تفسیر نمونه جلد ۲۰

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 25970
دانلود: 2685


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 62 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 25970 / دانلود: 2685
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 20

نویسنده:
فارسی

آيه (33) تا (36) و ترجمه

( و من أحسن قولا ممن دعا إ لى الله و عمل صلحا و قال إ ننى من المسلمين ) (33)( و لا تستوى الحسنة و لا السيئة ادفع بالتى هى اءحسن فإ ذا الذى بينك و بينه عدوة كأنه ولى حميم ) (34)( و ما يلقئها إلا الذين صبروا و ما يلقئها إلا ذو حظ عظيم ) (35)( و إما ينزغنك من الشيطن نزغ فاستعذ بالله إنه هو السميع العليم ) (36)

ترجمه:

33 - گفتار چه كسى بهتر است از آنكس كه دعوت به سوى خدا مى كند و عمل صالح انجام مى دهد و مى گويد: من از مسلمين هستم.

34 - هرگز نيكى و بدى يكسان نيست، بدى را با نيكى دفع كن، تا دشمنان سرسخت همچون دوستان گرم و صميمى شوند!

35 - اما به اين مرحله جز كسانى كه داراى صبر و استقامتند نمى رسند، و جز كسانى كه

بهره عظيمى از ايمان و تقوا دارند به آن نائل نمى گردند.

36 - و هر گاه وسوسه هائى از شيطان متوجه تو گردد از خدا پناه طلب كه او شنونده و آگاه است.

تفسير:

بدى را با نيكى دفع كن!

در آيات گذشته سخن از كسانى در ميان بود كه مردم را از شنيدن آيات قرآن نهى مى كردند، يعنى داعيان به سوى ضلال و گمراهى.

ولى در آيات مورد بحث از نقطه مقابل آنها كه گفتارشان بهترين گفتار است سخن مى گويد، مى فرمايد: (چه كسى گفتارش بهتر است از- آن كس كه دعوت به سوى خدا مى كند و عمل صالح انجام مى دهد و مى گويد من از مسلمينم و با تمام وجودم اسلام را پذيرفته ام )( و من احسن قولا ممن دعا الى الله و عمل صالحا و قال اننى من المسلمين ) .

گرچه آيه به صورت استفهام است، ولى پيدا است كه استفهام انكارى است، يعنى هيچكس سخنش از داعيان به سوى الله و مناديان توحيد بهتر نيست، همان مناديانى كه با عمل صالح خويش دعوت زبانى خود را تاءكيد و تثبيت مى كنند، و با اعتقاد به اسلام و تسليم در برابر حق بر عمل صالح خويش صحه مى گذارند.

اين آيه با صراحت، بهترين گويندگان را كسانى معرفى كرده كه داراى اين سه وصفند: دعوت به الله، عمل صالح، و تسليم در برابر حق.

در حقيقت چنين كسانى علاوه بر سه ركن معروف ايمان، اقرار به لسان، عمل به اركان، و ايمان به جنان (قلب ) بر ركن چهارمى نيز چنگ زده اند و آن تبليغ و نشر آئين حق و اقامه دليل بر مبانى دين و زدودن آثار شك و ترديد از قلوب بندگان خدا است. اين مناديان با اين چهار وصف بهترين مناديان جهانند.

گرچه گروهى از مفسران اين اوصاف را تطبيق بر شخص پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و يا پيامبر، و امامانى كه دعوت به سوى حق مى كردند، و يا خصوص مؤ ذنها كرده اند، ولى پيدا است آيه مفهوم وسيع و گسترده اى دارد كه تمام مناديان توحيد را كه واجد اين صفاتند فرا مى گيرد، هر چند برترين مصداقش شخص پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) است (مخصوصا با توجه به زمان نزول آيه ) و در درجه بعد ائمه معصومين و بعد از آنها تمام علماء و دانشمندان و مجاهدان راه حق و آمرين به معروف و ناهين از منكر و مبلغان اسلام از هر قشر و گروه هستند، و اين آيه بشارتى است بزرگ و افتخارى است بى نظير براى همه آنها كه مى توانند به آن دلگرم باشند.

و اگر گفته اند در اين آيه مدح (بلال حبشى ) مؤ ذن مخصوص پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) است نيز به خاطر همين است كه او در دورانى تاريك و وحشتناك نغمه توحيد را سر داد، و جان خود را در برابر آن سپر ساخت، و با ايمان راسخ و استقامت كم نظير و اعمال صالح و تداوم خط صحيح اسلام اين اوصاف را تكميل نمود!

جمله (و قال اننى من المسلمين ) را دو گونه تفسير كرده اند: نخست اين كه (قال ) در اينجا از ماده قول به معنى اعتقاد است، يعنى اعتقاد راسخ به اسلام دارد.

ديگر اين كه قول در اينجا به همان معنى (سخن گفتن ) است، يعنى از روى افتخار و مباهات به آئين پاك خداوند صدا مى زند من از مسلمين هستم!

معنى اول مناسبتر است هر چند جمع هر دو در مفهوم آيه امكان دارد.

بعد از بيان دعوت به سوى خداوند و اوصاف داعيان الى الله، روش دعوت را شرح داده، مى گويد: (نيكى و بدى يكسان نيست ) (لا تستوى الحسنة و لا السيئة ).

در حالى كه مخالفان حق سلاحى جز بد گوئى و افتراء و سخريه و استهزاء و انواع فشارها و ستمها ندارند، بايد سلاح شما پاكى و تقوا و سخن حق و نرمش و محبت باشد.

آرى مكتب ضلالت جز چنان ابزارى را نمى پسندد مكتب حق تنها از چنين وسائلى بهره گيرى مى كند.

گرچه (حسنة ) و (سيئة ) مفهوم وسيعى دارد، تمام نيكيها و خوبيها و خيرات و بركات در مفهوم حسنه جمع است، همانگونه كه هر گونه انحراف و زشتى و عذاب در مفهوم سيئة خلاصه شده است، ولى در آيه مورد بحث آن شاخه اى از (حسنة ) و (سيئة ) كه مربوط به روشهاى تبليغى است منظور مى باشد.

ولى جمعى از مفسران حسنه را به معنى اسلام و توحيد و سيئه را به معنى شرك و كفر تفسير كرده اند.

بعضى (حسنه ) را به اعمال صالح و (سيئه ) را به اعمال قبيح، و بعضى (حسنه ) را به صفات عالى انسانى همچون صبر و حلم و مدارا و عفو، و (سيئه ) را به معنى غضب و جهل و خشونت و انتقامجوئى تفسير كرده اند.

ولى تفسير اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد.

در حديثى از امام صادق (عليه‌السلام ) مى خوانيم كه در تفسير آيه فوق فرمود: الحسنة التقية و السيئة الاذاعة: حسنه تقيه است، و افشاگرى سيئه است البته اين حديث ناظر به مقامى است كه افشا كردن عقيده موجب اتلاف نيروها و از بين رفتن نقشه ها و هدفها شود.

سپس براى تكميل اين سخن مى افزايد: (با روشى كه بهتر است بديها را پاسخ گوى و دفع كن )( ادفع بالتى هى احسن ) .

به وسيله حق باطل را دفع كن، و با حلم و مدارا جهل و خشونت را، و با عفو و گذشت به مقابله با خشونتها برخيز، هرگز بدى را با بدى، و زشتى را با زشتى پاسخ مگوى، كه اين روش انتقامجويان است و موجب لجاجت و سرسختى منحرفان مى گردد.

در پايان آيه به فلسفه عميق اين برنامه در يك جمله كوتاه اشاره كرده، مى فرمايد: نتيجه اين كار آن خواهد شد كه دشمنان سرسخت همچون دوستان گرم و صميمى شوند( فاذا الذى بينك و بينه عداوة كانه ولى حميم ) .

آنچه را قرآن در اين آيه بيان كرده، و در آيه 96 سوره مؤ منون نيز به شكل ديگرى آمده( ادفع بالتى هى احسن السيئة ) از مهمترين و ظريفترين و پربارترين روشهاى تبليغ مخصوصا در برابر دشمنان نادان و لجوج است، و آخرين تحقيقات روانشناسان نيز به آن منتهى شده است.

زيرا هر كس بدى كند انتظار مقابله به مثل را دارد، مخصوصا افراد بد چون خودشان از اين قماشند، و گاه يك بدى را چند برابر پاسخ مى گويند، هنگامى كه ببينند كه طرف مقابل نه تنها بدى را به بدى پاسخ نمى دهد، بلكه با خوبى و نيكى به مقابله برمى خيزد، اينجا است كه طوفانى در وجودشان برپا مى شود وجدانشان تحت فشار شديدى قرار مى گيرد و بيدار مى گردد، انقلابى در درون جانشان صورت مى گيرد، شرمنده مى شوند، احساس حقارت مى كنند، و براى طرف مقابل عظمت قائل مى شوند.

اينجا است كه كينه ها و عداوتها با طوفانى از درون جان برخاسته و جاى آن را محبت و صميميت مى گيرد.

بديهى است اين يك قانون غالبى است نه دائمى، زيرا هميشه اقليتى هستند كه از اين روش سوء استفاده مى كنند، و تا زير ضربات خرد كننده شلاق مجازات قرار نگيرند آدم نمى شوند و دست از اعمال زشت خود بر نمى دارند.

البته حساب اين گروه جدا است، و بايد در برابر آنها از شدت عمل استفاده كرد، ولى نبايد فراموش كرد كه اين دسته هميشه در اقليت هستند، قانونى كه حاكم بر اكثريت است همان قانون (دفع سيئه باحسنه ) است.

و لذا ملاحظه مى كنيم كه پيغمبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و پيشوايان معصوم (عليه‌السلام ) هميشه از اين روش عالى قرآنى بهره مى گرفتند، فى المثل به هنگام فتح مكه كه نه تنها دشمنان بلكه دوستان انتظار انتقامجوئى شديد مسلمين، و به راه انداختن حمام خون در آن سرزمين كفر و شرك و نفاق و كانون دشمنان سنگدل و بى رحم داشتند، و حتى بعضى از پرچمداران سپاه اسلام در آن روز رو به سوى ابو سفيان كرده و شعار اليوم يوم الملحمة، اليوم تسبى الحرمة، اليوم اذل الله قريشا! (امروز روز انتقام، روز از بين رفتن احترام نفوس ‍ و اموال دشمنان، و روز ذلت و خوارى قريش است ) سر دادند، پيغمبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) با جمله (اذهبوا فانتم الطلقاء) (برويد و همه آزاديد) همه را مشمول عفو خود قرار داد، رو به سوى ابو سفيان فرمود و شعار انتقامجويانه را به اين شعار محبت آميز تبديل فرمود اليوم يوم المرحمة اليوم اعز الله قريشا!: (امروز روز رحمت است، امروز روز عزت قريش است )!.

همين عمل چنان طوفانى در سرزمين دلهاى مكيان مشرك بر پا كرد كه به گفته قرآن( يدخلون فى دين الله افواجا ) : فوج فوج مسلمان شدند و آئين اسلام را با جان و دل پذيرا گشتند (سوره نصر - آيه 2).

ولى با تمام اين احوال به طورى كه در تواريخ اسلام آمده است پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) چند نفر را نام برد و از عفو عمومى مستثنا كرد، چرا كه افرادى خطرناك و غير قابل بخشش بودند، اما بقيه را جز اين چند نفر مشمول عفو عمومى ساخت، و در ضمن اين جمله پر معنى را بيان كرد: (من درباره شما همان مى گويم كه يوسف درباره برادران خود كه بر او ستم كرده بودند گفت ):( لا تثريب عليكم اليوم يغفر الله لكم و هو ارحم الراحمين ) : (امروز ملامتى بر شما نيست، خدا شما را ببخشد كه او ارحم الراحمين است )!.

(ولى ) در اينجا به معنى دوست، و (حميم ) در اصل به معنى آب داغ و سوزان است، و اگر به عرق بدن حميم گفته مى شود به خاطر گرمى آن است، و حمام را نيز به همين مناسبت حمام مى گويند، به دوستان پر محبت و گرم و داغ نيز حميم گفته مى شود و منظور در آيه همين است.

قابل توجه اينكه مى فرمايد: كانه ولى حميم (گويا يك دوست گرم و صميمى است ) اشاره به اين كه اگر واقعا در صف دوستان صميمى هم در نيايد حداقل در ظاهر چنين خواهد بود.

از آنجا كه چنين برخوردى با مخالفان كار ساده و آسانى نيست، و رسيدن به چنين مقامى نياز به خودسازى عميق اخلاقى دارد، در آيه بعد مبانى اخلاقى اين گونه برخورد با دشمنان را در عبارتى كوتاه و پر معنى بيان كرده، مى فرمايد: (به اين خصلت نمى رسد مگر كسانى كه داراى صبر و استقامتند)( و ما يلقاها الا الذين صبروا ) .

(و به اين خوى و خلق عظيم نمى رسد مگر كسانى كه بهره بزرگى از ايمان و تقوى و اخلاق دارند)( و ما يلقاها الا ذو حظ عظيم ) .

آرى انسان مدتها بايد خود سازى كند تا بتواند بر خشم و غضب خويش چيره گردد، بايد در پرتو ايمان و تقوى آن قدر روح او وسيع و قوى شود كه به آسانى از آزار دشمنان متاثر نگردد، و حس انتقامجوئى در او شعله ور نشود، روحى بزرگ، و شرح صدر كافى لازم است تا شخص به چنين مرحله اى از كمال انسانيت به رسد كه بديها را با نيكى پاسخ گويد، و در راه خدا و براى رسيدن به اهداف مقدسش حتى از مرحله عفو و گذشت فراتر رود، و به مقام (دفع سيئه به حسنه ) برسد!.

باز در اينجا به مساله (صبر) بر خورد مى كنيم كه ريشه همه ملكات فاضله اخلاقى و پيشرفتها و موفقيتهاى مادى و معنوى است.

و از آنجا كه بر سر راه وصول به اين هدف بزرگ موانعى وجود دارد و وسوسه هاى شيطانى در اشكال مختلف انسانها را مانع مى شود، در آخرين آيه مورد بحث شخص پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را به عنوان الگو مخاطب ساخته، مى گويد: (هر گاه وسوسه هائى از شيطان در اين مسير متوجه تو گردد بهوش باش، و در مقابل آن مقاومت كن، خود را به خداوند بسپار، و به سايه لطف او پناه بر، كه او شنونده و آگاه است )( و اما ينزغنك من الشيطان نزغ فاستعذ بالله انه هو السميع العليم ) .

(نزغ ) (بر وزن نزد) به معنى (ورود در كارى به قصد فساد) است، و به همين جهت به وسوسه هاى شيطانى (نزغ ) گفته مى شود.

اين هشدار در واقع به خاطر اين است كه در اين گونه مواقع معمولا خطوراتى از ذهن مى گذرد، و يا افراد به اصطلاح مصلحت انديش ‍ توصيه هائى از اين قبيل مى كنند.

(مردم را جز با زور نمى توان اصلاح كرد) (خون را با خون بايد شست ) (ترحم بر پلنگ تيز دندان ستمكارى بر گوسفندان است ) و مانند اينها، و با اين وسوسه ها مى خواهند مقابله به مثل را در همه جا توصيه كنند، و بدى را به بدى پاسخ گويند.

قرآن مى گويد: مبادا گرفتار اين وسوسه ها شويد، و جز در موارد خاص و استثنائى تكيه بر خشونت كنيد، و هر گاه در برابر چنين سخنان قرار گرفتيد، پناه به خدا ببريد، و بر او اعتماد كنيد كه او همه سخنان را مى شنود، و از نيات همگان آگاه است.

البته آيه فوق مفهوم وسيعى دارد و مى گويد: در برابر همه وسوسه هاى شيطانى بايد به خدا پناه برد، ولى آنچه گفته شد يكى از مصاديق روشن آن است.

نكته ها:

1 - برنامه چهار مرحلهاى داعيان الى الله

در چهار آيه فوق چهار بحث در زمينه دعوت به سوى خدا آمده است.

(نخست ) خودسازى دعوت كنندگان از نظر ايمان و عمل صالح.

(دوم ) استفاده از روش دفع بديها به نيكيها.

(سوم ) فراهم ساختن مبادى اخلاقى براى انجام اين روش.

(چهارم ) برداشتن موانع از سر راه و مبارزه با وسوسه هاى شيطانى.

پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و امامان معصوم خود بهترين الگو و اسوه براى اين برنامه بودند و يكى از دلائل پيشرفت سريع اسلام در آن محيط تاريك و پر از جهل، استفاده از همين برنامه بود.

امروز روانشناسان كتابها و رساله هائى در زمينه راه نفوذ در ديگران نوشته اند كه در برابر عظمت آيات فوق مطلب قابل ملاحظه اى به نظر نمى رسد،

به خصوص اين كه روشهائى را كه آنها توصيه مى كنند غالبا جنبه ظاهرسازى و تحميق و گاه نيرنگ و فريب دارد، در حالى كه روش قرآنى بالا كه بر ايمان و تقوى و اصالتها استوار است از همه اين امور بر كنار مى باشد.

چه خوب است كه مسلمانان امروز اين روش را احياء كنند و دامنه اسلام را در دنيائى كه تشنه آن است از اين طريق گسترش دهند.

جالب اين كه در حديثى كه در تفسير (على بن ابراهيم ) آمده مى خوانيم: ادب الله نبيه فقال: و لا تستوى الحسنة و لا السيئة ادفع بالتى هى احسن، قال ادفع سيئة من اساء اليك بحسنتك، حتى يكون الذى بينك و بينه عداوة كانه ولى حميم: خداوند پيامبرش را به اين آداب مؤ دب ساخته و فرموده: نيكى و بدى يكسان نيست، بدى را با روشى كه بهترين روش است دفع كن، يعنى عمل كسانى را كه در حق تو بد كرده اند به نيكى پاسخ ده، تا كسانى كه با تو عداوت دارند دوست صميمى شوند.

2 - انسان در برابر طوفان وساوس

در مسير دور و درازى كه انسان به سوى سعادت و جلب رضاى خدا دارد گردنه هاى صعب العبورى است كه شياطين در آنجا كمين كرده اند، و اگر انسان تنها بماند هرگز توانائى پيمودن اين راه را ندارد، بايد دست به دامن لطف الهى زند، و با تكيه و توكل بر او اين راه پر خطر را بسپرد، هر گاه طوفانها شديد و شديدتر مى شود او بيشتر به سايه لطف خدا پناه برد.

در حديثى مى خوانيم كه در حضور پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) يكى نسبت به ديگرى بدگوئى كرد، آتش غضب در دل او افروخته شد پيامبر فرمود: انى لاعلم كلمة لو قالها لذهب عنه الغضب: اعوذ بالله من الشيطان الرجيم: (من سخنى مى دانم كه اگر مرد خشمگين آن را بگويد خشمش فرو مى نشيند، و آن جمله اعوذ بالله من الشيطان الرجيم است )!

مرد خشمگين عرض كرد: ا مجنونا ترانى: يعنى فكر مى فرمائيد من ديوانه ام؟! (و شيطان در پوست من رفته است؟).

پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به قرآن استناد فرمود: و اين آيه را تلاوت كرد، و اما ينزغنك من الشيطان نزغ فاستعذ بالله (هر گاه وسوسه هاى شيطانى به سراغ تو بيايد به خدا پناه بر).

اشاره به اين كه طوفان غضب از وسوسه هاى شيطان است، همانگونه كه طوفان شهوت و هوى و هوس هر كدام يكى از آن وسوسه ها است.

در كتاب (خصال ) مى خوانيم: امير مؤ منان على (عليه‌السلام ) چهارصد باب درباره امورى كه به نفع دين و دنياى مسلمانان است به اصحابش تعليم داد و از آن جمله اين بود: اذا وسوس الشيطان الى احدكم فليستعذ بالله و ليقل آمنت بالله مخلصا له الدين: (هر گاه شيطان يكى از شما را وسوسه كند بايد به خدا پناه برد، و بگويد: به خداوند ايمان آوردم، و دين خود را براى او خالص مى كنم ).

آيه (37) تا (39) و ترجمه

( و من اياته اليل و النهار و الشمس و القمر لا تسجدو اللشمس و لا للقمر و اسجدوا لله الذى خلقهن إن كنتم إياه تعبدون ) (37)( فان استكبروا فالذين عند ربك يسبحون له باليل و النهار و هم لا يسامون ) (38)( و من اياته انك ترى الا رض خشعة فإ ذا انزلنا عليها الماء اهتزت و ربت إن الذى احياها لمحى الموتى إنه على كل شى ء قدير ) (39)

ترجمه:

37 - از نشانه هاى او شب و روز و خورشيد و ماه است، براى خورشيد و ماه سجده نكنيد، براى خدائى كه آفريننده آنهاست سجده كنيد، اگر مى خواهيد او را عبادت نمائيد.

38 - هر گاه (از عبادت پروردگار) تكبر كنند كسانى كه نزد پروردگار تواند شب و روز براى او تسبيح مى گويند، و خسته نمى شوند

39 - از آيات او اين است كه زمين را خشك و خاضع مى بينى، اما هنگامى كه آب بر آن

مى فرستيم به جنبش در مى آيد و نمو مى كند، همان كس كه آنرا زنده كرد مردگان را نيز زنده مى كند، او بر هر چيز تواناست.

تفسير:

فقط براى خدا سجده كنيد

اين آيات در حقيقت آغازگر فصل تازه اى در اين سوره، در زمينه توحيد و معاد، و بيان نبوت و عظمت قرآن است، و در حقيقت مصداقى است روشن از دعوت الى الله در برابر مشركان كه دعوت به سوى بت مى كردند.

نخست از مسأله توحيد شروع كرده، از طريق آيات آفاقى مردم را به سوى خدا دعوت مى نمايد، مى فرمايد: (از آيات و نشانه هاى پروردگار، شب و روز و خورشيد و ماه است( و من آياته الليل و النهار و الشمس و القمر ) .

شب مايه آرامش، و روشنائى روز وسيله جنبش و حركت است، و اين دو تواءما چرخه اى زندگى انسانها را به گردش منظم و متناوبى در مى آورند كه اگر هر كدام جاويدان و يا حتى طولانى بود، زندگى تمام موجودات زنده دستخوش فنا مى شد، لذا كره ماه كه شبهايش معادل 15 شبانه روز زمين، و روزهايش به همين اندازه است به هيچوجه قابل سكونت نيست، چرا كه در شبهاى سرد و تاريكش همه چيز منجمد مى شود، و در روزهاى سوزانش همه چيز آتش مى گيرد، به همين دليل زندگى كردن موجودات زنده اى همچون انسان در آنجا غير ممكن است.

اما خورشيد منبع همه بركات مادى در منظومه ما است، نور و گرما و حركت و جنبش و نزول بارانها، و روئيدن گياهان، و رسيدن ميوه ها، حتى رنگهاى زيباى گلها همه از پرتو وجود او است.

ماه نيز روشنى بخش شبهاى تار، و چراغ پرفروغ و زيباى رهروان بيابانها و گمشدگان صحراها است، و با جزر و مد خود نيز بركات فراوانى مى آفريند.

ولى بخاطر همين بركات گروهى در مقابل اين دو كوكب پرفروغ آسمان سجده مى كردند و آنها را پرستش مى نمودند، آنها در عالم اسباب، متوقف مانده، بى آنكه مسبب الاسباب را ببينند.

لذا قرآن بعد از اين بيان بلافاصله مى گويد: (براى خورشيد و ماه سجده نكنيد، براى خدائى كه آفريننده آنها است سجده كنيد اگر مى خواهيد او را عبادت نمائيد)( لا تسجدوا للشمس و لا للقمر و اسجدوا لله الذى خلقهن ان كنتم اياه تعبدون ) .

شما چرا به سراغ سرچشمه اين بركات نمى رويد؟ چرا سر بر آستان او نمى سائيد؟ چرا موجوداتى را مى پرستيد كه خود اسير قوانين آفرينش اند، و داراى طلوع و غروبند و دستخوش انواع تغييرات.

بايد به سراغ كسى رفت كه حاكم و خالق اين قوانين است هرگز غروب و افولى ندارد و دست تغيير و دگرگونى به دامان كبريايش دراز نمى شود.

به اين ترتيب يكى از شعبه هاى گسترده شرك و بت پرستى را كه به صورت پرستش موجودات مختلف طبيعت كه داراى فوائدى هستند نفى مى كند، و به همه آنها پيام مى دهد، به سراغ خالق اين موجودات برويد و در معلول متوقف نشويد، به دنبال علت العلل بگرديد.

در حقيقت در اين آيه از نظام واحدى كه بر خورشيد و ماه و شب و روز حاكم است استدلال بر وجود خداوند يكتا شده و از خالقيت و حاكميت او براى لزوم عبادتش اتخاذ سند كرده است.

جمله (ان كنتم اياه تعبدون ) در حقيقت اشاره به اين نكته دارد كه اگر قصد عبادت خدا را داريد غير او را حذف كنيد و چيزى را در عبادت او شريك قرار ندهيد، چرا كه عبادت او با عبادت ديگرى هرگز جمع نمى شود.

سپس مى افزايد: اگر اين دليل منطقى در فكر آنها اثر نگذاشت و باز هم به سراغ بتها و معبودهاى مجازى رفتند و معبود حقيقى را به دست فراموشى سپردند (اگر در عبادت خدا استكبار كردند هرگز نگران نباش، چون فرشتگان مقربى كه در پيشگاه او هستند شب و روز براى او تسبيح مى گويند، و هيچگاه از عبادت او ملالت و خستگى پيدا نمى كنند)( فان استكبروا فالذين عند ربك يسبحون له بالليل و النهار و هم لا يسامون ) .

اگر گروهى نادان و جاهل و بيخبر در برابر ذات پاكش سجده نكنند مساءله اى نيست اين عالم وسيع پر است از فرشتگان مقرب كه دائما در حال ركوع و سجود و حمد و تسبيحند، تازه نيازى به عبادت آنها نيز ندارد، آنها نيازمند عبادت اويند، چرا كه هر افتخار و كمالى براى ممكنات است در سايه عبوديت او است.

چنانكه گفتيم آيات فوق از آيات سجده است ولى در اين كه آيا سجده بعد از آغاز آيه اول (جمله تعبدون ) واجب است يا بعد از اتمام هر دو آيه (جمله و هم لا يسامون ) در ميان فقهاى اهل سنت گفتگو است، گروهى اولى را پذيرفته اند، مانند شافعى و مالك و بعضى دوم را ترجيح داده اند مانند ابوحنيفه و احمد حنبل، اما به عقيده علماى اماميه بر اساس رواياتى كه از اهلبيت (عليها‌السلام ) وارد شده محل سجده همان جمله (تعبدون ) است، و اين از سجده هاى واجب قرآن مى باشد.

توجه به اين نكته نيز لازم است كه آنچه واجب است اصل سجده مى باشد، اما ذكر آن مستحب است، در روايتى مى خوانيم كه در سجده اين ذكر را بگويد لا اله الا الله حقا حقا، لا اله الا الله ايمانا و تصديقا، لا اله الا الله عبودية و رقا سجدت لك يا رب تعبدا و رقا، لا مستنكفا و لامستكبرا بل انا عبد ذليل خائف مستجير.

بار ديگر به آيات توحيد كه زمينه ساز مساله معاد است باز مى گردد، و اگر قبلا سخن از خورشيد و ماه و آيات سماوى بود در اينجا سخن از آيات ارضى و زمينى است.

مى فرمايد: (از آيات او اين است كه زمين را خاشع و خاضع و خشك و بى حركت مى يابى، اما هنگامى كه قطره هاى حياتبخش آب باران را بر آن مى فرستيم به جنبش در مى آيد، و افزايش مى يابد و نمو مى كند( و من آياته انك ترى الارض خاشعة فاذا انزلنا عليها الماء اهتزت و ربت ) .

زمينى خشك و مرده و بى حركت كجا، و اين همه آثار حيات و جلوه هاى گوناگون آن كجا؟ كدام قدرت است كه با نزول چند قطره باران از خاك مرده اينهمه حركت و جنبش و حيات مى آفريند اين يكى از نشانه هاى علم و قدرت بى پايان پروردگار و علائم وجود ذيجود او است.

سپس از اين مسأله روشن توحيدى يعنى مساءله حيات كه هنوز اسرارش براى بزرگترين دانشمندان كشف نشده، با يك انتقال سريع و جالب به مساله معاد پرداخته، مى گويد: (آن كس كه اين زمين مرده را زنده كرد هم او مردگان را نيز در قيامت زنده مى كند)!( ان الذى احياها لمحى الموتى ) .

آرى (او بر همه چيز توانا است )( انه على كل شى ء قدير ) .

دلائل قدرتش در همه جا نمايان است و همه سال نشانه هاى آن را با چشم خود مى بينيد، با اين حال چگونه در مسأله معاد ترديد مى كنيد؟

و آن را جز محالات مى شمريد؟ زهى نادانى و غفلت و بيخبرى!

(خاشعة ) از ماده (خشوع ) در اصل به معنى تضرع و تواضع توام با ادب است، و به كار بردن اين تعبير در مورد زمين خشكيده در حقيقت يك نوع كنايه است. آرى زمين به هنگامى كه خشكيده و فاقد آب مى شود از هرگونه گل و گياه خالى مى گردد، و به صورت انسان افتاده و يا مرده بى جانى در مى آيد، اما نزول باران حيات جديدى به آن مى بخشد آن را به حركت و نمو و رشد وا مى دارد.

جمله (ربت ) از ماده (ربو) (بر وزن غلو) به معنى افزايش و نمو است و ربا نيز از همين ماده است، چرا كه ربا خوار طلب خود را با افزايشى مى گيرد.

(اهتزت ) از ماده (هز) (بر وزن حظ) به معنى تحريك شديد است، درباره طرق اثبات معاد جسمانى و چگونگى استدلال از جهان گياهان بر اين مساءله در پايان سوره يس (اواخر جلد هيجدهم ) بحث مشروحترى داشته ايم.