تفسیر نمونه جلد ۲۱

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 26450
دانلود: 2566


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 67 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 26450 / دانلود: 2566
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 21

نویسنده:
فارسی

آيه (1) تا (3) و ترجمه

بسم الله الرحمن الرحيم

( الذين كفروا و صدوا عن سبيل الله أضل أعملهم ) (1)( و الذيـن أمـنـوا و عـمـلوا الصـلحـت و أمـنوا بما نزل على محمد و هو الحق من ربهم كفر عنهم سياتهم و أصلح بالهم ) (2)( ذلك بأن الذين كفروا اتبعوا البطل و أن الذين أمنوا اتبعوا الحق من ربهم كذلك يضرب الله للناس أمثلهم ) (3)

ترجمه:

بنام خداوند بخشنده بخشايشگر

1 - كسانى كه كافر شدند و مردم را از راه خدا بازداشتند اعمالشان را نابود مى كند.

2 - و كـسـانـى كـه ايـمـان آوردند و عمل صالح انجام دادند به آنچه بر محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نـازل شـده، و هـمه حق است و از سوى پروردگار، نيز ايمان آوردند خداوند گناهانشان را مى بخشد و كارشان را اصلاح مى كند.

3 - اين به خاطر آن است كه كافران از باطل پيروى كردند و مؤ منان از حقى كه از سوى پروردگارشان بود، اينگونه خداوند براى مردم زندگيشان را توصيف مى كند.

تفسير:

مؤ منان پيرو حقند و كافران پيرو باطل

ايـن سـه آيـه در حـقـيقت مقدمه اى است براى يك دستور مهم جنگى كه در آيه چهارم داده شده است.

در آيـه نـخـسـت وضـع حـال كـافـران، و در آيـه دوم وضـع حال مؤ منان را بيان كرده، و در آيه سوم آن دو را با هم مقايسه مى كند، تا با روشن شدن ايـن خـطـوط آمـادگـى بـراى پـيـكـار مـكـتـبـى بـا دشـمـنـان بـيـرحـم و سـتـمـگـر حاصل شود.

نـخـسـت مـى فـرمـايـد: (كـسـانـى كـه كافر شدند و مردم را از راه خدا بازداشتند خداوند اعـمـالشـان را بـه نـابـودى مـى كـشـانـد و گـم مـى كـنـد)( الذيـن كـفـروا و صـدوا عـن سبيل الله اضل اعمالهم ) .

ايـن اشـاره بـه سـردمداران كفر و مشركان مكه است كه آتش افروزان جنگهاى ضد اسلامى بـودنـد، نـه تـنـهـا خـودشـان كـافـر بـودنـد كـه ديـگـران را نـيـز بـا انـواع حيل و نقشه ها از راه خدا بازمى داشتند.

گـر چـه بـعـضى از مفسران مانند زمخشرى در (كشاف ) (صد) را در اينجا به معنى (اعـراض ) از ايـمـان تـفـسير كرده اند، در مقابل آيه بعد كه از ايمان سخن مى گويد، ولى بـا تـوجه به موارد استعمال اين كلمه در قرآن مجيد بايد معنى اصلى آن را كه همان منع و جلوگيرى است حفظ كرد.

منظور از (اضل اعمالهم ) اين است كه آن را نابود و حبط مى كند، زيرا گم كردن كنايه از بى سرپرست ماندن چيزى است كه لازمه آن از بين رفتن است.

بـه هـر حـال بعضى از مفسران اين جمله را اشاره به كسانى مى دانند كه در روز جنگ بدر شترهائى را نـحـر كـرده بـه مـردم انـفـاق كـردنـد، ابـو جـهـل ده شـتـر، صـفـوان ده شـتـر، و سهل بن عمرو ده شتر براى لشكر سر بريدند.

اما چون اين اعمال در طريق شرك و برنامه هاى شيطانى بود همگى حبط شد.

ولى ظاهر اين است كه محدود به اين معنى نيست، بلكه تمام اعمالى را كه ظاهرا به عنوان كمك به مستمندان يا ميهمان نوازى يا غير آنها انجام مى دادند به خاطر عدم ايمانشان همگى حبط مى شود.

از ايـن گـذشـتـه اعـمـالى را كـه آنها براى محو اسلام و درهم شكستن مسلمين انجام مى دادند خداوند همه آنها را نيز گم و نابود كرد و از رسيدن به مقصد و هدف بازداشت.

آيـه بـعـد تـوصـيـفـى اسـت از وضـع مـؤ مـنـان كـه در نـقـطـه مـقـابـل كفارى كه اوصافشان در آيه قبل آمده است قرار دارند مى فرمايد: (و كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، و به آنچه بر محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نازل شده كه حق است و از سوى پروردگار است نيز ايمان آوردند خداوند گناهانشان را مى بخشد و كارشان را در دنيا و آخرت اصلاح مى كند)( و الذين آمنوا و عملوا الصالحات و آمنوا بما نزل على محمد و هو الحق من ربهم كفر عنهم سيئاتهم و اصلح بالهم ) .

ذكـر ايـمـان بـه آنـچـه بـر پـيـغـمـبـر اسـلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نازل شده بعد از ذكر ايمان

بـه طـور مـطـلق تـاءكـيـدى اسـت بـر بـرنـامـه هـاى ايـن پـيـامـبـر بـزرگ، و از قـبـيـل ذكـر خاص بعد از عام است، و بيانگر اين واقعيت است كه بدون ايمان به آنچه بر پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نـازل شـده هـرگـز ايـمـان بـه خـدا تكميل نمى شود.

اين احتمال نيز وجود دارد كه جمله اول اشاره به ايمان به خدا است، و جنبه اعتقادى دارد، و اين جمله اشاره به ايمان به محتواى اسلام و تعليمات آنحضرت است و جنبه عملى دارد.

و بـه تـعـبـيـر ديگر ايمان به خدا به تنهائى كافى نيست، بلكه بايد ايمان به (ما انزل عليه ) نيز داشته باشند، ايمان به قرآن، ايمان به جهاد، ايمان به نماز و روزه، ايمان به ارزشهاى اخلاقى كه بر او نازل شده است.

ايمانى كه مبداء حركت، و تاءكيدى بر عمل صالح بوده باشد.

قـابـل تـوجـه ايـن اسـت كه بعد از ذكر اين جمله مى گويد: (و هو الحق من ربهم ) (در حالى كه آنچه بر او نازل شده حق است و از سوى پروردگار).

يـعـنـى ايـمـان آنـهـا بى حساب و بى دليل نيست، چون حق را در آن تشخيص داده اند ايمان آورده اند.

و تعبير من ربهم (از سوى پروردگارشان ) تأكيدى است بر اين واقعيت كه هميشه حق از سوى پروردگار است، از او سرچشمه مى گيرد و به او بازمى گردد.

قابل توجه اينكه در مقابل دو كيفرى كه براى كفار بازدارنده از راه خدا ذكر شده بود دو پـاداش بـراى مـؤ مـنـان صـالح العـمـل بيان مى كند كه نخستين آنها پوشاندن لغزشها و بخشودگى خطاهائى است كه به هر حال هر انسان غير معصومى از آن خالى نيست، و ديگر (اصلاح ) بال است.

(بـال ) بـه مـعـانـى مـخـتـلفـى آمـده اسـت بـه مـعـنـى حـال، كـار، قـلب، و بـه گـفـتـه راغـب در مـفـردات بـه مـعـنى (حالات پر اهميت ) است، بنابراين (اصلاح بال ) به معنى سـر و سـامـان دادن بـه تـمـام شئون زندگى و امور سرنوشت ساز مى باشد كه طبعا هم پيروزى در دنيا را شامل است، و هم نجات در آخرت را، به عكس سرنوشتى كه كفار دارند كـه بـه حـكـم (اضـل اعـمالهم ) تلاشها و كوششهايشان به جائى نمى رسد و به جز شكست نصيب و بهره اى ندارند.

و مـى تـوان گـفـت آمـرزش گـنـاهـان نـتـيـجـه ايـمـان آنـهـا، و اصـلاح بال نتيجه اعمال صالح آنها است.

مـؤ مـنـان هـم داراى آرامـش فـكـرنـد، و هـم پـيـروزى در بـرنـامـه هـاى عـمـلى كـه اصـلاح بـال دامنه گسترده اى دارد و همه اينها را شامل است، و چه نعمتى از اين بالاتر كه انسان روحى آرام و قلبى مطمئن و برنامه هائى مفيد و سازنده داشته باشد.

در آخـريـن آيه نكته اصلى اين پيروزى و آن شكست را در يك مقايسه فشرده و گويا بيان كـرده، مـى فـرمـايـد: (ايـن بـه خـاطـر آن اسـت كـه كـافـران از بـاطـل پـيـروى كـردنـد، و مـؤ منان از حقى كه از سوى پروردگارشان بود)( ذلك بان الذين كفروا اتبعوا الباطل و ان الذين آمنوا اتبعوا الحق من ربهم ) .

جـان مـطـلب ايـنـجـا اسـت كـه دو خـط (ايـمـان ) و (كـفـر) از دو خـط (حـق ) و (بـاطـل ) مـنـشـعـب مـى شود، (حق ) يعنى واقعيتهاى عينى كه از همه بالاتر ذات پاك پـروردگـار است، و به دنبال آن حقائق مربوط به زندگى انسان، و قوانينى حاكم بر رابطه او با خدا، و روابط آنها با يكديگر است.

(بـاطـل ) يـعنى پندارها، خيالها، نيرنگها، افسانه هاى خرافى، كارهاى بيهوده و بى هدف، و هر گونه انحراف از قوانين حاكم بر عالم هستى.

آرى مـؤ مـنـان پـيـروى از حـق مـى كـنـنـد، بـه هـمـان مـعـنـى كـه گـفـتـه شـد و كـفـار از باطل، و همين دليل بر پيروزى آنها و شكست اينها است.

قرآن مجيد مى گويد:( و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما باطلا ) :

آسمان و زمين و آنچه را در ميان آن دو است باطل نيافريده ايم (سوره ص - 27).

بـعـضـى (بـاطـل ) را بـه معنى (شيطان )، و بعضى به معنى (بيهوده ) تفسير كرده اند، ولى همانگونه كه گفتيم (باطل ) معنى وسيعى دارد كه همه اينها و غير آن را شامل مى شود.

و در پـايـان آيه مى افزايد: (اينگونه خداوند براى مردم مثلهاى زندگيشان را بيان مى كند)( كذلك يضرب الله للناس امثالهم ) .

يـعنى همينگونه كه خطوط زندگى مؤ منان و كفار، و اعتقادات و برنامه هاى عملى و نتائج كـار آنـهـا را در ايـن آيـات بـيـان فرموده، سرنوشت حيات و عاقبت كار آنها را مشخص ‍ مى سازد.

(راغـب ) در (مـفـردات ) مـى گـويـد: (مثل ) به معنى سخنى است كه درباره چيزى گـفـته شود همانند سخنى كه درباره مطلب مشابه آن گفته شده، تا يكى ديگر را تبيين كند. از سـخـنـان ديگر او نيز استفاده مى شود كه اين كلمه گاه به معنى (مشابهت ) به كار مى رود، و گاه به معنى (توصيف ).

و ظـاهـرا در آيـه مـورد بـحـث مـنـظـور مـعـنـى دوم اسـت، يـعـنـى خـداونـد ايـنـگونه توصيف حال مردم مى كند، همانگو نه كه در آيه 15 سوره محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمده:( مـثـل الجنة التى وعد المتقون ) : (توصيف بهشتى كه به پرهيزكاران وعده داده شده چنين است...). بـه هـر حـال از ايـن آيـه به خوبى استفاده مى شود كه هر اندازه به حق نزديكتر باشيم بـه ايـمـان نـزديـكـتـريـم، و بـه هـر انـدازه اعـتـقـاد و عـمـل مـا گـرايش به باطل داشته باشد از حقيقت ايمان دورتريم و به كفر نزديكتر!، كه خط ايمان و كفر همان خط حق و باطل است.