تفسیر نمونه جلد ۲۱

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 26435
دانلود: 2566


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 67 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 26435 / دانلود: 2566
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 21

نویسنده:
فارسی

آيه (29) تا (31) و ترجمه

( أم حسب الذين فى قلوبهم مرض أن لن يخرج الله أضغنهم ) (29)( و لو نـشـاء لا ريـنـكـهـم فـلعـرفـتـهـم بـسـيـمـهـم و لتـعـرفـنـهـم فـى لحـن القول و الله يعلم اءعملكم ) (30)( و لنبلونكم حتى نعلم المجهدين منكم و الصبرين و نبلوا أخباركم ) (31)

ترجمه:

29 - آيا كسانى كه در دلهايشان بيمارى است گمان كردند خدا كينه هايشان را ظاهر نمى كند؟!

30 - و اگـر مـا بـخـواهـيـم آنـهـا را بـه تـو نـشـان مـى دهيم تا آنها را با قيافه هايشان بـشـنـاسـى، هـر چـنـد مـى تـوانـى از طـرز سـخـنـانـشـان آنـهـا را بـشـنـاسـى، و خـداوند اعمال شما را مى داند.

31 - مـا همه شما را قطعا آزمايش مى كنيم تا معلوم شود مجاهدان واقعى و صابران از ميان شما كيانند؟ و اخبار شما را بيازمائيم.

تفسير:

منافقان را از لحن گفتارشان مى توان شناخت

در اين آيات باز هم به بحثى ديگر از صفات و نشانه هاى منافقين اشاره مى كند.

و مخصوصا بر اين معنى تاءكيد دارد كه اينها تصور نكنند براى هميشه مى توانند چهره درونـى خود را از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و مؤ منان مكتوم دارند، و خود را از رسوائى بزرگ برهانند.

نـخـسـت مـى گويد: (آيا كسانى كه در دلهايشان بيمارى است گمان كردند خدا كينه هاى شـديـدشـان را ظـاهـر نـمى سازد)؟!( ام حسب الذين فى قلوبهم مرض ان لن يخرج الله اضغانهم ) .

(اضـغـان ) جـمـع (ضـغـن ) (بـر وزن حـرص، و همچنين بر وزن عقد) به معنى كينه شديد است.

آرى آنـهـا در درون دل كـيـنه شديدى نسبت به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و مؤ مـنـان داشـتـه و هميشه منتظر فرصتى بودند كه ضربه اى بر آنها وارد كنند، قرآن به آنان هشدار مى دهد، تصور نكنند هميشه مى توانند چهره واقعى خود را مكتوم دارند.

لذا در آيه بعد مى افزايد: (اگر بخواهيم آنها را به تو نشان مى دهيم، تا آنها را با قيافه هايشان بشناسى )!( و لو نشاء لاريناكهم فلعرفتهم بسيماهم ) .

در چـهره هاى آنها علامتى مى گذاريم كه با مشاهده آن علامت از نفاقشان آگاه شوى، و به (راءى العين ) آنها را ببينى.

سـپـس مـى افـزايد: (هر چند الان هم مى توانى از طرز سخنانشان آنها را بشناسى )( و لتعرفنهم فى لحن القول ) .

(راغب ) در (مفردات ) مى گويد: (لحن ) عبارت از اين است كه سخن را از قواعد و سنن خود منحرف سازند، يا اعراب خلافى به آن دهند، و يا از صورت صراحت به كنايه و اشـاره بـكـشـانـنـد، و مـنـظـور در آيـه مـورد بـحـث هـمان معنى سوم است يعنى اين منافقان بيماردل را از كنايه ها و نيشها و تعبيرات موذيانه و منافقانه شان مى توان شناخت.

هر جا سخن از جهاد است آنها به نحوى در تضعيف اراده مردم مى كوشند، هر جا سخن از حق و عـدالت اسـت آن را بـه سـوى ديـگـرى مـنـحرف مى سازند، و آنجا كه از نيكان و پاكان و پـيـشـگـامـان اسلام سخن به ميان مى آيد به نحوى مى كوشند آنها را لكه دار و كم اعتبار كنند.

لذا در حـديـث مـعـروفـى از (ابـو سـعـيـد خـدرى ) نـقـل شـده اسـت كـه مـى گـويـد: لحـن القـول بـغـضـهم على بن ابى طالب، و كنا نعرف المـنـافـقـيـن عـلى عـهـد رسـول الله بـبـغـضـهـم عـلى بـن ابـى طالب: (منظور از (لحن القول ) بغض على بن ابى طالب (عليه‌السلام ) است، و ما منافقان را در عصر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از طريق عداوت با على (عليه‌السلام ) مى شناختيم ).

آرى ايـن يـكـى از نشانه هاى بارز منافقان بود كه نسبت به اولين مؤ من از ميان مردان، و نخستين پيشگام جانباز اسلام عداوت مى ورزيدند.

اصـولا مـمـكـن نـيـست انسان چيزى را در دل داشته باشد و بتواند براى مدت طولانى آن را چـنـان مـكـتوم دارد كه حتى در كنايات و اشارات و لحن كلام او ظاهر نشود، لذا در حديثى از امير مؤ منان على (عليه‌السلام ) مى خوانيم: ما اضمر احد شيئا الا ظـهـر فـى فـلتـات لسـانـه و صـفـحـات وجـهـه: (هـيـچـكـس چـيـزى را در دل پنهان نمى كند مگر اينكه در سخنانى كه از دهان او ناآگاه مى پرد و صفحه صورتش آشكار مى شود).

در آيـات ديـگـر قـرآن سـخـنـان مـوذيـانـه مـنـافـقـان كـه مـصـداق ايـن لحـن القـول اسـت، يـا حـركـات مـشـكـوك آنـهـا، نـقـل شـده اسـت، و شـايـد بـه هـمـيـن دليل بعضى از مفسران گفته اند كه بعد از نزول آيه مورد بحث ديگر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به خوبى منافقان را از نشانه هاى آنها مى شناخت.

شاهد گوياى اين سخن اينكه به آن حضرت دستور داده شد كه هر گاه يكى از آنها از دنيا بـرود بـر او نـمـاز نـخـوانـد، و كـنـار قـبـرش بـراى دعـا و طـلب آمـرزش نـايستد:( و لا تصل على احد منهم مات ابدا و لا تقم على قبره ) (توبه - 84).

مـخـصـوصـا از مـواقعى كه منافقان به خوبى چهره واقعى خود را آشكار مى كردند موقع جـهـاد بـود، قـبل از جنگ به هنگام جمع آورى كمكها و آماده شدن براى ميدان نبرد، و در ميدان جـنـگ بـه هـنـگـام حـمـلات شـديـد دشـمن، و بعد از جنگ به هنگام تقسيم غنائم كه در آيات فـراوانـى از قـرآن مـجـيد مخصوصا در سوره توبه و احزاب به آنها اشاره شده است، و كار به جائى رسيده بود كه حتى افراد عادى مسلمانان نيز منافقان را در اين صحنه ها مى شناختند.

امـروز هـم شناختن منافقان از لحـن قـول و مـوضعگيريهاى خـلافـشـان در مـسـائل مـهـم اجـتماعى، و مخصوصا در بحرانها يا جنگها كار مشكلى نيست و با كمى دقت از گـفـتـار و رفـتارشان شناسائى مى شوند.و چه خوب است مسلمانان بيدار باشند و از اين آيه الهام گيرند و اين گروه خطرناك و كينه توز را بشناسند و افشا كنند.

در پايان آيه مى افزايد: (خداوند اعمال همه شما را مى داند)( و الله يعلم اعمالكم ) .

هم اعمال مخفى و آشكار مؤ منان، و هم اعمال منافقان را، به فرض كه بتوانند چهره اصلى خـود را از مردم پنهان دارند آيا از خدا كه در ظاهر و باطن و خلوت و جلوت با آنها است مى توانند مكتوم دارند؟!

در آيـه بـعـد براى تاءكيد بيشتر و نشان دادن طرق شناخت مؤ منان از منافقان مى افزايد: (مـا هـمـه شـمـا را قـطـعـا آزمايش مى كنيم، تا معلوم شود مجاهدان واقعى شما و صابران كيانند) و مجاهدنماها و سست عنصران منافق كيان؟!( و لنبلونكم حتى نعلم المجاهدين منكم و الصابرين ) .

گـر چـه ايـن آزمايش دامنه وسيع و گسترده اى دارد و صبر و شكيبائى در انجام همه وظائف را شـامـل مـى شـود ولى بـه تـنـاسـب كـلمـه مـجـاهـديـن، و آيـات قبل و بعد بيشتر منظور آزمايش در ميدان جهاد است، و راستى ميدان جهاد ميدان آزمايش بزرگ و سـخـتـى اسـت، و كـمـتـر كسى مى تواند چهره واقعى خود را در چنين ميدانهائى از نظرها مستور دارد.

و در ذيـل آيـه مـى فـرمايد: علاوه بر اينكه شما را مى آزمائيم (اخبار شما را نيز آزمايش مى كنيم )( و نبلوا اخباركم ) .

بـسـيـارى از مـفـسـران گـفـتـه انـد كـه مـراد از (اخـبـار) در ايـنـجـا اعمال انسانها است، چرا كه وقتى عملى از انسان سرمى زند به صورت (خبر) در ميان مردم پخش مى شود، بعضى نيز گفته اند منظور از (اخبار) در اينجا اسرار درونى است، چرا كه اعمال مردم از اين اسرار خبر مى دهد.

ايـن احتمال نيز وجود دارد كه (اخبار) در اينجا به معنى خبرهائى است كه مردم از وضع خـود يـا از تعهدات خويش ‍ مى دهند، مثلا منافقان با پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) عـهد كرده بودند كه پشت به ميدان نبرد نكنند در حالى كه عهد و پيمان خود را شكستند:( و لقد كانوا عاهدوا الله من قبل لا يولون الادبار ) (احزاب - 15).

و نـيـز (بعضى از آنها از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) اجازه بازگشت از ميدان جـهـاد مـى طـلبـيـدنـد و مى گفتند خانه هاى ما بدون حفاظ است در صورتى كه بدون حفاظ نـبـود هـدفـشان اين بود كه فرار كنند)!( و يستاذن فريق منهم النبى يقولون ان بيوتنا عورة و ما هى بعورة ان يريدون الا فرارا ) (احزاب - 13).

به اين ترتيب خداوند هم اعمال انسانها را مى آزمايد و هم گفتار و اخبار آنها را.

مـطـابـق ايـن تـفـسـيـر ايـن دو جـمـله در آيه مورد بحث دو معنى متفاوت دارد، در حالى كه طبق تفسيرهاى قبل تأكيد يكديگر است.

بـه هـر حـال ايـن نخستين بار نيست كه خداوند به مردم اعلام مى كند كه شما را مى آزمائيم تـا صـفـوفـتـان از هـم مـشخص شود، و مؤ منان راستين از ضعيف الايمانها و منافقان شناخته شوند، در آيات فراوانى از قرآن اين مساءله ابتلاء و امتحان مطرح شده است.

مسائل مربوط به آزمايش الهى را در جلد اول ذيـل آيـه 155 بـقره (صفحه 524 تا 535) بحث كرده ايم و همچنين در جلد 16 آغاز سوره عنكبوت مشروحا آمده است.

ضـمـنـا جـمـله: (حتى نعلم المجاهدين منكم ) (تا مجاهدان شما را بشناسيم ) به اين معنى نيست كه خداوند از اين گروه آگاهى ندارد بلكه منظور تحقق اين معلوم الهى است و مشخص شـدن ايـن گـونـه افـراد اسـت، يـعـنـى تـا ايـن عـلم الهـى تـحـقـق خـارجـى يـابد و عينيت حاصل كند و صفوف مشخص شود.

آيه (32) تا (34) و ترجمه

( إن الذيـن كـفـروا و صـدوا عـن سـبـيـل الله و شـاقـوا الرسول من بعد ما تبين لهم الهدى لن يضروا الله شيا و سيحبط أعملهم ) (32)( يأيها الذين أمنوا أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و لا تبطلوا أعملكم ) (33)( إن الذين كفروا و صدوا عن سبيل الله ثم ماتوا و هم كفار فلن يغفر الله لهم ) (34)

ترجمه:

32 - كـسـانى كه كافر شدند و مردم را از راه خدا بازداشتند و بعد از روشن شدن حق به مـخـالفـت بـا رسـول خـدا بـرخـاسـتـنـد هـرگـز زيانى به خدا نمى رسانند، و به زودى اعمالشان را نابود مى كند.

33 - اى كـسـانـى كـه ايـمـان آورده ايـد اطـاعـت كـنـيـد خـدا، و اطـاعـت كـنـيـد رسول خدا را، و اعمال خود را باطل مسازيد!

34 - كـسـانـى كـه كـافـر شـدنـد و مـردم را از راه خـدا بـازداشـتـنـد سـپـس در حال كفر از دنيا رفتند خدا هرگز آنها را نخواهد بخشيد.

تفسير:

آنها كه در حال كفر بميرند هرگز بخشوده نخواهند شد

بـعـد از بحثهاى گوناگونى كه پيرامون وضع منافقان در آيات گذشته بيان شد، اين آيات پيرامون جمع ديگرى از كفار بحث مى كند، و مى فرمايد: (كسانى كه كافر شدند و مـردم را از راه خـدا بـازداشـتـنـد و بـعـد از روشـن شـدن حـق بـه مـخـالفـت بـا رسـول خـدا بـرخاستند، هرگز زيانى به خدا نمى رسانند، و اعمالشان را حبط و نابود مـى كـنـد) (حتى اگر كار خيرى هم انجام داده اند چون با ايمان قرين نبوده حبط مى شود)( ان الذيـن كـفـروا و صـدوا عـن سـبـيـل الله و شـاقـوا الرسول من بعد ما تبين لهم الهدى لن يضروا الله شيئا و سيحبط اعمالهم ) .

ايـن گـروه مـمـكـن اسـت هـمان مشركان مكه باشند، و يا كفار يهود مدينه، و يا هر دو، زيرا تـعـبـيـر بـه (كـفـر) و (صـد عن سبيل الله ) (بازداشتن مردم از راه خدا) و (شاقوا الرسول ) (مخالفت و دشمنى با پيامبر) در مورد هر دو گروه در آيات قرآن آمده است.

تـعـبـيـر بـه (تـبيين هدايت ) در مورد مشركان مكه از طريق معجزات بود، و در مورد كفار اهل كتاب از طريق كتاب آسمانيشان.

حـبـط اعـمـال آنـهـا يـا اشـاره بـه كـارهاى نيكى است كه احيانا انجام مى دادند، مانند ميهمان نـوازى، انـفـاق و كمك به ابن السبيل، و يا اشاره به عقيم ماندن نقشه هاى آنها بر ضد اسلام است.

بـه هـر حـال ايـن گـروه داراى سـه وصـف بـودنـد (كـفـر) و (صـد عـن سـبـيـل الله ) و (دشمنى و عداوت با پيامبر) كه يكى مخالفت با خدا بود، و ديگرى با بندگان خدا، و ديگرى با رسول خدا.

در آيه بعد روى سخن را به مؤ منان كرده، و بعد از بيان خطوط منافقين و كفار خط آنها را نـيـز چـنـيـن تـبـيـيـن مـى كـنـد: (اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اطاعت كنيد خدا و اطاعت كنيد رسـول خـدا را، و اعـمـال خـود را بـاطـل مـسـازيد)( يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و لا تبطلوا اعمالكم ) .

در حـقـيـقـت بـرنـامـه مـؤ منان در همه چيز نقطه مقابل گروه كافر و منافق است آنها مخالفت فرمان خدا مى كنند، و اينها اطاعت، آنها به عداوت و دشمنى با پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) برمى خيزند و اينها فرمانبردارند، آنها اعمالشان بر اثر كفر و ريا و منت و مانند آن نابود مى شود اما اينها با ترك اين امور پاداش ‍ اعمالشان در پيشگاه خدا محفوظ است.

بـه هـر حـال لحـن آيه نشان مى دهد كه در ميان مؤ منان آن روز نيز افرادى بوده اند كه در مـسـاءله اطـاعـت خـداونـد و رسـول و حـفـظ اعـمـالشـان از باطل شدن كوتاهى هائى داشته اند كه خداوند با اين آيه به آنها اخطار مى كند.

شـاهـد ايـن سـخـن شـان نـزولى اسـت كـه بـعـضـى از مـفـسـران دربـاره ايـن آيـه نقل كرده اند كه (بنى اسد) اسلام آوردند و خدمت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) عـرضـه داشـتـند ما تو را بر خود مقدم داشته ايم، و جان و خانواده خويش را در اختيار تو گـذارده ايـم، ولى از لحـن گـفـتـارشـان يـك نـوع مـنـت گـذارى استفاده مى شد، آيه فوق نازل گشت و به آنها در اين زمينه هشدار داد.

بـعـضـى از فـقـهـا بـه جـمـله اخـيـر( و لا تـبـطـلوا اعـمـالكـم ) بـراى حـرمـت شـكـستن نماز استدلال كرده اند، ولى همانگونه كه آيات قبل و بعد، و خود آيه مورد بحث گواهى مى دهد مـربـوط بـه ايـن مـعـنـى نـيـسـت، بـلكـه هـدف عـدم ابـطـال از طـريق شرك و رياء و منت و امثال آن است.

آخـريـن آيـه مـورد بـحـث تـوضـيـح و تـأكـيـدى اسـت بـراى آنـچـه در آيـات قـبـل پـيـرامـون كـفـار آمـده اسـت، و در ضـمـن راه بـازگـشـت را بـه آنـهـا كـه مايل باشند نشان مى دهد، مى فرمايد: (كسانى كه كافر شدند و مردم را نيز از پيمودن راه خـدا بـاز داشـتـنـد سـپـس در هـمـان حـال كـفـر از دنـيـا رفـتـند خدا هرگز آنها را نخواهد بخشيد)!( ان الذين كفروا و صدوا عن سبيل الله ثم ماتوا و هم كفار فلن يغفر الله لهم ) .

چـرا كـه بـا مـرگ درهـاى تـوبـه بـسـتـه مـى شـود، ايـنـهـا بـار سـنـگـين كفر خودشان و اضـلال و گـمـراهـى ديـگران را هر دو بر دوش مى كشند، چگونه امكان دارد خداوند آنها را ببخشد؟.

و بـه ايـن تـرتـيـب در مـجـموع اين آيات، از سه گروه سخن به ميان آمده است: منافقان، كفار، و مؤ منان، و صفات هر كدام و سرنوشت هر يك مشخص شده است.

نكته:

عوامل نابودى ثواب عمل

از نكات حساسى كه در آيات مختلف قرآن از جمله آيه مورد بحث، به آن هشدار داده شده اين است كه مؤ منان مراقب باشند كه اعمالشان همچون كفار حبط و نابود نشود.

و به تعبير ديگر اصل عـمـل مـطـلبـى اسـت، و نـگـاهـدارى آن مـطـلبـى مـهـمـتـر، يـك عـمـل پـاك و سالم و مفيد عملى است كه از آغاز سالم و بى عيب باشد و محافظت و مراقبت از آن تا پايان عمر بشود.

عواملى كه اعمال آدمى را به خطر مى افكند يا نابود مى سازد بسيار است از جمله:

1 - (مـنـت گـذاردن و آزار دادن اسـت )، چـنـانـكـه قـرآن مـى گويد:( يا ايها الذين آمنوا لا تـبـطـلوا صـدقاتكم بالمن و الاذى كالذى ينفق ماله رئاء الناس و لا يؤ من بالله و اليوم الاخـر ) : (اى كـسـانـى كـه ايـمـان آورده ايـد انـفـاقـهـا و بـخـشـش هـاى خود را با منت و آزار بـاطـل نسازيد، همانند كسى كه مال خود را براى نشان دادن به مردم انفاق مى كند و ايمان به خدا و روز قيامت ندارد) (بقره - 264).

در ايـنـجا دو عامل بطلان عمل يكى (منت و آزار) و ديگرى (ريا و كفر) مطرح شده است كـه اولى بـعـد از عـمـل مـى آيـد، و دومـى مـقـارن آن، و اعمال نيك را به آتش مى كشند.

2 - (عـجـب ) عـامـل ديـگـرى اسـت بـراى نـابـودى آثـار عـمـل، چـنـانـكـه در حـديـث آمـده اسـت (العـجـب يـاكـل الحـسـنـات كـمـا تاكل النار الحطب): (عجب حسنات انسان را مى خورد همانگونه كه آتش هيزم را)!.

3 - (حـسـد) نـيـز يـكـى از ايـن گـونه اعمال است كه درباره آن نيز تعبيرى شبيه به (عـجـب ) آمـده كـه هـمـچـون آتش، حسنات را نابود مى كند، پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) فـرمـود: ايـاكـم و الحـسـد فـان الحـسـد ياكل الحسنات كما تاكل النار الحطب.

اصـولا هـمـانـگـونـه كـه حـسنات، سيئات را از بين مى برد( ان الحسنات يذهبن السيئات ) (سوره هود - 114) همچنين گاهى سيئات، حسنات را به كلى از اثر مى اندازد.

4 - مـسـأله حـفـظ ايـمـان تـا پـايـان عـمـر مـهـمـتـريـن شـرط بـقـاى آثـار عمل است چرا كه قرآن به صراحت مى گويد: (كسانى كه بى ايمان از دنيا بروند تمام اعمالشان حبط و نابود مى شود).

از ايـنـجـا اسـت كـه بـه اهـمـيـت و مـشـكـلات مـسـاءله نـگـهـدارى اعـمـال پـى مـى بـريـم، و لذا در حـديثى از امام باقر (عليه‌السلام ) آمده كه فرمود: الا بـقـاء عـلى العـمـل اشـد مـن العـمـل، قـال و مـا الابـقـاء عـلى العـمـل؟ قـال يـصـل الرجـل بـصـلة و يـنـفق نفقة لله وحده و لا شريك له، فكتب له سرا ثم يذكرها فتمحى فتكتب له علانية، ثم يذكرها فتمحى و تكتب له رياء!:

(نگهدارى عمل از خود عمل سختتر است ).

راوى سؤ ال مى كند منظور از نگهدارى عمل چيست.

پاسخ فرمود انسان بخششى مى كند و يا انفاقى در راه خداوند يكتا و به عنوان يك انفاق پـنـهـانى براى او ثبت مى شود، سپس در جائى آنرا مطرح مى كند اين انفاق پنهانى حذف مى شود و بجاى آن انفاق آشكار نوشته مى شود، دگر بار در جائى ديگر آنرا مطرح مى كند باز حذف مى شود و به عنوان رياء نوشته مى شود!.

آيه مورد بحث اشاره سربستهاى به همه اين امور كرده مى گويد: و لا تبطلوا اعمالكم.

آيه (35) و ترجمه

( فلا تهنوا و تدعوا إلى السلم و أنتم الا علون و الله معكم و لن يتركم أعملكم ) (35)

ترجمه:

35 - هرگز سست نشويد و دشمنان را به صلح (ذلت بار) دعوت نكنيد در حالى كه شما برتريد و خداوند با شماست و چيزى از ثواب اعمالتان را هرگز كم نمى كند

تفسير:

صلح بيجا و ذلت بار!

در تـعـقـيـب آيـات گـذشـتـه پـيـرامـون مـسـئله جـهاد اين آيه به يكى از نكات مهم پيرامون (جـهـاد) اشـاره مى كند و آن اينكه افراد سست و ضعيف الايمان براى فرار از زير بار جهاد و مشكلات ميدان جنگ غالبا مساءله صلح را مطرح مى كنند، مسلما صلح بسيار خوب است امـا در جاى خود، صلحى كه تاءمين اهداف والاى اسلامى كند، و حيثيت و عظمت و آبروى مسلمين را حفظ نمايد، نه صلحى كه آنها را به خوارى و ذلت كشاند.

لذا مى فرمايد: (اكنون كه دستورهاى گذشته را شنيديد سست نشويد و دشمنان را دعوت بـه صـلح نـكـنـيـد در حـالى كـه شما برتريد)( فلا تهنوا و تدعوا الى السلم و انتم الاعلون ) .

يـعـنـى حـالا كه نشانه هاى پيروزى و برترى شما آشكار شده چگونه با پيشنهاد صلح كه مفهومش عقب نشينى و شكست است پيروزيهاى خود را عقيم مى گذاريد؟ اين در حقيقت صلح نيست، اين تسليم و سازشى است كه از سستى و زبونى سرچشمه مى گيرد، اين يك نوع عافيت طلبى زشتى است كه عواقب دردناك و خطرناك به بار مى آورد.

و در ذيـل آيـه براى تقويت روحيه مسلمين مجاهد مى افزايد: (و خدا با شما است، و ثواب اعـمـالتـان را هـرگـز نمى كاهد)( و الله معكم و لن يتركم اعمالكم ) كسى كه خدا با او اسـت هـمـه عوامل پيروزى را در اختيار دارد، هرگز احساس تنهائى نمى كند، ضعف و سستى بـه خـود راه نـمـى دهـد، بـه نـام صـلح، تسليم دشمن نمى شود، و فراورده هاى خونهاى شهيدان را در لحظات حساس به باد نمى دهد.

(لن يتركم ) از ماده (وتر) (بر وزن سطر) به معنى منفرد است، و لذا به كسانى كـه بعضى از بستگان نزديكشان كشته مى شود و آنها تنها مى مانند (وتر) (بر وزن فـكـر) مـى گـويـنـد، و بـه مـعـنـى نقصان و كمبود نيز آمده است و در آيه مورد بحث كنايه زيـبائى از اين مطلب است كه خداوند شما را تنها نمى گذارد و اجر و پاداش اعمالتان را همراه شما مى كند.

بـه خـصـوص ايـنكه مى دانيد هر گامى در راه جهاد برداريد براى شما ثبت مى شود، نه تـنـهـا چـيـزى از پـاداشـتـان را كـم نـمـى گـذارد كـه از فضل و كرمش نيز بر آن مى افزايد.

از آنـچـه گـفـتـيـم روشـن شـد كـه آيـه مـورد بـحـث هـيـچ تـضـادى بـا آيـه 61 سـوره انـفـال نـدارد، آنـجـا كـه مـى فـرمـايـد( و ان جـنـحـوا للسـلم فـاجـنـح لهـا و تـوكـل عـلى الله انـه هـو السـمـيـع العـليـم ) : (اگـر آنـهـا تـمـايل به صلح نشان دهند تو نيز از در صلح درآ، و بر خدا تكيه كن كه او شنوا و دانا است ) تا يكى را ناسخ ديگرى قرار دهيم.

بـلكـه هـر يـك از ايـن دو نـاظـر بـه مـورد خـاصـى اسـت، يـكـى اشـاره بـه (صـلح مـعـقـول ) و ديـگـرى (صـلح نابجا) است، يكى صلحى است كه منافع مسلمين را كاملا تـأمـيـن مـى كـنـد، و ديـگـرى صـلحـى اسـت كه از ناحيه مسلمانان ضعيف و سست در آستانه پيروزيها مطرح مى گردد.

و لذا به دنبال آيه سوره انفال مى گويد:( و ان يريدوا ان يخدعوك فان حسبك الله ) : (اما اگر آنها بخواهند با مطرح كردن صلح تو را فريب دهند و نيرنگى در كار باشد هرگز تسليم مشو، و نگرانى به خود راه مده، چرا كه خداوند پشتيبان تو است.

امـير مؤ منان على (عليه‌السلام ) در فرمان مالك اشتر به هر دو قسم از صلح اشاره كرده، مـى فـرمـايد: و لا تدفعن صلحا دعاك اليه عدوك و لله فيه رضا: هر گاه دشمن تو را به صلحى دعوت كند كه رضاى خدا در آن بوده باشد پيشنهاد صلح را رد مكن مطرح شدن صـلح از نـاحـيـه دشـمـن از يكسو و توام بودن با رضاى خدا از سوى ديگر، تقسيم شدن صلح را به دو قسم كه در بالا گفتيم نشان مى دهد.

بـه هـر حـال امـراى مـسـلمـيـن بـايـد در تـشخيص موارد صلح و جنگ كه از پيچيده - ترين و ظـريـفـتـرين مسائل سرنوشت ساز است فوق العاده دقيق و هوشيار باشند، چرا كه كمترين اشـتـبـاه مـحـاسـبـه در ايـن جـهـت عـواقـب مـرگـبـارى را بـه دنبال دارد.