تفسیر نمونه جلد ۱۸

تفسیر نمونه7%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

جلد ۱ جلد ۲ جلد ۳ جلد ۴ جلد ۵ جلد ۶ جلد ۷ جلد ۸ جلد ۹ جلد ۱۰ جلد ۱۱ جلد ۱۲ جلد ۱۳ جلد ۱۴ جلد ۱۵ جلد ۱۶ جلد ۱۷ جلد ۱۸ جلد ۱۹ جلد ۲۰ جلد ۲۱ جلد ۲۲
  • شروع
  • قبلی
  • 54 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 25850 / دانلود: 3718
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد ۱۸

نویسنده:
فارسی

1

2

3

4

5

6

7

8

آيه (۱۱) و (۱۲) و ترجمه

( انما تنذر من اتبع الذكر و خشى الرحمن بالغيب فبشره بمغفرة و اجر كريم ) (۱۱)( انا نحن نحى الموتى و نكتب ما قدموا و أثرهم و كل شى ء احصيناه فى امام مبين ) (۱۲)

ترجمه:

۱۱ - تو تنها كسى را انذار ميكنى كه از اين يادآورى الهى پيروى كند، و از خداوند رحمان در پنهان بترسد، چنين كسى را به آمرزش و پاداش پر ارزش بشارت ده!

۱۲ - ما مردگان را زنده ميكنيم، و آنچه را از پيش فرستاده اند و تمام آثار آنها را مى نويسيم، و همه چيز را در (كتاب ) احصا كرده ايم.

تفسير:

چه كسانى انذار تو را مى پذيرند؟

در آيات گذشته سخن از گروهى در ميان بود كه به هيچوجه آمادگى پذيرش انذارهاى الهى را ندارند و انذار و عدم انذار در برابر آنها يكسان است، اما آيات مورد بحث از گروه ديگرى كه درست در نقطه مقابل آنها قرار گرفته اند سخن مى گويد، تا با مقايسه با يكديگر - همانگونه كه روش قرآن در بحث است - مساله روشنتر شود.

مى فرمايد (تو تنها كسى را انذار ميكنى كه از (ذكر) پيروى كند، و از خداوند رحمن در پنهان بترسد)( انما تنذر من اتبع الذكر وخشى الرحمن بالغيب ) .

(و كسى كه چنين است او را بشارت به مغفرت و پاداش پر ارزش ده )( فبشره بمغفرة و اجر كريم ) .

در اينجا به چند نكته بايد توجه داشت:

۱ - در اين آيه دو وصف براى كسانى كه انذار و اندرز پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در آنها موثر است ذكر شده: پيروى از ذكر، و خشيت از خداوند در پنهان، البته منظور از بيان اين دو وصف همان آمادگى و جنبه بالقوه آن است، يعنى انذار تنها در كسانى موثر واقع ميشود كه گوش شنوا و قلب آماده دارند، انذار در آنها دو اثر ميگذارد: نخست پيروى از ذكر و قرآن، و ديگر احساس ترس در برابر پروردگار و مسئوليتها.

و به تعبير ديگر اين دو حالت بالقوه در آنها وجود دارد، اما بعد از انذار به فعليت ميرسد بر خلاف كوردلان لجوج و غافل كه هرگز نه گوش شنوا دارند نه آماده خشيت اند.

اين آيه درست مانند آيات نخستين سوره بقره است كه مى گويد:( ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين ) : (اين كتاب آسمانى شكى در آن نيست و مايه هدايت پرهيزكاران است ).

۲ - منظور از (ذكر) به عقيده بسيارى از مفسران قرآن مجيد است، زيرا اين كلمه به همين صورت كرارا در قرآن در همين معنى به كار رفته است.

ولى مانعى ندارد كه منظور معنى لغوى آن يعنى هر گونه يادآورى بوده باشد، كه شامل آيات قرآن و ساير انذارهاى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و رهبران الهى مى شود.

۳ - (خشيت )، چنانكه در گذشته نيز گفته ايم، به معنى ترسى است كه آميخته با احساس عظمت باشد، و تعبير به (رحمان ) كه مظهر رحمت عامه خداوند است در اينجا نكته لطيفى در بر دارد، و آن اينكه: در عين ترس از عظمت خداوند بايد اميد به رحمت او نيز داشته باشند، تا دو كفه خوف و رجا كه عامل حركت مستمر تكاملى است متوازن گردد.

جالب اين است كه در بعضى از آيات قرآن در مورد (رجا و اميد) نام (الله ) ذكر شده كه مظهر هيبت و عظمت است( لمن كان يرجوا الله و اليوم الاخر ) - احزاب - ۲۱) اشاره به اينكه هم رجا بايد با خوف آميخته شود و هم خوف با رجا (دقت كنيد).

۴ - تعبير (بالغيب ) در اينجا اشاره به شناخت خداوند از طريق استدلال و برهان است، چرا كه ذات پاك او از حواس انسان پنهان مى باشد، تنها با چشم دل و از لابلاى آثارش مى توان جمال و جلال او را مشاهده كرد.

اين احتمال نيز وجود دارد كه (غيب ) در اينجا به معنى پنهان از چشم مردم است، يعنى مقام (خشيت ) و ترس او جنبه ريائى و در حضور مردم نداشته باشد، بلكه در نهان نيز داراى خشيت باشد.

بعضى نيز آن را به معنى (قيامت ) تفسير كرده اند، چرا كه از مصداقهاى روشن امورى است كه از حس ما پنهان است، ولى معنى اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد.

۵ - جمله (فبشره ) در حقيقت تكميل انذار است، زيرا پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )

در آغاز انذار ميكند، و هنگامى كه پيروى از فرمان خدا و ترس آميخته با عظمت نسبت به او پيدا شد و اثراتش در قول و فعل انسان ظاهر گشت بشارت مى دهد.

به چه چيز بشارت ميدهد؟ نخست به چيزى كه بيشتر از هر موضوع ديگر فكر انسان را به خود مشغول ميدارد، و آن لغزشهائى است كه احيانا از او سر زده، به او بشارت ميدهد كه خداى بزرگ همه آنها را بخشوده است، سپس به اجر كريم و پاداش پر ارزش ‍ كه هيچكس جز خداوند ابعاد آن را نمى داند.

جالب اينكه هم (مغفرت ) به صورت نكره ذكر شده، همچنين (اجر كريم ) و مى دانيم نكره آوردن در اينگونه موارد براى بيان عظمت است.

۶ - بعضى از مفسران معتقدند كه (فاء) در جمله (فبشره ) كه براى تفريع است اشاره به اين مى باشد كه آن دو عمل (پيروى از ذكر، و خشيت از پروردگار) نتيجه اش اين دو اثر است: مغفرت، و اجر كريم، كه اولى از اول سرچشمه ميگيرد، و دومى از دوم.

سپس به تناسب بحثى كه در آيات گذشته پيرامون اجر و پاداش پر ارزش مومنان و پذيرندگان انذارهاى انبياء آمده بود در آيه بعد به مساله معاد و رستاخيز و ثبت و ضبط اعمال براى حساب و جزا اشاره كرده، مى فرمايد: ما مردگان را زنده مى كنيم( انا نحن نحى الموتى ) .

تكيه روى عنوان (نحن ) (ما) اشاره به اين است كه با قدرت عظيمى كه همه در ما سراغ داريد ديگر جاى بحث و گفتگو نيست كه چگونه استخوانهاى پوسيده و عظام رميم از نو جان ميگيرد، و لباس حيات در تن مى پوشد؟ نه تنها مردگان را زنده ميكنيم بلكه تمام آنچه را از پيش فرستاده اند

و تمام آثار آنها را مى نويسيم( و نكتب ما قدموا و آثارهم ) .

بنا بر اين چيزى فروگذار نخواهد شد مگر اينكه در نامه اعمال براى روز حساب محفوظ خواهد بود.

جمله (ما قدموا) (آنچه را از پيش فرستادند) اشاره به اعمالى است كه انجام داده اند و اثرى از آن باقى نمانده، اما تعبير به (و آثارهم ) اشاره به اعمالى است كه از انسان باقى مى ماند و آثارش در محيط منعكس ميشود، مانند صدقات جاريه (بناها و اوقاف و مراكزى كه بعد از انسان باقى ميماند و مردم از آن منتفع مى شوند).

اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه (ما قدموا) اشاره به اعمالى است كه جنبه شخصى دارد، (و آثارهم ) اشاره به كارهائى است كه سنت ميشود و بعد از انسان نيز موجب خير و بركت، و يا شر و زيان و گناه مى گردد.

البته مفهوم آيه گسترده است و ممكن است هر دو تفسير در مفهوم جمع باشد.

و در پايان آيه براى تاكيد بيشتر مى افزايد ما همه چيز را در كتاب آشكار احصا كرده ايم( و كل شى ء احصيناه فى امام مبين ) .

غالب مفسران (امام مبين ) را در اينجا به عنوان لوح محفوظ همان كتابى كه همه اعمال و همه موجودات و حوادث اين جهان در آن ثبت و محفوظ است تفسير كرده اند.

و تعبير به (امام ) ممكن است از اين نظر باشد كه اين كتاب در قيامت رهبر و پيشوا است براى همه ماموران ثواب و عقاب و معيارى است براى سنجش ارزش اعمال انسانها و پاداش و كيفر آنها.

جالب اينكه اين تعبير (امام ) در بعضى ديگر از آيات قرآن در مورد (تورات ) به كار رفته، آنجا كه مى فرمايد: افمن كان على بينة من ربه

و يتلوه شاهد منه و من قبله كتاب موسى اماما و رحمة: (آيا آنكس كه دليل آشكارى از پروردگار خويش دارد و به دنبال آن شاهدى از سوى او ميباشد، و پيش از آن كتاب موسى كه امام و رحمت بود گواهى بر آن ميدهد (همچون كسى است كه چنين نباشد).

اطلاق كلمه (امام ) در اين آيه بر تورات به خاطر معارف و احكام و دستورات آن است، و همچنين به خاطر نشانه هاى پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كه در آن آمده، و در تمام اين امور ميتوانست رهبر و پيشواى خلق باشد بنا بر اين كلمه مزبور در هر مورد متناسب با آن مفهومى دارد.

نكته ها:

۱ - انواع كتابهاى ثبت اعمال

از آيات قرآن مجيد چنين استفاده ميشود كه اعمال انسان در چند كتاب ثبت و ضبط ميگردد، تا به هنگام حساب هيچگونه عذر و بهانه اى براى كسى باقى نماند.

نخست (نامه اعمال شخصى ) است كه ثبت كننده تمام كارهاى يك فرد در سراسر عمر او است، قرآن مى گويد: روز قيامت به هر كس گفته مى شود:( اقرء كتابك كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا ) : (خودت نامه اعمالت را بخوان، كافى است كه خود حسابگر خويش باشى ) (اسراء - ۱۴).

اينجاست كه فرياد مجرمان بلند ميشود و مى گويند: واى بر ما! اين چه كتابى است كه هيچ گناه كوچك و بزرگى نيست مگر اينكه آن را ثبت و احصا كرده است؟!( يقولون يا ويلتنا ما لهذا الكتاب لا يغادر صغيرة و لا كبيرة الا احصاها ) (كهف - ۴۹).

اين همان كتابى است كه (نيكوكاران آن را در دست راست دارند و بدكاران در دست چپ (حاقه - ۱۹ و ۲۵).

دوم كتابى است كه (نامه اعمال امتها) است، و بيانگر خطوط اجتماعى زندگى آنها ميباشد چنانكه قرآن مى گويد:( كل امة تدعى الى كتابها ) : روز قيامت هر امتى به نامه اعمالش فرا خوانده ميشود (جاثيه - ۲۸).

و سومين كتاب همان كتاب نامه جامع و عمومى لوح محفوظ است كه نه تنها اعمال همه انسانها از اولين و آخرين، بلكه همه حوادث جهان در آن يكجا ثبت است، و گواه ديگرى در آن صحنه بزرگ بر اعمال آدمى است، و در حقيقت امام و رهبر براى فرشتگان حساب، و ملائكه پاداش و عقاب است.

۲ - همه چيز ثبت مى شود حتى...

در حديث گويا و بيدار كننده اى از امام صادق (عليها‌السلام ) ميخوانيم: ان رسول الله نزل بارض قرعاء، فقال لاصحابه: ائتوا بحطب، فقالوا: يا رسول الله نحن بارض قرعاء! قال فليات كل انسان بما قدر عليه، فجاءوا به حتى رموا بين يديه، بعضه على بعض، فقال رسول الله (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) هكذا تجمع الذنوب ثم قال اياكم و المحقرات من الذنوب، فان لكل شى ء طالبا الاوان طالبها يكتب ما قدموا و آثارهم و كل شى ء احصيناه فى امام مبين: (رسول خدا وارد زمين بى آب و علفى شد، به يارانش فرمود: هيزم بياوريد، عرض كردند: اى رسول خدا! اينجا سرزمين خشكى است كه هيچ هيزم در آن نيست، فرمود: برويد، هر كدام هر مقدار ميتوانيد جمع كنيد، هر يك از آنها مختصر هيزم يا چوب خشكيدهاى با خود آورد، و همه را پيش روى پيغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) روى هم ريختند (شعله اى در آن افكند و آتشى عظيم از آن زبانه كشيد) سپس پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: اينگونه گناهان (كوچك ) روى هم متراكم مى شوند (و شما براى تك تك آنها اهميتى قائل نيستيد!) سپس فرمود: بترسيد از گناهان كوچك كه هر چيزى طالبى دارد، و طالب آنها آنچه را از پيش فرستادند، و آنچه را از آثار باقى گذاشته اند مى نويسد و همه چيز را در كتاب مبين ثبت كرده.

اين حديث تكان دهنده ترسيمى است گويا از تراكم گناهان كم اهميت و آتش عظيمى كه از مجموع آنها زبانه مى كشد.

در حديث ديگرى آمده است كه قبيله (بنو سلمه ) در نقطه دور دستى از شهر مدينه قرار داشتند، تصميم گرفتند به نزديكى مسجد پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل مكان كنند، آيه فوق نازل شد انا نحن نحى الموتى... و پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به آنها فرمود: ان آثاركم تكتب آثار شما (گامهاى شما به سوى مسجد) در نامه اعمالتان نوشته خواهد شد (و پاداش خواهيد گرفت ) هنگامى كه بنو سلمه اين سخن را شنيدند صرفنظر كردند و در جاى خود ماندند. روشن است كه آيه مفهوم وسيع و گسترده اى دارد كه هر يك از اين امور مصداقى از آن است. آنچه ممكن است در بدو نظر ناهماهنگ با تفسير فوق تصور شود رواياتى است از طرق اهل بيت (عليهما‌السلام ) كه امام مبين در آن به امير مؤ منان على (عليها‌السلام ) تفسير شده است.

از جمله در حديثى از امام باقر (عليها‌السلام ) از پدرش از جدش (عليهما‌السلام ) نقل شده است كه فرمود: هنگامى كه اين آيه و كل شى ء احصيناه فى امام مبين نازل شد

ابو بكر و عمر برخاستند و عرض كردند: اى پيامبر! آيا منظور از آن تورات است؟ فرمود: نه، عرض كردند انجيل است؟ فرمود: نه، عرض كردند: منظور قرآن است؟ فرمود: نه، در اينحال امير مؤ منان على (عليها‌السلام ) به سوى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمد هنگامى كه چشم رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بر او افتاد فرمود: هو هذا! انه الامام الذى احصى الله تبارك و تعالى فيه علم كل شى ء: (امام مبين اين مرد است! او است امامى كه خداوند متعال علم همه چيز را در او احصا فرموده )!.

در تفسير على بن ابراهيم از ابن عباس از خود امير مؤ منان نيز نقل شده است كه فرمود: انا و الله الامام المبين، ابين الحق من الباطل ورثته من رسول الله (به خدا سوگند منم امام مبين كه حق را از باطل آشكار مى سازم، اين علم را از رسول خدا به ارث برده و آموخته ام ).

گرچه بعضى از مفسران همچون آلوسى از نقل اين گونه روايات از طريق شيعه وحشت كرده، و آن را به نادانى و بيخبرى از تفسير آيه نسبت داده اند، ولى با كمى دقت روشن مى شود كه اين گونه روايات منافاتى با تفسير امام مبين به لوح محفوظ ندارد، زيرا قلب پاك پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در درجه اول و قلب وسيع جانشين او در درجه بعد آئينه هائى است كه لوح محفوظ را منعكس مى كند، و قسمت عظيمى از آنچه در لوح محفوظ است از سوى خدا به آن الهام مى گردد، به اين ترتيب نمونه اى از لوح محفوظ ميباشد، و بنا بر اين اطلاق امام مبين بر آن مطلب عجيبى نيست، چرا كه فرعى است كه از آن اصل گرفته شده، و شاخه هاى است كه به آن ريشه باز مى گردد.

از اين گذشته وجود انسان كامل - چنانكه مى دانيم - عالم صغيرى است كه عالم كبير را در خود خلاصه كرده است، و طبق شعر معروف منسوب

به على (عليها‌السلام ).

اتزعم انك جرم صغير؟

و فيك انطوى العالم الاكبر!

آيا گمان ميكنى كه تو موجود كوچكى هستى در حالى كه عالم بزرگ در تو خلاصه شده است؟ و نيز ميدانيم كه عالم هستى از يك نظر صفحه علم خدا و لوح محفوظ است.

عجب اينكه (آلوسى ) با اينكه روايات فوق را شديدا انكار ميكند تفسير اخير را چندان بعيد نشمرده است، و به هر حال در اينكه منظور از امام مبين (لوح محفوظ) است شكى نيست، روايات فوق نيز قابل تطبيق بر آن مى باشد (دقت كنيد).

آيه (۱۳) تا (۱۹) و ترجمه

( و اضرب لهم مثلا اصحاب القرية اذ جأها المرسلون ) (۱۳)( اذ ارسلنا اليهم اثنين فكذبوهما فعززنا بثالث فقالوا انا اليكم مرسلون ) (۱۴)( قالوا ما انتم الا بشر مثلنا و ما انزل الرحمن من شى ء ان انتم الا تكذبون ) (۱۵)( قالوا ربنا يعلم انا اليكم لمرسلون ) (۱۶)( و ما علينا الا البلاغ المبين ) (۱۷) (قالوا انا تطيرنا بكم لئن لم تنتهوا لنرجمنكم و ليمسنكم منا عذاب اليم ) (۱۸)( قالوا طئركم معكم ائن ذكرتم بل انتم قوم مسرفون ) (۱۹)

ترجمه:

۱۳ - براى آنها (اصحاب قريه ) را مثال بزن، هنگامى كه فرستادگان خدا به سوى آنها آمدند.

۱۴ - هنگامى كه دو نفر از رسولان را به سوى آنها فرستاديم، اما آنها رسولان (ما) را تكذيب كردند، لذا براى تقويت آن دو، شخص سومى فرستاديم، آنها همگى گفتند ما فرستادگان (خدا) به سوى شما هستيم.

۱۵ - اما آنها (در جواب ) گفتند: شما جز بشرى همانند ما نيستيد، و خداوند رحمان چيزى نازل نكرده، شما فقط دروغ ميگوئيد!

۱۶ - آنها گفتند پروردگار ما آگاه است كه ما قطعا فرستادگان (او) به سوى شما هستيم.

۱۷ - و بر عهده ما چيزى جز ابلاغ آشكار نيست.

۱۸ - آنها گفتند ما شما را به فال بد گرفته ايم (و وجود شما شوم است ) و اگر از اين سخنان دست برنداريد شما را سنگسار خواهيم كرد، و مجازات دردناكى از ما به شما خواهد رسيد.

۱۹ - گفتند شومى شما از خودتان است اگر درست بينديشيد! بلكه شما گروهى اسرافكاريد.

تفسير:

سرگذشت (اصحاب القريه ) براى آنها عبرتى است

در تعقيب بحثهائى كه در زمينه قرآن و نبوت پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و مؤ منان راستين و منكران لجوج گذشت در آيات مورد بحث نمونه اى از وضع امتهاى پيشين در همين زمينه مطرح شده، و در ضمن اين آيات و چندين آيه بعد كه مجموعا ۱۸ آيه را تشكيل ميدهد سرگذشتى از چند تن از پيامبران پيشين كه مامور هدايت قوم مشرك و بت پرستى بودند كه قرآن از آنها به عنوان اصحاب القريه ياد كرده و آنها به مخالفت برخاستند و آنان را تكذيب كردند و سرانجام به عذاب دردناكى گرفتار شدند بيان مى كند، تا هم هشدارى باشد براى مشركان مكه، و هم تسلى و دلدارى باشد براى پيامبر و مومنان اندك آن روز، به هر حال تكيه بر اين سرگذشت در قلب اين سوره كه خود قلب قرآن است به خاطر شباهت تمامى است كه با موقعيت مسلمانان آن روز دارد.

نخست مى فرمايد: (براى آنها اصحاب قريه را مثال بزن هنگامى كه فرستادگان خدا به سوى آنها آمدند( و اضرب لهم مثلا اصحاب القريه اذ جائها المرسلون ) .

(قريه ) در اصل نام براى محلى است كه مردم در آن جمع ميشوند، و گاهى به خود انسانها نيز قريه گفته ميشود، بنا بر اين مفهوم گسترده اى دارد كه هم شهرها را شامل ميگردد و هم روستاها را، هر چند در زبان فارسى معمولى تنها به روستا اطلاق ميشود، ولى در لغت عرب و در قرآن مجيد كرارا به شهرهاى مهم و عمده مانند (مصر) و (مكه ) و امثال آن اطلاق شده است.

در اينكه اين شهر كداميك از شهرها بوده است معروف و مشهور در ميان مفسران اين است كه (انطاكيه ) از شهرهاى شامات بوده است، و اين شهر يكى از شهرهاى بسيار معروف روم قديم بوده، و هم اكنون از نظر جغرافيائى جزء قلمرو كشور تركيه است كه شرح بيشتر در باره آن را در نكات بيان خواهيم كرد.

به هر حال از آيات اين سوره به خوبى بر مى آيد كه اهل اين شهر بتپرست بودند و اين رسولان براى دعوت آنها به سوى توحيد و مبارزه با شرك آمده بودند.

سپس قرآن بعد از اين بيان اجمالى و سربسته، به شرح ماجرا پرداخته، چنين مى گويد: در آن زمان كه دو نفر از رسولان را به سوى آنها فرستاديم،

اما آنها رسولان ما را تكذيب كردند، لذا براى تقويت آن دو شخص سومى ارسال نموديم، آنها همگى گفتند ما فرستادگان به سوى شما از طرف پروردگاريم( اذ ارسلنا اليهم اثنين فكذبوهما فعززنا بثالث فقالوا انا اليكم مرسلون ) .

به اين ترتيب سه نفر از رسولان پروردگار (دو نفر در آغاز و يكنفر در اثناء براى تقويت آنها) به سوى اين قوم گمراه آمدند.

در اينكه اين رسولان چه كسانى بودند در ميان مفسران گفتگو است، جمعى گفته اند: نام آن دو نفر شمعون و يوحنا بود و نام سومين بولس و بعضى نامهاى ديگرى براى آنها ذكر كرده اند.

و نيز در اينكه آنها پيامبران و رسولان خداوند بودند و يا فرستادگان حضرت مسيح (عليها‌السلام ) (و اگر خداوند ميفرمايد ما آنها را فرستاديم به خاطر آنست كه رسولان مسيح هم رسولان او هستند) باز در ميان مفسران گفتگو است، هر چند ظاهر آيات فوق موافق تفسير اول است، گرچه تفاوتى در نتيجه اى كه قرآن مى خواهد بگيرد نمى كند.

اكنون ببينيم آن قوم گمراه در مقابل دعوت رسولان چه واكنشى نشان دادند، قرآن مى گويد: همان بهانه اى را كه بسيارى از كافران سركش در برابر پيامبران الهى پيش كشيدند مطرح نمودند گفتند: شما بشرى همانند ما هستيد، و خداوند رحمان چيزى نازل نكرده سرمايه شما چيزى جز دروغ نيست!( قالوا ما انتم الا بشر مثلنا و ما انزل الرحمن من شى ء ان انتم الا تكذبون ) .

اگر بنا بود فرستاده اى از طرف خدا بيايد بايد فرشته مقربى باشد نه انسانى همچون ما، و همين را دليل براى تكذيب رسولان و انكار نزول فرمان الهى پنداشتند.

در حالى كه شايد خودشان نيز مى دانستند كه در طول تاريخ همه پيامبران از نسل آدم بوده اند، از جمله ابراهيم را كه همگى به رسالت مى شناختند مسلما انسان بود، و از اين گذشته مگر نيازها و مشكلات و دردهاى انسانها را جز انسان مى تواند درك كند؟.

در اينكه چرا در آيه روى صفت (رحمانيت ) خداوند تكيه شده، ممكن است از اين نظر باشد كه خداوند ضمن نقل سخن آنها مخصوصا روى اين صفت تكيه مى كند كه پاسخ آنها در نقل گفته خودشان نهفته باشد، زيرا چگونه ممكن است خداوندى كه رحمت عامش سراسر عالم را فرا گرفته است پيامبرانى براى تربيت نفوس و دعوت به رشد و تكامل انسان نفرستد؟

اين احتمال نيز داده شده است كه آنها مخصوصا روى وصف رحمان تكيه كردند كه بگويند خداوند مهربان كار بندگان خود را با فرستادن پيامبران و تنظيم تكاليف مشكل نميكند! آنها را آزاد ميگذارد! اين منطق سست و بى پايه با سطح افكار اين گروه متناسب بود.

به هر حال اين پيامبران از مخالفت سرسختانه آن قوم گمراه مايوس نشدند و ضعف و سستى به خود راه ندادند، و در پاسخ آنها چنين گفتند: پروردگار ما مى داند كه ما قطعا فرستادگان او به سوى شما هستيم( قالوا ربنا يعلم انا اليكم لمرسلون ) .

(و بر عهده ما چيزى جز ابلاغ رسالت به طور آشكار و روشن نيست )( و ما علينا الا البلاغ المبين ) .

مسلما آنها تكيه بر ادعا نكردند، و تنها به سوگند قناعت ننمودند، بلكه از تعبير (بلاغ مبين ) اجمالا استفاده مى شود كه دلائل و معجزاتى از خود نشان دادند، و گرنه ابلاغ آنها مصداق بلاغ مبين نبود، زيرا بلاغ مبين بايد چنان باشد كه واقعيت را به همه برساند، و اين جز به كمك دلائل متقن و معجزات گويا ممكن نيست.

در بعضى از روايات نيز آمده است كه آنها همانند حضرت مسيح (عليها‌السلام ) بعضى از بيماران غير قابل علاج را به فرمان خدا - شفا دادند.

ولى اين كوردلان در برابر آن منطق روشن و معجزات تسليم نشدند، بلكه بر خشونت خود افزودند، و از مرحله تكذيب پا فراتر نهاده به مرحله تهديد و شدت عمل گام نهادند گفتند: ما شما را به فال بد گرفته ايم، وجود شما شوم است و مايه بدبختى شهر و ديار ما!( قالوا انا تطيرنا بكم ) .

ممكن است مقارن آمدن اين پيامبران الهى بعضى مشكلات در زندگى مردم آن ديار بر اثر گناهانشان و يا به عنوان هشدار الهى حاصل شده باشد، چنانكه بعضى از مفسران نيز نقل كرده اند كه مدتى نزول باران قطع شد ولى آنها نه تنها عبرتى نگرفتند بلكه اين حادثه را به دعوت رسولان پيوند دادند.

باز به اين هم قناعت نكردند، بلكه با تهديدى صريح و آشكار نيات شوم و زشت خود را ظاهر ساختند، و گفتند: (اگر از اين سخنان دست برنداريد مسلما شما را سنگسار خواهيم كرد، و مجازات دردناكى از ما به شما خواهد رسيد)!

( لئن لم تنتهوا لنرجمنكم و ليمسنكم منا عذاب اليم ) .

آيا مجازات دردناك (عذاب اليم ) تاكيدى است بر مساله سنگسار كردن (رجم ) و يا مجازاتى افزون بر آنست؟ دو احتمال وجود دارد.

احتمال دوم نزديكتر به نظر مى رسد، چرا كه سنگسار كردن كه يكى از بدترين انواع عذاب و شكنجه هاست كه گاهى منتهى به مرگ ميشود، ممكن است ذكر عذاب اليم اشاره به اين باشد كه سنگسار نمودن شما را آنقدر ادامه مى دهيم تا مايه مرگ شما شود، يا اينكه علاوه بر سنگسار كردن انواع ديگرى از شكنجه ها را كه جنايتكاران پيشين انجام مى دادند مانند ميله هاى داغ در چشم فرو كردن يا فلز گداخته در حلق ريختن و امثال اينها را در باره شما انجام خواهيم داد.

بعضى از مفسران اين احتمال را نيز داده اند كه سنگسار كردن عذاب جسمانى بوده، اما عذاب اليم عذاب معنوى و روحى بوده است.

اما تفسير اول نزديكتر به نظر مى رسد.

آرى طرفداران باطل و حاميان ظلم و فساد چون منطق قابل عرضهاى ندارند هميشه تكيه بر تهديد و فشار و خشونت ميكنند، غافل از آنكه رهروان راه الله هيچگاه در برابر اين تهديدها تسليم نخواهند شد، بلكه بر استقامتشان خواهد افزود، آن روز كه آنها پا به اين ميدان گذاشتند جان خود را بر كف گرفتند و آماده ايثار گشتند. اينجا بود كه رسولان الهى با منطق گوياى خود به پاسخ هذيانهاى آنها پرداختند، و گفتند: شومى شما از خود شما است و اگر درست بينديشيد. به اين حقيقت واقف خواهيد شد( قالوا طائركم معكم أئن ذكرتم ) . اگر بدبختى و تيره روزى و حوادث شوم محيط جامعه شما را فرا گرفته، و بركات الهى از ميان شما رخت بربسته، عامل آن را در درون جان خود، در افكار منحط و اعمال زشت و شومتان جستجو كنيد، نه در دعوت ما، اين شما هستيد كه با بت پرستى و هوا پرستى و بيدادگرى و شهوترانى فضاى زندگى خود را تيره و تار كرده، و بركات خدا را از خود قطع كرده ايد. جمعى از مفسران جمله (اءئن ذكرتم ) را اشاره به مطلب مستقلى دانسته اند و گفته اند مفهومش اين است كه آيا اگر پيامبران الهى بيايند و شما را تذكر دهند و انذار كنند جزايش اين است كه آنها را تهديد به عذاب و مجازات كنيد، و وجودشان را شوم پنداريد، آنها براى شما نور و هدايت و خير و بركت به ارمغان آورده اند، آيا پاسخ چنين خدمتى آن تهديدها و سخنان زشت است. و سرانجام آخرين سخن اين فرستادگان پروردگار به آنان اين بود كه شما گروهى اسرافكار و متجاوزيد( بل انتم قوم مسرفون ) . درد اصلى شما همان اسراف و تجاوزگرى شما است، اگر توحيد را انكار كرده، به شرك روى مى آوريد، دليل آن اسراف و تجاوز از حق است، و اگر جامعه شما گرفتار سرنوشت شوم شده است سبب آن نيز اسراف در گناه و آلودگى به شهوات است، بالاخره اگر در برابر خير خواهى خير خواهان آنها را تهديد به مرگ مى كنيد اين نيز به خاطر تجاوزگرى شما است! پيرامون ماجراى تاريخى اين رسولان و محل وقوع اين حوادث بعد از تفسير آيات باقيمانده اين داستان مشروحا سخن خواهيم گفت.

آيه (1) تا (3) و ترجمه

بسم الله الرحمن الرحيم

( الحمد لله فاطر السموت و الا رض جاعل الملئكة رسلا أولى أجنحة مثنى و ثلث و ربع يزيد فى الخلق ما يشاء إن الله على كل شى ء قدير ) (1)( ما يفتح الله للناس من رحمة فلا ممسك لها و ما يمسك فلا مرسل له من بعده و هو العزيز الحكيم ) (2)( يأ يها الناس اذكروا نعمت الله عليكم هل من خلق غير الله يرزقكم من السماء و الا رض لا إله إلا هو فأ نى تؤ فكون ) (3)

ترجمه:

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

1 - ستايش مخصوص خداوندى است كه آفريننده آسمانها و زمين است، خداوندى كه فرشتگان را رسولانى قرار داد كه صاحب بالهاى دو گانه و سه گانه و چهار گانه اند او هر چه بخواهد در آفرينش مى افزايد، او بر هر چيزى قادر است.

2 - خداوند هر رحمتى را به روى مردم بگشايد كسى نمى تواند جلو آن را بگيرد، و هر چه

را امساك كند كسى غير از او قادر به فرستادن آن نيست، و او عزيز و حكيم است.

3 - اى مردم! به ياد آوريد نعمت خدا را بر شما، آيا خالقى غير از خدا وجود دارد كه شما را از آسمان و زمين روزى دهد؟ هيچ معبودى جز او نيست، با اين حال چگونه به سوى باطل منحرف مى شويد.

تفسير:

گشاينده درهاى بسته او است!

آغاز اين سوره - مانند سورههاى (حمد) و (سبا) و (كهف ) - با حمد پروردگار شروع مى شود، حمد و ستايش او به خاطر آفرينش جهان پهناور هستى مى فرمايد: (حمد مخصوص خداوندى است كه خالق آسمانها و زمين است )، و همه نعمتها و مواهب هستى از وجود ذيجود او سرچشمه مى گيرد( الحمد لله فاطر السموات و الارض ) .

(فاطر) از ماده (فطور) در اصل به معنى شكافتن است، و از آنجا كه آفرينش موجودات همانند شكافته شدن ظلمت عدم، و بيرون آمدن نور هستى است، اين تعبير در مورد خلقت و آفرينش به كار مى رود، مخصوصا با توجه به علوم روز كه مى گويد مجموعه عالم هستى در آغاز توده واحدى بوده كه تدريجا شكافته شده، و بخشهائى از آن جدا گرديده، اطلاق كلمه (فاطر) بر ذات پاك خداوند مفهوم تازه تر و روشنترى به خود مى گيرد.

آرى او را به خاطر خالقيتش حمد و سپاس مى گوئيم، چرا كه هر چه هست از ناحيه اوست و هيچكس جز او چيزى از خود ندارد.

و از آنجا كه تدبير اين عالم از سوى پروردگار - به حكم اينكه عالم، عالم اسباب است - بر عهده فرشتگان گذارده شده، بلافاصله از آفرينش آنها و قدرتهاى عظيمى كه پروردگار در اختيارشان گذارده سخن مى گويد.

(خداوندى كه فرشتگان را رسولانى قرار داد كه داراى بالهاى دو گانه و سه گانه و چهار گانه اند)( جاعل الملائكة رسلا اولى اجنحة مثنى و ثلاث و رباع ) .

سپس مى افزايد: خداوند هر چه بخواهد در آفرينش مى افزايد چرا كه او بر هر چيزى قادر و توانا است( يزيد فى الخلق ما يشاء ان الله على كل شى ء قدير ) .

در اينجا سه سؤ ال مطرح است نخست اينكه رسالت ملائكه و فرشتگان كه در آيه فوق آمده در چه چيز است؟ آيا رسالت تشريعى است؟، يعنى همان پيام آوردن از سوى خدا براى انبيا، يا رسالت تكوينى است؟ يعنى به عهده گرفتن ماموريتهاى مختلف در جهان آفرينش، چنانكه در بحث نكات به آن اشاره خواهد شد، و يا هر دو جهت است؟

با توجه به اينكه در جمله قبل سخن از آفرينش آسمانها و زمين بود، و در جمله مورد بحث سخن از بالهاى متعدد فرشتگان است كه نشانه هاى قدرت آنهاست، و نيز با توجه به اينكه عنوان رسالت را براى همه فرشتگان قائل شده (توجه داشته باشيد كه الملائكه جمعى است كه با الف و لام همراه است و معنى عموم مى دهد ) چنين به نظر مى رسد كه رسالت در اينجا در معنى وسيع و گسترده اى به كار رفته كه هم (رسالت تشريعى ) را شامل مى شود و هم (رسالت تكوينى ) را.

اطلاق رسالت بر (رسالت تشريعى ) و آوردن پيام وحى به انبياء در قرآن فراوان است، ولى اطلاق آن بر (رسالت تكوينى ) نيز كم نيست.

در آيه 21 سوره يونس مى خوانيم:( ان ارسلنا يكتبون ما تمكرون ) : (رسولان ما (فرشتگان ما) مكرهاى شما را مى نويسند).

و در آيه 61 انعام ميخوانيم:( حتى اذا جاء احدكم الموت توفته رسلنا ) : (تا زمانى كه مرگ يكى از شما فرا رسد رسولان ما قبض روح او مى كنند).

در آيه 31 سوره عنكبوت در مورد فرشتگانى كه مامور در هم كوبيدن سرزمين قوم لوط بودند آمده است:( و لما جائت رسلنا ابراهيم بالبشرى قالوا انا مهلكوا اهل هذه القرية ان اهلها كانوا ظالمين ) : (هنگامى كه رسولان ما نزد ابراهيم آمدند گفتند ما اهل اين آبادى را هلاك خواهيم كرد چرا كه مردمى ستمگرند).

در آيات ديگر قرآن نيز مى بينيم ماموريتهاى مختلفى بر عهده فرشتگان گذاشته شده كه رسالتهاى آنها محسوب مى شود بنا بر اين رسالت مفهوم وسيعى دارد.

ديگر اينكه منظور از بالهاى فرشتگان آن هم بالهاى دو گانه و سه گانه و چهار گانه چيست؟

بعيد نيست منظور از بال و پر در اينجا قدرت جولان و توانائى بر فعاليت بوده باشد كه بعضى از آنها نسبت به بعضى برتر و داراى توانائى بيشترند.

و لذا براى آنها سلسله مراتب در بالها قائل شده كه بعضى داراى چهار بال (مثنى - دو دو) و بعضى داراى شش بال و بعضى داراى هشت بالند.

(اجنحه ) جمع (جناح ) (بر وزن جمال ) به معنى بال پرندگان است كه همانند دست براى انسان مى باشد، و از آنجا كه بال وسيله نقل و انتقال پرندگان و حركت و فعاليت آنها است گاهى اين كلمه در فارسى يا در عربى به عنوان كنايه از وسيله حركت و اعمال قدرت و توانائى به كار مى رود، مثلا گفته ميشود فلان كس بال و پرش سوخته شد كنايه از اينكه نيروى حركت و توانائى از او سلب گرديد، يا فلان كس را زير بال و پر خود گرفت، يا انسان بايد با دو بال علم و عمل پرواز كند، و امثال اين تعبيرات كه همگى بيانگر معنى كنائى اين كلمه است.

در موارد ديگر نيز تعبيراتى مانند (عرش ) و (كرسى ) و (لوح ) و (قلم ) ديده مى شود كه معمولا توجه به مفاهيم معنوى آنها است نه جسم مادى آن.

البته بدون قرينه نمى توان الفاظ قرآنى را بر غير معانى ظاهرى آنها حمل كرد، اما در آنجا كه پاى قرائن روشن در كار است مشكلى ايجاد نمى شود.

در بعضى از روايات آمده است: (جبرئيل (پيك وحى خداوند) ششصد بال دارد! و هنگامى كه با اين حالت پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را ملاقات كرد ما بين زمين و آسمان را پر كرده بود)!.

يا اينكه (خداوند فرشتهاى دارد كه ما بين نرمى گوش او تا چشمش به اندازه پانصد سال راه به وسيله پرنده اى (تيز پرواز) است )!.

يا اينكه در نهج البلاغه هنگامى كه سخن از عظمت فرشتگان پروردگار در ميان است، مى فرمايد:

و منهم الثابتة فى الارضين السفلى اقدامهم، و المارقة من السماء العليا اعناقهم، و الخارجة من الاقطار اركانهم، و المناسبة لقوائم العرش اكتافهم:

(بعضى از فرشتگان چنان عظمت دارند كه پاهايشان در طبقات پائين زمين ثابت است و گردنشان از آسمان برين برتر، اركان وجودشان از اقطار جهان بيرون رفته و شانه هايشان براى حمل عرش پروردگار متناسب است )!.

پيدا است كه اين گونه تعبيرات را بر جنبه هاى جسمانى مادى نمى توان حمل كرد، بلكه بيانگر عظمت معنوى و ابعاد قدرت آنها است.

اصولا مى دانيم بال تنها براى حركت در جو زمين به كار مى خورد، چرا كه اطراف كره زمين را هواى فشرده گرفته، و پرندگان به وسيله بالشان روى امواج هوا قرار مى گيرند، و مى توانند بالا و پائين بروند، ولى از محيط جو زمين كه خارج شويم در آنجا كه هوا نيست بال كوچكترين تاثيرى براى حركت ندارد، و از اين نظير درست مانند سائر اعضاء مى باشد.

از اين گذشته فرشته اى كه پاهاى او در اعماق زمين و سر او از برترين آسمان بالاتر است نيازى به پرواز جسمانى ندارد!

بحث در اينكه (فرشته ) جسم لطيف است يا از مجردات بحث ديگرى است كه در نكات به خواست خدا به آن اشاره خواهد شد، فعلا منظور آن است كه بدانيم بال و پر آنها وسيله فعاليت و حركت و قدرت است كه قرائن فوق براى اين هدف به قدر كافى گويا است، همانگونه كه در بحث (عرش ) و (كرسى ) گفتيم اين دو كلمه گرچه به معنى تختهاى (پايه بلند) و (پايه كوتاه ) است اما مسلما منظور از آن قدرت پروردگار در ابعاد مختلف جهان مى باشد.

در حديثى از امام صادق (عليه‌السلام ) آمده است: الملائكه لا ياكلون و لا يشربون و لا ينكحون، و انما يعيشون بنسيم العرش: فرشتگان نه غذا مى خورند و نه آب مى نوشند و نه ازدواج مى كنند، آنها تنها با نسيم عرش زنده اند!؟ (1) و (2).

سومين سؤ ال اين است كه آيا جمله يزيد فى الخلق ما يشاء: (هر چه بخواهد بر آفرينش خود مى افزايد) اشاره به افزايش بال و پر فرشتگان است، آنگونه كه بعضى از مفسران گفته اند؟ و يا معنى وسيعى دارد كه هم آن را شامل مى شود و هم ساير افزايشهائى كه در آفرينش موجودات صورت مى گيرد؟

مطلق بودن جمله از يكسو، و بعضى از روايات اسلامى كه در تفسير آيات فوق وارد شده از سوى ديگر نشان مى دهد كه معنى دوم مناسبتر است.

از جمله در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمده است كه در تفسير اين جمله فرمود: هو الوجه الحسن، و الصوت الحسن، و الشعر الحسن: (منظور صورت زيبا، و صداى زيبا، و موى زيبا است )!.

در حديث ديگرى از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى خوانيم: حسنوا القرآن باصواتكم فان الصوت الحسن يزيد القرآن حسنا، و قرأ يزيد فى الخلق ما يشاء: قرآن را با صداى زيبا زينت بخشيد، چرا كه صداى خوب بر زيبائى قرآن مى افزايد، سپس ‍ اين آيه را تلاوت فرمود يزيد فى الخلق ما يشاء.

بعد از بيان خالقيت پروردگار و رسالت فرشتگان كه واسطه فيضاند سخن از رحمت او به ميان مى آورد كه زيربناى تمام عالم هستى است، مى فرمايد: (آنچه را خداوند از رحمت براى مردم بگشايد كسى نمى تواند جلو آن را بگيرد)( ما يفتح الله للناس من رحمة فلا ممسك لها ) .

(و آنچه را باز دارد و امساك كند كسى بعد از او قادر به فرستادن آن نيست )( و ما يمسك فلا مرسل له من بعده ) .

(چرا كه او قدرتمندى است شكست ناپذير و در عين حال حكيم و آگاه )( و هو العزيز الحكيم ) .

خلاصه اينكه تمام خزائن رحمت نزد او است و هر كس را لايق ببيند مشمول آن مى سازد، و هر كجا حكمتش اقتضا كند درهاى آن را مى گشايد، و اگر جمله جهانيان دست به دست هم بدهند تا درى را كه او گشوده است ببندند، يا درى را كه او بسته بگشايند، هرگز قادر نخواهند بود، و اين در حقيقت شاخه مهمى از توحيد است كه منشاء شاخه هاى ديگرى مى باشد (دقت كنيد).

شبيه اين معنى در ساير آيات قرآن نيز آمده است، آنجا كه مى گويد:( و ان يمسك الله بضر فلا كاشف له الا هو و ان يردك بخير فلا راد لفضله يصيب به من يشاء من عباده و هو الغفور الرحيم ) :

(اگر خداوند (براى امتحان يا كيفر خطا) زيانى به تو رساند هيچكس جز او آن را بر طرف نخواهد كرد، و اگر اراده خيرى براى تو كند هيچكس مانع فضل او نخواهد شد، او به هر كس از بندگانش بخواهد فضل خود را مى رساند و او غفور و رحيم است ) (يونس - 107).

در اينجا به چند (امر) بايد توجه كرد:

1 - تعبير به (يفتح ) كه از ماده (فتح ) به معنى گشودن است اشاره به وجود خزائن رحمت الهى است كه در آيات ديگر قرآن نيز به آن اشاره شده است و جالب اينكه اين خزائن چنانند كه به محض گشوده شدن بر خلايق جارى مى شوند و نياز به چيز ديگرى نيست، و هيچكس مانع از آن نتواند شد.

مقدم داشتن گشايش رحمت بر امساك آن به خاطر اين است كه هميشه خداوند رحمتش بر غضبش پيشى دارد.

2 - تعبير به (رحمت ) معنى بسيار وسيع و گسترده اى دارد كه تمام مواهب جهان را شامل مى شود، گاه جنبه معنوى دارد، و گاه جنبه مادى، به همين دليل گاه كه انسان تمام درهاى ظاهرى را به روى خود بسته مى بيند احساس مى كند رحمت الهى بر قلب و جان او روان است، لذا شاد و خرسند است، آرام و مطمئن، هر چند در تنگناى زندان گرفتار باشد.

اما به عكس گاه انسان تمام درهاى ظاهرى را به روى خود گشوده مى بيند، اما گوئى در رحمت الهى در جان او بسته شده، چنان خود را در تنگنا و فشار احساس مى كند كه دنيا با تمام وسعتش براى او يك زندان تاريك و وحشتناك مى شود، و اين چيزى است كه براى بسيارى از مردم محسوس و ملموس است.

3 - تعبير به دو وصف (عزيز و حكيم ) بيانگر قدرت او بر (ارسال ) و (امساك ) رحمت است، و در عين حال اشاره به اين حقيقت مى باشد كه اين گشودن و بستن در همه جا بر اساس

حكمت است چرا كه قدرت او با حكمتش آميخته است.

به هر حال توجه به محتواى اين آيه چنان آرامشى به انسان مؤ من مى دهد كه در برابر تمام حوادث مقاوم مى شود از هيچ مشكلى نمى ترسد و از هيچ پيروزى مغرور نمى گردد.

در آيه بعد به مساله (توحيد عبادت ) بر اساس توحيد خالقيت و رازقيت اشاره كرده ميفرمايد:

(اى مردم نعمت خداوند را بر خودتان به ياد آوريد)( يا ايها الناس اذكروا نعمة الله عليكم ) .

درست فكر كنيد: اين همه مواهب و بركات، و اين همه امكانات حياتى كه در اختيار شما قرار گرفته و در آن غوطه وريد منشاء اصلى و سرچشمه آنها كيست؟!

(آيا خالقى غير از خدا، از آسمان و زمين به شما روزى مى دهد؟)( هل من خالق غير الله يرزقكم من السماء و الارض ) .

چه كسى نور حياتبخش آفتاب، و قطرات زنده كننده باران، و امواج روحپرور نسيم را از آسمان به سوى شما ميفرستد؟ و چه كسى معادن و ذخائر زمين و مواد غذائى و انواع گياهان و ميوه ها و بركات ديگر را از اين زمين براى شما خارج ميكند؟

اكنون كه ميدانيد سرچشمه همه اين بركات اوست، پس بدانيد معبودى جز او وجود ندارد و عبادت و پرستش تنها شايسته ذات پاك اوست( لا اله الا هو ) .

(با اينحال چگونه از طريق حق به سوى باطل منحرف ميشويد؟ و به

جاى الله در برابر بتها سجده ميكنيد؟( فانى توفكون ) .

(توفكون ) از ماده (افك ) (بر وزن فكر) چنانكه قبلا نيز گفته ايم به هر چيزى گفته ميشود كه از حالت اصليش دگرگون گردد، لذا به هر سخنى كه از حق انحراف پيدا كند افك مى گويند، و اينكه ميبينيم به معنى دروغ و تهمت به كار ميرود از همين نظر است، منتهى بعضى معتقدند اين كلمه بيانگر دروغ و تهمتهاى بزرگ است.

نكته:

ملائكه در قرآن مجيد

در قرآن مجيد از ملائكه فراوان ياد شده است.

آيات زيادى از قرآن در باره صفات، ويژگيها، ماموريتها و وظائف فرشتگان سخن مى گويد، حتى قرآن، ايمان به ملائكه را در رديف ايمان به خدا و انبياء و كتب آسمانى قرار داده است، و اين دليل بر اهميت بنيادى اين مساله است: آمن الرسول بما انزل اليه من ربه و المومنون كل آمن بالله و ملائكته و كتبه و رسله: (پيامبر اسلام به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده ايمان آورده، و مومنان نيز به خدا و فرشتگان او و كتابها و رسولانش همگى ايمان دارند) (بقره - 285).

بدون شك وجود فرشتگان از امور غيبيهاى است كه براى اثبات آن با اين صفات و ويژگيها راهى جز ادله نقليه نيست، و به حكم ايمان به غيب آنها را بايد پذيرفت.

قرآن مجيد رويهمرفته ويژگيهاى آنها را چنين مى شمرد:

1 - فرشتگان موجوداتى عاقل و با شعورند و بندگان گرامى خدا هستند

( بل عباد مكرمون ) (انبياء 26).

2 - آنها سر بر فرمان خدا دارند و هرگز معصيت او نميكنند( لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون ) (انبياء 27).

3 - آنها وظائف مهم و بسيار متنوعى از سوى خداوند بر عهده دارند: گروهى حاملان عرشند (حاقه - 17).

و گروهى مدبرات امرند (نازعات - 5).

گروهى فرشتگان قبض ارواحند (اعراف - 37).

و گروهى مراقبان اعمال بشرند (سوره انفطار - 10 تا 13).

گروهى حافظان انسان از خطرات و حوادثند (انعام - 61).

و گروهى مامور عذاب و مجازات اقوام سركشند (هود - 77).

گروهى امدادگران الهى نسبت به مومنان در جنگها هستند (احزاب - 9).

و بالاخره گروهى مبلغان وحى و آورندگان كتب آسمانى براى انبياء ميباشند (نحل - 2) كه اگر بخواهيم يك يك از وظائف و ماموريتهاى آنها را بر شمريم بحث به درازا ميكشد.

4 - آنها پيوسته مشغول تسبيح و تقديس خداوند هستند، چنانكه در آيه 5 سوره شورى ميخوانيم: و الملائكه يسبحون بحمد ربهم و يستغفرون لمن فى الارض: فرشتگان تسبيح و حمد پروردگار خود را بجا مى آورند و براى كسانى كه در زمين هستند استغفار ميكنند.

5 - با اين حال انسان به حسب استعداد تكامل از آنها برتر و والاتر است تا آنجا كه همه فرشتگان بدون استثناء بخاطر آفرينش آدم به سجده افتادند و آدم معلم آنها گشت (آيات 30 - 34 سوره بقره ).

6 - آنها گاه به صورت انسان در مى آيند، و بر انبياء و حتى غير انبياء ظاهر ميشوند، چنانكه در سوره مريم ميخوانيم: فرشته بزرگ الهى به صورت

انسان موزون بر مريم ظاهر شد:( فارسلنا اليها روحنا فتمثل لها بشرا سويا ) : (مريم - 17).

در جاى ديگر به صورت انسانهائى بر ابراهيم و بر لوط ظاهر شدند (هود - 69 و 77).

حتى از ذيل اين آيات استفاده ميشود كه قوم لوط نيز آنها را در همان اشكال موزون انسانى ديدند (هود - 78).

آيا ظهور در چهره انسان، يك واقعيت عينى است؟ يا به صورت تمثل و تصرف در قوه ادراك؟ ظاهر آيات قرآن معنى اول است، هر چند بعضى از مفسران بزرگ معنى دوم را برگزيده اند.

7 - از روايات اسلامى استفاده ميشود كه تعداد آنها بقدرى زياد است كه بهيچوجه قابل مقايسه با انسان نيست، چنانكه در روايتى از امام صادق (عليها‌السلام ) ميخوانيم: هنگامى كه از آن حضرت پرسيدند آيا عدد فرشتگان بيشترند يا انسانها؟ فرمود: سوگند به خدائى كه جانم به دست او است فرشتگان خدا در آسمانها بيشترند از عدد ذرات خاكهاى زمين، و در آسمان جاى پائى نيست مگر اينكه در آنجا فرشتهاى تسبيح و تقديس خدا ميكند.

8 - آنها نه غذا ميخورند و نه آب مينوشند، و نه ازدواج دارند، چنانكه در حديثى از امام صادق (عليها‌السلام ) ميخوانيم: ان الملائكة لا ياكلون و لا يشربون و لا ينكحون و انما يعيشون بنسيم العرش: فرشتگان غذا نميخورند و آب نمينوشند و ازدواج نميكنند بلكه با نسيم عرش الهى زندهاند!.

9 - آنها نه خواب دارند نه سستى و غفلت چنانكه على (عليها‌السلام ) در حديثى چنين.

مى گويد: ليس فيهم فترة، و لا عندهم غفلة، و لا فيهم معصية... لا يغشاهم نوم العيون و لا سهوا العقول، و لا فترة الابدان، لم يسكنوا الاصلاب و لم تضمهم الارحام: (در آنها نه سستى است، و نه غفلت، و نه عصيان... خواب بر آنها چيره نميگردد و عقل آنها گرفتار سهو و نسيان نمى شود، بدن آنها به سستى نمى گرايد، و در صلب پدران و رحم مادران قرار نمى گيرند.

10 - آنها مقامات مختلف و مراتب متفاوت دارند، بعضى هميشه در ركوعند و بعضى هميشه در سجودند.

( ما منا الا له مقام معلوم و انا لنحن الصافون و انا لنحن المسبحون ) :

(هر يك از ما مقام معلومى دارد، ما همواره صف كشيده منتظر فرمان او هستيم و پيوسته تسبيح او ميگوئيم ) (صافات 164 - 166).

امام صادق مى گويد: و ان لله ملائكة ركعا الى يوم القيامه و ان لله ملائكة سجد الى يوم القيامه: خداوند فرشتگانى دارد كه تا روز قيامت در ركوعند، و فرشتگانى دارد كه تا قيامت در سجودند!.

براى آگاهى بيشتر از اوصاف ملائكه و اصناف آنها به كتاب (السماء و العالم ) بحار الانوار، (ابواب الملائكه ) (جلد 59 صفحه 144 تا 326 مراجعه فرمائيد، همچنين نهج البلاغه خطبه هاى اول و 91 - خطبه اشباح - و 109 و 171).

آيا با اين اوصاف كه براى فرشتگان ذكر شد آنها موجوداتى مجردند يا مادى؟!

بدون شك با اين اوصاف نميتوانند از اين ماده كثيف عنصرى باشند، ولى مانعى ندارد كه از اجسام لطيفى آفريده شده باشند، اجسامى مافوق اين ماده معمولى كه ما با آن آشنا هستيم.

اثبات (تجرد مطلق ) براى فرشتگان حتى از زمان و مكان و اجزاء كار آسانى نيست، و تحقيق از اين مساله نيز فايده زيادى در بر ندارد، مهم آن است كه ما فرشتگان را به اوصافى كه قرآن و روايات مسلم اسلامى توصيف كرده بشناسيم و آنها را صنف عظيمى از موجودات والا و برجسته خداوند بدانيم، بى آنكه مقامى جز مقام بندگى و عبوديت براى آنها قائل باشيم، و آنها را شريك خداوند در خلقت يا عبادت بدانيم كه اين شرك و كفر محض است.

در بحث پيرامون فرشتگان، به همين مقدار قناعت ميكنيم، و تفصيل را به كتبى كه بالخصوص در اين زمينه نگاشته شده موكول مينمائيم.

در بسيارى از عبارات تورات از فرشتگان تعبير به خدايان ميكند كه تعبيرى است شرك آلود، و از نشانه هاى تحريف تورات كنونى است، ولى قرآن مجيد از اين گونه تعبيرات پاك و منزه است، چرا كه براى آنها مقامى جز بندگى و عبادت و اجراى فرمانهاى الهى قائل نشده است و حتى چنانكه گفتيم از آيات مختلف قرآن بر مى آيد كه مقام انسان كامل از فرشتگان والاتر و بالاتر است.


11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27