آيه (42) تا (44) و ترجمه
(
و اقسموا بالله جهد ايمانهم لئن جاءهم نذير ليكونن اهدى من احدى الأمم فلما جأهم نذير ما زادهم الا نفورا
)
(42)(
استكبارا فى الارض و مكر السيى و لا يحيق المكر السيى الا باهله فهل ينظرون الا سنت الاولين فلن تجد لسنت الله تبديلا و لن تجد لسنت الله تحويلا
)
(43)(
اولم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عقبة الذين من قبلهم و كانوا اءشد منهم قوة و ما كان الله ليعجزه من شى ء فى السموات و لا فى الارض انه كان عليما قديرا
)
(44)
ترجمه:
42 - آنها با نهايت تاكيد سوگند خوردند كه اگر پيامبرى انذار كننده به سراغ آنها بيايد هدايت يافته ترين امتها خواهند بود، اما هنگامى كه پيامبرى براى آنها آمد جز فرار و فاصله گرفتن (از حق ) چيزى بر آنها نيفزود!
43 - اينها همه به خاطر آن بود كه استكبار در زمين جستند و حيله گريهاى سوء داشتند، اما اين حيله گريهاى سوء تنها دامان صاحبانشان را مى گيرد، آيا آنها چيزى جز سنت پيشينيان (و عذابهاى دردناك آنها) را انتظار دارند؟ هرگز براى سنت خدا تبديلى نخواهى يافت، و هرگز براى سنت الهى تغييرى نمى يابى!
44 - آيا آنها سير در زمين نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه پيش از آنها بودند چگونه شد؟ همانها كه از اينان قويتر (و پرقدرتتر) بودند، نه چيزى در آسمان و نه چيزى در زمين از حوزه قدرت او بيرون نخواهد رفت، او دانا و توانا است.
شان نزول
در تفسير (در المنثور) و (روح المعانى ) و (مفاتيح الغيب ) و تفاسير ديگر چنين آمده است كه مشركان عرب هنگامى كه مى شنيدند كه بعضى از امتهاى پيشين همچون يهود پيامبران الهى را تكذيب كردند، و آنها را به شهادت رساندند، مى گفتند: ولى ما چنين نيستيم! اگر فرستاده الهى به سراغ ما بيايد ما هدايتپذيرترين امتها خواهيم بود! ولى همانها هنگامى كه آفتاب عالمتاب اسلام از افق سرزمينشان طلوع كرد و پيامبر اسلام (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) همراه بزرگترين كتاب آسمانى به سراغشان آمد نه تنها نپذيرفتند بلكه در مقام تكذيب و مبارزه و انواع مكر و فريب بر آمدند.
آيات فوق نازل شد و آنها را بر اين ادعاهاى تو خالى و بى اساس مورد ملامت و سرزنش قرار داد.
تفسير:
استكبار و حيله گرى سر چشمه بدبختيهاى آنها بود
در آيات پيشين سخن از مشركان و سر نوشت آنها در دنيا و آخرت در ميان بود، آيات مورد بحث نيز همين مطلب را ادامه مى دهد.
نخستين آيه ميفرمايد: آنها با نهايت تاكيد سوگند ياد كردند اگر انذار كننده اى به سراغشان بيايد به طور مسلم از همه امتها هدايت يافته تر خواهند بود(
و اقسموا بالله جهد ايمانهم لئن جائهم نذير ليكونن اهدى من احدى الامم
)
.
(ايمان ) جمع (يمين ) به معنى سوگند است، و در اصل يمين به معنى دست راست مى باشد، اما از آنجا كه به هنگام سوگند و بستن عهد و پيمان دست راست را به هم مى دهند، و قسم ياد مى كنند، اين كلمه تدريجا در معنى سوگند به كار رفته است.
(جهد) از ماده (جهاد) به معنى تلاش و كوشش است، بنا بر اين تعبير (جهد ايمانهم ) اشاره به سوگند موكد است.
آرى آنها هنگامى كه تماشاگر صفحات تاريخ گذشته بودند كه از بيوفائيها و ناسپاسيها و كارشكنيها و جنايات امتهاى پيشين مخصوصا يهود نسبت به پيامبرانشان سخن ميگفت، بسيار تعجب ميكردند و همه گونه ادعا در باره خود داشتند و لافها مى زدند.
اما هنگامى كه محك تجربه آمد به ميان و كوره امتحان سخت داغ شد و خواسته آنها عملى شد نشان دادند كه آنها نيز از همان قماشند، بطورى كه قرآن در دنباله همين آيه فرموده: هنگامى كه انذار كننده الهى آمد جز فرار و فاصله گرفتن از حق چيزى بر آنها نيفزود!(
فلما جائهم نذير ما زادهم الا نفورا
)
.
اين تعبير نشان ميدهد كه آنها قبلا نيز بر خلاف ادعاهايشان طرفدار حق نبودند، قسمتى از آئين ابراهيم را كه در ميان آنها وجود داشت محترم نمى شمردند، و هر روز به بهانه اى آن را زير پا ميگذاشتند، براى مستقلات عقليه و فرمان خرد نيز ارج و بهائى قائل نبودند، و با قيام پيامبر اسلام (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) و جريحه دار شدن تعصب جاهلانه آنها، و به خطر افتادن منافع نامشروعشان فاصله آنها از حق بيشتر شد، آرى هميشه از حق فاصله داشتند و اكنون بيش از هر زمان.
آيه بعد توضيحى است بر آنچه در آيه قبل گذشت، مى گويد: دورى آنها از حق به خاطر اين بود كه طريق استكبار در زمين را پيش گرفتند، و هرگز حاضر نشدند در برابر حق تسليم شوند(
استكبارا فى الارض
)
.
و نيز به خاطر آن بود كه حيله گريهاى زشت و بد را پيشه كردند (و مكر السيئى ).
(ولى اين حيله گريهاى سوء تنها دامان صاحبانش را مى گيرد(
و لا يحيق المكر السيئى الا باهله
)
.
جمله (لا يحيق ) از ماده (حاق ) به معنى (نازل نمى شود و اصابت نمى كند و احاطه نمى يابد) مى باشد، اشاره به اينكه حيله گريها ممكن است موقتا دامن ديگران را بگيرد، ولى سرانجام به سراغ صاحب آن مى آيد، او را در برابر خلق خدا رسوا و بينوا، و در پيشگاه الهى شرمسار ميكند، همان سرنوشت شومى كه مشركان مكه پيدا كردند.
در حقيقت اين آيه مى گويد: آنها تنها به دورى كردن از اين پيامبر بزرگ الهى قناعت نكردند، بلكه براى ضربه زدن به آن از تمام توان و قدرت خود كمك گرفتند، و انگيزه اصلى آن كبر و غرور و عدم خضوع در مقابل حق بود.
در دنباله آيه اين گروه مستكبر مكار و خيانتكار را با جمله پر معنى و تكان دهنده اى تهديد كرده، مى گويد: آيا آنها انتظارى جز اين دارند كه گرفتار همان سرنوشت پيشينيان شوند؟!(
فهل ينظرون الا سنة الاولين
)
.
اين جمله كوتاه اشاره اى به تمام سرنوشتهاى شوم اقوام گردنكش و طغيان گرى همچون قوم نوح، و عاد، و ثمود، و قوم فرعون است كه هر كدام به بلاى عظيمى گرفتار شدند، و قرآن بارها به گوشه هائى از سرنوشت شوم و دردناكشان اشاره كرده، و در اينجا با همين يك جمله كوتاه، تمام آنها را در مقابل چشم اين گروه مجسم مى سازد.
سپس براى تاكيد بيشتر مى افزايد: (هرگز براى سنت الهى تغيير و تبديلى نمييابى، و هرگز براى سنت الهى دگرگونى نخواهى يافت )(
فلن تجد لسنة الله تبديلا و لن تجد لسنة الله تحويلا
)
.
چگونه امكان دارد خداوند قوم و جمعيتى را به خاطر اعمالى كيفر دهد ولى گروه ديگرى را كه داراى همان برنامه اند معاف دارد؟ مگر او حكيم و عادل نيست؟ و همه چيز را از روى حكمت و عدل انجام نميدهد؟
نوسان و دگرگونى سنتها در باره كسى تصور ميشود كه آگاهى محدودى دارد، و با گذشت زمان به مسائلى واقف ميشود كه او را از سنت ديرينه اش باز ميدارد، يا كسى كه آگاه است اما روى ميزان حكمت و عدالت رفتار نمى كند و تمايلات خاصى بر فكر او حاكم است، ولى پروردگارى كه از همه اين امور منزه و پاك مى باشد سنتش در باره آيندگان همانست كه در باره پيشينيان بوده است، سنتهايش ثابت و تغيير ناپذير است.
قرآن در آيات متعددى روى مساله تغيير ناپذير بودن سنتهاى الهى تكيه كرده است كه در ذيل آيه 62 سوره احزاب (جلد 17 ) مشروحا از آن بحث كرديم.
اجمالا در اين جهان در عالم تكوين و تشريع قوانين ثابت و لايتغيرى است كه قرآن از آنها به سنتهاى الهى تعبير كرده كه هرگز دگرگونى در آنها راه ندارد، اين قوانين همانگونه كه بر گذشته حاكم بوده بر امروز و فردا نيز حاكم است، مجازات مستكبران بى ايمان هنگامى كه اندرزهاى الهى سود نبخشد، همچنين يارى رهروان راه حق به هنگامى كه دست از تلاش مخلصانه بر ندارند از اين سنتها است و هر دو در گذشته و امروز تغيير ناپذير بوده و هست.
قابل توجه اينكه در بعضى از آيات قرآن مجيد تنها سخن از عدم تبديل سنتهاى الهى آمده (احزاب - 62) و در بعضى ديگر سخن از عدم تحويل آنها (سوره اسراء - 77).
ولى در آيه مورد بحث هر دو را به صورت تاكيد پشت سر هم آورده، ميفرمايد: نه براى سنت الهى تبديل مييابى و نه تحويلى!
آيا اين هر دو يك معنى را مى رساند كه براى تاكيد بيان شده است، و يا هر كدام اشاره به معنى مستقلى است؟
با توجه به ريشه اين دو واژه ظاهر اين است كه به دو معنى مختلف اشاره ميكند: (تبديل ) آن است كه چيزى را به كلى عوض كنند، يعنى آن را بردارند و چيز ديگرى جانشين آن نمايند، ولى (تحويل ) آن است كه همان موجود را از نظر (كيفى ) يا (كمى ) دگرگون سازند.
به اين ترتيب سنتهاى الهى نه به كلى عوض ميشود، و نه حتى كم و زياد و ضعيف و شديد ميشود، از جمله اينكه خداوند در مورد گناهان و جرائم مشابه مجازاتهاى مشابهى از هر جهت قائل ميشود، نه اينكه مجازاتى را براى گروهى قائل شود و گروه ديگرى را معاف سازد، و نه اينكه مجازات گروهى را كمتر و يا ضعيفتر كند، و چنين است قانونى كه از ريشه ثابتى مايه گرفته كه نه تبديل در آن است و نه دگرگونى و تغيير.
آخرين نكته اى كه در مورد اين آيه به نظر ميرسد اين است كه در يكجا سنت را به الله اضافه كرده، و در جاى ديگر از همين آيه سنت را به اولين و پيشينيان، ممكن است در بدو نظر منافاتى بين اين دو تصور شود، ولى چنين نيست، زيرا در مورد اول اضافه به فاعل است، و در مورد دوم به مفعول، در مورد اول سخن از سنتگذار است، و در مورد دوم سخن از كسى است كه اين سنت الهى در باره او اجرا مى شود.
آيه بعد اين گروه مشرك و مجرم را به پيگيرى آثار گذشتگان و سرنوشتى كه به آن گرفتار شدند دعوت مى كند، تا آنچه را از تاريخ درباره آنها شنيده اند با چشم در سرزمينهاى متعلق به آنها، و در لابلاى آثارشان ببينند، تا بيان به عيان تبديل گردد.
مى فرمايد: آيا سير در زمين نكردند تا بنگرند عاقبت كار كسانى كه پيش از آنها بودند چه شد؟!(
او لم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قبلهم
)
.
اگر اينها چنين تصور ميكنند كه از آنان نيرومندترند سخت در اشتباهند، چرا كه آنها از اينها قويتر و پر قدرتتر بودند(
و كانوا اشد منهم قوة
)
.
فرعونيان كه سرزمين مصر را جولانگاه قدرت خويش قرار داده بودند و نمروديان كه با قدرت تمام بر پهنه سرزمين بابل و كشورهاى ديگر حكومت مى كردند آنچنان قوى بودند كه بت پرستان مكه در برابر آنها هيچ به حساب نمى آيند.
به علاوه انسانها هر قدر نيرومند و قوى باشند قدرت آنها در برابر قدرت خداوند صفر است، چرا كه نه چيزى در آسمان، نه در زمين، از حوزه قدرت او فرار نخواهد كرد، و او را عاجز و ناتوان نخواهد ساخت(
و ما كان الله ليعجزه من شى ء فى السموات و لا فى الارض
)
.
او هم دانا است و هم توانا، نه چيزى از نظرش مخفى و پنهان ميماند، و نه كارى در برابر قدرتش مشكل است، و نه كسى بر او چيره مى شود.
اين كوردلان مستكبر، و حيله گران مكار، اگر گمان ميكنند از چنگال قدرتش ميتوانند بگريزند كور خوانده اند، و اگر دست از اعمال زشت و ننگين خود بر ندارند سرانجام به همان سرنوشت مرگبار گردنكشان پيشين گرفتار خواهند شد.
بارها در قرآن مجيد به اين مطلب بر خورد ميكنيم كه خداوند افراد بى ايمان و سركش را به (سير در ارض ) و مشاهده آثار اقوامى كه گرفتار عذاب الهى شده اند دعوت مى كند.
در آيه 9 سوره روم چنين آمده است:(
او لم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قبلهم كانوا اشد منهم قوة و اثاروا الارض و عمروها اكثر مما عمروها و جائتهم رسلهم بالبينات فما كان الله ليظلمهم و لكن كانوا انفسهم يظلمون
)
:
(آيا آنها سير در زمين نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه پيش از آنها بودند به كجا منتهى شد؟ همانها كه نيروئى بيشتر از اينان داشتند، و زمين را دگرگون ساختند، و بيش از آنچه اينها آباد كردند آنها عمران نمودند، و پيامبرانشان با دلائل آشكار به سراغشان آمدند، اما به خيره سرى خود ادامه دادند، و به مجازات دردناك الهى گرفتار شدند، خداوند هرگز به آنها ستم نكرد ولى آنها به خويشتن ستم كردند.
شبيه همين معنى در سوره يوسف - آيه 109.
سوره حج - آيه 46.
سوره غافر آيه 21 و آيه 82.
و سوره انعام - آيه 11 و بعضى ديگر از سوره هاى قرآن آمده است.
اين تاكيده اى مكرر دليل بر تاثير فوق العاده اين مشاهدات در نفوس انسانها است، آنها بايد بروند و آنچه را در تاريخ خوانده اند و يا از مردم شنيده اند با چشم ببينند.
بروند و فلك بر تاراج رفته فراعنه، كاخهاى ويران شده كسراها، قبرهاى درهم ريخته قيصرها، و استخوانهاى پوسيده و خاك شده نمرودها، و سرزمينهاى بلاديده قوم لوط و ثمود را از نزديك تماشا كنند، و پندهاى خموشان را بشنوند، و به خروش خفتگان در دل خاك گوش فرا دهند، و آنچه را سرانجام بر سر خودشان خواهد آمد با چشم خود ببينند!.