آيه (34) تا (40) و ترجمه
(
و لقد فتنا سليمن و القينا على كرسيه جسدا ثم أناب
)
(34)(
قال رب اغفر لى وهب لى ملكا لا ينبغى لا حد من بعدى إنك أنت الوهاب
)
(35)(
فسخرنا له الريح تجرى بأمره رخأ حيث أصاب
)
(36)(
و الشياطين كل بنأ و غواص
)
(37)(
و أخرين مقرنين فى الا صفاد
)
(38)(
هذا عطاؤ نا فامنن أو أمسك بغير حساب
)
(39)(
و إن له عندنا لزلفى و حسن ماب
)
(40)
ترجمه:
34 - مـا سـليمان را آزموديم، و بر كرسى او جسدى افكنديم، سپس او به درگاه خداوند انابه كرد.
35 - گـفـت: پروردگارا مرا ببخش، و حكومتى به من عطا كن كه بعد از من سزاوار هيچكس نباشد، كه تو بسيار بخشنده اى.
36 - مـا باد را مسخر او ساختيم تا مطابق فرمانش به نرمى حركت كند، و به هر جا او مى خواهد برود.
37 - و شياطين را مسخر او ساختيم، هر بنأ و غواصى از آنها.
38 - و گروه ديگرى (از شياطين ) را در غل و زنجير (تحت سلطه او) قرار داديم.
39 - (و به او گفتيم ) اين عطاى ماست به هر كس مى خواهى (و صلاح مى بينى ) ببخش و از هر كس مى خواهى امساك كن و حسابى بر تو نيست.
40 - و براى او (سليمان ) نزد ما مقامى ارجمند و سرانجامى نيك است.
تفسير:
آزمايش سخت سليمان و حكومت گسترده او
اين آيات همچنان قسمت ديگرى از سرگذشت سليمان را بازگو مى كند، و نشان مى دهد كه انسان به هر پايه اى از قدرت برسد باز از خود چيزى ندارد، و هر چه هست از ناحيه خدا اسـت، مـطـلبـى كـه تـوجـه بـه آن پـرده هـاى غـرور و غـفـلت را از مـقـابـل چـشـم انـسـان كنار مى زند، و او را به موقعيت خويش در عرصه جهان هستى واقف مى سازد.
نـخـسـتـيـن قـسـمـت ايـن آيـات درباره يكى از آزمايشهائى است كه خدا درباره سليمان كرد، آزمـايـشـى كـه بـا (تـرك اولى ) هـمـراه بـود، و بـه دنبال آن سليمان به درگاه خدا روى آورد و از اين (ترك اولى ) توبه كرد.
فشرده بودن محتواى اين آيات باز به گروهى از خيالپردازان افسانه باف مجالى داده اسـت كـه داسـتـانهاى بى اساس و موهومى را در اينجا بسازند، و امورى را به اين پيامبر بـزرگ نـسـبـت دهـنـد كه يا مخالف اساس نبوت است، و يا منافى مقام عصمت، و يا اصولا مـنـافـات بـا مـنـطـق عـقـل و خـرد دارد كـه ايـن خـود نـيـز امـتـحـان و آزمايشى است براى همه پـژوهـنـدگان قرآن، در حالى كه اگر قناعت به متن گفته قرآن مى شد مجالى براى اين افسانه هاى خرافى باقى نمى ماند.
در نخستين آيه مورد بحث قرآن مى گويد: ما سليمان را آزموديم و بر كرسى او جـسـدى افـكـنديم، سپس به درگاه خداوند انابه كرد، و به سوى او بازگشت(
و لقد فتنا سليمان و القينا على كرسيه جسدا ثم اناب
)
.
(كرسى ) به معنى (تخت پايه كوتاه ) است، و چنين به نظر مى رسد كه سلاطين داراى دو نوع تخت بوده اند، تختى براى مواقع عادى بود كه پايه هاى كوتاهى داشت، و تـخـتـى بـراى جـلسـات رسـمـى و تـشـريـفـاتـى كـه پـايـه هاى بلند داشت، اولى را (كرسى ) و دومى را (عرش ) مى ناميدند.
(جسد) به معنى جسم بى روح است، و به گفته راغب در كتاب مفردات مفهومى محدودتر از مفهوم جسم دارد، زيرا جسد بر غير انسان اطلاق نمى شود (مگر به طور نادر) ولى جسم اعم است.
از ايـن آيـه اجـمـالا استفاده مى شود كه موضوع آزمايش سليمان به وسيله جسد بى روحى بوده است كه بر تخت او در برابر چشمانش قرار گرفت، چيزى كه انتظار آنرا نداشت، و اميد به غير آن بسته بود، ولى قرآن شرح بيشترى در اين زمينه نداده است.
مـفـسـران و مـحـدثـان در ايـن زمـيـنـه اخـبـار و تـفـسـيـرهـائى نقل كرده اند كه از همه موجه تر و روشنتر اين است كه:
سـليـمان آرزو داشت فرزندان برومند شجاعى نصيبش شود كه در اداره كشور و مخصوصا جـهـاد با دشمن به او كمك كنند، او داراى همسران متعدد بود با خود گفت: من با آنها همبستر مى شوم - تا فرزندان متعددى نصيبم گردد، و به هدفهاى من كمك كنند ولى چون در اينجا غـفـلت كـرد و انـشـأ الله، هـمـان جـمـله اى كـه بـيـانـگـر اتـكـاى انـسـان بـه خـدا در همه حـال اسـت، نـگـفـت در آن زمان هيچ فرزندى از همسرانش تولد نيافت، جز فرزندى ناقص الخلقه، همچون جسدى بى روح كه آنرا آوردند و بر كرسى او افكندند!
سليمان سخت در فكر فرو رفت، و ناراحت شد كه چرا يك لحظه از خدا غفلت كرده، و بر نيروى خودش تكيه كرده است، توبه كرد و به درگاه خدا بازگشت.
تفسير ديگرى كه بعد از اين تفسير قابل تـوجه به نظر مى رسد اين است كه: خداوند سليمان را با بيمارى شديدى مورد آزمايش قـرار داد، آنـچـنـان كـه هـمـچـون جـسـدى بـى روح بـر تـخـتـش افـتـاد، و در زبـان عـرب معمول است كه به انسان ضعيف و بسيار بيمار گاهى (جسد بلا روح ) گفته مى شود.
سرانجام او توبه كرد و خداوند او را به حال اول بازگرداند (منظور از (اناب ) بازگشت به سلامت است ).
البته ايرادى كه متوجه اين تفسير مى شود اين است كه طبق اين معنى بايد (و القيناه ) بوده باشد، يعنى ما سليمان را بر تختش به صورت جسدى بى روح افكنديم در حالى كه اين تعبير در آيه نيامده است و تقدير گرفتن نيز بر خلاف ظاهر مى باشد.
جمله (اناب ) نيز در اين تفسير به معنى بازگشت به صحت آمده كه اين نيز بر خلاف ظاهر است.
ولى اگـر (انـاب ) را بـه مـعـنـى توبه و بازگشت به خدا بگيريم ضررى به اين تفسير نمى زند بنابراين تنها مورد خلاف ظاهر همان حذف ضمير (القيناه ) مى باشد.
امـا افـسـانـه هاى دروغين زشتى كه درباره گمشدن انگشتر سليمان، و يا ربوده شدن آن بـه وسـيله يكى از شياطين، و نشستن شيطان بر تخت حكومت به جاى او كه با آب و تاب در بـعـضـى از كـتـب آمـده، و ظـاهـرا ريشه آن به (تلمود) يهوديان باز مى گردد و از خرافات اسرائيلى است با هيچ عقل و منطقى سازگار نيست.
ايـن افـسـانـه هـا قـبـل از هـر چـيز دليل بر انحطاط فكرى گويندگانش مى باشد، و لذا محققان اسلامى هر جا از آن نام برده اند بى پايه بودن آنها را با صراحت
بازگو كرده اند، و گفته اند نه مقام نبوت و حكومت الهى به انگشتر وابسته است. و نه هرگز خداوند اين مقام را از پيامبرى گرفته، شيطانى را به صورت پيامبرى درآورده، تا چه رسد به اينكه چهل روز بر جاى او بنشيند و ميان مردم حكومت و قضاوت كند.
بـه هـر حـال قـرآن در آيـه بـعـد مـسـأله تـوبـه سـليـمـان را كـه در آخـريـن جـمـله آيـه قـبـل آمـده بـود بـه صـورت مـشروحترى بازگو كرده، مى فرمايد: گفت پروردگارا مرا ببخش(
قال رب اغفر لى
)
.
و ملك و حكومتى به من عطا كن كه بعد از من سزاوار هيچكس نباشد كه تو بسيار بخشنده اى(
و هب لى ملكا لا ينبغى لاحد من بعدى انك انت الوهاب
)
.
در اينجا دو سؤ ال مطرح است
1 - آيا از اين تقاضاى سليمان استشمام بخل نمى شود؟
در پـاسـخ ايـن سـؤ ال مـفـسـران مطالب بسيارى دارند كه قسمت مهمى از آن با ظاهر آيات ناهماهنگ است، آنچه از همه مناسبتر و منطقى تر به نظر مى رسد اين است كه:
او از خـداوند يك نوع حكومت مى خواست كه توأ م با معجزات ويژه اى بوده باشد، و حكومت او را از سـايـر حـكـومـتـهـا مـشـخص كند زيرا مى دانيم هر پيامبرى معجزه مخصوص به خود داشـتـه مـوسـى (عليهالسلام
) معجزه عصا و يد بيضا داشت، آتش براى ابراهيم سرد و خـامـوش شـد، معجزه صالح ناقه مخصوص او بود، و معجزه پيامبر اسلام قرآن مجيد بود، سـليـمـان نـيـز حـكـومـتـى داشت آميخته با اعجازهاى الهى، حكومت بر بادها، و شياطين، با ويژگيهاى بسيار ديگر.
و ايـن بـراى پيامبران عيب و نقصى محسوب نمى شود كه براى خود تقاضاى معجزه ويژه اى كـنـنـد، تـا وضـع آنـهـا را كـامـلا مـشـخـص كـند، بنابراين هيچ مانعى ندارد كه ديگران حكومتهاى وسيعتر و گسترده تر از سليمان پيدا كنند اما ويژگيهاى آن را نخواهند داشت.
شـاهـد اين سخن آيات بعد از اين آيه است كه در حقيقت اجابت اين درخواست سليمان را منعكس سـاخـتـه و سخن از تسخير باد و شياطين مى گويد، و مى دانيم اين موضوع از ويژگيهاى حكومت سليمان بود.
و از اينجا پاسخ سؤ ال دوم كه مى گويد: طبق عقيده ما مسلمانان حكومت مهدى (عليهالسلام
) (ارواحنا فداه ) حكومتى است جهانى و مسلما گسترده تر از حكومت سليمان، روشن مى شود.
زيرا با تمام وسعتى كه حكومت حضرت مهدى (عليهالسلام
) دارد و با همه امتيازاتى كه آنـرا از سـايـر حـكومتها مشخص مى كند، از نظر ويژگيها و خصوصيات با حكومت سليمان متفاوت است، و اين حكومت سليمان مخصوص خودش بوده.
خـلاصه اينكه سخن از كم و زياد و افزون طلبى و انحصارجوئى نيست، سخن از اين است كه كمال نبوت در اين است كه از نظر معجزات ويژگيهائى داشته باشد كه آنرا از نبوت انبياى ديگر مشخص كند، و سليمان طالب اين بود.
در بـعـضـى از روايـات كـه از طـرق اهـلبـيـت از امـام مـوسـى بـن جـعـفـر (عليهالسلام
) نقل شده پاسخى از سؤ ال بخل داده شده كه بسيار جالب است.
حـديـث چـنـيـن اسـت كـه يـكـى از دوستانش بنام على بن يقطين از آن امام (عليهالسلام
) سؤ ال كرد آيا جايز است پيامبر خدا بخيل باشد؟
امام (عليهالسلام
) فرمود: نه.
عرض كرد پس چرا سليمان مى گويد: (رب اغفر لى وهب لى ملكا لا ينبغى لاحد من بعدى ) و مفهوم و تفسير اين آيه چيست؟
امام (عليهالسلام
) فرمود: حكومت دو گونه است: حكومتى كه از طريق ظلم و غلبه و اجبار مـردم بـه دسـت مـى آيـد، و حـكومتى كه از سوى خداوند است، مانند حكومت خاندان ابراهيم و طالوت و ذوالقرنين.
سـليمان از خداوند خواست حكومتى به او دهد كه هيچ كس نتواند بعد از او بگويد از طريق غلبه و ظلم و اجبار مردم به دست آمده است.
لذا خـداونـد مـتـعـال بـاد را مـسـخـر فـرمـان او سـاخـت كـه بـه نـرمـى هـر كـجـا او مـايـل بـود جـريـان مـى يـافـت، و صـبـحـگاهان فاصله يك ماه را مى پيمود، و عصرگاهان فاصله يكماه را، و خداوند متعال شياطين را مسخر او ساخت كه براى او ساختمان مى ساختند و غـواصـى مـى كـردند، و علم سخن گفتن پرندگان را به او تعليم داد، و حكومت او را در زمـيـن پـا بـر جـا سـاخـت، لذا در هـمـان زمـان و زمـانهاى بعد مردم دانستند كه حكومت او هيچ شـبـاهـتـى بـه حـكـومـتـى كـه مـردم آنرا برمى گزينند، و يا از طريق قهر و غلبه و ستم حاصل مى شود ندارد.
على بن يقطين مى گويد عرض كردم پس تفسير اين سخن كه از پيامبر اسلام (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) نقل شده كه فرمود رحم الله اخى سليمان ابن داود ما كان ابخله: خدا رحمت كند برادرم سليمان بن داود را چه بخيل بود چيست؟!
فـرمـود: دو مـعـنـى دارد: نـخـسـت ايـنـكـه او بـسـيـار در مـورد نـوامـيـس و عـرضـش بخيل بود از اينكه كسى سخن نامناسبى درباره آنها بگويد.
ديگر اين كه منظور پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) اين بود كه اگر آيه قرآن را آنـچـنـان كـه بـعضى از جهال تفسير كرده اند كه او تقاضاى حكومتى بى نظير و منحصر به خود كرد بايد او مرد بخيلى باشد (و اين طعنى است بر آنها).
آيـات بعد همانگونه كه گفتيم بيان اين مطلب است كه خدا تقاضاى سليمان را پذيرفت و حـكـومـتـى بـا امـتيازات ويژه و مواهبى بزرگ در اختيار او گذارد كه آنها را مى توان در پنج موضوع خلاصه كرد:
1 - تسخير بادها به عنوان يك مركب راهوار، چنانكه مى فرمايد: ما باد را مسخر او ساختيم تـا مـطـابـق فـرمـانـش به نرمى حركت كند، و به هر جا او اراده نمايد برود(
فسخرنا له الريح تجرى بامره رخأ حيث اصاب
)
.
مـسـلم اسـت يك حكومت وسيع و گسترده بايد از وسيله ارتباطى سريعى برخوردار باشد، تـا رئيـس حـكـومـت بـتـوانـد در مواقع لزوم به سرعت از تمام مناطق كشور سركشى كند، و خداوند اين امتياز را به سليمان داده بود.
اينكه چگونه باد به فرمان او بود؟ و با چه سرعتى حركت مى كرد؟، سليمان و يارانش به هنگام حركت به وسيله باد، بر چه چيز سوار مى شدند؟ و چه عواملى آنها را از سقوط و كم و زياد شدن فشار هوا و مشكلات ديگر حفظ مى كرد؟
و خلاصه اين چه وسيله مرموز و اسرارآميزى بوده كه در آن عصر و زمان در اختيار سليمان قرار داشت؟
ايـنـهـا مـسائلى است كه جزئيات آن بر ما روشن نيست، ما همين قدر مى دانيم كه اين از جمله خـوارق عـاداتـى بـود كـه در اختيار پيامبران قرار مى گرفت، يك مسأله عادى و معمولى نـبـود، يك موهبت فوق العاده و يك اعجاز بود، و اين امور در برابر قدرت خداوند امر ساده اى است و چه بسيارند مسائلى كه ما اصل آن را مى دانيم اما از جزئياتش خبر نداريم.
در ايـنجا سؤ الى پيش مى آيد كه تعبير به رخأ (نرم و ملايم ) كه در اين آيه وارد شده بـا تـعبير عاصفه (تندباد) كه در آيه 81 سوره انبيأ آمده است هماهنگ نيست، آنجا كه مى فرمايد:(
و لسليمان الريح عاصفة تجرى بامره الى الارض التى باركنا فيها
)
: ما تندباد را مسخر سليمان ساختيم كه به فرمان او به سوى سرزمينى كه آن را بركت داده بوديم حركت مى كرد.
اين سؤ ال را از دو راه مى توان پاسخ گفت:
نـخـسـت ايـنـكه توصيف به (عاصفه ) (تندباد) براى بيان سرعت آن است، و توصيف بـه رخـأ بـيـان مـنظم بودن و نرم بودن حركات آن مى باشد، به طورى كه آنها در عين حـركـت سـريـع احـسـاس نـاراحـتـى نـمـى كـردنـد، درسـت مـانـنـد وسائل تكامل يافته سريع السير كنونى كه بعضا انسان به هنگامى كه با آن سفر مى كـنـد ايـن احـسـاس را دارد كـه گوئى در اطاق خانه اش نشسته است در حالى كه با سرعت سرسام آورى در حركت است.
ديـگر اينكه بعضى از مفسران اين دو آيه را ناظر به دو نوع باد دانسته اند كه هر دو را خداوند در اختيار سليمان قرار داده بود نوعى سريع السير و نوعى آرام.
2 - موهبت ديگر خداوند به سليمان (عليهالسلام
) مسأله تسخير موجودات سركش و قرار دادن آن در اختيار او براى انجام كارهاى مثبت بود چنانكه در آيه بعد مى گويد و شياطين را مـسـخر او ساختيم، و هر بنا و غواصى از آنها را سر بر فرمان او نهاديم تا گروهى در خـشـكـى هـر بـنـائى مـى خـواهـد بـراى او بـسـازنـد، و گـروهـى در دريـا بـه غـواصـى مشغول باشند(
و الشياطين كل بنأ و غواص
)
.
و بـه ايـن تـرتـيـب خـداونـد نـيـروى آمـاده اى براى كارهاى مثبت را در اختيار او گذاشت، و شياطين كه طبيعتشان تمرد و سركشى است آنچنان مسخر او شدند كه در مسير سازندگى و استخراج منابع گرانبها قرار گرفتند.
نـه تـنـهـا در ايـن آيـه كه در آيات متعدد ديگرى از قرآن مجيد به اين معنى اشاره شده كه شياطين مسخر سليمان بودند، و براى او فعاليتهاى مثبتى داشتند، منتها در بعضى از آيات مانند آيات مورد بحث و آيه 82 سوره انبيأ تعبير به (شياطين ) شده، در حالى كه در آيه 12 سوره سبأ تعبير به (جن ) شده است.
هـمـانـگـونـه كه قبلا نيز گفته ايم (جن ) موجودى است كه از نظر ما پوشيده است، اما داراى عقل و شعور و قدرت مى باشد، همچنين مؤ من و كافر است، و هيچ مانعى ندارد كه به فـرمـان خـدا در اخـتـيـار پـيـامـبـرى قـرار گـيـرنـد و بـه كـارهـاى مـفـيـدى مـشـغـول شـوند، اين احتمال نيز وجود دارد كه شياطين معنى گسترده اى داشته باشد كه هم انـسانهاى سركش و هم غير آنها را شامل شود، و اطلاق شيطان بر اين مفهوم وسيع در قرآن مـجيد آمده است (انعام - 112) و به اين ترتيب خداوند نيروئى به سليمان داد كه توانست همه متمردان را تسليم خود سازد.
3 - مـوهـبت ديگر خداوند به سليمان مهار كردن گروهى از نيروهاى مخرب بود، زيرا به هـر حـال در مـيـان شـيـاطـيـن افـرادى بـودنـد كـه بـه عـنـوان يـك نـيـروى مـفـيـد و سـازنده قـابـل اسـتـفـاده بـه حـسـاب نمى آمدند، و چاره اى جز اين نبود كه آنها در بند باشند، تا جـامـعـه از شـر مـزاحـمـت آنـها در امان بماند، چنانكه قرآن در آيه بعد مى گويد: و گروه ديـگـرى از شـيـاطـيـن را در غـل و زنـجـيـر تـحـت سـلطه او قرار داديم(
و آخرين مقرنين فى الاصفاد
)
.
(مـقـرنـيـن ) از مـاده (قرن ) به معنى (مقارنت ) و نزديكى است، و در اينجا اشاره به جمع كردن دست و پا يا گردن در بند و زنجير است.
(اصـفـاد) جـمـع (صـفـد) (بـر وزن نـمـد) بـه معنى قيد و بند است (مانند دستبندها و پـابـنـدهـائى كـه بـر زنـدانـيـان مـى گـذارنـد، بعضى از جمله (مقرنين فى الاصفاد) (غـل جـامعه ) را استفاده كردند و آن زنجيرى بوده است كه دستها را به گردن مى بست كه با معنى (مقرنين ) كه مفهوم نزديكى را دارد متناسب است.
ايـن احـتـمـال نيز داده شده كه منظور از اين جمله اين است كه آنها هر گروه در يك بند قرار داشتند.
مـنـتـهـا اين سؤ ال پيش مى آيد كه اگر منظور از شياطين، شياطين جن باشد كه طبعا داراى جسمى لطيفند غل و زنجير و دستبند تناسبى با آنها ندارد.
لذا بـعـضـى گـفـتـه اند كه اين تعبير كنايه از بازداشت و جلوگيرى آنها از فعاليتهاى تـخـريـبـى اسـت، و اگـر مـنـظـور شـيـاطـيـن و سـركـشـان انـس بـاشـد غل و زنجير و دستبند مفهوم اصلى خود را حفظ خواهد كرد.
4 - چـهـارمـين موهبت خداوند به سليمان اختيارات فراوانى بود كه دست او را در اعطا و منع بـاز مـى گـذارد، چـنانكه آيه بعد مى گويد: به او گفتيم اين عطا و بخشش ماست به هر كس مى خواهى (و صلاح مى بينى ) ببخش و از هر كس مى خواهى (و صلاح مى دانى ) امساك كن و حسابى بر تو نيست(
هذا عطائنا فامنن او امسك بغير حساب
)
.
تعبير (بغير حساب ) يا اشاره به اين است كه خداوند به خاطر مقام عدالت تو در اين زمـيـنـه اختيارات وسيعى به تو داده و مورد محاسبه و بازخواست قرار نخواهى گرفت، و يـا بـه اين معنى است كه عطاى الهى بر تو آنقدر زياد است كه هر چه ببخشى در آن به حساب نمى آيد.
بـعـضـى از مفسران نيز اين تعبير را تنها مربوط به شياطين دربند دانستند كه هر كس را مى خواهى (و صلاح مى دانى ) آزاد كن و هر كدام را مصلحت مى دانـى در بـنـد نـگـهـدار، امـا ايـن مـعـنـى بـعـيـد بـه نـظر مى رسد زيرا با ظاهر كلمه (عطائنا) هماهنگ نيست.
5 - پـنـجـمـيـن و آخـريـن مـوهـبـت خـداونـد بر سليمان مقامات معنوى او بود كه خدا در سايه شـايـستگيهايش به او مرحمت كرده بود، چنانكه در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد براى او (سـليمان ) نزد ما مقامى بلند و والا و سرانجامى نيك است(
و ان له عندنا لزلفى و حسن ماب
)
.
ايـن جـمـله در حـقـيـقـت پاسخى است به آنها كه ساحت قدس اين پيامبر بزرگ را به انواع نسبتهاى ناروا و خرافى - به پيروى آنچه در تورات كنونى آمده است - آلوده ساخته اند، و بـه ايـن تـرتيب او را از همه اين اتهامات مبرا مى شمرد، و مقام او را نزد خداوند گرامى مـى دارد، حـتـى تعبير به حسن ماب كه خبر از عاقبت نيك او مى دهد ممكن است اشاره به نسبت ناروائى باشد كه در تورات آمده كه سليمان به خاطر ازدواج با بت پرستان سرانجام به آئين بت پرستى تمايل پيدا كرد! و حتى دست به ساختن بتخانه اى زد!! قرآن با اين تعبير خط بطلان بر تمام اين اوهام و خرافات مى كشد.
نكته ها:
1 - حقايقى كه داستان سليمان به ما مى آموزد
بـدون شـك هدف قرآن از ذكر تواريخ انبيأ تكميل برنامه هاى تربيتى از طريق انعكاس عينى واقعيتها در اين سرگذشتهاى زنده است.
از جمله مسائلى كه در لابلاى داستان سليمان عينيت يافته امور زير است.
الف: داشـتن يك حكومت نيرومند با امكانات مادى فراوان و اقتصاد گسترده و تمدن درخشان هرگز منافاتى با مقامات معنوى و ارزشهاى الهى و انسانى ندارد، چنانكه آيات فوق بعد از ذكر تمام مواهب مادى سليمان در پايان مى گويد: با اين همه او در پيشگاه خدا مقامى والا و سرانجامى نيك داشت.
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) آمده است ارأ يتم ما اعطى سـليمان بن داود من ملكه؟ فان ذلك لم يزده الا تخشعا، ما كان يرفع بصره الى السمأ تخشعا لربه!:
شـنـيـده ايـد خـداونـد چـه انـدازه از مـلك و حـكـومـت بـه سـليـمـان داد؟ بـا ايـن حال اينهمه مواهب جز بر خشوع او نيفزود، به گونه اى كه حتى از شدت خشوع و ادب چشم به آسمان نمى انداخت.
ب: بـراى اداره يك كشور آباد هم وسيله ارتباطى سريع لازم است، و هم به كار گرفتن نـيـروهـاى مـخـتـلف، و هـم جـلوگـيـرى از نـيـروهـاى مـخـرب، هـم تـوجـه بـه مـسـائل عـمـرانى، هم توليد سرمايه از طريق استخراج منابع مختلف، و هم دادن اختيارات به مديران لايق كه همه اينها در اين داستان به طرز روشنى منعكس شده است.
ج: از نـيـروهـا بـايـد حـداكـثـر اسـتـفـاده را كـرد و حـتـى شـيـاطـيـن را بـه طـور كـامـل نـبـايـد حذف كرد، بلكه آنها را كه قابل توجيه و ارشادند در مسير صحيح به كار گرفت، و تنها آن بخش كه به هيچوجه قابل استفاده نيستند بايد در بند باشند.
2 - سليمان در قرآن و تورات
در تـرسـيمى كه قرآن مجيد از اين پيامبر بزرگ در آيات فوق كرده او را انسانى پاك، پر ارزش مدبر و عدالت پيشه معرفى مى كند.
در حالى كه تورات تحريف يافته كنونى او را (العياذ بالله ) مردى عياش و هـواپـرسـت بـا نـقـطـه هـاى ضـعـف فـراوان مـعـرفـى مـى كـند و عجب اينكه در همين كتاب مـنـاجـاتـهـاى سـليمان و اشعار مذهبى او و امثال و حكمتش در كنار بقيه ابواب تورات قرار گرفته كه نشان مى دهد او مردى حكيم و وارسته بوده است، و اين تناقض عجيبى است كه در ميان مندرجات تورات كنونى وجود دارد.
بـراى تـوضـيـح بـيـشـتـر در ايـن زمـيـنـه به بحث مشروحى كه در جلد 18 تفسير نمونه ذيـل آيـات 12 تـا 14 سـوره سـبـا (تـحت عنوان چهره سليمان در قرآن و تورات كنونى ) آورده ايم مراجعه فرمائيد.