تفسیر نمونه جلد ۲۰

تفسیر نمونه6%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

جلد ۱ جلد ۲ جلد ۳ جلد ۴ جلد ۵ جلد ۶ جلد ۷ جلد ۸ جلد ۹ جلد ۱۰ جلد ۱۱ جلد ۱۲ جلد ۱۳ جلد ۱۴ جلد ۱۵ جلد ۱۶ جلد ۱۷ جلد ۱۸ جلد ۱۹ جلد ۲۰ جلد ۲۱ جلد ۲۲
  • شروع
  • قبلی
  • 62 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 27568 / دانلود: 3080
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد ۲۰

نویسنده:
فارسی

1

2

3

4

آيه (۷۹) تا (۸۱) و ترجمه

( الله الذى جعل لكم الا نعم لتركبوا منها و منها أكلون ) (۷۹)( و لكم فيها منفع و لتبلغوا عليها حاجة فى صدوركم و عليها و على الفلك تحملون ) (۸۰)( و يريكم أيته فأى أيت الله تنكرون ) (۸۱)

ترجمه:

۷۹ - خداوند كسى است كه چهار پايان را براى شما آفريد تا بعضى را سوار شويد، و از بعضى تغذيه كنيد.

۸۰ - و براى شما در آنها منافع قابل ملاحظه اى (غير از اينها) است، منظور اين است، كه به وسيله آنها به مقصدى كه در دل داريد برسيد، و بر آنها و بر كشتيها سوار مى شويد.

۸۱ - او آياتش را همواره به شما نشان مى دهد، كداميك از آيات او را انكار مى كنيد؟!

تفسير:

منافع گوناگون چهار پايان

بار ديگر در اين آيات به نشانه هاى قدرت خداوند و مواهب گسترده اش ‍ نسبت به انسانها باز مى گردد، و گوشه ديگرى از آن را شرح مى دهد، تا هم به عظمت او آشناتر شوند، و هم حس شكرگزارى را كه وسيله اى براى معرفت الله است در آنها برانگيزد.

مى فرمايد: (خداوند همان كسى است كه چهار پايان را براى شما آفريد،

تا بر آنها سوار شويد، و از آنها تغذيه كنيد)( الله الذى جعل لكم الانعام لتركبوا منها و منها تاكلون ) .

بعضى از آنها تنها براى تغذيه مورد استفاده قرار مى گيرند همچون گوسفند، و بعضى هم براى سوارى و هم براى تغذيه مانند شتر كه هم كشتى بيابانهاى خشك و سوزان است و هم وسيله اى براى تغذيه آدميان!

(انعام ) جمع (نعم ) (بر وزن قلم ) در اصل بر شتر اطلاق مى شده، ولى بعدا توسعه يافته و به شتر و گاو و گوسفند گفته مى شود، اين واژه از كلمه (نعمت ) گرفته شده، به خاطر اينكه يكى از بزرگترين نعمتها براى انسانها چهارپايان محسوب مى شود، حتى امروز كه آنهمه وسايل نقليه سريع السير هوائى و زمينى اختراع شده است باز در بعضى از موارد منحصرا بايد از چهارپايان استفاده كرد، در بيابانهاى شنزار كه عبور وسائل نقليه در آن بسيار مشكل است، و در بعضى از گذرگاههاى باريك كوهستانها تنها وسيله اى كه با آن مى توان عبور كرد هنوز هم چهارپايانند!

اصولا آفرينش چهارپايان با آن خلقتهاى متفاوت، و مخصوصا با آن روح تسليم و قابليت براى رام شدن، در حالى كه در بسيارى از اوقات نيرومندتر از قويترين انسانها هستند، خود نشانه اى از نشانه هاى بزرگ خدا است.

حيوانات كوچك و كم جثه اى را سراغ داريم كه به خاطر توحش براى انسانها سخت خطرناكند، در حالى كه گاهى افسار يك قطار بزرگ از شتران عظيم الجثه را به دست كودكى مى سپارند (و مى برد هر جا كه خاطر خواه اوست )!

از اين گذشته استفاده هاى فراوان ديگرى نيز از آنها مى شود، همانگونه كه در آيه بعد به آن اشاره كرده، مى فرمايد: (و براى شما در آنها منافع قابل ملاحظهاى غير از اينها است )( و لكم فيها منافع ) .

از شير و پشم و پوست و ساير اجزاى آنها استفاده مى كنيد و حتى فضولات بدن آنها نيز در كشاورزى و غيره قابل استفاده است، خلاصه در تمام وجود اين چهارپايان چيزى بى مصرف نيست، تمام مفيد و سودمند است، حتى بعضى از مواد داروئى را از بدن چهارپايان مى گيرند.

(توجه داشته باشيد نكره بودن (منافع ) براى بيان اهميت آن است ).

سپس مى افزايد: (منظور ديگر از آفرينش آنها اين بوده است كه بر آنها سوار شويد و به مقاصدى كه در دل داريد برسيد)( و لتبلغوا عليها حاجة فى صدوركم ) .

بعضى از مفسران اين جمله را به معنى حمل و نقل (بارها) به وسيله چهارپايان دانسته اند كه در جمله هاى قبل به آن اشاره نشده است، ولى اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از (حاجة فى صدوركم ) (حاجتى كه در دل داريد) مقاصد شخصى و غير عمومى باشد مانند استفاده هاى تفريحى، هجرت و سياحت، مسابقه ها و گاه كسب ابهت و مانند آن.

و از آنجا كه اينها همه وسيله مسافرت در خشكى هستند، در پايان آيه مى افزايد: (و بر اين چهارپايان و بر كشتيها سوار مى شويد)( و عليها و على الفلك تحملون ) .

تعبير به (عليها) (بر چهارپايان با اينكه قبلا از آنها سخن به ميان آمده مقدمهاى است براى ذكر (فلك ) (كشتيها) يعنى خداوند در صحرا و دريا وسيله مسافرت و حمل و نقل بارها را در اختيار شما گذاشت تا به سهولت بتوانيد به مقاصد خود برسيد.

در كشتيها خاصيتى آفريد كه با تمام ثقل و سنگينى بر روى آب باقى بماند، و جريان بادها را آنچنان منظم قرار داده كه مى توان از آنها در مسيرهاى معينى پيوسته استفاده كرد و (با آن به ديدار آشنا رسيد).

در آخرين آيه مورد بحث براى تاءكيد و گرفتن اقرار از همگان مى فرمايد: (خدا آياتش را همواره به شما نشان مى دهد، بگوئيد كداميك از آيات خدا را مى توانيد انكار كنيد)؟!( و يريكم آياته فاى آيات الله تنكرون ) .

آيا آيات و نشانه هاى او را در (آفاق ) مى توانيد انكار كنيد يا آيات او را در انفس؟ آيا آيات او را در آفرينش خود از خاك و سپس پيمودن مراحل جنينى، و مراحل بعد از تولد را مى توانيد انكار كنيد، يا نشانه هاى او را در مساله حيات و مرگ؟

و آيا آيات الهى را در آسمان و زمين و آفرينش شب و روز مى توان با ديده انكار نگريست؟ و يا آفرينش وسائلى براى ادامه حيات همچون انعام و چهارپايان؟

بر هر كجا كه بنگريد آثار خدا نمايان است، (كور باد چشمى كه او را نبيند).

به راستى با اينكه آيات و نشانه هاى او براى همگان روشن است چرا گروهى راه انكار را پيش مى گيرند؟

مفسر بزرگ مرحوم طبرسى در پاسخ اين سؤ ال مى گويد: اين انكار ممكن است از سه امر ناشى گردد:

۱ - (هوا پرستى ) كه سبب مى شود انسان با شبهات بى اساس ‍ چهره حق را بپوشاند (و به هوى و هوس خويش ادامه دهد، چرا كه قبول حق او را محدود مى سازد، از يكسو وظائفى براى او تعيين مى كند، و از سوى ديگر محدوديتهائى اما هواپرستانى كه نميخواهند نه آن وظائف را بپذيرند و نه اين محدوديتها را به انكار حق برمى خيزند هر چند دلائل آن روشن و آشكار باشد).

۲ - (تقليد و پيروى كوركورانه ) (از ديگران مخصوصا از پيشينيان ) كه آن نيز پرده بر چهره حق مى افكند.

۳ - (پيشداوريهاى غلط) و اعتقادهاى فاسد پيشين كه در ذهن رسوخ يافته مانع از بررسى و مطالعه بيطرفانه در آيات حق مى گردد، لذا از درك آنها عاجز مى ماند.

آيه (۸۲) تا (۸۵) و ترجمه

( أفلم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عقبة الذين من قبلهم كانوا أكثر منهم و أشد قوة و أثارا فى الا رض فما أغنى عنهم ما كانوا يكسبون ) (۸۲)( فلما جأتهم رسلهم بالبينت فرحوا بما عندهم من العلم و حاق بهم ما كانوا به يستهزؤن ) (۸۳)( فلما رأوا بأسنا قالوا أمنا بالله وحده و كفرنا بما كنا به مشركين ) (۸۴)( فلم يك ينفعهم إيمنهم لما رأوا بأسنا سنت الله التى قد خلت فى عباده و خسر هنالك الكفرون ) (۸۵)

ترجمه:

۸۲ - آيا آنها روى زمين سير نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه پيش از آنها بودند چه شد؟

همانها كه نفراتشان از اينها بيشتر، و قوت و آثارشان در زمين فزونتر بود، هرگز آنچه را به دست مى آوردند نتوانست آنها را (در برابر عذاب الهى ) بى نياز سازد.

۸۳ - هنگامى كه رسولان آنها با دلائل روشن به سراغ آنان آمدند به معلوماتى كه خود داشتند خوشحال بودند (و غير آن را هيچ مى شمردند) ولى آنچه را (عذاب )

به سخريه مى گرفتند بر آنها فرود آمد!

۸۴ - هنگامى كه شدت عذاب ما را ديدند گفتند: هم اكنون به خداوند يگانه ايمان آوريم و به معبودهائى كه شريك او مى شمرديم كافر شديم.

۸۵ - اما هنگامى كه عذاب ما را مشاهده كردند ايمان آنها به حالشان سودى نداشت، اين سنت الهى در مورد بندگان پيشين او است، و كافران در آن هنگام زيانكار شدند.

تفسير:

به هنگام نزول عذاب، ايمان بيهوده است

اين آيات كه آخرين آيات سوره مؤ من را تشكيل مى دهد در حقيقت يك نوع نتيجه گيرى از بحثهاى گذشته است، زيرا بعد از بيان آنهمه آيات الهى در آفاق و انفس، و آنهمه مواعظ لطيف و دلنشين و گفتگو پيرامون معاد و دادگاه بزرگ رستاخيز، منكران لجوج و كافران مستكبر را، با تهديدهاى شديد و توام با استدلال و منطق مواجه ساخته، و پايان كار آنها را به وضوح بيان مى كند.

نخست ميگويد: آيا آنها بر زمين سير نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه قبل از آنها مى زيستند چگونه شد؟!( ا فلم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قبلهم ) .

اگر در اصالت تاريخ تدوين يافته و آنچه بر صفحات اوراق ثبت شده شك و ترديد دارند در اصالت آثارى كه بر صفحه زمين از كاخهاى ويران شده شاهان، از استخوانهاى پوسيده در زير خاك، و از ويرانه هاى شهرهاى بلا زده، كه با بيانى رسا ماجراهاى خويش را شرح مى دهند نمى توانند شك كنند.

(همان كسانى كه از نظر تعداد نفرات از آنها بيشتر، و از قوت و آثارشان در زمين از آنها فزونتر بود)( كانوا اكثر منهم و اشد قوة و آثارا فى الارض ) .

كثرت نفرات آنها از قبورشان مى توان شناخت، و قدرت و آثارشان را در زمين از آنچه از آنها به يادگار مانده!

تعبير به آثارا فى الارض - همانگونه كه در تفسير آيه ۲۱ همين سوره كه شبيه آن است گفته ايم - ممكن است اشاره به پيشرفت گسترده كشاورزى آنها باشد (چنانكه در آيه ۹ سوره روم آمده ) و يا اشاره به ساختمانهاى عظيم و بناهاى محكم اقوام پيشين در دل كوهها و بر صحنه دشتها (چنانكه در آيات ۱۲۸ و ۱۲۹ شعرا بيان شده است ).

ولى به هر حال (نيروهائى را كه به دست مى آوردند هرگز به هنگام وزش طوفان بلا و عذاب الهى نتوانست آنها را بى نياز سازد و نجات دهد)( فما اغنى عنهم ما كانوا يكسبون ) .

بلكه تمام اين قدرتها در لحظاتى كوتاه در هم كوبيده شدند، كاخها رويهم ريختند و ويران گشتند، و لشكريان عظيم و قدرتمند همچون برگ خزان بر زمين افتادند، و يا در ميان امواج كوه پيكر دفن شدند!

جائى كه آنها با آنهمه قدرت چنين سرنوشتى پيدا كردند، اين مشركان ضعيف و ناتوان مكه كه در برابر آنها چيزى به حساب نمى آيند چه مى انديشند؟!

در آيه بعد به چگونگى برخورد آنها با پيامبران و معجزات و دلائل روشن انبياء اشاره كرده مى گويد: (هنگامى كه رسولان آنها با معجزات و دلائل روشن به سراغ آنها آمدند از آنان روى گرداندند، و تنها به معلوماتى كه خود داشتند دل بستند و خوشحال بودند، و غير آن را هيچ شمردند)( فلما جائتهم رسلهم بالبينات فرحوا بما عندهم من العلم ) .

و همين امر سبب شد تا (آنچه را از عذاب و تهديدهاى الهى به باد استهزا مى گرفتند بر سر آنان فرود آيد)( و حاق بهم ما كانوا به يستهزؤن ) .

در اينكه منظور از اين علم و دانشى كه آنها به آن مغرور بودند، و خود را با داشتن آن بينياز از تعليمات انبيا مى ديدند، چه بوده است؟ مفسران احتمالات مختلفى داده اند كه همه با هم قابل جمع است:

۱ - شبهات واهى و سفسطه هاى بى اساسى را علم مى پنداشتند و به آن تكيه مى كردند كه نمونه هاى متعددى از آن در آيات قرآن منعكس است. گاه مى گفتند من يحيى العظام و هى رميم: (چه كسى مى تواند اين استخوانهاى پوسيده را زنده كند)؟ (يس - ۷۸).

و گاه مى گفتند ا ئذا ضللنا فى الارض ا ئنا لفى خلق جديد (آيا هنگامى كه خاك شديم و در زمين گم شديم ممكن است بار ديگر آفرينش تازه اى بيابيم ) (سجده - ۱۰).

گاه مى افزودند:( ما هى الا حياتنا الدنيا نموت و نحيا و ما يهلكنا الا الدهر ) (جز زندگى اين دنيا چيزى در كار نيست، گروهى مى ميرند و گروهى متولد مى شوند و جز طبيعت ما را هلاك نمى كند)! (جاثيه - ۲۴). و امثال اين ادعاهاى واهى و بدون دليل كه علمش مى پنداشتند.

۲ - منظور علوم مربوط به دنيا و تدبير زندگى است همانگونه كه قارون مدعى آن بود، و مى گفت:( انما اوتيته على علم عندى ) (اين ثروت را به خاطر آگاهى خاصى كه نزد من بوده است به دست آورده ام )! (قصص ‍ - ۷۸).

۳ - منظور علوم و دانشهائى همچون دلائل عقلى و فلسفى خواه در شكل رسميش يا غير رسمى كه گروهى با داشتن اينگونه علوم خود را از پيامبران بى نياز مى بينند، چه در گذشته چه در حال!

و همانگونه كه گفتيم اين تفسيرها منافات با يكديگر ندارد، هدف اين است كه با اتكاى به علوم محدود بشرى، خواه در معارف عقلى و اعتقادات يا در دنيا و يا شبهات واهى كه آن را علم مى پنداشتند، علومى را كه از سرچشمه وحى صادر شده بود نفى مى كردند و به باد استهزا مى گرفتند، و به علوم اندك خود خوشحال بودند و خويشتن را به كلى از انبيا بى نياز مى ديدند.

اما قرآن نتيجه اين خودخواهى و غرور را در آيات بعد چنين بيان كرده: هنگامى كه شدت عذاب ما را ديدند، عذابى كه براى ريشه كن كردن آنها نازل شده بود و فرمان قطعى پروردگار را در زمينه نابوديشان به همراه داشت، از كرده خود پشيمان شدند، خود را موجودى ضعيف و ناتوان ديدند و رو به درگاه حق آوردند و فريادشان بلند شد و گفتند: اكنون به خداوند يگانه ايمان آورديم، و نسبت به معبودهائى كه شريك او مى شمرديم كافر شديم!( فلما راوا باسنا قالوا آمنا بالله وحده و كفرنا بما كنا به مشركين ) .

(اما هنگامى كه عذاب ما را مشاهده كردند ايمان آنها به حالشان سودى نداشت )( فلم يك ينفعهم ايمانهم لما راوا باسنا ) .

چرا كه به هنگام نزول عذاب استيصال درهاى توبه بسته مى شود، و اصولا اينگونه ايمان اضطرارى فايده ايمان اختيارى را نمى تواند داشته باشد، و زائيده آن شرائط فوق العاده است، به همين دليل هر گاه طوفان بلا فرو بنشيند راه گذشته خود را از سر مى گيرند.

و نيز به همين دليل ايمان فرعون به هنگامى كه در ميان امواج نيل افتاد پذيرفته نشد.

اين حكم مخصوص افراد يا اقوام معينى نيست، بلكه چنانكه قرآن در دنبال همين سخن مى گويد: (اين سنت الهى است كه در مورد بندگان گذشته نيز اجرا شده است )( سنت الله التى قد خلت فى عباده ) .

سپس آخرين آيه مورد بحث را به اين جمله پايان مى دهد:

و در آن هنگام كه عذاب الهى دامانشان را فرو گرفت خسران و زيان كافران آشكار شد)( و خسر هنالك الكافرون ) .

آن روز فهميدند كه سرمايه اى جز مشتى غرور و پندار نداشتند، و آنچه را آب حيات خيال مى كردند سرابى بيش نبود، سرمايه هاى وجود خود را همه در اين بيراهه زندگى به هدر داده، و محصولى جز گناه و عذاب اليم الهى فراهم نساخته بودند، چه زيان و خسرانى از اين برتر؟!

و به اين ترتيب سوره مؤ من كه با توصيف حال كافران مغرور آغاز شده بود، با پايان زندگى دردناك آنها خاتمه مى يابد!

نكته:

مغروران به علم

در آيات مختلف اين سوره، چنانكه شرح داده شد، سرچشمه اصلى انحراف و بدبختى گروه كثيرى از مردم را كبر و غرور معرفى مى كند.

تكبرى كه گاه از داشتن امكانات مالى، و يا كثرت نفرات و نيروى نظامى سرچشمه مى گيرد، و گاه از داشتن مختصر معلوماتى كه آن را فراوان مى پندارد.

نمونه زنده آن را در عصر و زمان خود، و بعد از پيروزيهاى علمى و صنعتى در جوامع پيشرفته مادى با چشم مى بينيم، زيرا مى دانيم يكى از عوامل مؤ ثر نفى مذهب و روى آوردن به مكتبهاى الحادى همان غرور علمى است كه در قرون اخير براى جمعى از دانشمندان علوم طبيعى پيدا شده، آنها با كشف اسرارى از طبيعت و دست يافتن به روزنه هائى از علم آنچنان مست و مغرور شدند كه تصور كردند چيزى در اين عالم جز آنچه آنها مى دانند وجود ندارد، و چون خدا را در آزمايشگاههاى خود حاضر نديدند راه انكار پيش گرفتند!

اين غرور علمى به قدرى گسترش پيدا كرد كه اصلا مذهب و وحى انبياء را زائيده جهل يا ترس بشر پنداشتند و گفتند: با فرا رسيدن دوران شكوفائى علم ديگر نيازى به اين مسائل نيست!

حتى گاه پا را از اين فراتر نهادند و دوران زندگى بشر را از نظر فكرى به چهار دوران تقسيم كردند:

۱ - دوران افسانه ها ۲ - دوران مذهب! ۳ - دوران فلسفه ۴ - دوران علم كه منظورشان علوم طبيعى و تجربى بود!

البته آكنده بودن مذاهبى كه در محيط فعاليت اين گروه از دانشمندان وجود داشت از خرافات بسيار، به اين هدف باطل نيز كمك كرد، (منظور عمدتا خرافات ارباب كليسا است ) و به اين ترتيب به گمان خود براى هميشه مذهب و تعليمات انبيا را از صحنه زندگى بشر بيرون ساختند.

ولى خوشبختانه اين مستى و غرور ديرى نپاييد و عوامل ديگرى دست به دست هم داد و بر اين پندارهاى بياساس خط بطلان كشيد و به مصداق آيات فوق (هنگامى كه به علوم خود مغرور شدند باس الهى دامانشان را گرفت و فريادهايشان بجائى نرسيد).

از يكسو جنگهاى جهانى اول و دوم نشان داد كه پيشرفتهاى علمى و صنعتى بشر نه تنها او را خوشبخت نكرده، بلكه او را از هر زمان به لبه پرتگاه نزديكتر ساخته است.

از سوى ديگر بروز انواع مفاسد اخلاقى و اجتماعى، و بروز انواع نابسامانيها، قتلها و كشتارها و بيماريهاى روانى و انواع تجاوزهاى مالى و ناموسى، نشان داد كه علوم انسانى هرگز نتوانسته است به تنهائى جلو نابسامانيها را بگيرد، بلكه بد آموزيهائى كه معمولا از آن جدا نيست گاهى بر دامنه آن افزوده است.

از سوى سوم معماهاى فراوانى كه در علوم پيدا شد و انسان خود را از حل آن عاجز ديد، و دنياهاى وسيعى كه در برابر ديدگان او خودنمائى كرد (چه عوالم بسيار بزرگ و چه فوق العاده كوچك ) و خود را از شناخت آن ناتوان مشاهده كرد، سبب شد كه بار ديگر دست به دامان تعليمات انبيا بزند، و گروه عظيمى دوباره به سايه وحى باز گردند، و درمان اين بيماريهاى جانكاه را در دستورات انبياء جستجو كنند. كليساها رونق گرفت تعليمات مذهبى جزء برنامه زندگى بسيارى شد.

در اين ميان (اسلام ) با تعليمات ويژه و مترقى و جامع خود بروز و ظهور تازه اى يافت، و حركتها به سوى شناخت اسلام اصيل شروع شد.

اميد است پيش از آنكه باس الهى بار ديگر دامان گروهى از مردم اين جهان را بگيرد اين بيدارى همگانى شود، و آثار آن غرور محو و نابود گردد تا به خسران و زيان منتهى نگردد.

پروردگارا! ما را از مركب غرور فرود آور، و از كبر و لجاجت و خود خواهى كه مايه هلاكت و بدبختى و شرمسارى است حفظ فرما.

خداوندا! دنياى ما را نيز بيدار كن، و پيش از آنكه باس شديدت دامان مردم عصر ما را فرو گيرد به سايه پر مهر تعليمات پيامبرانت باز گردان.

بار الها! ما را از آن گروه قرار ده كه از سرگذشت ديگران پند مى گيرند، تا سرگذشت ما پندى براى ديگران نشود.

سوره سجده

مقدمه

اين سوره در مكه نازل شده و داراى ۵۴ آيه است

محتواى سوره ( فصلت )

اين سوره به حكم اينكه از سوره هاى مكى است ويژگيهاى سوره هاى مكى را كه تاءكيد بر معارف اسلامى و مسائل اعتقادى و انذار و بشارت است در بردارد، و در عين حال مسائلى در آن مطرح است كه در سوره هاى ديگر قرآن مطرح نشده، و از مختصات اين سوره است.

رويهمرفته محتواى اين سوره را مى توان در چند بخش خلاصه كرد:

۱ - توجه به قرآن و بحثهاى فراوانى پيرامون آن كه در آيات مختلف اين سوره آمده است، و از جمله بقاء حاكميت قرآن و تسلط منطقى آن در تمام ادوار و اعصار كه در آيه ۴۱ و ۴۲ اين سوره به آن اشاره شده است، و صريحا مى گويد: (اين كتابى است شكست ناپذير كه باطل هرگز بر آن غلبه نخواهد كرد) و در عين حال دليلى است بر عدم تحريف قرآن در طول تاريخ، و همچنين موضعگيريهاى سرسختانه دشمنان در مقابل اين كتاب آسمانى تا آنجا كه مردم را از شنيدن آيات قرآن نهى مى كردند.

۲ - توجه به آفرينش آسمان و زمين، مخصوصا آغاز آفرينش جهان از ماده گازى شكل (دخان ) و مراحل پيدايش كره زمين و كوهها و گياهان و حيوانات.

۳ - اشاراتى به سرگذشت اقوام مغرور و سركش پيشين، از جمله قوم عاد و ثمود، و سرنوشت دردناك آنها و اشاره كوتاهى به داستان موسى (عليه‌السلام ).

۴ - انذار و تهديد مشركان و كافران مخصوصا با ذكر آيات تكان دهنده اى درباره قيامت و گواهى اعضاى بدن حتى پوست تن انسان، و توبيخ شديد پروردگار نسبت به آنها به هنگامى كه در برابر عذاب الهى قرار مى گيرند.

۵ - پاره اى از دلائل رستاخيز و قيامت و خصوصيات و ويژگيهاى آن.

۶ - مواعظ و اندرزهاى گوناگون كه در لابلاى مباحث فوق آمده و به آنها روح و حيات بيشترى مى بخشد، مخصوصا دعوت به استقامت در راه حق، و طريقه برخورد منطقى با دشمنان و طرز راهنمائى آنها به آئين خداوند.

۷ - سرانجام سوره را با بحث جالب و كوتاهى پيرامون آيات آفاقى و انفسى پروردگار و بازگشتى بر مساله معاد پايان مى بخشد.

فضيلت تلاوت اين سوره

در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام مى خوانيم: من قرا (حم السجدة ) اعطى بكل حرف منها عشر حسنات: هر كس كه (حم سجده ) را بخواند خداوند به تعداد هر حرفى از آن ده حسنه به او عطا مى كند).

در حديث ديگرى از امام صادق (عليه‌السلام ) آمده است: من قرا (حم السجدة ) كانت له نورا يوم القيامة مد بصره، و سرورا، و عاش ‍ فى هذه الدنيا مغبوطا محمودا: (كسى كه (حم سجده ) را تلاوت كند اين سوره در قيامت نورى در برابر او مى شود تا آنجا كه چشمش كار مى كند، و مايه سرور و خوشحالى او خواهد بود، و در اين دنيا نيز مقامى شايسته پيدا مى كند كه مايه غبطه ديگران مى شود).

در حديث ديگرى از (بيهقى ) نقل شده كه (خليل بن مره ) مى گويد: پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) هيچ شب به خواب نميرفت مگر اينكه سوره (تبارك ) و (حم سجده ) را مى خواند.

مسلم است آيات بيدار كننده اين سوره با آنهمه مواعظ روشنى بخش، و آن معارف غنى و پرمايه، در صورتى كه با تلاوت جذب روح انسان گردد، و راهنماى زندگى او شود، نورى براى قيامت، و وسيله مؤ ثرى براى پيروزى او در اين جهان خواهد بود، چرا كه تلاوت مقدمه فكر است، و فكر مقدمه عمل.

نامگذارى اين سوره به (فصلت ) از آيه سوم آن گرفته شده، و به (حم سجده ) از اين جهت است كه با (حم ) آغاز مى شود و آيه ۳۷ آن آيه سجده است.

آيه (30) تا (33) و ترجمه

( و قال الذى أمن يقوم إنى أخاف عليكم مثل يوم الا حزاب ) (30)( مثل دأب قوم نوح و عاد و ثمود و الذين من بعدهم و ما الله يريد ظلما للعباد ) (31)( و يقوم إنى أخاف عليكم يوم التناد ) (32)( يوم تولون مدبرين ما لكم من الله من عاصم و من يضلل الله فما له من هاد ) (33)

ترجمه:

30 - آن مرد با ايمان گفت: اى قوم من، من بر شما از روزى همانند روز (عذاب ) اقوام پيشين خائفم!.

31 - از عادتى همچون عادت قوم نوح و عاد و ثمود و كسانى كه بعد از آنها بودند (از شرك و كفر و طغيان ) مى ترسم و خداوند ظلم و ستمى بر بندگانش نمى خواهد.

32 - اى قوم! من بر شما از روزى كه مردم يكديگر را صدا مى زنند (و از هم يارى مى طلبند و صدايشان به جائى نمى رسد) بيمناكم!

33 - همان روز كه روى مى گردانيد و فرار مى كنيد، اما هيچ پناهگاهى در برابر خداوند براى شما وجود ندارد، و هر كس را خداوند (بخاطر اعمالش گمراه سازد، هدايت كننده اى براى او نيست.

تفسير:

من به شما اخطار مى كنم!

مردم مصر به حكم اينكه در آن زمان نيز نسبتا متمدن و با سواد بودند گفتگوهاى مورخان را درباره اقوام پيشين، اقوامى همچون قوم نوح و عاد و ثمود كه سرزمين آنها غالبا فاصله زيادى از آنها نداشت شنيده بودند، و از سرنوشت دردناك آنها كم و بيش خبر داشتند.

لذا مؤ من آل فرعون بعد از آنكه با نقشه قتل موسى به مخالفت پرداخت و با مقاومت سرسختانه فرعون روبرو شد كه دستور قتل را مجددا تاييد كرد دست از تلاش و كوشش خود بر نداشت، و نمى بايست بردارد، لذا به اين فكر افتاد كه اين بار دست اين قوم سركش را گرفته و به اعماق تاريخ پيشينيان ببرد، و آنها را از تكرار چنان مصائبى در مورد خودشان بيم دهد، شايد بيدار شوند و در تصميم خود تجديد نظر كنند، سخن خود را از اينجا شروع كرد و گفت: اى قوم من! من بر شما از روزى همانند روز مجازات اقوام پيشين مى ترسم( و قال الذى آمن يا قوم انى اخاف عليكم مثل يوم الاحزاب ) .

سپس به شرح اين سخن پرداخت و گفت من از عادت شومى همانند عادت قوم نوح و عاد و ثمود و كسانى كه بعد از آنها بودند بيمناكم( مثل داب قوم نوح و عاد و ثمود و الذين من بعدهم ) .

اين اقوام عادتشان شرك و كفر و طغيان بود، و ديديم به چه سرنوشتى گرفتار شدند؟ گروهى با طوفان كوبنده نابود گشتند، گروهى با تند باد وحشتناك، جمعى با صاعقه هاى آسمانى، و عده اى با زمين لرزه هاى ويرانگر!

آيا احتمال نمى دهيد كه شما هم با اين اصرارى كه بر كفر و طغيان داريد گرفتار يكى از اين بلاهاى عظيم الهى شويد؟! پس به من اجازه دهيد كه بگويم من از چنين آينده شومى در مورد شما خائفم!

آيا دليلى داريد كه شما تافته جدا بافته ايد؟ و اينگونه عذابهاى الهى دامانتان را نخواهد گرفت؟ مگر آنها چه كرده بودند كه آنچنان گرفتار شدند؟ جز اينكه در برابر دعوت پيامبران الهى ايستادند و گاهى پيامبران را كشتند، و يا تكذيب كردند؟

ولى بدانيد هر چه بر سر شما آيد از ناحيه خود شما است چرا كه خداوند ظلم و ستمى بر بندگانش نمى خواهد( و ما الله يريد ظلما للعباد ) .

آنها را به فضل و كرمش آفريده، و نعمتهاى بى شمار به آنها بخشيده، و پيامبرانش را براى هدايت آنها فرستاده است، مخالفت و طغيان بندگان است كه موجب آن عذابهاى دردناك مى شود.

سپس افزود: اى قوم! من بر شما از روزى مى ترسم كه مردم يكديگر را صدا مى زنند از هم يارى مى طلبند و صدايشان به جائى نمى رسد!( و يا قوم انى اخاف عليكم يوم التناد ) .

(التناد) (در اصل (التنادى ) بوده كه ياى آن حذف شده و كسره دال كه دليل بر آن است بر جاى مانده ) از ماده (ندا) به معنى صدا زدن است.

مشهور و معروف در ميان مفسران اين است كه (يوم التناد) از اسامى قيامت است، و هر يك براى نامگذارى قيامت به اين نام توجهى ذكر كرده، كه با هم شباهت زيادى دارند. يكى مى گويد: به خاطر صدا زدن دوزخيان نسبت به بهشتيان است چنانكه قرآن مى گويد( و نادى اصحاب النار اصحاب الجنة ان افيضوا علينا من الماء او مما رزقكم الله ) : (دوزخيان، بهشتيان را صدا مى زنند كه مقدارى از آب و روزيهائى كه خدا به شما داده است به ما ببخشيد، آنها نيز در پاسخ مى گويند:( ان الله حرمهما على الكافرين ) : (خداوند اينها را بر كافران تحريم كرده است ) (اعراف - 50) و يا به خاطر اينكه مردم يكديگر را صدا مى زنند و به هم پناه مى برند و از هم كمك مى خواهند.

و يا اينكه فرشتگان آنها را براى حساب صدا مى زنند و آنها نيز از فرشتگان استمداد مى كنند. و يا اينكه مناديان محشر ندا مى دهند( الا لعنة الله على الظالمين ) : لعنت خدا بر ظالمان است (هود - 18).

يا اينكه مؤ من هنگامى كه نامه اعمال خود را مى بيند از روى شوق فرياد مى زند:( هاؤ م اقرؤ ا كتابيه ) : اين نامه اعمال من است، بياييد اى مردم و آن را بخوانيد! (حاقه - 19).

و كافر در همين هنگام از وحشت فرياد مى كشد:( يا ليتنى لم اوت كتابيه ) : (اى كاش نامه اعمال ما به دست ما داده نمى شد)! (حاقه - 25).

ولى مى توان براى اين آيه معنى وسيعترى را در نظر گرفت كه (يوم التناد) اين دنيا را نيز شامل شود، چرا كه (يوم التناد) مفهومش ‍ تنها روز ندا دادن يكديگر است، و اين تعبير نشانه نهايت عجز و بيچارگى است در زمانى كه كارد.

به استخوان مى رسد، و افرادى كه دستشان از همه جا بريده يكديگر را صدا مى كنند و فريادشان بجائى نمى رسد.

در اين جهان نيز (يوم التناد) فراوان است، روزهائى كه عذاب الهى نازل مى شود، روزهائى كه جامعه ها بر اثر گناهان و خطاهايشان به بن بست كشيده مى شوند، روزهائى كه بحرانها و حوادث سخت همه را تحت فشار قرار مى دهد، فرار مى كنند و پناهگاهى مى جويند اما پناهگاهى وجود ندارد، و همه فرياد مى كشند!

آيه بعد در تفسير يوم التناد مى گويد: (روزى كه روى مى گردانيد و فرار مى كنيد، اما هيچ پناهگاه و نگهدارنده اى در برابر عذاب الهى براى شما نيست )( يوم تولون مدبرين ما لكم من الله من عاصم ) .

آرى كسى را كه خدا (بر اثر اعمالش ) گمراه ساخته هدايت كننده اى براى او نيست( و من يضلل الله فما له من هاد ) .

آنها در اين دنيا از طريق هدايت گمراه مى شوند و در حجابى از جهل و ضلالت فرو مى روند، و در آخرت از طريق بهشت و نعمتهاى الهى گمراه خواهند شد. تعبير فوق ممكن است تلويحا اشاره اى به گفتار فرعون باشد كه مى گفت:( ما اهديكم الا سبيل الرشاد ) : (من شما را جز به راه هدايت و راستى دعوت نمى كنم ) (همين سوره سه آيه قبل ).

آيه (34) و (35) و ترجمه

( و لقد جأكم يوسف من قبل بالبينت فما زلتم فى شك مما جأكم به حتى إذا هلك قلتم لن يبعث الله من بعده رسولا كذلك يضل الله من هو مسرف مرتاب ) (34)( الذين يجدلون فى أيت الله بغير سلطن أتئهم كبر مقتا عند الله و عند الذين أمنوا كذلك يطبع الله على كل قلب متكبر جبار ) (35)

ترجمه:

34 - پيش از اين يوسف با دلائل روشن به سراغ شما آمد، ولى شما همچنان در آنچه او آورده بود ترديد داشتيد، تا زمانى كه از دنيا رفت، گفتيد: هرگز خداوند بعد از او رسولى مبعوث نخواهد كرد، اينگونه خداوند هر اسرافكار ترديد كننده اى را گمراه مى سازد.

35 - همانها كه در آيات الهى بى آنكه براى آنها آمده باشد به مجادله برمى خيزند، كارى كه خشم عظيمى نزد خداوند و نزد كسانى كه ايمان آورده اند بار مى آورد، اينگونه خداوند بر قلب هر متكبر جبارى مهر مى نهد

تفسير:

متكبران جبار از درك صحيح محرومند

در اين آيات همچنان سخنان مؤ من آل فرعون ادامه مى يابد: در يك بررسى اجمالى در آيات گذشته و آينده و آيات مورد بحث چنين به نظر مى رسد كه (مؤ من آل فرعون ) براى نفوذ در قلب تيره فرعون و فرعونيان و زدودن زنگار كبر و كفر از آنها سخنان خود را در پنج شكل و مقطع مطرح كرد:

(مقطع اول ) سخنان دو جانبه و احتياط آميز و دعوت آن قوم كافر طغيانگر به پرهيز از ضرر محتمل بود دائر بر اينكه اگر موسى دروغ بگويد دامن خودش را مى گيرد، و اگر راست بگويد دامان ما را مى گيرد، بترسيد و احتياط را از دست ندهيد.

در (مقطع دوم ) آنها را به سير و مطالعه در احوال اقوام پيشين دعوت مى كند، و از اينكه آنها نيز گرفتار چنان سرنوشت شومى شوند آنها را بر حذر مى دارند.

در (مقطع سوم ) كه در آيات مورد بحث مطرح شده قسمتى از تاريخ خودشان را متذكر مى شود، تاريخى كه چندان فاصله از آنها ندارد و روابط و پيوندهاى آن به هم نخورده است، و آن مساءله نبوت (يوسف ) است كه از اجداد موسى بود، و طرز برخورد آنها با دعوت او را مطرح مى كند.

در آيه اول مى گويد: (پيش از اين، يوسف با دلائل روشن براى هدايت شما آمد)( و لقد جائكم يوسف من قبل بالبينات ) .

(اما شما همچنان در دعوت او شك و ترديد داشتيد)( فما زلتم فى شك مما جائكم به ) .

نه از اين جهت كه دعوت او پيچيدگى داشت، و نشانه ها و دلائل او كافى نبود، بلكه به خاطر ادامه خودكامگيها، سرسختى نشان داديد، و پيوسته اظهار شك و ترديد نموديد.

سپس براى اينكه خود را از هر گونه تعهد و مسئوليت خلاص كنيد و به خودكامگى و هوسرانى خويش ادامه دهيد هنگامى كه يوسف از دنيا رفت گفتيد هرگز خداوند بعد از او رسولى مبعوث نخواهد كرد)( حتى اذا هلك قلتم لن يبعث الله من بعده رسولا ) .

و به خاطر اين روش نادرستتان مشمول هدايت الهى نشديد، آرى (اينگونه خداوند هر اسرافكار ترديد كننده وسوسه گر را گمراه مى كند)( كذلك يضل الله من هو مسرف مرتاب ) .

شما از يكسو راه اسراف و تجاوز از حدود الهى را پيش گرفتيد، و از سوى ديگر در همه چيز شك و ترديد و وسوسه نموديد، و اين دو كار سبب شد كه خداوند دامنه لطفش را از شما بر گيرد، و شما را در وادى ضلالت رها سازد، و جز اين سرنوشتى در انتظارتان نبود.

اكنون هم اگر در برابر دعوت موسى همان روش را پيش گيريد و به بحث و تحقيق نپردازيد، ممكن است او پيامبرى باشد از سوى خدا اما نور هدايتش هرگز بر قلوب مستور و محجوب شما نتابد.

آيه بعد به معرفى (مسرفان مرتاب ) پرداخته مى گويد: (آنها كسانى هستند كه در آيات الهى بدون اينكه دليلى براى آنها آمده باشد به مجادله برمى خيزند( الذين يجادلون فى آيات الله بغير سلطان اتاهم ) .

بى آنكه هيچ دليل روشنى از عقل و نقل براى سخنان خود داشته باشند، در برابر آيات بينات الهى موضعگيرى مى كنند، و با احتمالات نيش ‍ غولى و وسوسه هاى بى اساس و بهانه جوييها به مخالفت خود ادامه مى دهند.

سپس براى نشان دادن زشتى اين عمل مى افزايد: (اينگونه جدال بى اساس در مقابل حق خشم عظيمى نزد خداوند و نزد كسانى كه ايمان آورده اند برمى انگيزد)( كبر مقتا عند الله و عند الذين آمنوا ) .

چرا كه (جدال به باطل ) و موضعگيرى بى دليل و بى منطق در برابر آيات الهى هم مايه گمراهى مجادله كنندگان، و هم اسباب ضلالت ديگران است، نور حق را در محيط خاموش مى كند و پايه هاى حاكميت باطل را محكم مى سازد. و در پايان آيه به دليل عدم تسليم آنها در مقابل حق اشاره كرده مى فرمايد اينگونه خداوند بر قلب هر متكبر جبارى مهر مى نهد!( كذلك يطبع الله على كل قلب متكبر جبار ) .

لجاجتها و عناد در برابر حق پرده اى ظلمانى بر فكر انسان مى اندازد و حس تشخيص را از او مى گيرد، كار به جائى مى رسد كه قلب او همچون يك ظرف در بسته مهر شده مى گردد كه نه محتواى فاسد آن بيرون مى آيد و نه محتواى صحيح و جان پرورى وارد آن مى شود.

آرى كسانى كه به خاطر داشتن اين دو صفت زشت (تكبر و جباريت ) تصميم گرفته اند در مقابل حق بايستند و هيچ واقعيتى را پذيرا نشوند خداوند روح حق طلبى را از آنها مى گيرد، آنچنان كه حق در ذائقه آنها تلخ، و باطل شيرين مى آيد.

مؤ من آل فرعون با اين بيانات كار خود را كرد، و چنانكه از آيات بعد نيز استفاده مى شود تصميم فرعون را دائر بر قتل موسى (عليه‌السلام ) متزلزل ساخت، و يا حداقل آن را به تاءخير انداخت، همان تاءخيرى كه سرانجام خطر را از موسى برطرف ساخت و اين رسالت بزرگى بود كه اين مرد هوشيار و شجاع در اين مرحله حساس انجام داد، و چنانكه بعدا خواهيم ديد احتمالا جان خود را بر سر اين كار نهاد.

آيه (36) و (37) و ترجمه

( و قال فرعون يهمن ابن لى صرحا لعلى أبلغ الا سباب ) (36)( أسباب السموت فأطلع إلى إله موسى و إنى لا ظنه كذبا و كذلك زين لفرعون سوء عمله و صد عن السبيل و ما كيد فرعون إلا فى تباب ) (37)

ترجمه:

36 - فرعون گفت: اى هامان! براى من بناى مرتفعى بساز شايد به وسائلى رسم.

37 - وسائل ( صعود به ) آسمانها، تا از خداى موسى آگاه شوم، هر چند گمان مى كنم او دروغگو باشد، اينچنين اعمال بد فرعون در نظرش ‍ زينت داده شده بود، و او را از راه حق باز داشت، و توطئه فرعون (و فرعون صفتان ) جز به نابودى نمى انجامد.

تفسير:

مى خواهم به آسمان روم تا از خداى موسى خبر گيرم!!

گرچه سخنان (مؤ من آل فرعون ) اين اثر را گذاشت كه فرعون را از تصميم قتل موسى باز داشت، ولى نتوانست فرعون را از مركب غرور پائين آورد و از شيطنت باز دارد، و در مقابل حق به تسليم وادار كند، چرا كه فرعون شايستگى و لياقت آن را نداشت، لذا در ادامه اعمال شيطنت آميز خود به كار تازه اى دست زد و آن مساءله ساختن برج بلند براى صعود به آسمانها و آگاهى از خداى موسى بود! چنانكه در آيات مورد بحث مى خوانيم:

(فرعون گفت: اى هامان! براى من بناى مرتفعى بساز شايد با وسائل و اسبابى مجهز شوم )( و قال فرعون يا هامان ابن لى صرحا لعلى ابلغ الاسباب ) .

(اسبابى كه مرا به آسمانها برساند تا از خداى موسى آگاه شوم، هر چند گمان مى كنم او دروغگو باشد) (اسباب السموات فاطلع الى اله موسى (عليه‌السلام ) و انى لاظنه كاذبا).

آرى (اين چنين اعمال بد فرعون در نظرش زينت داده شده بود و او را از راه حق باز داشت )( كذلك زين لفرعون سوء عمله و صد عن السبيل ) .

(اما توطئه و مكر فرعون جز به زيان و نابودى نمى انجامد)( و ما كيد فرعون الا فى تباب ) .

(صرح ) در اصل به معنى وضوح و روشنى و (تصريح ) به معنى آشكار نمودن، سپس به بناهاى بلند و به قصرهاى زيبا و مرتفع اين كلمه اطلاق شده، چرا كه كاملا واضح و روشن و آشكار است، بسيارى از مفسران و ارباب لغت به اين معنى تصريح كرده اند.

و (تباب ) به معنى خسارت و هلاكت است نخستين چيزى كه در اينجا به نظر مى رسد اين است كه هدف فرعون از اين كار چه بود؟

آيا او واقعا در اين حد از حماقت بود كه فكر مى كرد خداى موسى (عليه‌السلام ) در آسمان است و به فرض كه در آسمان باشد با ساختن يك بناى بلند كه در مقابل كوههاى سطح زمين ارتفاع بسيار ناچيزى دارد مى تواند به آسمان برود؟!

اين مساءله بسيار بعيد به نظر مى رسد، چرا كه فرعون با تمام غرور و تكبرى كه داشته مرد هوشيار و سياستمدارى بود كه ساليان دراز ملت عظيمى را در بند نگه داشته بود و با قدرت بر آنها حكومت مى كرد، و در مورد چنين اشخاصى هر حركتى جنبه شيطانى دارد، بايد قبل از هر چيز به سراغ تحليل انگيزه سياست شيطانى اين امر رفت.

ظاهر اين است فرعون به عنوان چند هدف دست به چنين كارى زد:

1 - او مى خواست وسيله اى براى اشتغال فكرى مردم و انصراف ذهن آنها از مساءله نبوت موسى (عليه‌السلام ) و قيام بنى اسرائيل فراهم آورد، و مساءله ساختن اين بناى مرتفع كه به گفته بعضى از مفسران در زمينى بسيار وسيع با پنجاه هزار مرد بنا و معمار، و كارگران زياد براى فراهم آوردن وسائل ساخته مى شد مى توانست مسائل ديگر را تحت الشعاع قرار دهد، و هر چه بنا بالاتر مى رود توجه مردم را بيشتر به خود جلب كند، و نقل همه محافل و خبر روز همين موضوع باشد و مساءله پيروزى موسى را بر ساحران كه ضربه عظيمى بر پيكر قدرت فرعونيان وارد ساخت موقتا به طاق نسيان زند.

2 - او مى خواست از اين طريق كمك مادى و اقتصادى به توده هاى زحمتكش كند، و كارى هر چند موقت براى بيكاران فراهم سازد تا كمى مظالم او را فراموش كنند و وابستگى مردم از نظر اقتصادى به خزينه او بيشتر گردد.

3 - برنامه اين بود كه بعد از پايان بنا بر فراز آن رود و نگاهى به آسمان كند و احتمالا تيرى در كمان گذارد و پرتاب كند و باز گردد، و براى تحميق مردم بگويد: خداى موسى هر چه بود تمام شد! به سراغ كار خود برويد، و فكرتان راحت باشد! و گرنه براى فرعون روشن بود بناى عظيم او كه از چند صد متر تجاوز نمى كرد سهل است از فراز كوههاى بسيار مرتفع نيز اگر به آسمان نگاه شود منظره آن همان است كه از روى زمين صاف ديده مى شود بدون كمترين تغيير.

قابل توجه اين كه فرعون در برابر موسى (عليه‌السلام ) با گفتن اين سخنان و بيان اين دستور يك گام عقب نشينى مى كند و مى گويد: من مى خواهم درباره خداى موسى تحقيق كنم (فاطلع الى اله موسى ) و مى افزايد: (هر چند او را دروغگو گمان مى كنم ) و به اين ترتيب از مرحله يقين به خلاف مرحله گمان و شك تنزل مى كند.

و نيز قابل توجه اينكه قرآن با جمله( كذلك زين لفرعون سوء عمله و صد عن السبيل و ما كيد فرعون الا فى تباب ) نخست ريشه اصلى انحراف فرعون را كه همان زينت يافتن اعمال زشتش در نظرش به خاطر كبر و غرور و خود خواهى بيان مى دارد، سپس نتيجه آن را كه گمراهى از طريق حق است، و در مرحله سوم شكست نهايى نقشه هاى او را اعلام مى كند، سه جمله كوتاه با سه محتواى غنى. مسلما اين بازى هاى سياسى براى مدت كوتاهى مى تواند مؤ ثر واقع شود، ولى در دراز مدت قطعا با شكست روبرو خواهد شد.

در بعضى از روايات آمده است كه (هامان ) بناى برج فرعونى را آن قدر بالا برد كه ديگر تند بادها اجازه ادامه كار به بناها نمى دادند، نزد فر عون آمد و به او گفت: ديگر ما قادر نيستيم بر ارتفاع بنا بيفزائيم، و چيزى نگذشت كه تند باد سهمگينى وزيد و بنا را واژگون كرد.

و معلوم شد تمام قدرتنمائى فرعون به يك باد بند است!

آيه (38) تا (40) و ترجمه

( و قال الذى أمن يقوم اتبعون أهدكم سبيل الرشاد ) (38)( يقوم إنما هذه الحيوة الدنيا متع و إن الاخرة هى دار القرار ) (39)( من عمل سيئة فلا يجزى إلا مثلها و من عمل صلحا من ذكر أو أنثى و هو مؤ من فأولئك يدخلون الجنة يرزقون فيها بغير حساب ) (40)

ترجمه:

38 - كسى كه (از قوم فرعون ايمان آورده بود گفت: اى قوم! از من پيروى كنيد تا شما را به راه صحيح هدايت كنم.

39 - اى قوم من! اين زندگى دنيا متاع زودگذرى است، و آخرت سراى هميشگى است.

40 - هر كس عمل بدى انجام دهد جز به مانند آن كيفر داده نمى شود، ولى كسى كه عمل صالحى انجام دهد، خواه مرد يا زن، در حالى كه مؤ من باشد وارد بهشت مى شود و روزى بى حسابى به او داده خواهد شد.

تفسير:

از من پيروى كنيد تا راه راست را به شما نشان دهم

گفتيم (مؤ من آل فرعون سخنان خود را در چند مقطع بيان كرد،

آيات كه چهارمين مقطع از سخنان او آمده است كه مقصود خود را از طريق ديگرى دنبال مى كند، و آن توجه دادن به (ناپايدارى زندگى دنيا) و (مسأله معاد و حشر و نشر) است و توجه به آنها بدون شك تاءثير عميقى در تربيت انسانها دارد. نخست مى گويد: (كسى كه ايمان آورده بود صدا زد اى قوم من! از من پيروى كنيد تا من شما را به راه حق ارشاد كنم )( و قال الذى آمن يا قوم اتبعون اهدكم سبيل الرشاد ) .

در چند آيه قبل از اين خوانديم كه فرعون مى گفت: آنچه من مى گويم راه رشد و صلاح است، مؤ من آل فرعون با اين سخنش به مقابله و تكذيب فرعون پرداخته، و به جمعيت مى فهماند كه فريب سخنان وسوسه انگيز فرعون را نخوريد كه برنامه هاى او به شكست و بدبختى مى انجامد، راه اين است كه من مى گويم، راه تقوا و خدا پرستى.

سپس افزود: (اى قوم من! به اين دنيا دل نبنديد كه اين زندگى دنيا متاع زودگذرى است، و آخرت سراى هميشگى و ابدى شما است )( يا قوم انما هذه الحيوة الدنيا متاع و ان الاخرة هى دار القرار ) .

گيرم كه با هزار مكر و فسون ما پيروز شويم و حق را پشت سر اندازيم، دست به انواع ظلم و ستم دراز كنيم، و دامان ما به خونهاى بى گناهان آغشته شود، مگر عمر ما در اين جهان چه اندازه خواهد بود؟ اين چند روز عمر به سرعت مى گذرد، و چنگال مرگ گريبان همه را مى گيرد، و از فراز قصرهاى با شكوه به زير خاك مى كشاند، قرارگاه زندگى ما جاى ديگرى است.

مساءله تنها فانى بودن اين دنيا و باقى بودن سراى آخرت نيست، مساءله مهم مساءله حساب و جزاست: هر كس عمل بدى انجام دهد فقط به اندازه آن به او كيفر داده مى شود، اما كسى كه عمل صالحى انجام دهد خواه مرد باشد يا زن در حالى كه مؤ من باشد وارد بهشت مى شود و روزى بى حسابى به او داده خواهد شد)( من عمل سيئة فلا يجزى الا مثلها و من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤ من فاولئك يدخلون الجنة يرزقون فيها بغير حساب ) .

او در اين سخنان حساب شده اش از يكسو اشاره به عدالت خداوند در مورد مجرمان مى كند كه تنها به مقدار جرمشان جريمه مى شوند.

و از سوى ديگر اشاره به فضل بى انتهاى او كه در مقابل يك عمل صالح پاداش بى حساب به مؤ منان داده مى شود و هيچگونه موازنه اى در آن رعايت نخواهد شد، پاداشى كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و حتى به فكر انسانى خطور نكرده است.

و از سوى سوم لزوم توام بودن ايمان و عمل صالح را ياد آور مى شود.

و از سوى چهارم مساوات مرد و زن در پيشگاه خداوند و در ارزشهاى انسانى.

به هر حال او با اين سخن كوتاه خود اين واقعيت را بيان مى كند كه متاع اين جهان گرچه ناچيز است و ناپايدار، ولى مى تواند وسيله رسيدن به پاداش بى حساب گردد، چه معامله اى از اين پرسودتر؟! ضمنا تعبير به (مثلها) اشاره به اين است كه مجازاتهاى عالم ديگر شبيه همان كارى است كه انسان در اين دنيا انجام داده است، شباهتى كامل و تمام عيار.

تعبير به (غير حساب ) ممكن است اشاره به اين مطلب باشد كه نگاه داشتن حساب عطايا مخصوص كسانى است كه مواهب محدودى دارند و مى ترسند اگر حساب را نگه ندارند گرفتار كمبود شوند، اما كسى كه خزائن نعمتهاى او نامحدود و بى پايان است و هر قدر ببخشد كاستى در آن پيدا نمى شود (زيرا هر قدر از بينهايت بر دارند باز هم بينهايت است!نياز به حسابگرى ندارد.

در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه آيا اين آيه با آيه اى كه مى گويد: هر كس كار نيكى انجام دهد ده برابر پاداش به او عطا مى شود منافات ندارد؟( من جاء بالحسنه فله عشر امثالها ) (انعام 160).

در پاسخ بايد به اين نكته توجه كرد كه ده برابر حداقل پاداش الهى است و لذا در مورد انفاق به هفتصد برابر و بيشتر ارتقا مى يابد، و سرانجام به مرحله پاداش بى حساب مى رسد كه هيچكس جز خدا حد آن را نمى داند.


7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29