تفسیر نمونه جلد ۲۰

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 26051
دانلود: 2696


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 62 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 26051 / دانلود: 2696
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 20

نویسنده:
فارسی

آيه (26) تا (29) و ترجمه

( و قال الذين كفروا لا تسمعوا لهذا القرءان و الغوا فيه لعلكم تغلبون ) (26)( فلنذيقن الذين كفروا عذابا شديدا و لنجزينهم أسواء الذى كانوا يعملون ) (27)( ذلك جزاء أعدأ الله النار لهم فيها دار الخلد جزاء بما كانوا بايتنا يجحدون ) (28)( و قال الذين كفروا ربنا أرنا الذين أضلانا من الجن و الانس نجعلهما تحت أقدامنا ليكونا من الا سفلين ) (29)

ترجمه:

26 - كافران گفتند: گوش به اين قرآن فرا ندهيد، و به هنگام تلاوت آن جنجال كنيد تا پيروز شويد!

27 - به طور مسلم به كافران عذاب شديدى مى چشانيم، و آنها را به بدترين اعمالى كه انجام مى دادند جزا مى دهيم.

28 - كيفر دشمنان خدا آتش است كه در آن سراى جاويدشان است، جزائى است در مقابل اينكه آيات ما را انكار مى كردند.

29 - كافران گفتند: پروردگارا! آنهائى را كه از جن و انس ما را گمراه كردند به ما نشان ده تا زير پاى خود بگذاريم (و لگدمالشان كنيم ) تا از پستترين مردم باشند!

تفسير:

جنجال كنيد تا صداى دلنواز قرآن را نشنوند!

به تناسب بحثهائى كه درباره بعضى اقوام پيشين، قوم عاد و ثمود، در آيات گذشته آمد، و نيز به تناسب همنشينان بد سيرتى كه حقايق را در نظر انسان وارونه جلوه مى دهند، آيات مورد بحث گوشه اى از انحراف و بدانديشى مشركان عصر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را مجسم مى سازد.

در بعضى از روايات آمده است كه هر گاه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در مكه صداى خود را به تلاوت قرآن مجيد و كلمات شيرين و جذاب و پر محتواى خداوند بلند مى كرد مشركان مردم را از او دور مى كردند، و مى گفتند: سوت و صفير بكشيد، و صدا را به شعر بلند كنيد تا سخنان او را نشنوند!.

قرآن مجيد در آيات فوق به اين معنى اشاره كرده، مى گويد: (كافران گفتند: گوش به اين قرآن فرا ندهيد و به هنگام تلاوت آن لغو و باطل سر دهيد و جنجال كنيد تا غالب شويد)!( و قال الذين كفروا لا تسمعوا لهذا القرآن و الغوا فيه لعلكم تغلبون ) .

اين يك روش قديمى براى مبارزه در برابر نفوذ حق است كه امروز نيز به صورت گسترده تر و خطرناكترى ادامه دارد كه براى منحرف ساختن افكار مردم و خفه كردن صداى مناديان حق و عدالت، محيط را آنچنان پر از جنجال مى كنند، كه هيچكس صداى آنها را نشنود، و با توجه به اينكه (و الغوا) از ماده (لغو) معنى گسترده اى دارد و هر گونه كلام بيهوده اى را شامل مى شود، وسعت اين برنامه روشن خواهد شد.

گاه با جار و جنجال و سوت و صفير.

گاه با داستانهاى خرافى و دروغين.

گاه با افسانه هاى عشقى و هوس انگيز!

گاه از مرحله سخن نيز فراتر رفته، مراكز سرگرمى و فساد، و انواع فيلمهاى مبتذل، و مطبوعات بى محتواى سرگرم كننده، و بازيهاى دروغين سياسى و هيجانهاى كاذب، و خلاصه هر چيزى كه افكار مردم را از محور حق منحرف سازد به وجود مى آورند.

و از همه بدتر اينكه گاه بحثهاى بيهوده اى در ميان دانشمندان يك قوم مطرح مى كنند و چنان آنها را به قيل و قال درباره آن وا مى دارند كه هر گونه مجال تفكر در مسائل بنيادى از آنها گرفته شود.

ولى آيا مشركان توانستند با اين اعمالشان بر قرآن غلبه كنند؟ نه! آنها و شيطنتهايشان بر باد رفت، و قرآن روز به روز گسترده تر و پربارتر شد و در سراسر جهان درخشيدن گرفت.

آيه بعد به مجازات شديد اين گونه افراد اشاره كرده مى فرمايد: (به طور مسلم به كافران - و در صف مقدم آنها، افرادى كه مردم را از شنيدن آيات الهى باز مى داشتند - عذاب شديدى مى چشانيم )( فلنذيقن الذين كفروا عذابا شديدا ) .

اين عذاب ممكن است در دنيا به صورت اسارت و كشته شدن به دست لشكريان ظفرمند اسلام باشد، و يا در آخرت، و يا هر دو.

(و آنها را به بدترين اعمالى كه انجام مى دادند كيفر مى دهيم )( و لنجزينهم اسوء الذى كانوا يعملون ) .

چه عملى بدتر از كفر و شرك، و انكار آيات الهى، و مانع شدن مردم از شنيدن سخنان حق است؟

با اين كه مجازات همه اعمال خود را خواهند ديد چرا تنها روى (اسوء) (بدترين آنها) تكيه شده است؟

اين تعبير ممكن است به خاطر اين باشد كه موضوع مجازات را با تاءكيد و تهديد جدى ترى روشن سازد و نيز اشاره اى باشد به مانع شدن مردم از شنيدن صداى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بزرگ خدا.

تعبير به (كانوا يعملون ) دليل بر اين است كه بيشتر روى اعمالى تكيه مى شود كه پيوسته آن را ادامه مى دادند، و به عبارت ديگر يك لغزش دفعى نبوده بلكه يك برنامه هميشگى براى آنها بوده است.

سپس براى تأكيد بيشتر مى افزايد: (اين كيفر دشمنان الهى است، آتش ‍ سوزان جهنم )!( ذلك جزاء اعداء الله النار ) .

اما نه آتشى موقتى و زودگذر بلكه (براى آنها در آتش، خانه ابدى است )( لهم فيها دار الخلد ) .

آرى (آنها به اين عذاب شديد و دردناك مجازات مى شوند، به خاطر اين كه آيات ما را انكار مى كردند)( جزاء بما كانوا باياتنا يجحدون ) .

نه تنها آيات الهى را انكار مى كردند، بلكه ديگران را نيز از شنيدن آن باز مى داشتند.

(يجحدون ) از ماده (جحد) (بر وزن عهد) به طورى كه راغب در مفردات مى گويد در اصل به معنى نفى چيزى است كه در دل اثبات آن است، يا اثبات چيزى كه در قلب نفى آن است، و به تعبير ديگر انكار كردن واقعيات با علم به آنها است و اين بدترين نوع كفر است (شرح بيشتر پيرامون اين موضوع را در جلد 15 صفحه 412 ذيل آيه 14 نمل مطالعه كنيد).

از آنجا كه انسان وقتى به بلائى مبتلا مى شود مخصوصا اگر بلاى سخت و سنگينى باشد به فكر مسبب اصلى مى افتد، تا او را پيدا كند و انتقام خود را از او بگيرد، گاه مى خواهد اگر دستش برسد عامل اصلى را قطعه قطعه كند، لذا در آخرين آيه مورد بحث به چنين حالتى كه براى كفار در دوزخ پيدا مى شود اشاره كرده مى فرمايد: (كافران مى گويند: پروردگارا! آنهائى را كه از جن و انس ما را گمراه كردند به ما نشان ده تا آنها را زير پاى خود بگذاريم، لگدمالشان كنيم! تا از پستترين مردم باشند)!( و قال الذين كفروا ربنا ارنا الذين اضلانا من الجن و الانس ‍ نجعلهما تحت اقدامنا ليكونا من الاسفلين ) .

آنها يك عمر بالاى سر ما بودند، و ما را به مسيرهاى بدبختى كشاندند، اكنون آرزوى ما اين است كه آنها را زير پا قرار دهيم، تا سوز دل ما فرونشيند! همان كسانى كه به ما مى گفتند: گوش به سخنان محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ندهيد، او ساحر است، او مجنون است، و هذيان مى گويد، آنها جار و جنجال مى كردند تا ما صداى او را نشنويم و آهنگ دلربايش در دل ما مؤ ثر نشود، از رستم و اسفنديار و افسانه هاى ديگر به هم مى بافتند تا ما را سرگرم كنند، حالا مى فهميم كه آب حيات جاويدان در سخنان او جارى بوده، و نغمه هاى دلنوازش همچون نفس مسيحا مردگان را زنده مى كرده، ولى افسوس كه ديگر دير شده است.

بدون شك منظور از جن و انس در اينجا گروه شياطين و انسانهاى اغواگر شيطان صفت هستند، نه دو شخص معين، و تثنيه بودن فعل در جائى كه فاعل دو گروه باشد مانعى ندارد، همانگونه كه در آيه (فباى الاء ربكما تكذبان ) آمده است. بعضى از مفسران در تفسير جمله (ليكونا من الاسفلين ) چنين گفته اند: منظور اين است كه اغواگران جن و انس در پائين ترين دركات جهنم قرار گيرند، ولى ظاهر همان معنى است كه قبلا گفته شد و آن اينكه آنها از شدت خشمشان مى خواهند اين اغواگران كه در دنيا برترين مقام را داشتند در آنجا زير پاى پيروانشان قرار گيرند و مقام پستترين را داشته باشند.

آيه (30) تا (32) و ترجمه

( إن الذين قالوا ربنا الله ثم استقموا تتنزل عليهم الملئكة ألا تخافوا و لا تحزنوا و أبشروا بالجنة التى كنتم توعدون ) (30)( نحن أولياؤ كم فى الحيوة الدنيا و فى الاخرة و لكم فيها ما تشتهى أنفسكم و لكم فيها ما تدعون ) (31)( نزلا من غفور رحيم ) (32)

ترجمه:

30 - كسانى كه گفتند پروردگار ما خداوند يگانه است سپس استقامت كردند، فرشتگان بر آنها نازل مى شوند كه نترسيد و غمگين مباشيد، و بشارت باد بر شما به آن بهشتى كه به شما وعده داده شده است.

31 - ما ياران و مددكاران شما در زندگى دنيا و در آخرت هستيم و براى شما هر چه بخواهيد در بهشت فراهم است و هر چه طلب كنيد به شما داده مى شود.

32 - اينها به عنوان پذيرائى از سوى خداوند غفور و رحيم است.

تفسير:

نزول فرشتگان بر مؤ منان با استقامت مى دانيم روش قرآن براى تبيين مطالب اين است كه امور متضاد را در برابر هم قرار مى دهد تا با مقايسه با يكديگر وضع آنها به خوبى روشن گردد، و از آنجا كه در آيات گذشته سخن از منكران لجوجى در ميان بود كه بر كفر پافشارى داشتند، و خداوند آنها را به عذابها و كيفرهاى مختلف تهديد مى كند، در آيات مورد بحث سخن از مؤ منانى است كه در ايمانشان راسخ و پا بر جا هستند، و خداوند به هفت پاداش و موهبت كه براى آنها قرار داده اشاره مى كند كه غالبا نقطه مقابل كيفرهاى گذشته است.

نخست مى گويد: (كسانى كه مى گويند پروردگار ما الله است، سپس ‍ بر سر گفته خود مى ايستند و كمترين انحرافى پيدا نمى كنند، و آنچه لازمه آن است در عمل و گفتار نشان مى دهند فرشتگان الهى بر آنها نازل مى شوند كه نترسيد و غمگين مباشيد)( ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة الا تخافوا و لا تحزنوا ) .

چه تعبير جامع و جالبى كه در حقيقت همه نيكيها و صفات برجسته را در بر دارد، نخست دل به خدا بستن و ايمان محكم به او پيدا كردن، سپس تمام زندگى را به رنگ ايمان در آوردن و در محور آن قرار دادن.

بسيارند كسانى كه دم از عشق الله مى زنند، ولى در عمل استقامت ندارند، افرادى سست و ناتوانند كه وقتى در برابر طوفان شهوات قرار مى گيرند با ايمان وداع كرده، و در عمل مشرك مى شوند، و هنگامى كه منافعشان به خطر مى افتد همان ايمان ضعيف و مختصر را نيز از دست مى دهند.

على (عليه‌السلام ) در يكى از خطبه هاى نهج البلاغه اين آيه را با عبارت گويا و پر معنائى تفسير مى كند و بعد از تلاوت آن مى فرمايد: و قد قلتم (ربنا الله ) فاستقيموا على كتابه و على منهاج امره و على الطريقة الصالحة من عبادته، ثم لا تمرقوا منها، و لا تبتدعوا فيها، و لا تخالفوا عنها:

(شما گفتيد پروردگار ما (الله ) است اكنون بر سر اين سخن پايمردى كنيد، بر انجام دستورهاى كتاب او، و در راهى كه فرمان داده، و در طريق پرستش شايسته او، استقامت به خرج دهيد، از دايره فرمانش ‍ خارج نشويد، در آئين او بدعت مگذاريد و هرگز با آن مخالفت نكنيد).

در حديث ديگرى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى خوانيم كه اين آيه را تلاوت فرمود سپس افزود: قد قالها الناس، ثم كفر اكثرهم، فمن قالها حتى يموت فهو ممن استقام عليها:

(گروهى اين سخن را گفتند سپس اكثر آنها كافر شدند، اما كسى كه اين سخن را بگويد و همچنان به آن تداوم دهد تا مرگش فرا رسد او از كسانى است كه بر آن استقامت كرده ).

و اگر مى بينيم در حديثى كه از امام على بن موسى الرضا (عليه‌السلام ) نقل شده در پاسخ سؤ ال از تفسير (استقامت ) فرمود: هى و الله ما انتم عليه: (استقامت همان روش ولايتى است كه شما داريد) به معنى اين نيست كه مفهوم آيه در مساله ولايت خلاصه شود بلكه چون پذيرش رهبرى ائمه اهل بيت (عليه‌السلام ) ضامن بقاء خط توحيد و روش اصيل اسلام و ادامه عمل صالح است، استقامت را به اين معنى تفسير فرموده است.

كوتاه سخن اين كه ارزش انسان كه در ايمان و عمل صالح خلاصه مى شود در اين آيه در جمله( قالوا ربنا الله ثم استقاموا ) منعكس شده، و لذا در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمده كه شخصى خدمتش عرض كرد: اخبرنى بامر اعتصم به: (دستورى به من ده كه به آن چنگ زنم و در دنيا و آخرت اهل نجات شوم ).

پيغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: قل ربى الله ثم استقم: (بگو پروردگار من الله است و بر اين گفته خود به ايست )!

سپس مى گويد: پرسيدم: (خطرناكترين چيزى كه بايد از آن بترسم چيست )؟ پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) زبانش را گرفت و فرمود: (اين )!

اكنون به بينيم كسانى كه اين دو اصل مهم را در وجود خود زنده مى كنند مشمول چه مواهبى از سوى خدا هستند.

قرآن در اين آيات به هفت موهبت بزرگ اشاره مى كند مواهبى كه از سوى فرشتگان الهى كه بر آنها نازل مى شوند به آنها بشارت داده مى شود.

آرى كار انسان بجائى مى رسد كه در پرتو ايمان و استقامت فرشتگان بر او نازل مى گردند و پيام الهى را كه سراسر لطف و مرحمت است به او اعلام مى دارند.

پس از نخستين و دومين بشارت در مورد عدم (خوف ) و (حزن )كه به آن اشاره شد.

در سومين مرحله مى گويند: (بشارت باد بر شما به آن بهشتى كه به آن وعده داده مى شديد)( و ابشروا بالجنة التى كنتم توعدون ) .

و در چهارمين بشارت مى افزايند: (ما ياران و مددكاران شما در زندگى دنيا و در آخرت هستيم ) هرگز شما را تنها نمى گذاريم، در نيكيها به شما كمك مى كنيم، و از لغزشها شما را حفظ مى نمائيم تا وارد بهشت شويد( نحن اوليائكم فى الحياة الدنيا و فى الاخرة ) .

در پنجمين بشارت مى گويند: در بهشت براى شما هر چه بخواهيد از مواهب و نعمتها فراهم است و هيچ قيد و شرطى در كار نيست( و لكم فيها ما تشتهى انفسكم ) .

ششمين بشارت اين كه نه تنها نعمتهاى مادى و آنچه دلخواه شما است به شما مى رسد، بلكه (آنچه از مواهب معنوى طلب كنيد در اختيار شما است )( و لكم فيها ما تدعون ) .

و بالاخره هفتمين و آخرين مژده اى كه به آنها مى دهند اين است كه شما ميهمان خدا در بهشت جاويدان او هستيد، و (همه اين نعمتها به عنوان پذيرائى يك ميزبان از يك ميهمان گرامى از سوى پروردگار غفور و رحيم به شما ارزانى داشته مى شود) (نزلا من غفور رحيم ).

نكته ها:

در اين آيات و تعبيرات كوتاه و پر معنيش، نكته هاى ظريف و فراوانى نهفته است: 1 - آيا نزول فرشتگان بر مؤ منان با استقامت به هنگام مرگ و انتقال از اين عالم به جهان ديگر است؟ همانگونه كه جمعى از مفسران احتمال داده اند، يا در سه موقف (به هنگام مرگ ) و (به هنگام ورود در قبر) و (به هنگام زنده شدن در رستاخيز) به سراغ آنها مى آيند؟

و يا اينكه اين بشارتها دائمى و مستمر است كه با الهامهاى معنوى اين حقايق را در گوش جان مؤ منان پيوسته مى خوانند، هر چند به هنگام مرگ يا ورود در عرصه محشر صداى فرشتگان رساتر و روشنتر مى شود؟

از آنجا كه آيه قيد و شرطى ندارد با معنى اخير سازگارتر است، به خصوص اينكه فرشتگان در چهارمين بشارت مى گويند: (ما دوستان شما در دنيا و آخرت هستيم ) و اين دليل بر آن است كه اين مژده ها را به هنگامى كه آنها در دنيا زنده اند از فرشتگان مى شنوند، اما نه بشارتى با زبان و الفاظ، بلكه بشارتهائى كه مؤ منان با گوش جان مى شنوند، و در مشكلات و گرفتاريها در اعماق دل احساس مى كنند و آرامش ‍ مى يابند.

درست است كه در روايات متعددى اين آيه تفسير به زمان فرا رسيدن مرگ شده است، ولى در روايات ديگرى نيز تفسير به معنى گسترده ترى كه حال حيات را نيز شامل مى شود گرديده.

و از مجموع اين روايات مى توان نتيجه گرفت كه ذكر خصوص حال مرگ به عنوان يك مصداق روشن از اين مفهوم وسيع و گسترده است، و مى دانيم تفسيرهائى كه در روايات وارد شده غالبا به صورت بيان مصاديق روشن است.

به هر حال اين بشارتهاى فرشتگان الهى است كه در روح و جان انسان با ايمان و پر استقامت پرتوافكن مى شود، در طوفانهاى سخت زندگى به آنها نيرو و توان مى بخشد، و در پرتگاهها و لغزشگاهها به آنها ثبات قدم مى دهد.

2 - در اينكه ميان (خوف ) و (حزن ) چه تفاوتى است؟ جمعى از مفسران گفته اند: خوف و ترس مربوط به حوادث بيمناك آينده است، و (حزن ) و اندوه مربوط به حوادث ناگوار گذشته، به اين ترتيب فرشتگان به آنها مى گويند، نه از حوادث سختى كه در پيش ‍ داريد، چه در دنيا و چه در هنگام مرگ و چه در مراحل رستاخيز نگران باشيد، و نه از گناهان گذشته خود يا فرزندانى كه از شما در دنيا باقى ميمانند غمى به دل راه دهيد.

تقديم (خوف ) بر (حزن ) نيز ممكن است به همين ملاحظه باشد كه نگرانى انسان با ايمان بيشتر از حوادث آينده، مخصوصا دادگاه محشر است.

بعضى نيز گفته اند ترس و خوف در برابر عذاب است، و اندوه و حزن در برابر از دست رفتن ثواب، و فرشتگان الهى آنها را به لطف پروردگار در هر دو قسمت اميدوار مى سازند.

3 - تعبير به (كنتم توعدون ) (وعده داده مى شديد) تعبير جامعى است كه همه اوصاف بهشت را در نظر مؤ منان با استقامت تداعى مى كند، يعنى بهشت با تمام اوصافى كه شنيده ايد، با حور و قصورش، و با مواهب معنوى و روحانيش، با نعمتهاى بسيار گرانقدرى كه به گفته قرآن هيچكس از آن آگاه نيست، و به ذهن كسى خطور نكرده، فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين ) (الم سجده 17) همه و همه در اختيار شما است.

4 - در چهارمين مژده فرشتگان خود را يار و ياور مؤ منين در دنيا و آخرت معرفى مى كنند كه در حقيقت نقطه مقابل آيات گذشته است كه كفار بى ايمان از اوليا و رهبران گمراه و اغواگر ناله سر مى دهند، و مى خواهند در دوزخ از اين ناپاكان انتقام بگيرند.

5 - تفاوت در ميان بشارت پنجم و ششم اين است كه در پنجم به آنها مى گويند آنچه دلتان بخواهد در آنجا هست، و خواستن شما و فراهم گشتن آن يكى است ولى مى دانيم تعبير به (تشتهى انفسكم ) معمولا در لذات مادى به كار مى رود، در حالى كه (ما تدعون ) (آنچه بخوانيد) به معنى تقاضاهاى معنوى و مواهب و لذات روحانى است، خلاصه در آنجا همه چيز جمع است و هر نعمت معنوى و مادى بخواهند فراهم است.

6 - (نزل ) چنانكه قبلا هم گفته ايم به معنى ارزاقى است كه به وسيله آن از ميهمان پذيرائى مى كنند و بعضى به اولين وسيله پذيرائى از ميهمان تفسير كرده اند، و در هر حال اين تعبير لطيف و زيبا نشان مى دهد كه مؤ منان با استقامت همه ميهمان خدايند و بهشت ميهمان سراى الله است و نعمتهايش وسائل پذيرائى دوستان خدا.

7 - با دقت در عمق اين مفاهيم و عظمت اين وعده هاى الهى كه به وسيله فرشتگان به مؤ منان داده مى شود روح آدمى به پرواز در مى آيد، و تمام وجود او را به سوى ايمان و استقامت جذب مى كند.

در پرتو اين فرهنگ و تعليمات بود كه اسلام از يك مشت عرب جاهلى انسانهاى نمونه اى ساخت كه از هيچگونه ايثار و فداكارى مضايقه نداشتند، و همينها است كه امروز مى تواند الهام بخش مسلمانان در راه پيروزى بر همه مشكلات باشد.

البته نبايد فراموش كرد كه (استقامت ) همچون (عمل صالح ) ميوه درخت (ايمان ) است زيرا ايمان هنگامى كه عمق و نفوذ كافى پيدا كند انسان را دعوت به استقامت خواهد كرد، همانگونه استقامت در مسير حق بر عمق ايمان نيز مى افزايد، و اين دو تاثير متقابل دارند.

از آيات ديگر قرآن نيز استفاده مى شود كه ايمان و استقامت نه تنها بركات معنوى را به سوى انسان سرازير مى كند، بلكه از بركات مادى اين جهان نيز در سايه اين دو بهره مند خواهد شد، در سوره (جن ) آيه 16 مى خوانيم:( و ان لو استقاموا على الطريقه لاسقيناهم ماء غدقا ) : (هر گاه افراد با ايمان بر طريقه حق پايدارى كنند آب فراوان به آنها مى نوشانيم ) (و سالهائى پر باران و پر بركت نصيب آنها مى كنيم ).