تفسیر نمونه جلد ۱۹

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 30961
دانلود: 2812


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 67 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 30961 / دانلود: 2812
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 19

نویسنده:
فارسی

آيه (16) تا (23) و ترجمه

( إذا متنا و كنا ترابا و عظما إنا لمبعوثون ) (16)( أواباؤ نا الا ولون ) (17)( قل نعم و أ نتم داخرون ) (18)( فإ نما هى زجرة واحدة فإ ذا هم ينظرون ) (19)( و قالوا ياويلنا هذا يوم الدين ) (20)( هذا يوم الفصل الذى كنتم به تكذبون ) (21)( احشروا الذين ظلموا و ازواجهم و ما كانوا يعبدون ) (22)( من دون الله فاهدوهم إلى صرط الجحيم ) (23)

ترجمه:

16 - آنـهـا مـى گـويـنـد آيـا هـنـگـامـى كـه مـا مـرديـم و خـاك و اسـتخوان شديم بار ديگر برانگيخته خواهيم شد!

17 - يا پدران نخستين ما (باز مى گردند)؟

18 - بگو آرى، همه شما زنده مى شويد، در حالى كه خوار و كوچك خواهيد بود.

19 - تنها يك صيحه عظيم واقع مى شود ناگهان همه (از قبرها بر مى خيزند و) نگاه مى كنند.

20 - و مى گويند: اى واى بر ما اين روز جزا است.

21 - (آرى ) ايـن هـمـان روز جـدائى اسـت كـه شـمـا آن را تـكـذيـب مـى كـرديـد (جداى حق از باطل ).

22 - (در ايـن هـنـگام به فرشتگان دستور داده مى شود) ظالمان و همرديفان آنها و آنچه را مى پرستيدند...

23 - (آرى آنچه را) جز خدا مى پرستيدند جمع كنيد و به سوى راه دوزخ هدايتشان نمائيد.

تفسير:

آيا ما و پدرانمان زنده مى شويم؟

اين آيات نيز همچنان گفتگوهاى منكران معاد و پاسخ به آنها را ادامه مى دهد.

نـخـسـتـين آيه استبعاد منكران رستاخيز را به اين صورت منعكس مى كند: آنها مى گفتند: آيا هنگامى كه ما مرديم و خاك و استخوان شديم بار ديگر برانگيخته خواهيم شد؟!( إذا متنا و كنا ترابا و عظاما إنا لمبعوثون ) .

و از اين بالاتر اينكه آيا پدران نخستين ما نيز برانگيخته مى شوند؟!( او آبائنا الاولون ) .

هـمـانها كه جز مشتى استخوان پوسيده، يا خاكهاى پراكنده وجودشان باقى نمانده است، چـه كـسـى مـى تواند اين اجزاى متفرق را جمع كند؟ و چه كسى مى تواند لباس حيات بر آنان بپوشاند.

امـا ايـن كـوردلان فـرامـوش كـرده بـودند كه روز نخست همه خاك بودند، و از خاك آفريده شـدند، اگر در قدرت خدا شك داشتند بايد بدانند خداوند يك بار قدرت خود را به اينها نشان داده بود، و اگر در قابليت خاك مردد بودند، آنهم

يـك بـار بـه ثـبـوت رسـيـده بـود، بـعـلاوه آفـرينش آسمانها و زمين با آن همه عظمت جاى ترديد در قدرت بى پايان حق براى كسى باقى نمى گذارد.

قـابـل تـوجه اينكه آنها گفته هاى خود را در مقام انكار با انواع تاكيدها مؤ كد مى ساختند (چـرا كـه جـمله إانا لمبعوثون هم جمله اسميه است، و هم ان و لام كه هر كدام براى تأكيد مى باشد در آن به كار رفته ) و اين به دليل جهل و لجاجت آنها بود.

ايـن نـكـتـه نـيـز قـابـل دقـت است كه تراب (خاك ) در آيه فوق بر عظام (استخوانها) مقدم داشته شده، اين امر ممكن است اشاره به يكى از سه نكته باشد:

نخست اينكه گر چه انسان بعد از مرگ ابتدأ به صورت استخوان و بعد خاك در مى آيد ولى چون بازگشت خاك به حيات عجيبتر است مقدم ذكر شده.

ديـگـر ايـنـكـه هـنـگـامـى كـه بـدن مـردگـان مـتـلاشـى مـى شـود نـخـسـت گـوشـتـهـا تـبـديـل بـه خـاك مى گردد و در كنار استخوانها قرار مى گيرد، بنابراين در آن واحد هم خاك است و هم استخوان.

و ديـگر اينكه تراب اشاره به جسدهاى نياكان دور است و عظام اشاره به بدنهاى پدران است كه هنوز كاملا تبديل به خاك نشده است.

سپس قرآن به كوبنده ترين پاسخها در برابر آنها پرداخته، به پيغمبر اكرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مـى فرمايد به آنها بگو: آرى همه شما، و نياكانتان مبعوث مى شـويـد در حـالى كـه ذليـل و خـوار و كـوچـك خـواهـيـد بـود؟!( قل نعم و انتم داخرون ) .

گـمان مى كنيد زنده كردن شما و همه پيشينيان براى خداوند قادر و توانا كار مشكلى است، و عمل مهم سنگينى مى باشد؟ نه تنها يك صيحه و بانگ عظيم از ناحيه مامور پروردگار زده مى شود، ناگهان همه از قبرها بر مى خيزند، و جان مى گيرند و با چشم خود صحنه مـحـشـر را كـه تـا آنـروز تـكـذيـب مى كردند نگاه مى كنند!( فانما هى زجرة واحدة فاذا هم ينظرون ) .

زجـرة از مـاده زجـر چـنـانكه قبلا هم اشاره كرديم گاه به معنى طرد است، و گاه به معنى فـريـاد، و در ايـنـجـا مـنـظـور مـعـنـى دوم اسـت، و اشـاره بـه نـفـخـه دوم و صـيـحه ثانى اسـرافـيـل مـى بـاشـد كـه شـرح پـيـرامـون آن را بـه خـواسـت خـدا ذيل آيات سوره زمر خواهد آمد.

جمله ينظرون (نگاه مى كنند) اشاره به نگاه كردن خيره خيره آنها به عرصه محشر يا نگاه كـردن بـه عـنـوان انـتـظار عذاب است و در هر صورت منظور اين است كه نه تنها زنده مى شوند بلكه درك و ديد خود را با همان يك صيحه باز مى يابند!

تـعـبـيـر بـه زجـرة واحـدة بـا توجه به محتواى اين دو كلمه اشاره به سرعت و ناگهانى بـودن رستاخيز و سهولت آن در برابر قدرت خدا است كه با يك فرياد آمرانه فرشته رستاخيز همه چيز روبراه مى شود!

اينجا است كه ناله اين مشركان مغرور و خيره سر كه نشانه ضعف و زبونى و بيچارگى آنها است بر مى خيزد، و مى گويند اى واى بر ما اين روز جزا است!( و قالوا يا ويلنا هذا يوم الدين ) .

آرى هـنـگـامـى كه چشمشان به دادگاه عدل الهى، و شهود و قضات اين دادگاه، و علائم و نشانه هاى مجازات مى افتد بى اختيار ناله و فرياد سر مى دهند و بـا تـمام وجود اعتراف به حقانيت رستاخيز مى كنند، اعترافى كه نمى تواند هيچ مشكلى را براى آنها حل كند، و يا كمترين تخفيف در مجازات آنها ايجاد نمايد.

اينجا است كه از ناحيه خداوند يا فرشتگان او به آنها خطاب مى شود آرى امروز همان روز جـدائى اسـت كـه شـمـا آن را تـكـذيـب مـى كـرديـد جـدائى حـق از بـاطـل، جدائى صفوف بدكاران از نيكوكاران، و روز داورى پروردگار بزرگ( هذا يوم الفصل الذى كنتم به تكذبون ) .

نـظـيـر هـمـيـن تـعـبـيـر در آيـات ديـگـر قـرآن بـه چـشم مى خورد كه از روز قيامت به يوم الفصل يا روز جدائى تعبير شده، چه تعبير عجيب و گويا و وحشتناكى؟!

قابل توجه اينكه كافران كه در قيامت درباره آن روز سخن مى گويند تعبير به روز جزا مى كنند( يا ويلنا هذا يوم الدين ) .

ولى خـداونـد بـه عـنـوان يـوم الفـصـل از آن يـاد مـى نـمـايـد( هـذا يـوم الفصل ) .

ايـن تـفـاوت تعبير ممكن است از اين نظر باشد كه مجرمان تنها به كيفر و مجازات خود مى انـديـشـنـد، ولى خـداونـد به معنى گسترده ترى اشاره مى كند كه مسأله مجازات يكى از ابعاد آن است و آن اينكه روز قيامت روز جدائيها است، آرى روز جدائى صفوف زشتكاران از نيكوكاران چنانكه در سوره يس آيه 59 آمده است( و امتازوا اليوم ايها المجرمون ) : اى مجرمان از ديـگـران جـدا شـويد كه اينجا دار دنيا نيست كه بدكاران خود را در صف بندگان خدا جا زنند و چه دردناك است كه آنها مشاهده مى كنند بستگان و فرزندان با ايمانشان از آنها جدا مى شوند و راه بهشت پيش مى گيرند.

بعلاوه آنروز روز جدائى حق از باطل است، مكتبها و خطوط متضاد و برنامه هاى راسـتـيـن و دروغـين همچون عالم دنيا بهم آميخته نيست، بايد هر كدام در جايگاه خويش قرار گيرد.

و از هـمـه گـذشـتـه آن روز، روز فـصـل بـه مـعـنـى روز داورى اسـت، و خـداونـد عـالم و عـادل در مـقـام قضاوت دقيق ترين حكم را درباره بندگانش صادر مى كند، و اينجا است كه رسوائى همه جانبه براى مشركان فراهم مى شود.

كـوتـاه سـخـن ايـنـكـه طـبـيـعـت ايـن دنـيـا آمـيـزش و اخـتـلاط حـق و بـاطـل اسـت، در حـالى كه طبيعت رستاخيز طبيعت جدائى اين دو از يكديگر مى باشد، و به هـمـيـن دليـل يـكـى از نـامـهـاى قـيـامـت در قـرآن مـجـيـد كـه بـارهـا تـكـرار شـده يـوم الفصل است اصولا در روزى كه همه نهانها آشكار مى شود جدائى صفوف اجتناب ناپذير است.

سپس خداوند به فرشتگانى كه مامور كوچ دادن مجرمان به دوزخند فرمان مى دهد: ظالمان و همرديفان آنها و آنچه را مى پرستيدند جمع آورى كنيد( احشروا الذين ظلموا و ازواجهم و ما كانوا يعبدون ) .

آرى آنچه را جز خدا مى پرستيدند حركت دهيد و به سوى دوزخ هدايتشان كنيد!( من دون الله فاهدوهم الى صراط الجحيم )

احـشـروا از مـاده حـشر به گفته راغب در مفردات به معنى خارج كردن گروهى از مقر خود و گسيل داشتن آنها به ميدان جنگ و مانند آن است.

اين واژه در بسيارى از موارد به معنى جمع كردن نيز آمده است.

بـه هـر حـال ايـن سـخـن يا از ناحيه خداوند است، و يا از سوى گروهى از فرشتگان به گروه ديگرى كه مامور گردآورى و حركت دادن مجرمان به دوزخند، و نتيجه يكى است.

ازواج در اينجا يا اشاره به همسران مجرم و بت پرست آنها است،

و يـا هـمفكران و همكاران و همشكلان آنها، زيرا اين كلمه به هر دو معنى آمده است، چنانكه در سوره واقعه آيه 7 مى خوانيم( و كنتم ازواجا ثلاثه ) : شما روز قيامت به سه گروه تقسيم مى شويد.

بـنـابـرايـن مـشـركان، با مشركان، و بدكاران و تاريك دلان، با اشباه و نظائر خود در صفوفى به سوى جهنم گسيل مى شوند.

و يـا ايـنـكـه مـنـظـور شـيـاطـيـنـى اسـت كـه هـم شـكـل و هـم عمل آنها بودند.

در عين حال اين معانى سه گانه با هم منافاتى ندارد و ممكن است در مفهوم آيه جمع باشد.

جـمـله مـا كانوا يعبدون اشاره به معبودهاى مشركان اعم از بتها و شياطين و انسانهاى جبارى هـمـچـون فـراعـنـه و نـمرودان است، و تعبير به به ما كانوا يعبدون (چيزهائى را كه مى پـرسـتـيـدنـد) مـمكن است به خاطر اين باشد كه اغلب معبودهاى آنها موجودات بيجان و غير عاقل بوده، و اين تعبير به اصطلاح به خاطر تغليب است.

جـحـيم به معنى دوزخ از ماده جحمه (بر وزن ضربه ) به معنى شدت برافروختگى آتش گرفته شده است.

جـالب اينكه تعبير مى كند آنها را به صراط جحيم هدايت كنيد، چه عبارت عجيبى؟ يك روز بـه سوى صراط مستقيم هدايت شدند ولى پذيرا نگشتند، اما امروز بايد به صراط جحيم هـدايـت شـونـد و مجبورند بپذيرند! اين سرزنشى است گرانبار كه اعماق روح آنها را مى سوزاند.

آيه (24) تا (32) و ترجمه

( و قفوهم إنهم مسؤ لون ) (24)( ما لكم لا تناصرون ) (25)( بل هم اليوم مستسلمون ) (26)( و أقبل بعضهم على بعض يتسألون ) (27)( قالوا إنكم كنتم تأ توننا عن اليمين ) (28)( قالوا بل لم تكونوا مؤمنين ) (29)( و ما كان لنا عليكم من سلطان بل كنتم قوما طاغين ) (30)( فحق علينا قول ربنا إنا لذائقون ) (31)( فأ غويناكم إنا كنا غاوين ) (32)

ترجمه:

24 - آنها را متوقف سازيد كه بايد بازپرسى شوند.

25 - شما چرا از هم يارى نمى طلبيد.

26 - ولى آنها در آن روز تسليم قدرت خداوندند.

27 - (و در ايـنـحـال ) آنـهـا رو بـه يـكـديـگـر كـرده و از هـم سـؤ ال مى كنند...

28 - گـروهـى مـى گويند: (شما رهبران گمراه ما) از طريق خيرخواهى و نيكى وارد شديد (اما جز مكر و فريب چيزى در كارتان نبود).

29 - (آنـهـا در جـواب ) مـى گـويـنـد: شـمـا خـودتـان اهل ايمان نبوديد (تقصير ما چيست )؟

30 - ما هيچگونه سلطه اى بر شما نداشتيم، بلكه شما خود قومى طغيانگر بوديد!

31 - اكنون فرمان خدا بر همه ما مسلم شده، و همگى از عذاب او مى چشيم.

32 - (آرى ) ما شما را گمراه كرديم همانگونه كه خود گمراه بوديم.

تفسير:

گفتگوى رهبران و پيروان گمراه در دوزخ

بـطـورى كـه در آيـات گـذشـتـه دانـستيم فرشتگان مجازات ظالمان و همفكران آنها را به ضميمه بتها و معبودان دروغين يكجا كوچ مى دهند و به سوى جاده جهنم هدايت مى كنند.

در ادامـه اين سخن قرآن مى گويد: در اين هنگام خطاب صادر مى شود آنها را متوقف سازيد چون بايد مورد بازپرسى قرار گيرند( و قفوهم انهم مسئولون ) .

آرى آنها بايد متوقف گردند و به سؤ الات مختلف پاسخ گويند.

اما از آنها پيرامون چه چيز سؤ ال مى شود؟

بعضى گفته اند از بدعتهائى كه گذارده اند.

بعضى ديگر گفته اند: از اعمال زشت و خطاهايشان.

بعضى افزوده اند: از توحيد و لا اله الا الله.

بـعـضـى گـفـتـه انـد از نـعـمـتـهـا: از جـوانـى، تـنـدرسـتـى، عـمـر، مال و مانند اينها.

و در روايـت مـعـروفـى كـه از طـرق اهـل سـنـت و شـيـعـه نـقـل شـده آمـده اسـت كـه از ولايـت عـلى (عليه‌السلام ) سـؤ ال مى شود.

البـتـه ايـن تـفـاسـيـر بـا هـم مـنـافـاتـى نـدارد، چـرا كـه در آن روز از هـمـه چـيـز سـؤ ال مـى شـود، از عقائد، از توحيد، و ولايت، از گفتار و كردار، و از نعمتها و مواهبى كه خدا در اختيار انسان گذارده است.

در ايـنـجـا اين سؤ ال پيش مى آيد كه چگونه نخست آنها را به سوى راه دوزخ مى برند و سپس آنها را براى بازپرسى متوقف مى سازند؟

آيا نبايد بازپرسى و دادرسى مقدم بر اين كار صورت گيرد؟

اين سؤ ال را از دو طريق مى توان پاسخ گفت:

نـخـسـت ايـنـكـه جـهـنـمـى بـودن ايـن گـروه بـر هـمـه واضـح اسـت، حـتى بر خودشان، و بـازپـرسـى و سـؤ ال بـراى ايـن است كه حد و حدود و ميزان جرمشان را براى آنها روشن سازد.

ديـگـر ايـنـكـه اين سؤ الها براى داورى نيست، بلكه يكنوع سرزنش و مجازات روانى مى باشد.

البـتـه ايـنـهـا هـمـه در صورتى است كه سؤ الات مربوط به آنچه در بالا آورديم بوده بـاشـد امـا اگـر مـربـوط بـه آيـه بـعـد بـاشـد كـه از آنـهـا سـؤ ال مـى شـود چـرا به يارى هم بر نمى خيزند در اينصورت هيچ مشكلى در آيه باقى نمى مـانـد، ولى ايـن تـفـسـيـر بـا روايات متعددى كه در اين زمينه وارد شده سازگار نيست مگر اينكه اين سؤال

نيز جزئى از سؤ الات مختلفى مى باشد كه از آنها صورت مى گيرد (دقت كنيد).

بـه هر حال اين دوزخيان بينوا هنگامى كه به مسير جهنم هدايت مى شوند دستشان از همه جا بريده و كوتاه مى گردد، به آنها گفته مى شود شما كه در دنيا در مشكلات به هم پناه مـى بـرديد، و از يكديگر كمك مى گرفتيد چرا در اينجا از هم يارى نمى طلبيد؟!( ما لكم لا تناصرون )

آرى تـمـام تـكيه گاههائى كه در دنيا براى خود مى پنداشتيد همه در اينجا ويران گشته اسـت، نـه از يـكـديـگـر مـى تـوانـيـد كـمـك بـگيريد، و نه معبودهايتان به يارى شما مى شتابند، كه آنها خود نيز بيچاره و گرفتارند.

مـى گويند ابوجهل روز بدر صدا زد نحن جميع منتصر: ما همگى به يارى هم بر مسلمانان پـيـروز خـواهـيـم شـد كه قرآن مجيد سخن او را در آيه 44 سوره قمر بازگو كرده است ام يـقـولون نـحـن جـمـيـع مـنـتـصـر ولى در قـيـامـت از ابـوجـهـل هـا و ابوجهل صفتان سؤال مى شود چرا به يارى هم قيام نمى كنيد؟ اما آنها پاسخى براى اين سؤ ال ندارند و جز سكوت ذلت بار كارى انجام نمى دهند.

در آيـه بـعـد مى افزايد: بلكه آنها در آن روز در برابر فرمان خدا تسليم و خاضعند و هـيـچـگـونـه قـدرت اظـهـار وجـود تـا چـه رسـد بـه مـخـالفـت نـدارنـد( بل هم اليوم مستسلمون ) .

اينجا است كه آنها به سرزنش يكديگر بر مى خيزند و هر يك اصرار دارد گـنـاه خويش را به گردن ديگرى بيندازد، دنباله روان رؤ سأ و پيشوايان خود را مقصر مى شمرند، و پيشوايان پيروان خود را، چنانكه در آيه بعد مى گويد: آنها رو به سوى يـكـديـگـر مـى كـنـنـد و يـكـديـگـر را مـورد سـؤ ال قـرار مـى دهـنـد( و اقبل بعضهم على بعض يتسائلون ) .

پـيـروان گـمـراه به پيشوايان گمراه كننده خود مى گويند: شما شيطان صفتان از طريق نصيحت و خيرخواهى و دلسوزى و به عنوان هدايت و راهنمائى به سراغ ما مى آمديد اما جز مكر و فريب چيزى در كار شما نبود!( قالوا انكم كنتم تاتوننا عن اليمين ) .

ما كه به حكم فطرت طالب نيكيها و پاكيها و سعادتها بوديم دعوت شما را لبيك گفتيم، بـيـخـبر از اينكه در پشت اين چهره خيرخواهانه چهره ديوسيرتى نهفته است كه ما را به پـرتـگـاه بدبختى مى كشاند، آرى تمام گناهان ما به گردن شما است، ما جز حسن نيت و پـاكـدلى سـرمايه اى نداشتيم و شما ديو سيرتان دروغگو نيز جز فريب و نيرنگ چيزى در بساط نداشتيد!.

واژه يـمـيـن كـه بـه معنى دست راست يا سمت راست است در ميان عرب گاهى كنايه از خير و بـركـت و نـصـيـحـت مـى آيد، و اصولا عربها آنچه را از طرف راست به آنها مى رسيد به فـال نـيك مى گرفتند، لذا بسيارى از مفسران جمله كنتم تاتوننا عن اليمين: را همانگونه كه در بالا آورديم تفسير به اظهار خيرخواهى و نصيحت كرده اند.

بـه هر حال اين يك فرهنگ عمومى است كه عضو راست و طرف راست را شريف، و چپ را غير شريف مى شمرند، و همين سبب شده كه يمين در نيكيها و خيرات به كار رود.

جمعى از مفسران در اينجا تفسير ديگرى ذكر كرده اند و گفته اند منظور ايـن است كه شما با اتكأ بر قدرت به سراغ ما مى آمديد زيرا معمولا سمت راست قويتر اسـت، بـه هـمـيـن دليل غالب مردم كارهاى مهم را با دست راست انجام مى دهند لذا اين تعبير كنايه از قدرت شده است.

تفسيرهاى ديگرى نيز ذكر كرده اند كه به دو تفسير بالا باز مى گردد ولى بدون شك تفسير اول مناسبتر به نظر مى رسد.

بـه هـر حال پيشوايان آنها نيز سكوت نخواهند كرد و در پاسخ مى گويند: شما خودتان اهل ايمان نبوديد!( قالوا بل لم تكونوا مؤ منين ) .

اگـر مـزاج شـمـا آمـاده انـحـراف نبود، اگر شما خود طالب شر و شيطنت نبوديد، كجا به سـراغ مـا مـى آمـديـد؟ چـرا بـه دعـوت انبيا و نيكان و پاكان پاسخ نگفتيد؟ و همينكه ما يك اشارت كرديم با سر دويديد؟ پس معلوم مى شود عيب در خود شما است، برويد و خودتان را ملامت كنيد و هر چه لعن و نفرين داريد بر خود بفرستيد!

دليل ما روشن است ما هيچگونه سلطه اى بر شما نداشتيم و زور و اجبارى در كار نبود!( و ما كان لنا عليكم من سلطان )

بـلكـه خـود شـمـا قـومـى طـغـيـانـگـر و مـتـجـاوز بوديد و خلق و خوى ستمگرى شما باعث بدبختيتان شد( بل كنتم قوما طاغين ) .

و چـه دردنـاك اسـت كـه انـسـان بـبـيـنـد رهـبـر و پـيـشـواى او كـه يـك عـمـر دل بـه او بـسـته بود موجبات بدبختى او را فراهم كرده سپس اينگونه از او بيزارى مى جويد و تمام گناه را به گردن او مى اندازد و خويش را به كلى تبرئه مى كند؟!

حقيقت اين است كه هر كدام از اين دو گروه از جهتى راست مى گويند، نه اينها بى گناهند و نه آنها، از آنها اغواگرى و شيطنت بود و از اينها اغواپذيرى و تسليم!

لذا ايـن گـفـتـگـوهـا بـه جائى نمى رسد، و سرانجام اين پيشوايان گمراه به اين واقعيت اعـتـراف مى كنند و مى گويند: به همين دليل فرمان پروردگار ما بر همه ما تثبيت شده و حـكـم عـذاب دربـاره هـمـه صـادر گـرديـده، و هـمـگـى از عـذاب او خواهيم چشيد( فحق علينا قول ربنا انا لذائقون ) .

شما طاغى بوديد و سرنوشت طغيانگران همين است، و ما هم گمراه و گمراه كننده.

ما شما را گمراه كرديم همانگونه كه خود گمراه بوديم( فاغويناكم انا كنا غاوين ) .

بنابراين چه جاى تعجب كه همگى در اين مصائب و عذابها شريك باشيم؟

نكته ها:

1 - از ولايت على (عليه‌السلام ) نيز سؤ ال مى شود

بـه طـورى كـه قـبـلا هـم اشـاره كـرديـم روايـات مـتـعـددى در مـنـابـع شـيـعـه و اهـل سنت در تفسير آيه و قفوهم انهم مسئولون وارد شده كه نشان مى دهد از جمله مسائلى كه آن روز از مجرمان مى شود ولايت امير مؤ منان على (عليه‌السلام ) است.

شـيـخ طـوسى در امالى از انس بن مالك از پيغمبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نـقـل مـى كند: اذا كان يوم القيامه و نصب الصراط على جهنم لم يجز عليه الا من معه جـواز فيه ولاية على بن ابيطالب، و ذلك قوله تعالى: و قفوهم انهم مسئولون يعنى عن ولايـة على بن ابيطالب (عليه‌السلام ): هنگامى كه روز قيامت مى شود و صراط بر روى جهنم نصب مى گردد هيچكس نمى تواند از روى آن عـبـور كـنـد مـگـر ايـنـكـه جوازى در دست داشته باشد كه در آن ولايت على (عليه‌السلام ) باشد و اين همان است كه خداوند مى گويد: و قفوهم انهم مسئولون.

در بـسـيـارى از كـتـب اهـل سـنـت نـيـز تـفـسـيـر ايـن آيـه بـه سـؤ ال شـدن از ولايت على بن ابى طالب (عليه‌السلام )، از ابن عباس و ابو سعيد خدرى، از پـيـغـمـبـر گـرامـى اسـلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نـقـل شـده اسـت، از جـمـله كـسـانـى كـه ايـن حـديـث را نقل كرده اند اين دانشمندان هستند:

ابن حجر هيثمى در صواعق المحرقه (صفحه 147).

عبد الرزاق حنبلى (طبق نقل كشف الغمه صفحه 92).

علامه سبط ابن جوزى در تذكره (صفحه 21).

آلوسى در روح المعانى ذيل آيه مورد بحث.

ابو نعيم اصفهانى (طبق نقل كفاية الخصال صفحه 360).

و گروهى ديگر.

البته همانگونه كه بارها گفته ايم اين گونه روايات مفهوم گسترده آيات را محدود نمى سـازد، بـلكـه در حقيقت مصداقهاى روشن آيات را منعكس مى كند، بنابراين هيچ مانعى ندارد كـه سـؤ ال از هـمه عقائد شود، ولى از آنجا كه مسأله ولايت موقعيت خاصى در بحث عقائد دارد بالخصوص روى آن تكيه شده است.

اين نكته نيز شايان توجه است كه ولايت به معنى يك دوستى ساده و يا اعتقاد خشك نيست، بـلكـه هـدف قـبـول رهـبـرى عـلى (عليه‌السلام ) در مسائل اعتقادى و عملى و اخلاقى و اجتماعى بعد از پيغمبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) است، مسائلى كه نمونه هائى از آن در خطبه هاى غراى نهج البلاغه و كلمات منقول از آن حضرت (عليه‌السلام ) منعكس است،

مـسـائلى كه ايمان به آن و هماهنگ ساختن اعمال با آنها وسيله مؤ ثرى براى خروج از صف دوزخيان و قرار گرفتن در صراط مستقيم پروردگار است.

2 - پـيـشـوايـان و پـيـروان گمراه! در آيات فوق و آيات ديگر قرآن مجيد اشاراتى پر معنى به مخاصمه رهبران و پيروان گمراه در روز قيامت يا در جهنم آمده است.

ايـن هـشـدارى اسـت آموزنده به همه كسانى كه عقل و دين خود را در اختيار رهبران گمراه مى گذارند.

در آن روز گر چه هر كدام سعى مى كنند از ديگرى برائت جويند، و حتى گناه خود را به گردن او بيندازند، ولى با اين حال هيچ كدام قادر به اثبات بى گناهى خويش نيستند.

در آيـات بـالا ديـديـم كـه پـيـشـوايـان اغـواگـر بـه تـابـعـين خود صريحا مى گويند: عـامـل نـفـوذ مـا در شـمـا هـمـان روح طـغـيـانـگـرى شـمـا بـود بل كنتم قوما غاوين.

اين طغيانگرى زمينه هاى تاثر پذيرى شما را در برابر اغواگرى ما فراهم ساخت، و ما تـوانـسـتـيـم انـحـرافـاتـى را كـه داشـتـيـم از ايـن طـريـق بـه شـمـا منتقل كنيم فاغويناكم انا كنا غاوين.

توجه به معنى دقيق اغوا كه از ماده غى است مطلب را روشنتر مى سازد زيرا غى به گفته راغـب در مـفردات به معنى جهلى است كه از اعتقاد فاسد سرچشمه مى گيرد، اين پيشوايان گـمـراه از حـقـايـق هـسـتـى و زنـدگـى بـيـخـبـر مـانـدنـد، و ايـن جـهـل و اعـتـقـاد فـاسـد را بـه پـيـروان خـود كـه روح طـغـيان در برابر فرمان خدا داشتند منتقل نمودند.

و به همين دليل در آنجا اعتراف مى كنند كه هم خودشان مستحق عذابند و هم پيروانشان فحق علينا قول ربنا انا لذائقون مخصوصا تكيه روى كلمه رب پر معنى است يعنى كار انسان بجائى مى رسد كه خداوندى كه مالك و مربى او است و جـز خـيـر و سـعـادت او را نـمـى خـواهد او را مشمول مجازات دردناك خويش قرار مى دهد، و البته اين نيز از شؤن ربوبيت او است.

به هر حال آن روز به راستى يوم الحسرة است، روزى است كه هم پيشوايان گمراه كننده، و هـم پيروان گمراهشان از برنامه هاى خود نادم مى شوند اما چه فايده كه راهى براى بازگشت نيست.