آيه (9) تا (16) و ترجمه
(
بل هم فى شك يلعبون
)
(9)(
فارتقب يوم تأتى السماء بدخان مبين
)
(10)(
يغشى الناس هذا عذاب أليم
)
(11)(
ربنا اكشف عنا العذاب إنا مؤ منون
)
(12)(
إنى لهم الذكرى و قد جأهم رسول مبين
)
(13)(
ثم تولوا عنه و قالوا معلم مجنون
)
(14)(
إنا كاشفوا العذاب قليلا إنكم عائدون
)
(15)(
يوم نبطش البطشة الكبرى إنا منتقمون
)
(16)
ترجمه:
9 - ولى آنها در شكند و (با حقايق ) بازى مى كنند.
10 - منتظر روزى باش كه آسمان دود آشكارى پديد آورد.
11 - همه مردم را فرا مى گيرد، اين عذاب دردناكى است.
12 - مى گويند پروردگارا! عذاب را از ما برطرف كن كه ايمان مى آوريم
13 - چـگـونـه و از كـجـا مـتـذكـر مـى شـونـد بـا ايـنـكـه رسول آشكار (با معجزات و منطق روشن )
به سراغ آنها آمد؟.
14 - سـپـس از او رويـگـردان شدند و گفتند: ديوانه اى است كه ديگران به او تعليم مى دهند!.
15 - ما كمى عذاب را برطرف مى سازيم ولى باز به كارهاى خود برمى گرديد!
16 - ما از آنها انتقام مى گيريم در آن روز كه آنها را با قدرت خواهيم گرفت، آرى ما از آنها انتقام مى گيريم.
تفسير:
آن روز كه دودى كشنده همه آسمان را فرا مى گيرد
از آنـجـا كـه در آيـات گـذشـتـه سـخن از اين در ميان بود كه اگر آنها طالب يقين باشند اسـبـاب تـحـصـيـل يـقـيـن فراوان و فراهم است، در نخستين آيه مورد بحث مى افزايد: آنها جـويـاى يـقـيـن و طـالب حـق نـيـسـتـنـد، (بلكه آنها درشكند و با حقايق بازى مى كنند)!(
بل هم فى شك يلعبون
)
.
اگـر آنـهـا در حـقـانـيـت اين كتاب آسمانى و نبوت تو ترديد دارند به خاطر اين نيست كه مساءله پيچيده اى است، بلكه از اين جهت است كه آن را جدى نمى گيرند، و با شوخى به آن برخورد مى كنند، گاه مسخره و استهزا مى كنند و گاه خود را به نادانى و بيخبرى مى زنند، و هر روز با يك نوع بازى خود را سرگرم مى سازند.
(يـلعـبون ) از ماده (لعاب ) به گفته راغب به معنى آب دهان است به هنگامى كه راه مى افتد، و از آنجا كه انسان موقع بازى و شوخى هدف مهمى از كار خود ندارد تشبيه به بزاق شده است كه بى اراده از دهان انسان بيرون ريزد.
بـه هـر حـال ايـن يـك واقـعـيـت اسـت كـه بـرخـورد جـدى بـا مـسائل انسان را در شناخت واقعيتها كمك مى كند، و برخوردهاى غير جدى پرده بر روى آنها مى افكند.
در آيـه بـعـد بـه تـهديد اين منكران لجوج و سرسخت پرداخته در حالى كه روى سخن را بـه پـيـامـبـر كـرده، مـى گـويـد: (مـنـتظر روزى باش كه آسمان دود آشكارى پديد مى آورد)!(
فارتقب يوم تاءتى السماء بدخان مبين
)
(دودى كه تمام مردم را فرا مى گيرد)!(
يغشى الناس
)
.
(و سپس به آنها گفته مى شود اين عذاب دردناك الهى است )!(
هذا عذاب اليم
)
.
وحـشـت و اضـطـراب تـمـام وجـود آنـهـا را فـرا مـى گـيـرد، پـرده هـاى غـفـلت از مـقـابل چشمشان كنار مى رود، و به اشتباه بزرگ خود واقف مى شوند رو به درگاه خدا مى آورند و مى گويند: (پروردگارا عذاب را از ما برطرف گردان كه ايمان مى آوريم )!(
ربنا اكشف عنا العذاب انا مؤ منون
)
.
ولى او دسـت رد بـر سـيـنـه ايـن نامحرمان مى زند و مى فرمايد: (اينها چگونه و از كجا مـتـذكـر مـى شـونـد و از راه خـود بـازمـى گـردنـد بـا ايـنـكـه رسـول آشـكـار بـا مـعـجـزات و دلائل روشن به سراغ آنها آمد)؟!(
انى لهم الذكرى و قد جائهم رسول مبين
)
.
رسـولى كـه هـم خـودش آشـكـار بـود و هـم تـعـليـمـات و بـرنـامـه هـا و دلائل و معجزاتش همه مبين و واضح بود.
اما آنها بجاى اينكه سر بر فرمان او نهند و به خداوند يگانه ايمان آورند و دستوراتش را بـه جان پذيرا شوند (از او رويگردان شدند و گفتند: او ديوانه اى است كه ديگران اين مطالب را به او القا كرده اند)!(
ثم تولوا عنه و قالوا معلم مجنون
)
.
گـاه مـى گفتند يك (غلام رومى ) داستانهاى انبياء را شنيده به او تعليم مى دهد، و اين آيـات سـاخته و پرداخته او است!(
و لقد نعلم انهم يقولون انما يعلمه بشر لسان الذى يلحدون اليه اعجمى و هذا لسان عربى مبين
)
:
(ما مى دانيم كه آنها مى گويند بشرى به او تعليم مى دهد در حالى كه زبان كسى كه اين نسبت الحادى را به او مى دهند عجمى است و اين قرآن عربى آشكار است ) (نحل - 103).
و گـاه مـى گـفـتند او گرفتار اختلال حواس شده است، و اين سخنان زائيده آن است از دست دادن تعادل فكرى است.
سپس مى افزايد: (ما كمى عذاب را از شما برطرف مى سازيم ولى عبرت نمى گيريد، و بار ديگر به كارهاى خود بازمى گرديد)(
انا كاشفوا العذاب قليلا انكم عائدون
)
.
و از ايـنـجـا روشـن مـى شـود كـه اگـر بـه هـنـگـام گـرفـتـارى در چـنـگـال عـذاب از كـرده خـود پـشـيمان شوند و تصميم بر تجديد نظر مى گيرند موقت و زودگذر است، همينكه طوفان حوادث فرو نشست برنامه هاى پيشين تكرار مى گردد.
و در آخـريـن آيـه مـورد بـحث مى فرمايد: (ما از آنها انتقام مى گيريم روزى روز مجازات بـزرگ و سـخـت است، آرى ما از آنها انتقام مى گيريم )(
يوم نبطش البطشة الكبرى انا منتقمون
)
.
(بـطـش ) (بـر وزن نقش ) به معنى گرفتن چيزى است با قدرت، و در اينجا به معنى گـرفـتـن بـراى مـجـازات شـديد است، و توصيف (بطشة ) به (كبرى ) اشاره به مجازات سخت و سنگينى است كه در انتظار اين گروه مى باشد.
خـلاصـه ايـنـكـه بـه فرض كه مجازاتهاى مقطعى آنها تخفيف يابد يا قطع شود مجازات سخت و نهائى در انتظار آنها است، و راه گريزى از آن ندارند.
(مـنـتـقمون ) از ماده (انتقام ) چنانكه قبلا نيز گفته ايم به معنى مجازات كردن است، هـر چـنـد كـلمـه انـتـقـام در اسـتـعمالات روزمره كنونى معنى ديگرى مى بخشد كه تواءم با فرونشاندن آتش خشم و سوز دل است، ولى در معنى لغوى آن اين امور وجود ندارد.
نكته:
(منظور از (دخان مبين ) چيست؟
در اينكه منظور از دخان (دود) كه در اين آيات به عنوان نشانه اى از عذاب الهى مطرح شده است چيست؟ در ميان مفسران گفتگو است، و در اينجا دو نظريه عمده وجود دارد:
1 - اشاره به مجازاتى است كه كفار قريش در عصر پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) به آن مبتلا شدند، زيرا حضرت در حق آنها نفرين كرد و عرضه داشت اللهم سنين كسنى يـوسـف! (خـداوندا سالهاى قحطى و خشكى را همانند سالهاى زمان يوسف دامنگير آنها كن )!.
بـعـد از ايـن مـاجرا چنان قحطسالى در محيط مكه رخ داد كه از گرسنگى و تشنگى هنگامى كـه بـه آسمان نگاه مى كردند گوئى در ميان آنها و آسمان دود و دخانى وجود داشت، كار آنقدر بر آنان سخت شد كه مردارها و استخوانهاى حيوانات مرده را مى خوردند.
خدمت پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) آمدند و گفتند: اى محمد! تو به ما دستور صله رحـم مـى دهى در حالى كه خويشاوندان تو در اين ماجرا نابود شدند، اگر اين عذاب از ما برطرف گردد ما ايمان خواهيم آورد).
پـيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) در حق آنها دعا كرد، فراوانى و نعمت نصيبشان شد و بـلا و عـذاب بـرطـرف گـرديـد، امـا از ايـن مـاجرا عبرت نگرفتند و باز به سوى كفر برگشتند.
مـطـابـق اين تفسير (بطشه كبرى ) كه مجازات سخت و سنگين است به معنى ماجراى جنگ بـدر گـرفته شده كه اين گروه مشرك ضربات سنگين و خرد كننده اى را در جنگ بدر از مسلمانان دريافت داشتند!.
طـبق اين تفسير دخانى در حقيقت وجود نداشته، بلكه آسمان در نظر مردم گرسنه و تشنه تيره و تار جلوه مى كند، بنابراين ذكر (دخان ) در اينجا جنبه مجازى دارد، و اشاره به آن حالت سخت و دردناك است.
بعضى گفته اند اصولا در ادبيات عرب (دخان ) كنايه از شر و بلاى فراگير است.
بـعـضـى ديگر معتقدند به هنگام خشكسالى و كمى باران گرد و غبار تيره و تارى معمولا صـفـحـه آسـمـان را مـى پوشاند كه از آن در اينجا تعبير به (دخان ) شده است، زيرا باران است كه گرد و غبارها را فرو مى نشاند و هوا را صاف مى كند.
با تمام اين اوصاف ذكر كلمه (دخان ) طبق اين تفسير جنبه مجازى
خواهد داشت.
2 - مـنـظـور از (دخـان مـبين ) همان دود غليظى است كه در پايان جهان و در آستانه قيامت صـفـحـه آسمان را مى پوشاند، و نشانه فرا رسيدن لحظات آخر دنياست و سرآغاز عذاب اليم الهى براى ظالمان و مفسدان است.
در ايـنـجـا ايـن گـروه سـتـمـگـر از خـواب غـفـلت بيدار مى شوند و تقاضاى رفع عذاب و بازگشت به زندگى عادى دنيا مى كنند كه دست رد به سينه آنها زده مى شود.
مـطـابـق ايـن تفسير دخان معنى حقيقى خود را دارد، و مضمون اين آيات همان است كه در آيات ديـگـر قـرآن آمـده كـه گـنـهـكـاران و كـافـران در آسـتـانه قيامت يا در خود قيامت تقاضاى برطرف شدن عذاب و بازگشت به دنيا مى كنند ولى از آنها پذيرفته نمى شود.
تنها مشكلى كه اين تفسير دارد اين است كه با جمله(
انا كاشفوا العذاب قليلا انكم عائدون
)
: (ما كمى عذاب را برطرف مى سازيم اما شما بار ديگر باز مى گرديد سازگار نيست، چرا كه در پايان جهان يا در قيامت مجازات الهى تخفيف نمى يابد تا مردم به حالت كفر و گناه بازگردند.
اما اگر اين جمله را به صورت يك قضيه شرطيه معنى كنيم هر چند كمى مخالف ظاهر است مـشـكـل بـرطـرف مـى شـود، زيـرا مـفهوم آيه چنين مى شود: هر گاه ما كمى عذاب را از اينها برطرف كنيم باز راه نخست را پيش مى گيرند كه در حقيقت شبيه آيه 28 سوره انعام است(
و لو ردوا لعـادوا لمـا نهوا عنه
)
: (اگر آنها به دنيا بازگردند باز اعمالى را كه از آن نهى شدند تكرار مى كنند).
از ايـن گـذشـتـه تـفـسير البطشة الكبرى (مجازات سخت و سنگينى ) به حوادث روز بدر بعيد به نظر مى رسد، اما با مجازاتهاى قيامت كاملا متناسب است.
شاهد ديگر براى تفسير دوم رواياتى است كه از شخص پيامبر اسلام (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) نقل شده كه (دخان ) را تفسير به دودى كرده كه در آستانه رستاخيز جهان را فرا مى گيرد، مانند روايتى كه (حذيفه بن يمان ) از پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) نـقـل مـى كـنـد كـه چـهـار چـيـز را از نـشـانـه هـاى نـزديـك شدن قيامت ذكر فرمود: اول ظـهـور دجـال و ديگر نزول عيسى، و سوم آتشى كه از قعر سرزمين (عدن ) برمى خيزد و (دود).
حـذيـفـه سـؤ ال مـى كـنـد: يا رسول الله (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) و ما الدخان فتلا رسول الله (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) فارتقب يوم تاتى السماء بدخان مبين، يملا ما بين المشرق و المغرب، يمكث اربعين يوما و ليلة، اما المؤ من فيصيبه منه كهيئة الزكمة، و اما الكافر بمنزلة السكران يخرج من منخريه و اذنيه و دبره.
(اى رسـول خـدا! مـنـظـور از ايـن دخـان چـيـست؟ پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) در پـاسـخ آيـه شـريـفـه فـارتـقـب يـوم تـاتى السماء بدخان مبين را تلاوت فرمود، سپس افزود:
دودى اسـت كـه مـيـان مـشـرق و مـغـرب را پـر مـى كـنـد و چهل شبانه روز باقى مى ماند، اما مؤ من حالتى شبيه زكام به او دست مى دهد، و اما كافر شبيه مست خواهد شد، و دود از بينى و گوشها و پشت او بيرون مى آيد).
در حـديـث ديـگـرى از (ابـو مـالك اشـعـرى ) از رسـول خـدا (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) آمـده اسـت: ان ربـكم انذركم ثلاثا: الدخان يـاءخـذ المـؤ مـن مـنـه كـالزكـمـة، و يـاءخـذ الكـافـر فـيـنـفـخ حـتـى يـخـرج مـن كـل مـسـمـع مـنـه، و الثـانـيـة الدابـة، و الثـالثـة الدجال:
(پـروردگـار شـمـا، شما را به سه چيز انذار كرده است: دخان (دود) كه اثرش در مؤ من همچون زكام است، و اما كافر تمام جسمش باد مى كند و دود از تمام منافذ بدنش بيرون مى آيد، و دوم دابة الارض، و سوم دجال ).
دربـاره دابـة الارض در جـلد 15 صـفـحـه 551 ذيـل آيـه 82 نمل توضيح كافى داده شده است.
شـبـيـه هـمـيـن مـعـنـى در مـورد (دخـان ) از (ابـو سـعـيـد خـدرى ) از پـيـغـمـبـر اكـرم نقل شده است.
در رواياتى كه از طرق اهل بيت نقل شده نظير همين تعبيرات بلكه مشروحتر ديده مى شود: از جـمـله در روايـتـى از امـيـر مـؤ مـنـان عـلى (عليهالسلام
) مـى خـوانـيـم كـه مـى گـويد رسول خدا فرمود:
عـشـر قـبـل الساعة لابد منها: السفيانى، و الدجال، و الدخان، و الدابة، و خروج القائم (عليهالسلام
)، و طـلوع الشـمـس مـن مـغـربـهـا، و نـزول عـيـسى، و خسف بالمشرق و خسف بجزيرة العرب، و نار تخرج من قعر عدن تسوق الناس الى المحشر:
(ده نـشـانـه اسـت كـه قـبـل از قـيـامـت بـه هـر حـال ظـاهـر مـى شـود سـفـيـانـى، دجـال، دخـان، دابـة الارض، قـيـام حـضـرت مهدى (عليهالسلام
)، طلوع آفتاب از مغرب، نزول عيسى، زلزله فرو برنده اى در مشرق، و زلزله اى همانند آن در جزيرة العرب، و آتشى كه از اعماق عدن برمى خيزد و مردم را به سوى محشر مى راند).
از مجموع آنچه گفته شد نتيجه مى گيريم كه تفسير دوم مناسبتر است.