تفسیر نمونه جلد ۲۱

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 26452
دانلود: 2566


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 67 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 26452 / دانلود: 2566
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 21

نویسنده:
فارسی

آيه (33) تا (35) و ترجمه

( أو لم يـروا أن الله الذى خـلق السـمـوات و الارض و لم يـعـى بـخـلقهن بقادر على أن يحى الموتى بلى إ نه على كل شى ء قدير ) (33)( و يـوم يـعـرض الذيـن كـفـروا عـلى النـار أليـس هـذا بـالحـق قـالوا بـلى و ربـنـا قال فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون ) (34)( فـاصـبر كما صبر أولوا العزم من الرسل و لاتستعجل لهم كانهم يوم يرون ما يوعدون لم يلبثوا إلا ساعة من نهار بلغ فهل يهلك إلا القوم الفاسقون ) (35)

ترجمه:

33 - آيا آنها نمى دانند خداوندى كه آسمانها و زمين را آفريده، و از آفرينش آنها ناتوان نشده قادر است مردگان را زنده كند؟ آرى او بر هر چيز تواناست.

34 - روزى را بـه يـادآور كه كافران را بر آتش عرضه مى دارند (و به آنها گفته مى شـود) آيا اين حق نيست؟ مى گويند: آرى، به پروردگار ما سوگند (كه حق است، در اين هنگام ) مى گويد: پس ‍ عذاب را به خاطر كفرتان بچشيد!

35 - بـنـابـرايـن صـبـر كـن آن گـونه كه پيامبران اولو العزم شكيبائى كردند و براى (عـذاب ) آنها شتاب مكن، هنگامى كه وعده هائى را كه به آنها داده شد مى بينند احساس مى كنند كه گوئى فقط ساعتى از يكروز در دنيا توقف داشتند، اين ابلاغى است براى همگان، آيا جز قوم فاسق هلاك مى شوند؟

تفسير:

همچون پيامبران اولواالعزم شكيبا باش

ايـن آيـات كه آخرين آيات سوره (احقاف ) است به بحث پيرامون (معاد) مى پردازد، زيـرا از يـكـسـو در آخـريـن آيـات گـذشـتـه كـه از زبـان مـبـلغـان جـن نقل شد اشاره به مساءله (معاد) آمده بود.

و از سوى ديگر سوره (احقاف ) در بخشهاى نخست از مساءله توحيد و عظمت قرآن مجيد و اثبات نبوت پيامبر اسلام سخن مى گويد.

و در آخـريـن بـخـش از ايـن سـوره مـسـأله مـعـاد را پـيـش مـى كـشـد، و بـه ايـن تـرتـيـب اصول سه گانه اعتقادى را تكميل مى كند.

نـخـسـت مـى فـرمـايـد: (آيـا آنـها نمى دانند خداوندى كه آسمانها و زمين را آفريده، و از آفـريـنش آنها هرگز خسته و ناتوان نشده، قادر است كه مردگان را زنده كند آرى او بر هر چيز تواناست )؟!( او لم يروا ان الله الذى خلق السموات و الارض و لم يعى بخلقهن بقادر على ان يحيى الموتى بلى انه على كل شى ء قدير )

آفرينش آسمانها و زمين با موجودات رنگارنگ و مختلفش نشانه قدرت او بر هر چيز است، چرا كه هر چيز به تصور آيد او در اين عالم آفريده است، با اين حـال چـگـونـه ممكن است از تجديد حيات انسانها عاجز باشد؟ اين دليلى است دندانشكن بر مسأله امكان معاد.

اصـولا بـهـترين دليل بر امكان هر چيز وقوع آن است، ما كه اينهمه پيدايش موجود زنده و جاندار را از موجودات بى جان مى بينيم چگونه مى توانيم در قدرت مطلقه او بر مساءله معاد ترديد به خود راه دهيم؟

اين يكى از دلائل متعدد معاد است كه قرآن مجيد در آيات مختلف از جمله در آيه 81 سوره يس روى آن تكيه كرده است.

در آيـه بـعد صحنه اى از مجازات دردناك مجرمان و منكران معاد را مجسم كرده، مى فرمايد: (روزى را بـه خاطر بياوريد كه كافران را بر آتش عرضه مى كنند)( و يوم يعرض الذين كفروا على النار )

آرى گـاه دوزخ را بـر كـافـران عـرضـه مـى كـنند، و گاه كافران را بر دوزخ و هر كدام هدفى دارد كه در چند آيه قبل به آن اشاره شد.

هنگامى كه كافران را بر آتش عرضه مى كنند و شعله هاى سوزان و كوه پيكر و وحشتناك آن را مى بينند به آنها گفته مى شود: (آيا اين حق نيست )( اليس هذا بالحق ) .

آيـا امـروز هـم مـى تـوانـيـد رسـتاخيز و دادگاه عدل خدا و پاداش و كيفر او را انكار كنيد، و بگوئيد اين از افسانه هاى خرافى پيشينيان است؟!.

آنها كه چاره اى جز اعتراف ندارند مى گويند: (آرى سوگند به پروردگارمان كه اين حـق اسـت ) و جاى شك و ترديد در آن نيست، ما گمراه بوديم كه آن را ناحق مى پنداشتيم( قالوا بلى و ربنا ) .

در ايـن هـنگام خداوند يا مأموران عذاب الهى مى گويند: (پس ‍ بچشيد عذاب را به خاطر آنچه انكار مى كرديد)( قال فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون ) .

و به اين ترتيب در آن روز همه حقايق را با چشم خود مى بينند و اعتراف مى كنند، اعتراف و اقـرارى كـه سـودى به حال آنها ندارد، و جز اندوه و حسرت و شكنجه وجدان و آزار روحى نتيجه اى نخواهد داشت.

در آخرين آيه مورد بحث كه آخرين آيه سوره (احقاف ) است با توجه به آنچه در مورد مـعـاد و كـيـفـر كـافـران در آيـات قـبـل گـذشـت به پيامبر خود دستور مى دهد كه صبر كن هـمـانـگـونه كه پيامبران اولواالعزم صبر و شكيبائى كردند).( فاصبر كما صبر اولو العزم من الرسل ) .

تـنـها تو نيستى كه با مخالفت و عداوت اين قوم مواجه شده اى، همه پيامبران اولوالعزم بـا ايـن مـشـكلات روبرو بودند و استقامت كردند، نوح (عليه‌السلام ) پيامبر بزرگ خدا 950 سال دعوت كرد اما جز گروه اندكى به او ايمان نياوردند، پيوسته آزارش مى دادند و به سخريه اش مى گرفتند.

(ابراهيم ) (عليه‌السلام ) را به ميان آتش افكندند و موسى (عليه‌السلام ) را تهديد بـه مـرگ نـمـودنـد، و قـلبـش از نـافـرمـانيهاى قومش پر خون بود، و عيسى مسيح (عليه السـلام ) را بـعـد از آزار بـسـيـار مـى خـواسـتـنـد بـه قـتـل بـرسـانـنـد كـه خـداونـد نـجاتش داد، خلاصه تا بوده دنيا چنين بوده است، و جز با نيروى صبر و استقامت نمى توان بر مشكلات پيروز شد.

پيامبران اولواالعزم چه كسانى بودند؟

در ايـن كـه مـنـظـور از پيامبران اولواالعزم چه كسانى هستند در ميان مفسران گفتگو بسيار است، و پيش از آنكه در اين باره تحقيق كنيم بايد معنى (عزم ) را بررسى كرد، زيرا (اولواالعزم ) به معناى صاحبان (عزم ) است.

(عـزم ) به معناى اراده محكم و استوار است، (راغب ) در (مفردات ) مى گويد: عزم به معنى تصميم گرفتن بر انجام كارى است (عقد القلب على امضاء الامر).

در قرآن مجيد گاهى (عزم ) در مورد (صبر) به كار رفته، مانند( و لمن صبر و غفر ان ذلك لمـن عـزم الامور ) : (كسى كه صبر كند و عفو نمايد اين از عزم امور است ) (شورى 43).

و گـاه بـه مـعـنـى (وفـاى بـه عـهـد) مـانـنـد:( و لقـد عـهـدنـا الى آدم مـن قبل فنسى و لم نجد له عزما ) : (ما به آدم از قبل عهد كرديم، اما او فراموش كرد و بر سر عهد خود نايستاد) (طه - 115).

ولى بـا تـوجـه بـه ايـن كـه پـيـامـبـران صـاحـب شـريـعت جديد و آئين تازه با مشكلات و گـرفـتـاريـهـاى بـيـشترى روبرو بودند، و براى مقابله با آن عزم و اراده محكمترى لازم داشـتـنـد بـه ايـن دسـتـه از (پيامبران )، (اولواالعزم ) اطلاق شده است، و آيه مورد بحث نيز ظاهرا اشاره به همين معنا است.

در ضـمـن اشـاره اى اسـت بـه اين كه پيغمبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نيز از هـمـان پـيـامـبـران اسـت، زيـرا مـى گـويـد (تـو هـم شـكـيـبائى كن آنگونه كه پيامبران اولواالعزم شكيبائى كردند).

و اگـر بعضى (عزم ) و (عزيمت ) را به معنى (حكم و شريعت ) تفسير كرده اند به همين مناسبت است، و گرنه (عزم ) در لغت به معنى شريعت نيامده است.

بـه هـر حـال طـبـق ايـن معنى (من ) در (من الرسل ) (تبعيضيه ) است، و اشاره به گـروه خـاصـى از پـيـامبران بزرگ است كه صاحب شريعت بوده اند، همانها كه در آيه 7 سوره احزاب نيز به آنان اشاره شده:( و اذ اخذنا من النبيين ميثاقهم و مـنك و من نوح و ابراهيم و موسى و عيسى بن مريم و اخذنا منهم ميثاقا غليظا ) : (به خاطر بياور هنگامى را كه از پيامبران پيمان گرفتيم، و از تو و از نوح و ابراهيم و موسى و عيسى بن مريم، از همه آنها پيمان محكمى گرفتيم ) (احزاب - 7).

در ايـنـجـا بعد از ذكر همه انبياء به صورت جمع، به اين پنج پيامبر بزرگ اشاره مى كند، و اين دليل بر ويژگى آنها است.

در آيـه 13 سـوره شـورى نـيـز از آنـهـا سخن مى گويد:( شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا والذى اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى ) :

(آئينى براى شما تشريع كرد كه به نوح توصيه كرده بود و آنچه را بر تو وحى فرستاديم و بر ابراهيم و موسى و عيسى سفارش ‍ نموديم ).

روايـات فـراوانـى در مـنـابـع شـيـعـه و اهـل سـنـت نـيـز در ايـن زمـيـنـه نقل شده است كه پيامبران اولواالعزم همين پنج تن بودند، چنانكه در حديثى از امام باقر و امـام صـادق (عليهما‌السلام ) آمده است: منهم خمسة: اولهم نوح، ثم ابراهيم، ثم موسى، ثم عيسى، ثم محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ).

در حديث ديگرى از امام على بن الحسين آمده است: منهم خمسة اولواالعزم من المرسلين: نوح و ابـراهـيـم و مـوسى و عيسى و محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )، و هنگامى كه راوى سؤ ال مى كند: لم سموا اولوا العزم: (چرا آنها اولواالعزم ناميده شدند)؟ امام در پاسخ مى فرمايد: لانهم بعثوا الى شرقها و غربها، و جنها و انسها: (زيرا آنها مبعوث به شرق و غرب و جن و انس شدند).

و باز در حديثى از امام صادق (عليه‌السلام ) آمده: سادة النبيين و المرسلين خمسة و هـم اولواالعـزم مـن الرسـل و عـليـهـم دارة الرحـى نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ).

(بزرگ پيامبران و رسولان پنج نفرند، و آنها پيامبران اولواالعزم هستند و آسياى نبوت و رسـالت بـر مـحـور وجـود آنها دور مى زند، آنها نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بودند).

در تـفـسـيـر (در المـنـثـور) از ابـن عـبـاس نـيـز هـمـيـن مـعـنـى نقل شده كه پيامبران اولواالعزم همين پنج نفرند

ولى بـعضى از مفسران اولواالعزم را اشاره به پيامبرانى مى دانند كه ماءمور به پيكار با دشمنان شدند.

بـعـضى عدد آنها را 313 نفر دانسته و بعضى همه پيامبران را اولواالعزم (صاحبان اراده قوى ) مى دانند و مطابق اين قول من در من الرسل بيانيه است نه تبعيضيه.

ولى تفسير اول از همه صحيحتر است و روايات اسلامى آنرا تاءييد مى كند.

سپس قرآن در دنبال اين سخن مى افزايد: (درباره آنها (كافران ) عجله و شتاب مكن )( و لا تستعجل لهم ) .

چـرا كـه قـيـامت به زودى فرا مى رسد و آنچه را درباره آن شتاب داشتند با چشم خود مى بينند، سخت مجازات مى شوند و به اشتباهات خود پى مى برند.

بـه قـدرى عمر دنيا در برابر آخرت كوتاه است كه (هنگامى كه آنها وعده هائى كه به آنـهـا داده مـى شـد مـى بينند احساس مى كنند كه گويا در دنيا جز ساعتى از يك روز توقف نداشتند)!( كانهم يوم يرون ما يوعدون لم يلبثوا الا ساعة من نهار ) .

ايـن احـسـاس كمى عمر دنيا در برابر آخرت يا به خاطر آن است كه واقعا اين زندگى در بـرابـر آن حـيـات جـاويـدان سـاعـتى بيش نيست، و يا به خاطر اين است كه دنيا چنان به سـرعـت بـر آنـهـا مـى گـذرد كـه گوئى ساعتى بيش نبوده است، و يا از اين جهت كه آنها مـحـصـول تـمـام عـمر خود را كه از آن بهره بردارى صحيح نكردند بيش از يك ساعت نمى بينند.

ايـنـجـا اسـت كـه سـيلاب حسرت بر قلب آنها جارى مى شود، اما چه سود كه راه بازگشت وجود ندارد.

لذا مـى بينيم هنگامى كه از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فاصله دنيا و آخرت را سؤ ال مى كنند و مى گويند: كم ما بين الدنيا و الاخرة؟ در پاسخ مى فرمايد: غمضة عين: (يك چشم بر هم زدن )! سپس مى گويد: خداوند فرموده كانهم يوم يرون ما يوعدون لم يلبثوا الا ساعة من نهار.

ايـن نـشـان مـى دهد كه تعبير به (ساعت ) نه به معنى مقدار ساعت معمولى است، بلكه اشاره به زمان كم و كوتاه است.

بـعـد بـه عـنـوان هـشـدار بـه هـمه انسانها مى افزايد: (اين ابلاغى است، براى همه ) (بلاغ ).

بـراى تـمام كسانى كه از خط عبوديت پروردگار خارج شدند، براى كسانى كه غرق در زنـدگى زودگذر دنيا و شهوات آن گشتند، و بالاخره ابلاغى است براى همه ساكنان اين جهان ناپايدار.

و در آخرين جمله ضمن يك استفهام پر معنى و تهديدآميز مى فرمايد: (آيا جز قوم فاسق هلاك مى شوند)؟( فهل يهلك الا القوم الفاسقون ) .

نكته:

پيامبر اسلام اسطوره صبر و استقامت بود

زنـدگـى پـيـامـبـران بـزرگ خـدا مخصوصا پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بيانگر مقاومت بى حد و حصر آنها در برابر حوادث سخت، و طوفانهاى شديد، و مشكلات طـاقـت فـرسـا اسـت، و بـا تـوجـه بـه ايـنـكه مسير حق هميشه داراى اينگونه مشكلات است رهروان راه حق بايد از آنها در اين مسير الهام بگيرند.

مـا مـعـمولا از نقطه روشن تاريخ اسلام به روزهاى تاريك پيشين مى نگريم و اين نگرش كـه از آيـنـده بـه گـذشته است واقعيتها را طور ديگرى مجسم مى كند ما بايد خود را در آن روز تـصـور كـنيم كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) تك و تنها بود، هيچ نشانه اى از پيروزى در افق زندگى او به چشم نمى خورد.

دشـمـنـان لجـوج براى نابودى او كمر بسته بودند، و حتى خويشاوندان نزديكش در صف اول اين مبارزه قرار داشتند!

پـيـوسـتـه بـه مـيـان قـبائل عرب مى رفت، و از آنها دعوت مى كرد، اما كسى به دعوت او پاسخ نمى گفت.

سـنگسارش مى كردند آنچنان كه از بدن مباركش خون مى ريخت، ولى دست از برنامه خود برنمى داشت.

آنـچنان او را در محاصره اجتماعى و اقتصادى و سياسى قرار دادند كه تمام راهها به روى او و پـيروان اندكش بسته شد، بعضى از گرسنگى تلف شدند، و بعضى را بيمارى از پاى درآورد.

ياران اندكش را شكنجه مى دادند، شكنجه هائى كه بر جان و قلب او مى نشست.

روزهـائى بـر پـيـامـبـر گـذشـت كـه تـوصـيـف آن بـا بـيـان و قـلم مـشـكـل است، هنگامى كه براى دعوت مردم به سوى اسلام به طائف آمد نه تنها دعوتش را اجابت نگفتند بلكه آنقدر سنگ بر او زدند كه خون از پاهايش جارى شد.

افـراد نـادان را تـحـريـك كردند كه فرياد زنند و او را دشنام دهند، ناچار به باغى پناه برد در سايه درختى نشست، و با خداى خودش ‍ اين چنين راز و نياز كرد: اللهم اليك اشكو ضعف قوتى، و قلة حيلتى، و هو انى على الناس، يا ارحم الراحمين! انت رب المستضعفين، و انت ربى، الى من تكلنى؟ الى بعيد يتجهمنى؟ ام الى عدو ملكته امرى؟ ان لم يكن بك على غضب فلا ابالى...:

(خـداونـدا! نـاتـوانـى و نارسائى خودم و بى حرمتى مردم را به پيشگاه تو شكايت مى كـنم، اى كسى كه از همه رحيمان رحيمترى، تو پروردگار مستضعفين و پروردگار منى، مـرا بـه كـه وا مـى گـذارى؟ بـه افـراد دور دسـت كـه با چهره درهم كشيده با من روبرو شوند؟ يا به دشمنانى كه زمام امر مرا به دست گيرند؟ پروردگارا! همين اندازه كه تو از من خشنود باشى مرا كافى است ).

گاه ساحرش خواندند، و گاه ديوانه اش خطاب كردند.

گـاه خـاكـسـتـر بـر سـرش ريـخـتـنـد، و گـاه كـمر به قتلش بستند و خانه اش را در ميان شمشيرها محاصره نمودند.

اما با تمام اين احوال همچنان به صبر و شكيبائى و استقامت ادامه داد.

و سـرانـجـام مـيـوه شـيـرين اين درخت را چشيد، آئين او نه تنها جزيره عربستان كه شرق و غرب عالم را در برگرفت، و امروز بانگ اذان كه فرياد پيروزى او است هر صبح و شام از چهار گوشه دنيا، و در تمام پنج قاره جهان، به گوش مى رسد.

و ايـن اسـت مـعـنـى( فـاصـبـر كـمـا صـبـر اولواالعـزم مـن الرسل ) .

و ايـن اسـت راه و رسـم مـبـارزه بـا شـيـاطـيـن و اهـريـمـنـان و طـريـق پـيـروزى بـر آنـان و نيل به اهداف بزرگ الهى.

بـا ايـنـحـال چـگـونـه عـافـيـت طـلبـان مـى خـواهـنـد بـدون شـكـيـبـائى و تحمل رنج و درد به اهداف بزرگ خود نائل شوند؟

چگونه مسلمانان امروز در برابر اينهمه دشمنانى كه كمر به نابودى آنها بسته اند مى خـواهـنـد بـدون الهـام گـرفـتـن از مكتب اصيل پيغمبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) پيروز شوند؟

مـخصوصا رهبران اسلامى بيش از همه ماءمور به اين برنامه اند چنانكه در حديثى از امير مـؤ مـنـان عـلى (عليه‌السلام ) آمـده اسـت: ان الصـبـر عـلى ولاة الامـر مـفـروض لقـول الله عـز و جـل لنـبـيـه: فـاصـبـر كـمـا صـبـر اولوا العـزم مـن الرسـل، و ايـجـابـه مـثـل ذلك عـلى اوليـائه و اهـل طـاعـتـه، بـقـوله: لقـد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة:

(صـبـر و اسـتـقـامـت بـر رهـبـران و زمـامـداران فريضه است، زيرا خداوند به پيامبرش فـرمـوده: فـاصـبـر كـمـا صـبـر اولوا العـزم مـن الرسـل و هـمـيـن مـعـنـى را بـر دوستان و اهل طاعتش نيز فرض كرده است، چرا كه مى گويد: براى شما در زندگى پيامبر تاسى نيكوئى بود (و شما نيز بايد همگى به او اقتدا كنيد).

خـداونـدا! اين موهبت بزرگ، اين عطيه آسمانى، اين صبر و شكيبائى و استقامت در برابر مشكلات را به ما ارزانى فرما!

پـروردگارا! به ما توفيق ده كه اين چراغ هدايتى را كه پيامبران اولواالعزمت مخصوصا خـاتـم پـيـامـبـران مـحـمـد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) با زحمات طاقت فرسا فرا راه بشريت قرار دادند همچنان فروزان نگهداريم و به شايستگى از آن پاسدارى كنيم.

بـارالهـا! مـى دانـيـم دشمنان حق متشكل و متحدند، و از هيچ جنايتى ابا ندارند، بيش از آنچه آنـهـا در تـوان دارنـد بـه مـا صـبـر و شـكـيبائى مرحمت فرما، تا هرگز در برابر انبوه مـشـكـلات زانو نزنيم، و امواج و طوفانها را پشت سر بگذاريم، و اين جز با امداد و لطف بى پايان تو ممكن نيست آمين يا رب العالمين.

پايان سوره احقاف

سوره محمد

مقدمه

اين سوره در مدينه نازل شده و 38 آيه است

محتواى سوره محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )

ايـن سـوره كـه بـخاطر آيه دوم آن كه نام پيامبر اسلام در آن ذكر شده سوره محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نـام دارد نـام ديـگـرش ‍ سـوره (قـتـال ) (سـوره جـنـگ ) اسـت، و در واقـع مـسـاءله جهاد و جنگ با دشمنان اسلام مهمترين موضوعى است كه بر اين سوره سايه افكنده، در حالى كه قسمت مهم ديگرى از آيات اين سـوره بـه مقايسه حال مؤ منان و كفار و ويژگيها و صفات آنها، و همچنين سرنوشتشان در آخرت مى پردازد.

به طور كلى محتواى سوره را مى توان در چند بخش خلاصه كرد:

1 - مساءله ايمان و كفر و مقايسه حال مؤ منان و كافران در اين جهان و جهان ديگر.

2 - بحثهاى گويا و صريحى پيرامون مساءله جهاد و پيكار با دشمنان، و دستور درباره اسيران جنگى.

3 - قـسـمـت قـابـل مـلاحـظـه ديـگـرى شـرح حـال مـنـافـقـان اسـت كـه بـه هـنـگـام نزول اين آيات در مدينه فعاليتهاى تخريبى زيادى داشتند.

4 - بـخـش ديگر از مساءله (سير در زمين ) و بررسى سرنوشت اقوام پيشين به عنوان يك درس عبرت سخن مى گويد.

5 - در قسمتى از آيات سوره مسأله آزمايش الهى به تناسب مساءله جنگ مطرح است.

6 - در قـسـمـتـى ديـگـر از مـسـاءله انـفـاق كـه آن نـيـز نـوعـى جـهـاد اسـت و در نـقـطـه مقابل آن مساءله بخل سخن به ميان آمده.

7 - در بعضى از آيات سوره به همين مناسبت مسأله صلح با كفار (صلحى كه مايه شكست و ذلت باشد) مطرح و از آن نهى شده است.

رويهمرفته با توجه به اينكه اين سوره در مدينه به هنگام درگيرى شديد مسلمانان با دشمنان اسلام نازل شده، و به گفته جمعى از مفسران در بحبوحه جنگ

احـد يـا كـمـى بـعـد از آن بـوده اسـت، مـسـاءله اصـلى در آن مـسـاءله جـنـگ اسـت و بـقـيـه مـسـائل بـر مـحـور آن دور مـى زد، جـنـگـى سرنوشت ساز و مشخص كننده صفوف مؤ منان از كافران و منافقان، جنگى كه پايه هاى اسلام را تقويت مى كرد، و دشمنانى را كه قصد نابودى اسلام و مسلمين داشتند بر سر جاى خود مى نشاند.

فضيلت تلاوت سوره

در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمده است: من قرء سورة مـحـمـد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كان حقا على الله ان يسقيه من انهار الجنة: (كسى كـه سـوره مـحمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را تلاوت كند بر خدا حق است كه او را از نهرهاى بهشت سيراب سازد).

در كـتـاب (ثـواب الاعـمـال ) از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) نـيـز نـقـل شده كه فرمود: من قرء سورة الذين كفروا (سورة محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )) لم يـرتـب ابـدا، و لم يـدخـله شـك فـى ديـنه ابدا، و لم يبتله الله بفقر ابدا و لا خوف سـلطـان ابدا و لم يزل محفوظا من الشرك و الكفر ابدا حتى يموت فاذا مات وكله الله به فـى قـبره الف ملك يصلون فى قبره و يكون ثواب صلاتهم له و يشيعونه حتى يوقفوه موقف الامن عند الله عز و جل و يكون فى امان الله و امان محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ): (هـر كـس ‍ سـوره محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را بخواند هرگز شك و ترديد در ديـن بـه خـود راه نـمـى دهـد، و هـرگـز خداوند او را به فقر در دين مبتلا نمى سازد، و هـرگـز ترسى از سلطانى نخواهد داشت، و همواره تا آخر عمرش از شرك و كفر محفوظ و در امـان خـواهـد بـود، و هـنـگـامـى كه مى ميرد خداوند هزار فرشته را مأمور مى كند كه در قـبـرش نماز بخوانند و ثواب نمازهايشان از آن او است، و اين هزار فرشته همچنان با او هستند تا در عرصه محشر در محل امن و امانى او را متوقف كنند، و پيوسته در امان خدا و محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) است ).

روشـن اسـت آنـهـا كـه مـحـتـواى ايـن آيـات را در جـان خود پياده كنند و در پيكار با دشمنان سـرسـخـت و بـى رحـم و بى منطق، ترديد و تزلزل بخود راه ندهند، هم پايه هاى دين و ايـمانشان قوى مى شود، و هم ترس و ذلت و فقر از آنها برچيده خواهد شد، و هم در قيامت در جوار رحمت الهى متنعمند.

در حـديـث ديـگـرى آمـده اسـت كـه امـام (عـليـه السـلام ) فـرمـود: مـن اراد ان يـعرف حالنا و حـال اعـدائنـا فـليـقـرء سـورة مـحـمـد فـانه يراها آية فينا و آية فيهم: (هر كس بخواهد حـال مـا و دشـمـنـان مـا را بنگرد سوره محمد را بخواند كه آيه اى درباره ما است و آيه اى درباره آنها)!.

ايـن حـديـث را مفسران اهل سنت مانند (آلوسى ) در (روح المعانى ) و (سيوطى ) در (در المنثور) نيز نقل كرده اند.

و بـيـانـگـر ايـن واقـعـيـت اسـت كـه نـمـونـه اتـم ايـمـان اهل بيت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بودند و نمونه بارز كفر و نفاق بنى اميه درست است كه در اين سوره تصريحى به عنوان اهلبيت نيامده، و نه به عنوان بنى اميه، ولى چـون از دو گـروه مـؤ مـن و مـنـافـق و ويـژگـيـهـاى آنـهـا بـحـث شـده اسـت قـبـل از هـر چـيـز اشـاره بـه آن دو مـصـداق روشـن مـى كـنـد، و در عـيـن حال مانع از شمول سوره نسبت به ساير افراد مؤ من و منافق نيست.