تفسیر نمونه جلد ۲۰

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 25979
دانلود: 2685


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 62 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 25979 / دانلود: 2685
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 20

نویسنده:
فارسی

آيه (51) تا (55) و ترجمه

( إنا لننصر رسلنا و الذين أمنوا فى الحيوة الدنيا و يوم يقوم الا شهد ) (51)( يوم لا ينفع الظلمين معذرتهم و لهم اللعنة و لهم سوء الدار ) (52)( و لقد أتينا موسى الهدى و أورثنا بنى إسرئيل الكتب ) (53)( هدى و ذكرى لا ولى الا لبب ) (54)( فاصبر إن وعد الله حق و استغفر لذنبك و سبح بحمد ربك بالعشى و الابكر ) (55)

ترجمه:

51 - ما به طور مسلم رسولان خود، و كسانى را كه ايمان آورده اند، در زندگى دنيا و روزى كه گواهان به پا مى خيزند، يارى مى دهيم

52 - روزى كه عذر خواهى ظالمان سودى نمى بخشد، و لعنت خدا از آن آنها و خانه (و جايگاه ) بد نيز براى آنها است.

53 - ما به موسى هدايت بخشيديم و بنى اسرائيل را وارثان كتاب (تورات ) قرار داديم

54 - كتابى كه مايه هدايت و تذكر براى صاحبان عقل بود.

55 - صبر و شكيبائى پيشه كن كه وعده خدا حق است و براى گناهت استغفار نما و تسبيح و حمد پروردگارت را هر صبح و شام بجا آور.

تفسير:

ما مؤ منان را يارى مى دهيم.

از آنجا كه در آيات گذشته سخن از محاجه و گفتگوهاى دوزخيان بود كه نمى توانند يكديگر را يارى كنند، و نه كسى به يارى آنها مى شتابد، و از آنجا كه در آيات پيش از آن نيز سخن از (مؤ من آل فرعون ) آن مرد مجاهد و مبارز كم نظير و حمايت خداوند از او مطرح بود، در آيات مورد بحث به عنوان يك قانون كلى حمايت خويش را از پيامبران و مؤ منان در دنيا و آخرت بيان مى دارد.

مى فرمايد: (ما بطور مسلم رسولان خود و كسانى را كه ايمان آورده اند در زندگى دنيا و روز قيامت كه گواهان بر پا مى خيزند يارى مى دهيم )( انا لننصر رسلنا و الذين آمنوا فى الحيوة الدنيا و يوم يقوم الاشهاد ) .

حمايتى بى دريغ و مؤ كد به انواع تاءكيد، حمايتى كه بى قيد و شرط است و به همين جهت انواع پيروزيها را به دنبال دارد، و اعم از پيروزى در منطق و بيان، يا پيروزى در جنگها، يا فرستادن عذاب الهى بر مخالفان و نابود كردن آنان و يا امدادهاى غيبى كه قلب را تقويت و روح را به لطف الهى نيرومند و قوى مى سازد.

در اينجا به تعبير تازهاى درباره روز قيامت برخورد مى كنيم و آن (يوم يقوم الاشهاد) (روزى كه گواهان قيام مى كنند) مى باشد.

(اشهاد) جمع (شاهد) يا شهيد است (همانگونه كه اصحاب جمع (صاحب ) و (اشراف ) جمع (شريف ) است ) و به هر حال به معنى گواهان است.

در اينكه اين گواهان كيانند تفسيرهاى مختلفى شده است كه همه قابل جمع است:

1 - منظور فرشتگان مراقب اعمال آدمى است.

2 - منظور پيامبران مى باشد كه گواهان امتها هستند.

3 - مقصود فرشتگان و پيامبران و مؤ منانند كه گواهان اعمال انسانها مى باشند.

اما احتمال اينكه اعضاء پيكر انسان نيز داخل در اين بحث باشد بعيد به نظر مى رسد، زيرا واژه (اشهاد) هر چند معنى گسترده اى دارد اما تعبير به (يوم يقوم الاشهاد) (روزى كه گواهان قيام مى كنند) با آن متناسب نيست.

اين تعبير اشاره به نكته جالبى است و مى خواهد بگويد آن روزى كه همه خلائق در آن جمعند گواهان در آن محضر بزرگ قيام مى كنند، و رسوائى در آنجا بدترين رسوائى است، و پيروزى نيز برترين پيروزى است، ما در آن روز مؤ منان و رسولان خود را يارى مى كنيم و بر آبروى آنها در آن محضر بزرگ مى افزائيم.

اما آن روز روز رسوائى و بدبختى كافران و ظالمان است، چنانكه در آيه بعد مى افزايد: (همان روزى كه عذرخواهى ظالمان سودى نمى بخشد، و لعنت خدا مخصوص آنها است، و خانه و جايگاه بد نيز به آنها تعلق دارد)( يوم لا ينفع الظالمين معذرتهم و لهم اللعنة و لهم سوء الدار ) .

از يكسو عذر خواهى آنها در برابر گواهان به جائى نمى رسد و رسوائى در آن محضر بزرگ دامانشان را مى گيرد.

از سوى ديگر از رحمت خدا دورند و لعنت كه همان بعد معنوى از رحمت است گريبانگيرشان مى شود.

و از سوى سوم از نظر جسمانى نيز در شكنجه و عذابند، و در بدترين جايگاه در آتش دوزخ!

سوال:

در اينجا سؤ ال مهمى مطرح مى شود و آن اينكه: اگر خداوند وعده پيروزى پيامبران و مؤ منان را به صورت مؤ كد داده، پس چرا ما در طول تاريخ شاهد كشتار جمعى از پيامبران و مؤ منان به دست كفار بى ايمان هستيم؟ چرا گاه آنها شديدا در تنگنا واقع مى شدند؟ و يا از نظر نظامى شاهد شكست بودند؟ مگر وعده الهى تخلف پذير است؟!

پاسخ اين سؤ ال با توجه به يك نكته روشن مى شود، و آن اينكه: مقياس ‍ سنجش بسيارى از مردم در ارزيابى مفهوم پيروزى بسيار محدود است، آنها پيروزى را تنها در اين مى دانند كه انسان دشمن را به عقب براند و چند روزى حكومت را به دست گيرد.

آنها پيروزى در هدف، و برترى مكتب را به حساب نمى آورند، آنها الگو شدن يك مجاهد شهيد را براى نسلهاى موجود و آينده در نظر نمى گيرند، آنها عزت و سربلندى در نزد همه آزادگان جهان و جلب خشنودى و رضايت خدا را به هيچ مى انگارند.

بديهى است در چنان ارزيابى محدودى اين ايراد پاسخ ندارد، اما اگر ديد خود را وسيعتر و افق فكر خود را بازتر كنيم و ارزشهاى واقعى را در نظر بگيريم آنگاه به معنى عميق آيه پى خواهيم برد.

(سيد قطب ) در تفسير (فى ظلال ) در اينجا سخنى دارد كه شاهد ارزنده اى بر اين مقصود است.

او قهرمان ميدان كربلا حسين عزيز (عليه‌السلام ) را مثال مى زند و چنين مى گويد:

(حسين رضوان الله عليه در چنان صحنه بزرگ از يكسو، و دردناك از سوى ديگر، شربت شهادت نوشيد، آيا اين پيروزى بود يا شكست؟!

در مقياس كوچك و صورت ظاهر شكست بود، اما در برابر حقيقت خالص و مقياسهاى بزرگ پيروزى عظيمى به شمار مى آيد.

براى هر شهيدى در روى زمين قلوب پاك انسانها مى لرزد، عشق و عواطف را بر مى انگيزد، و غيرت و فداكارى را در نفوس به جنب و جوش مى آورد، همانگونه كه حسين (رضوان الله عليه ) چنين كرد.

اين سخنى است كه هم شيعيان و هم غير شيعيان از سائر مسلمين، و هم گروه عظيمى از غير مسلمانان در آن متفق و هم عقيده اند.

چه بسيار شهيدانى كه اگر هزار سال زنده مى ماندند نمى توانستند به مقدار شهادتشان عقيده و مكتب خود را يارى كنند، و قدرت نداشتند اينهمه مفاهيم بزرگ انسانى را در دلها به يادگار گذارند، و هزاران انسان را با آخرين سخنان خود كه با خونشان مى نويسند به كارهاى بزرگ وادار كنند.

آرى اين سخنان و خطبه هاى آخرين كه با خط خونين نوشته شده است پيوسته زنده مى ماند، و فرزندان و نسلهاى آينده را به حركت در مى آورد، و اى بسا تمام تاريخ را در طول قرون و اعصار تحت تأثير خود قرار مى دهد.

بايد بر اين سخن بيفزائيم كه ما شيعيان همه سال با چشم خود آثار حيات امام حسين عزيز (عليه‌السلام ) و دوستان شهيدش را در كربلا مى بينيم كه جلسات سوگوارى آنها سرچشمه چه جنبشهاى عظيمى مى شود؟!

ما با چشم خود شاهد و ناظر حركت ميليونها نفر مسلمان بيدار در ايام عاشوراى حسينى براى ريشه كن ساختن كاخ ظلم و استبداد و استعمار بوديم.

ما با چشم خود ديديم كه اين نسل فداكار كه درس خويش را در مكتب امام حسين (عليه‌السلام ) و مجالس يادبود و ايام عاشوراى او خوانده بود چگونه با دست خالى از هر گونه سلاح قدرتمندترين سلاطين جبار را از تخت خود پائين كشيده اند.

آرى ما با چشم ديديم چگونه خون حسين در عروق آنها به جريان افتاد و تمام محاسبات سياسى و نظامى ابرقدرتها را بر هم زد.

آيا اين پيروزى حسين (عليه‌السلام ) و يارانش نبود كه توانستند بعد از 13 قرن چنان قدرتنمائى كنند؟

سؤ ال ديگر

سؤ ال ديگرى نيز در اينجا مطرح مى شود، و آن اينكه آيه فوق مى گويد: در روز قيامت عذر خواهى ظالمان مؤ ثر نيست، در حالى كه در آيه 36 سوره مرسلات مى خوانيم در آن روز اصلا به آنها اجازه عذر خواهى داده نمى شود و لا يوذن لهم فيعتذرون اين دو چگونه با هم سازگار است؟

در پاسخ بايد به دو نكته توجه كرد: نخست اينكه روز قيامت مواقفى دارد كه شرائط آن با هم متفاوت است، در پاره اى از مواقف زبان از كار مى افتد و دست و پا و اعضاء و جوارح به سخن مى آيند و گواهى مى دهند، اما در پاره اى ديگر از مواقف زبان گشوده مى شود و انسان سخن مى گويد (چنانكه آيات 65 سوره يس از يكسو، و آيات گذشته همين سوره درباره گفتگوها و مشاجرات دوزخيان شاهد اين مدعا است ).

بنابراين هيچ مانعى ندارد كه در بعضى از مواقف اجازه عذرخواهى به آنها داده نشود؟ در حالى كه در مواقف ديگر عذرخواهى مى كنند اما سودى ندارد.

نكته ديگر اينكه: گاه انسان سخنى مى گويد اما بى فايده و بيهوده است، در چنين موارد گوئى اصلا سخنى نگفته، بنابراين جمله (به آنها اجازه عذر خواهى داده نمى شود) ممكن است به اين معنى باشد كه عذر خواهى آنها بيهوده است.

سپس قرآن يكى از موارد يارى رسولان و پيروزى آنها را در پرتو حمايت الهى بر دشمنان عنوان كرده مى گويد: ما به موسى هدايت بخشيديم و بنى اسرائيل را وارثان كتاب آسمانى (تورات ) قرار داديم( و لقد آتينا موسى الهدى و اورثنا بنى اسرائيل الكتاب ) .

هدايتى كه خداوند به موسى ارزانى داشت معنى گسترده اى دارد كه هم مقام نبوت و وحى را شامل مى شود، و هم كتاب آسمانى يعنى تورات، و هم هدايتهائى كه در مسير انجام رسالتش به او داده شد، و معجزاتى كه در اختيار او قرار گرفت.

تعبير به ميراث در مورد تورات بخاطر اين است كه بنى اسرائيل نسلى بعد از نسل ديگر آنرا در اختيار گرفتند، و مى توانستند از آن بهره گيرى كنند بى آنكه زحمتى براى آن كشيده باشند، همچون ميراثهاى معمولى كه بدون زحمت در اختيار انسان قرار مى گيرد، هر چند آنها اين ميراث بزرگ الهى را ضايع كردند.

در آيه بعد مى افزايد: (اين كتاب آسمانى هم مايه هدايت بود، هم يادآورى براى صاحبان عقل )( هدى و ذكرى لاولى الالباب ) .

تفاوت (هدايت ) و (ذكرى ) در اين است كه هدايت در آغاز كار است، اما تذكر به عنوان يادآورى در برابر مسائلى است كه انسان قبلا شنيده و به آن ايمان آورده اما از صفحه خاطرش محو شده است، و به تعبير ديگر كتب آسمانى هم آغازگر هدايت است هم تداوم بخش آن.

ولى هم در آغاز، و هم در ادامه كار، بهره واقعى را (اولوالالباب )) و صاحبان مغز و انديشه مى برند، نه نابخردان لجوج و نه متعصبان چشم و گوش بسته.

در آخرين آيه مورد بحث سه دستور مهم به پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى دهد كه در حقيقت دستوراتى است عمومى و همگانى هر چند مخاطب شخص پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) است.

نخست مى گويد: (صبر و شكيبائى پيشه كن كه وعده خدا حق است )( فاصبر ان وعد الله حق ) .

در برابر عناد و لجاجت دشمنان و كارشكنى آنان صبر كن.

در مقابل نادانى جمعى از دوستان و سستى و سهل انگارى و احيانا آزار آنان صبر كن.

و در برابر تمايلات نفس و هوسهاى سركش و خشم و غضب نيز شكيبائى نما.

خلاصه كليد پيروزى تو در تمام زمينه ها صبر و استقامت است.

بدان كه وعده خداوند در مورد پيروزى تو و امتت تخلف ناپذير است، اين ايمان به حقانيت وعده الهى تو را در مسيرت دلگرم و پر استقامت مى كند، و تحمل ناملايمات را بر تو و مؤ منان آسان مى سازد.

در قرآن مجيد بارها پيغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ماءمور به صبر شده كه گاهى به صورت مطلق است، همانند آيه مورد بحث، و بعضى آيات ديگر، و گاه در بعضى موارد مخصوص ذكر شده است مانند آيه 39 و 40 سوره ق( فاصبر على ما يقولون ) : (در برابر آنچه آنها مى گويند و نسبتهاى ناروائى كه به تو مى دهند صبر كن ) در جاى ديگر مى گويد: (با آن دسته از يارانت كه (ظاهرا فقيرند اما هر صبح و شام پروردگار خويش را مى خوانند و عبادت مى كنند صبر و شكيبائى كن و از آنها جدا مشو) (كهف - 28).

تمام پيروزيهائى كه نصيب پيامبر و مسلمانان نخستين شد در سايه همين صبر و استقامت بود، و امروز نيز بدون آن غلبه بر دشمنان فراوان و مشكلات زياد ممكن نيست.

در دستور دوم مى فرمايد: (و براى گناهت استغفار كن )( و استغفر لذنبك ) .

مسلم است پيامبر بخاطر مقام عصمت مرتكب گناهى نمى شد، ولى چنانكه گفته ايم اين گونه تعبيرات در قرآن مجيد در مورد پيغمبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و ساير انبياء (عليها‌السلام ) اشاره به گناهان نسبى است، چرا كه گاهى اعمالى كه در مورد افراد عادى عبادت و حسنات است در مورد انبياى بزرگ گناه محسوب مى شود چرا كه( حسنات الابرار سيئات المقربين ) .

يك لحظه غفلت و حتى يك ترك اولى در مورد آنها سزاوار نيست، و به خاطر مقام والا و سطح عالى معرفتشان بايد از همه اين امور بركنار باشند و هرگاه از آنها سر زند از آن استغفار مى كنند.

اما اين كه بعضى گفته اند منظور گناهان امت است، يا گناهانى كه ديگران در مورد پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) انجام دادند، و يا استغفار در اينجا تعبدى است، بعيد به نظر مى رسد.

در آخرين دستور مى فرمايد: (تسبيح و حمد پروردگارت را هر عصر و صبح بجا آور)( و سبح بحمد ربك بالعشى و الابكار ) .

(عشى ) به معنى بعد از ظهر تا قبل از غروب آفتاب است و (ابكار) بين الطلوعين را مى گويند.

ممكن است (عشى ) و (ابكار) اشاره به دو وقت معين عصرگاهان و صبحگاهان باشد كه انسان آمادگى براى حمد و تسبيح الهى دارد، چرا كه هنوز مشغول كار روزانه نشده، و يا آن را به پايان رسانيده است.

و ممكن است به معنى دوام حمد و تسبيح در مدت تمام شبانه روز باشد، و اين تعبير معمول است كه فى المثل مى گوئيم: (صبح و شام از او مراقبت كنيد، يعنى هميشه.

بعضى اين حمد و تسبيح را اشاره به نمازهاى صبح و عصر يا تمام نمازهاى پنجگانه دانسته اند، در حالى كه ظاهر تعبير آيه مفهومى وسيعتر از آن دارد و نمازها مى تواند فقط مصداقى از آن باشد.

به هر حال اين سه دستور جامع در زمينه خودسازى و آمادگى براى پيروزيها در سايه لطف الهى است، و اين زاد و توشه اى است در مسير وصول به اهداف بزرگ.

قبل از هر چيز تحمل و شكيبائى در برابر شدائد و موانع، سپس پاك ساختن صفحه دل از زنگار گناه و از هر گونه آلودگى، و بعد آراستن آن با ياد پروردگار، آراستنى كه تسبيح و حمد به معنى منزه دانستن خداوند از هر گونه عيب و نقص و ستايش او بر هر حسن و كمال را شامل مى گردد.

حمد و تسبيحى كه در مورد خالق است ولى پرتوش در دل مخلوق نيز مى افتد، و او را از عيوب پاك كرده، به صفات كماليه آراسته مى سازد.

آيه (56) تا (59) و ترجمه

( إن الذين يجادلون فى ايات الله بغير سلطان أتئهم إن فى صدورهم إلا كبر ما هم ببالغيه فاستعذ بالله إنه هو السميع البصير ) (56)( لخلق السموات و الا رض اكبر من خلق الناس و لكن اكثر الناس لايعلمون ) (57)( و ما يستوى الا عمى و البصير و الذين أمنوا و عملوا الصالحات و لاالمسى ء قليلا ما تتذكرون ) (58)( إن الساعة لاتية لا ريب فيها و لكن اكثر الناس لا يؤمنون ) (59)

ترجمه:

56 - كسانى كه در آيات خداوند بدون دليلى كه از سوى خدا براى آنها آمده باشد ستيزه جوئى مى كنند در دلهايشان فقط تكبر (و غرور) است، و هرگز به منظور خود نخواهد

رسيد، بنابراين به خداوند پناه بر كه او شنوا و بينا است.

57 - آفرينش آسمانها و زمين از آفرينش انسانها مهمتر است ولى اكثر مردم نمى دانند

58 - هرگز نابينا و بينا مساوى نيستند، همچنين كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند با بدكاران يكسان نخواهند بود، اما كمتر متذكر مى شويد.

59 - روز قيامت به طور مسلم خواهد آمد، شكى در آن نيست، ولى اكثر مردم ايمان نمى آورند.

تفسير:

(نابينا) و (بينا) يكسان نيست، همچنين (كافر) و (مؤ من )

در آيات گذشته خداوند پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را به صبر و شكيبائى در مقابل مخالفان و نغمه هاى ناموزون و توطئه هاى شوم آنها دعوت مى كرد، و آيات مورد بحث انگيزه مجادله و ستيزه جوئيهاى آنان را در مقابل حق شرح مى دهد.

در نخستين آيه مى گويد: (كسانى كه بدون منطق و دليلى كه از سوى خدا براى آنها آمده باشد در آيات الهى مجادله مى كنند، و در سينه هاشان جز تكبر نيست( ان الذين يجادلون فى آيات الله بغير سلطان اتاهم ان فى صدورهم الاكبر ) .

(مجادله ) - چنانكه قبلا هم اشاره كرده ايم - به معنى مخاصمه و ستيزه جوئى در سخن و جر و بحثهاى بى منطق است.

هر چند گاهى در معنى وسيع اعم از گفتگوى باطل و حق نيز به كار مى رود، و تعبير (بغير سلطان اتيهم ) تأكيدى است بر آنچه معمولا از معنى مجادله استفاده مى شود، چرا كه (سلطان ) به معنى دليل و برهانى است كه مايه سلطه انسان برطرف مقابل مى شود.

و تعبير (اتاهم ) اشاره به دلائلى است كه از طريق وحى از سوى خدا نازل مى گردد، و چون وحى مطمئنترين طريق براى اثبات حقائق است در اينجا روى آن تكيه شده است.

منظور از (آيات الله ) كه آنها در مورد آن مجادله مى كردند (معجزات و آيات قرآن و بحثهاى مربوط به مبدء و معاد است كه گاه آنرا سحر مى خواندند، گاه نشانه جنون و گاه اساطير الاولين و افسانه هاى پيشينيان!

و به اين ترتيب آيه گواه زنده اى بر اين حقيقت است كه سرچشمه اصلى مجادله كبر و غرور و خودمحورى است، چرا كه افراد متكبر و خود محور به خاطر علاقه شديد به خويشتن، به ديگران اعتنا ندارند، افكار خود را حق و نظرات ديگران را هر چه باشد باطل مى پندارند، لذا روى سخنان باطل خود ايستادگى به خرج مى دهند.

تعبير به ان اشاره به اين است كه عامل منحصر در اينگونه موارد همان كبر و خود برتربينى است و الا چگونه ممكن است انسان بدون دليل و مدرك اينهمه بر گفتار خود ايستادگى به خرج دهد.

(صدور) (سينه ها) در اينجا اشاره به قلبها است و منظور از قلب روح و جان و فكر است كه در آيات قرآن كرارا به اين معنى آمده است.

بعضى از مفسران (كبر) را در آيه فوق به معنى (حسد) تفسير كرده اند، و عامل مجادله آنها را حسادتشان نسبت به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و مقام معنوى و ظاهرى او مى دانند، در حالى كه كبر در لغت به اين معنى نيست، ولى ممكن است ملازم آن باشد، چرا كه افراد متكبر و خود محور معمولا حسود نيز هستند، همه مواهب را براى خود مى خواهند و از اينكه ديگران از آن بهره گيرند ناراحت مى شوند.

سپس مى افزايد: (آنها هرگز به منظور خود نخواهند رسيد) (ما هم ببالغيه ).

هدف آنان اين است كه خود را بزرگ ببينند، فخر بفروشند و بر جامعه حكومت كنند، اما جز ذلت و زير دست بودن بهره اى نخواهند گرفت، نه به هدفى كه از كبر و غرور دارند مى رسند، و نه به هدفى كه براى مجادله هاى باطل و بى اساس دارند كه حق را ابطال كنند و باطل را بر كرسى بنشانند.

در پايان آيه به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دستور مى دهد كه از شر اينگونه افراد مغرور و خود خواه و بى منطق به خدا پناه ببرد، مى فرمايد: اكنون كه چنين است به خدا پناه ببر كه او شنوا و بينا است (فاستعذ بالله انه هو السميع البصير).

هم سخنان بى اساس آنها را مى شنود و هم توطئه ها و اعمال زشتشان را مى بيند.

نه تنها پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كه همه رهروان راه حق بايد در طوفانهاى حوادث و در برابر ستيزه جويان بى منطق خود را به خدا بسپارند.

لذا يوسف پيامبر بزرگ خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) هنگامى كه در برابر طوفان سخت هوسهاى زليخا قرار مى گيرد مى گويد: معاذ الله انه ربى احسن مثواى: (به خدا پناه مى برم، عزيز مصر صاحب نعمت من است، مقام مرا گرامى داشته، چگونه ممكن است به او خيانت كنم )؟ و در آيات گذشته همين سوره نيز از زبان موسى (عليه‌السلام ) خوانديم:( انى عذت بربى و ربكم من كل متكبر لا يومن بيوم الحساب ) : (من به پروردگارم و پروردگار شما پناه مى برم از هر متكبرى كه به روز حساب ايمان نمى آورد) (مؤ من 27).

و از آنجا كه يكى از موارد مهم مجادله كفار در برابر پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مساءله معاد و زنده شدن انسانها بعد از مرگ بود، در آيه بعد با يك بيان روشن مسئله معاد را متذكر مى شود مى فرمايد: (آفرينش آسمانها و زمين از آفرينش انسانها مهمتر و بالاتر است، ولى اكثر مردم نمى دانند)( لخلق السموات و الارض اكبر من خلق الناس ‍ و لكن اكثر الناس لايعلمون ) .

كسى كه توانائى دارد اين كرات عظيم و كهكشانهاى وسيع و گسترده را با آنهمه عظمت بيافريند، و اداره و تدبير كند چگونه از احياى مردگان عاجز و ناتوان خواهد بود؟ اين جهل گروهى از مردم است كه به آنها اجازه درك اين حقايق را نمى دهد.

غالب مفسران اين آيه را پاسخى به مجادله مشركان در مورد معاد دانسته اند ولى بعضى نيز احتمال داده اند كه منظور پاسخى است به كبر متكبران مغرور كه خود و افكار كوتاهشان را بزرگ مى پنداشتند، در حالى كه در مقايسه با عظمت عالم هستى ذره ناچيزى بيش نبودند، اين معنى از مفهوم آيات چندان دور نيست ولى با توجه با آيات بعد معنى اول مناسبتر به نظر مى رسد.

به هر حال در اين آيه يكى ديگر از عوامل مجادله باطل را ذكر كرده كه آن جهل است، در حالى كه در آيات قبل مسئله كبر مطرح شده بود، و اين هر دو رابطه نزديك با هم دارند، چرا كه سرچشمه (كبر) (جهل و نادانى ) و عدم شناخت قدر خود يا مقدار علم و دانائى خويشتن است.

در آيه بعد در يك مقايسه روشن وضع حال اين متكبران جاهل را در مقابل مؤ منان آگاه، روشن ساخته، مى گويد: (نابينا و بينا هرگز مساوى نيستند)( و ما يستوى الاعمى و البصير ) .

(همچنين كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند، با بدكاران يكسان نخواهند بود)( و الذين آمنوا و عملوا الصالحات و لا المسى ء ) اما شما بر اثر خودخواهى و جهل (كمتر متذكر مى شويد)( قليلا ما تتذكرون ) .

نابينا همان آدم نادان و بى خبرى است كه پرده هاى كبر و غرور بر چشمانش افتاده، و اجازه درك حقايق را به او نمى دهد، و بينا كسى است كه در پرتو نور علم و استدلالات منطقى، حق را مشاهده مى كند، آيا اين دو با هم برابرند؟!

اين از نظر ايمان و اعتقاد، و اما از نظر عمل چگونه افراد مؤ من صالح العمل با آلودگان بدكار و مجرم يكسان خواهند بود؟ در حقيقت مقايسه اول از نظر شناخت و علم است، و مقايسه دوم از نظر بازتاب آن در اعمال آنها است.

آرى بينايان هم كوچكى خود را مى بينند و هم عظمت جهان اطراف خويش را، و به همين دليل به موقعيت و قدر خويش واقفند، اما (نابينا) نه موقعيت خود را در زمان و مكان مى داند، و نه جهان اطراف خويش را مى بيند، به همين جهت هميشه در ارزيابى وجود خويشتن خطا مى كند و گرفتار كبر و غرور مى گردد، و همين كبر و غرور او را به زشتكارى وادار مى سازد.

اين نكته نيز ممكن است از دو جمله آيه فوق در ارتباط با يكديگر استفاده شود كه ايمان و عمل صالح چشم دل را بينا مى كند كفر و اعمال زشت آدمى را نابينا مى سازد و حس تشخيص حق را از باطل از او مى گيرد.

در آخرين آيه مورد بحث با قاطعيت و صراحت خبر از وقوع قيامت مى دهد مى گويد: (ساعت (روز قيامت ) به طور مسلم خواهد آمد، و شك و ترديدى در آن نيست، ولى اكثر مردم ايمان نمى آورند)( ان الساعة لاتية لاريب فيها ولكن اكثر الناس لايومنون ) .

كلمه (ان ) و (لام ) در (لاتية ) و جمله (لا ريب فيها) همه تاءكيدهاى مكررى است بر محتواى اين جمله كه قيام قيامت است، و از آنجا كه در آيات قرآن دلائل بسيارى براى اين رستاخيز بزرگ اقامه شده در پاره اى از موارد بدون ذكر دليل، و به عنوان يك مساءله قطعى از آن بحث كرده و مى گذرد.

(ساعة ) به گفته (راغب ) در (مفردات ) در اصل به معنى (جزئى از اجزاء زمان ) است و از آنجا كه وقوع قيامت و حساب انسانها در آن روز به سرعت انجام مى گيرد از آن تعبير به (ساعة ) شده است.

اين تعبير دهها بار در قرآن مجيد به همين معنى به كار رفته، منتها گاه در مورد خود قيامت است، و گاه در پايان جهان و مقدمات رستاخيز، و چون هر دو با يكديگر پيوند دارند، و هر دو به صورت ناگهانى رخ مى دهند از هر دو تعبير به (ساعة ) شده است.

اما اينكه مى گويد: (اكثر مردم ايمان نمى آورند) نه به خاطر آن است كه مساله قيام قيامت مطلبى مخفى و مبهم است، بلكه يكى از علل عمده انكار قيامت تمايل به آزادى در بهره گيرى بى قيد و شرط از دنيا و هر گونه هوسرانى و هوسبازى است، از اين گذشته آرزوهاى دور و دراز مانع از آن مى شود كه انسان به فكر قيامت باشد و نسبت به آن اظهار ايمان كند.

نكته:

يهوديان مغرور!

بعضى از مفسران شاءن نزولى براى نخستين آيه از آيات فوق ذكر كرده اند كه حاصلش اين است: يهوديان مى گفتند: به زودى (مسيح، دجال ) ظهور مى كند و ما او را يارى خواهيم كرد تا محمد و يارانش را در هم بكوبد، و ما از دست آنان راحت خواهيم شد)!.

اين عبارت، دو معنى مى تواند داشته باشد: نخست اينكه آنها مى خواستند ظهور مسيح و غلبه او را بر دجال كه در انتظارش بودند بيان كنند، مسيح را از خود بدانند، و العياذ بالله دجال را بر پيامبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) منطبق سازند.

ديگر اينكه آنها به راستى در انتظار خود دجال بودند و او را از خود مى دانستند.

زيرا كلمه (مسيح ) چنانكه (راغب ) در (مفردات ) و (ابن منظور) در (لسان العرب ) آورده است هم بر حضرت عيسى (عليه‌السلام ) اطلاق شده به خاطر سير و سياحتش در زمين، يا به خاطر اينكه بيماران را با دست خود (مسح ) مى كرد، و آنها را به فرمان خدا شفا مى داد، و هم بر دجال اطلاق گرديده است به خاطر اينكه يك چشم بيشتر ندارد، و جاى چشم ديگرش ممسوح و صاف است.

احتمال دارد يهود از فرط عصبانيت به خاطر شكستهاى پى درپى بعد از ظهور پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به راستى در انتظار دجال، آن مرد دروغگو و فريبكار، بودند تا با او همصدا شوند، و خود را از دست پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و يارانش خلاص كنند!

يا اينكه در انتظار مسيح (عليه‌السلام ) بودند، چنانكه از قاموس مقدس ‍ استفاده مى شود كه نه تنها مسيحيان كه يهوديان نيز در انتظار ظهور مسيح هستند، آنها معتقدند كه مسيح با دجال پيكار مى كند، و او را در هم مى كوبد و اين عقيده را مى خواستند بر ظهور اسلام منطبق سازند!.

به هر حال بعضى وجود اين شاءن نزول را در مورد آيه فوق دليل بر اين گرفته اند كه آيه فوق و آيه ما بعد آن در مدينه نازل شده، بخلاف ساير آيات اين سوره كه همه مكى است، ولى از آنجا كه اصل شاءن نزول ثابت نيست، به علاوه مفاد آن نيز مبهم است اين نتيجه گيرى قابل قبول نيست.