تفسیر نمونه جلد ۲۱

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 26518
دانلود: 2571


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 67 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 26518 / دانلود: 2571
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 21

نویسنده:
فارسی

آيه (1) تا (6) و ترجمه

بسم الله الرحمن الرحيم

( حم ) (1)( تنزيل الكتاب من الله العزيز الحكيم ) (2)( إن فى السموات و الا رض لايات للمؤ منين ) (3)( و فى خلقكم و ما يبث من دابة أيات لقوم يوقنون ) (4)( و اختلاف اليل و النهار و ما أنزل الله من السماء من رزق فاءحيا به الارض بعد موتها و تصريف الرياح ايات لقوم يعقلون ) (5)( تلك ايات الله نتلوها عليك بالحق فباى حديث بعد الله و أياته يؤ منون ) (6)

ترجمه:

بنام خداوند بخشنده بخشايشگر

1 - حم.

2 - اين كتاب از سوى خداوند عزيز و حكيم نازل شده است.

3 - بـدون شـك در آسـمـانـهـا و زمـيـن نـشـانـه هـاى فـراوانـى اسـت بـراى آنـهـا كـه اهل ايمانند.

4 - و هـمـچـنـيـن در آفـريـنش شما، و جنبندگانى كه در سراسر زمين منتشر ساخته، نشانه هائى است براى جمعيتى كه اهل يقينند.

5 - و نـيـز در آمـد و شـد شـب و روز و رزقـى كـه خـداونـد از آسـمـان نـازل كـرده، و بـه وسيله آن زمين را بعد از مردنش حيات بخشيده، و همچنين در وزش بادها نشانه هاى روشنى است براى جمعيتى كه اهل تفكرند.

6 - ايـنـهـا آيـات الهى است كه ما آن را به حق بر تو تلاوت مى كنيم، اگر آنها به اين آيات ايمان نياورند به كدام سخن بعد از سخن خدا و آياتش ايمان مى آورند؟!.

تفسير:

همه جا نشانه هاى او است

گفتيم اين سوره ششمين سوره اى است كه با حروف مقطعه (حم ) آغاز شده، و با سوره بـعـد يـعـنـى سـوره (احـقـاف ) مـجـمـوعـا سـوره هـاى هـفـتـگـانـه حـوامـيـم را تشكيل مى دهد.

در مـورد تـفـسـيـر حـروف مـقـطـعـه كـرارا در آغـاز سـوره هـاى (بـقـره ) و (آل عمران ) و (اعراف ) و همچنين سوره هاى حم بحث كرده ايم.

مـفـسـر معروف طبرسى در آغاز اين سوره مى افزايد: بهترين سخن اين است كه گفته شود (حـم ) نـام ايـن سـوره اسـت، سـپـس از بـعـضـى از مـفـسـران نـقـل مـى كـنـد (نـامـگـذارى ايـن سـوره بـه حم براى اشاره به اين است كه اين قرآن كه سراپا اعجاز است از حروف الفبا تشكيل شده ).

آرى اين كتابى كه نور است و هدايت است و راهنما و راهگشا و معجزه جاويدان پيامبر اسلام است از تركيب همين حروف ساده به وجود آمده، و اين نهايت عظمت است كه چنان امر مهمى از چنين وسيله ساده اى تشكيل گردد.

و شايد به همين دليل بلافاصله از عظمت قرآن ياد كرده، مى گويد (اين كتاب از سوى خداوند عزيز و حكيم نازل شده است )( تنزيل الكتاب من الله العزيز الحكيم ) .

(عزيز) به معنى قدرتمند و شكست ناپذير، و (حكيم ) به معنى كسى كه از اسرار همه چيز آگاه است و تمام افعالش روى حساب و حكمت مى باشد.

روشـن اسـت كـه بـراى نـازل كردن اينچنين كتاب، حكمتى بى پايان، و قدرتى نامحدود لازم است، كه جز در خداوند متعال وجود ندارد.

جـالب ايـنـكه اين آيه به همين صورت در آغاز چهار سوره قرآن آمده است كه سه سوره از سوره هاى حواميم (مؤ من، جاثيه و احقاف ) و يك سوره از غير حواميم (سوره زمر) است، اين تـكـرار و تأكـيـد بـه ايـن مـنـظـور است كه توجه همگان را به عمق اسرار قرآن و عظمت مـحـتواى آن جلب كند، تا هيچ تعبيرى را در آن ساده نينگارند، و هيچ كلمه اى را بى حساب فكر نكنند، و به هيچ حدى از فهم و درك آن قانع نشوند.

ايـن نـكـتـه نـيز قابل توجه است كه گاهى توصيف به (عزيز) براى خود قرآن ذكر شـده، مـانـنـد( و انـه لكـتـاب عـزيـز ) : (قـرآن كتابى است قدرتمند و شكست - ناپذير) (فصلت 41) دست بيهوده گويان به دامنش دراز نمى شود و گذشت زمان از ارزش آن نمى كاهد، و حقايق آن به كهنه گى نمى گرايد تحريف گران را رسوا مى كند و در مسير زمان همواره پيش مى تازد.

و گاه براى نازل كننده قرآن مانند آيه مورد بحث، و هر دو صحيح است.

سـپـس بـه بـيـان آيـات و نـشـانه هاى عظمت خدا در آفاق و انفس ‍ پرداخته، مى گويد: در آسـمـانـهـا و زمـيـن نـشـانـه هـاى فـراوانـى اسـت بـراى آنـهـا كـه اهل ايمانند و طالب حقند( ان فى السموات و الارض لايات للمؤ منين ) .

عـظـمـت آسـمـانـهـا از يـكـسـو، و نـظـام شـگـفـت انـگـيـز آنـهـا كـه مـيـليـونـهـا سـال مـى گذرد و برنامه هاى آنها بدون كمترين انحراف و دگرگونى ادامه مى يابد از سوى ديگر، و ساختمان زمين و عجائب آن از سوى سوم هر يك آيتى از آيات خدا است.

زمـيـنـى كـه به گفته بعضى از دانشمندان 14 نوع حركت دارد، و با سرعت سرسام آورى بـه گـرد خـود مـى گردد، و نيز حركتى سريع به گرد خورشيد، و حركت ديگرى همراه خـانـواده مـنـظـومـه شـمـسـى در دل كـهـكـشـان دارد، و بـه مـسـافـرتـى بـى انـتـهـا مـشـغـول اسـت، بـا اينحال چنان آرام است كه مهد آسايش انسان و همه موجودات زنده است، و ابدا احساس نمى شود كه حتى به مقدار سر سوزنى حركت مى كند!

نـه چـنـان سـخـت اسـت كه نتوان در آن زراعت كرد و خانه بنا نمود، و نه چنان نرم است كه قابل استقرار و بقا نباشد.

انـواع مـنـابـع و مـعادن و وسائل حيات براى ميلياردها انسان گذشته و امروز و آينده در آن فراهم شده، و آنقدر زيبائى دارد كه انسان را مسحور و مفتون خود مى سازد كوهها و درياها و جو زمين نيز هر كدام آيتى است اسرارآميز ولى اين نشانه هاى توحيد و عظمت آفريدگار را تـنـها در اختيار مؤ منان يعنى طالبان حق و پويندگان راه الله قرار مى دهد، و كوردلان بى خبر و مغرور از درك آن محرومند.

سـپـس از ايـن آيـات آفـاقى به آيات انفسى پرداخته، مى گويد: (و در آفرينش شما و جـنـبـنـدگانى كه در سراسر زمين پراكنده ساخته نيز نشانه هائى است براى جمعيتى كه اهل يقينند)( و فى خلقكم و ما يبث من دابة آيات لقوم يوقنون ) .

در حـقيقت همانگونه كه در عبارت معروف و منسوب به امير مؤ منان على (عليه‌السلام ) آمده است: (اين انسان جرم صغيرى است كه عالم كبيرى در او خلاصه شده ) و آنچه در عالم كبير وجود دارد نمونه اى از آن در درون جسم و جان او است.

خصلتها و صفاتش معجونى است از خصائل و صفات مجموعه جنبندگان و موجودات زنده، و تنوع خلقتش عصارهاى است از مجموعه حوادث اين جهان بزرگ.

سـاخـتـمـان يـك سـلول او بـه انـدازه سـاختمان يك شهر عظيم صنعتى اسرارانگيز است، و آفـريـنـش يك موى او با ويژگيها و خصوصيات مختلفى كه با سرپنجه علم و دانش كشف شده است خود آيتى بزرگ از آيات الهى است.

وجود هزاران كيلومتر رگهاى كوچك و بزرگ و مويرگهاى فوق العاده ظريف در بدن او، و هـزار كـيـلومـتـر رشـتـه هـاى ارتـبـاطـى و سيمهاى مخابراتى سلسله اعصاب، و چگونگى ارتـبـاط آنـهـا بـا مـركـز فـرمـانـدهـى فـوق العـاده پـيـچـيـده و اسـرارآمـيـز و در عـيـن حـال قـوى و نـيرومند در مغز، و طرز كار هر يك از دستگاههاى داخلى بدن، و هماهنگى عجيب آنـهـا بـه هـنـگـام بـروز حـوادث نـاگـهـانى، و دفاع سرسختانه نيروهاى محافظ تن در برابر هجوم عوامل خارجى، هر يك به تنهائى آيتى است.

و از انـسـان گـذشـتـه صـدهـا هـزار نوع جنبنده از حيوانات ذره بينى گرفته تا حيوانات غـولپـيـكـر، بـا ويـژگـيـهـا و ساختمانهاى كاملا متنوع و رنگارنگ كه گاه براى مطالعه يـكـنوع از آنها بايد جمعى از دانشمندان تمام عمر خود را مصروف كنند، و با اينكه هزاران كتاب درباره اسرار آفرينش آنها نوشته شده هنوز آنچه درباره آنها مى دانيم در برابر آنچه نمى دانيم بسيار كم است، آرى هر يك به نوبه خود آيتى و نشانه اى از علم و حكمت و قدرت بى پايان مبداء آفرينش است.

ولى چرا گروهى دهها سال در لابلاى اين آيات رفت و آمد دارند، و كمترين آگاهى حتى از يكى از آنها ندارند؟ دليلش همان است كه قرآن مى گويد: (اين آيات مخصوص طالبان ايمان و يقين و صاحبان انديشه و فكر است ) براى آنها كه درهاى قلب خود را گشوده و بـا تـمام وجود تشنه يقين و علم و دانشند، حتى كمترين حركت و كوچكترين موجود را از نظر دور نمى دارند، و ساعتها در آن مى انديشند، و از آن نردبانى مى سازند براى ارتقاء به سوى (الله ) و دفترى براى (معرفت كردگار) و با او به راز و نياز مى پردازند و جام دل را از باده عشقش لبريز مى كنند.

در آيه بعد از (سه موهبت بزرگ ) كه هر يك نقش مهمى در حيات انسان و موجودات زنده ديـگـر دارد، و هـر يـك آيتى از آيات خدا است، نام مى برد: مساءله (نور) و (آب ) و (هـوا) مـى فـرمـايـد: (در آمـد و شـد شـب و روز، و رزقـى را كـه خـداونـد از آسـمـان نـازل كـرده و بـه وسـيله آن زمين را بعد از مرگش حيات بخشيده، و همچنين در وزش بادها، نـشـانـه هـائى اسـت بـراى جـمـعـيـتـى كـه تـعـقـل و انـديـشـه مـى كـنـنـد)( و اخـتـلاف الليـل و النـهار و ما انزل الله من السماء من رزق فاحيا به الارض بعد موتها و تصريف الرياح آيات لقوم يعقلون )

مـسـأله نـظـام نور و ظلمت و آمد و شد شب و روز كه هر يك با نظم خاصى جانشين و خليفه ديـگـرى مـى شود بسيار حساب شده و شگفت انگيز است، هر گاه روز دائمى بود يا فوق طـولانـى آنـقـدر حـرارت بـالا مـى رفـت كـه تمام موجودات زنده مى سوختند، و هر گاه شب جاويدان بود و يا بسيار طولانى همه از شدت سرما منجمد مى شدند!.

اين احتمال در تفسير آيه نيز وجود دارد كه اختلاف به معنى جانشينى يـكـديـگـر نـبـاشـد بـلكـه اشـاره بـه هـمـان تـفـاوتـى اسـت كـه شـب و روز در فـصـول سـال پـيـدا مـى كـنـنـد و بـر اثـر آن مـحـصـولات مـخـتـلف، گـيـاهـان و مـيوه ها و نزول برف و باران و بركات ديگر عائد انسانها مى شود.

جـالب ايـنـكـه دانـشـمـنـدان مى گويند با تمام تفاوتى كه مناطق مختلف روى زمين از نظر طول شب و روز دارند اگر مجموع ايام سال را حساب كنيم تمام مناطق دقيقا به اندازه هم از نور آفتاب بهره مى گيرند!.

در مرحله دوم از رزق حياتبخش آسمانى، يعنى باران، سخن به ميان آمده كه نه در لطافت طبعش كلامى است، و نه در قدرت احياگريش سخنى، و همه جا نشانه زندگى و طراوت و زيبائى است.

چـرا چـنـيـن نـبـاشـد در حـالى كـه قـسـمت اصلى بدن انسان و بسيارى از جانداران ديگر و گياهان را همين آب تشكيل مى دهد.

و در مـورد سـوم سـخـن از وزش بادها است بادهائى كه هواى پراكسيژن زنده را جابجا مى كنند، و در اختيار جانداران مى گذارند، هواى آلوده به كربن را براى تصفيه به دشتها و جـنـگـلهـا و صـحـراها مى فرستند، و پس از تصفيه به شهرها و آباديها مى برند، و عجب ايـنـكـه ايـن دو دسـتـه از مـوجـودات زنـده يـعـنـى حـيـوانـات و گـيـاهـان درسـت بر ضد هم عـمل مى كنند، اولى اكسيژن را مى گيرد و گاز كربن مى دهد، و دومى كربن را مى گيرد و اكـسيژن مى دهد تا تعادل در نظام حيات برقرار گردد، و با گذشت زمان ذخيره هواى مفيد زمين نابود نشود.

وزش بـادهـائى كـه عـلاوه بـر ايـن، تـلقـيحگر گياهان، و بارور كننده آنها، و افشاننده انواع بذرها در سرزمينهاى مختلف، و پرورش ‍ دهنده مراتع طبيعى و جنگلها، و موج آفرين در دل اقيانوسهاست، موجى كه به دريا حيات و حركت مى بخشد، و آب را از عـفـونت و فساد حفظ مى كند، و نيز همين بادها كشتيها را بر صفحه اقيانوسها به حركت درمى آورد.

جـالب ايـنـكـه در آيـات فوق نخست سخن از آيات آسمان و زمين مى گويد، و در پايان مى فـرمـايـد: در ايـنها نشانه هائى براى (مؤ منان ) است، سپس از آفرينش موجودات زنده سـخـن بـه مـيـان مـى آورد، و مـى گـويـد: در ايـن آيـاتـى بـراى (اهل يقين ) است، و بعد از نظام نور و ظلمت و باد و باران بحث مى كند، و مى گويد: در اينها نشانه هائى براى (اهل تعقل ) است.

اين تفاوت تعبير ممكن است به خاطر اين باشد كه انسان سه مرحله را در مسير معرفة الله مـيـپـيـمـايـد تـا به مقصد رسد، نخست مرتبه (تفكر) سپس مرحله يقين و علم و بعد از آن مرحله ايمان و به اصطلاح عقد قلب است، و از آنجا كه از نظر شرافت (ايمان ) مرحله اول، يـقـيـن مـرحـله دوم، و تـفـكر مرحله سوم است اين ترتيب در آيات ذكر شده، هر چند از نـظـر وجـود خـارجـى، تـفـكـر در مرتبه اول، سپس يقين، و بعد ايمان است، و به تعبير ديگر آنها كه اهل ايمانند از مشاهده آيات الهى به اين مرحله عالى صعود مى كنند و آنها كه نيستند لااقل به مرحله يقين و يا حداقل به مرحله تفكر درآيند.

مفسران در اين زمينه وجوه ديگرى نيز ذكر كرده اند كه آنچه گفتيم مناسبتر است.

سپس در آخرين آيه مورد بحث به عنوان يك جمع بندى نسبت به بحثهاى گذشته، و بيان عـظـمت و اهميت آيات قرآن، مى فرمايد: (اينها آيات الهى است كه ما آن را به حق بر تو تلاوت مى كنيم( تلك آيات الله نتلوها عليك بالحق ) .

آيا كلمه (تلك ) اشاره به آيات قرآنى است؟ يا آيات و نشانه هاى خداوند در آفاق و انـفـس كـه در آيـات قـبـل بـه آن اشـاره شـده؟ هـر دو احتمال را داده اند.

ولى ظاهرا به قرينه تعبير به تلاوت منظور آيات قرآنى است، منتها همين آيات قرآنى بـيـانـگـر نـشـانـه هـاى خـدا در سـراسـر عـالم هـسـتى است و به اين ترتيب هر دو تفسير قابل جمع است (دقت كنيد).

بـه هـر حال (تلاوت ) از ماده (تلو) بر وزن (فكر) يعنى سخنى را پشت سر سخن ديگرى آوردن، بنابراين تلاوت آيات قرآن همان قرائت آيات پشت سر يكديگر است. تعبير به (حق ) اشاره به محتواى اين آيات و هم اشاره به حقانيت نبوت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و وحى الهى است، و به عبارت ديگر: اين آيات آنچنان گويا و مستدل است كه دليل حقانيت آن و آورنده آن در خودش نهفته است.

بـه راستى اگر آنها به اين آيات ايمان نياورند به چه چيز ايمان خواهند آورد؟ و لذا در پـايان آيه مى افزايد: (اين گروه كافر به كدام سخن بعد از سخن خدا و آياتش ايمان مى آورند)؟!( فباى حديث بعد الله و آياته يؤ منون ) .

بـه گفته طبرسى در مجمع البيان حديث اشاره به داستانهاى عبرت انگيز اقوام پيشين و سرگذشت پندآموز آنهاست، در حالى كه آيات به دلائلى گفته مى شود كه صحيح را از باطل جدا مى سازد و آيات قرآن مجيد از هر دو سخن مى گويد. آرى بـه راسـتـى قـرآن مـجـيـد آنـچـنـان مـحـتـوائى از نـظـر استدلال و براهين تـوحـيدى و همچنين از نظر پند و اندرز دارد كه هر دلى كمترين آمادگى در آن باشد، و هر سرى شورى از حق داشته باشد او را به سوى خدا و پاكى و تقوا دعوت مى كند، هرگاه اين آيات بينات در كسى اثر نبخشد هرگز اميدى به هدايت او نيست.

آيه (7) تا (10) و ترجمه

( ويل لكل أفاك أثيم ) (7)( يسمع ايات الله تتلى عليه ثم يصر مستكبرا كان لم يسمعها فبشره بعذاب أليم ) (8)( و إذا علم من اياتنا شيئا اتخذها هزوا أولئك لهم عذاب مهين ) (9)( من ورائهم جهنم و لايغنى عنهم ما كسبوا شيئا و لا ما اتخذوا من دون الله أولياء و لهم عذاب عظيم ) (10)

ترجمه:

7 - واى بر هر دروغگوى گنهكار!

8 - كـه پـيـوسـتـه آيـات الهـى را مـى شـنـود كه بر او تلاوت مى شود اما از روى تكبر اصـرار بـر مـخـالفـت دارد گوئى اصلا آنرا نشنيده است، چنين كسى را به عذاب دردناك بشارت ده!

9 - و هـر گـاه از بـعـضـى آيات ما آگاه شود آنرا به باد استهزاء مى گيرد، براى آنها عذاب خوار كننده اى است.

10 - و پشت سر آنها دوزخ است، و هرگز آنچه را به دست آورده اند آنها را از عذاب الهـى رهـائى نـمـى بخشد، و نه اوليائى كه غير از خدا براى خود برگزيدند، و عذاب دردناكى براى آنهاست.

تفسير:

واى بر دروغگوى گنهكار!

آيـات گـذشـتـه نـشـان مـى داد كـه گـروهـى هـسـتـنـد كـه سـخـنـان الهـى بـا انـواع دلائل توحيدى و مواعظ و اندرزها را مى شنوند ولى در آنها اثر نمى كند.

آيات مورد بحث از اين گروه و عواقب اعمال آنها به طور مشروح سخن مى گويد.

نـخـسـت مـى فـرمـايـد: واى بـر هـر دروغـگـوى گـنـهـكـار!( ويل لكل افاك اثيم )

(افـاك ) صـيـغه مبالغه است، و به معنى كسى است كه بسيار دروغ مى گويد، و گاه به كسى كه دروغ بزرگ مى گويد هر چند زياد هم نباشد گفته شده.

(اثـيـم ) از مـاده (اثـم ) بـه معنى مجرم و گنهكار است، و آن نيز معنى مبالغه را مى دهد.

از ايـن آيه به خوبى روشن مى شود كه موضعگيرى خصمانه در برابر آيات الهى كار كسانى است كه سر تا پا آلوده گناه و كذب و دروغند، نه پاك نهادان راستگو.

سپس به چگونگى موضعگيريهاى آنها اشاره كرده، مى افزايد: (پيوسته آيات الهى را كـه بـر او تـلاوت مـى شـود مـى شـنـود اما بر اثر تكبر همواره اصرار بر مخالفت دارد گـوئى اصـلا آن را نـشـنـيـده )( يـسـمع آيات الله تتلى عليه ثم يصر مستكبرا كان لم يسمعها ) .

و بـه ايـن تـرتـيب آلودگى به گناه و دروغ، و همچنين كبر و خودبينى سبب مى شود كه ايـنهمه آيات را نشنيده گيرد و خود را به كرگوشى زند، همانگونه كه در آيه 7 سوره لقـمـان نـيـز آمده است:( و اذا تتلى عليه آياتنا ولى مستكبرا كان لم يسمعها كان فى اذنيه وقرا ) : (هنگامى كه آيات ما بر او خوانده مى شود مستكبرانه روى برمى گرداند، گوئى آن را نشنيده، گوئى اصلا گوشهايش سنگين است ).

و در پـايـان آيـه آنها را شديدا به كيفر سختى تهديد كرده، مى گويد: (چنين كسى را به عذاب دردناك بشارت ده )!( فبشره بعذاب اليم ) .

همانگونه كه او دل پيامبر و مؤ منان را بدرد آورده ما نيز او را به عذاب دردناكى مبتلا مى سازيم، چرا كه عذاب قيامت تجسمى است از اعمال امروز انسانها!

گر چه بعضى از مفسران شاءن نزولى براى اين آيه و آيه بعد ذكر كرده و آن را اشاره به (ابوجهل ) و يا (نظر بن حارث ) مى دانند كه داستانها و افسانه هائى از عجم جـمـع آورى كـرده بودند تا مردم را سرگرم سازند، و از آئين حق بازدارند، ولى پيداست كـه نـه تنها مخصوص آنها نيست بلكه اختصاص به مشركان عرب نيز ندارد، همه مجرمان دروغگوى مستكبر را در هر عصر و زمان شامل مى شود همانها كه آيات الهى و پيام پيامبران و سـخـنـان پـيـشـوايـان بـزرگ را نـشـنـيده مى گيرند، چرا كه با شهوات و خواسته هاى انـحـرافى آنها هماهنگ نيست، و افكار شيطانى آنها را تأييد نمى كند، و با عادات غلط و تقليدهاى كوركورانه آنها موافق نيست، آرى همه اينها را نيز به عذاب دردناك بشارت ده.

بـا ايـنـكـه (عـذاب ) تـنـاسبى با (بشارت ) ندارد اين تعبير به عنوان سخريه و تحقير اين گروه ذكر شده است.

سپس مى افزايد: (و هرگاه اين مستكبر لجوج چيزى از آيات ما را بداند و از آن آگاه شود آن را به باد استهزا مى گيرد)( و اذا علم من آياتنا شيئا اتخذها هزوا ) .

در حـقـيـقـت ايـن جـاهـلان خـودخـواه داراى دو حـالتـنـد: حـالت اول ايـنـكـه غـالبـا آيـات الهـى را مـى شـنـوند و ناديده مى گيرند و با بى اعتنائى مى گـذرنـد گـوئى اصـلا نـشـنيده اند، حالت دوم اينكه اگر بشنوند و بخواهند به آن اعتنا كـنند و عكس العملى نشان دهند كارى جز استهزا و مسخره كردن ندارند، و همه آنها در اين دو بـرنـامـه مـشـتركند، گاه آن و گاه اين (بنابراين هيچگونه تضادى در ميان اين آيه و آيه قبل وجود ندارد)

جالب اينكه نخست مى گويد: (اگر چيزى از آيات ما را بداند). ولى بعدا نمى گويد آنچه را دانسته استهزا مى كند بلكه مى گويد همه آيات ما را (چه آنها را كه دانسته و چه آنها را كه ندانسته ) به استهزا و سخريه مى گيرد!.

و ايـن نـهـايـت جـهل و بيخبرى است كه انسان چيزى را انكار يا مسخره كند كه اصلا نفهميده است، و اين بهترين دليل لجاج و عناد آنها است.

و در پـايـان آيه مجازات اين گروه را چنين بيان مى كند: (براى آنها عذاب خوار كننده اى است )( اولئك لهم عذاب مهين ) .

چـرا چـنـيـن نـبـاشـد در حـالى كـه آنها مى خواستند با استهزاء آيات الهى مقام و شخصيتى براى خود كسب كنند، اما خداوند به كيفر اين كار آنها را پست و موهون و بى مقدار مى كند، و آنـهـا را بـه طـرزى خـوار كـنـنده و خفت آور در عذاب قيامت گرفتار مى سازد، آنها را به صـورت بـر زمـيـن مـى كشند و با غل و زنجير، همراه با ملامت و سرزنش فرشتگان عذاب، به دوزخ مى برند.

و از ايـنجا روشن مى شود كه چرا در آيه گذشته عذاب به (اليم ) توصيف شده و در ايـنـجـا بـه (مـهـيـن ) و در آيه آينده به (عظيم ) در حقيقت هر يك متناسب است با كيفيت گناه آنها!

آيه بعد اين (عذاب مهين ) را چنين شرح مى دهد: پشت سر آنها دوزخ است( من ورائهم جهنم ) .

تـعـبير به پشت سر، با اينكه دوزخ جلو آنها قرار دارد، و در آينده به آن مى رسند، ممكن اسـت از ايـن نـظـر بـاشـد كـه آنـهـا اقـبـال به دنيا كرده، و آخرت و عذاب الهى را ناديده گـرفـتـه و پـشـت سـر انـداخـتـه اند، و اين تعبير معمول است كه انسان به هر چيزى بى اعـتـنـائى كـند مى گويند: آن را پشت سر انداخته، قرآن مجيد مى گويد:( ان هؤ لاء يحبون العـاجـلة و يـذرون ورائهـم يـومـا ثـقـيـلا ) : (آنـهـا زنـدگـى عاجل دنيا را دوست مى دارند و آن روز سنگين قيامت را پشت سر مى اندازند) (دهر 27)

جـمـعـى از مـفـسران نيز گفته اند كلمه (وراء) از ماده (موارات ). هر چيزى است كه از انـسـان پـوشـيـده بـاشـد، هـم بـه پشت سر گفته مى شود و هم به پيش رو آنجا كه دور باشد و پنهان، و به اين ترتيب كلمه (وراء) مفهوم جامعى دارد كه به دو مصداق متضاد اطلاق مى شود.

ايـن تـفـسـيـر نـيز بعيد به نظر نمى رسد كه بگوئيم: تعبير به (وراء) اشاره به مساءله علت و معلول است، فى المثل مى گوئيم: اگر فلان غذاى ناباب را بخورى پشت سـر آن بـيـمـارى اسـت، يـعـنـى خـوردن غـذا عـلت آن بـيـمـارى مـى بـاشـد، در ايـنـجا نيز اعمال آنها عامل و سبب عذاب مهين دوزخ است.

و بـه هـر حـال در دنـبـال آيـه مـى افـزايـد: اگـر آنـهـا گـمـان مـى كـنـنـد امـوال سـرشـار، و بـتـها و خدايان ساختگى شان، گرهى از كار آنها مى گشايد سخت در اشتباهند، چرا كه (هرگز آنچه را به دست آوردند آنها را از عذاب الهى نجات نمى بخشد و نـه اوليـائى را كه براى خود ساختند و برگزيدند)( و لايغنى عنهم ما كسبوا شيئا و لا ما اتخذوا من دون الله اولياء ) .

و چون هيچ راه فرار و نجاتى نيست بايد در آتش قهر و غضب الهى بمانند (و براى آنها عذاب عظيمى است )( و لهم عذاب عظيم ) .

آنـهـا آيـات الهـى را كـوچـك شـمـردنـد خـداوند عذاب آنها را بزرگ مى كند، آنها بزرگى فروختند خدا نيز عذاب عظيم به آنها مى دهد!.

ايـن عـذاب از هـر نـظـر عـظـمـت دارد هـم جـاودانى است هم شديد است هم تواءم با تحقير مى بـاشـد، و هـم تـا اعماق استخوان و جان گنهكاران نفوذ مى كند، آرى گناه عظيم در برابر خداوند عظيم كيفرش عذاب عظيم است.