تفسیر نمونه جلد ۲۰

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 25987
دانلود: 2685


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 62 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 25987 / دانلود: 2685
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 20

نویسنده:
فارسی

آيه (32) تا (36) و ترجمه

( و من أياته الجوار فى البحر كالا علم ) (32)( إن يشاء يسكن الريح فيظللن رواكد على ظهره إن فى ذلك لايات لكل صبار شكور ) (33)( أو يوبقهن بما كسبوا و يعف عن كثير ) (34)( و يعلم الذين يجدلون فى أياتنا ما لهم من محيص ) (35)( فما أوتيتم من شى ء فمتع الحيوة الدنيا و ما عندالله خير و أبقى للذين أمنوا و على ربهم يتوكلون ) (36)

ترجمه:

32 - از نشانه هاى او كشتيهائى است همچون كوهها كه در دريا در حركت است.

33 - اگر اراده كند باد را ساكن مى سازد تا آنها بر پشت دريا متوقف شوند، در اين نشانه هائى است براى هر صبر كننده شكرگزار.

34 - يا اگر بخواهد آنها را به خاطر اعمالى كه سرنشينانش مرتكب شده اند نابود مى سازد، و در عين حال بسيارى را مى بخشد.

35 - تا كسانى كه در آيات ما مجادله مى كنند بدانند هيچ پناهگاهى ندارند.

36 - آنچه به شما عطا شده متاع زودگذر زندگى دنيا است، و آنچه نزد خدا است براى كسانى كه ايمان آورده اند و بر پروردگارشان توكل مى كنند، بهتر و پايدارتر است.

تفسير:

وزش بادهاى منظم و حركت كشتيها از آيات اوست

بار ديگر در اين آيات به بيان نشانه هاى پروردگار و دلائل توحيد پرداخته، و بحثى را كه در اين زمينه در آيات قبل آمده ادامه مى دهد.

در اينجا به سراغ مطلبى مى رود كه انسانها در زندگى مادى خود با آن بسيار سر و كار دارند، مخصوصا ساحل نشينان و مسافران درياها، مى گويد: از آيات و نشانه هاى خداوند كشتيهائى است همچون كوهها كه بر صفحه درياها به حركت در مى آيد( و من آياته الجوار فى البحر كالاعلام ) .

(جوار) جمع (جارية ) توصيفى است براى سفن جمع (سفينه ) به معنى كشتى كه براى اختصار از عبارت حذف شده و اصولا تكيه آيه روى همين جريان و حركت كشتيهاست، و به همين دليل مخصوصا اين وصف موضوع سخن قرار گرفته.

و اينكه لغت عرب به دختران جوان (جارية ) گفته مى شود به خاطر جريان نشاط جوانى در تمام وجود آنها است.

(اعلام ) جمع (علم ) (بر وزن قلم ) به معنى (كوه ) است، ولى در اصل به معنى علامت و اثرى است كه از چيزى خبر مى دهد، مانند (علم الطريق ) (نشانه هاى راه ) و (علم الجيش ) (پرچم لشكر) و مانند آن، و اگر به كوه علم گفته مى شود به خاطر همين است كه از دور نمايان است، و گاه بر فراز آن آتشى مى افروختند تا نشانه اى براى رهگذران باشد، ولى بود و نبود آتش در اين نامگذارى تأثيرى ندارد.

به اين ترتيب قرآن مجيد در اين آيه - همچون آيات متعدد ديگر - حركت كشتيهاى كوه پيكر را بر صفحه درياها بر اثر وزش بادهاى منظم از نشانه هاى خداوند مى شمرد.

اگر زورق يا قايق كوچكى بر صفحه آب به خاطر وزش باد حركت كند زياد مهم نيست، مهم آن است كه كشتيهاى كوه پيكر با وزش امواج لطيف هوا با عده زيادى مسافر و بار فراوان به حركت در آيد، و هزاران كيلومتر راه را در ميان دو نقطه بپيمايد، و به مقصد برسد.

راستى چه كسى اقيانوسها را با اين وسعت و عمق و ويژگيهاى آب آفريده؟

چه كسى به چوب و مواد ديگرى كه كشتى را با آن شكل مخصوص ‍ مى سازند اين خاصيت را بخشيده كه بر صفحه آب ثابت بماند؟

و چه كسى به بادها دستور داده است به صورت منظمى بر صفحه درياها و اقيانوسها بوزند كه هر كس از هر نقطه به نقطه ديگرى مى خواهد برود بتواند از آن استفاده كند؟

همه جا نظم نشانه عقل و دانش است و در اينجا نيز همينگونه است.

اصولا اگر نقشه هائى كه دريانوردان از حركت بادها در اختيار دارند، و معلوماتى كه بشر درباره وزش بادها از قطبين زمين به سوى خط استوا، و از خط استوا به سوى دو قطب، و همچنين وزشهاى متناوب از سوى سواحل و خشكيها به دريا، و از سوى دريا به خشكى، در نظر بگيرد، مى داند چقدر اين مساءله حساب شده است.

البته در عصر ما نيرو محرك كشتيها موتورهاى نيرومندى است كه پروانه هاى كشتى را به حركت در مى آورد، ولى با اينحال وزش بادها در حركت اين كشتيها نيز مؤ ثر است.

سپس براى تأكيد بيشتر مى افزايد: (اگر خداوند اراده كند باد را ساكن مى سازد تا كشتيها بر پشت دريا ساكن و متوقف شوند)!( ان يشاء يسكن الريح فيظللن رواكد على ظهره ) .

و در پايان آيه براى نتيجه گيرى اضافه مى كند: (در اين نشانه هايى است براى هر كس كه داراى مقام صبر و شكر است )( ان فى ذلك لايات لكل صبار شكور ) .

آرى در اين حركت بادها، و جريان كشتيها، و آفرينش درياها، و نظام و هماهنگى مخصوصى كه بر اين امور حكمفرماست نشانه هاى گوناگونى براى ذات پاك او است.

مى دانيم وزش بادها در درجه اول به خاطر تفاوت درجه حرارت در دو نقطه روى زمين است، زيرا هوا بر اثر حرارت منبسط مى شود سپس به طرف بالا حركت مى كند و به همين دليل از يكسو فشار بر هواى اطراف مى آورد و آنها را متحرك مى سازد، و از سوى ديگر هنگامى كه به سمت بالا حركت كند جاى خود را به هواى اطراف مى دهد، اگر خداوند فقط اين خاصيت انبساط را از آن بگيرد سكون و سكوتى مرگبار بر آن حاكم مى شود، و كشتيهاى بادبانى بى حركت بر صفحه اقيانوسها حيران و سرگردان مى مانند.

(صبار) و (شكور) هر دو صيغه مبالغه است كه يكى فزونى صبر را مى رساند، و ديگرى فزونى شكر را.

تكيه بر اين دو وصف در آيه مورد بحث و چند مورد ديگر از آيات قرآن مجيد اشاره به نكات لطيفى دارد:

اين دو وصف مجموعا ترسيم گويائى از حقيقت ايمان است، چرا كه مؤ من در مشكلات و گرفتاريها صبور و در نعمتها شكور است، لذا در حديثى از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى خوانيم: الايمان نصفان: نصف صبر، و نصف شكر: ايمان دو نيمه است، نيمى از آن صبر، و نيمى از آن شكر است ).

بعلاوه مطالعه اسرار نظام آفرينش از يكسو نياز به صبر و حوصله و پشت كار و صرف وقت دارد، و از سوى ديگر انگيزه شكر منعم.

هرگاه اين دو دست به دست هم مى دهند انسان را آماده براى مطالعه اين آيات مى سازند، و اصولا مطالعه اسرار آفرينش خود يكنوع شكر است.

از سوى سوم به هنگامى كه انسان سوار بر كشتى مى شود اين دو وصف در او از هر زمان ديگر نمايان تر است، صبر در برابر حوادث و مشكلات

دريا و شكر به هنگام رسيدن به ساحل مقصود!

باز در آيه بعد براى مجسم ساختن عظمت اين نعمت الهى مى افزايد: (يااگر بخواهد اين كشتيها را به خاطر اعمالى كه مسافران و سرنشينانش مرتكب شده اند نابود و هلاك مى سازد)( او يوبقهن بما كسبوا ) .

همانگونه كه در آيات گذشته نيز خوانديم بلاهائى كه بر سر انسان وارد مى شود غالبا نتيجه اعمال خود او است.

ولى با اينحال لطف خداوند شامل حال انسان است (و بسيارى را مى بخشد)( و يعف عن كثير ) .

كه اگر نبخشد هيچكس جز معصومين و خاصان و پاكان از مجازات الهى مصون و بركنار نخواهند بود، چنانكه در آيه 45 سوره فاطر مى خوانيم:( و لو يؤ اخذ الله الناس بما كسبوا ما ترك على ظهرها من دابة و لكن يؤ خرهم الى اجل مسمى ) : (هر گاه خداوند مردم را به آنچه انجام داده اند مجازات مى كرد جنبنده اى را بر پشت زمين باقى نمى گذاشت (ولى به لطفش ) آنها را تا سر آمد معينى مهلت مى دهد).

آرى او مى تواند بادها را از حركت باز دارد تا كشتيها در دل اقيانوسها بى حركت بمانند، و هم مى تواند بادها را تبديل به طوفانهاى درهم پيچيده سازد تا كشتيهاى كوه پيكر را درهم بكوبند، و همچون پر كاهى در ميان امواج بغلطانند ولى لطف عميم او مانع اين كار است.

(تا كسانى كه در آيات ما مجادله مى كنند و به مخالفت و انكار برمى خيزند بدانند هيچ پناهگاهى (جز ذات پاك خداوند) ندارند)( و يعلم الذين يجادلون فى آياتنا ما لهم من محيص ) .

آرى آنها كسانى نيستند كه مشمول عفو خداوند شوند، چرا كه آگاهانه به مخالفت برخاسته، و از روى عداوت و لجاج به ستيزه جوئى ادامه مى دهند، آنها از چشمه جوشان عفو و رحمتش ممنوعند، و از چنگال عذابش رهائى ندارند.

(محيص ) از ماده (حيص ) (بر وزن حيف ) به معنى بازگشت و عدول و كناره گيرى كردن از چيزى است، و از آنجا كه (محيص ) اسم مكان است، اين كلمه به معنى فرارگاه يا پناهگاه مى آيد.

در آخرين آيه مورد بحث روى سخن را به همگان كرده، مى گويد: (آنچه به شما عطا شده متاع زودگذر زندگى دنياى فانى است )( فما اوتيتم من شى ء فمتاع الحياة الدنيا ) .

مبادا شما را فريب دهد و غافل سازد، و تصور كنيد هميشه در اختيار شما است، برقى است مى جهد و به زودى خاموش مى شود، شعله اى است در برابر باد و حبابى است بر سطح آب، و غبارى است در مسير طوفان، (ولى پاداشها و مواهبى كه نزد خدا است بهتر و پايدارتر است براى كسانى كه ايمان آورده اند و بر پروردگارشان توكل مى كنند)( و ما عند الله خير و ابقى للذين آمنوا و على ربهم يتوكلون ) .

اگر بتوانيد اين متاع زودگذر زندگى پست و محدود جهان ماده را با آن سرمايه جاودان مبادله كنيد تجارتى پر سود نصيب شما شده، و موفقيتى است بى نظير!

چرا كه مواهب اين جهان هرگز خالى از دردسر نيست، هميشه در كنار هر گل خارى، و در كنار هر نوش نيشى است، در حالى كه پاداش الهى خير خالص و خالى از هر گونه ناملايمات است.

از سوى ديگر اين مواهب هر چه هست زودگذر است، اما آنها پايدار و جاودانى است، كدام عقل اجازه مى دهد كه انسان از چنين معامله پرسودى صرفنظر كند يا گرفتار غرور و غفلت شود، و زرق و برقها او را بفريبد؟!

لذا در آيه 38 توبه نيز مى خوانيم:( ارضيتم بالحياة الدنيا من الاخرة فما متاع الحياة الدنيا فى الاخرة الا قليل ) (اى كسانى كه از جهاد سر باز مى زنيد) (آيا به زندگى دنيا در مقابل آخرت راضى شده ايد، با اينكه متاع زندگى دنيا در برابر آخرت چيز اندكى است )؟!

اصولا الحياة الدنيا (با توجه به وصفى كه دارد) اشاره به زندگى پائين و پست است، بديهى است، متاع و وسائل بهره گيرى از چنين زندگى مثل خود آن بى ارزش خواهد بود.

لذا در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى خوانيم: و الله ما الدنيا فى الاخرة الا مثل ان يجعل احدكم اصبعه هذه فى اليم فلينظر بم ترجع:؟ (به خدا سوگند دنيا در برابر آخرت مثل اين است كه يكى از شما انگشت خود را به دريا زند و سپس بيرون آورد، بايد ديد چه مقدار آب دريا را با آن برداشته است )؟!.

قابل توجه اينكه در اين آيه تكيه روى مساءله ايمان و توكل شده است اين به خاطر آن است كه اميد به پاداشهاى الهى براى كسانى است كه علاوه بر ايمان كار خود را به او تفويض كرده و تسليم اراده او هستند، چرا كه توكل واگذارى كار خويش و تفويض امر است، نقطه مقابل اين گروه كسانى هستند كه بر اثر حب دنيا و دلبستگى به متاع زودگذر آن به مجادله در آيات خداوند برمى خيزند، و حقايق را زير پا مى گذارند، و به اين ترتيب آيه اخير شبيه تعليل براى آيه ما قبل از آن است كه سخن از مجادله كنندگان در آيات الهى مى گفت.

آيه (37) تا (40) و ترجمه

( و الذين يجتنبون كبئر الاثم و الفوحش و إذا ما غضبوا هم يغفرون ) (37)( و الذين استجابوا لربهم و أقاموا الصلوة و أمرهم شورى بينهم و مما رزقنهم ينفقون ) (38)( و الذين إذا أصابهم البغى هم ينتصرون ) (39)( و جزؤ ا سيئة سيئة مثلها فمن عفا و أصلح فأجره على الله إنه لا يحب الظلمين ) (40)

ترجمه:

37 - همان كسانى كه از گناهان بزرگ و اعمال زشت اجتناب مى ورزند و هنگامى كه خشمگين مى شوند عفو مى كنند.

38 - و آنها كه دعوت پروردگارشان را اجابت كرده، و نماز را برپا داشته، و كارهايشان به طريق مشورت در ميان آنها صورت مى گيرد، و از آنچه به آنها روزى داده ايم انفاق مى كنند.

39 - و آنها كه هر گاه ستمى به آنها رسد (تسليم ظلم نمى شوند) و يارى مى طلبند.

40 - و كيفر بدى مجازاتى همانند آن است، و هر كس عفو و اصلاح كند اجر و پاداش او با خدا است خداوند ظالمان را دوست ندارد.

تفسير:

اهل ايمان تسليم ظلم نمى شوند!

اين آيات ادامه بحثى است كه در آيات گذشته درباره پاداش الهى نسبت به مؤ منان متوكل آمده بود.

به اين ترتيب كه بعد از وصف ايمان و توكل كه هر دو جنبه قلبى دارد به هفت قسمت از (برنامه هاى عملى آنها) چه در جنبه نفى، چه در جنبه اثبات، چه از نظر فردى، و چه اجتماعى، چه مادى و چه معنوى، اشاره مى كند، برنامه اى كه بيانگر اركان يك جامعه سالم با حكومت صالح و قدرتمند است.

جالب اينكه اين آيات ظاهرا در مكه نازل شده است، در آن روزى كه هنوز جامعه اسلامى شكل نگرفته بود، و حكومت اسلامى وجود نداشت ولى اين آيات نشان مى دهد كه از همان روز، بينش صحيح اسلامى در اين زمينه ها توسط اين آيات به مسلمانان داده مى شد، چرا كه آنها در دوران مكه تحت آموزش پيگير و مستمر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به منظور آمادگى براى ساختن جامعه آينده اسلامى قرار داشتند.

نخستين وصف را از پاكسازى شروع مى كند، مى فرمايد: (پاداش ‍ الهى و آنچه نزد خدا است براى كسانى بهتر و پايدارتر است كه از گناهان بزرگ و اعمال زشت و ننگين اجتناب مى ورزند)( و الذين يجتنبون كبائر الاثم و الفواحش ) .

(كبائر) جمع (كبيره ) به معنى گناهان بزرگ است، اما اينكه معيار كبيره بودن چيست؟ بعضى آن را به گناهانى تفسير كرده اند كه در متن قرآن وعده عذاب الهى نسبت به آن داده شده، و گاه به گناهانى كه موجب حد شرعى است.

بعضى نيز احتمال داده اند كه اشاره به بدعتها و ايجاد شبهات اعتقادى در اذهان مردم بوده باشد.

ولى چنانكه قبلا هم گفته ايم اگر به معنى لغوى كبيره باز گرديم (كبيره ) هر گناهى است كه از نظر اسلام بزرگ و پر اهميت است، يكى از نشانه هاى اهميت آن اين است كه در قرآن مجيد در مورد آن وعده عذاب آمده و به همين جهت در روايات اهل بيت (عليه‌السلام ) نيز كبائر به اين صورت تفسير شده:( التى اوجب الله عز و جل عليه النار ) : (گناهان كبيره گناهانى است كه خداوند مجازات آتش براى آن مقرر داشته است ).

روى اين حساب اگر اهميت و عظمت گناهى از طرق ديگر نيز كشف شود، عنوان گناه كبيره به خود مى گيرد.

(فواحش ) جمع (فاحشه ) به معنى اعمال بسيار زشت و ناپسند است، ذكر اين تعبير بعد از (كبائر) به اصطلاح از قبيل ذكر خاص بعد از عام مى باشد، و در حقيقت بعد از بيان اجتناب مؤ منان راستين از همه گناهان كبيره، روى گناهان زشت و ننگين تكيه بيشترى شده است تا اهميت آن را آشكار سازد.

به اين ترتيب نخستين نشانه هاى ايمان و توكل پرهيز و اجتناب از گناهان كبيره است، چگونه ممكن است انسان دعوى ايمان و توكل بر خدا كند در حالى كه آلوده انواع گناهان است و قلب او لانه اى از لانه هاى شيطان؟!

در توصيف دوم كه آن نيز جنبه پاكسازى دارد درباره تسلط بر نفس به هنگام خشم و غضب كه بحرانيترين حال انسان است سخن مى گويد، و مى فرمايد:

(آنها كسانى هستند كه به هنگام غضب عفو مى كنند)( و اذا ما غضبوا هم يغفرون ) .

نه تنها در موقع غضب زمام اختيار از كفشان ربوده نمى شود، و دست به اعمال زشت و جنايات نمى زنند، بلكه با آب عفو و غفران قلب خود و ديگران را از كينه ها شستشو مى دهند.

و اين صفتى است كه جز در پرتو ايمان راستين و توكل بر حق پيدا نمى شود.

جالب اينكه: نمى گويد آنها غضب نمى كنند، چرا كه اين جزء طبيعت انسان است و در بعضى موارد، يعنى در آنجا كه براى خدا، و در راه احقاق حق مظلومان باشد، ضرورت دارد، بلكه مى گويد آنها به هنگام غضب آلوده گناه نمى شوند، سهل است به سراغ عفو و غفران مى روند، و بايد هم چنين باشد، چگونه انسان مى تواند در انتظار عفو الهى به سر برد در حالى كه خود كينه توز و انتقامجو است، و به هنگام غضب هيچ قانونى را به رسميت نمى شناسد!

و اگر مى بينيم در اينجا مخصوصا روى مسأله (غضب ) تكيه شده به خاطر آن است كه اين حالت آتش سوزانى است كه در درون جان انسان شعله ور مى شود، و بسيارند كسانى كه قادر بر مهار كردن نفس در آن حالت نيستند، ولى مؤ منان راستين هرگز تسليم خشم و غضب نمى شوند.

در حديثى از امام باقر (عليه‌السلام ) مى خوانيم: من ملك نفسه اذا رغب، و اذا رهب، و اذا غضب، حرم الله جسده على النار: كسى كه به هنگام شوق و علاقه، و به هنگام ترس و وحشت، و هنگام خشم و غضب مالك نفس خويشتن باشد خداوند بدن او را بر آتش دوزخ حرام مى كند.

آيه بعد به سومين تا ششمين اوصاف آنها اشاره كرده، مى فرمايد:

(آنها كه دعوت پروردگارشان را اجابت كرده، و فرمانهاى او را از جان و دل پذيرفته اند)( و الذين استجابوا لربهم ) .

(و نماز را برپا داشته اند)( و اقاموا الصلاة ) .

(و كار آنها به طريق شورى و مشورت در ميان آنها صورت مى گيرد)( و امرهم شورى بينهم ) .

(و از آنچه به آنها روزى داده ايم، در راه خداوند انفاق مى كنند)( و مما رزقناهم ينفقون ) .

در آيه گذشته سخن از پاكسازى وجودشان از گناهان و غلبه بر خشم و غضب بود، اما در آيه مورد بحث سخن از بازسازى وجودشان در جنبه هاى مختلف است كه از همه مهمتر اجابت دعوت پروردگار و تسليم در برابر فرمان او است مطلبى كه همه نيكيها و خوبيها و اطاعت اوامر الهى در آن جمع است، آنها با تمام وجود در برابر فرمانش تسليمند، و در مقابل اراده او از خود اراده اى ندارند، و بايد چنين باشد چرا كه بعد از پاكسازى قلب و جان از آثار گناه كه موانع راه حقند تسليم و اجابت قطعى است.

ولى از آنجا كه در ميان اوامر الهى مسائل بسيار مهمى وجود دارد كه بالخصوص بايد انگشت روى آن گذاشت چند موضوع مهم را به دنبال آن يادآور مى شود كه مهمترين آنها (نماز) است، نمازى كه ستون دين، پيوند خلق و خالق، مربى نفوس، معراج مؤ من و نهى كننده از فحشاء و منكر است.

بعد از آن مهمترين مساءله اجتماعى همان اصل شورى است كه بدون آن همه كارها ناقص است، يك انسان هر قدر از نظر فكرى نيرومند باشد نسبت به مسائل مختلف تنها از يك يا چند بعد مى نگرد، و لذا ابعاد ديگر بر او مجهول مى ماند، اما هنگامى كه مسائل در شورى مطرح گردد و عقلها و تجارب و ديدگاههاى مختلف به كمك هم بشتابند مسائل كاملا پخته و كم عيب و نقص مى گردد، و از لغزش دورتر است.

لذا در حديث پر معنائى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى خوانيم: انه ما من رجل يشاور احدا الا هدى الى الرشد: (احدى در كارهاى خود مشورت نمى كند مگر اينكه به راه راست و مطلوب هدايت مى شود).

قابل توجه اينكه: تعبير در اينجا به صورتى است كه آن را يك برنامه مستمر مؤ منان مى شمرد، نه تنها در يك كار زودگذر و موقت، مى گويد همه كارهاى آنها در ميانشان به صورت شورى است، و جالب اينكه خود پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) با اينكه عقل كل بود و با مبداء وحى ارتباط داشت در مسائل مختلف اجتماعى و اجرائى، در جنگ و صلح و امور مهم ديگر، به مشورت با ياران مى نشست، و حتى گاه نظر آنها را ترجيح مى داد با اينكه مشكلاتى از اين ناحيه حاصل مى شد، تا الگو و اسوه اى براى مردم باشد، چرا كه بركات مشورت از زيانهاى احتمالى آن به مراتب بيشتر است.

درباره اهميت (مشورت ) و (شرائط شورى ) و (اوصاف كسانى كه بايد مورد مشورت قرار گيرند) و (وظيفه مشاور) بحثهاى مشروحى در ذيل آيه 159 سوره آل عمران داشتيم (جلد 3 صفحه 142 به بعد) كه نيازى به تكرار آن نمى بينيم، اما چند موضوع را بايد در اينجا اضافه كنيم:

الف: شورى منحصرا در مورد كارهاى اجرائى و شناسائى موضوعات است نه درباره احكام كه تنها بايد از مبداء وحى و از كتاب و سنت گرفته شود تعبير به (امرهم ) (كارهايشان ) نيز ناظر به همين معنى است چرا كه احكام كار مردم نيست كار خدا است.

بنابراين اگر بعضى از مفسران مانند (آلوسى ) دامنه آن را توسعه داده اند و احكام را در آنجا كه نص خاصى در آن وارد نشده مشمول آن شمرده اند بى اساس است به خصوص اينكه ما معتقديم هيچ امرى در اسلام نيست مگر اينكه نص عام يا خاصى در مورد آن صادر شده است، و گرنه اليوم اكملت لكم دينكم (مائده - 3) صحيح نبود (شرح اين معنى را بايد در كتب اصول فقه در مورد بطلان اجتهاد به معنى قانونگذارى در اسلام مطالعه كرد).

ب: بعضى از مفسران گفته اند كه شان نزول جمله (امرهم شورى بينهم ) در مورد انصار است، و اين يا به خاطر آن است كه آنها حتى قبل از اسلام كارهايشان بر اساس شورى بود، و يا اشاره به آن گروهى از انصار است كه قبل از هجرت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ايمان آوردند، و در (عقبه ) با او بيعت كردند، و از حضرتش دعوت به مدينه نمودند (چون اين سوره مكى است و آيات فوق نيز ظاهرا در مكه نازل شده ).

ولى به هر حال آيه مخصوص شان نزولش نيست و يك برنامه عمومى و همگانى را بيان مى كند.

اين سخن را با حديثى از امير مؤ منان على (عليه‌السلام ) پايان مى دهيم، آنجا كه فرمود: لا ظهير كالمشاورة و الاستشارة عين الهداية: (هيچ پشتيبان و تكيه گاهى همچون مشورت نيست و مشورت عين هدايت است ).

اين نكته نيز قابل توجه است كه آخرين توصيفى كه در اين آيه مطرح شده تنها انفاق در مسائل مالى را بيان نمى كند بلكه انفاق از تمام آنچه خداوند روزى داده است از مال از علم از عقل و هوش و تجربه از نفوذ اجتماعى و خلاصه از همه چيز.

در توصيف ديگر كه هفتمين توصيف مؤ منان راستين است مى فرمايد: (و كسانى كه هر گاه ستمى به آنان رسد تسليم ظلم نمى شوند و از ديگران يارى مى طلبند)( و الذين اذا اصابهم البغى هم ينتصرون ) .

ناگفته پيداست كه در برابر وظيفه انتصار در مقابل ستم، ديگران نيز وظيفه يارى كردن دارند، چرا كه يارى طلبيدن بدون يارى كردن لغو و بيهوده است، در حقيقت هم مظلوم موظف به مقاومت در برابر ظالم و فرياد بر آوردن است، و هم مؤ منان ديگر موظف به پاسخگوئى او هستند، همانگونه كه در آيه 72 سوره انفال مى خوانيم:( و ان استنصروكم فى الدين فعليكم النصر ) : (هر گاه آنها از شما براى حفظ دين خود يارى بطلبند بر شما است كه آنها را يارى كنيد).

اين برنامه مثبت و سازنده به ظالمان هشدار مى دهد كه اگر دست به ستم بيالايند مؤ منان ساكت نمى نشينند، و در برابر آنها بپا مى خيزند، و هم به مظلومان اعتماد مى بخشد كه اگر استغاثه كنند ديگران بيارى آنها مى شتابند.

(ينتصرون ) از ماده (انتصار) به معنى يارى طلبيدن است، ولى بعضى آن را به معنى (تناصر) (به يارى يكديگر شتافتن ) تفسير كرده اند، ولى نتيجه هر دو با توجه به توضيحى كه داديم يكى است.

به هر حال وظيفه هر مظلومى اين است كه اگر به تنهائى قادر بر دفع ظلم و ستم نيست سكوت نكند، و با استفاده از نيروى ديگران به مقابله با ظلم قيام نمايد، و وظيفه همه مسلمانان است كه به نداى او پاسخ مثبت دهند.

ولى از آنجا كه يارى كردن يكديگر نبايد از مسير عدالت خارج شود، و به انتقامجوئى، و كينه توزى، و تجاوز از حد منتهى گردد، در آيه بعد فورا آن را مشروط ساخته، مى افزايد: توجه داشته باشيد (كيفر بدى مجازاتى همانند آن است ) (و جزاء سيئة سيئة مثلها).

مبادا به خاطر اينكه بعضى از دوستان شما مورد ستم واقع شده اند از حد بگذرانيد، و خود مبدل به افراد ظالمى شويد، به خصوص اينكه در جوامعى همچون جامعه عرب در آغاز اسلام احتمال تجاوز از حد به هنگام پاسخ گفتن به ظلم احتمال قابل توجهى بوده، و مى بايست حساب يارى مظلوم از انتقامجوئى جدا شود.

البته كار ظالم بايد (سيئه ) و بدى ناميده شود، اما كيفر او مسلما (سيئه ) نيست، و اگر در آيه از آن تعبير به (سيئه ) شده، در واقع به خاطر قرينه مقابله است، يا اينكه از ديدگاه ظالم كه مجازات مى شود (سيئه ) مى باشد، اين احتمال نيز وجود دارد كه تعبير از آن به سيئه به خاطر اين است كه مجازات آزار و ايذاء است و آزار و ايذاء ذاتا بد است، هر چند به هنگام قصاص و كيفر ظالم كار خوبى محسوب مى شود.

اين شبيه تعبيرى است كه در آيه 194 سوره بقره آمده است:( فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم و اتقوا الله ) : هر كس به شما تعدى كند به مانند آن بر او تعدى كنيد، و از خدا بپرهيزيد (و زياده روى نكنيد).

ولى به هر حال اين تعبير مى تواند مقدمه اى باشد براى دستور عفو كه در جمله بعد آمده، گوئى مى فرمايد: مجازات هر چه باشد يكنوع آزار است،و اگر طرف پشيمان شده باشد شايسته عفو است.

در اين گونه موارد عفو كنيد چرا كه (هر كس عفو و اصلاح كند اجر و پاداش او بر خداست )( فمن عفى و اصلح فاجره على الله ) .

درست است كه حقى از او ضايع شده، و در مقابل ظاهرا چيزى نگرفته، اما به خاطر گذشتى كه از خود نشان داده، گذشتى كه مايه انسجام جامعه و كم شدن كينه ها و افزايش محبت و موقوف شدن انتقامجوئى و آرامش ‍ اجتماعى است، خداوند بر عهده گرفته كه پاداش او را از فضل بى پايانش مرحمت كند، و چه تعبير جالبى است تعبير (على الله ): گوئى خداوند خود را مديون چنين كسى مى داند و مى گويد اجرش بر عهده من است!

و در پايان آيه مى فرمايد: (خداوند قطعا ظالمان را دوست ندارد)( انه لا يحب الظالمين ) .

اين جمله ممكن است اشاره به چند نكته باشد:

نخست اينكه دستور عفو به خاطر اين است كه در صورت قصاص و كيفر گاه انسان نمى تواند خود را دقيقا كنترل كند، و از حد مى گذراند، و در صف ظالمان قرار مى گيرد.

ديگر اينكه اگر دستور عفو داده شده نه به معنى دفاع از ظالمان است، چرا كه خداوند ظالمان را هرگز دوست نمى دارد، بلكه هدف هدايت گمراهان و استحكام پيوندهاى اجتماعى است.

سوم اينكه كسانى شايسته عفوند كه از مركب ظلم پياده شوند، و از گذشته خود نادم گردند، و در مقام اصلاح خويش بر آيند، نه ظالمانى كه عفو، آنها را جسورتر و جرى تر مى كند.

و به تعبير روشنتر عفو و مجازات هر كدام جاى ويژه اى دارد، عفو در جائى است كه انسان قدرت بر انتقام دارد، و اگر مى بخشد از موضع ضعف نيست، اين عفو سازنده است، هم براى مظلوم پيروز چرا كه به او تسلط بر نفس و صفاى دل مى بخشد، و هم براى ظالم مغلوب كه او را به اصلاح خويش وا مى دارد.

و كيفر و انتقام و مقابله به مثل در جائى است كه هنوز ظالم از مركب شيطان پياده نشده، و مظلوم پايه هاى قدرت خود را محكم نكرده، و عفو از موضع ضعف است، اينجاست كه بايد اقدام به مجازات كند.

در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمده است: اذا كان يوم القيامة نادى مناد من كان اجره على الله فليدخل الجنة، فيقال من ذا الذى اجره على الله؟ فيقال: العافون عن الناس، فيدخلون الجنة بغير حساب! (هنگامى كه روز قيامت مى شود كسى (از سوى خداوند) ندا مى دهد هر كس اجر او بر خدا است وارد بهشت شود، گفته مى شود: چه كسى اجرش بر خداست؟ در جواب به آنها مى گويند: كسانى كه مردم را عفو كردند، آنها بدون حساب داخل بهشت مى شوند).

اين حديث در حقيقت نتيجه اى است كه از آخرين آيه مورد بحث گرفته شده و خط اصيل اسلام همين است.

آيه (41) تا (43) و ترجمه

( و لمن انتصر بعد ظلمه فأولئك ما عليهم من سبيل ) (41)( إنما السبيل على الذين يظلمون الناس و يبغون فى الا رض بغير الحق أولئك لهم عذاب أليم ) (42)( و لمن صبر و غفر إن ذلك لمن عزم الا مور ) (43)

ترجمه:

41 - و كسى كه بعد از مظلوم شدن يارى طلبد ايرادى بر او نيست.

42 - ايراد و مجازات بر كسانى است كه به مردم ستم مى كنند و در زمين به ناحق ظلم روا مى دارند. براى آنها عذاب دردناكى است.

43 - اما كسانى كه شكيبائى و عفو كنند اين از كارهاى پر ارزش است.

تفسير:

يارى طلبيدن عيب نيست، ظلم كردن عيب است

اين آيات در حقيقت تاءكيد و توضيح و تكميلى است براى آيات گذشته، در زمينه انتصار، و مجازات ظالم، و عفو و گذشت در موارد مناسب، و هدف از آن اين است كه مجازات و انتقام گرفتن از ظالم حق مظلوم است و هيچكس حق ندارد مانعى بر سر راه او ايجاد كند، در عين حال هر گاه مظلوم، پيروز و مسلط بر ظالم شد اگر صبر كند و انتقام نگيرد فضيلت بزرگى خواهد بود.

نخست مى فرمايد: (كسى كه بعد از مظلوم شدن يارى بطلبد ايرادى بر او نيست )( و لمن انتصر بعد ظلمه فاولئك ما عليهم من سبيل ) .

نه كسى حق دارد مانع از اين كار شود، و نه او را ملامت و سرزنش و مجازات كند، و نه در يارى كردن چنين مظلومى ترديد به خود راه دهد، چرا كه انتصار و استمداد حق مسلم هر مظلومى است، و يارى مظلومان وظيفه هر انسان آزاده و بيدارى است.

(مجازات و كيفر تنها از آن كسانى است كه به مردم ستم مى كنند، و در زمين به ناحق ظلم روا مى دارند)( انما السبيل على الذين يظلمون الناس و يبغون فى الارض بغير الحق ) .

آنها علاوه بر كيفر و مجازات در دنيا، (در آخرت نيز عذاب دردناكى در انتظارشان است )( اولئك لهم عذاب اليم ) .

در اينكه در ميان جمله (يظلمون الناس ) و جمله (يبغون فى الارض بغير الحق ) چه تفاوتى است؟ بعضى از مفسران جمله اول را اشاره به مساءله ظلم و ستم و دوم را به (تكبر و خود برتربينى ) دانسته اند.

بعضى ديگر جمله اول را ناظر به (ظلم ) و دوم را به (قيام بر ضد حكومت اسلامى ) ذكر كرده اند.

(بغى ) در اصل به معنى كوشش و تلاش براى بدست آوردن چيزى است، ولى بسيار مى شود كه به كوششهائى كه براى غصب حق ديگران و تجاوز از حدود و حقوق الهى صورت مى گيرد نيز اطلاق مى شود، بنابراين (ظلم ) مفهوم خاص دارد، و بغى مفهوم عام، و هر گونه تعدى و تجاوز از حقوق الهى را شامل مى شود.

تعبير (بغير الحق ) نيز تاءكيدى براى اين معنى است، و به اين ترتيب جمله دوم از قبيل ذكر عام بعد از ذكر خاص است.

در آخرين آيه مورد بحث باز به سراغ مساءله صبر و شكيبائى و عفو مى رود تا بار ديگر بر اين حقيقت تاءكيد كند كه حق انتقامگيرى و قصاص و كيفر براى مظلوم در برابر ظالم هرگز مانع از مسأله گذشت و عفو و بخشش نيست، مى فرمايد: (اما كسانى كه شكيبائى كنند، و طرف را مورد عفو قرار دهند اين از كارهاى پر ارزش است )( و لمن صبر و غفر ان ذلك لمن عزم الامور ) .

(عزم ) در اصل به معنى تصميم بر انجام كارى است، و به اراده محكم اطلاق مى شود، تعبير به (عزم الامور) ممكن است اشاره به اين باشد كه اين از كارهائى است كه خداوند به آن فرمان داده و هرگز نسخ نمى شود، و يا از كارهائى است كه انسان بايد نسبت به آن عزم راسخ داشته باشد، و هر يك از اين دو معنى باشد دليل بر اهميت اين كار است.

قابل توجه اينكه مسأله (صبر) قبل از (غفران ) ذكر شده، چرا كه اگر صبر و شكيبائى نباشد كار به عفو و گذشت منتهى نمى شود، زمام نفس از دست انسان بيرون مى رود، و روى انتقام پافشارى مى كند.

بار ديگر اين حقيقت را يادآور مى شويم كه عفو و غفران در صورتى مطلوب است كه از موضع قدرت باشد، و طرف نيز از آن حسن استفاده نمايد، تعبير (من عزم الامور) نيز ممكن است همين معنا را تاءكيد كند، چرا كه تصميم گيرى در زمينه اى است كه انسان قادر و توانا بر انجام امرى باشد، به هر حال عفوى كه جنبه تحميلى از سوى ظالم داشته باشد، و يا او را در عملش جرى تر و جسورتر سازد هرگز مطلوب نيست.

در بعضى از روايات آيات فوق به قيام حضرت مهدى (عج ) و انتقام او و يارانش از ظالمان و مفسدان در ارض تفسير شده، و همانگونه كه كرارا گفته ايم اينگونه تفسيرها از قبيل بيان مصداق واضح و روشن است و مانع از عموميت مفهوم آيه نيست.