آيه (21) تا (23) و ترجمه
(
أم لهم شركؤا شرعوا لهم من الدين ما لم يأذن به الله و لو لا كلمة الفصل لقضى بينهم و إن الظالمين لهم عذاب أليم
)
(21)(
ترى الظالمين مشفقين مما كسبوا و هو واقع بهم والذين أمنوا و عملوا الصالحات فى روضات الجنات لهم ما يشاءون عند ربهم ذلك هو الفضل الكبير
)
(22)(
ذلك الذى يبشر الله عباده الذين أمنوا و عملوا الصالحات قل لا أسلكم عليه أجرا إلا المودة فى القربى و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنا إن الله غفور شكور
)
(23)
ترجمه:
21 - آيا معبودانى دارند كه آئينى براى آنها بى اذن خداوند تشريع كرده اند؟ اگر مهلت مقررى براى آنها نبود در ميانشان داورى مى شد (و دستور عذاب صادر مى گشت ) و براى ظالمان عذاب دردناكى است.
22 - در آن روز ستمگران را مى بينى كه از اعمالى كه انجام داده اند سخت بيمناكند، اما آنها را فرو مى گيرد، اما كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند در بهترين باغهاى بهشتند، و هر چه بخواهند نزد پروردگارشان براى آنها فراهم است اين است فضل بزرگ.
23 - اين همان چيزى است كه خداوند بندگانش را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند به آن نويد مى دهد، بگو من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى كنم جز دوست داشتن نزديكانم و هر كس عمل نيكى انجام دهد بر نيكى اش مى افزائيم، چرا كه خداوند آمرزنده و شكرگزار است.
شأن نزول:
در تفسير مجمع البيان شاءن نزولى براى آيات 23 تا 26 اين سوره از پيامبر گرامى اسلام (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) نقل شده است كه حاصلش چنين است:
هنگامى كه پيامبر وارد مدينه شد و پايه هاى اسلام محكم گرديد، انصار گفتند ما خدمت رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
مى رسيم و عرض مى كنيم: اگر مشكلات مالى پيدا شد اين اموال ما بدون هيچگونه قيد و شرط در اختيار تو قرار دارد، هنگامى كه اين سخن را خدمتش عرض كردند آيه(
قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى
)
: (بگو من مزدى از شما در برابر رسالت جز محبت نزديكانم نمى طلبم ) نازل شد، و پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) بر آنها تلاوت كرد سپس فرمود نزديكان مرا بعد از من دوست داريد، آنها با خوشحالى و رضا و تسليم از محضرش بيرون آمدند، اما منافقان گفتند اين سخنى است كه او بر خدا افترا بسته، و هدفش اين است كه ما را بعد از خود در برابر خويشاوندانش ذليل كند آيه بعد نازل شد ام يقولون افترى على الله كذبا، و به آنها پاسخ گفت، پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) به سراغ آنان فرستاد و آيه را بر آنها تلاوت كرد، گروهى پشيمان شدند و گريه كردند و سخت ناراحت گشتند آيه سوم نازل گرديد: و هو الذى يقبل التوبة عن عباده.
پيامبر به سراغ آنها فرستاد و آنها را بشارت داد كه توبه خالصانه آنان مقبول درگاه خدا است.
تفسير:
مودت اهل بيت (عليهالسلام
) پاداش رسالت است
از آنجا كه در آيه 13 همين سوره سخن از تشريع دين از ناحيه پروردگار به وسيله پيامبران اولوالعزم بود در ادامه آن در نخستين آيه مورد بحث براى نفى تشريع ديگران، و اينكه هيچ قانونى در برابر قانون الهى رسميت ندارد، و اصولا حق قانونگذارى مخصوص خدا است مى فرمايد: (آيا آنها معبودانى دارند كه دين و آئينى بى اذن خداوند براى آنان تشريع كرده اند)(
ام لهم شركاء شرعوا لهم من الدين ما لم ياذن به الله
)
.
در حاليكه خالق و مالك و مدبر عالم هستى تنها او است، و به همين دليل حق قانونگذارى نيز مخصوص ذات پاك او است، و هيچكس بدون اذن او نمى تواند در قلمرو تشريع او دخالت كند، بنابراين در برابر تشريع او هر چه باشد باطل است.
به دنبال آن با لحنى تهديدآميز به تشريع كنندگان باطل هشدار داده مى گويد: (هر گاه فرمان حتمى خداوند دائر به مهلت دادن به اينگونه اشخاص نبود در ميان آنها داورى مى شد) دستور عذابشان صادر مى گشت و مجالى به آنها نمى داد(
و لو لا كلمة الفصل لقضى بينهم
)
.
در عين حال آنها نبايد اين حقيقت را فراموش كنند كه (براى ظالمان عذاب دردناكى است )(
و ان الظالمين لهم عذاب اليم
)
.
منظور از (كلمة الفصل ) مهلت مقررى است كه خداوند به اينگونه افراد داده تا آزادى عمل داشته باشند و اتمام حجت بر آنها بشود.
تعبير به (ظالمين ) درباره مشركانى كه عقيده به تشريعهائى در برابر قوانين الهى داشتند به خاطر وسعتى است كه در مفهوم (ظلم ) وجود دارد، و به هر كارى كه در غير موردش صورت گيرد اطلاق مى گردد ظاهر اين است كه منظور از (عذاب اليم ) عذاب روز قيامت است، چون اين تعبير در قرآن مجيد معمولا در اين معنى به كار مى رود، آيه بعد نيز گواه بر اين حقيقت است، و اينكه بعضى از مفسران آن را اعم از عذاب دنيا و آخرت گرفته اند (مانند قرطبى ) بعيد به نظر مى رسد.
سپس به توضيح كوتاهى درباره (عذاب ظالمين ) و توضيح بيشترى درباره (پاداش مؤ منان ) در مقابل آنها، پرداخته، مى گويد: (در آن روز ستمگران را مى بينى كه از اعمالى كه انجام داده اند سخت بيمناكند، اما چه فايده كه مجازات اعمالشان آنها را فرو مى گيرد)(
ترى الظالمين مشفقين مما كسبوا و هو واقع بهم
)
.
(اما كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند در بهترين و سرسبزترين باغهاى بهشت جاى دارند)(
و الذين آمنوا و عملوا الصالحات فى روضات الجنات
)
.
(روضات ) جمع (روضة ) به معنى محلى است كه آب و درخت فراوان دارد لذا به باغهاى خرم و سرسبز (روضة ) اطلاق مى شود، از اين تعبير به خوبى استفاده مى شود كه باغهاى بهشت متفاوت است، و مؤ منان صالح العمل در بهترين باغهاى بهشت جايشان است، و مفهوم اين سخن اين است كه مؤ منان گنهكار هنگامى كه مشمول عفو خدا شوند به بهشت راه مى يابند هر چند جاى آنها در (روضات ) نيست.
اما فضل الهى درباره مؤ منان صالح العمل به همين جا ختم نمى شود، آنها چنان مشمول الطاف او هستند كه (هر چه بخواهند نزد پروردگارشان براى آنها فراهم است )(
لهم ما يشأون عند ربهم
)
.
و به اين ترتيب هيچ موازنه اى بين (عمل ) و (پاداش آنها) وجود ندارد، بلكه پاداششان از هر نظر نامحدود است، چرا كه جمله (لهم ما يشاءون ) گوياى همين حقيقت است.
و از آن جالبتر تعبير (عند ربهم ) (نزد پروردگارشان ) مى باشد كه بيانگر لطف بى حساب خداوند درباره آنها است، چه موهبتى از اين بالاتر كه به مقام قرب خدا راه يابند؟ همانگونه كه درباره شهداء مى گويد: بل احياء عند ربهم يرزقون درباره مؤ منان صالح العمل نيز مى فرمايد: لهم ما يشاءون عند ربهم.
بى جهت نيست كه در پايان آيه مى گويد (اين است فضل بزرگ )(
ذلك هو الفضل الكبير
)
.
بارها گفته ايم شرح نعمتهاى بهشتى در بيان نمى گنجد، براى ما زندانيان جهان ماده قابل تصور نيست كه بدانيم در جمله لهم ما يشاءون عند ربهم چه مفاهيمى گنجانيده شده؟ مؤ منان چه چيزها مى خواهند؟ و در جوار قرب خداوند چه الطافى يافت مى شود.
اصولا هنگامى كه خداوند بزرگ چيزى را به عنوان فضل كبير توصيف
كند پيداست به قدرى عظمت دارد كه هر چه فكر كنيم از آن بالاتر است.
و به تعبير ديگر اين بندگان خالص كارشان بجائى مى رسد كه هر چه اراده كنند فراهم مى شود، يعنى پرتوى از قدرت بى پايان پروردگار كه(
انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون
)
(يس - 82) در وجودشان پيدا مى شود،چه فضيلت و موهبتى از اين بالاتر؟
در آيه بعد براى بيان عظمت اين پاداش بزرگ مى افزايد: (اين همان چيزى است كه خداوند بندگانش را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند به آن نويد مى دهد)(
ذلك الذى يبشر الله عباده الذين آمنوا و عملوا الصالحات
)
.
بشارت مى دهد تا رنجهاى طاعت و بندگى و مبارزه با هواى نفس و جهاد در برابر دشمنان بر آنها سخت نيايد، و به آن پاداشهاى عظيم توان و نيروى بيشترى در راههاى پر فراز و نشيب زندگى براى رسيدن به رضاى پروردگار پيدا كنند.
و از آنجا كه ابلاغ اين رسالت از سوى پيامبر بزرگوار اسلام (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) گاه اين توهم را ايجاد مى كرد كه او چه اجر و پاداشى در برابر رسالت خود از مردم مى طلبد به دنبال اين سخن به پيامبر دستور مى دهد: (بگو: من هيچ اجر و پاداشى بر اين موضوع از شما درخواست نمى كنم، جز اينكه ذوى القرباى مرا دوست داريد)(
قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى
)
.
دوستى ذوى القربى چنانكه مشروحا بيان خواهد شد بازگشت به مساءله ولايت و قبول رهبرى ائمه معصومين (عليهالسلام
) از دودمان پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) مى كند كه در حقيقت تداوم خط رهبرى پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) و ادامه مساءله ولايت الهيه است، و پر واضح است كه قبول اين ولايت و رهبرى همانند نبوت پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) سبب سعادت خود انسانها است و نتيجه اش به خود آنها بازگشت مى كند.
توضيح اينكه:
مفسران در تفسير اين جمله بحثهاى فراوانى دارند و تفسيرهاى مختلفى، كه هرگاه با ذهن خالى از پيشداوريها به آنها نگاه كنيم مى بينيم بر اثر انگيزه هاى مختلفى از مفهوم اصلى آيه دور شده اند، و احتمالاتى را برگزيده اند كه نه با محتواى آيه سازگار است و نه با شاءن نزول و ساير قرائن تاريخى و روائى.
رويهمرفته چهار تفسير معروف براى آيه وجود دارد.
1 - همان كه در بالا اشاره شد كه منظور از ذوى القربى نزديكان پيغمبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) است و محبت آنها وسيله اى است براى قبول امامت و رهبرى ائمه معصومين (عليهالسلام
) از دودمان آنحضرت، و پشتوانه اى بر اداى رسالت.
جمعى از مفسران نخستين، و تمام مفسران شيعه اين معنا را برگزيده اند، و روايات فراوانى از طرف شيعه و اهل سنت در اين زمينه نقل شده كه بعدا به آن اشاره خواهيم كرد.
2 - منظور اين است كه اجر و پاداش رسالت دوست داشتن امورى است كه شما را به (قرب الهى ) دعوت مى كند.
اين تفسير را كه جمعى از مفسران اهل سنت انتخاب كرده اند به هيچوجه با ظاهر آيه سازگار نيست، زيرا در اين صورت معنى آيه چنين مى شود كه از شما مى خواهم كه اطاعت الهى را دوست بداريد، و مودت آن را به دل بسپاريد، در حالى كه بايد گفته شود من از شما اطاعت الهى را مى خواهم (نه مودت اطاعت الهى ).
بعلاوه در ميان مخاطبين آيه كسى وجود نداشت كه دوست ندارد به خدا نزديك شود حتى مشركان نيز علاقه داشتند كه به خدا نزديك شوند و اصولا عبادت بتها را وسيله اى براى اين كار مى پنداشتند.
3 - منظور اين است كه شما بستگان خودتان را به عنوان پاداش رسالت داريد و صله رحم بجا آوريد.
با اين تفسير هيچ تناسبى در ميان رسالت و پاداش آن وجود ندارد، زيرا دوست داشتن بستگان خود چه خدمتى مى تواند به پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) بوده باشد؟ و چگونه ممكن است اجر رسالت قرارداده شود؟!
4 - منظور اين است كه پاداش من اين است كه خويشاوندى مرا نسبت به خود محفوظ داريد، و بخاطر اينكه با اكثر قبايل شما رابطه خويشاوندى دارم مرا آزار ندهيد (زيرا پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) از طريق نسبى با قبايل قريش ارتباط داشت و از طريق سببى (ازدواج ) با بسيارى از قبايل ديگر، و از طريق مادر با جمعى از مردم مدينه از قبيله بنى النجار، و از طرف مادر رضاعى به قبيله بنى سعد).
اين تعبير بدترين معنائى است كه براى آيه شده است چرا كه درخواست اجر رسالت از كسانى است كه رسالت او را پذيرا شده اند، و هر گاه كسانى رسالت را پذيرا شوند ديگر نيازى به اين بحثها نيست، آنها پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) را به عنوان فرستاده الهى احترام مى گذارند، احتياجى ندارد كه به خاطر قرابت و خويشاونديش او را محترم بشمرند، چرا كه احترام ناشى از قبول رسالت ما فوق همه اينها است، در واقع اين تفسير را بايد از اشتباهات بزرگى شمرد كه دامان بعضى از مفسران را گرفته و مفهوم آيه را به كلى مسخ كرده است.
در اينجا براى اينكه به حقيقت محتواى آيه آشناتر شويم بهترين راه آن است كه از آيات ديگر قرآن كمك گيريم:
در بسيارى از آيات قرآن مجيد مى خوانيم: پيامبران مى گفتند پاداشى از شما در برابر دعوت رسالت نمى خواهيم، و پاداش ما تنها بر پروردگار عالميان است(
ما اسئلكم عليه من اجر ان اجرى الا على رب العالمين
)
.
و در مورد شخص پيامبر اسلام نيز تعبيرات مختلفى ديده مى شود: در يكجا مى گويد(
قل ما سئلتكم من اجر فهو لكم ان اجرى الا على الله
)
: (بگو پاداشى را كه از شما خواستم تنها به سود شما است اجر و پاداش من فقط بر خداوند است ) (سبا - 47).
و در جاى ديگر مى خوانيم: قل ما اسئلكم عليه من اجر الا من شاء ان يتخذ الى ربه سبيلا: بگو من در برابر ابلاغ رسالت هيچگونه پاداشى از شما مطالبه نمى كنم، مگر كسانى كه بخواهند راهى به سوى پروردگارشان برگزينند. و بالاخره در مورد ديگرى مى گويد:(
قل ما اسئلكم عليه من اجر و ما انا من المتكلفين
)
: (من از شما پاداشى نمى طلبم و چيزى بر شما تحميل نمى كنم ) (ص - 86).
هرگاه اين آيات سهگانه را با آيه مورد بحث در كنار هم بگذاريم نتيجه گيرى كردن از آن آسان است: در يكجا به كلى نفى اجر و مزد مى كند. در جاى ديگر مى گويد: من تنها پاداش از كسى مى خواهم كه راهى به سوى خدا مى جويد.
و در مورد سوم مى گويد پاداشى را كه از شما خواسته ام براى خود شما است.
و بالاخره در آيه مورد بحث مى افزايد: مودت در قربى پاداش رسالت من است، يعنى:
من پاداشى از شما خواسته ام كه اين ويژگيها را دارد: مطلقا چيزى نيست كه نفعش عائد من شود، صددرصد به سود خود شما است، و چيزى است كه راه شما را به سوى خدا هموار مى سازد.
به اين ترتيب آيا جز مساله ادامه خط مكتب پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) به وسيله رهبران الهى و جانشينان معصومش كه همگى از خاندان او بوده اند امر ديگرى مى تواند
باشد؟ منتها چون مساله مودت پايه اين ارتباط بوده در اين آيه با صراحت آمده است.
جالب اينكه غير از آيه مورد بحث در قرآن مجيد در پانزده مورد ديگر كلمه (القربى ) به كار رفته كه در تمام آنها به معنى خويشاوندان و نزديكان است با اينحال معلوم نيست چرا بعضى اصرار دارند كه (قربى ) منحصرا در اينجا به معنى (تقرب الى الله ) بوده باشد، و معنى ظاهر و واضح آن را كه در همه جا در قرآن در آن به كار رفته است كنار بگذارند؟
اين نكته نيز قابل توجه است كه در پايان همين آيه مورد بحث مى افزايد: (آن كس كه عمل نيكى انجام دهد بر نيكى عملش مى افزاييم، چرا كه خداوند آمرزنده و شكرگزار است و به اعمال بندگان جزاى مناسب مى دهد)(
و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنا ان الله غفور شكور
)
.
چه حسنه اى از اين برتر كه انسان خود را هميشه در زير پرچم رهبران الهى قرار دهد، حب آنها را در دل گيرد، و خط آنها را ادامه دهد، در فهم كلام الهى آنجا كه مسائل براى او ابهام پيدا كند از آنها توضيح بخواهد، عمل آنها را معيار قرار دهد، و آنها را الگو و اسوه خود سازد.
رواياتى كه در تفسير اين آيه آمده است
شاهد گوياى ديگر براى تفسير فوق اينكه روايات فراوانى در منابع اهل سنت و شيعه از شخص پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) نقل شده كه نشان مى دهد منظور از (قربى ) اهل بيت و نزديكان و خاصان پيامبرند، به عنوان نمونه:
1 - احمد در فضائل الصحابه با سند خود از سعيد بن جبير از عامر چنين نقل مى كند: لما نزلت قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى قالوا: يا رسول الله من قرابتك؟ من هؤ لاء الذين وجبت علينا مودتهم؟ قال: على و فاطمه و ابناهما (عليهمالسلام
) و قالها ثلاثا: (هنگامى كه آيه(
قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى
)
نازل شد اصحاب عرض كردند اى رسول خدا! خويشاوندان تو كه مودت آنها بر ما واجب است كيانند؟ فرمود: على و فاطمه و دو فرزند آن دو، اين سخن را سه بار تكرار فرمود)!
2 - در (مستدرك الصحيحين ) از امام على بن الحسين (عليهالسلام
) نقل شده كه وقتى امير مؤ منان على (عليهالسلام
) به شهادت رسيد، حسن بن على (عليهالسلام
) در ميان مردم خطبه خواند كه بخشى از آن اين بود: انا من اهل البيت الذين افترض الله مودتهم على كل مسلم فقال تبارك و تعالى لنبيه (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنا فاقتراف الحسنة مودتنا اهل البيت: (من از خاندانى هستم كه خداوند مودت آنها را بر هر مسلمانى واجب كرده است، و به پيامبرش فرموده: قل لا اسئلكم... منظور خداوند از اكتساب حسنه مودت ما اهل بيت است ).
3 - (سيوطى ) در (الدر المنثور) در ذيل آيه مورد بحث از مجاهد از ابن عباس نقل كرده كه در تفسير آيه(
قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى
)
گفت: ان تحفظونى فى اهل بيتى و تودوهم بى:
(منظور اين است كه حق مرا در اهل بيتم حفظ كنيد، و آنها را به سبب من دوست داريد).
و از اينجا روشن مى شود آنچه از ابن عباس بطريق ديگر نقل شده كه منظور عدم آزار پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) به خاطر قرابتش با قبائل مختلف عرب بوده مسلم نيست، زيرا چنانكه ديديم مخالف آن نيز از ابن عباس نقل شده است.
4 - (ابن جرير طبرى ) در تفسيرش با سند خود از (سعيد بن جبير) و با سند ديگرى از (عمر بن شعيب ) نقل مى كند كه منظور از اين آيه، هى قربى رسول الله (نزديكان رسول خدا مى باشد).
5 - مرحوم طبرسى مفسر معروف از (شواهد التنزيل ) حاكم حسكانى كه از مفسران و محدثان معروف اهل سنت است از ابى امامه باهلى چنين نقل مى كند: پيامبر اسلام (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) فرمود: ان الله خلق الانبياء من اشجار شتى، و انا و على (عليهالسلام
) من شجرة واحدة، فانا اصلها، و على (عليهالسلام
) فرعها، و فاطمة (عليهالسلام
) لقاحها، و الحسن و الحسين ثمارها، و اشياعنا اوراقها - تا آنجا كه فرمود - لو ان عبدا عبد الله بين الصفا و المروة الف عام، ثم الف عام، ثم الف عام، حتى يصير كالشن البالى، ثم لم يدرك محبتنا كبه الله على منخريه فى النار، ثم تلا: قل لا اسئلكم عليه اجرا:
(خداوند انبياء را از درختان مختلفى آفريد، ولى من و على (عليهالسلام
) را از درخت واحدى، من اصل آنم، و على شاخه آن، فاطمه موجب بارورى آن است، و حسن حسين ميوه هاى آن، و شيعيان ما برگهاى آنند... سپس افزود: اگر كسى خدا را در ميان صفا و مروه هزار سال، و سپس هزار سال، و از آن پس هزار سال، عبادت كند، تا همچون مشك كهنه شود، اما محبت ما را نداشته باشد خداوند او را به صورت در آتش مى افكند، سپس اين آيه را تلاوت فرمود:(
قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى
)
.
جالب اين كه اين حديث آن چنان اشتهار يافته بود كه شاعر معروف كميت در اشعارش به آن اشاره كرده، مى گويد:
وجدنا لكم فى آل حاميم آية
|
|
تاولها منا تقى و معرب
|
ما براى شما (خاندان پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) در سوره هاى حاميم آيه اى يافتيم.
كه گروه تقيه كننده آن را تاويل كرده، و گروه آشكار كننده آن را آشكارا بيان كرده اند.
6 - و نيز سيوطى در (الدر المنثور) از ابن جرير از ابى الديلم چنين نقل مى كند: هنگامى كه على بن الحسين (عليهماالسلام
) را به اسارت آوردند، و بر در دروازه دمشق نگهداشتند، مردى از اهل شام گفت: الحمدلله الذى قتلكم و استاصلكم!: (خدا را شكر كه شما را كشت، و ريشه كن ساخت!
على بن الحسين (عليهماالسلام
) فرمود: آيا قرآن را خوانده اى؟ گفت آرى، فرمود: سوره هاى حاميم را خوانده اى، عرض كرد نه، فرمود آيا اين آيه را نخوانده اى قل لااسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى؟!
گفت: آيا شما همانها هستيد كه در اين آيه اشاره شده؟ فرمود: آرى.
7 - (زمخشرى ) در (كشاف ) حديثى نقل كرده كه فخررازى و قرطبى نيز در تفسيرشان از او اقتباس كرده اند: حديث مزبور به وضوح مقام آل محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) و اهميت حب آنها را بيان مى دارد، مى گويد: رسول خدا (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) فرمود:
من مات على حب آل محمد مات شهيدا.
الا و من مات على حب آل محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) مغفورا له.
الا و من مات على حب آل محمد مات تائبا.
الا و من مات على حب آل محمد مات مؤ منا مستكمل الايمان.
الا و من مات على حب آل محمد بشره ملك الموت بالجنة ثم منكر و نكير.
الا و من مات على حب آل محمد يزف الى الجنة كما تزف العروس الى بيت زوجها.
الا و من مات على حب آل محمد فتح له فى قبره بابان الى الجنة.
الا و من مات على حب آل محمد جعل الله قبره مزار ملائكة الرحمة.
الا و من مات على حب آل محمد مات على السنة و الجماعة.
الا و من مات على بغض آل محمد جاء يوم القيامه مكتوب بين عينيه آيس من رحمة الله
الا و من مات على بغض آل محمد مات كافرا.
الا و من مات على بغض آل محمد لم يشم رائحة الجنة:
(هر كس با محبت آل محمد بميرد شهيد از دنيا رفته ).
(آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) از دنيا رود بخشوده است ).
(آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) از دنيا رود با توبه از دنيا رفته ).
(آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) از دنيا رود مؤ من كامل الايمان از دنيا رفته ).
(آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) از دنيا رود فرشته مرگ او را بشارت به بهشت مى دهد، و سپس منكر و نكير (فرشتگان مامور سؤ ال در برزخ ) به او بشارت دهند).
(آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) از دنيا رود او را با احترام به سوى بهشت مى برند آنچنانكه عروس به خانه داماد).
(آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) از دنيا رود در قبر او دو در به سوى بهشت گشوده مى شود).
(آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) از دنيا رود قبر او را زيارتگاه فرشتگان رحمت قرار مى دهد).
(آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) از دنيا رود بر سنت و جماعت اسلام از دنيا رفته ).
(آگاه باشيد هر كس با عداوت آل محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) از دنيا رود روز قيامت در حالى وارد عرصه محشر مى شود كه در پيشانى او نوشته شده: ماءيوس از رحمت خدا)!
(آگاه باشيد هر كس با بغض آل محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) از دنيا برود كافر از دنيا رفته )!
(آگاه باشيد هر كس با عداوت آل محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) از دنيا برود بوى بهشت را استشمام نخواهد كرد).
جالب اينكه فخر رازى بعد از ذكر اين حديث شريف كه صاحب كشاف آن را به صورت ارسال مسلم ذكر كرده است مى افزايد:
آل محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) كسانى هستند كه بازگشت امرشان به او است، كسانى كه ارتباطشان محكمتر و كاملتر باشد آل محسوب مى شوند، و شك نيست كه فاطمه و على و حسن و حسين محكمترين پيوند را با رسول خدا داشتند، و اين از مسلمات و مستفاد از احاديث متواتر است، بنابراين لازم است كه آنها را آل پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) بدانيم.
سپس مى افزايد: گروهى در مفهوم آل اختلاف كرده اند، بعضى آنها را خويشاوندان نزديك پيامبر مى دانند، و بعضى گفته اند آنها امت پيامبرند، اگر اين واژه را بر معنى اول حمل كنيم آل پيامبر تنها آنها هستند، و اگر به معنى امت كه دعوت او را پذيرفتند بدانيم باز هم خويشاوندان نزديك رسول خدا (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) آل او محسوب مى شوند، بنابراين به هر تقدير آنها آل هستند و اما غير آنها در لفظ (آل ) داخلند يا نه؟ محل اختلاف است.
سپس فخر رازى از صاحب كشاف چنين نقل مى كند: (وقتى اين آيه نازل شد عرض كردند (اى رسول خدا! خويشاوندان تو كيانند كه مودتشان بر ما واجب است )؟ فرمود: (على و فاطمه و دو فرزندشان ).
بنابراين ثابت مى شود كه اين چهار تن ذى القرباى پيغمبرند و هنگامى كه اين معنى ثابت شد واجب است از احترام فوق العاده اى برخوردار باشند.
فخر رازى مى افزايد: دلائل مختلفى بر اين مساله دلالت مى كند:
1 - جمله (الا المودة فى القربى ) كه طرز استدلال به آن بيان شد.
2 - شك نيست كه پيامبر فاطمه را دوست مى داشت و درباره او فرمود: (فاطمة بضعة منى يؤ ذينى ما يؤ ذيها): (فاطمه پاره تن من است آنچه او را آزار دهد مرا آزار داده است )! و با احاديث متواتر از رسول خدا (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) ثابت شده كه او على و حسن و حسين را دوست مى داشت، و هنگامى كه اين معنى ثابت شود محبت آنها بر تمام امت واجب است چون خداوند فرموده: و اتبعوه لعلكم تهتدون: (از او پيروى كنيد تا هدايت شويد) و نيز فرموده: فليحذر الذين يخالفون عن امره: (كسانى كه فرمان او را مخالفت مى كنند از عذاب الهى بترسند) و نيز فرموده: قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله: (بگو اگر خدا را دوست مى داريد از من پيروى كنيد تا خدا شما را دوست دارد و نيز فرموده لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة: (براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكوئى بود).
3 - دعاى براى (آل ) افتخار بزرگى است و لذا اين دعا خاتمه تشهد در نماز قرار داده شده: اللهم صل على محمد و على آل محمد، و ارحم محمدا و آل محمد، و چنين تعظيم و احترامى در حق غير آل ديده نشده است، بنابراين همه اين دلائل نشان مى دهد كه محبت آل محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) واجب است.
سرانجام فخر رازى سخنان خود را در اين مسأله با اشعار معروف شافعى پايان مى دهد:
يا راكبا قف بالمحصب من منى
|
|
و اهتف بساكن خيفها و الناهض
|
سحرا اذا فاض الحجيج الى منى
|
|
فيضا كما نظم الفرات الفائض
|
ان كان رفضا حب آل محمد
|
|
فليشهد الثقلان انى رافضى!
|
اى سوارى كه عازم حج هستى! در آنجا كه در نزديكى منى ريگ براى رمى جمرات جمع مى كنند و مركز بزرگ اجتماع زائران خانه خداست بايست، و فرياد بزن به تمام كسانى كه در مسجد خيف مشغول عبادتند و يا در حال حركت مى باشند.
فرياد بزن به هنگام سحرگاه كه حاجيان از مشعر به سوى منى كوچ مى كنند و همچون نهرى عظيم و خروشان وارد سرزمين منى مى شوند.
آرى فرياد بزن و بگو: اگر محبت آل محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) رفض و ترك است، همه جن و انس شهادت دهند كه من رافضيم )!.
آرى اين است مقام آل محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) كه ما به دامانشان چنگ زده ايم و آنها را رهبر خويش و راهنماى دين و دنيا پذيرفته ايم، الگو و اسوه خويش مى دانيم و تداوم خط نبوت را با امامت آنها مى بينيم.
البته غير از احاديث فوق روايات فراوان ديگرى در منابع اسلامى نقل شده كه از نظر رعايت اختصار و قناعت به جنبه هاى تفسيرى به هفت روايت فوق اكتفا كرديم، ولى ذكر اين نكته را مناسب مى دانيم كه در بعضى از منابع كلامى مانند (احقاق الحق ) و شرح مبسوط آن، حديث معروف فوق در مورد تفسير آيه قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القرى از حدود پنجاه كتاب از كتب اهل سنت نقل شده است كه نشان مى دهد تا چه اندازه نقل اين روايت گسترده و مشهور بوده است قطع نظر از منابع فراوانى كه از طرق اهل بيت اين حديث را نقل مى كند.
نكته ها:
1 - سخنى با مفسر معروف (آلوسى )
در اينجا سؤ الى براى جمعى مطرح است كه آلوسى مفسر معروف در روح المعانى آن را به صورت ايرادى بر شيعه مطرح كرده، و ما آن را به صورت يك سؤ ال در اينجا عنوان كرده، مورد بررسى قرار مى دهيم، خلاصه كلام او چنين است: بعضى از شيعه آيه را در مقام استدلال بر امامت على (عليهالسلام
) ذكر كرده اند و گفته اند على (عليهالسلام
) واجب المحبة است، و هر واجب المحبتى واجب الطاعة است، و هر واجب الطاعتى داراى مقام امامت است، و از آن نتيجه گرفته اند كه على (عليهالسلام
) داراى مقام امامت مى باشد و آيه را دليل بر اين موضوع شمردند.
اما سخن آنها از چند جهت قابل ايراد است.
اولا استدلال به آيه بر وجوب محبت فرع بر اين است كه آيه را به معنى محبت خويشاوندان پيامبر بدانيم، در حالى كه جمع كثيرى از مفسران اين تفسير را نپذيرفته اند، و گفته اند اين مناسب مقام نبوت نيست، زيرا پيامبر را متهم مى سازد، چه اينكه شبيه كار دنياپرستانى است كه فعاليتهائى را شروع مى كنند، سپس منافعى در برابر آن براى فرزندان و بستگان خود مطالبه مى نمايند بعلاوه با آيه(
و ما تسئلهم عليه من اجر
)
(تو پاداشى از آنها مطالبه نمى كنى ) (يوسف - 104) منافات دارد.
ثانيا قبول نداريم كه وجوب محبت دليل بر وجوب اطاعت است، لذا ابن بابويه در كتاب اعتقادات مى گويد: اماميه اتفاق دارند كه محبت علويين لازم است در حالى كه همه را واجب الاطاعت نمى دانند!
ثالثا قبول نداريم كه هر شخص واجب الاطاعه اى داراى مقام امامت يعنى زعامت كبرى باشد، والا هر پيامبرى در زمان خود داراى چنين مقامى بود، در حالى كه در داستان طالوت مى خوانيم كه او امام جمعيت شد در حالى كه پيامبرى نيز در آن زمان وجود داشت.
رابعا آيه اقتضا مى كند تمام اهل بيت واجب الاطاعة باشند، و به همين دليل بايد همه امام باشند، در حالى كه اماميه چنين عقيده اى ندارند.
تحليل و بررسى
با برداشتى كه از آيه مورد بحث طبق قرائن فراوان و محكم موجود در آيه و ساير آيات قرآن داشتيم پاسخ بسيارى از اين ايرادات روشن مى شود:
زيرا گفتيم اين محبت امر ساده اى نيست، اين به عنوان پاداش نبوت و اجر رسالت است، طبعا بايد مطلبى هموزن و همشان آن باشد، تا بتواند پاداش آن قرار گيرد.
از سوى ديگر آيات قرآن گواهى مى دهد سود اين محبت چيزى نيست كه به پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) برگردد، بلكه نتيجه آن صددرصد عائد خود مؤ منان مى شود يا به تعبير ديگر اين يك امر معنوى است كه در تكامل هدايت مسلمانان مؤ ثر است.
به اين ترتيب گرچه از آيه چيزى جز مساءله وجوب محبت استفاده نمى شود اما با قرائنى كه ذكر شد اين وجوب محبت سر از مساءله امامت كه پشتوانه مقام نبوت و رسالت است در مى آورد.
با توجه به اين توضيح كوتاه به بررسى ايرادات فوق مى پردازيم:
اولا - اينكه بعضى از مفسران آيه را به مودت اهل بيت تفسير نكرده اند بايد قبول كرد كه پيشداوريها و رسوبات ذهنى مانع از اين امر بوده فى المثل جمعى از آنها (قربى ) را به معنى (تقرب به پروردگار) تفسير كرده اند! در حالى كه در تمام آيات قرآن هر موردى اين كلمه به كار رفته به معنى خويشاوندان است.
و يا اينكه جمعى آن را به معنى خويشاوندى پيامبر با قبايل عرب تفسير كرده اند، در حالى كه اين تفسير نظام آيه را به كلى به هم مى ريزد، اجر رسالت را از كسى مطالبه مى كنند كه رسالت را پذيرفته، و كسى كه رسالت پيامبر را بپذيرد چه نيازى دارد كه خويشاوندى او را با خود در نظر گيرد، و از آزار او چشم بپوشد؟
علاوه بر اين روايات زيادى كه آيه را به ولايت اهل بيت پيامبر تفسير مى كند چرا كنار بگذاريم؟!
بنابراين بايد قبول كرد كه اين گروه از مفسران هرگز با ذهن خالى به تفسير آيه نپرداخته اند و وگرنه مطلب پيچيده اى در آن وجود ندارد.
و از اينجا روشن مى شود كه تقاضاى چنين پاداشى نه با مقام نبوت منافات دارد، و نه همچون راه و رسم دنيا پرستان است، و با آيه 104 سوره يوسف كه نفى هر گونه پاداش مى كند نيز كاملا هماهنگ است، چرا كه پاداش مودت اهل بيت در حقيقت پاداشى نيست كه پيامبر از آن منتفع گردد بلكه خود مسلمين از آن بهره مند مى شوند.
ثانيا - درست است وجوب محبت ساده هرگز دليل بر وجوب اطاعت نيست اما وقتى در نظر بگيريم كه اين محبتى است كه متناسب همطراز رسالت قرار داده شده، يقين پيدا مى كنيم كه وجوب اطاعت نيز در آن نهفته است، و از اينجا روشن مى شود كه گفتار ابن بابويه (صدوق ) نيز منافاتى با آنچه گفتيم ندارد.
ثالثا - درست است كه هر وجوب اطاعتى دليل بر مقام امامت و زعامت كبرى نيست، ولى بايد توجه داشت وجوب اطاعتى كه پاداش رسالت و متناسب با آن است جز امامت نمى تواند باشد.
رابعا - امام به معنى رهبر - در هر عصرى يك تن بيشتر نمى تواند باشد، و بنابراين امامت همه اهل بيت معنى نخواهد داشت بعلاوه نبايد نقش روايات را در اين زمينه يعنى در فهم معنى آيه از نظر دور داشت.
قابل توجه اينكه آلوسى شخصا اهميت زيادى براى مودت اهل بيت قائل شده، و در چند خط پيش از بحث فوق مى گويد: حق اين است كه محبت خويشاوندان پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) بخاطر قرابتشان با پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) واجب است، و هر قدر قرابت قويتر باشد محبت وجوب بيشترى دارد، و سرانجام مى گويد: آثار اين مودت تعظيم و احترام و قيام به اداء حقوق اقرباى پيغمبر است، در حالى كه بسيارى از مردم در اين امر سستى كرده اند تا آنجا كه محبت قرابت پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) را يكنوع رافضى گرى شمرده اند ولى من چنين نمى گويم، بلكه همان مى گويم كه شافعى در آن كلام جالب و گوياى خود گفته است.
سپس اشعارى را كه در بالا از شافعى نقل كرديم ذكر كرده، مى افزايد: با اين حال من معتقد به خروج از اعتقادات بزرگان اهل سنت در مورد صحابه نيستم، و محبت آنها را نيز از واجبات مى شمرم.
2 - كشتى نجات!
(فخر رازى ) در ذيل اين بحث نكته اى را نقل كرده و آن را پسنديده است و (آلوسى ) در روح المعانى نيز آن را به عنوان (نكته اى لطيف ) به نقل از فخر رازى آورده، نكته اى كه فكر مى كنند از طريق آن بعضى از تضادها برطرف مى گردد، و آن اينكه: پيغمبر گرامى اسلام از يكسو فرموده است:(
مثل اهل بيتى كمثل سفينة نوح من ركب فيها نجى
)
: (مثل اهل بيت من همچون كشتى نوح است هر كس سوار بر آن شود نجات مى يابد).
و از سوى ديگر فرموده است: اصحابى كالنجوم بايهم اقتديتم اهتديتم: (اصحاب من همچون ستارگان آسمانند به هر كدام اقتدا كنيد هدايت مى يابيد و ما الان در اقيانوس تكليف گرفتاريم، و امواج شبهات و شهوات ما را از هر سو در هم مى كوبد، و آنكس كه مى خواهد از دريا عبور كند احتياج به دو امر دارد يكى كشتى است كه خالى از هر عيب و نقص باشد، و ديگرى ستارگان پر فروغ درخشنده اى است كه مسير را به او نشان دهد، هنگامى كه انسان سوار بر كشتى شود، و چشم بر ستارگان درخشان بدوزد اميد نجات وجود دارد، همچنين هر كس از اهل سنت بر كشتى محبت آل محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) سوار گردد، و چشم به ستارگان اصحاب دوزد اميد است كه خداوند او را به سلامت و سعادت در دنيا و آخرت برساند.
ولى ما مى گوئيم اين تشبيه شاعرانه گرچه زيبا است اما دقيق نيست، چرا كه اولا كشتى نوح مركب نجات بود و در آن روز كه همه جاى جهان را امواج خروشان آب فرا گرفته بود، دائما در گردش بود بى آنكه مانند كشتيهاى معمولى مقصدى داشته باشد كه به سوى آن مقصد به كمك ستارگان حركت كند.
مقصد خود كشتى بود، و نجات از غرقاب، تا فرو نشستن آب و قرار گرفتن كشتى بر كنار كوه جودى.
ثانيا - در بعضى از روايات كه در كتب برادران اهل سنت نقل شده از پيغمبر گرامى اسلام چنين آمده است:(
النجوم امان لاهل الارض من الغرق و اهل بيتى امان لامتى من الاختلاف فى الدين
)
(ستارگان امان براى اهل زمينند از غرق شدن و اهل بيت من امان امتند از اختلاف در دين ).
3 - تفسير و من يقترف حسنة...
(اقتراف ) در جمله (و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنة ) هر كس حسنه اى را كسب كند ما بر حسن آن مى افزائيم ) در اصل از (قرف ) (بر وزن حرف ) به معنى كندن پوست اضافى از درخت يا پوستهاى اضافى از زخم است كه گاه مايه پيراستن و بهبودى مى گردد، اين كلمه بعدا در اكتساب به كار رفته اعم از اينكه اكتساب خوبى باشد يا بدى.
ولى به گفته راغب اين واژه در بديها بيش از خوبيها به كار مى رود هر چند در آيه مورد بحث در خوبيها به كار رفته ).
لذا ضرب المثلى در عرب معروف است كه مى گويند: الاعتراف يزيل الاقتراف (اعتراف به گناه، گناه را از بين مى برد).
جالب اينكه در بعضى از تفاسير از ابن عباس و يكى ديگر از مفسران نخستين بنام (سدى ) نقل شده كه منظور از (اقتراف حسنة ) در آيه شريفه مودت آل محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) است.
در حديثى كه سابقا از امام حسن بن على (عليهماالسلام
) نقل كرديم نيز آمده: اقتراف الحسنة مودتنا اهل البيت: (منظور از بدست آوردن حسنه مودت ما اهل بيت است ) روشن است كه منظور از اينگونه تفسيرها محدود بودن معنى اكتساب حسنه به مودت اهل بيت نيست، بلكه معنى وسيع و گسترده اى دارد ولى از آنجا كه اين جمله به دنبال مساءله مودت ذى القربى آمده است روشنترين مصداق اكتساب حسنه همين مودت است.
4 - اين چند آيه مدنى است
اين سوره (سوره شورى ) چنانكه در آغاز گفتيم از سوره هاى مكى است ولى جمعى از مفسران معتقدند كه اين چهار آيه (آيه 23 تا 26) در مدينه نازل شده است، و شاءن نزولى كه در آغاز تفسير اين آيات نقل كرديم گواه بر اين معنى است، رواياتى كه اهل بيت را به على (عليهالسلام
) و فاطمه و دو فرزندان آنها امام حسن و امام حسين تفسير مى كند نيز مناسب همين معنى است، زيرا مى دانيم ازدواج على (عليهالسلام
) و بانوى اسلام در مدينه انجام گرفت، و تولد حسن و حسين (عليهماالسلام
) در سالهاى سوم و چهارم هجرى طبق نقل معروف بوده است.