مشكلى نمى ترسد و از هيچ پيروزى مغرور نمى گردد.

در آيه بعد به مساله (توحيد عبادت ) بر اساس توحيد خالقيت و رازقيت اشاره كرده ميفرمايد:

(اى مردم نعمت خداوند را بر خودتان به ياد آوريد)( يا ايها الناس اذكروا نعمة الله عليكم ) .

درست فكر كنيد: اين همه مواهب و بركات، و اين همه امكانات حياتى كه در اختيار شما قرار گرفته و در آن غوطه وريد منشاء اصلى و سرچشمه آنها كيست؟!

(آيا خالقى غير از خدا، از آسمان و زمين به شما روزى مى دهد؟)( هل من خالق غير الله يرزقكم من السماء و الارض ) .

چه كسى نور حياتبخش آفتاب، و قطرات زنده كننده باران، و امواج روحپرور نسيم را از آسمان به سوى شما ميفرستد؟ و چه كسى معادن و ذخائر زمين و مواد غذائى و انواع گياهان و ميوه ها و بركات ديگر را از اين زمين براى شما خارج ميكند؟

اكنون كه ميدانيد سرچشمه همه اين بركات اوست، پس بدانيد معبودى جز او وجود ندارد و عبادت و پرستش تنها شايسته ذات پاك اوست( لا اله الا هو ) .

(با اينحال چگونه از طريق حق به سوى باطل منحرف ميشويد؟ و به

جاى الله در برابر بتها سجده ميكنيد؟( فانى توفكون ) .

(توفكون ) از ماده (افك ) (بر وزن فكر) چنانكه قبلا نيز گفته ايم به هر چيزى گفته ميشود كه از حالت اصليش دگرگون گردد، لذا به هر سخنى كه از حق انحراف پيدا كند افك مى گويند، و اينكه ميبينيم به معنى دروغ و تهمت به كار ميرود از همين نظر است، منتهى بعضى معتقدند اين كلمه بيانگر دروغ و تهمتهاى بزرگ است.

نكته:

ملائكه در قرآن مجيد

در قرآن مجيد از ملائكه فراوان ياد شده است.

آيات زيادى از قرآن در باره صفات، ويژگيها، ماموريتها و وظائف فرشتگان سخن مى گويد، حتى قرآن، ايمان به ملائكه را در رديف ايمان به خدا و انبياء و كتب آسمانى قرار داده است، و اين دليل بر اهميت بنيادى اين مساله است: آمن الرسول بما انزل اليه من ربه و المومنون كل آمن بالله و ملائكته و كتبه و رسله: (پيامبر اسلام به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده ايمان آورده، و مومنان نيز به خدا و فرشتگان او و كتابها و رسولانش همگى ايمان دارند) (بقره - ۲۸۵).

بدون شك وجود فرشتگان از امور غيبيهاى است كه براى اثبات آن با اين صفات و ويژگيها راهى جز ادله نقليه نيست، و به حكم ايمان به غيب آنها را بايد پذيرفت.

قرآن مجيد رويهمرفته ويژگيهاى آنها را چنين مى شمرد:

۱ - فرشتگان موجوداتى عاقل و با شعورند و بندگان گرامى خدا هستند

( بل عباد مكرمون ) (انبياء ۲۶).

۲ - آنها سر بر فرمان خدا دارند و هرگز معصيت او نميكنند( لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون ) (انبياء ۲۷).

۳ - آنها وظائف مهم و بسيار متنوعى از سوى خداوند بر عهده دارند: گروهى حاملان عرشند (حاقه - ۱۷).

و گروهى مدبرات امرند (نازعات - ۵).

گروهى فرشتگان قبض ارواحند (اعراف - ۳۷).

و گروهى مراقبان اعمال بشرند (سوره انفطار - ۱۰ تا ۱۳).

گروهى حافظان انسان از خطرات و حوادثند (انعام - ۶۱).

و گروهى مامور عذاب و مجازات اقوام سركشند (هود - ۷۷).

گروهى امدادگران الهى نسبت به مومنان در جنگها هستند (احزاب - ۹).

و بالاخره گروهى مبلغان وحى و آورندگان كتب آسمانى براى انبياء ميباشند (نحل - ۲) كه اگر بخواهيم يك يك از وظائف و ماموريتهاى آنها را بر شمريم بحث به درازا ميكشد.

۴ - آنها پيوسته مشغول تسبيح و تقديس خداوند هستند، چنانكه در آيه ۵ سوره شورى ميخوانيم: و الملائكه يسبحون بحمد ربهم و يستغفرون لمن فى الارض: فرشتگان تسبيح و حمد پروردگار خود را بجا مى آورند و براى كسانى كه در زمين هستند استغفار ميكنند.

۵ - با اين حال انسان به حسب استعداد تكامل از آنها برتر و والاتر است تا آنجا كه همه فرشتگان بدون استثناء بخاطر آفرينش آدم به سجده افتادند و آدم معلم آنها گشت (آيات ۳۰ - ۳۴ سوره بقره ).

۶ - آنها گاه به صورت انسان در مى آيند، و بر انبياء و حتى غير انبياء ظاهر ميشوند، چنانكه در سوره مريم ميخوانيم: فرشته بزرگ الهى به صورت

انسان موزون بر مريم ظاهر شد:( فارسلنا اليها روحنا فتمثل لها بشرا سويا ) : (مريم - ۱۷).

در جاى ديگر به صورت انسانهائى بر ابراهيم و بر لوط ظاهر شدند (هود - ۶۹ و ۷۷).

حتى از ذيل اين آيات استفاده ميشود كه قوم لوط نيز آنها را در همان اشكال موزون انسانى ديدند (هود - ۷۸).

آيا ظهور در چهره انسان، يك واقعيت عينى است؟ يا به صورت تمثل و تصرف در قوه ادراك؟ ظاهر آيات قرآن معنى اول است، هر چند بعضى از مفسران بزرگ معنى دوم را برگزيده اند.

۷ - از روايات اسلامى استفاده ميشود كه تعداد آنها بقدرى زياد است كه بهيچوجه قابل مقايسه با انسان نيست، چنانكه در روايتى از امام صادق (عليها‌السلام ) ميخوانيم: هنگامى كه از آن حضرت پرسيدند آيا عدد فرشتگان بيشترند يا انسانها؟ فرمود: سوگند به خدائى كه جانم به دست او است فرشتگان خدا در آسمانها بيشترند از عدد ذرات خاكهاى زمين، و در آسمان جاى پائى نيست مگر اينكه در آنجا فرشتهاى تسبيح و تقديس خدا ميكند.

۸ - آنها نه غذا ميخورند و نه آب مينوشند، و نه ازدواج دارند، چنانكه در حديثى از امام صادق (عليها‌السلام ) ميخوانيم: ان الملائكة لا ياكلون و لا يشربون و لا ينكحون و انما يعيشون بنسيم العرش: فرشتگان غذا نميخورند و آب نمينوشند و ازدواج نميكنند بلكه با نسيم عرش الهى زندهاند!.

۹ - آنها نه خواب دارند نه سستى و غفلت چنانكه على (عليها‌السلام ) در حديثى چنين.

مى گويد: ليس فيهم فترة، و لا عندهم غفلة، و لا فيهم معصية... لا يغشاهم نوم العيون و لا سهوا العقول، و لا فترة الابدان، لم يسكنوا الاصلاب و لم تضمهم الارحام: (در آنها نه سستى است، و نه غفلت، و نه عصيان... خواب بر آنها چيره نميگردد و عقل آنها گرفتار سهو و نسيان نمى شود، بدن آنها به سستى نمى گرايد، و در صلب پدران و رحم مادران قرار نمى گيرند.

۱۰ - آنها مقامات مختلف و مراتب متفاوت دارند، بعضى هميشه در ركوعند و بعضى هميشه در سجودند.

( ما منا الا له مقام معلوم و انا لنحن الصافون و انا لنحن المسبحون ) :

(هر يك از ما مقام معلومى دارد، ما همواره صف كشيده منتظر فرمان او هستيم و پيوسته تسبيح او ميگوئيم ) (صافات ۱۶۴ - ۱۶۶).

امام صادق مى گويد: و ان لله ملائكة ركعا الى يوم القيامه و ان لله ملائكة سجد الى يوم القيامه: خداوند فرشتگانى دارد كه تا روز قيامت در ركوعند، و فرشتگانى دارد كه تا قيامت در سجودند!.

براى آگاهى بيشتر از اوصاف ملائكه و اصناف آنها به كتاب (السماء و العالم ) بحار الانوار، (ابواب الملائكه ) (جلد ۵۹ صفحه ۱۴۴ تا ۳۲۶ مراجعه فرمائيد، همچنين نهج البلاغه خطبه هاى اول و ۹۱ - خطبه اشباح - و ۱۰۹ و ۱۷۱).

آيا با اين اوصاف كه براى فرشتگان ذكر شد آنها موجوداتى مجردند يا مادى؟!

بدون شك با اين اوصاف نميتوانند از اين ماده كثيف عنصرى باشند، ولى مانعى ندارد كه از اجسام لطيفى آفريده شده باشند، اجسامى مافوق اين ماده معمولى كه ما با آن آشنا هستيم.

اثبات (تجرد مطلق ) براى فرشتگان حتى از زمان و مكان و اجزاء كار آسانى نيست، و تحقيق از اين مساله نيز فايده زيادى در بر ندارد، مهم آن است كه ما فرشتگان را به اوصافى كه قرآن و روايات مسلم اسلامى توصيف كرده بشناسيم و آنها را صنف عظيمى از موجودات والا و برجسته خداوند بدانيم، بى آنكه مقامى جز مقام بندگى و عبوديت براى آنها قائل باشيم، و آنها را شريك خداوند در خلقت يا عبادت بدانيم كه اين شرك و كفر محض است.

در بحث پيرامون فرشتگان، به همين مقدار قناعت ميكنيم، و تفصيل را به كتبى كه بالخصوص در اين زمينه نگاشته شده موكول مينمائيم.

در بسيارى از عبارات تورات از فرشتگان تعبير به خدايان ميكند كه تعبيرى است شرك آلود، و از نشانه هاى تحريف تورات كنونى است، ولى قرآن مجيد از اين گونه تعبيرات پاك و منزه است، چرا كه براى آنها مقامى جز بندگى و عبادت و اجراى فرمانهاى الهى قائل نشده است و حتى چنانكه گفتيم از آيات مختلف قرآن بر مى آيد كه مقام انسان كامل از فرشتگان والاتر و بالاتر است.

آيه (31) تا (33) و ترجمه

( و قال الذين كفروا لن نومن بهذا القرءان و لا بالذى بين يديه و لو ترى اذ الظالمون موقوفون عند ربهم يرجع بعضهم الى بعض القول يقول الذين استضعفوا للذين استكبروا لو لا انتم لكنا مؤ منين ) (31)( قال الذين استكبروا للذين استضعفوا انحن صددنكم عن الهدى بعد اذ جأكم بل كنتم مجرمين ) (32)( و قال الذين استضعفوا للذين استكبروا بل مكر اليل و النهار اذ تامروننا ان نكفر بالله و نجعل له اندادا و اسروا الندامة لما راوا العذاب و جعلنا الاغلل فى اعناق الذين كفروا هل يجزون الا ما كانوا يعلمون ) (33)

ترجمه:

31 - كافران گفتند: ما هرگز به اين قرآن و كتب ديگر كه قبل از آن بوده ايمان نخواهيم آورد، اگر ببينى هنگامى كه اين ستمگران در پيشگاه پروردگارشان (براى حساب و جزا) بازداشت شده اند (از وضع آنها تعجب ميكنى ) در حالى كه هر كدام گناه خود را به گردن ديگرى مياندازد، مستضعفان به مستكبران مى گويند: اگر شما نبوديد ما مومن بوديم!

32 - (اما) مستكبران به مستضعفان پاسخ ميدهند: آيا ما شما را از هدايت بازداشتيم بعد از آن كه به سراغ شما آمد (و آنرا به خوبى در يافتيد) بلكه شما خود مجرم بوديد!

33 - مستضعفان به مستكبران مى گويند وسوسه هاى فريبكارانه شما در شب و روز (مايه گمراهى ما شد) هنگامى كه به ما دستور ميداديد كه به خداوند كافر شويم و شريكهائى براى او قرار دهيم آنها هنگامى كه عذاب (الهى ) را ميبينند ندامت خود را كتمان ميكنند (مبادا بيشتر رسوا شوند) و ما غل و زنجير در گردن كافران مينهيم آيا جز آنچه عمل ميكردند به آنها جزا داده ميشود؟!

تفسير:

به تناسب بحثى كه در آيات گذشته پيرامون موضعگيرى مشركان در برابر مساله معاد بود در آيات مورد بحث بعضى از صحنه هاى دردناك معاد را براى آنها مجسم ميسازد تا به سرانجام كار خويش واقف گردند.

نخست مى گويد: كافران گفتند: ما هرگز به اين قرآن و كتب آسمانى ديگر كه قبل از آن بوده ايمان نخواهيم آورد( و قال الذين كفروا لن نؤ من بهذا القرآن و لا بالذى بين يديه ) .

كلمه (لن ) همانگونه كه ميدانيم براى نفى ابد است، بنابر اين آنها ميخواهند بگويند كه اگر تا ابد هم تبليغ كنيد ما ايمان نخواهيم آورد، و اين دليل بر لجاجت آنهاست، كه تصميم خود را براى ابد گرفته بودند، در حالى كه يك

فرد حق طلب اگر به دليلى قانع نشد نميتواند دلائل احتمالى آينده را نشنيده انكار كند و بگويد دلائل ديگر را نيز در بست رد ميكنم!

در اينكه منظور از (الذين كفروا) كيست؟ جمعى از مفسران آن را به مشركان تفسير كرده اند، و بعضى به يهود و اهل كتاب، ولى قرائن آيات بعد كه سخن از شرك مى گويد دليل بر اين است كه منظور مشركان است.

منظور از الذى بين يديه همان كتب آسمانى است كه قبل از قرآن بر پيامبران ديگر نازل شده است، چرا كه اين تعبير در بسيارى از آيات قرآن به همين معنى - مخصوصا بعد از ذكر قرآن - به كار رفته، و اينكه بعضى احتمال داده اند منظور معاد و يا محتواى قرآن بوده بسيار بعيد به نظر ميرسد.

به هر حال انكار ايمان نسبت به كتب انبياى پيشين شايد به اين منظور بوده كه قرآن روى اين مطلب تكيه ميكند كه نشانه هاى پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در تورات و انجيل به وضوح آمده است، آنها براى نفى نبوت پيامبر اسلام كتب آسمانى ديگر را نيز نفى ميكنند، و مى گويند: نه به اين كتاب ايمان مى آوريم نه به كتب پيش از آن!

سپس به وضع آنها در قيامت پرداخته روى سخن را به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كرده، مى گويد: اگر ببينى هنگامى كه اين ستمگران در پيشگاه پروردگارشان براى حساب و دادرسى بازداشت شده اند (از وضع آنها در حيرت فرو خواهى رفت ) در حالى كه هر يك از آنها گناه خود را به گردن ديگرى مى اندازد، و با يكديگر مشغول به جدال و مخاصمه اند؟!( و لو ترى اذ الظالمون موقوفون عند ربهم يرجع بعضهم الى بعض القول ) .

بار ديگر از آيه فوق استفاده ميشود كه يكى از مهمترين مصداقهاى ظلم همان شرك و كفر است.

تعبير به عند ربهم اشاره به اين است كه آنها در پيشگاه كسى حاضر ميشوند كه مالك و پروردگار آنها بوده، و چه شرمسارى از اين برتر و بالاتر كه انسان نزد كسى احضار گردد كه هرگز به او و فرمانهايش ايمان نياورده در حالى كه تمام وجودش غرق نعمتهاى او بوده است.

در اين حال (مستضعفين ) همان افراد بى خبرى كه چشم و گوش بسته دنباله رو ديگران بوده اند به (مستكبرين ) يعنى همانها كه راه كبر و غرور و سلطه جوئى بر ديگران و دادن خط فكرى شيطانى به آنها را ميپيمودند چنين مى گويند: اگر شما نبوديد، اگر وسوسه هاى فريبنده شيطنت آميز شما نبود، ما در صف مومنان بوديم( يقول الذين استضعفوا للذين استكبروا لو لا انتم لكنا مومنين ) .

آنها ميخواهند به اين وسيله تمام گناهان خويش را بر گردن اين مستكبران بى رحم بيندازند، هر چند در دنيا حاضر نبودند چنين برخورد قاطعى با آنها داشته باشند، چرا كه ضعف و زبونى بر وجودشان چيره شده بود، و حريت خويش را از دست داده بودند، اما اكنون كه آن مفاهيم كاذب كه مستكبران را از آنها جدا ميكرد بر باد رفته، و نتائج اعمال همه آشكار گشته، رو در روى آنها ميايستند و با صراحت سخن مى گويند و پرخاش ميكنند.

ولى مستكبران خاموش نمى مانند، در پاسخ به مستضعفين مى گويند: آيا ما شما را از طريق هدايت باز داشتيم بعد از آنكه هدايت به سراغ شما آمد و به قدر كافى اتمام حجت شد و پيامبران گفتنيها را گفتند( قال الذى استكبروا للذين استضعفوا انحن صددناكم عن الهدى بعد اذ جائكم ) .

نه ما مسئول نيستيم، بلكه خود شما گنهكار بوديد كه با داشتن آزادى اراده تسليم سخنان بى اساس ما شديد، به كفر و الحاد روى آورديد و سخنان منطقى انبياء را به دست فراموشى سپرديد( بل كنتم مجرمين ) .

درست است كه مستكبران با وسوسه هاى خود مرتكب گناه بزرگى شده بودند، ولى اين سخن آنها نيز واقعيت دارد كه اين دنباله روان نبايد چشم و گوش بسته به دنبال آنها مى افتادند، و از اين نظر گناهشان به گردن خودشان است.

اما (مستضعفين ) به اين پاسخ قانع نميشوند، و بار ديگر براى اثبات مجرم بودن مستكبران به سخن مى آيند و به مستكبرين چنين مى گويند بلكه وسوسه ها و توطئه ها و تبليغات مكارانه شما در شب و روز سبب شد كه ما از هدايت بازمانيم، در آن هنگام كه شما به ما دستور ميداديد كه به خداوند كافر شويم و براى او شريك و شبيه قرار دهيم( و قال الذين استضعفوا للذين استكبروا بل مكر الليل و النهار اذ تامروننا ان نكفر بالله و نجعل له اندادا ) .

آرى شما بوديد كه دست از تبليغات سوئتان بر نميداشتيد، و هيچ فرصتى را از شب و روز براى پيشبرد اهداف شومتان از دست نميداديد، درست است كه ما در پذيرش آزاد بوديم و مقصر و گنهكار، ولى شما هم به عنوان عامل فساد مسئوليد و گنهكار، بلكه سنگ اول به دست ناپاك شما گذاشته شد، به خصوص اينكه همواره از موضع قدرت با ما سخن ميگفتيد (تعبير تامروننا گواه بر اين مطلب است ).

بديهى است مستكبران نميتوانند پاسخى از اين سخن داشته باشند و شركت خود را در اين جرم بزرگ انكار كنند.

لذا هر دو گروه از كرده خود پشيمان ميشوند، مستكبران از گمراه ساختن ديگران و مستضعفان از پذيرش بى قيد و شرط اين وسوسه هاى شوم، اما هنگامى كه عذاب الهى را ميبينند ندامت خود را كتمان ميكنند مبادا بيشتر رسوا شوند، و ما، غل و زنجير بر گردن كافران مينهيم( و اسروا الندامة لما رأ وا العذاب و جعلنا الاغلال فى اعناق الذين كفروا ) .

گرچه كتمان كردن در آن جهان كه يوم البروز است و چيزى قابل مخفى كردن نيست فائدهاى ندارد، اما آنها طبق عادت ديرينه اى كه در دنيا داشتند به پندار اينكه ميتوانند حال خود را مكتوم دارند به پنهان كارى دست ميزنند.

آرى آنها هر وقت در دنيا به اشتباه خود پى ميبردند و نادم ميشدند شجاعت اظهار ندامت كه مقدمه اى براى بازگشت و تجديد نظر بود نداشتند، و همين خصيصه اخلاقى خود را در قيامت نيز به كار ميگيرند و اما چه سود؟ بعضى از مفسران احتمال داده اند كه اين پنهان داشتن ندامت به خاطر شدت وحشتى است كه از مشاهده عذاب الهى و گذاردن غل و زنجير بر گردن آنها دست ميدهد، نفسهايشان در سينه ها حبس ميشود و زبانشان از سخن باز ميماند.

هر چند همانها در مواقف ديگر قيامت فرياد يا ويلنا انا كنا ظالمين را اى واى ما ستمگر بوديم سر ميدهند (انبياء - 14).

بعضى نيز (اسرار) را در اينجا به معنى اظهار كرده اند و گفته اند اين واژه در لغت عرب در دو معنى متضاد استعمال ميشود، و نظير آن نيز كم نيست ولى با توجه به موارد استعمالات اين لغت (اسرار) در قرآن و غير قرآن اين معنى بعيد به نظر ميرسد چرا كه (سر) معمولا در مقابل علن قرار ميگيرد، و راغب نيز در مفردات به ضعيف بودن اين قول تصريح كرده است، هر چند بعضى از علماى لغت به هر دو معنى اشاره كرده اند.

به هر حال اينها نتيجه اعمال خودشان است كه از پيش فراهم ساخته اند آيا آنها جزائى جز اعمالى كه انجام ميدادند دارند؟!( هل يجزون الا ما كانوا يعملون ) .

آرى اين اعمال و كردار كفار و مجرمين است كه به صورت زنجيرهاى اسارت بر گردن و دست و پاى آنها گذارده ميشود، آنها در اين جهان نيز اسير هواى نفس، و زر و زور و پست و مقام بودند، و در قيامت كه تجسم اعمال صورت ميگيرد همان اسارتها به شكل ديگرى ظاهر مى شود.

آيه فوق بار ديگر مساله تجسم اعمال را كه بارها به آن اشاره كرده ايم روشن ميسازد، زيرا سخن از اين مى گويد كه جزاى آنها خود اعمال آنها است و چه تعبيرى از اين زنده تر و روشنتر براى تجسم اعمال؟! تعبير به الذين كفروا دليل بر اين است كه هم اغواگران مستكبر به اين سرنوشت گرفتار ميشوند و هم اغوا شوندگان مستضعف و همه كافران و اصولا ذكر اين وصف اشاره به اين است كه علت مجازات آنها همان كفر آنها است.

آيه (34) تا (38) و ترجمه

( و ما ارسلنا فى قرية من نذير إ لا قال مترفوها انا بما ارسلتم به كفرون ) (34)( و قالوا نحن اكثر امولا و اولدا و ما نحن بمعذبين ) (35)( قل ان ربى يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر و لكن اكثر الناس لا يعلمون ) (36)( و ما امولكم و لا اولدكم بالتى تقربكم عندنا زلفى الا من أمن و عمل صلحا فاولئك لهم جزاء الضعف بما عملوا و هم فى الغرفت أمنون ) (37)( و الذين يسعون فى أيتنا معجزين اولئك فى العذاب محضرون ) (38)

ترجمه:

34 - ما در هيچ شهر و ديارى پيامبرى انذار كننده نفرستاديم مگر اينكه مترفين آنها (همانها كه مست ناز و نعمت بودند) گفتند: ما به آنچه شما فرستاده شده ايد

35 - و گفتند: اموال و اولاد ما (از همه ) بيشتر است (و اين نشانه علاقه خدا به ماست ) و ما هرگز مجازات نخواهيم شد!

36 - بگو: پروردگار من روزى را براى هر كس بخواهد وسيع يا تنگ ميكند (اين ارتباطى به قرب در درگاه او ندارد) ولى اكثر مردم نميدانند.

37 - اموال و فرزندان شما هرگز شما را نزد ما مقرب نميسازد، جز كسانى كه ايمان بياورند و عمل صالح انجام دهند كه براى آنها پاداش مضاعف در برابر اعمالى است كه انجام داده اند، و آنها در غرفه هاى (بهشتى ) در (نهايت ) امنيت خواهند بود

38 - و آنها كه براى انكار و ابطال آيات ما تلاش ميكنند و ميپندارند از چنگال قدرت ما فرار خواهند كرد در عذاب (الهى ) احضار مى شوند.

تفسير:

مال و فرزند دليل قرب به خدا نيست!

از آنجا كه در آيات گذشته سخن از اغواگرى مستكبران بود در آيات مورد بحث گوشه اى از اين اغواگرى را منعكس ميسازد و ضمنا به پيامبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نيز دلدارى ميدهد كه اگر با تو مخالفت كنند تعجب مكن مخالفت مستكبران مرفه با پيامبران راستين يك شيوه دائمى آنها بوده است.

مى گويد: ما هرگز در هيچ شهر و ديارى پيامبر انذار كننده اى نفرستاديم مگر اينكه مترفين - همان متنعمان مغرور و مست نعمت - ميگفتند ما به آنچه شما به آن فرستاده شده ايد كافريم، و آنچه را نامش پيام الهى مى نهيد قبول نداريم( و ما ارسلنا فى قرية من نذير الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به كافرون ) .

(نذير) به معنى بيم دهنده، اشاره به پيامبران الهى است كه مردم را از عذاب الهى در برابر كجرويها و بيدادگريها و گناه و فساد بيم ميدادند.

(مترفوها) جمع (مترف ) از ماده (ترف ) (بر وزن طرف ) به معنى تنعم است، و مترف به كسى مى گويند كه فزونى نعمت و زندگى مرفه او را مست

و مغرور و غافل كرده و به طغيان گرى واداشته است.

آرى معمولا كسانى كه در صف اول مخالفين انبياء بودند اين گروه مترف طغيانگر غافل بودند كه چون تعليمات انبياء را از يك سو مزاحم كامجوئى و هوسرانى خود ميديدند، و از سوى ديگر مدافع حقوق محرومانى كه با غصب حقوق آنها به اين زندگى پر زرق و برق رسيده بودند، و از سوى سوم آنها هميشه براى پاسدارى مال و ثروتشان قدرت حكومت را يدك ميكشيدند، و پيامبران را در تمام اين جهات در نقطه مقابل خود ميديدند، لذا فورا به مبارزه برمى خاستند.

عجب اينكه آنها انگشت روى حكم و تعليم خاصى نميگذاشتند، بلكه در بست ميگفتند ما به تمام آنچه شما مبعوث شده ايد كافريم و حتى يك گام هم با شما همراه نيستيم كه اين خود بهترين دليل بر لجاجت و عناد آنها در برابر حق بود.

اين معنى مساله مهمى است كه قرآن در آيات مختلف از آن پرده برداشته كه غالبا محرومان، نخستين كسانى بودند كه دعوت انبياء را لبيك ميگفتند، و متنعمين مغرور نيز اولين گروهى بودند كه علم مخالفت را برمى داشتند.

با اينكه منكران دعوت انبياء مسلما منحصر به اين گروه نبودند، ولى غالبا عاملان فساد و داعيان به شرك و خرافات آنها بودند كه دائما سعى داشتند ديگران را هم به زور به اين طرق به كشانند.

در آيات 23 زخرف، 116 سوره هود، و 33 سوره مومنون نيز همين معنى آمده است.

نه تنها در برابر انبياء كه در برابر هر قدم اصلاحى از ناحيه هر دانشمند مصلح و عالم مجاهدى برداشته شود اين گروه سر به مخالفت برميدارند، و براى در هم شكستن برنامه هاى مصلحان توطئه ميچينند و از هيچ جنايتى روى گردان نيستند.

آيه بعد به منطق پوشالى آنها كه در هر زمانى براى اثبات برترى خود متوسل ميشدند و به اغفال عوام ميپرداختند اشاره كرده، مى گويد: و آنها گفتند ما از همه ثروتمندتر و پراولادتريم( و قالوا نحن اكثر اموالا و اولادا ) .

خداوند به ما محبت دارد هم اموال فراوان در اختيار ما نهاده، و هم نيروى انسانى بسيار، و اين دليل بر لطف او در حق ما و نشانه مقام و موقعيت ما در نزد او است و ما (نور چشميها) هرگز مجازات نخواهيم شد!( و ما نحن بمعذبين ) .

مگر خداوند عزيز كرده هاى خود را هم مجازات ميكند؟! اگر ما مطرود درگاه او بوديم اين همه نعمت چرا به ما ميداد؟! خلاصه آبادى دنياى ما دليل روشنى بر آبادى آخرت ماست!

بعضى از مفسران احتمال داده اند كه جمله (و ما نحن بمعذبين ) دليل بر آن است كه آنها بطور كلى منكر قيامت و عذاب بودند. ولى آيات بعد نشان ميدهد كه اين جمله ناظر به اين معنا نيست، بلكه منظورشان اين بوده كه آنها به دليل ثروتشان مقرب درگاه خدايند.

آيه بعد اين منطق پوشالى و عوامفريبانه را به عاليترين وجهى پاسخ ميدهد و در هم ميكوبد، روى سخن را به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كرده، ميفرمايد: به آنها بگو پروردگار من روزى را براى هر كس بخواهد گسترش ميدهد، و براى هر كس ‍ بخواهد سخت ميگيرد (و اينها همه طبق مصالحى است كه براى آزمون خلق و نظام زندگى انسان لازم ميداند و ربطى به قدر و مقام در درگاه خدا ندارد( قل ان ربى يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر ) .

بنا بر اين هرگز نبايد وسعت روزى را دليل بر سعادت، و تنگى روزى را دليل بر شقاوت شمرد اما اكثر مردم از اين واقعيت بيخبرند( و لكن اكثر الناس لا يعلمون ) .

البته اكثريت ناآگاه و بيخبر چنين هستند و گرنه اين مساله براى آگاهان واضح و روشن است.

سپس با صراحت بيشترى همين معنى را تعقيب كرده، مى گويد: هرگز چنان نيست كه اموال و اولادتان شما را نزد ما مقرب سازد( و ما اموالكم و لا اولادكم بالتى تقربكم عندنا زلفى ) .

اين اشتباه بزرگى است كه دامنگير گروهى از عوام شده است كه تصور ميكنند آنها كه در اين جهان از نظر مادى گرفتار محروميتند مغضوب و مطرود درگاه خدا هستند و آنها كه در رفاه نعمت غوطه ورند محبوب و مقبول او مى باشند.

چه بسيار افراد محرومى كه با اين وسيله آزمايش ميشوند و به برترين مقامات ميرسند، و چه بسيار افراد متنعمى كه اموال و ثروتشان بلاى جانشان و مقدمه مجازاتشان است.

مگر قرآن در آيه 15 سوره تغابن صريحا نميگويد:( انما اموالكم و اولادكم فتنه و الله عنده اجر عظيم ) اموال فرزندان شما وسيله آزمايش شما هستند و پاداش عظيم نزد خدا است.

اين سخن بدان معنى نيست كه انسان دست از تلاش و كوشش لازم براى زندگى بر دارد، بلكه هدف اين است كه داشتن امكانات اقتصادى و نيروى انسانى فراوان هرگز معيار ارزش معنوى انسانها در پيشگاه خدا نميشود.

سپس به معيار اصلى ارزشهاى انسانها و آنچه مايه تقرب به درگاه خدا ميشود پرداخته (به صورت يك استثناى منفصل ) مى گويد: مگر كسانى كه ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند كه براى آنها در برابر اعمالشان پاداش مضاعف است، و در غرفه هاى بهشتى در نهايت امنيت به سر ميبرند( الا من امن و عمل صالحا فاولئك لهم جزاء الضعف بما عملوا و هم فى الغرفات آمنون ) .

بنا بر اين تمام معيارها به اين دو امر باز ميگردد ايمان و عمل صالح از هر كس و در هر زمان و در هر مكان، و از هر قشر و هر گروه، و تفاوت انسانها در پيشگاه خدا به تفاوت درجات ايمان و مراتب عمل صالح آنها است، و جز اين چيز ديگرى نيست.

حتى علم دانش و انتساب به افراد بزرگ، حتى به پيامبران، اگر توام با اين دو معيار نباشد به تنهائى چيزى بر ارزش انسان نمى افزايد.

اينجا است كه قرآن با صراحت بى نظيرش قلم بطلان بر تمام پندارهاى انحرافى و خرافى در زمينه عوامل قرب به پروردگار، و ارزش وجودى انسان كشيده، و معيار اصيل را در دو چيز خلاصه كرده كه همه انسانها قدرت بر تحصيل آن را دارند، و امكانات و محروميتهاى مادى در آن مؤ ثر نيست.

آرى اموال و اولاد نيز اگر در اين مسير قرار گيرند به همين صبغه الهى در مى آيند و رنگ ايمان و عمل صالح ميپذيرند، و مايه قرب خدا ميشوند، اما اموال و اولادى كه انسان را از خدا دور سازند و همچون بتى مورد پرستش قرار گيرند و مايه فساد و افساد گردند آتشگيره هاى جهنمند، و به گفته قرآن: دشمن جان انسان و دشمن سعادت او هستند:( يا ايها الذين آمنوا ان من ازواجكم و اولادكم عدوا لكم ما حذروه ) : (اى كسانى كه ايمان آورده ايد بعضى از همسران و فرزندان شما دشمن شما هستند، از آنها بر حذر باشيد)! (تغابن - 14).

ضمنا چنانكه قبلا نيز اشاره كرده ايم ضعف تنها به معنى دو چندان نيست، بلكه به معنى چند برابر آمده است، و در آيه مورد بحث به همين معنى است، زيرا ميدانيم پاداش هر كار نيك در نزد خدا حداقل ده برابر است،( من جاء بالحسنه فله عشر امثالها ) (انعام - 160) و گاه به مراتب از اين هم فراتر ميرود.

(غرفات ) جمع (غرفه ) به معنى حجره هائى است در طبقه بالا قرار گرفته كه هم نور بيشتر دارد و هم هواى بهتر، و هم از آفات به دور است، به همين دليل اين تعبير در مورد برترين منازل بهشت به كار رفته است.

اين لغت در اصل از ماده (غرف ) (بر وزن برف ) به معنى بالا بردن و برداشتن چيزى است.

تعبير به آمنون (كسانى كه در امنيت به سر ميبرند) در مورد بهشتيان تعبير بسيار جامعى است كه آرامش روح و جسم آنها را از هر نظر منعكس ميكند، چرا كه نه ترس فنا و زوال و مرگ دارند، و نه ترس هجوم دشمن، و نه بيمارى و آفت و اندوه، و نه حتى ترس از ترس! و نعمتى برتر از اين نيست كه انسان از هر نظر در امنيت به سر برد، همان گونه كه بلائى بدتر از ناامنى در جنبه هاى مختلف زندگى وجود ندارد.

و در آيه بعد گروه مقابل آنها را توصيف كرده و مى گويد: اما آنها كه براى انكار و ابطال آيات ما تلاش و كوشش ميكنند، نه خود ايمان دارند و نه اجازه ميدهند ديگران در راه حق گام نهند، در حالى كه چنين ميپندارند كه ميتوانند از چنگال قدرت ما فرار كنند، آنها در عذاب دردناك روز قيامت احضار ميشوند( و الذين يسعون فى آياتنا اولئك فى العذاب محضرون ) .

آنها همان كسانى هستند كه با استفاده از اموال و اولاد و نفرات خود به تكذيب انبياء پرداخته اند و به وسوسه خلق خدا مشغول شدند و آنچنان مغرور بودند كه گمان ميكردند از چنگال عذاب الهى ميگريزند، ولى همگى به فرمان خدا در دل آتش سوزان دوزخ احضار ميشوند.

جمله اولئك فى العذاب محضرون چون سخنى از زمان آينده در آن نيست، ممكن است اشاره به اين معنى باشد كه آنها هم اكنون نيز گرفتار عذابند، چه عذابى برتر از اين زندانى كه با مال و اولاد براى خود ساخته اند؟!

اين احتمال نيز وجود دارد كه تعبير فوق به خاطر آن باشد كه اين وعده الهى چنان مسلم است كه گوئى الان در آن قرار دارند، همان گونه كه در جمله( فهم فى الغرفات آمنون ) آمده است.

تعبير به (معاجزين ) به طورى كه بعضى از ارباب لغت گفته اند به معنى اين است كه آنها چنين ميپندارند كه ميتوانند از حوزه قدرت خدا و مجازاتش فرار كنند، در حالى كه اين پندارى باطل و بى اساس است.

نكته ها:

ارزيابى ارزشها!

مساله مهم در زندگانى فرد و جامعه ها مساله معيارهاى سنجش، و نظام ارزشى حاكم بر فرهنگ آن جامعه است.

زيرا تمام حركتها در زندگى فرد و جمع از همين نظام ارزشى سرچشمه ميگيرد، و براى آفريدن اين ارزشها است.

اشتباه يك قوم و ملت در اين مساله، و روى آوردن به ارزشهاى خيالى و بى اساس، كافى است كه تاريخ آنها را به تباهى بكشد، و درك ارزشهاى واقعى و معيارهاى راستين محكمترين زيربناى كاخ سعادت آنها است.

دنيا پرستان مغرور ارزش را تنها منحصر در مال و قدرتهاى مادى و نفرات خود ميدانند، حتى معيار شخصيت در پيشگاه خدا را در اين چهار چوب تصور ميكنند، چنانكه در آيات فوق نمونه اى از آن ديديم، و نمونه هاى فراوان ديگرى از آن در قرآن مجيد به چشم ميخورد.

1 - فرعون جبار و زر و زورپرست به اطرافيانش مى گويد: من باور نميكنم موسى از طرف خدا باشد اگر راست مى گويد پس چرا دست بند طلا به او داده نشده است؟!( فلو لا القى عليه سورة من ذهب ) (سوره زخرف آيه 53).

او حتى نداشتن چنين زر و زيورى را دليل بر پستى مقام موسى مى شمرد و مى گويد:( ام انا خير من هذا الذى هو مهين ) (سوره زخرف آيه 52).

2 - مشركان عصر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از اينكه قرآن به مرد تهيدستى نازل شده تعجب ميكردند، و ميگفتند( لو لا نزل هذا القرآن على رجل من القريتين عظيم ) : چرا اين قرآن بر شخصيت بزرگ و مرد ثروتمندى از سرزمين مكه يا طائف نازل نشده است؟! (زخرف آيه 31).

3 - بنى اسرائيل به (اشموئيل ) پيغمبر زمانشان در مورد انتخاب (طالوت ) به فرماندهى لشكر ايراد كردند، و گفتند:( نحن احق بالملك منه و لم يوت سعة من المال ) : ما از او به فرماندهى و حكومت سزاوارتريم، چرا كه از دودمان معروفيم، بعلاوه طالوت ثروتى ندارد؟! (سوره بقره 247).

4 - مشركان ثروتمند قوم نوح به او ايراد كردند چرا اين افراد اراذل و پست اطراف تو را گرفته اند؟! و منظورشان از پستى، نداشتن مال و ثروت بود!

( قالوا انمومن لك و اتبعك الارذلون ) : آيا ما به تو ايمان بياوريم در حالى كه اراذل به تو ايمان آورده اند؟! (سوره شعراء آيه 111).

5 - همين ايراد را ثروتمندان مكه به پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كردند كه از چه رو اطراف تو را پا برهنه ها گرفته اند؟ ما حتى از بوى بدن اينها ناراحت ميشويم، اگر آنها را از خود برانى ما در كنار توئيم، قرآن در سوره كهف سخت به آنها مى تازد، با شديدترين لحنى آنها را تهديد ميكند، و به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دستور ميدهد: تو بايد با مردانى همنشين باشى كه هر چند تهيدستند اما قلبشان مملو از عشق خدا است و صبح و شام رو به درگاه خدا مى آورند، و جز او كسى را نمى خواهند، اى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) با اينها باش و هرگز روى از اينها مگردان( و اصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداة و العشى يريدون وجهه و لا تعد عيناك عنهم ) (كهف - 28).

روى اين جهات نخستين و مهمترين گام اصلاحى انبياء در هم شكستن اين چارچوبه هاى ارزشى دروغين بود، آنها با تعليماتشان اين معيارهاى غلط را در هم ريختند، و ارزشهاى اصيل الهى را جانشين آن ساختند و با يك (انقلاب فرهنگى ) محور شخصيت را از اموال و اولاد و ثروت و جاه و شهرت قبيله و فاميل به تقوا و ايمان و عمل صالح مبدل ساختند.

نمونه آن را در آيات مورد بحث خوانديم كه بعد از كشيدن خط بطلان بر (اموال ) و (اولاد) به عنوان يك وسيله تقرب در پيشگاه الهى و گفتن و ما اموالكم و لا اولادكم بالتى تقربكم عندنا زلفى بلافاصله ارزش اصيل را با جمله الا من آمن و عمل صالحا جانشين آن ميكند.

آيه شريفه:( ان اكرمكم عند الله اتقاكم ) كه به صورت يك شعار اسلامى درآمده، بعد از نفى ارزشهاى وابسته به قبيله و عشيره بيانگر همين انقلاب فكرى و ارزشى است.

طبق اين آيه (سوره حجرات - 13) هيچ چيز جز تقوا، ايمان توام با احساس مسئوليت و پاكى عمل، معيار ارزيابى شخصيت انسانها و قربشان در درگاه خدا نيست، و هر كس از اين معيار اصيل سهم بيشترى دارد مقربتر و گراميتر است.

جالب اينكه در محيط عربستان قبل از آنكه تعليمات حياتبخش اسلام و قرآن ظهور كند بر اثر حاكميت نظام ارزشى زر و زور محصول آن محيط مشتى غارتگر و زورگو همچون (ابو سفيانها) و (ابو جهلها) و (ابولهبها) بود.

اما از همان محيط بعد از انقلاب نظام ارزشى سلمانها و بوذرها و مقدادها و عمار ياسرها برخاستند.

جالب اينكه قرآن مجيد در سوره زخرف بعد از ذكر آياتى كه در فوق به آن اشاره كرديم، مى گويد: نه تنها زرق و برق مادى دليل بر شخصيت نيست بلكه اگر مفاسدى از اين رهگذر به وجود نمى آمد ما براى كافران خانه هائى قرار ميداديم كه سقفهايش از نقره و پله ها و نردبانهاى (گرانقيمتى ) داشته باشد كه به وسيله آن به طبقات بالا روند، و براى اطاقهاى آنها درهائى (پر زرق و برق ) و تختهائى (زيبا) قرار ميداديم كه بر آن تكيه كنند، و هر گونه زيورى را در اختيار آنها ميگذارديم، ولى اينها همه متاع زندگى دنيا است و سراى آخرت نزد پروردگارت براى پرهيزگاران است( و لو لا ان يكون الناس امة واحدة لجعلنا لمن يكفر بالرحمن لبيوتهم سقفا من فضة و معارج عليها يظهرون - و لبيوتهم ابوابا و سررا عليها يتكئون - و زخرفا و ان كل ذلك لما متاع الحياة الدنيا و الاخرة عند ربك للمتقين ) (زخرف آيات 33 - 34 - 35).

اينها همه براى اين است كه ارزشهاى دروغين جاى ارزشهاى واقعى انسانى را نگيرد.


7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27