تفسیر نمونه جلد ۲۰

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 25977
دانلود: 2685


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 62 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 25977 / دانلود: 2685
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 20

نویسنده:
فارسی

آيه (79) تا (81) و ترجمه

( الله الذى جعل لكم الا نعم لتركبوا منها و منها أكلون ) (79)( و لكم فيها منفع و لتبلغوا عليها حاجة فى صدوركم و عليها و على الفلك تحملون ) (80)( و يريكم أيته فأى أيت الله تنكرون ) (81)

ترجمه:

79 - خداوند كسى است كه چهار پايان را براى شما آفريد تا بعضى را سوار شويد، و از بعضى تغذيه كنيد.

80 - و براى شما در آنها منافع قابل ملاحظه اى (غير از اينها) است، منظور اين است، كه به وسيله آنها به مقصدى كه در دل داريد برسيد، و بر آنها و بر كشتيها سوار مى شويد.

81 - او آياتش را همواره به شما نشان مى دهد، كداميك از آيات او را انكار مى كنيد؟!

تفسير:

منافع گوناگون چهار پايان

بار ديگر در اين آيات به نشانه هاى قدرت خداوند و مواهب گسترده اش ‍ نسبت به انسانها باز مى گردد، و گوشه ديگرى از آن را شرح مى دهد، تا هم به عظمت او آشناتر شوند، و هم حس شكرگزارى را كه وسيله اى براى معرفت الله است در آنها برانگيزد.

مى فرمايد: (خداوند همان كسى است كه چهار پايان را براى شما آفريد،

تا بر آنها سوار شويد، و از آنها تغذيه كنيد)( الله الذى جعل لكم الانعام لتركبوا منها و منها تاكلون ) .

بعضى از آنها تنها براى تغذيه مورد استفاده قرار مى گيرند همچون گوسفند، و بعضى هم براى سوارى و هم براى تغذيه مانند شتر كه هم كشتى بيابانهاى خشك و سوزان است و هم وسيله اى براى تغذيه آدميان!

(انعام ) جمع (نعم ) (بر وزن قلم ) در اصل بر شتر اطلاق مى شده، ولى بعدا توسعه يافته و به شتر و گاو و گوسفند گفته مى شود، اين واژه از كلمه (نعمت ) گرفته شده، به خاطر اينكه يكى از بزرگترين نعمتها براى انسانها چهارپايان محسوب مى شود، حتى امروز كه آنهمه وسايل نقليه سريع السير هوائى و زمينى اختراع شده است باز در بعضى از موارد منحصرا بايد از چهارپايان استفاده كرد، در بيابانهاى شنزار كه عبور وسائل نقليه در آن بسيار مشكل است، و در بعضى از گذرگاههاى باريك كوهستانها تنها وسيله اى كه با آن مى توان عبور كرد هنوز هم چهارپايانند!

اصولا آفرينش چهارپايان با آن خلقتهاى متفاوت، و مخصوصا با آن روح تسليم و قابليت براى رام شدن، در حالى كه در بسيارى از اوقات نيرومندتر از قويترين انسانها هستند، خود نشانه اى از نشانه هاى بزرگ خدا است.

حيوانات كوچك و كم جثه اى را سراغ داريم كه به خاطر توحش براى انسانها سخت خطرناكند، در حالى كه گاهى افسار يك قطار بزرگ از شتران عظيم الجثه را به دست كودكى مى سپارند (و مى برد هر جا كه خاطر خواه اوست )!

از اين گذشته استفاده هاى فراوان ديگرى نيز از آنها مى شود، همانگونه كه در آيه بعد به آن اشاره كرده، مى فرمايد: (و براى شما در آنها منافع قابل ملاحظهاى غير از اينها است )( و لكم فيها منافع ) .

از شير و پشم و پوست و ساير اجزاى آنها استفاده مى كنيد و حتى فضولات بدن آنها نيز در كشاورزى و غيره قابل استفاده است، خلاصه در تمام وجود اين چهارپايان چيزى بى مصرف نيست، تمام مفيد و سودمند است، حتى بعضى از مواد داروئى را از بدن چهارپايان مى گيرند.

(توجه داشته باشيد نكره بودن (منافع ) براى بيان اهميت آن است ).

سپس مى افزايد: (منظور ديگر از آفرينش آنها اين بوده است كه بر آنها سوار شويد و به مقاصدى كه در دل داريد برسيد)( و لتبلغوا عليها حاجة فى صدوركم ) .

بعضى از مفسران اين جمله را به معنى حمل و نقل (بارها) به وسيله چهارپايان دانسته اند كه در جمله هاى قبل به آن اشاره نشده است، ولى اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از (حاجة فى صدوركم ) (حاجتى كه در دل داريد) مقاصد شخصى و غير عمومى باشد مانند استفاده هاى تفريحى، هجرت و سياحت، مسابقه ها و گاه كسب ابهت و مانند آن.

و از آنجا كه اينها همه وسيله مسافرت در خشكى هستند، در پايان آيه مى افزايد: (و بر اين چهارپايان و بر كشتيها سوار مى شويد)( و عليها و على الفلك تحملون ) .

تعبير به (عليها) (بر چهارپايان با اينكه قبلا از آنها سخن به ميان آمده مقدمهاى است براى ذكر (فلك ) (كشتيها) يعنى خداوند در صحرا و دريا وسيله مسافرت و حمل و نقل بارها را در اختيار شما گذاشت تا به سهولت بتوانيد به مقاصد خود برسيد.

در كشتيها خاصيتى آفريد كه با تمام ثقل و سنگينى بر روى آب باقى بماند، و جريان بادها را آنچنان منظم قرار داده كه مى توان از آنها در مسيرهاى معينى پيوسته استفاده كرد و (با آن به ديدار آشنا رسيد).

در آخرين آيه مورد بحث براى تاءكيد و گرفتن اقرار از همگان مى فرمايد: (خدا آياتش را همواره به شما نشان مى دهد، بگوئيد كداميك از آيات خدا را مى توانيد انكار كنيد)؟!( و يريكم آياته فاى آيات الله تنكرون ) .

آيا آيات و نشانه هاى او را در (آفاق ) مى توانيد انكار كنيد يا آيات او را در انفس؟ آيا آيات او را در آفرينش خود از خاك و سپس پيمودن مراحل جنينى، و مراحل بعد از تولد را مى توانيد انكار كنيد، يا نشانه هاى او را در مساله حيات و مرگ؟

و آيا آيات الهى را در آسمان و زمين و آفرينش شب و روز مى توان با ديده انكار نگريست؟ و يا آفرينش وسائلى براى ادامه حيات همچون انعام و چهارپايان؟

بر هر كجا كه بنگريد آثار خدا نمايان است، (كور باد چشمى كه او را نبيند).

به راستى با اينكه آيات و نشانه هاى او براى همگان روشن است چرا گروهى راه انكار را پيش مى گيرند؟

مفسر بزرگ مرحوم طبرسى در پاسخ اين سؤ ال مى گويد: اين انكار ممكن است از سه امر ناشى گردد:

1 - (هوا پرستى ) كه سبب مى شود انسان با شبهات بى اساس ‍ چهره حق را بپوشاند (و به هوى و هوس خويش ادامه دهد، چرا كه قبول حق او را محدود مى سازد، از يكسو وظائفى براى او تعيين مى كند، و از سوى ديگر محدوديتهائى اما هواپرستانى كه نميخواهند نه آن وظائف را بپذيرند و نه اين محدوديتها را به انكار حق برمى خيزند هر چند دلائل آن روشن و آشكار باشد).

2 - (تقليد و پيروى كوركورانه ) (از ديگران مخصوصا از پيشينيان ) كه آن نيز پرده بر چهره حق مى افكند.

3 - (پيشداوريهاى غلط) و اعتقادهاى فاسد پيشين كه در ذهن رسوخ يافته مانع از بررسى و مطالعه بيطرفانه در آيات حق مى گردد، لذا از درك آنها عاجز مى ماند.

آيه (82) تا (85) و ترجمه

( أفلم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عقبة الذين من قبلهم كانوا أكثر منهم و أشد قوة و أثارا فى الا رض فما أغنى عنهم ما كانوا يكسبون ) (82)( فلما جأتهم رسلهم بالبينت فرحوا بما عندهم من العلم و حاق بهم ما كانوا به يستهزؤن ) (83)( فلما رأوا بأسنا قالوا أمنا بالله وحده و كفرنا بما كنا به مشركين ) (84)( فلم يك ينفعهم إيمنهم لما رأوا بأسنا سنت الله التى قد خلت فى عباده و خسر هنالك الكفرون ) (85)

ترجمه:

82 - آيا آنها روى زمين سير نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه پيش از آنها بودند چه شد؟

همانها كه نفراتشان از اينها بيشتر، و قوت و آثارشان در زمين فزونتر بود، هرگز آنچه را به دست مى آوردند نتوانست آنها را (در برابر عذاب الهى ) بى نياز سازد.

83 - هنگامى كه رسولان آنها با دلائل روشن به سراغ آنان آمدند به معلوماتى كه خود داشتند خوشحال بودند (و غير آن را هيچ مى شمردند) ولى آنچه را (عذاب )

به سخريه مى گرفتند بر آنها فرود آمد!

84 - هنگامى كه شدت عذاب ما را ديدند گفتند: هم اكنون به خداوند يگانه ايمان آوريم و به معبودهائى كه شريك او مى شمرديم كافر شديم.

85 - اما هنگامى كه عذاب ما را مشاهده كردند ايمان آنها به حالشان سودى نداشت، اين سنت الهى در مورد بندگان پيشين او است، و كافران در آن هنگام زيانكار شدند.

تفسير:

به هنگام نزول عذاب، ايمان بيهوده است

اين آيات كه آخرين آيات سوره مؤ من را تشكيل مى دهد در حقيقت يك نوع نتيجه گيرى از بحثهاى گذشته است، زيرا بعد از بيان آنهمه آيات الهى در آفاق و انفس، و آنهمه مواعظ لطيف و دلنشين و گفتگو پيرامون معاد و دادگاه بزرگ رستاخيز، منكران لجوج و كافران مستكبر را، با تهديدهاى شديد و توام با استدلال و منطق مواجه ساخته، و پايان كار آنها را به وضوح بيان مى كند.

نخست ميگويد: آيا آنها بر زمين سير نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه قبل از آنها مى زيستند چگونه شد؟!( ا فلم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قبلهم ) .

اگر در اصالت تاريخ تدوين يافته و آنچه بر صفحات اوراق ثبت شده شك و ترديد دارند در اصالت آثارى كه بر صفحه زمين از كاخهاى ويران شده شاهان، از استخوانهاى پوسيده در زير خاك، و از ويرانه هاى شهرهاى بلا زده، كه با بيانى رسا ماجراهاى خويش را شرح مى دهند نمى توانند شك كنند.

(همان كسانى كه از نظر تعداد نفرات از آنها بيشتر، و از قوت و آثارشان در زمين از آنها فزونتر بود)( كانوا اكثر منهم و اشد قوة و آثارا فى الارض ) .

كثرت نفرات آنها از قبورشان مى توان شناخت، و قدرت و آثارشان را در زمين از آنچه از آنها به يادگار مانده!

تعبير به آثارا فى الارض - همانگونه كه در تفسير آيه 21 همين سوره كه شبيه آن است گفته ايم - ممكن است اشاره به پيشرفت گسترده كشاورزى آنها باشد (چنانكه در آيه 9 سوره روم آمده ) و يا اشاره به ساختمانهاى عظيم و بناهاى محكم اقوام پيشين در دل كوهها و بر صحنه دشتها (چنانكه در آيات 128 و 129 شعرا بيان شده است ).

ولى به هر حال (نيروهائى را كه به دست مى آوردند هرگز به هنگام وزش طوفان بلا و عذاب الهى نتوانست آنها را بى نياز سازد و نجات دهد)( فما اغنى عنهم ما كانوا يكسبون ) .

بلكه تمام اين قدرتها در لحظاتى كوتاه در هم كوبيده شدند، كاخها رويهم ريختند و ويران گشتند، و لشكريان عظيم و قدرتمند همچون برگ خزان بر زمين افتادند، و يا در ميان امواج كوه پيكر دفن شدند!

جائى كه آنها با آنهمه قدرت چنين سرنوشتى پيدا كردند، اين مشركان ضعيف و ناتوان مكه كه در برابر آنها چيزى به حساب نمى آيند چه مى انديشند؟!

در آيه بعد به چگونگى برخورد آنها با پيامبران و معجزات و دلائل روشن انبياء اشاره كرده مى گويد: (هنگامى كه رسولان آنها با معجزات و دلائل روشن به سراغ آنها آمدند از آنان روى گرداندند، و تنها به معلوماتى كه خود داشتند دل بستند و خوشحال بودند، و غير آن را هيچ شمردند)( فلما جائتهم رسلهم بالبينات فرحوا بما عندهم من العلم ) .

و همين امر سبب شد تا (آنچه را از عذاب و تهديدهاى الهى به باد استهزا مى گرفتند بر سر آنان فرود آيد)( و حاق بهم ما كانوا به يستهزؤن ) .

در اينكه منظور از اين علم و دانشى كه آنها به آن مغرور بودند، و خود را با داشتن آن بينياز از تعليمات انبيا مى ديدند، چه بوده است؟ مفسران احتمالات مختلفى داده اند كه همه با هم قابل جمع است:

1 - شبهات واهى و سفسطه هاى بى اساسى را علم مى پنداشتند و به آن تكيه مى كردند كه نمونه هاى متعددى از آن در آيات قرآن منعكس است. گاه مى گفتند من يحيى العظام و هى رميم: (چه كسى مى تواند اين استخوانهاى پوسيده را زنده كند)؟ (يس - 78).

و گاه مى گفتند ا ئذا ضللنا فى الارض ا ئنا لفى خلق جديد (آيا هنگامى كه خاك شديم و در زمين گم شديم ممكن است بار ديگر آفرينش تازه اى بيابيم ) (سجده - 10).

گاه مى افزودند:( ما هى الا حياتنا الدنيا نموت و نحيا و ما يهلكنا الا الدهر ) (جز زندگى اين دنيا چيزى در كار نيست، گروهى مى ميرند و گروهى متولد مى شوند و جز طبيعت ما را هلاك نمى كند)! (جاثيه - 24). و امثال اين ادعاهاى واهى و بدون دليل كه علمش مى پنداشتند.

2 - منظور علوم مربوط به دنيا و تدبير زندگى است همانگونه كه قارون مدعى آن بود، و مى گفت:( انما اوتيته على علم عندى ) (اين ثروت را به خاطر آگاهى خاصى كه نزد من بوده است به دست آورده ام )! (قصص ‍ - 78).

3 - منظور علوم و دانشهائى همچون دلائل عقلى و فلسفى خواه در شكل رسميش يا غير رسمى كه گروهى با داشتن اينگونه علوم خود را از پيامبران بى نياز مى بينند، چه در گذشته چه در حال!

و همانگونه كه گفتيم اين تفسيرها منافات با يكديگر ندارد، هدف اين است كه با اتكاى به علوم محدود بشرى، خواه در معارف عقلى و اعتقادات يا در دنيا و يا شبهات واهى كه آن را علم مى پنداشتند، علومى را كه از سرچشمه وحى صادر شده بود نفى مى كردند و به باد استهزا مى گرفتند، و به علوم اندك خود خوشحال بودند و خويشتن را به كلى از انبيا بى نياز مى ديدند.

اما قرآن نتيجه اين خودخواهى و غرور را در آيات بعد چنين بيان كرده: هنگامى كه شدت عذاب ما را ديدند، عذابى كه براى ريشه كن كردن آنها نازل شده بود و فرمان قطعى پروردگار را در زمينه نابوديشان به همراه داشت، از كرده خود پشيمان شدند، خود را موجودى ضعيف و ناتوان ديدند و رو به درگاه حق آوردند و فريادشان بلند شد و گفتند: اكنون به خداوند يگانه ايمان آورديم، و نسبت به معبودهائى كه شريك او مى شمرديم كافر شديم!( فلما راوا باسنا قالوا آمنا بالله وحده و كفرنا بما كنا به مشركين ) .

(اما هنگامى كه عذاب ما را مشاهده كردند ايمان آنها به حالشان سودى نداشت )( فلم يك ينفعهم ايمانهم لما راوا باسنا ) .

چرا كه به هنگام نزول عذاب استيصال درهاى توبه بسته مى شود، و اصولا اينگونه ايمان اضطرارى فايده ايمان اختيارى را نمى تواند داشته باشد، و زائيده آن شرائط فوق العاده است، به همين دليل هر گاه طوفان بلا فرو بنشيند راه گذشته خود را از سر مى گيرند.

و نيز به همين دليل ايمان فرعون به هنگامى كه در ميان امواج نيل افتاد پذيرفته نشد.

اين حكم مخصوص افراد يا اقوام معينى نيست، بلكه چنانكه قرآن در دنبال همين سخن مى گويد: (اين سنت الهى است كه در مورد بندگان گذشته نيز اجرا شده است )( سنت الله التى قد خلت فى عباده ) .

سپس آخرين آيه مورد بحث را به اين جمله پايان مى دهد:

و در آن هنگام كه عذاب الهى دامانشان را فرو گرفت خسران و زيان كافران آشكار شد)( و خسر هنالك الكافرون ) .

آن روز فهميدند كه سرمايه اى جز مشتى غرور و پندار نداشتند، و آنچه را آب حيات خيال مى كردند سرابى بيش نبود، سرمايه هاى وجود خود را همه در اين بيراهه زندگى به هدر داده، و محصولى جز گناه و عذاب اليم الهى فراهم نساخته بودند، چه زيان و خسرانى از اين برتر؟!

و به اين ترتيب سوره مؤ من كه با توصيف حال كافران مغرور آغاز شده بود، با پايان زندگى دردناك آنها خاتمه مى يابد!

نكته:

مغروران به علم

در آيات مختلف اين سوره، چنانكه شرح داده شد، سرچشمه اصلى انحراف و بدبختى گروه كثيرى از مردم را كبر و غرور معرفى مى كند.

تكبرى كه گاه از داشتن امكانات مالى، و يا كثرت نفرات و نيروى نظامى سرچشمه مى گيرد، و گاه از داشتن مختصر معلوماتى كه آن را فراوان مى پندارد.

نمونه زنده آن را در عصر و زمان خود، و بعد از پيروزيهاى علمى و صنعتى در جوامع پيشرفته مادى با چشم مى بينيم، زيرا مى دانيم يكى از عوامل مؤ ثر نفى مذهب و روى آوردن به مكتبهاى الحادى همان غرور علمى است كه در قرون اخير براى جمعى از دانشمندان علوم طبيعى پيدا شده، آنها با كشف اسرارى از طبيعت و دست يافتن به روزنه هائى از علم آنچنان مست و مغرور شدند كه تصور كردند چيزى در اين عالم جز آنچه آنها مى دانند وجود ندارد، و چون خدا را در آزمايشگاههاى خود حاضر نديدند راه انكار پيش گرفتند!

اين غرور علمى به قدرى گسترش پيدا كرد كه اصلا مذهب و وحى انبياء را زائيده جهل يا ترس بشر پنداشتند و گفتند: با فرا رسيدن دوران شكوفائى علم ديگر نيازى به اين مسائل نيست!

حتى گاه پا را از اين فراتر نهادند و دوران زندگى بشر را از نظر فكرى به چهار دوران تقسيم كردند:

1 - دوران افسانه ها 2 - دوران مذهب! 3 - دوران فلسفه 4 - دوران علم كه منظورشان علوم طبيعى و تجربى بود!

البته آكنده بودن مذاهبى كه در محيط فعاليت اين گروه از دانشمندان وجود داشت از خرافات بسيار، به اين هدف باطل نيز كمك كرد، (منظور عمدتا خرافات ارباب كليسا است ) و به اين ترتيب به گمان خود براى هميشه مذهب و تعليمات انبيا را از صحنه زندگى بشر بيرون ساختند.

ولى خوشبختانه اين مستى و غرور ديرى نپاييد و عوامل ديگرى دست به دست هم داد و بر اين پندارهاى بياساس خط بطلان كشيد و به مصداق آيات فوق (هنگامى كه به علوم خود مغرور شدند باس الهى دامانشان را گرفت و فريادهايشان بجائى نرسيد).

از يكسو جنگهاى جهانى اول و دوم نشان داد كه پيشرفتهاى علمى و صنعتى بشر نه تنها او را خوشبخت نكرده، بلكه او را از هر زمان به لبه پرتگاه نزديكتر ساخته است.

از سوى ديگر بروز انواع مفاسد اخلاقى و اجتماعى، و بروز انواع نابسامانيها، قتلها و كشتارها و بيماريهاى روانى و انواع تجاوزهاى مالى و ناموسى، نشان داد كه علوم انسانى هرگز نتوانسته است به تنهائى جلو نابسامانيها را بگيرد، بلكه بد آموزيهائى كه معمولا از آن جدا نيست گاهى بر دامنه آن افزوده است.

از سوى سوم معماهاى فراوانى كه در علوم پيدا شد و انسان خود را از حل آن عاجز ديد، و دنياهاى وسيعى كه در برابر ديدگان او خودنمائى كرد (چه عوالم بسيار بزرگ و چه فوق العاده كوچك ) و خود را از شناخت آن ناتوان مشاهده كرد، سبب شد كه بار ديگر دست به دامان تعليمات انبيا بزند، و گروه عظيمى دوباره به سايه وحى باز گردند، و درمان اين بيماريهاى جانكاه را در دستورات انبياء جستجو كنند. كليساها رونق گرفت تعليمات مذهبى جزء برنامه زندگى بسيارى شد.

در اين ميان (اسلام ) با تعليمات ويژه و مترقى و جامع خود بروز و ظهور تازه اى يافت، و حركتها به سوى شناخت اسلام اصيل شروع شد.

اميد است پيش از آنكه باس الهى بار ديگر دامان گروهى از مردم اين جهان را بگيرد اين بيدارى همگانى شود، و آثار آن غرور محو و نابود گردد تا به خسران و زيان منتهى نگردد.

پروردگارا! ما را از مركب غرور فرود آور، و از كبر و لجاجت و خود خواهى كه مايه هلاكت و بدبختى و شرمسارى است حفظ فرما.

خداوندا! دنياى ما را نيز بيدار كن، و پيش از آنكه باس شديدت دامان مردم عصر ما را فرو گيرد به سايه پر مهر تعليمات پيامبرانت باز گردان.

بار الها! ما را از آن گروه قرار ده كه از سرگذشت ديگران پند مى گيرند، تا سرگذشت ما پندى براى ديگران نشود.

سوره سجده

مقدمه

اين سوره در مكه نازل شده و داراى 54 آيه است

محتواى سوره ( فصلت )

اين سوره به حكم اينكه از سوره هاى مكى است ويژگيهاى سوره هاى مكى را كه تاءكيد بر معارف اسلامى و مسائل اعتقادى و انذار و بشارت است در بردارد، و در عين حال مسائلى در آن مطرح است كه در سوره هاى ديگر قرآن مطرح نشده، و از مختصات اين سوره است.

رويهمرفته محتواى اين سوره را مى توان در چند بخش خلاصه كرد:

1 - توجه به قرآن و بحثهاى فراوانى پيرامون آن كه در آيات مختلف اين سوره آمده است، و از جمله بقاء حاكميت قرآن و تسلط منطقى آن در تمام ادوار و اعصار كه در آيه 41 و 42 اين سوره به آن اشاره شده است، و صريحا مى گويد: (اين كتابى است شكست ناپذير كه باطل هرگز بر آن غلبه نخواهد كرد) و در عين حال دليلى است بر عدم تحريف قرآن در طول تاريخ، و همچنين موضعگيريهاى سرسختانه دشمنان در مقابل اين كتاب آسمانى تا آنجا كه مردم را از شنيدن آيات قرآن نهى مى كردند.

2 - توجه به آفرينش آسمان و زمين، مخصوصا آغاز آفرينش جهان از ماده گازى شكل (دخان ) و مراحل پيدايش كره زمين و كوهها و گياهان و حيوانات.

3 - اشاراتى به سرگذشت اقوام مغرور و سركش پيشين، از جمله قوم عاد و ثمود، و سرنوشت دردناك آنها و اشاره كوتاهى به داستان موسى (عليه‌السلام ).

4 - انذار و تهديد مشركان و كافران مخصوصا با ذكر آيات تكان دهنده اى درباره قيامت و گواهى اعضاى بدن حتى پوست تن انسان، و توبيخ شديد پروردگار نسبت به آنها به هنگامى كه در برابر عذاب الهى قرار مى گيرند.

5 - پاره اى از دلائل رستاخيز و قيامت و خصوصيات و ويژگيهاى آن.

6 - مواعظ و اندرزهاى گوناگون كه در لابلاى مباحث فوق آمده و به آنها روح و حيات بيشترى مى بخشد، مخصوصا دعوت به استقامت در راه حق، و طريقه برخورد منطقى با دشمنان و طرز راهنمائى آنها به آئين خداوند.

7 - سرانجام سوره را با بحث جالب و كوتاهى پيرامون آيات آفاقى و انفسى پروردگار و بازگشتى بر مساله معاد پايان مى بخشد.

فضيلت تلاوت اين سوره

در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام مى خوانيم: من قرا (حم السجدة ) اعطى بكل حرف منها عشر حسنات: هر كس كه (حم سجده ) را بخواند خداوند به تعداد هر حرفى از آن ده حسنه به او عطا مى كند).

در حديث ديگرى از امام صادق (عليه‌السلام ) آمده است: من قرا (حم السجدة ) كانت له نورا يوم القيامة مد بصره، و سرورا، و عاش ‍ فى هذه الدنيا مغبوطا محمودا: (كسى كه (حم سجده ) را تلاوت كند اين سوره در قيامت نورى در برابر او مى شود تا آنجا كه چشمش كار مى كند، و مايه سرور و خوشحالى او خواهد بود، و در اين دنيا نيز مقامى شايسته پيدا مى كند كه مايه غبطه ديگران مى شود).

در حديث ديگرى از (بيهقى ) نقل شده كه (خليل بن مره ) مى گويد: پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) هيچ شب به خواب نميرفت مگر اينكه سوره (تبارك ) و (حم سجده ) را مى خواند.

مسلم است آيات بيدار كننده اين سوره با آنهمه مواعظ روشنى بخش، و آن معارف غنى و پرمايه، در صورتى كه با تلاوت جذب روح انسان گردد، و راهنماى زندگى او شود، نورى براى قيامت، و وسيله مؤ ثرى براى پيروزى او در اين جهان خواهد بود، چرا كه تلاوت مقدمه فكر است، و فكر مقدمه عمل.

نامگذارى اين سوره به (فصلت ) از آيه سوم آن گرفته شده، و به (حم سجده ) از اين جهت است كه با (حم ) آغاز مى شود و آيه 37 آن آيه سجده است.