آيه (6) تا (9) و ترجمه
(
و يرى الذين اوتوا العلم الذى انزل اليك من ربك هو الحق و يهدى الى صراط العزيز الحميد
)
(6)(
و قال الذين كفروا هل ندلكم على رجل ينبئكم اذا مزقتم كل ممزق انكم لفى خلق جديد
)
(7)(
افترى على الله كذبا ام به جنة بل الذين لا يومنون بالاخرة فى العذاب و الضلال البعيد
)
(8)(
افلم يروا الى ما بين ايديهم و ما خلفهم من السماء و الارض ان نشأ نخسف بهم الارض او نسقط عليهم كسفا من السماء ان فى ذلك لاية لكل عبد منيب
)
(9)
ترجمه:
6 - آنها كه داراى علمند آنچه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده حق مى دانند، و هدايت كننده به راه خداوند عزيز و حميد.
7 - كافران گفتند: آيا مردى را به شما نشان دهيم كه خبر مى دهد هنگامى كه (مرديد و خاك شديد و) سخت از هم متلاشى شديد (بار ديگر) آفرينش تازهاى خواهيد يافت!.
8 - آيا او بر خدا دروغ بسته؟ يا به نوعى جنون گرفتار است؟! (چنين نيست ) بلكه آنها كه به آخرت ايمان نمى آورند در عذاب و گمراهى دورى هستند (و نشانه گمراهى آنها همين انكار شديد آنها است ).
9 - آيا به آنچه پيش رو و پشت سر آنان از آسمان و زمين قرار دارد نگاه نكردند (تا به قدرت خدا بر همه چيز واقف شوند) اگر ما بخواهيم آنها را (با يك زمين لرزه ) در زمين فرو مى بريم، يا قطعات سنگهائى از آسمان را بر آنها فرو مى ريزيم، در اين نشانه روشنى (بر قدرت خدا است ) براى هر بنده توبه كار.
تفسير:
عالمان دعوت تو را حق مى دانند
در آيات گذشته سخن از بى خبران كوردلى بود كه قاطعانه معاد را با آنهمه دلائل، انكار مى كردند، و سعى در تكذيب آيات الهى و گمراه ساختن دگران داشتند.
به همين مناسبت در آيات مورد بحث سخن از عالمان و انديشمندانى مى گويد كه به تصديق آيات الهى و تشويق ديگران به پذيرش آن مى پردازند، مى فرمايد: (كسانى كه داراى علمند آنچه را كه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده است حق مى بينند، و هدايت كننده به راه پروردگار عزيز و حميد مى دانند)(
و يرى الذين اوتوا العلم الذى انزل اليك من ربك هو الحق و يهدى الى صراط العزيز الحميد
)
.
بعضى از مفسران (الذين اتوا العلم ) را در اين آيه به آن دسته از علماى اهل كتاب تفسير كرده اند كه با مشاهده آثار حقانيت قرآن مجيد در پيشگاه آن خاضع مى شوند و اعتراف به حق بودن آن مى كنند.
مانعى ندارد كه علماى اهل كتاب يكى از مصاديق آيه فوق باشند، ولى محدود كردن در آنها هيچگونه دليلى ندارد، بلكه با توجه به جمله (يرى )
(مى بينند) كه فعل مضارع است، و با توجه به گسترش مفهوم(
الذين اتوا العلم
)
همه دانشمندان و انديشمندان را در هر عصر و هر زمان و مكان در بر مى گيرد.
و اگر مى بينيم در تفسير على بن ابراهيم اين تعبير به امير مومنان على (عليهاالسلام
) تفسير شده در واقع بيان مصداق اتم و اكمل آن است.
آرى هر عالم بى تعصبى در محتواى اين كتاب آسمانى بينديشد از معارف پر مغز و احكام متين و اندرزهاى حكيمانه و مواعظ تكان دهنده آن گرفته، تا تاريخهاى عبرت انگيز و بحثهاى علمى اعجاز آميزش مى داند همگى گواه بر حقانيت اين آيات است.
امروز كتابهاى مختلفى از سوى دانشمندان غربى و شرقى در باره اسلام و قرآن تاليف يافته كه در آنها اعترافات بسيار گويا و روشنى بر عظمت اسلام و صدق آيه فوق ديده ميشود.
تعبير به (هو الحق ) تعبير جامعى است كه بر تمام محتواى قرآن تطبيق ميكند، چرا كه حق همان واقعيت عينى و وجود خارجى است، يعنى محتواى قرآن هماهنگ با قوانين آفرينش و واقعيتهاى عالم هستى و جهان انسانيت است.
و چون چنين است هدايتگر به سوى راه خداست، خداوندى كه هم (عزيز) است و هم (حميد) يعنى در عين توانائى و شكست ناپذير بودن شايسته هر گونه ستايش است، نه همچون قدرتمندان بشر كه چون بر تخت قدرت نشينند راه زورگوئى و تجاوز و ستمگرى و انحصارطلبى را پيش مى گيرند.
نظير اين تعبير در آيه 1 سوره ابراهيم نيز آمده است آنجا كه مى گويد:(
كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى النور باذن ربهم الى صراط العزيز الحميد
)
: اين كتابى است كه بر تو نازل كرديم تا مردم را از تاريكيها به سوى روشنائى (علم و ايمان ) به فرمان پروردگارشان در آورى به سوى راه خداوند عزيز و حميد.
پيداست كسى كه هم قدرتمند است و هم شايسته حمد و ستايش هم عالم و آگاه است و هم رحيم و مهربان، راه او مطمئن ترين راهها و مستقيم ترين طريقهاست، و آنها كه از راه او ميروند خود را به سرچشمه قدرت و هر گونه اوصاف حميده نزديك مى كنند.
در آيه بعد بار ديگر به مساله قيامت و رستاخيز باز ميگردد و بحثهاى گذشته را به صورت ديگرى تكميل ميكند، ميفرمايد: كافران گفتند: آيا مردى را به شما نشان دهيم كه خبر ميدهد هنگامى كه همگى خاك شديد و ذرات بدن شما از يكديگر جدا شد و هر يك در گوشه اى قرار گرفت (و يا شايد جزء بدن حيوان يا انسان ديگرى شد) بار ديگر به آفرينش تازه اى باز مى گرديد؟!
(
و قال الذين كفروا هل ندلكم على رجل ينبئكم اذا مزقتم كل ممزق انكم لفى خلق جديد
)
.
به نظر ميرسد اصرار آنها بر مساله انكار معاد از دو امر سرچشمه گرفته: نخست اينكه چنين مى پنداشتند معادى كه پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) اسلام مطرح ميكرد (معاد جسمانى ) مطلبى است آسيب پذير كه ميتوانستند توده مردم را نسبت به آن بد بين كنند و آنرا به آسانى نفى نمايند.
ديگر اينكه اعتقاد به معاد و يا حتى قبول احتمالى آن به هر حال در انسان ايجاد مسئوليت و تعهد ميكند، و او را به انديشه و جستجوگرى حق وادار ميسازد، و اين مطلبى بود كه براى سردمداران كفر سخت خطرناك محسوب ميشد، لذا اصرار داشتند به هر طريقى شده فكر معاد و پاداش كيفر اعمال را از مغز مردم بيرون كنند.
مى گفتند: مگر امكان دارد اين استخوانهاى پوسيده، اين خاكهاى پراكنده، كه تندباد ذرات آن را به هر سو ميبرد، روزى جمع شود و لباس حيات بر آن بپوشانند؟.
و يا اينكه آنها از پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) تعبير به رجل آنهم به صورت نكره ميكردند به منظور تحقير بود.
ولى آنها فراموش كرده بودند كه مادر آغاز نيز اجزاء پراكنده اى بوديم هر قطره اى از آبهاى موجود در بدن ما در گوشه اقيانوس يا چشمه اى بود، و هر ذره اى از ماده آلى و معدنى جسم ما در گوشه اى از زمين افتاده بود همانگونه كه در آغاز خداوند اينها را جمع كرد در پايان نيز قدرت بر اين امر دارد.
و عجب اينكه آنها اين سخن را دليل بر دروغگوئى و يا جنون گوينده اش ميگرفتند، و ميگفتند: آيا او بر خدا دروغ بسته؟ يا نوعى جنون دارد؟(
افترى على الله كذبا ام به جنة
)
.
و گرنه آدم راستگو و عاقل چگونه ممكن است لب به چنين سخنى بگشايد؟!
ولى قرآن به طرز قاطعى به آنها چنين پاسخ مى گويد: چنين نيست نه او ديوانه است و نه دروغگو، بلكه آنها كه ايمان به آخرت ندارند در عذاب و گمراهى دورى هستند(
بل الذين لا يؤ منون بالاخرة فى العذاب و الضلال البعيد
)
.
چه گمراهى از اين آشكارتر كه انسان منكر معاد شود معادى كه همه سال در برابر چشمان خود نمونه آن را در عالم طبيعت و زنده شدن زمينه اى مرده مى بيند.
معادى كه اگر نباشد زندگى اين جهان نا مفهوم و بى محتوا است.
و بالاخره معادى كه انكار آن مساوى است با انكار قدرت و عدل و حكمت پروردگار.
اما چرا مى گويد آنها اكنون در عذاب و ضلالند؟
اين بخاطر آنست كه در زندگى مشكلات و حوادثى وجود دارد كه بدون ايمان به آخرت انسان نميتواند آنها را تحمل كند.
به راستى اگر زندگى محدود به همين چند روز عمر دنيا بود تصور مرگ براى هر انسانى كابوس وحشتناكى ميباشد، به همين دليل منكران معاد هميشه در يك نوع نگرانى جانكاه و عذاب اليم به سر ميبرند، در حالى كه مومنان به معاد مرگ را دريچه اى به سوى جهان بقا، و وسيله اى براى شكسته شدن قفس و آزادى از اين زندان مى شمرند.
آرى ايمان به معاد به انسان آرامش ميبخشد، مشكلات را قابل تحمل ميكند، و ايثار و فداكارى و جانبازى را براى بشر آسان ميسازد.
اصولا آنها كه معاد را دليل بر دروغگوئى يا جنون ميشمردند بر اثر كفر و جهلشان گرفتار عذاب تاريك بينى و گمراهى دور و درازى بودند.
گرچه بعضى از مفسران اين عذاب را اشاره به عذاب آخرت دانسته اند ولى ظاهر آيه نشان ميدهد كه آنها هم اكنون در اين جهان در عذاب و ضلال گرفتارند.
سپس به دليل ديگرى پيرامون معاد، دليلى تواءم با تهديد غافلان لجوج، پرداخته چنين مى گويد: آيا به آنچه پيش رو و پشت سر آنان از آسمان و زمين قرار گرفته نگاه نكردند؟(
افلم يروا الى ما بين ايديهم و ما خلفهم من السماء و الارض
)
.
اين آسمان با عظمت با اينهمه عجائب، با اين همه اختران ثابت و سيار و نظاماتى كه حاكم بر آن است، و همچنين اين زمين با تمام شگفتيها و انواع موجودات زنده و بركات و مواهبش، گوياترين دليل بر قدرت آفريدگار است.
آيا كسى كه قدرت بر اين همه امور دارد از باز گرداندن انسان بعد از مرگ به عالم حيات و زندگى عاجز است؟! اين همان (برهان قدرت ) است كه در آيات ديگر قرآن در برابر منكران معاد به آن استدلال شده از جمله در آخر سوره يس (آيه 82) و آيه 99 سوره اسراء و آيات 6 و 7 سوره ق.
در ضمن، اين جمله مقدمه اى است براى تهديد اين گروه متعصب تيره دل كه اصرار دارند چشم به روى همه حقايق ببندند، لذا به دنبال آن ميفرمايد: اگر ما بخواهيم به زمين دستور ميدهيم پيكر آنها را در خود فرو برد زلزله اى ايجاد شود، زمين شكاف بردارد و در ميان آن دفن گردند!(
ان نشا نخسف بهم الارض
)
.
(و يا اگر بخواهيم فرمان ميدهيم قطعات سنگهاى آسمانى بر آنها فرو بارد) و خودشان و خانه و زندگيشان را در هم بكوبد(
او نسقط عليهم كسفا من السماء
)
.
آرى (در اين موضوع، نشانه روشنى است بر قدرت خداوند و توانائى او بر همه چيز، اما براى هر بنده اى كه به سوى خدا باز گردد و فكر و انديشه خود را به كار گيرد)(
ان فى ذلك لاية لكل عبد منيب
)
.
هر كسى در زندگانى خود نمونه هائى از زلزله ها و خسف و فرو رفتن در زمين را ديده يا شنيده است، و نيز سقوط سنگهاى آسمانى را از بالاى جو، يا بر اثر ريزش كوهها بر اثر صاعقه ها يا آتشفشانها و مانند آن ديده يا شنيده است، هر انسان عاقلى ميداند كه وقوع اين امور در هر لحظه و هر مكان امكان پذير است، اگر زمين آرامشى دارد و آسمان براى ما امن و امان است، به قدرت و فرمان ديگرى است ما كه از هر سو در قبضه قدرت او قرار داريم چگونه ميتوانيم توانائيش را بر معاد انكار كنيم! و يا چگونه ميتوانيم از حوزه حكومت او فرار نمائيم.
در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:
1 - با اينكه آسمان بالاى سر و زمين زير پاست در آيه فوق تعبير به ما بين ايديهم (پيش روى آنها) و ما خلفهم (پشت سر آنها) شده است، و تنها موردى در قرآن است كه اين تعبير در آن ديده ميشود، اين تعبير ممكن است اشاره به اين معنى باشد كه منظره آسمان به هنگام طلوع و غروب خورشيد و ماه و ستارگان اهميت بيشترى دارد و قدرت و عظمت حق در آن لحظه آشكارتر است، و ميدانيم هنگامى كه انسان رو به افق مى ايستد اين منظره پيش روى اوست، و زمين كه در درجه بعد از اهميت قرار دارد به عنوان پشت سر او معرفى شده است.
بعلاوه اگر اين مغروران غافل حتى اينقدر به خود اجازه نميدهند كه بالاى سر خود را بنگرند چرا لااقل آنچه را پيش روى آنها قرار دارد و در كنار افق ديده ميشود، نمى نگرند؟!
2 - ميدانيم درون كره زمين مذاب و سوزان و در حال فوران است، و در حقيقت زندگى همه انسانها بر روى مجموعه اى از آتشفشانهاى بالقوه قرار دارد، يك فرمان كوچك الهى كافى است كه يكى از اين آتشفشانها سر بر آورد و منطقه عظيمى را بلرزاند و سنگ و مواد مذاب و سوزان را بر آنجا فرو ريزد.
و نيز ميدانيم هر شبانه روز صدها هزار سنگهاى سرگردان كوچك و بزرگ در حوزه جاذبه زمين قرار گرفته و به سوى آن جذب ميشوند، اگر برخورد آنها با قشر هواى محيط زمين كه سبب داغ شدن و سوختن آنها ميشود نبود، ساكنان زمين به طور مرتب از ناحيه آسمان سنگ باران ميشدند، هم اكنون نيز قدرت و شدت آنها به قدرى است كه گاهى اين مانع را پشت سر گذارده و بر زمين فرو ميريزند و اين يك اخطار الهى است.
بنا بر اين اگر ما انسانها در ميان اين دو منبع خطر به فرمان خدا در نهايت آرامش زندگى ميكنيم همين كافى نيست كه به قدرت عظيم او پى ببريم و سر بر آستانش بگذاريم؟!
3 - قابل توجه اينكه در پايان آخرين آيه فوق آمده است كه در اينها آيه و نشانه روشنى از عظمت و قدرت خدا است، اما براى هر (بنده انابه كننده ).
اشاره به اينكه گردنكشان ياغى كه طوق عبوديت خدا را از گردن بر داشته اند و همچنين بندگان غافلى كه به مسير نادرست و گناه آلودشان ادامه ميدهند، و انابه و بازگشتى در كارشان نيست، آنها نيز از اين آيات روشن بهره نميگيرند، چرا كه وجود خورشيد به تنهائى كافى نيست چشم بينا و رفع حجاب نيز لازم است.