تفسیر نمونه جلد ۲۱

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 26441
دانلود: 2566


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 67 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 26441 / دانلود: 2566
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 21

نویسنده:
فارسی

آيه (51) تا (57) و ترجمه

( إن المتقين فى مقام أمين ) (51)( فى جنت و عيون ) (52)( يلبسون من سندس و إستبرق متقبلين ) (53)( كذلك و زوجنهم بحور عين ) (54)( يدعون فيها بكل فكهة أمنين ) (55)( لا يذوقون فيها الموت إلا الموتة الا ولى و وقئهم عذاب الجحيم ) (56)( فضلا من ربك ذلك هو الفوز العظيم ) (57)

ترجمه:

51 - پرهيزكاران در جايگاه امن و امانى هستند.

52 - در ميان باغها و چشمه ها.

53 - آنـهـا لبـاسـهـائى از حـريـر نـازك و ضـخـيـم مـى پـوشـنـد، و در مقابل يكديگر مى نشينند.

54 - اينچنينند بهشتيان، و آنها را با حور العين تزويج مى كنيم.

55 - آنـهـا هـر نـوع مـيوه اى را بخواهند در اختيارشان قرار مى گيرد، و در نهايت امنيت به سر مى برند.

56 - هرگز مرگى جز همان مرگ اول (كه در دنيا چشيده اند) نخواهند چشيد و خداوند آنها را از عذاب دوزخ حفظ مى كند.

57 - اين فضل و بخششى است از سوى پروردگارت، و اين پيروزى بزرگى است.

تفسير:

پرهيزگاران و انواع نعمتهاى بهشتى

از آنـجـا كـه در آيـات گـذشـتـه كـيـفـرهاى دردناك دوزخيان مطرح بود در اين آيات مواهب و پاداشهاى بهشتيان را مى شمرد تا از قرينه مقابله اهميت هر يك از اين دو آشكارتر گردد.

اين پاداشها در هفت قسمت خلاصه شده:

نخست اينكه: (پرهيزگاران در جايگاه امن و امانى هستند)( ان المتقين فى مقام امين ) .

بـنـابـرايـن هـيـچـگـونـه نـاراحـتـى و نـاامـنـى بـه آنـهـا نـمـى رسـد، و در امـنـيـت كامل از آفات و بلاها، از غم و اندوهها، از شياطين و طاغوتها به سر مى برند.

سـپـس به ذكر نعمت دوم پرداخته، مى گويد: (آنها در ميان باغها و چشمه ها به سر مى برند، و جايگاه آنها از هر سو با درختان و چشمه ها احاطه شده )( فى جنات و عيون ) .

تـعـبـير به (جنات ) (باغهاى پر درخت ) ممكن است اشاره به تعدد باغهائى باشد كه هـر يـك از بـهـشـتـيـان در اخـتـيـار دارنـد، و يا اشاره به مقامهاى مختلف آنان باشد چرا كه باغهاى بهشت نيز همه يكسان نيست و به تفاوت درجات بهشتيان متفاوت است.

در مـرحـله سـوم بـه لبـاسـهاى زيباى آنها اشاره كرده مى افزايد: (آنها لباسهائى از حـريـر لطـيـف و نـازك و ضخيم مى پوشند، و در برابر يكديگر بر تختها جاى دارند)( يلبسون من سندس و استبرق متقابلين ) .

(سندس ) به پارچه هاى ابريشمين نازك و لطيف مى گويند، و بعضى قيد زربافت را نيز به آن افزوده اند.

(اسـتـبـرق ) بـه مـعـنـى پـارچـه هـاى ابـريـشـمـى ضـخـيـم اسـت، و جـمـعـى از اهـل لغـت و مـفـسـران آن را مـعـرب كلمه فارسى (استبر يا ستبر) (به معنى ضخيم ) مى دانـنـد، ايـن احـتمال نيز هست كه ريشه آن عربى باشد و از (برق ) (به معنى تلالؤ ) گرفته شده است، به خاطر درخشندگى خاصى كه اين گونه پارچه ها دارد.

البـتـه در بـهشت گرما و سرماى شديدى وجود ندارد تا به وسيله پوشيدن لباس دفع شـود، بلكه اينها اشاره به لباسهاى متنوع و گوناگون بهشتى است، و همانگونه كه قبلا گفته ايم الفاظ و كلمات ما كه براى رفع حاجت در زندگى روزمره دنيا وضع شده قـادر نـيـسـت مسائل آن جهان بزرگ و كامل را توصيف كند، بلكه تنها مى تواند اشاراتى به آن باشد.

بعضى نيز تفاوت اين لباسها را اشاره به تفاوت مقام قرب بهشتيان دانسته اند.

ضـمـنـا متقابل بودن بهشتيان با يكديگر و حذف هر گونه تفاوت و برترى - جوئى در مـيـان آنـها اشاره اى است به روح انس و اخوتى كه بر جلسات آنها حاكم است، جلساتى كه جز صفا و روحانيت و معنويت در فضاى آن چيزى وجود ندارد.

در مـرحـله چـهـارم نـوبـت به همسران آنها مى رسد مى گويد: (آرى اينچنينند بهشتيان، و حور العين را به همسرى آنها درمى آوريم )( كذلك و زوجناهم بحور عين ) .

(حور) جمع (حوراء) و (احور) به كسى مى گويند كه سياهى چشم او كاملا مشكى و سفيدى آن كاملا شفاف است!.

(عين ) (بر وزن چين ) جمع (اعين ) و (عيناء) به معنى درشت چشم است.

از آنجا كه زيبائى انسان بيش از همه در چشمان او است، در اينجا چشمان زيباى حور العين را تـوصـيـف مـى كـنـد، و البـتـه در آيـات ديـگر قرآن زيبائيهاى ديگر آنها نيز به طرز زيبائى مطرح شده است.

سـپـس بـه ذكـر پـنـجـمـيـن نـعـمـت بهشتيان پرداخته مى افزايد: (آنها هر نوع ميوه اى را بـخـواهـنـد تـقـاضا مى كنند در اختيارشان قرار مى گيرد و در نهايت امنيت هستند)( يدعون فيها بكل فاكهة آمنين ) .

حـتى مشكلاتى كه در بهره گيرى از ميوه هاى دنيا وجود دارد براى آنها وجود نخواهد داشت، مـيـوه ها همگى نزديك و در دسترسند، بنابراين زحمت و رنج چيدن ميوه از درختان بلند در آنجا نيست:( قطوفها دانية ) (حاقه - 23).

انـتـخـاب هـر گـونـه مـيوهاى را بخواهند به دست آنهاست: و فاكهة مما يتخيرون (واقعه - 20).

بـيـماريها و ناراحتيهائى كه گاه بر اثر خوردن ميوه ها در اين دنيا پيدا مى شود در آنجا وجود ندارد، و نيز بيمى از فساد و كمبود و فناى آنها نيست، و از هر نظر فكر آنها راحت و در امنيتند.

بـه هـر حـال اگـر غـذاى دوزخـيـان (زقـوم ) اسـت و در درون آنان همچون آب جوشان مى جوشد، طعام بهشتيان ميوه هاى لذتبخش و خالى از هر گونه ناراحتى است.

جاودانگى بهشت و نعمتهاى بهشتى ششمين موهبت الهى بر متقين است، چرا كـه آنـچه فكر انسان را به هنگام وصال ناراحت مى كند بيم فراق است، لذا مى فرمايد: (آنها هيچ مرگى جز همان مرگ اول كه در دنيا چشيدند نخواهند چشيد)!( لا يذوقون فيها الموت الا الموتة الاولى ) .

جـالب ايـنـكه قرآن مساءله جاودانه بودن نعمتهاى بهشت را با تعبيرات مختلف بيان كرده است، گاه مى گويد:( خالدين فيها ) (جاودانه در باغهاى بهشت خواهند ماند).

و گاه مى گويد:( عطاءا غير مجذوذ ) (اين عطائى است قطع نشدنى ) (هود - 108).

در ايـنـكـه چـرا تـعـبـيـر بـه مـرگ نخستين (الموتة الاولى ) شده است مطالبى است كه در (نكات ) خواهد آمد.

سـرانـجـام هـفـتـمـين و آخرين نعمت را در اين سلسله چنين بيان مى كند: (و خداوند آنها را از عذاب دوزخ حفظ كرده است 9( و وقاهم عذاب الجحيم ) .

كـمـال ايـن نـعـمـتـهـا در ايـن اسـت كـه احـتـمـال عـذاب و فـكـر مـجـازات بهشتيان را به خود مشغول نمى دارد و نگران نمى كند.

اشـاره به اينكه اگر پرهيزگاران لغزشهائى هم داشته اند خدا به لطف و كرمش آنها را بـخـشـيـده، و بـه آنـهـا اطـمينان داده است كه از اين نظر نگرانى به خود راه ندهند، و به تـعـبـيـر ديـگـر غـيـر از مـعـصـومـيـن خـواه نـاخـواه لغـزشـى دارنـد و تـا مـشـمـول عـفـو الهـى نـشـونـد از آن بـيـمـنـاكـنـد ايـن آيـه بـه آنـهـا از ايـن نـظـر امـنـيـت كامل مى بخشد.

در ايـنـجـا سؤ الى مطرح است و آن اينكه بعضى از مؤ منان مدت زمانى به خاطر گناهشان در دوزخ مى مانند تا پاك شوند و سپس ‍ به بهشت مى آيند، آيا آيه فوق شامل حال آنها نمى شود؟

در پاسخ مى توان گفت: آيه از پرهيزگاران بلند پايه اى سخن مى گويد كه از همان ابتدا قدم در بهشت مى نهند، و اما از گروه ديگر ساكت است.

ايـن احتمال نيز وجود دارد كه اين دسته نيز بعد از ورود در بهشت ديگر بيمى از بازگشت بـه دوزخ نـدارنـد، و در امـن و امـانـنـد، يـعـنـى آيـه فـوق حال آنها را بعد از ورود در بهشت ترسيم مى كند.

در آخـريـن آيـه مـورد بـحـث اشـاره بـه تـمـام ايـن نعمتهاى هفتگانه كرده، به صورت يك جمعبندى مى گويد: (همه اينها به عنوان فضل و بخششى از سوى پروردگار تو است و اين فوز عظيم و پيروزى بزرگى است كه شامل حال پرهيزگاران مى شود)( فضلا من ربك ذلك هو الفوز العظيم ) .

درسـت اسـت كـه پـرهـيـزگـاران حـسـنـات بسيارى در دنيا انجام داده اند، ولى مسلما پاداش عـادلانـه آن اعـمـال نـاچـيـز ايـنـهـمـه نـعـمـت بـى پـايـان و جـاودانـى نـيـسـت ايـن فـضـل خـدا اسـت كـه ايـنـهـمـه پـاداش را در اخـتـيـار آنـهـا گـذارده.از ايـن گذشته، اگر فـضـل الهـى در دنـيا شامل حال آنها نبود هرگز نمى توانستند آن حسنات را بجا آورند، او بـه آنـهـا عـقل و دانش داد، او پيامبران الهى و كتب آسمانى را فرستاد، و او توفيق هدايت و عمل را شامل حالشان كرد.

آرى بـهـره گـيـرى از ايـن تـوفـيـقات بزرگ و رسيدن به آن همه پاداش ‍ در پرتو اين تـوفـيـقـات، فـوز عـظـيـم و پـيـروزى بـزرگـى اسـت كـه جـز در سـايـه لطـف او حاصل نمى شود.

نكته:

مـرگ نـخـستين چيست؟ - در آيات فوق خوانديم كه بهشتيان هيچ مرگى جز مرگ نخستين را نمى چشند، در اينجا سه سؤ ال مطرح است.

نـخـسـت ايـنـكـه مـنـظـور از مـرگ اول چـيـسـت؟ اگـر مرگى است كه پايان زندگى دنيا را تـشـكـيـل مـى دهـد چـرا مـى گـويـد: بـهـشـتـيـان جـز مـرگ اول را نـمـى چـشـنـد، در حـالى كـه آن را قـبـلا چـشـيـده انـد (و بـايـد بـه صـورت فعل ماضى گفته شود نه مضارع ).

در پاسخ اين سؤ ال بعضى (الا) را در الا الموتة الاولى به معنى بعد گرفته اند و گفته اند معنى آيه اين مى شود كه بعد از مرگ نخستين مرگ ديگرى را نخواهند چشيد.

بـعـضـى در ايـنجا تقديرى قائل شده اند و گفته اند تقدير چنين است: الا الموتة الاولى التـى ذاقـوهـا: (مـگـر مـرگ نـخـسـتـيـن كـه آن را از قبل چشيده اند).

سؤ ال ديگر اينكه چرا تنها سخن از مرگ نخستين به ميان آمده در حالى كه مى دانيم انسان دو مرگ را مى چشد، مرگى در پايان زندگى دنيا، و مرگى بعد از حيات برزخى.

در پاسخ اين سؤ ال جوابهائى گفته اند كه هيچيك قابل قبول نيست، و نياز به ذكر آن نمى بينيم، بهتر اين اسـت كـه گـفـتـه شـود حـيـات و مرگ برزخى هيچ شباهتى به حيات و مرگ معمولى ندارد، بلكه به مقتضاى معاد جسمانى حيات قيامت از جهاتى شبيه حيات دنيا است، منتها در سطحى بـسـيـار بـالاتـر و والاتر، و لذا به بهشتيان گفته مى شود جز مرگ نخستين كه در دنيا داشتيد ديگر مرگى در كـار نخواهد بود، و چون حيات و مرگ برزخى مطلقا با آن شباهتى ندارد سخنى از آن به ميان نيامده است.

سـومـيـن سؤ ال اينكه نبودن مرگ در قيامت منحصر به بهشتيان نيست، دوزخيان نيز مرگى ندارند، پس چرا در آيه روى بهشتيان تكيه شده است؟

مرحوم طبرسى در (مجمع البيان ) جواب جالبى دارد، مى گويد: اين به خاطر آن است كـه بشارتى براى بهشتيان باشد كه حيات جاويدان گوارائى دارند، اما براى دوزخيان كـه هـر لحـظـه از حياتشان براى آنها مرگى است و گوئى پيوسته مى ميرند و زنده مى شوند اين سخن مفهومى ندارد.

بـه هـر حـال تعبير به (لا يذوقون ) (نمى چشند) در اينجا اشاره به اين است كه حتى كمترين آثارى از آثار مرگ نيز براى بهشتيان پيدا نمى شود.

جـالب ايـنـكـه در حـديـثـى از امـام باقر (عليه‌السلام ) مى خوانيم: خداوند روز قيامت به بـعـضـى از بـهـشتيان مى گويد: و عزتى و جلالى، و علوى و ارتفاع مكانى، لانحلن له اليوم خمسة اشياء... الا انهم شباب لا يهرمون، و اصحاء لا يسقمون، و اغنياء لا يفتقرون، و فرحون لا يحزنون، و احياء لا يموتون، ثم تلى هذه الاية: لا يذوقون فيها الموت الا الموتة الاولى:

به عزت و جلالم سوگند، و به علو و بلندى مقامم قسم، من پنج چيز را به او مى بخشم... آنـهـا هـمـيـشه جوانند و پير نمى شوند، تندرستند و بيمار نمى گردند، توانگرند و فـقـير نخواهند شد، خوشحالند و اندوهى به آنها راه نمى يابد، و هميشه زنده اند و نمى ميرند، سپس اين آيه را تلاوت فرمود: لا يذوقون فيها الموت الا الموتة الاولى.

آيه (58) و (59) و ترجمه

( فإ نما يسرنه بلسانك لعلهم يتذكرون ) (58)( فارتقب إنهم مرتقبون ) (59)

ترجمه:

58 - ما آن (قرآن ) را بر زبان تو آسان ساختيم تا متذكر شوند.

59 - (امـا اگـر پـذيـرا نـشدند) منتظر باش آنها نيز منتظرند (تو منتظر پيروزى الهى و آنها منتظر عذاب و شكست باشند).

تفسير:

منتظرش باش كه آنها نيز منتظرند!

گـفـتـيـم: (سـوره دخان ) با بيان عظمت و عمق آيات قرآن شروع شده است، و با آيات فـوق كـه آن هم بيانگر تاءثير عميق آيات قرآن است پايان مى گيرد، تا آغاز سوره با انـجـامـش هـمـاهـنـگ بـاشد، و آنچه در ميان اين آغاز و انجام بيان شده نيز تاءكيدى است بر مواعظ و اندرزهاى قرآن.

مـى فـرمـايد: (ما اين قرآن را بر زبان تو آسان كرديم تا آنها متذكر شوند)( فانما يسرناه بلسانك لعلهم يتذكرون ) .

بـا اينكه محتوايش فوق العاده عميق و ابعادش بسيار گسترده است، ساده، روان، همه كس فـهـم، و قـابـل اسـتـفـاده بـراى همه قشرهاست، مثالهايش زيبا، تشبيهاتش طبيعى و رسا، داسـتـانهاى واقعى و آموزنده، دلائلش روشن و محكم، بيانش ساده و فشرده و پر محتوا، و در عـيـن حـال شـيـريـن و جـذاب، تـا در اعماق قلوب انسانها نفوذ كند، بيخبران را آگاه، و دلهاى آماده را متذكر سازد.

بعضى از مفسران تفسير ديگرى براى اين آيه ذكر كرده اند كه مطابق آن منظور اين است: تو با اينكه درس نخوانده اى به سهولت و راحتى مى توانى اين آيات پر محتوا را كه بيانگر وحى و اعجاز الهى است قرائت كنى.

ولى تـفـسـيـر اول مـناسبتر به نظر مى رسد، و در واقع اين آيه شبيه آيه اى است كه در سـوره قـمـر چـنـد بـار تـكـرار شـده اسـت:( و لقـد يـسـرنـا القـرآن للذكـر فهل من مدكر ) : (ما قرآن را براى تذكر سهل و آسان ساختيم آيا كسى هست كه پند گيرد و متذكر شود)؟.

ولى از آنـجـا كـه با همه اين اوصاف باز گروهى در برابر كلام حق تسليم نمى شوند در آخـريـن آيـه آنـهـا را مـورد تهديد قرار داده، مى گويد: (اگر با اينهمه آنها پذيرا نشوند تو منتظر باش، آنها نيز منتظرند)!( فارتقب انهم مرتقبون ) .

تو منتظر وعده هاى الهى در زمينه پيروزى بر كفار باش، و آنها منتظر شكست باشند. تو مـنتظر مجازات دردناك الهى درباره اين قوم لجوج و ستمگر باش، آنها نيز در پندار خود انـتظار شكست و ناكامى تو را مى كشند، تا معلوم شود كداميك از اين دو انتظار صحيح است؟

بنابراين هرگز نبايد از اين آيه چنين نتيجه گيرى كرد كه خداوند به پيامبرش دستور مى دهد به كلى دست از تبليغ آنها بكشد، و تلاشها و كوششهايش را متوقف سازد، و تنها بـه انـتـظـار قـناعت كند، بلكه اين يكنوع تهديد است كه براى بيدار ساختن افراد لجوج به كار مى رود

نكته ها:

1 - (ارتـقـب ) در اصـل از (رقبة ) (بر وزن طلبه ) به معنى (گردن ) گرفته شـده اسـت، و از آنجا كه افرادى كه منتظر چيزى هستند پيوسته گردن مى كشند به معنى انتظار و مراقبت از چيزى آمده است.

2 - آيات فوق به خوبى نشان مى دهد كه قرآن مجيد تعلق به قشر و گروه خاصى ندارد، بلكه براى فهم و تذكر و پندگيرى عموم است، بنابراين آنها كه قرآن را در پـيـچ و خـم مـفـاهـيـم مـبـهـم و مسائل نامفهومى قرار مى دهند كه درك آن تعلق به قشر خاصى دارد و حتى آن قشر هم چيزى از آن نمى فهمند در حقيقت از روح قرآن غافلند.

قرآن بايد در زندگى همه مردم حضور داشته باشد، در شهر و روستا، در خلوت و جمع، در دبـسـتـان و دانـشـگـاه، در مـسـجـد و مـيـدان جـنـگ، و در هـمـه جـا، چرا كه (خداوند آن را سهل و ساده و روان ساخته تا همگان متذكر شوند).

و نيز اين آيه قلم بطلان بر افكار كسانى كه قرآن را در طرز تلاوت و پيچ و خم قواعد تـجـويـد خـلاصـه كـرده، و تـنـهـا هـمـتـشـان اداى الفـاظ آن از مخارج و رعايت آداب وقف و وصـل اسـت مـى كـشـد، و مـى گـويـد هـمـه ايـنـهـا بـراى تـذكـر اسـت تـذكـرى كـه عـامـل حـركت و سازندگى در عمل بشود، رعايت ظواهر الفاظ در جاى خود صحيح ولى هدف نهائى معانى است نه الفاظ.

3 - در حديثى از امام صادق (عليه‌السلام ) آمده است: لو لا تيسيره لما قدر احد من خلقه ان يـتـلفـظ بـحـرف مـن القـرآن، و انـى لهـم ذلك و هـو كـلام مـن لم يـزل و لا يـزال!: (اگـر خـداونـد قـرآن را آسـان بـر زبـانها نساخته بود كسى قدرت نداشت تلفظ به حرفى از حروف آن كند، و چگونه مى توانستند در حالى كه قرآن سخن خـداونـد ازلى و ابـدى اسـت )؟ (و چـنـيـن كـلامى آنقدر ابهت و عظمت دارد كه تلفظ به آن براى بندگان بدون لطف الهى ممكن نيست ).

پـروردگـارا! مـا را از كسانى قرار ده كه از قرآن اين كلام بزرگ و بى نظيرت پند مى گيرند، و زندگى خود را در تمام ابعاد با آن هماهنگ مى سازند.

خداوندا! از آن امنيت كه به پرهيزگاران عنايت مى كنى و قلب و جان آنها را در برابر طوفان حوادث آرامش مى بخشى به ما مرحمت فرما.

بـارالهـا! مـواهـبـت بـى شـمـار، و رحـمـتـت بـى حـسـاب، و مـجـازاتـت دردنـاك اسـت، اعـمال ما چيزى نيست كه ما را مشمول لطفت و بر كنار از كيفرت سازد، ما را با همان فضلى كه به متقين وعده داده اى مشمول عناياتت قرار ده، وگرنه هرگز به آغوش بهشت جاودانت راه نخواهيم يافت.

پايان سوره دخان

سوره جاثيه

مقدمه

اين سوره در مكه نازل شده، و داراى 37 آيه است

محتواى سوره جاثيه

اين سوره كه ششمين سوره از سوره هاى (حواميم ) است از سوره هاى مكى است، و زمانى نـازل شـد كـه درگـيـرى شديدى ميان (مسلمانان ) و (مشركان ) بر فضاى اجتماعى مـكه حاكم بود، و به همين دليل بيشتر روى مسائل مربوط به توحيد، و مبارزه با شرك، و تـهـديـد ظـالمـان بـه دادگـاه قـيـامـت، و تـوجـه بـه مـسـاءله ثـبـت اعـمـال، و هـمچنين توجه به سرنوشت اقوام سركش پيشين مى پردازد، و مى توان محتواى اين سوره را در هفت بخش ‍ خلاصه كرد:

1 - عظمت قرآن مجيد و اهميت آن.

2 - بيان گوشه اى از دلائل توحيد در برابر مشركان.

3 - ذكر پاره اى از ادعاهاى طبيعى مسلكان و پاسخ قاطع به آن.

4 - اشـاره كـوتـاهـى بـه سـرنـوشـت بـعـضـى از اقـوام پـيـشـيـن هـمـچـون بـنـى اسرائيل به عنوان گواهى بر مباحث اين سوره.

5 - تـهـديـد شـديد نسبت به گمراهانى كه اصرار و پافشارى بر عقائد انحرافى خود دارند.

6 - دعوت به عفو و گذشت در عين قاطعيت و عدم انحراف از مسير حق.

7 - اشـارات گـويـائى بـه حـوادث تـكـانـدهـنـده قـيـامـت، مـخـصـوصـا نـامـه اعمال كه تمامى كارهاى انسان را بى كم و كاست در بر مى گيرد.

ايـن سـوره بـا اوصاف و نامهاى بزرگ خداوند همچون عزيز و حكيم آغاز مى شود و با آن نـيـز خـتم مى گردد، نام اين سوره جاثيه است به تناسب آيه 28 اين سوره (جاثيه يعنى كسى كه به زانو در آمده ) و اشاره به وضع بسيارى از مردم در صحنه قيامت در دادگاه عدل الهى است.

مـرحـوم (طـبـرسـى ) در (مـجـمـع البـيـان ) نـام ديـگـرى نـيـز بـراى ايـن سـوره نقل كرده كه چندان مشهور نيست و آن (شريعت ) است به تناسب آيه 18 اين سوره.

فضيلت تلاوت سوره جاثيه

در حـديـثـى از پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى خوانيم: من قراء حاميم الجاثية سـتـر الله عـورتـه و سـكـن روعـتـه عند الحساب: (كسى كه سوره جاثيه را بخواند (و البته در آن انديشه كند و در زندگى خود به كار بندد) خداوند عيوب او را روز قيامت مى پوشاند، و ترس و وحشت او را به آرامش مبدل مى سازد).

در حـديـث ديـگـرى از امـام صـادق (عـليـه السلام ) مى خوانيم: من قراء سورة الجاثية كان ثـوابـها ان لايرى النار ابدا، و لايسمع زفير جهنم و لاشهيقها، و هو مع محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ): (هـر كـس سـوره جـاثـيـه را (بـا فـكـر و انـديـشـه اى كـه مـقـدمـه عـمـل بـاشد) تلاوت كند ثوابش اين است كه هرگز آتش دوزخ را نبيند و صداى ناله جهنم را نمى شنود و همنشين محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) خواهد بود).