تفسیر نمونه جلد ۱۹

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 30978
دانلود: 2812


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 67 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 30978 / دانلود: 2812
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 19

نویسنده:
فارسی

آيه (65) تا (67) و ترجمه

( و لقـد أوحـى إليـك و إلى الذيـن مـن قـبـلك لئن أشـركـت ليـحـبـطـن عـمـلك و لتـكونن من الخاسرين ) (65)( بل الله فاعبد و كن من الشاكرين ) (66)( و مـا قـدروا الله حـق قـدره و الارض جـميعا قبضته يوم القيمة و السموات مطويات بيمينه سبحانه و تعلى عما يشركون ) (67)

ترجمه:

65 - بـه تـو و هـمه انبياى پيشين وحى شده كه اگر مشرك شوى تمام اعمالت نابود مى شود، و از زيانكاران خواهى بود!

66 - بلكه تنها خداوند را عبادت كن، و از شكرگزاران باش.

67 - آنها خدا را آنگونه كه شايسته است نشناختند در حالى كه تمام زمين در روز قيامت در قـبـضـه قـدرت او اسـت و آسـمـانـهـا پـيـچـيـده در دسـت او، خـداونـد منزه و بلند مقام است از شريكهائى كه براى او درست مى كنند.

تفسير:

اگر مشرك شوى اعمالت بر باد مى رود!

ايـن آيـات هـمـچـنـان مـسـائل مـربـوط بـه شـرك و تـوحـيـد را كـه در آيـات قبل از آن سخن بود تعقيب مى كند.

در آيـه نـخست با لحن قاطع خطر شرك را بازگو كرده مى فرمايد: (به تو و به همه انـبـياى پيشين وحى فرستاده شده است كه اگر مشرك شوى مسلما اعمالت حبط و نابود مى گـردد و از زيـانـكاران خواهى بود)( و لقد اوحى اليك و الى الذين من قبلك لئن اشركت ليحبطن عملك و لتكونن من الخاسرين ) .

بـه ايـن ترتيب شرك دو پيامد خطرناك دارد حتى در مورد پيامبران الهى اگر به فرض محال مشرك شوند.

نخست مسأله حبط اعمال است، و دوم گرفتار خسران و زيان زندگى شدن.

امـا (حـبـط اعـمـال ) بـه مـعـنـى مـحـو آثـار و پـاداش عـمـل بـه خـاطـر شـرك اسـت چـرا كـه شـرط قـبـولى اعمال اعتقاد به اصل توحيد است و بدون آن هيچ عملى پذيرفته نيست.

شرك آتش سوزانى است كه شجره اعمال آدمى را مى سوزاند.

شرك صاعقه اى است كه تمام محصول زندگى او را به آتش مى كشد.

و شرك همچون طوفانى است كه اعمال آدمى را متلاشى مى سازد و با خود مى برد چنانكه در آيـه 18 سـوره ابـراهـيم مى خوانيم:( مثل الذين كفروا بربهم اعمالهم كرماد اشتدت به الريـح فـى يـوم عـاصـف لا يـقـدرون مـمـا كـسـبـوا عـلى شـى ء ذلك هـو الضـلال البـعـيد ) : (اعمال كسانى كه به پروردگارشان كافر شدند همچون خاكسترى است در برابر تندباد در يك روز طوفانى آنها توانائى ندارند كمترين چيزى از اعمالى را كه انجام داده اند به دست آورند، و اين گمراهى دور و درازى است ).

لذا در حـديـثـى از پـيـغـمـبـر گـرامـى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمده: ان الله تـعـالى يـحـاسـب كـل خـلق الا مـن اشـرك بـالله فـانـه لا يـحاسب و يؤ مر به الى النار: (خـداونـد هـمـه بـنـدگـان را مـحاسبه مى كند مگر كسى كه شرك به خدا آورده كه بدون حساب به آتش ‍ فرستاده مى شود).

و امـا زيـانـكـار شـدن آنـهـا بـه خـاطـر ايـن اسـت كـه بزرگترين سرمايه هاى خود را كه عقل و خرد و عمر گرانبها است در اين بازار بزرگ تجارت دنيا از دست داده و جز حسرت و اندوه متاعى نخريدند!

در ايـنـجـا ايـن سـؤ ال مـطـرح مى شود كه مگر امكان دارد كه انبياى بزرگ الهى راه شرك پيش گيرند كه آيه فوق با اين لحن با آنها برخورد مى كند؟

پـاسـخ ايـن سؤ ال روشن است: انبيا هرگز مشرك نخواهند شد، هر چند قدرت و اختيار بر ايـن كـار را دارنـد، و مـعـصـوم بودن به معنى سلب قدرت و اختيار نيست بلكه بالا بودن سـطح معرفت آنها و ارتباط مستقيم و مستمرشان با مبدأ وحى مانع از اين است كه آنها حتى در يـك لحـظـه فكر شرك به خود راه دهند، آيا طبيب هوشمند و حاذقى كه از تاثير يك ماده سـمـى بـسـيـار خـطـرنـاك و كـشـنـده بـه خـوبـى آگـاه اسـت هـرگـز مـمـكـن اسـت در حال اعتدال فكر خود را به آن آلوده سازد؟

هدف اين است كه از اهميت خطر شرك به همگان گوشزد شود تا مردم بدانند وقتى خداوند بـا پـيـامـبـران بـزرگش اينچنين سخن مى گويد تكليف ديگران روشن است، و به تعبير ديـگـر: ايـن از قـبـيـل ضـرب المـثـل مـعـروف عـرب اسـت (اياك اعنى و اسمعى يا جارة ): (منظورم توئى ولى اى همسايه تو بشنو)!.

همين معنى در حديثى از امام على بن موسى الرضا (عليه‌السلام ) به هنگامى كه مامون سؤ ال از آيـاتـى كرد نقل شده است كه امام فرمود: (منظور از اينگونه آيات امت است، هر چند مخاطب رسول خدا مى باشد).

در آيـه بـعـد باز براى تاكيد بيشتر مى افزايد: (بلكه تنها خداوند را عبادت كن و از شكرگزاران باش )( بل الله فاعبد و كن من الشاكرين ) .

مقدم داشتن (الله ) براى حصر است، يعنى معبود تو بايد منحصرا ذات پاك (الله ) باشد، و به دنبال آن دستور به شكرگزارى مى دهد، چرا كه شكر در برابر نعمتهائى كـه انـسـان در آن غـوطـه ور اسـت هـميشه نردبانى است براى (معرفة الله ) و نفى هر گـونـه شـرك، شـكـر در بـرابـر نـعـمـت فـطـرى هـر انسانى است و براى شكرگزارى قبل از هر چيز بايد شخص منعم را شناخت، و اينجاست كه خط شكر به خط توحيد منتهى مى شود، و بتها كه مبدأ هيچ نعمتى نيستند كنار مى روند.

در آخـريـن آيـه مـورد بـحـث بـه بـيـان ديـگـرى براى نفى شرك پرداخته، ريشه اصلى انـحـراف آنـها را ذكر كرده و مى گويد: آنها خدا را آن گونه كه شايسته است نشناختند و بـه هـمـين دليل نام مقدس او را تا آنجا تنزل دادند كه همرديف بتها قرار دادند( و ما قدروا الله حق قدره ) .

آرى سـرچـشـمه شرك عدم معرفت صحيح درباره خداوند است، كسى كه بداند (اولا) او وجودى است بى پايان و نامحدود از هر نظر (ثانيا) آفرينش همه موجودات از ناحيه او اسـت و حـتـى در بقاى خود هر لحظه به فيض وجود او نيازمندند (ثالثا) تدبير عالم هـسـتـى و گـشـودن گره تمام مشكلات و همه ارزاق به دست با قدرت او است، و حتى اگر شـفـاعـتـى هم انجام گيرد به اذن و فرمان او خواهد بود، معنى ندارد رو به سوى ديگرى آرد.

اصـلا چـنـيـن وجـودى بـا ايـن صـفـات دوگـانـگـى بـراى او محال است زيرا دو وجود نامحدود از جميع جهات عقلا غير ممكن است (دقت كنيد).

سپس براى بيان عظمت و قدرت او از دو تعبير كنائى زيبا استفاده كرده

مـى گـويـد: (تـمـام زمـيـن در روز قيامت در قبضه او قرار دارد، و آسمانها پيچيده در دست راست او است )( و الارض جميعا قبضته يوم القيامة و السماوات مطويات بيمينه ) .

(قـبـضـة ) به معنى چيزى است كه در مشت مى گيرند، و معمولا كنايه از قدرت مطلقه و سلطه كامل بر چيزى است همانگونه كه در تعبيرات روزمره مى گوئيم فلان شهر در دست من است و يا فلان ملك در قبضه و مشت من مى باشد.

(مـطـويـات ) از مـاده (طـى ) به معنى به هم پيچيدن است كه گاه كنايه از گذشتن عمر يا عبور از چيزى نيز مى باشد.

تعبير فوق در مورد آسمانها به صورت واضحترى در آيه 104 سوره انبيا آمده است( يوم نـطـوى السـمـأ كـطـى السـجـل للكـتب ) : (در آن روز آسمانها را همچون طومارى درهم مى پيچيم ).

كـسـى كـه طومارى را درهم پيچيده و در دست راست گرفته كاملترين تسلط را بر آن دارد مخصوصا انتخاب يمين (دست راست ) به خاطر آن است كه غالب اشخاص كارهاى مهم را با دست راست انجام مى دهند و قوت و قدرت بيشترى در آن احساس مى كنند.

كـوتـاه سـخن اينكه: همه اين تشبيهات و تعبيرات كنايه از سلطه مطلقه پروردگار بر عـالم هـسـتـى در جـهـان ديـگـر اسـت، تـا هـمـگـان بـدانـنـد در عالم قيامت نيز كليد نجات و حـل مـشـكـلات در كـف قـدرت خداوند است، تا به بهانه شفاعت و مانند آن به سراغ بتها و معبودهاى ديگر نروند مگر در اين دنيا زمين و آسمان به همين صورت در قبضه قدرت او نيست؟ چرا سخن از آخرت مى گويد؟

پـاسخ اين است كه در آن روز قدرت خداوند از هر زمان آشكارتر است و به مرحله ظهور و بـروز نهائى مى رسد، همگى به روشنى در مى يابند كه همه چيز از آن او و در اختيار او است.

بـعـلاوه مـمكن است بعضى به بهانه نجات در قيامت به سراغ غير خدا بروند، همانگونه كه مسيحيان براى مسأله پرستش عيسى مسيح (عليه‌السلام ) موضوع (نجات ) را پيش مى كشند بنابراين مناسب اين است كه از قدرت خداوند در قيامت سخن گفته شود.

از آنـچـه گفتيم به خوبى روشن شد كه اين تعبيرات همگى جنبه كنائى دارد و به خاطر كـوتـاهـى الفـاظ مـا در زنـدگـى روزمره ناچاريم آن معانى بلند را در قالب اين الفاظ كـوچـك بـريـزيـم و جـاى ايـن نـيـسـت كـه كـسـى از ايـنـهـا احـتـمـال تـجـسم پروردگار بدهد مگر اينكه بسيار ساده لوح و كوته بين و كوته فكر بـاشد، چه مى توان كرد؟ الفاظى كه درخور بيان مقام عظمت پروردگار باشد در اختيار نـداريـم، بـايـد از هـمـين الفاظ با استفاده از معانى كنائى كه دامنه وسيع و گسترده اى دارند استفاده كنيم.

بـه هـر حـال بـعـد از بـيـانـات فـوق در آخر آيه در يك نتيجه گيرى فشرده و گويا مى فـرمـايـد: (مـنـزه و پـاك، و بـلند مقام است از شريكهائى كه براى او درست مى كنند)( سبحانه و تعالى عما يشركون )

اگر انسانها با مقياسهاى كوچك انديشه هاى خود درباره ذات پاك او قضاوت نمى كردند هرگز به بيراهه هاى شرك و بت پرستى نمى افتادند

نكته ها:

1 ـ مسأله (حبط اعمال )

آيـا بـه راسـتـى مـمـكـن اسـت اعـمـال نـيـك آدمـى بـه خـاطـر اعـمـال بـدش حـبـط و نـابـود شود؟ آيا اين مسأله با عدالت خداوند از يكسو، و با ظواهر آيـاتـى كـه مـى گـويد اگر انسان ذره اى كار نيك يا بد انجام دهد آن را مى بيند منافات ندارد؟!

در ايـنـجـا بـحـث دامـنـه دارى اسـت هـم از نـظـر دلائل عـقـلى، و هـم دلائل نـقـلى، كـه مـا قـسـمـتـى از آن را در جـلد دوم صـفـحـه 70 (ذيـل آيـه 217 سـوره بـقـره ) مـطـرح كـرده ايـم و ذيل آيات مناسب ديگر در آينده نيز بخواست خدا بحث خواهيم كرد)

آنـچه در اينجا لازم است اشاره كنيم و در آيات مورد بحث مطرح مى باشد اين است كه اگر كـسـى در مـورد (حـبـط اعـمـال ) در بـرابـر مـعـاصى ترديد كند در مورد (شرك ) و تـأثـيـر آن در حبط اعمال ترديدى نخواهد داشت، چرا كه آيات بسيارى از قرآن مجيد كه در بـالا بـه بـعضى از آنها اشاره شد صراحت دارد در اينكه (موافات بر ايمان ) (با ايمان از دنيا رفتن ) شرط قبولى اعمال است، و بدون آن هيچ علمى پذيرفته نيست.

قـلب مـشرك همچون شوره زارى است كه اگر تمام بذرهاى گلها را در آن بپاشند و باران حياتبخش بر آن ببارد استعداد پرورش گلى را ندارد و جز خس از آن نمى رويد.

2 - آيا مؤ منان خدا را شناخته اند؟

در آيـات فـوق خـوانديم كه مشركان خدا را به حق نشناختند كه اگر مى شناختند راه شرك نمى پوئيدند، مفهوم اين سخن آن است كه مؤ منان موحد او را به حق شناخته اند.

اكنون اين سؤ ال پيش مى آيد كه اين سخن با حديث معروف پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كه مى فرمايد ما عرفناك حق معرفتك، و ما عبدناك حق عبادتك: (ما تو را چنانكه حـق مـعـرفـتـت مـى بـاشـد نـشـناختيم، و ما تو را آن گونه كه حق عبادت تو است پرستش ‍ نكرديم )! چگونه سازگار است؟

در پـاسـخ بـايـد گـفـت: معرفت داراى مراحلى است يكى مرحله بالاى معرفت است و آن پى بردن به كنه ذات خدا است، اين امر براى هيچ كس ممكن نيست، و جز ذات پاك او از كنه ذاتش با خبر نمى باشد، حديث معروف نبوى اشاره به همين معنى است.

اما مراحلى است از اين پائينتر كه در استعداد انسانها است و آن مرحله شناخت اجمالى صفات، و شناخت تفصيلى افعال او است، اين مرحله براى انسان ممكن است و دستور (معرفة الله ) ناظر به همين مرحله است، آيه مورد بحث از همين مرحله سخن مى گويد كه مشركان در آن لنگ و وامانده اند.

آيه (68) و ترجمه

( و نفخ فى الصور فصعق من فى السموات و من فى الارض إلا من شأ الله ثم نفخ فيه أخرى فإذا هم قيام ينظرون ) (68)

ترجمه:

68 - و در صـور دمـيـده مـى شود، و تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند مى ميرند مگر كـسـانـى كـه خـدا بـخواهد، سپس بار ديگر در صور دميده مى شود، ناگهان همگى بپا مى خيزند، و در انتظار (حساب و جزا) هستند.

تفسير:

(نفخه صور) و مرگ و حيات عمومى بندگان

در آخـريـن آيات بحث گذشته سخن از قيامت در ميان آمد، در آيه مورد بحث همين مسأله را با ذكـر بـسـيارى از خصوصيات تعقيب مى كند، نخست از پايان دنيا شروع كرده مى فرمايد: (و در صـور دمـيـده مـى شـود، تـمـام كـسـانـى كه در آسمانها و زمين هستند مى ميرند، مگر كسانى كه خدا بخواهد)( و نفخ فى الصور فصعق من فى السماوات و من فى الارض الا من شأ الله ) .

(سپس بار ديگر در صور دميده مى شود، ناگهان همگى بپا مى خيزند و در انتظار حساب و جزا و سرنوشت خويشند)!( ثم نفخ فيه اخرى فاذا هم قيام ينظرون ) .

از ايـن آيـه بـه خـوبـى اسـتـفـاده مـى شـود كـه در پايان جهان و آغاز رستاخيز دو حادثه ناگهانى رخ مى دهد: در حادثه اول همه موجودات زنده فورا مى ميرند، و در حادثه دوم كه بـا فـاصـله اى صورت مى گيرد همه انسانها ناگهان زنده مى شوند، و بپا مى خيزند و در انتظار حسابند.

قرآن مجيد از اين دو حادثه به عنوان (نفخ صور) تعبير كرده است كه تعبير كـنـائى زيـبـائى اسـت از حـوادث نـاگـهـانـى و همزمان، زيرا (نفخ ) به معنى دميدن و (صـور) بـه معنى (شيپور) يا شاخ ميان تهى است كه معمولا براى حركت قافله يا لشـكر، يا براى توقف آنها به صدا در مى آوردند، البته آهنگ اين دو با هم متفاوت بود، شـيـپـور تـوقـف، قـافله را يكجا متوقف مى كرد، و شيپور حركت، اعلام شروع حركت قافله بود.

اين تعبير ضمنا بيانگر سهولت امر است و نشان مى دهد كه خداوند بزرگ با يك فرمان كـه به سادگى دميدن در يك شيپور است اهل آسمان و زمين را مى ميراند و با يك فرمان كه آنهم شبيه به (شيپور رحيل و حركت ) است همه را زنده مى كند.

بـارها گفته ايم الفاظ ما كه براى زندگى روزمره محدود خودمان وضع شده عاجزتر از آن اسـت كـه بـتـوانـد حـقـايق مربوط به جهان ماورأ طبيعت يا پايان اين جهان و آغاز جهان ديـگـر را دقـيقا بيان كند، به همين دليل بايد از الفاظ معمولى معانى وسيعتر و گسترده ترى استفاده شود منتها با توجه به قرائن موجود.

تـوضـيح اينكه: در قرآن مجيد از حادثه پايان جهان و آغاز جهان ديگر تعبيرات مختلفى آمده است:

در آيات متعددى (متجاوز از ده مورد) سخن از نفخ صور به ميان آمده.

در يـك مـورد تـعـبـيـر بـه (نقر در ناقور) شده كه آن نيز به معنى دميدن در شيپور يا شبيه آن است( فاذا نقر فى الناقور فذلك يومئذ يوم عسير ) (مدثر - 8).

و در بعضى از موارد تعبير به (قارعة ) به معنى كوبنده شديد ديده مى شود (سوره قارعه آيه 1 و 2 و 3).

و بـالاخـره در بعضى ديگر تعبير به (صيحه ) آمده است كه آن به معنى صداى عظيم اسـت، مـانند آيه 49 سوره يس( ما ينظرون الا صيحة واحدة تاخذهم و هم يخصمون ) ، اين آيه از صيحه پايان جهان سخن مى گويد كه مردم را غافلگير مى سازد، و آيه 53 سوره يس( ان كـانـت الا صـيـحـة واحدة فاذا هم جميع لدينا محضرون ) ، ولى در اين آيه سخن از صيحه رسـتـاخـيـز اسـت كـه هـمـه مـردم بـه دنـبـال آن زنـده مـى شـونـد و در مـحـضـر عدل پروردگار حضور مى يابند.

از مـجـمـوع ايـن آيـات اسـتـفـاده مـى شـود كـه در پـايـان جـهـان صـيـحـه عـظـيـمـى اهل آسمانها و زمين را مى ميراند و اين (صيحه مرگ ) است.

و در آغاز رستاخيز با صيحه و فرياد عظيمى همه زنده مى شوند، و بپا مى خيزند، و اين فرياد حيات و زندگى است.

امـا ايـن دو فـريـاد دقـيـقـا چـگـونـه اسـت؟ چـه اثـرى در صـيـحـه اول، و چـه تـأثـيـرى در صـيـحـه دوم اسـت؟ جز خدا كسى نمى داند، و لذا در بعضى از روايـات در تـوصيف (صور) كه اسرافيل در پايان جهان در آن مى دمد چنين آمده است: و للصـور رأ س واحـد و طـرفـان، و بـيـن طـرف رأس كـل مـنـهـمـا الى الاخـر مـثـل مـا بـيـن السـمـأ الى الارض!: (شـيـپـور اسـرافـيـل يـك سـر و دو شاخه دارد كه فاصل ميان اين دو شاخه با يكديگر مانند فاصله آسمان تا زمين است )!

سـپـس در ذيـل هـمـين روايت مى خوانيم: (هنگامى كه در آن سوى زمين مى دمد موجود زنده اى بـر زمـيـن بـاقـى نـمـى مـانـد، و هـنـگـامـى كـه در آن سـر آسـمـانـى مـى دمـد اهـل آسـمـانـهـا هـمـه مـى مـيـرنـد، و بـعـد خـداونـد فـرمـان مـرگ بـه اسرافيل مى دهد و مى گويد بمير او هم مى ميرد)!.

به هر حال اكثر مفسران (نفخ صور) را به همان معنى (دميدن در شيپور) تفسير كرده انـد كـه گـفـتـيـم ايـنها كنايات لطيفى است درباره چگونگى پايان جهان و آغاز رستاخيز، ولى كمى از مفسرين (صور) را جمع (صورت ) دانسته، و بنابراين نفخ صور را بـه مـعنى دميدن در صورت مانند دميدن روح در كالبد بشر دانسته اند، طبق اين تفسير يك مرتبه در صورتهاى انسانى دميده مى شود و همگى مى ميرند، و يكبار دميده مى شود همگى جان مى گيرند.

ايـن تـفـسـيـر عـلاوه بـر اينكه با متون روايات سازگار نيست با خود آيه نيز نمى سازد زيـرا ضمير مفرد مذكر در جمله ثم نفخ فيه اخرى به آن بازگردانده شده، در حالى كه اگـر مـعـنى جمعى داشته باشد بايد ضمير مفرد مؤ نث به آن بازگردد و (نفخ فيها) گفته شود.

از ايـن گـذشـتـه دمـيـدن در صـورت در مـورد احـيـأ مـردگـان مناسب است (همانگونه كه در معجزات مسيح آمده ) اما اين تعبير در مورد قبض روح به كار نمى رود.

نكته ها:

نكته 1

1 - آيـا نفخ صور دو بار انجام مى گيرد يا بيشتر؟ مشهور در ميان علماى اسلام دو مرتبه اسـت، و ظاهر آيه مورد بحث نيز همين مى باشد جمع بندى آيات ديگر قرآن نيز خبر از دو (نفخه ) مى دهد، ولى بعضى تعداد آن را سه نفخه و يا حتى چهار نفخه دانسته اند.

به اين ترتيب كه نفخه اولى را نفخه (فزع ) مى گويند.

ايـن تـعـبـيـر از آيـه 87 سـوره نمل گرفته شده:( و يوم ينفخ فى الصور ففزع من فى السماوات و من فى الارض ) : هنگامى كه در صور دميده مى شود همه كسانى كه در آسمان و زمين هستند در وحشت فرو مى روند.

و نـفـخـه دوم و سـوم را نـفـخـه (مـرگ ) و (حيات ) مى دانند كه در آيات مورد بحث و آيـات ديـگـر قـرآن به آن اشاره شده، يكى را نفخه (صعق ) مى گويند (صعق هم به معنى بيهوش شدن و هم مردن آمده است ) و ديگرى را نفخه (قيام ) كسانى كه احتمال نفخه چهارمى داده اند ظاهرا از آيه 53 سوره يس گرفته اند كه بعد از نفخه حيات مى گويد( ان كانت الا صيحة واحدة فاذا هم جميع لدينا محضرون ) تنها يك صيحه خواهد بود و به دنبال آن همه آنها نزد ما حاضر مى شوند.

و اين نفخه (جمع و حضور) است.

ولى حـق ايـن اسـت كـه دو نفخه بيشتر نيست و مسأله فزع و وحشت عمومى در حقيقت مقدمه اى اسـت بـراى مـرگ جـهـانـيـان كـه بـه دنـبـال نـفـخـه اولى يـا صـيـحـه نـخـسـتـيـن حاصل مى شود، همانگونه كه نفخه جمع نيز دنباله همان نفخه حيات است و به اين ترتيب دو نفخه بيش ‍ نخواهد بود (نفخه مرگ ) و (نفخه حيات ).

شـاهـد ديـگـر ايـن سـخـن آيـه 6 و 7 سـوره نـازعـات است، آنجا كه مى گويد:( يوم ترجف الراجـفـة تـتـبـعـهـا الرادفـة ) : (روزى كـه زلزله كـوبـنـده هـمـه جـا را بـلرزانـد و بـه دنبال آن زلزله اى كه بندگان را زنده و همرديف مى سازد واقع مى شود).

2 - صور اسرافيل چيست؟

چـگـونـه امـواج صوتى آن تمام جهان را فرا مى گيرد؟ با اينكه مى دانيم امواج صوتى حركت كندى دارد و از دويست و چهل متر در ثانيه تجاوز نمى كند، در حـالى كـه حـركـت نـور بـيـش از يـك مـيليون بار از آن سريعتر است و به سيصد هزار كيلومتر در ثانيه مى رسد.

بـايـد گـفـت مـا نـسـبـت بـه ايـن مـوضـوع هـمـانـنـد بـسـيـارى از مـسـائل مـربـوط بـه قـيـامـت تنها علم اجمالى داريم، و جزئيات آن - چنانكه گفتيم - بر ما روشن نيست.

دقت در رواياتى كه در منابع اسلامى در تفسير صور آمده نيز نشان مى دهد كه بر خلاف پندار بعضى (صور) يك شيپور معمولى نيست.

در روايـتـى از امـام عـلى بن الحسين زين العابدينعليه‌السلام آمده است: ان الصور قرن عـظـيم له رأ س واحد و طرفان، و بين الطرف الاسفل الذى يلى الارض الى الطرف الاعلى الذى يـلى السـمأ مثل تخوم الارضين الى فوق السمأ السابعة فيه اثقاب بعدد ارواح الخلايق!: (صور شاخ بزرگى است كه يك سر و دو طرف دارد، و ميان طرف پائين كه در سـمـت زمـيـن اسـت تـا طرف بالا كه در سمت آسمان است به اندازه فاصله اعماق زمين تا فراز آسمان هفتم است، و در آن سوراخهائى به عدد ارواح خلائق مى باشد)!.

در حـديـث ديـگـرى از پـيـغـمـبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى خوانيم: الصـور قرن من نور فيه اثقاب على عدد ارواح العباد: (صور شاخى است از نور كه در آن سوراخهائى به عدد ارواح بندگان است )!

مـطـرح شـدن مـسـأله نـور در ايـنـجـا به سؤ ال دومى كه در بالا ذكر شد نيز پاسخ مى گـويـد، و روشـن مـى سـازد كـه ايـن فـريـاد عـظـيـم از قـبـيـل امـواج صـوتـى مـعـمولى ما نيست، فريادى است برتر و بالاتر، با امواجى فوق العاده سريعتر از امواج نور كه پهنه زمين و آسمان را در فاصله كوتاه طى مى كند، بار اول مرگ آفرين است، و بار ديگر زنده گر و حياتبخش!

ايـن مـسـأله كـه چـگونه ممكن است صدا اينچنين مرگ آفرين باشد اگر در گذشته براى بـعـضـى شـگـفـت انـگـيـز بود امروز براى ما تعجبى ندارد، چرا كه بسيار شنيده ايم موج انـفـجار گوشها را كر، بدنها را متلاشى، و حتى خانه ها را ويران مى سازد، انسانهائى را از جـاى خـود بـرداشته، به فاصله هاى دوردست پرتاب مى كند بسيار ديده شده است كه حركت سريع يك هواپيما و به اصطلاح شكستن ديوار صوتى چنان صداى وحشتناك و امـواج ويـرانـگـرى بـه وجـود مى آورد كه شيشه هاى عمارتها را در شعاع وسيعى خرد مى كند.

جـائى كـه نـمـونـه هـاى كـوچـك امـواج صـوتـى كـه به وسيله انسانها ايجاد شده اينچنين اثـراتـى از خـودشـان مـى دهـد آن صيحه عظيم الهى، آن انفجار بزرگ جهانى چه آثارى ببار خواهد آورد؟!

بـه هـمـيـن دليـل جـاى تـعـجـب نـيـسـت كـه امـواجـى هـم در نـقـطـه مـقـابـل آن تـكان دهنده و بيداركننده و احياگر باشد، هر چند تصور آن امروز براى ما ممكن نـيست، ولى بيدار كردن افراد خواب را با فرياد و يا به هوش آوردن انسانهاى بيهوش را با شوكهاى شديد لااقل ديده ايم، و باز تكرار مى كنيم ما با علم محدودمان تنها شبحى از اين امور از دور مى بينيم.

3 - چه كسانى مستثنى هستند؟

چـنـانـكـه ديـديـم در آيـه مـورد بـحـث مـى گـويـد: هـمـه اهـل آسـمـانها و زمين مى ميرند سپس گروهى را استثنا مى كند و مى فرمايد: الا من شأ الله (مگر كسانيكه خدا بخواهد) در اينكه اين كسان كيانند؟ در ميان مفسران گفتگو است.

گـروهـى مـعـتـقـدنـد كـه آنـهـا جـمـعـى از فـرشـتـگـان بـزرگ خـدا هـمـچـون جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و عزرائيل مى باشند.

در روايتى نيز به اين معنى اشاره شده است.

بعضى حاملان عرش خدا را نيز بر آن افزوده اند (چنانكه در روايت ديگرى آمده است )

و بعضى ديگر ارواح شهدا را كه به حكم آيات قرآن( احيأ عند ربهم يرزقون ) زنده اند و در نزد پروردگارشان روزى مى برند، مستثنا دانسته اند.

در روايتى نيز به اين معنى اشاره شده.

البـتـه ايـن روايـات مـنـافـاتـى بـا هـم نـدارنـد، ولى بـه هـر حال از ذيل بعضى از همين روايات به خوبى استفاده مى شود كه اين گروه باقيمانده نيز سـرانـجام مى ميرند به گونه اى كه در سرتاسر عالم هستى موجودى زنده نخواهد بود، جز خداوند (حى لا يموت ).

در ايـنـكـه مـرگ بـراى فـرشـتـگـان يـا ارواح شـهـدا و انـبـيـا و اوليـا چـگـونـه اسـت؟ احتمال دارد مراد از مرگ درباره آنها گسستن پيوند روح از قالب مثالى بوده باشد، يا از كار افتادن فعاليت مستمر ارواح.

4 - هر دو نفخه ناگهانى است؟

از آيات قرآن مجيد به خوبى استفاده مى شود كه هر دو نفخه به صورت ناگهانى تحقق مـى يـابـد، امـا نـفـخـه اول چـنـان غـافـلگـيـرانـه اسـت كـه گـروه زيـادى از مـردم مـشـغـول كسب و كار و مخاصمه و جدال بر سر اموال و خريد و فروشند كه صيحه نخستين واقع مى شود، و همگى در جا مى ميرند، چنانكه در آيه 29 سوره يس خوانديم:( ان كانت الا صيحة واحدة فاذا هم خامدون ) .

و در مـورد (صـيـحـه دوم ) تـعـبـيـرات آيـات قـرآن از جـمله آيه مورد بحث (فاذا هم قيام ينظرون ) نشان مى دهد كه ناگهانى صورت مى گيرد.

5 - فاصله ميان دو نفخه چه اندازه است؟

از آيـات قرآن مجيد چيزى در اين زمينه استفاده نمى شود، فقط تعبير به (ثم ) دلالت بـر ايـن دارد كـه فـاصـله اى وجـود دارد، امـا در بـعـضـى از روايـات اسـلامى اين فاصله چهل سال ذكر شده است كه معلوم نيست معيار اين سالها چه اندازه است، سالهاى معمولى يا ساليان و ايامى همچون ساليان و ايام قيامت؟

بـه هـر حـال انـديشه در نفخه صور و پايان اين جهان، و همچنين نفخه ثانى و آغاز جهان ديـگـر، بـا تـوجـه بـه اشـاراتـى كـه در قـرآن مـجـيـد آمـده، و تـفـصيل بيشترى كه در روايات اسلامى ديده مى شود، درس تربيتى عميق به انسانها مى دهـد، مـخـصـوصـا ايـن حـقـيـقـت را روشـن مـى سـازد كـه در هـر لحـظـه و هـر حـال بـايـد آمـاده بـراى استقبال از چنين حادثه عظيم و هولناكى بود، چرا كه هيچ تاريخ مـعـيـنـى بـراى آن بـيـان نـشـده، و وقـوع آن در هـر زمـان مـحـتـمـل اسـت، بـعـلاوه بـدون هـيـچ مـقـدمـه اى آغـاز مـى شـود لذا در ذيـل يـكـى از احـاديـث مـربـوط بـه نـفـخ صـور كـه در بـالا خـوانـديـم راوى نقل مى كند كه وقتى سخن به اينجا رسيد: رأ يت على بن الحسين (عليه‌السلام ) يبكى عند ذلك بـكـأ شـديـدا: (امـام سـجـاد (عليه‌السلام ) را در ايـنـحـال ديـدم كـه شـديـدا گـريـه مى كند، و از مسأله پايان جهان و قيامت و حضور مردم براى حساب در پيشگاه خداوند سخت نگران است.