تفسیر نمونه جلد ۲۱

تفسیر نمونه6%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

جلد ۱ جلد ۲ جلد ۳ جلد ۴ جلد ۵ جلد ۶ جلد ۷ جلد ۸ جلد ۹ جلد ۱۰ جلد ۱۱ جلد ۱۲ جلد ۱۳ جلد ۱۴ جلد ۱۵ جلد ۱۶ جلد ۱۷ جلد ۱۸ جلد ۱۹ جلد ۲۰ جلد ۲۱ جلد ۲۲
  • شروع
  • قبلی
  • 67 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 27969 / دانلود: 2999
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد ۲۱

نویسنده:
فارسی

1

2

3

4

5

آيه (۱) تا (۶) و ترجمه

بسم الله الرحمن الرحيم

( حم ) (۱)( تنزيل الكتاب من الله العزيز الحكيم ) (۲)( إن فى السموات و الا رض لايات للمؤ منين ) (۳)( و فى خلقكم و ما يبث من دابة أيات لقوم يوقنون ) (۴)( و اختلاف اليل و النهار و ما أنزل الله من السماء من رزق فاءحيا به الارض بعد موتها و تصريف الرياح ايات لقوم يعقلون ) (۵)( تلك ايات الله نتلوها عليك بالحق فباى حديث بعد الله و أياته يؤ منون ) (۶)

ترجمه:

بنام خداوند بخشنده بخشايشگر

۱ - حم.

۲ - اين كتاب از سوى خداوند عزيز و حكيم نازل شده است.

۳ - بـدون شـك در آسـمـانـهـا و زمـيـن نـشـانـه هـاى فـراوانـى اسـت بـراى آنـهـا كـه اهل ايمانند.

۴ - و هـمـچـنـيـن در آفـريـنش شما، و جنبندگانى كه در سراسر زمين منتشر ساخته، نشانه هائى است براى جمعيتى كه اهل يقينند.

۵ - و نـيـز در آمـد و شـد شـب و روز و رزقـى كـه خـداونـد از آسـمـان نـازل كـرده، و بـه وسيله آن زمين را بعد از مردنش حيات بخشيده، و همچنين در وزش بادها نشانه هاى روشنى است براى جمعيتى كه اهل تفكرند.

۶ - ايـنـهـا آيـات الهى است كه ما آن را به حق بر تو تلاوت مى كنيم، اگر آنها به اين آيات ايمان نياورند به كدام سخن بعد از سخن خدا و آياتش ايمان مى آورند؟!.

تفسير:

همه جا نشانه هاى او است

گفتيم اين سوره ششمين سوره اى است كه با حروف مقطعه (حم ) آغاز شده، و با سوره بـعـد يـعـنـى سـوره (احـقـاف ) مـجـمـوعـا سـوره هـاى هـفـتـگـانـه حـوامـيـم را تشكيل مى دهد.

در مـورد تـفـسـيـر حـروف مـقـطـعـه كـرارا در آغـاز سـوره هـاى (بـقـره ) و (آل عمران ) و (اعراف ) و همچنين سوره هاى حم بحث كرده ايم.

مـفـسـر معروف طبرسى در آغاز اين سوره مى افزايد: بهترين سخن اين است كه گفته شود (حـم ) نـام ايـن سـوره اسـت، سـپـس از بـعـضـى از مـفـسـران نـقـل مـى كـنـد (نـامـگـذارى ايـن سـوره بـه حم براى اشاره به اين است كه اين قرآن كه سراپا اعجاز است از حروف الفبا تشكيل شده ).

آرى اين كتابى كه نور است و هدايت است و راهنما و راهگشا و معجزه جاويدان پيامبر اسلام است از تركيب همين حروف ساده به وجود آمده، و اين نهايت عظمت است كه چنان امر مهمى از چنين وسيله ساده اى تشكيل گردد.

و شايد به همين دليل بلافاصله از عظمت قرآن ياد كرده، مى گويد (اين كتاب از سوى خداوند عزيز و حكيم نازل شده است )( تنزيل الكتاب من الله العزيز الحكيم ) .

(عزيز) به معنى قدرتمند و شكست ناپذير، و (حكيم ) به معنى كسى كه از اسرار همه چيز آگاه است و تمام افعالش روى حساب و حكمت مى باشد.

روشـن اسـت كـه بـراى نـازل كردن اينچنين كتاب، حكمتى بى پايان، و قدرتى نامحدود لازم است، كه جز در خداوند متعال وجود ندارد.

جـالب ايـنـكه اين آيه به همين صورت در آغاز چهار سوره قرآن آمده است كه سه سوره از سوره هاى حواميم (مؤ من، جاثيه و احقاف ) و يك سوره از غير حواميم (سوره زمر) است، اين تـكـرار و تأكـيـد بـه ايـن مـنـظـور است كه توجه همگان را به عمق اسرار قرآن و عظمت مـحـتواى آن جلب كند، تا هيچ تعبيرى را در آن ساده نينگارند، و هيچ كلمه اى را بى حساب فكر نكنند، و به هيچ حدى از فهم و درك آن قانع نشوند.

ايـن نـكـتـه نـيز قابل توجه است كه گاهى توصيف به (عزيز) براى خود قرآن ذكر شـده، مـانـنـد( و انـه لكـتـاب عـزيـز ) : (قـرآن كتابى است قدرتمند و شكست - ناپذير) (فصلت ۴۱) دست بيهوده گويان به دامنش دراز نمى شود و گذشت زمان از ارزش آن نمى كاهد، و حقايق آن به كهنه گى نمى گرايد تحريف گران را رسوا مى كند و در مسير زمان همواره پيش مى تازد.

و گاه براى نازل كننده قرآن مانند آيه مورد بحث، و هر دو صحيح است.

سـپـس بـه بـيـان آيـات و نـشـانه هاى عظمت خدا در آفاق و انفس ‍ پرداخته، مى گويد: در آسـمـانـهـا و زمـيـن نـشـانـه هـاى فـراوانـى اسـت بـراى آنـهـا كـه اهل ايمانند و طالب حقند( ان فى السموات و الارض لايات للمؤ منين ) .

عـظـمـت آسـمـانـهـا از يـكـسـو، و نـظـام شـگـفـت انـگـيـز آنـهـا كـه مـيـليـونـهـا سـال مـى گذرد و برنامه هاى آنها بدون كمترين انحراف و دگرگونى ادامه مى يابد از سوى ديگر، و ساختمان زمين و عجائب آن از سوى سوم هر يك آيتى از آيات خدا است.

زمـيـنـى كـه به گفته بعضى از دانشمندان ۱۴ نوع حركت دارد، و با سرعت سرسام آورى بـه گـرد خـود مـى گردد، و نيز حركتى سريع به گرد خورشيد، و حركت ديگرى همراه خـانـواده مـنـظـومـه شـمـسـى در دل كـهـكـشـان دارد، و بـه مـسـافـرتـى بـى انـتـهـا مـشـغـول اسـت، بـا اينحال چنان آرام است كه مهد آسايش انسان و همه موجودات زنده است، و ابدا احساس نمى شود كه حتى به مقدار سر سوزنى حركت مى كند!

نـه چـنـان سـخـت اسـت كه نتوان در آن زراعت كرد و خانه بنا نمود، و نه چنان نرم است كه قابل استقرار و بقا نباشد.

انـواع مـنـابـع و مـعادن و وسائل حيات براى ميلياردها انسان گذشته و امروز و آينده در آن فراهم شده، و آنقدر زيبائى دارد كه انسان را مسحور و مفتون خود مى سازد كوهها و درياها و جو زمين نيز هر كدام آيتى است اسرارآميز ولى اين نشانه هاى توحيد و عظمت آفريدگار را تـنـها در اختيار مؤ منان يعنى طالبان حق و پويندگان راه الله قرار مى دهد، و كوردلان بى خبر و مغرور از درك آن محرومند.

سـپـس از ايـن آيـات آفـاقى به آيات انفسى پرداخته، مى گويد: (و در آفرينش شما و جـنـبـنـدگانى كه در سراسر زمين پراكنده ساخته نيز نشانه هائى است براى جمعيتى كه اهل يقينند)( و فى خلقكم و ما يبث من دابة آيات لقوم يوقنون ) .

در حـقيقت همانگونه كه در عبارت معروف و منسوب به امير مؤ منان على (عليه‌السلام ) آمده است: (اين انسان جرم صغيرى است كه عالم كبيرى در او خلاصه شده ) و آنچه در عالم كبير وجود دارد نمونه اى از آن در درون جسم و جان او است.

خصلتها و صفاتش معجونى است از خصائل و صفات مجموعه جنبندگان و موجودات زنده، و تنوع خلقتش عصارهاى است از مجموعه حوادث اين جهان بزرگ.

سـاخـتـمـان يـك سـلول او بـه انـدازه سـاختمان يك شهر عظيم صنعتى اسرارانگيز است، و آفـريـنـش يك موى او با ويژگيها و خصوصيات مختلفى كه با سرپنجه علم و دانش كشف شده است خود آيتى بزرگ از آيات الهى است.

وجود هزاران كيلومتر رگهاى كوچك و بزرگ و مويرگهاى فوق العاده ظريف در بدن او، و هـزار كـيـلومـتـر رشـتـه هـاى ارتـبـاطـى و سيمهاى مخابراتى سلسله اعصاب، و چگونگى ارتـبـاط آنـهـا بـا مـركـز فـرمـانـدهـى فـوق العـاده پـيـچـيـده و اسـرارآمـيـز و در عـيـن حـال قـوى و نـيرومند در مغز، و طرز كار هر يك از دستگاههاى داخلى بدن، و هماهنگى عجيب آنـهـا بـه هـنـگـام بـروز حـوادث نـاگـهـانى، و دفاع سرسختانه نيروهاى محافظ تن در برابر هجوم عوامل خارجى، هر يك به تنهائى آيتى است.

و از انـسـان گـذشـتـه صـدهـا هـزار نوع جنبنده از حيوانات ذره بينى گرفته تا حيوانات غـولپـيـكـر، بـا ويـژگـيـهـا و ساختمانهاى كاملا متنوع و رنگارنگ كه گاه براى مطالعه يـكـنوع از آنها بايد جمعى از دانشمندان تمام عمر خود را مصروف كنند، و با اينكه هزاران كتاب درباره اسرار آفرينش آنها نوشته شده هنوز آنچه درباره آنها مى دانيم در برابر آنچه نمى دانيم بسيار كم است، آرى هر يك به نوبه خود آيتى و نشانه اى از علم و حكمت و قدرت بى پايان مبداء آفرينش است.

ولى چرا گروهى دهها سال در لابلاى اين آيات رفت و آمد دارند، و كمترين آگاهى حتى از يكى از آنها ندارند؟ دليلش همان است كه قرآن مى گويد: (اين آيات مخصوص طالبان ايمان و يقين و صاحبان انديشه و فكر است ) براى آنها كه درهاى قلب خود را گشوده و بـا تـمام وجود تشنه يقين و علم و دانشند، حتى كمترين حركت و كوچكترين موجود را از نظر دور نمى دارند، و ساعتها در آن مى انديشند، و از آن نردبانى مى سازند براى ارتقاء به سوى (الله ) و دفترى براى (معرفت كردگار) و با او به راز و نياز مى پردازند و جام دل را از باده عشقش لبريز مى كنند.

در آيه بعد از (سه موهبت بزرگ ) كه هر يك نقش مهمى در حيات انسان و موجودات زنده ديـگـر دارد، و هـر يـك آيتى از آيات خدا است، نام مى برد: مساءله (نور) و (آب ) و (هـوا) مـى فـرمـايـد: (در آمـد و شـد شـب و روز، و رزقـى را كـه خـداونـد از آسـمـان نـازل كـرده و بـه وسـيله آن زمين را بعد از مرگش حيات بخشيده، و همچنين در وزش بادها، نـشـانـه هـائى اسـت بـراى جـمـعـيـتـى كـه تـعـقـل و انـديـشـه مـى كـنـنـد)( و اخـتـلاف الليـل و النـهار و ما انزل الله من السماء من رزق فاحيا به الارض بعد موتها و تصريف الرياح آيات لقوم يعقلون )

مـسـأله نـظـام نور و ظلمت و آمد و شد شب و روز كه هر يك با نظم خاصى جانشين و خليفه ديـگـرى مـى شود بسيار حساب شده و شگفت انگيز است، هر گاه روز دائمى بود يا فوق طـولانـى آنـقـدر حـرارت بـالا مـى رفـت كـه تمام موجودات زنده مى سوختند، و هر گاه شب جاويدان بود و يا بسيار طولانى همه از شدت سرما منجمد مى شدند!.

اين احتمال در تفسير آيه نيز وجود دارد كه اختلاف به معنى جانشينى يـكـديـگـر نـبـاشـد بـلكـه اشـاره بـه هـمـان تـفـاوتـى اسـت كـه شـب و روز در فـصـول سـال پـيـدا مـى كـنـنـد و بـر اثـر آن مـحـصـولات مـخـتـلف، گـيـاهـان و مـيوه ها و نزول برف و باران و بركات ديگر عائد انسانها مى شود.

جـالب ايـنـكـه دانـشـمـنـدان مى گويند با تمام تفاوتى كه مناطق مختلف روى زمين از نظر طول شب و روز دارند اگر مجموع ايام سال را حساب كنيم تمام مناطق دقيقا به اندازه هم از نور آفتاب بهره مى گيرند!.

در مرحله دوم از رزق حياتبخش آسمانى، يعنى باران، سخن به ميان آمده كه نه در لطافت طبعش كلامى است، و نه در قدرت احياگريش سخنى، و همه جا نشانه زندگى و طراوت و زيبائى است.

چـرا چـنـيـن نـبـاشـد در حـالى كـه قـسـمت اصلى بدن انسان و بسيارى از جانداران ديگر و گياهان را همين آب تشكيل مى دهد.

و در مـورد سـوم سـخـن از وزش بادها است بادهائى كه هواى پراكسيژن زنده را جابجا مى كنند، و در اختيار جانداران مى گذارند، هواى آلوده به كربن را براى تصفيه به دشتها و جـنـگـلهـا و صـحـراها مى فرستند، و پس از تصفيه به شهرها و آباديها مى برند، و عجب ايـنـكـه ايـن دو دسـتـه از مـوجـودات زنـده يـعـنـى حـيـوانـات و گـيـاهـان درسـت بر ضد هم عـمل مى كنند، اولى اكسيژن را مى گيرد و گاز كربن مى دهد، و دومى كربن را مى گيرد و اكـسيژن مى دهد تا تعادل در نظام حيات برقرار گردد، و با گذشت زمان ذخيره هواى مفيد زمين نابود نشود.

وزش بـادهـائى كـه عـلاوه بـر ايـن، تـلقـيحگر گياهان، و بارور كننده آنها، و افشاننده انواع بذرها در سرزمينهاى مختلف، و پرورش ‍ دهنده مراتع طبيعى و جنگلها، و موج آفرين در دل اقيانوسهاست، موجى كه به دريا حيات و حركت مى بخشد، و آب را از عـفـونت و فساد حفظ مى كند، و نيز همين بادها كشتيها را بر صفحه اقيانوسها به حركت درمى آورد.

جـالب ايـنـكـه در آيـات فوق نخست سخن از آيات آسمان و زمين مى گويد، و در پايان مى فـرمـايـد: در ايـنها نشانه هائى براى (مؤ منان ) است، سپس از آفرينش موجودات زنده سـخـن بـه مـيـان مـى آورد، و مـى گـويـد: در ايـن آيـاتـى بـراى (اهل يقين ) است، و بعد از نظام نور و ظلمت و باد و باران بحث مى كند، و مى گويد: در اينها نشانه هائى براى (اهل تعقل ) است.

اين تفاوت تعبير ممكن است به خاطر اين باشد كه انسان سه مرحله را در مسير معرفة الله مـيـپـيـمـايـد تـا به مقصد رسد، نخست مرتبه (تفكر) سپس مرحله يقين و علم و بعد از آن مرحله ايمان و به اصطلاح عقد قلب است، و از آنجا كه از نظر شرافت (ايمان ) مرحله اول، يـقـيـن مـرحـله دوم، و تـفـكر مرحله سوم است اين ترتيب در آيات ذكر شده، هر چند از نـظـر وجـود خـارجـى، تـفـكـر در مرتبه اول، سپس يقين، و بعد ايمان است، و به تعبير ديگر آنها كه اهل ايمانند از مشاهده آيات الهى به اين مرحله عالى صعود مى كنند و آنها كه نيستند لااقل به مرحله يقين و يا حداقل به مرحله تفكر درآيند.

مفسران در اين زمينه وجوه ديگرى نيز ذكر كرده اند كه آنچه گفتيم مناسبتر است.

سپس در آخرين آيه مورد بحث به عنوان يك جمع بندى نسبت به بحثهاى گذشته، و بيان عـظـمت و اهميت آيات قرآن، مى فرمايد: (اينها آيات الهى است كه ما آن را به حق بر تو تلاوت مى كنيم( تلك آيات الله نتلوها عليك بالحق ) .

آيا كلمه (تلك ) اشاره به آيات قرآنى است؟ يا آيات و نشانه هاى خداوند در آفاق و انـفـس كـه در آيـات قـبـل بـه آن اشـاره شـده؟ هـر دو احتمال را داده اند.

ولى ظاهرا به قرينه تعبير به تلاوت منظور آيات قرآنى است، منتها همين آيات قرآنى بـيـانـگـر نـشـانـه هـاى خـدا در سـراسـر عـالم هـسـتى است و به اين ترتيب هر دو تفسير قابل جمع است (دقت كنيد).

بـه هـر حال (تلاوت ) از ماده (تلو) بر وزن (فكر) يعنى سخنى را پشت سر سخن ديگرى آوردن، بنابراين تلاوت آيات قرآن همان قرائت آيات پشت سر يكديگر است. تعبير به (حق ) اشاره به محتواى اين آيات و هم اشاره به حقانيت نبوت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و وحى الهى است، و به عبارت ديگر: اين آيات آنچنان گويا و مستدل است كه دليل حقانيت آن و آورنده آن در خودش نهفته است.

بـه راستى اگر آنها به اين آيات ايمان نياورند به چه چيز ايمان خواهند آورد؟ و لذا در پـايان آيه مى افزايد: (اين گروه كافر به كدام سخن بعد از سخن خدا و آياتش ايمان مى آورند)؟!( فباى حديث بعد الله و آياته يؤ منون ) .

بـه گفته طبرسى در مجمع البيان حديث اشاره به داستانهاى عبرت انگيز اقوام پيشين و سرگذشت پندآموز آنهاست، در حالى كه آيات به دلائلى گفته مى شود كه صحيح را از باطل جدا مى سازد و آيات قرآن مجيد از هر دو سخن مى گويد. آرى بـه راسـتـى قـرآن مـجـيـد آنـچـنـان مـحـتـوائى از نـظـر استدلال و براهين تـوحـيدى و همچنين از نظر پند و اندرز دارد كه هر دلى كمترين آمادگى در آن باشد، و هر سرى شورى از حق داشته باشد او را به سوى خدا و پاكى و تقوا دعوت مى كند، هرگاه اين آيات بينات در كسى اثر نبخشد هرگز اميدى به هدايت او نيست.

آيه (۷) تا (۱۰) و ترجمه

( ويل لكل أفاك أثيم ) (۷)( يسمع ايات الله تتلى عليه ثم يصر مستكبرا كان لم يسمعها فبشره بعذاب أليم ) (۸)( و إذا علم من اياتنا شيئا اتخذها هزوا أولئك لهم عذاب مهين ) (۹)( من ورائهم جهنم و لايغنى عنهم ما كسبوا شيئا و لا ما اتخذوا من دون الله أولياء و لهم عذاب عظيم ) (۱۰)

ترجمه:

۷ - واى بر هر دروغگوى گنهكار!

۸ - كـه پـيـوسـتـه آيـات الهـى را مـى شـنـود كه بر او تلاوت مى شود اما از روى تكبر اصـرار بـر مـخـالفـت دارد گوئى اصلا آنرا نشنيده است، چنين كسى را به عذاب دردناك بشارت ده!

۹ - و هـر گـاه از بـعـضـى آيات ما آگاه شود آنرا به باد استهزاء مى گيرد، براى آنها عذاب خوار كننده اى است.

۱۰ - و پشت سر آنها دوزخ است، و هرگز آنچه را به دست آورده اند آنها را از عذاب الهـى رهـائى نـمـى بخشد، و نه اوليائى كه غير از خدا براى خود برگزيدند، و عذاب دردناكى براى آنهاست.

تفسير:

واى بر دروغگوى گنهكار!

آيـات گـذشـتـه نـشـان مـى داد كـه گـروهـى هـسـتـنـد كـه سـخـنـان الهـى بـا انـواع دلائل توحيدى و مواعظ و اندرزها را مى شنوند ولى در آنها اثر نمى كند.

آيات مورد بحث از اين گروه و عواقب اعمال آنها به طور مشروح سخن مى گويد.

نـخـسـت مـى فـرمـايـد: واى بـر هـر دروغـگـوى گـنـهـكـار!( ويل لكل افاك اثيم )

(افـاك ) صـيـغه مبالغه است، و به معنى كسى است كه بسيار دروغ مى گويد، و گاه به كسى كه دروغ بزرگ مى گويد هر چند زياد هم نباشد گفته شده.

(اثـيـم ) از مـاده (اثـم ) بـه معنى مجرم و گنهكار است، و آن نيز معنى مبالغه را مى دهد.

از ايـن آيه به خوبى روشن مى شود كه موضعگيرى خصمانه در برابر آيات الهى كار كسانى است كه سر تا پا آلوده گناه و كذب و دروغند، نه پاك نهادان راستگو.

سپس به چگونگى موضعگيريهاى آنها اشاره كرده، مى افزايد: (پيوسته آيات الهى را كـه بـر او تـلاوت مـى شـود مـى شـنـود اما بر اثر تكبر همواره اصرار بر مخالفت دارد گـوئى اصـلا آن را نـشـنـيـده )( يـسـمع آيات الله تتلى عليه ثم يصر مستكبرا كان لم يسمعها ) .

و بـه ايـن تـرتـيب آلودگى به گناه و دروغ، و همچنين كبر و خودبينى سبب مى شود كه ايـنهمه آيات را نشنيده گيرد و خود را به كرگوشى زند، همانگونه كه در آيه ۷ سوره لقـمـان نـيـز آمده است:( و اذا تتلى عليه آياتنا ولى مستكبرا كان لم يسمعها كان فى اذنيه وقرا ) : (هنگامى كه آيات ما بر او خوانده مى شود مستكبرانه روى برمى گرداند، گوئى آن را نشنيده، گوئى اصلا گوشهايش سنگين است ).

و در پـايـان آيـه آنها را شديدا به كيفر سختى تهديد كرده، مى گويد: (چنين كسى را به عذاب دردناك بشارت ده )!( فبشره بعذاب اليم ) .

همانگونه كه او دل پيامبر و مؤ منان را بدرد آورده ما نيز او را به عذاب دردناكى مبتلا مى سازيم، چرا كه عذاب قيامت تجسمى است از اعمال امروز انسانها!

گر چه بعضى از مفسران شاءن نزولى براى اين آيه و آيه بعد ذكر كرده و آن را اشاره به (ابوجهل ) و يا (نظر بن حارث ) مى دانند كه داستانها و افسانه هائى از عجم جـمـع آورى كـرده بودند تا مردم را سرگرم سازند، و از آئين حق بازدارند، ولى پيداست كـه نـه تنها مخصوص آنها نيست بلكه اختصاص به مشركان عرب نيز ندارد، همه مجرمان دروغگوى مستكبر را در هر عصر و زمان شامل مى شود همانها كه آيات الهى و پيام پيامبران و سـخـنـان پـيـشـوايـان بـزرگ را نـشـنـيده مى گيرند، چرا كه با شهوات و خواسته هاى انـحـرافى آنها هماهنگ نيست، و افكار شيطانى آنها را تأييد نمى كند، و با عادات غلط و تقليدهاى كوركورانه آنها موافق نيست، آرى همه اينها را نيز به عذاب دردناك بشارت ده.

بـا ايـنـكـه (عـذاب ) تـنـاسبى با (بشارت ) ندارد اين تعبير به عنوان سخريه و تحقير اين گروه ذكر شده است.

سپس مى افزايد: (و هرگاه اين مستكبر لجوج چيزى از آيات ما را بداند و از آن آگاه شود آن را به باد استهزا مى گيرد)( و اذا علم من آياتنا شيئا اتخذها هزوا ) .

در حـقـيـقـت ايـن جـاهـلان خـودخـواه داراى دو حـالتـنـد: حـالت اول ايـنـكـه غـالبـا آيـات الهـى را مـى شـنـوند و ناديده مى گيرند و با بى اعتنائى مى گـذرنـد گـوئى اصـلا نـشـنيده اند، حالت دوم اينكه اگر بشنوند و بخواهند به آن اعتنا كـنند و عكس العملى نشان دهند كارى جز استهزا و مسخره كردن ندارند، و همه آنها در اين دو بـرنـامـه مـشـتركند، گاه آن و گاه اين (بنابراين هيچگونه تضادى در ميان اين آيه و آيه قبل وجود ندارد)

جالب اينكه نخست مى گويد: (اگر چيزى از آيات ما را بداند). ولى بعدا نمى گويد آنچه را دانسته استهزا مى كند بلكه مى گويد همه آيات ما را (چه آنها را كه دانسته و چه آنها را كه ندانسته ) به استهزا و سخريه مى گيرد!.

و ايـن نـهـايـت جـهل و بيخبرى است كه انسان چيزى را انكار يا مسخره كند كه اصلا نفهميده است، و اين بهترين دليل لجاج و عناد آنها است.

و در پـايـان آيه مجازات اين گروه را چنين بيان مى كند: (براى آنها عذاب خوار كننده اى است )( اولئك لهم عذاب مهين ) .

چـرا چـنـيـن نـبـاشـد در حـالى كـه آنها مى خواستند با استهزاء آيات الهى مقام و شخصيتى براى خود كسب كنند، اما خداوند به كيفر اين كار آنها را پست و موهون و بى مقدار مى كند، و آنـهـا را بـه طـرزى خـوار كـنـنده و خفت آور در عذاب قيامت گرفتار مى سازد، آنها را به صـورت بـر زمـيـن مـى كشند و با غل و زنجير، همراه با ملامت و سرزنش فرشتگان عذاب، به دوزخ مى برند.

و از ايـنجا روشن مى شود كه چرا در آيه گذشته عذاب به (اليم ) توصيف شده و در ايـنـجـا بـه (مـهـيـن ) و در آيه آينده به (عظيم ) در حقيقت هر يك متناسب است با كيفيت گناه آنها!

آيه بعد اين (عذاب مهين ) را چنين شرح مى دهد: پشت سر آنها دوزخ است( من ورائهم جهنم ) .

تـعـبير به پشت سر، با اينكه دوزخ جلو آنها قرار دارد، و در آينده به آن مى رسند، ممكن اسـت از ايـن نـظـر بـاشـد كـه آنـهـا اقـبـال به دنيا كرده، و آخرت و عذاب الهى را ناديده گـرفـتـه و پـشـت سـر انـداخـتـه اند، و اين تعبير معمول است كه انسان به هر چيزى بى اعـتـنـائى كـند مى گويند: آن را پشت سر انداخته، قرآن مجيد مى گويد:( ان هؤ لاء يحبون العـاجـلة و يـذرون ورائهـم يـومـا ثـقـيـلا ) : (آنـهـا زنـدگـى عاجل دنيا را دوست مى دارند و آن روز سنگين قيامت را پشت سر مى اندازند) (دهر ۲۷)

جـمـعـى از مـفـسران نيز گفته اند كلمه (وراء) از ماده (موارات ). هر چيزى است كه از انـسـان پـوشـيـده بـاشـد، هـم بـه پشت سر گفته مى شود و هم به پيش رو آنجا كه دور باشد و پنهان، و به اين ترتيب كلمه (وراء) مفهوم جامعى دارد كه به دو مصداق متضاد اطلاق مى شود.

ايـن تـفـسـيـر نـيز بعيد به نظر نمى رسد كه بگوئيم: تعبير به (وراء) اشاره به مساءله علت و معلول است، فى المثل مى گوئيم: اگر فلان غذاى ناباب را بخورى پشت سـر آن بـيـمـارى اسـت، يـعـنـى خـوردن غـذا عـلت آن بـيـمـارى مـى بـاشـد، در ايـنـجا نيز اعمال آنها عامل و سبب عذاب مهين دوزخ است.

و بـه هـر حـال در دنـبـال آيـه مـى افـزايـد: اگـر آنـهـا گـمـان مـى كـنـنـد امـوال سـرشـار، و بـتـها و خدايان ساختگى شان، گرهى از كار آنها مى گشايد سخت در اشتباهند، چرا كه (هرگز آنچه را به دست آوردند آنها را از عذاب الهى نجات نمى بخشد و نـه اوليـائى را كه براى خود ساختند و برگزيدند)( و لايغنى عنهم ما كسبوا شيئا و لا ما اتخذوا من دون الله اولياء ) .

و چون هيچ راه فرار و نجاتى نيست بايد در آتش قهر و غضب الهى بمانند (و براى آنها عذاب عظيمى است )( و لهم عذاب عظيم ) .

آنـهـا آيـات الهـى را كـوچـك شـمـردنـد خـداوند عذاب آنها را بزرگ مى كند، آنها بزرگى فروختند خدا نيز عذاب عظيم به آنها مى دهد!.

ايـن عـذاب از هـر نـظـر عـظـمـت دارد هـم جـاودانى است هم شديد است هم تواءم با تحقير مى بـاشـد، و هـم تـا اعماق استخوان و جان گنهكاران نفوذ مى كند، آرى گناه عظيم در برابر خداوند عظيم كيفرش عذاب عظيم است.

آيه (63) تا (65) و ترجمه

( و لما جاء عيسى بالبينات قال قد جئتكم بالحكمة و لا بين لكم بعض الذى تختلفون فيه فاتقوا الله و أطيعون ) (63)( إن الله هو ربى و ربكم فاعبدوه هذا صرط مستقيم ) (64)( فاختلف الا حزاب من بينهم فويل للذين ظلموا من عذاب يوم أليم ) (65)

ترجمه:

63 - هنگامى كه عيسى با دلائل روشن به سراغ آنها آمد گفت من براى شما حكمت آورده ام و آمده ام تا پاره اى از امورى را كه در آن اختلاف داريد تبيين كنم، تقواى الهى پيشه كنيد و از من اطاعت نمائيد

64 - خـداونـد پـروردگار من و پروردگار شماست، او را پرستش كنيد كه راه راست همين است.

65 - ولى گـروهـهـائى از مـيـان آنـهـا ظـهـور كـردند كه (درباره مسيح ) اختلاف نمودند و بعضى او را خدا پنداشتند واى بر آنها كه ستم كردند از عذاب روز دردناك.

تفسير:

آنها كه درباره مسيح غلو كردند

در آيـات گـذشـتـه بـه گـوشـه اى از ويژگيهاى زندگى حضرت مسيح (عليه‌السلام ) اشاره شد، و آيات بحث آن را ادامه مى دهد، و مخصوصا روى دعوت حضرت مسيح به توحيد خالص و نفى هرگونه شرك تكيه مى كند.

نخست مى فرمايد: (هنگامى كه عيسى با در دست داشتن بينات (معجزات و آيات الهى ) آمد، گـفـت: مـن بـراى شـمـا حكمت آورده ام و آمده ام تا بعض امورى را كه در آن پيوسته اختلاف داريـد بـراى شـمـا تـبـيـيـن كـنـم )( و لمـا جـاء عـيـسـى بـالبـيـنـات قال قد جئتكم بالحكمة و لابين لكم بعض الذى تختلفون فيه ) .

بـه ايـن ترتيب سرمايه عيسى (بينات ) يعنى آيات الهى و معجزات بود كه از يكسو حـقـانـيـت او را تـبـيـيـن مـى كـرد، و از سـوى ديـگر حقايق مربوط به مبداء و معاد و نيازهاى زندگى بشر را.

در ايـن عـبـارت حـضـرت مسيح (عليه‌السلام ) محتواى دعوت خود را (حكمت ) توصيف مى كـنـد، و مى دانيم ريشه اصلى (حكمت ) به معنى (جلوگيرى كردن از چيزى به منظور اصـلاح آن ) اسـت، و سپس به تمام عقائد حق، و برنامه هاى صحيح زندگى كه انسان را از هـرگـونـه انـحـراف در ايـمـان و عـمـل بـازمـى دارد، و به تهذيب نفس و اخلاق او مى پـردازد، اطلاق شده است، و به اين ترتيب حكمت در اينجا معنى وسيعى دارد كه هم (حكمت عـلمـى ) را مـى گـيـرد و هم (حكمت عملى ) را اين حكمت علاوه بر اينها هدف ديگرى نيز به دنبال دارد و آن برطرف ساختن اختلافاتى است كه وجود آنها نظام جامعه را به هم مى ريـزد، و مـردم را سرگردان و بيچاره مى كند، و لذا حضرت مسيح در متن سخنانش روى اين مسأله تكيه مى نمايد.

در اينجا سؤ الى مطرح است كه غالب مفسران نيز به آن توجه كرده اند و آن اينكه چرا مى گويد: آمده ام كه بعضى از امورى را كه در آن اختلاف داريد تبيين كنم، چرا همه آن را تبيين نمى كند؟!.

از ايـن سـؤ ال جـوابـهاى متعددى داده شده كه از همه مناسبتر اين است: اختلافاتى كه مردم دارنـد دو گـونـه اسـت: بـخـشـهـائى اسـت كـه در سـرنـوشـت آنـهـا از نـظـر اعـتـقـاد و عـمـل، و از نـظـر فـرد و جـامـعه مؤ ثر است، در حالى كه بخش ديگر اختلافاتى است در امـورى كه هرگز سرنوشت ساز نيست، مانند نظرات مختلفى كه درباره پيدايش منظومه شمسى و آسمانها، و چگونگى افلاك و ستارگان، و ماهيت روح آدمى، و حقيقت حيات و مانند اينها روشـن اسـت انـبـيـاء مـأمـوريـت دارنـد كـه بـه اخـتـلافـات در بـخـش اول از طـريـق تبيين واقعيتها پايان دهند، ولى هرگز ماءمور نيستند كه هر گونه اختلافى را هر چند تاءثيرى در سرنوشت آدمى نداشته باشد پايان دهند ايـن احـتـمـال نـيـز وجود دارد كه تبيين پاره اى از اختلافات نتيجه و غايت دعوت انبياء است يـعـنـى آنـهـا سـرانـجـام مـوفـق مـى شـونـد پـاره اى از اخـتـلافـات را حـل كـنـنـد، ولى حـل هـمـه اخـتـلافـات در دنـيـا امـكـانـپـذيـر نـيـسـت، و بـه هـمـيـن دليـل در آيـات مـتـعـددى از قـرآن مـجـيـد يـكـى از ويـژگيهاى قيامت را پايان گرفتن تمام اخـتـلافـات بـيـان مـى كند، در آيه 92 - نحل مى خوانيم:( و ليبينن لكم يوم القيامة ما كنتم فـيـه تـخـتـلفـون ) : (به طور مسلم در روز قيامت آنچه را در آن اختلاف داشتيد براى شما تـبيين مى كند) (همين معنى در آيات 55 آل عمران - 48 مائده - 164 انعام - 69 حج، و غير آن آمده است ).

و در پـايان آيه مى افزايد: (اكنون كه چنين است و محتواى دعوت من اين است تقواى الهى پيشه كنيد و مرا اطاعت نمائيد)( فاتقوا الله و اطيعون )

سـپـس بـراى ايـنـكـه هر گونه ابهامى را در زمينه عبوديت خود برطرف سازد مى گويد: (بـه طـور قـطـع خـداونـد پـروردگـار مـن و پروردگار شما است )( ان الله هو ربى و ربكم ) .

قابل توجه اينكه كلمه (رب ) را دو بار در اين آيه تكرار مى كند، يكبار در مورد خود، و يكبار در مورد مردم، تا روشن سازد من و شما يكسانيم، و پروردگار شما و من يكى است.

مـن نـيـز در تـمـام وجـود و هـستيم همانند شما نيازمند به خالق و مدبرى هستم، او مالك من و راهنماى من است.

و بـراى تـأكـيـد بـيـشـتـر اضـافـه مـى كند: (اكنون كه چنين است او را پرستش كنيد)( فاعبدوه ) .

چرا كه غير او لايق پرستش نيست، همه مربوبند و او رب است، و همه مملوكند و او مالك.

باز هم سخن خود را با جمله ديگرى تاءكيد مى كند تا جاى هيچ بهانه اى باقى نماند مى گويد (اين است صراط مستقيم )( هذا صراط مستقيم ) .

آرى راه راست همان راه عبوديت و بندگى پروردگار است، راهى است كه انحراف و اعوجاج در آن نيست، همانگونه كه در آيه 61 سوره يس آمده است:( و ان اعبدونى هذا صراط مستقيم ) : (آيا با شما عهد نكردم كه مرا پرستش كنيد اين است راه مستقيم ).

اما عجب اينكه با اينهمه تاءكيدات باز هم در ميان گروههاى زيادى كه بعد از عيسى (عليه‌السلام ) پـيـدا شـدنـد احـزابـى ظـهـور كـردند كه درباره عيسى اختلاف داشتند (فاختلف الاحزاب من بينهم )

بعضى او را خدا مى پنداشتند كه به زمين نازل شده!

بعضى ديگر فرزند خدايش مى خواندند.

بـعـضـى او را يـكـى از اقـنومهاى سه گانه (سه ذات مقدس اب و ابن و روح القدس ) مى دانستند.

تنها گروهى كه در اقليت بودند او را بنده خدا و فرستاده او مى شمردند، ولى سرانجام عقيده اكثريت غالب شد و مساءله تثليث و خدايان سه گانه جهان مسيحيت را فرا گرفت.

در ايـن زمـيـنـه حـديـث تـاريـخـى جـالبـى نـقـل كرده كه در جلد سيزدهم صفحه 70 ذيل آيه 36 سوره مريم آورده ايم.

ايـن احـتـمـال نـيـز در تفسير آيه وجود دارد كه اختلاف تنها در ميان مسيحيان نبود، بلكه در ميان يهود و پيروان مسيح در مورد او اختلاف درگرفت، پيروانش درباره او غلو كردند و او را بـه مـقـام الوهـيـت رسـانـدنـد، در حـالى كـه دشـمـنـانش او و مادرش مريم پاكدامن را به بـدترين اتهامات متهم ساختند، و اينگونه است راه و رسم جاهلان، گروهى در افراطند، و گـروهـى در تـفـريـط، و يـا بـه گـفـتـه امـيـر مـؤ مـنـان عـلى (عليه‌السلام ) بعضى محب غـال هـسـتـنـد و بـعـضـى مـبـغـض قـال آنـجـا كـه فـرمـود: هـلك فـى رجـلان مـحـب غال و مبغض قال: دو گروه درباره من هلاك شدند

دوسـتـان غـلو كـنـنـده كـه مرا خدا پنداشتند، و دشمنان تهمت زننده كه نسبتهاى ناروا به من دادند!.

و چه شباهت دارد حالات اين دو بزرگوار!

در پـايـان آيـه آنـهـا را به عذاب دردناك روز قيامت تهديد كرده، مى فرمايد: (واى بر كـسـانـى كـه سـتـم كـردنـد، و از صـراط مـسـتقيم منحرف شدند، واى بر آنها از عذاب روز دردناك( فويل للذين ظلموا من عذاب يوم اليم ) .

آرى روز قيامت روز دردناكى است، طول حسابش دردناك، عذاب و مجازاتش دردناك، حسرت و اندوهش دردناك، رسوائى و فضيحتش نيز دردناك است.

آيه (66) تا (69) و ترجمه

( هل ينظرون إلا الساعة أن تأتيهم بغتة و هم لا يشعرون ) (66)( الا خلاء يومئذ بعضهم لبعض عدو إلا المتقين ) (67)( يا عباد لاخوف عليكم اليوم و لا أنتم تحزنون ) (68)( الذين أمنوا بايتنا و كانوا مسلمين ) (69)

ترجمه:

66 - آنـهـا چـه انتظارى مى كشند؟ جز اينكه قيامت ناگهان به سراغ آنها آيد در حالى كه خبر ندارند.

67 - دوستان در آن روز دشمن يكديگرند مگر پرهيزگاران.

68 - اى بندگان من! امروز نه ترسى بر شماست و نه اندوهگين مى شويد.

69 - آنها كه به آيات ما ايمان آوردند و تسليم بودند.

تفسير:

در انتظار چه هستيد؟ جز عذاب آخرت؟

در آيـات پيشين سخن از بت پرستان لجوج، و همچنين منحرفان و مشركان امت عيسى بود، و در آيات مورد بحث پايان كار آنها را مجسم مى كند.

نخست مى فرمايد: (اينها چه چيزى را انتظار مى كشند، جز اينكه ناگهان قيامت به سراغ آنـهـا آيـد در حـالى كـه مـتـوجـه نـيـستند)؟!( هل ينظرون الا الساعة ان تاءتيهم بغتة و هم لايشعرون ) .

ايـن سـؤ ال كـه بـه صـورت اسـتـفـهـام انـكـارى طـرح شـده در حـقـيـقـت بـيـان حـال واقـعـى ايـنـگونه افراد است، مثل اينكه در مقام مذمت فردى كه گوش به نصيحت هيچ نـاصـح مـشـفـقـى فـرا نمى دهد و عوامل نابودى خود را به دست خويش فراهم مى سازد مى گوئيم: او تنها در انتظار مرگ خويش است!

منظور از (ساعة ) در اين آيه مانند بسيارى ديگر از آيات قرآن روز قيامت است، چرا كه حوادث آن به سرعت تحقق مى يابد، و گوئى همه در يك ساعت رخ مى دهد.

البـتـه ايـن كـلمـه گـاهـى بـه مـعنى لحظه پايان دنيا نيز آمده است، و از آنجا كه اين دو فـاصـله زيـادى بـا هـم نـدارنـد مـمـكـن اسـت ايـن تـعـبـيـر هـر دو مـرحـله را شامل شود.

به هر حال قيام قيامت كه با پايان گرفتن ناگهانى دنيا شروع مى شود به دو وصف در آيه فوق توصيف شده است نخست همين ناگهانى بودن آن است (بغتة )، و ديگر عدم آگاهى عموم مردم از زمان وقوع آن مى باشد.

مـمـكـن است چيزى ناگهانى رخ دهد ولى قبلا انتظار آن را داشته باشيم و براى مقابله با مشكلات آن آماده شويم، اما بدبختى آنجاست كه حادثه فوق العاده سخت و كوبنده اى به طـور نـاگـهـانـى واقـع شـود و مـا از آن بـه كـلى غافل باشيم.

حـال مـجـرمان درست اينگونه است، چنان غافلگير مى شوند كه طبق بعضى از روايات از پـيـغـمـبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ): تقوم الساعة و الرجلان يحلبان النـعـجـة، و الرجـلان يـطـويـان الثـوب، ثـم قـراء (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ): هل ينظرون الا الساعة تاتيهم بغتة و هم لا يشعرون:

فـرمـود: (قـيـامـت بـه طـور نـاگـهانى رخ مى دهد در حالى كه (هر كس به كار زندگى خـويـش مـشـغـول اسـت ) مـردانـى مـشـغـول دوشـيـدن گـوسـفـنـدانـنـد، و مـردان ديـگـرى مشغول گستردن پارچه (و گفتگو براى خريد و فروش ) سپس حضرت آيه فوق را تلاوت فرمود( هل ينظرون الا الساعة تاتيهم بغتة و هم لا يشعرون ) .

و چـه دردنـاك اسـت كـه انـسـان در بـرابـر چنين رخدادى كه هيچ راه بازگشت ندارد اينچنين غافلگير گردد و بدون هيچگونه آمادگى در امواج آن فرو رود.

سـپـس از حـالت دوستانى كه در مسير گناه و فساد، و يا زرق و برق دنيا، دست مودت به هـم مـى دهـنـد پـرده بـرداشـتـه مـى گـويـد: هـمـه دوستان در آن روز دشمن يكديگرند مگر پرهيزگاران!( الاخلاء يومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقين ) .

ايـن آيه كه توصيفى از صحنه هاى قيامت است به خوبى نشان مى دهد كه منظور از ساعت در آيه قبل نيز روز رستاخيز است، روز از هم گسستن پيوندهاى دوستى، مگر پيوندهائى كه براى خدا و به نام خدا برقرار شده است.

تـبـديـل شـدن ايـنگونه دوستيها به عداوت در آن روز طبيعى است، چرا كه هر كدام از آنها ديگرى را عامل بدبختى و بيچارگى خود مى شمرد: تو بودى كه اين راه را به من نشان دادى و مرا به سوى آن دعوت كردى، تو بودى كه دنيا را در نظر من زينت دادى و مرا به آن تـشـويـق نـمـودى، آرى تـو بـودى كـه مـرا غـرق غفلت و غرور ساختى و از سرنوشتم بيخبر كردى، هر يك از آنها به ديگرى اينگونه مطالب را مى گويد.

تـنـهـا پـرهـيـزگارانند كه پيوند دوستى آنها جاودانى است، چرا كه بر محور ارزشهاى جاودانى دور مى زند، و نتايج پربارش در قيامت آشكارتر مى شود و آن را استحكام بيشترى مى بخشد.

طـبـيـعـى اسـت كـه دوسـتان در امور زندگى كمك يكديگرند اگر دوستى بر اساس شر و فـسـاد بـاشـد شريك در جرم يكديگرند، و اگر بر اساس خير و صلاح باشد شريك در پـاداش يـكـديـگـر مـى بـاشـنـد، بـنـابـرايـن جـاى تـعـجـب نـيـسـت كـه دوسـتـى از قـسـم اول در آنجا تبديل به دشمنى گردد، و از قسم دوم به دوستى محكمتر.

امـام صـادق (عليه‌السلام ) مـى فـرمـايـد: الا كل خلة كانت فى الدنيا فى غير الله عز و جـل فـانـهـا تـصـيـر عـداوة يـوم القـيامة: (بدانيد هر دوستى كه در دنيا براى خاطر خدا نباشد در قيامت تبديل به عداوت و دشمنى مى شود).

آيـه بـعـد در حـقـيـقـت تفسيرى است براى اوصاف و حالات متقين و بيانى است از سرنوشت پرافتخار آنها.

در آن روز خداوند به آنها مى گويد: (اى بندگان من! امروز نه ترسى بر شما است، و نه غم و اندوهى خواهيد داشت )( يا عباد لا خوف عليكم اليوم و لا انتم تحزنون ) .

چه پيام جالبى؟! پيامى بدون واسطه از سوى خداوند، پيامى كه با بهترين توصيفها آغاز مى شود، اى بندگان خدا! پيامى كه مهمترين نگرانى انسان را در آن روز پرنگرانى زائل مـى كـنـد، پـيـامـى كـه هـرگـونـه غـم و انـدوه از گـذشـتـه را از دل مى زدايد، آرى اين پيام داراى چهار مزيت بالا است.

در آخرين آيه مورد بحث اين پرهيزگاران و بندگان گرامى را با دو جمله ديگر مشخصتر سـاخته، مى فرمايد: (همانها كه به آيات ما ايمان آوردند و در برابر فرمان و دستور ما تسليم بودند)( الذين آمنوا باياتنا و كانوا مسلمين ) .

آرى آنـهـا هـسـتـنـد كـه بـه چـنـان خـطـاب پـرافـتـخـارى مـخـاطـب و مشمول چنان نعمتهائى مى شوند.

در حـقـيـقـت دو جـمـله فـوق تـعـريـف گـويـائى از اعـتـقـاد و عمل آنها است، ايمان مبانى استوار اعتقادى آنها را روشن مى سازد، و اسلام تسليمشان را در عمل در برابر فرمان حق و اجراء دستورات او.

آيه (70) تا (73) و ترجمه

( ادخلوا الجنة أنتم و أزواجكم تحبرون ) (70)( يطاف عليهم بصحاف من ذهب و أكواب و فيها ما تشتهيه الا نفس و تلذ الا عين و أنتم فيها خالدون ) (71)( و تلك الجنة التى أورثتموها بما كنتم تعملون ) (72)( لكم فيها فكهة كثيرة منها تأكلون ) (73)

ترجمه:

70 - (به آنها خطاب مى شود) وارد بهشت شويد شما و همسرانتان در نهايت شادمانى.

71 - ظرفها (ى غذا) و جامها (ى شراب طهور) از طلا گرداگرد آنها مى گردانند، و در آن (بـهشت ) آنچه دل مى خواهد و چشم از آن لذت مى برد وجود دارد، و شما در آن هميشه خواهيد ماند.

72 - اين بهشتى است كه شما وارث آن مى شويد به خاطر اعمالى كه انجام مى داديد.

73 - بـراى شـمـا در آن مـيـوه هـاى فـراوان اسـت كـه از آن تناول مى كنيد.

تفسير:

آنچه دل بخواهد و چشم از ديدنش لذت برد...

ايـن آيـات پـاداش بـنـدگـان خـالص خـدا و مـؤ مـنـان صـالحـى را كـه در آيـات قبل توصيف آنها به ميان آمده بود بيان مى كند، و بهشت جاويدان را با هفت نعمت ارزنده به آنها نويد مى دهد.

نـخـسـت مـى فـرمـايد: (از سوى خداوند بزرگ و منان به آنها خطاب مى شود وارد بهشت شويد)( ادخلوا الجنة ) .

بـه ايـن تـرتـيب پذيرائى كننده واقعى از آنها خدا است كه از ميهمانان خودش دعوت كرده مى گويد: بفرمائيد و وارد بهشت شويد!

سپس به نخستين نعمت اشاره كرده، مى افزايد (شما و همسرانتان )( انتم و ازواجكم ) .

روشـن اسـت بـودن در كنار همسران با ايمان و مهربان هم براى مردان لذت بخش است و هم براى زنانشان كه اگر در اندوه دنيا شريك بودند در شادى آخرت نيز شريك باشند.

بـعـضـى ازواج را در ايـنـجـا بـه معنى همرديفان و دوستان و نزديكان تفسير كرده اند كه اگر آنهم باشد خود نعمت بزرگى است، ولى ظاهر آيه همان معنى نخست است.

سـپـس اضـافه مى كند (همگى غرق سرور و شادى باشيد، آنچنان كه سرور و شادمانى كه آثارش در چهره هاى شما پرتوافكن باشد)( تحبرون ) .

(تـحـبـرون ) از مـاده (حـبـر) (بـر وزن فكر) به معنى اثر مطلوب است، و گاه به زيـنـت و آثـار شـادمانى كه در چهره ظاهر مى شود نيز اطلاق شده، و اگر به (علماء) (احبار) (جمع حبر بر وزن ابر) گفته مى شود به خاطر آثارى است كه از آنها در ميان مـجـتـمـعـات بـشـرى باقى ميماند، چنانكه امير مؤ منان على (عليه‌السلام ) فرمود: العلماء بـاقون ما بقى الدهر اعيانهم مفقودة و امثالهم فى القلوب موجوده: (دانشمندان تا پايان جهان زنده اند شخص آنها در ميان نيست اما آثارشان در قلبها موجود است ).

و در سـومـين نعمت مى فرمايد (ظرفهاى غذا و جامهاى شراب طهور از طلا مملو از بهترين غـذا و شـرابـهـاى بـهـشـتـى به وسيله خدمتكاران مخصوص گرداگرد آنها مى گردانند)( يطاف عليهم بصحاف من ذهب و اكواب ) .

آنها در بهترين ظروف، و از بهترين غذا، در نهايت آرامش و آسايش و صفا، و بدون هيچ درد سر پذيرائى مى شوند.

(صـحـاف ) جـمـع (صـحـفـة ) (بـر وزن صـفـحـه ) در اصـل از مـاده (صـحـف ) به معنى گستردن گرفته شده، و در اينجا به معنى ظرفهاى بزرگ و وسيع است.

(اكـواب ) جـمـع (كـوب ) بـه مـعـنى ظروف آب است كه دسته اى در آن نباشد و به تعبير امروز (جام ) يا (قدح ) است.

گـر چـه در آيـه فوق تنها سخن از ظرفهاى طلا به ميان آمده، و از غذا و نوشيدنيهاى آن بحثى نشده، ولى پيداست ظرفهاى خالى را هرگز براى پذيرائى اطراف ميهمانها نمى گردانند.

در مـرحـله چـهـارم و پـنـجـم به دو نعمت ديگر اشاره مى كند كه تمام نعمتهاى مادى و معنوى جـهـان در آن جـمـع اسـت مـى فـرمـايـد: (در بـهـشـت آنـچـه دل مى خواهد و چشم از آن لذت مى برد موجود است )( و فيها ما تشتهيه الانفس و تلذ الاعين ) .

بـه گـفته مرحوم طبرسى در مجمع البيان اگر تمام خلايق جمع شوند تا توصيف انواع نعمتهاى بهشتى را كنند هرگز قادر نخواهند بود چيزى بر آنچه در اين جمله آمده بيفزايند.

چـه تـعـبـيـرى از ايـن زيباتر و جامعتر؟ تعبيرى به گستردگى عالم هستى، و به وسعت آنـچـه امـروز در ذهن ما مى گنجد يا نمى گنجد، تعبيرى كه مافوق آن تعبيرى نمى توان يافت.

جالب اينكه مسأله خواست دل از لذت چشم جدا بيان شده است، و اين جدائى پرمعنى است:

آيـا از قـبـيـل ذكـر خاص بعد از عام است؟ از اين جهت كه لذت نظر اهميت فوق العاده اى دارد كه از لذات ديگر برتر و بالاتر است، يا از اين نظر كه جمله (ما تشتهيه الانفس ) لذات ذائقه و شامه و سامعه و لامسه را بيان مى كند، ولى جمله تلذ الاعين بيانگر لذت چشم است؟.

بعضى نيز عقيده دارند كه جمله ما (تشتهيه الانفس ) اشاره به تمام لذات جسمانى است، در حـالى كـه جـمـله (تـلذ الاعـيـن ) بـيـانـگر لذات روحانى است، چه لذتى در بهشت بـالاتـر از ايـنـكـه انـسـان بـا چـشـم قـلب بـه جـمـال بـى مثال پروردگار نگاه كند كه يك لحظه آن از تمام نعمتهاى مادى بهشت برتر است.

بديهى است هر قدر شوق يار بيشتر باشد لذت ديدار بيشتر است.

سؤال:

در اينجا سؤ الى براى مفسران مطرح شده است، و آن اينكه آيا عموميت و گسترش مفهوم اين آيـه دليـل بـر ايـن اسـت كـه اگـر مـطـالبى را كه در دنيا حرام است در آنجا تقاضا كنند خداوند به آنها مى دهد؟.

پاسخ:

طـرح ايـن سـؤ ال در حـقـيـقـت بـه خـاطـر عـدم توجه به يك نكته است و آن اينكه محرمات و زشـتـيـها در حقيقت همچون غذائى است نامناسب براى روح انسان، و مسلما روح سالم اشتهاى چـنـيـن غـذائى نـمـى كـنـد، و ايـن ارواح بـيـمـار اسـت كـه گـاه بـه سموم و غذاهاى نامناسب متمايل مى شود.

بـيـمـارانـى را مـى بـيـنـيـم كـه در هـنـگـام مـرض حـتـى تـمـايـل بـه خـوردن خـاك و يـا اشـيـاء ديـگـرى از ايـن قـبـيـل پيدا مى كنند، اما به مجرد اينكه بيمارى بر طرف شود آن اشتهاى كاذب ساقط مى گـردد، آرى بـهـشـتـيـان هـرگـز تـمـايـل بـه چـنـان اعـمـالى پـيـدا نـخـواهند كرد، چرا كه تمايل و كشش روح نسبت به آنها از ويژگيهاى ارواح بيمار دوزخى است.

اين سؤ ال شبيه چيزى است كه در حديث وارد شده است كه يك اعرابى نزد پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمد و عرض كرد آيا در بهشت شتر هم پيدا مى شود؟

زيـرا مـن بسيار به شتر علاقمندم!.پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كه مى داند در آنـجـا نـعـمـتـهـائى اسـت كه با وجود آن، مرد اعرابى شتر خود را فراموش خواهد كرد، در پـاسـخ بـا عـبـارتى كوتاه و پرمعنى مى فرمايد: يا اعرابى ان ادخلك الله الجنة اصبت فـيـهـا مـا اشتهت نفسك و لذت عينك!: (اى اعرابى اگر خدا ترا وارد بهشت كند آنچه دلت بخواهد و چشمت از ديدنش لذت برد در آنجا خواهى يافت )!.

و به تعبير ديگر آنجا عالمى است كه انسان كاملا با واقعيتها هماهنگ مى شود و به گفته شاعر:

آنچه بينى دلت همان خواهد

و آنچه خواهد دلت همان بينى

بـه هـر حـال از آنـجـا كه ارزش نعمت هنگامى است كه جاودانى باشد، در ششمين توصيف، بـهـشـتـيـان را از ايـن نـظـر آسوده خاطر ساخته، مى فرمايد: (شما جاودانه در آن خواهيد ماند)( و انتم فيها خالدون ) .

مبادا فكر زوال نعمت خاطر آنها را مكدر سازد و از آينده نگران كند.

در ايـنـجـا بـراى ايـنكه روشن شود اينهمه نعمتهاى بهشتى را به (بها) مى دهند و به (بهانه ) نمى دهند مى افزايد (اين بهشتى است كه شما وارث آن مى شويد به خاطر اعمالى كه انجام مى داديد)( و تلك الجنة التى اورثتموها بما كنتم تعملون ) .

جـالب ايـنكه از يكسو مقابله با اعمال را مطرح مى كند، و از سوى ديگر ارث را كه معمولا در جـائى بـه كـار مـى رود كـه نـعـمـتـى بـى خـون دل و بـدون تـلاش و زحـمـت بـه انـسـان بـرسـد، اشـاره بـه ايـنـكـه اعـمـال شـمـا پـايـه اصـلى نـجـات شـمـاسـت، ولى آنـچه دريافت مى داريد در مقايسه با اعمالتان آنقدر برترى دارد كه گوئى همه را رايگان از فضل الهى به دست آورده ايد!.

بـعـضـى نـيـز ايـن تـعـبـيـر را اشـاره به همان مطلبى مى دانند كه قبلا گفته ايم كه هر انـسـانـى مـسـكـنـى در بـهـشـت و جـايـگـاهـى در دوزخ دارد، بـهـشـتـيـان وارث منازل دوزخيان مى شوند، و دوزخيان وارث منازل بهشتيان!

اما تفسير اول مناسبتر به نظر مى رسد.

در آخـريـن و هـفـتـمـيـن نـعـمـت سـخن از ميوه هاى بهشتى است كه از بهترين نعمتهاى الهى مى بـاشـد، مـى فـرمـايـد: (بـراى شـمـا در بـهـشـت مـيـوه هـاى فـراوانـى اسـت كـه از آنـهـا تناول مى كنيد)( لكم فيها فاكهة كثيرة منها تاكلون ) .

در حـقـيـقـت ظـرفـهـا و جـامـهـا بـيـانـگر انواع غذاها و نوشيدنيها بود، اما ميوه ها خود حساب جداگانه اى دارد كه در آخرين آيه مورد بحث به آن اشاره شده است.

جالب اينكه با تعبير (منها) اين حقيقت را بيان مى كند كه ميوه هاى بهشتى آنقدر فراوان اسـت كه شما تنها جزئى از آن را تناول مى كنيد، و به اين ترتيب مجموعه فناناپذيرى است، و درختانش هميشه پر بار و پر ثمر است.

در حـديـثـى چـنـيـن آمـده: لا يـنـزع رجل فى الجنة ثمرة من ثمرها الا نبت مثلاها مكانها: (هيچ انسانى ميوهاى از درختان بهشتى نمى چيند مگر اينكه دو چندان جاى آن مى رويد).

اينها بخشى از نعمتهاى جانپرور بهشتى بود كه در انتظار كسانى است كه ايمانى روشن و اعمالى شايسته و صالح دارند.


8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29