تفسیر نمونه جلد ۲۱

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 26510
دانلود: 2571


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 67 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 26510 / دانلود: 2571
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 21

نویسنده:
فارسی

آيه (36) تا (40) و ترجمه

( و من يعش عن ذكر الرحمن نقيض له شيطنا فهو له قرين ) (36)( و إنهم ليصدونهم عن السبيل و يحسبون إنهم مهتدون ) (37)( حتى إذا جأنا قال يليت بينى و بينك بعد المشرقين فبئس القرين ) (38)( و لن ينفعكم اليوم إذ ظلمتم إنكم فى العذاب مشتركون ) (39)( أ فأنت تسمع الصم أو تـهـدى العمى و من كان فى ضلل مبين ) (40)

ترجمه:

36 - هـر كـس از يـاد خـدا رويـگـردان شـود شيطانى را به سراغ او مى فرستيم و همواره قرين او باشد.

37 - و آنـهـا (شـيـاطين ) اين گروه را از راه خدا باز مى دارند، در حالى كه گمان مى كنند هدايت يافتگان حقيقى آنها هستند.

38 - تـا زمـانـى كـه نـزد مـا حاضر شود مى گويد: ايكاش ميان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود، چه بد همنشينى هستى تو!

39 - هرگز اين گفتگوها امروز به حال شما سودى ندارد، چرا كه ظلم كرديد، و همه

در عذاب مشتركيد.

40 - آيا تو مى توانى سخن خود را به گوش كران برسانى يا كوران و كسانى را كه در ضلال مبين هستند هدايت كنى.

تفسير:

همنشين شياطين!

از آنـجـا كـه در آيـات پـيشين سخن از دنياپرستانى بود كه همه چيز را بر معيارهاى مادى ارزيـابـى مـى كـنـنـد، در آيـات مـورد بحث از يكى از آثار مرگبار دلبستگى به دنيا كه بيگانگى از خدا است سخن مى گويد.

مى فرمايد: (هر كس از ياد خدا روگردان شود شيطانى را به سراغ او مى فرستيم، و همواره با او قرين خواهد بود)!( و من يعش عن ذكر الرحمن نقيض له شيطانا فهو له قرين ) .

آرى غفلت از ذكر خدا و غرق شدن در لذات دنيا، و دلباختگى به زرق و برق آن، موجب مى شـود كـه شيطانى بر انسان مسلط گردد و همواره قرين او باشد، و رشته اى در گردنش افكنده، (مى برد هر جا كه خاطرخواه او است )!

بديهى است جاى اين ندارد كه كسى تصور جبر از اين آيه كند، چرا كه اين نتيجه اعمالى اسـت كـه خـود آنـهـا انـجـام داده انـد، بـارهـا گـفـتـه ايـم اعمال انسان، مخصوصا غرق شدن در لذات دنيا و آلوده شدن به انواع گناهان، نخستين تأثيرش اين است كه پرده بر قلب و چشم و گوش انسان مى افتد، او را از خدا بيگانه مـى كـنـد، و شـيـاطـيـن را بـر او مـسـلط مـى سـازد، و تـا آنـجا ادامه مى يابد كه گاهى راه بـازگـشـت بـه روى او بـسـته مى شود، چرا كه شياطين و افكار شيطانى از هر سو او را احـاطـه مـى كـنند، و اين نتيجه عمل خود انسان است هر چند نسبت آن به خداوند نيز به عنوان (سـبـب الاسـباب ) بودن صحيح مى باشد، اين همان چيزى است كه در آيات ديگر قرآن بـه عـنـوان (تـزيـيـن شـيـطـان )( فـزيـن لهـم الشـيـطـان اعـمـالهـم ) (نـحـل - 63) يـا ولايـت شـيـطـان( فـهـو وليـهـم اليـوم ) (نحل - 63) تعبير شده است.

قـابـل تـوجـه ايـنـكه جمله (نقيض ) با توجه به مفهوم لغوى آن هم دلالت بر استيلاء شياطين دارد، و هم قرين بودن آنها، در عين حال جمله (هوله قرين ) بعد از آن آمده تا اين معنى را تاءكيد كند كه شياطين از اينگونه افراد هرگز جدا نمى شوند!

تـعـبـير به (رحمان ) اشاره لطيفى است به اينكه آنها چگونه از خدائى كه رحمت عامش هـمـگـان را فـراگـرفـتـه روى گـردان مـى شـونـد، و از يـاد او غافل مى گردند؟.

آيـا چـنـين كسانى جز اين سرنوشتى مى توانند داشته باشند كه همنشين شياطين، و محكوم فرمان آنها گردند.

بـعـضـى از مـفـسـران احـتـمـال داده اند كه (شياطين ) در اينجا معنى وسيعى دارد كه حتى شياطين انس را شامل مى شود، و آن را اشاره به (رؤ سا و سردمداران ضلالت ) دانسته انـد كـه مـسـتـولى و مـسـلط بـر غـافـلان از ياد خدا مى شوند و با آنها قرين هستند، و اين توسعه بعيد نيست.

سپس به دو امر مهم كه شياطين درباره اين غافلان انجام مى دهند اشاره كـرده مـى فـرمـايـد: (آنـها اين گروه را از راه خدا بازمى دارند)( و انهم ليصدونهم عن السبيل ) .

هـر وقـت اراده بـازگـشـت كنند سنگى بر سر راه آنها مى افكنند و مانعى ايجاد مى كنند تا هرگز به صراط مستقيم بازنگردند.

و آنچنان طريق گمراهى را در نظر آنها زينت مى دهند كه: (گمان مى كنند هدايت يافتگان حقيقى آنها هستند)!( و يحسبون انهم مهتدون ) .

هـمـانـگونه كه در آيه 38 سوره عنكبوت درباره (عاد) و (ثمود) مى خوانيم:( و زين لهـم الشـيـطـان اعـمالهم فصدهم عن السبيل و كانوا مستبصرين ) : (شيطان اعمالشان را در نظرشان زينت داد و آنها را از راه بازداشت در حالى كه قبلا راه را پيدا كرده بودند).

خـلاصـه ايـن وضـع هـمـچـنـان ادامـه پـيـدا مـى كـنـد انـسـان غـافـل و بـيـخـبـر در گـمـراهـى خـويـش، و شـيـاطـيـن در اضـلال او تـا هنگامى كه پرده ها كنار مى رود، و چشم حقيقت بين او باز مى شود، (زمانى كـه نـزد مـا حـاضـر مـى شـود مـى بـيـنـد ولى و قرينش همچنان با او است، همان كسى كه عـامـل هـمـه بـدبختيهاى او بوده! فرياد مى زند و مى گويد: ايكاش ميان من و تو فاصله مـشـرق و مـغـرب بـود! چـه بـد قـريـن و هـمـنـشـيـنـى هـسـتـى تـو)!( حـتـى اذا جـائنـا قال يا ليت بينى و بينك بعد المشرقين فبئس القرين ) .

همه عذابها يك طرف، و همنشينى با اين قرين سوء يك طرف، همنشينى با شيطانى كه هر وقـت بـه قيافه نفرت انگيز او مى نگرد تمام خاطره هاى گمراهى و بدبختيش در نظرش مـجـسـم مـى گردد، كسى كه زشتيها را در نظرش زيبا جلوه مى داد، و بيراهه را شاهراه، و گمراهى را هدايت، اى واى كه او براى هميشه قرين و هم بند او است!.

آرى صـحـنـه قـيـامـت تـجسمى است گسترده از صحنه هاى اين جهان و قرين و دوست و رهبر ايـنـجـا بـا آنـجـا يـكـى اسـت، حتى به گفته بعضى از مفسران هر دو را با يك زنجير مى بندند!.

پـيـداسـت كـه مـنظور از (مشرقين ) (دو مشرق ) (مشرق ) و (مغرب ) است زيرا طبق عـادت عـرب بـه هـنـگـامـى كـه مى خواهند از دو جنس مختلف تثنيه بسازند لفظ را از يكى انـتـخـاب مى كنند مانند (شمسين ) (اشاره به خورشيد و ماه ) و (ظهرين ) (اشاره به نماز ظهر و عصر) و (عشائين ) (اشاره به نماز مغرب و عشاء).

تفسيرهاى ديگرى نيز ذكر كرده اند كه به هيچوجه در آيه مورد بحث مناسب به نظر نمى رسد، مانند مشرق آغاز زمستان و مشرق آغاز تابستان، هر چند در موارد ديگرى مناسب است.

بـه هـر حـال اين تعبير كنايهاى است از دورترين فاصله اى كه به تصور مى گنجد چرا كه (دورى مشرق و مغرب ) ضرب المثل معروفى است در اين زمينه.

ولى ايـن آرزو هـرگز به جائى نمى رسد، و ميان آنها و شياطين هرگز جدائى نمى افتد، لذا در آيـه بـعـد مـى افـزايـد: (هـرگـز ايـن گـفـتـگـو و نـدامـت امـروز بـه حال شما سودى ندارد، چرا كه شما ظلم كرديد، و در نتيجه همه در عذاب مشتركيد)( و لن ينفعكم اليوم اذ ظلمتم انكم فى العذاب مشتركون ) .

بايد عذاب اين همنشين سوء را با عذابهاى ديگر براى هميشه ببينيد.

و بـه ايـن تـرتـيـب امـيـد آنـهـا را در مـورد جـدائى از شـيـاطـيـن بـراى هـمـيـشـه مبدل به ياس مى كند و چه طاقتفرساست تحمل اين همنشينى؟!

در تـفسير اين آيه احتمالات ديگرى نيز داده شده از جمله اينكه گاه انسان از ديدن دردمندان ديـگـر دردش تـخفيف پيدا مى كند، چرا كه معروف است البلية اذا عمت طابت: (هنگامى كه بـلا عـمومى شد گوارا مى شود!) اما به اينها گفته مى شود در آنجا چنين تسلى خاطرى نيست چنان غرق عذابيد كه عذاب شيطان هم بند شما مايه تسلى شما نخواهد شد.

ايـن احتمال را نيز داده اند كه گاه مصيبتى فرا مى رسد و انسان پيامدهاى آن را ميان خود و دوسـتـان تـقـسـيـم مـى كـنـد، و بار مصيبت سبك مى شود، ولى در آنجا اين مسأله نيز وجود ندارد، چرا كه هر كدام سهم وافرى از عذاب الهى دارند بى آنكه از ديگرى چيزى كاسته شود!.

ولى بـا تـوجـه بـه ايـنـكـه ايـن آيـه تـكـمـيـلى اسـت بـراى آيـه قبل همان تفسير اول كه انتخاب كرديم مناسبتر است.

در اينجا قرآن اين گروه را به حال خود مى گذارد و روى سخن را به سوى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كرده از غافلان كوردلى كه پيوسته او را تكذيب مى كردند، و از قـمـاش هـمـان گـروهـى بـودنـد كه در آيات قبل از آنها سخن گفته شد، بحث كرده، مى فـرمـايـد: (آيـا تـو مى توانى سخن خود را به گوش كران برسانى؟ و يا كوران را هـدايـت كـنـى؟ و كـسانى را كه در ضلال مبين هستند و احساس نمى كنند به راه راست دعوت نـمـائى )؟!( ا فـانـت تـسـمـع الصـم او تـهـدى العـمـى و مـن كـان فـى ضلال مبين ) .

شبيه اين معنى در آيات ديگرى از قرآن مجيد نيز آمده است، كه افراد لجوج و هدايت ناپذير، و هواپرستان بى بصيرت و غرق گناه را، به كران و كوران، و گاه به مردگان، تشبيه كرده است.

در آيه 42 سوره يونس مى خوانيم:( افانت تسمع الصم و لو كانوا لا يعقلون ) : (آيا تو مـى تـوانـى صـداى خـود را بـه گـوش كـران بـرسـانـى هـر چـنـد تعقل نمى كنند)

و در آيه 80 نمل آمده است:( انك لا تسمع الموتى و لا تسمع الصم الدعاء اذا ولوا مدبرين ) : (تـو نـمـى تـوانـى سـخنت را به گوش ‍ مردگان برسانى، و نمى توانى كران را هنگامى كه روى برمى گردانند و پشت مى كنند متوجه سخنان خودسازى همچنين آيات ديگر.

ايـن تـعبيرات همه به خاطر آن است كه قرآن براى انسان (دو نوع گوش و چشم و حيات ) قائل است: گوش و چشم و حيات ظاهر، و گوش و چشم و حيات باطن. و مهم بخش دوم از درك و ديد و حيات است، كه وقتى از كار بيفتد، نه پند و اندرز مفيد خواهد بود و نه انذار و هشدار!

قابل توجه اينكه: در آيات گذشته، اين گروه از مردم، به افرادى تشبيه شده بودند كـه چـشمانى ضعيف و ديد محدود دارند، و در آيه اخير آنها را به كران و كوران تشبيه مى كـنـد، ايـن بـه خـاطـر آن اسـت كـه انـسـان هـنـگـامـى كـه مـشـغـول بـه دنـيـا مـى شود به كسى مى ماند كه چشمانش درد مختصرى پيدا كرده هر قدر اشتغالش به دنيا بيشتر، و تمايلش به ماديات شديدتر، و بى اعتنائيش به روحانيات فـزونتر مى گردد، از آن درد چشم به نقصان ديد، و از آن، به مرحله كورى مى رسد اين هـمـان چـيـزى اسـت كـه دلائل قـطعى در زمينه تشديد روحيات منفى و مثبت در انسان و رسوخ مـلكـات در وجـود او بـر اثـر تـكـرار و اصـرار بـر عمل به ثبوت رسانده است و قرآن نيز همين ترتيب را رعايت فرموده.

آيه (41) تا (45) و ترجمه

( فإ ما نذهبن بك فإ نا منهم منتقمون ) (41)( أو نرينك الذى وعدنهم فإنا عليهم مقتدرون ) (42)( فاستمسك بالذى أوحى إليك إنك على صرط مستقيم ) (43)( و إنه لذكر لك و لقومك و سوف تسلون ) (44)( و سل من أرسلنا من قبلك من رسلنا أ جعلنا من دون الرحمن إلهة يعبدون ) (45)

ترجمه:

41 - هر گاه تو را از ميان آنها ببريم حتما آنها را مجازات خواهيم كرد.

42 - يـا اگر زنده بمانى و آنچه را از عذاب آنان وعده داده ايم به تو ارائه دهيم باز ما بر آنها مسلطيم.

43 - آنچه را بر تو وحى شده محكم بگير كه تو بر صراط مستقيم هستى.

44 - و ايـن مـايـه يـادآورى تـو و قـوم تـو اسـت و بـه زودى سـؤ ال خواهيد شد.

45 - از رسـولانـى كـه قـبل از تو فرستاديم بپرس، آيا غير از خداوند رحمان معبودانى براى پرستش آنها قرار داديم؟!

تفسير:

آنچه را بر تو وحى شده محكم بگير

در تعقيب آيات گذشته كه از كفار لجوج و هدايتناپذير و ستمگر سخن مى گفت، در آيات مورد بحث، روى سخن را، به پيامبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كرده، اين گروه را شديدا تهديد و پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را تـسلى و آرامش خاطر مى بخشد مى فرمايد: (هر گاه تو را از ميان آنها ببريم، حتما از آنها انتقام خواهيم گرفت و مجازاتشان مى كنيم )!( فاما نذهبن بك فانا منهم منتقمون ) .

منظور از بردن پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از ميان آن قوم، خواه وفات پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بـاشـد و يـا هـجـرت او از مـكـه بـه مـديـنـه، در هـر حـال اشـاره بـه ايـن است كه اگر تو هم شاهد و ناظر نباشى، و آنها به راه خود همچنان ادامـه دهـنـد مـا شـديـدا آنـهـا را مـجـازات مـى كـنـيـم، چـرا كـه (انـتـقـام ) در اصـل بـه مـعـنى مجازات و كيفر دادن است، هر چند از آيات متعدد ديگرى كه در همين معنى در قرآن نازل شده استفاده مى شود كه منظور از بردن پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) وفـات او است، چنانكه در آيه 46 سوره يونس آمده است:( و اما نرينك بعض الذى نعدهم او نتوفينك فالينا مرجعهم ثم الله شهيد على ما يفعلون ) : اگر ما پاره اى از مجازاتهائى را كه به آنها وعده داده ايم در حال حياتت به تو نشان دهيم يا تو را از دنيا ببريم و آنها را نبينى، در هر حال بازگشتشان به سوى خداست و خداوند گواه اعمالى است كه آنها انجام مى دهند.

هـمـيـن مـعنى در سوره رعد آيه 40، و سوره غافر آيه 77 نيز آمده است، و به اين ترتيب تفسير آيه به مسأله هجرت مناسب به نظر نمى رسد.

سپس مى افزايد: (اگر هم زنده بمانى و آنچه را از عذاب به آنان وعده داده ايم به تو نشان دهيم باز ما بر آنها مسلط هستيم )( او نرينك الذى وعدناهم فانا عليهم مقتدرون ) .

بـه هـر حـال آنـهـا در چـنـگـال قـدرت مـا هـسـتـند چه در ميان آنها باشى و چه نباشى، و مجازات و انتقام الهى در صورت ادامه كارهايشان حتمى است، چه در حيات تو باشد و چه بعد از وفات تو، دير و زود دارد اما تخلف ندارد.

اين تأكيدهاى قرآنى ممكن است از يكسو اشاره به بى صبرى كفار باشد كه مى گفتند: (اگـر راسـت مـى گـوئى پـس چـرا بـلا بـر مـا نازل نمى شود)؟! و از سوى ديگر انتظار مرگ پيامبر را مى كشيدند به گمان اينكه هر گاه پاى او در ميان نباشد همه چيز پايان مى يابد.

بعد از اين هشدارها به پيامبر اكرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دستور مى دهد (آنچه را بـر تـو وحـى شـده مـحـكـم بـگـير كه تو بر صراط مستقيم قرار دارى )!( فاستمسك بالذى اوحى اليك انك على صراط مستقيم ) .

كـمـتـريـن اعـوجـاج و كـجـى در كـتـب و بـرنـامه تو نيست، و عدم پذيرش گروهى از آنان دليـل بـر نفى حقانيت تو نخواهد بود تو با نهايت جديت به راه خويش ادامه ده، بقيه با ما است.

سـپس مى افزايد (اين قرآنى كه بر تو وحى شده مايه يادآورى تو و قوم تو است )( و انه لذكر لك و لقومك ) .

هدف از نزول آن بيدار ساختن انسانها و آشنا نمودن آنها به وظائفشان است.

و بـه زودى مـورد سؤ ال قرار خواهيد گرفت كه با اين برنامه الهى و اين وحى آسمانى چه كرديد؟!( و سوف تسئلون ) .

مـطابق اين تفسير (ذكر) در آيه فوق به معنى (ذكرالله ) و آشنائى و آگاهى بر تكاليف دينى است، همان گونه كه در آيات 5 و 36 اين سوره نيز به همين معنى آمده است، مانند بسيارى ديگر از آيات قرآن.

اصولا يكى از نامه اى قرآن مجيد همان (ذكر) است، ذكر به معنى يادآورى و ذكر الله، و كرارا اين جمله را در سوره قمر مى خوانيم:( و لقد يسرنا القرآن للذكـر فـهـل مـن مـدكـر ) : مـا قـرآن را بـراى يـادآورى سـهـل و آسـان سـاخـتـيـم، آيـا كـسى هست كه متذكر شود (آيات 17 - 22 - 32 و 40 سوره قمر).

از ايـن گـذشـتـه جـمـله (و سـوف تـسـئلون ) گـواهـى مـى دهـد كـه مـنـظـور سـؤ ال از عمل به اين برنامه الهى است.

اما با اينهمه عجيب اين است كه بسيارى از مفسران تفسير ديگرى براى اين آيه برگزيده انـد كـه تـنـاسـبـى با آنچه گفتيم ندارد از جمله گفته اند معنى آيه اين است كه اين قرآن مـايـه شـرف و آبـرو يا ذكر خير براى تو و قوم تو است، و عرب و قريش يا امت تو را شـرافـت مى بخشد، چرا كه به لغت آنان نازل شده است و به زودى از اين نعمت الهى سؤ ال مى شود.

درسـت است كه قرآن مجيد آوازه پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و عرب بلكه همه مسلمانان را در جهان بلند ساخت، و بيش از چهارده قرن است كه نام پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را به عظمت هر صبح و شام بر ماءذنه ها مى برند، و قوم بى نام و نـشـان عـرب جـاهلى در سايه آن نام و نشان يافت و امت اسلامى در پرتو آن در جهان بلند آوازه شد.

و نـيـز درست است كه (ذكر) گاه به اين معنى در قرآن مجيد آمده، ولى بدون شك معنى اول در آيات قرآنى گسترده تر و با هدف نزول قرآن و آيات مورد بحث سازگارتر است.

بـعـضـى از مـفـسـران آيه 10 سوره انبيا را شاهد بر تفسير دوم گرفته اند( لقد انزلنا اليـكـم كـتـابـا فـيـه ذكـركـم افـلا تـعـقـلون ) : (مـا كـتـابـى بـر شـمـا نازل كرديم كه وسيله تذكر شما در آن است آيا انديشه نمى كنيد)؟!.

در حـالى كـه آن آيـه نـيـز مـتـنـاسـب تـفسير اول است چنانكه در جلد سيزدهم تفسير نمونه ذيل همان آيه شرح داده ايم.

رواياتى در ذيل اين آيه در منابع حديث وارد شده است كه در بحث نكات خواهد آمد.

سـپـس بـراى نـفـى بـت پـرسـتـى و ابـطـال عـقـائد مـشـركـيـن بـه دليـل ديـگـرى پـرداخـتـه، مـى گـويـد: (از رسـولانـى كـه قـبـل از تـو فـرسـتـاديم بپرس، آيا غير از خداوند رحمن، معبودهائى براى پرستش آنها قرار داديم )؟!( و اسئل من ارسلنا من قبلك من رسلنا اجعلنا من دون الرحمن آلهة يعبدون ) .

اشـاره بـه اينكه تمام انبياى الهى دعوت به توحيد كرده اند، و همگى به طور قاطع بت پرستى را محكوم نموده اند، بنابراين پيامبر اسلام در مخالفتش با بتها كار بى سابقه اى انـجـام نـداده، بـلكه سنت هميشگى انبيا را احيا نموده است، اين بت پرستان و مشركانند كه بر خلاف مكتب تمام انبيا گام برمى دارند.

مـطابق اين تفسير، سؤ ال كننده هر چند پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) است، ولى منظور تمام امت و حتى مخالفان او هستند.

و كـسـانـى كه مورد سؤ ال واقع مى شوند پيروان انبياى پيشينند، پيروان راستين و مورد اطـمـيـنان آنها، و حتى افراد عادى آنها، چرا كه از مجموعه سخنان آنها خبر متواتر به دست مى آيد كه بيانگر مكتب توحيدى انبياء است.

لازم به يادآورى است كه حتى منحرفان از اصل توحيد (مانند مسيحيان

امروز كه طرفدار تثليثند) باز دم از توحيد مى زنند، و مى گويند تثليث ما با توحيد كه آئيـن هـمـه انـبـيـا اسـت مـنـافـاتـى نـدارد! و بـه ايـن تـرتـيـب مـراجـعه به اين امتها براى ابطال دعوى مشركان كافى است.

ولى جمعى از مفسران احتمال ديگرى در تفسير آيه با الهام از بعضى از روايات داده اند و آن ايـنـكـه سـؤ ال كـنـنـده شـخـص پـيـغـمـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و سـؤ ال شـونـده خـود انـبـيـاى پيشين هستند، سپس افزوده اند كه اين موضوع در شب معراج تحقق يـافـت، چـرا كـه پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) با ارواح انبياى پيشين تماس گرفت، و براى تاءكيد امر توحيد اين سؤ ال را مطرح نمود، و پاسخ شنيد.

بعضى نيز افزوده اند كه در غير شب معراج هم اين ارتباط براى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مـمـكـن بـوده، چـرا كـه فـاصله هاى زمانى و مكانى در ارتباط پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بـا ارواح انـبـيـا هـرگـز مـانعى ايجاد نخواهد كرد، و آن بزرگوار در هر لحظه و هر مكان مى توانست با آنها ارتباط گيرد.

البته اين تفسيرها هيچ مشكل عقلى ندارد، ولى از آنجا كه هدف از آيه نفى مذهب مشركان است نـه آرامـش روح پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )، چرا كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در مـسـأله تـوحـيـد چـنـان غـرق بـود و از شـرك بـيـزار كـه نـيـازى به سؤ ال نـداشـت، و بـراى اسـتدلال در مقابل مشركان تماس روحانى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بـا ارواح انـبـيـاى پيشين قانع كننده نبود، لذا تفسير اول مناسبتر به نظر مى رسد، و تفسير دوم ممكن است اشاره به بطون آيه باشد نه ظاهر آن، چرا كه آيات قرآن ظاهرى دارد و بطونى.

اين موضوع نيز قابل توجه است كه از ميان نامهاى خداوند در آيه فوق روى نـام (رحـمـن ) تـكـيه شده، اشاره به اينكه چگونه ممكن است خداوندى را كه رحمت عـامـش هـمـه را فـرا گـرفـتـه رهـا كـنـند و به سراغ بتهائى بروند كه مبداء هيچ سود و زيانى نيستند.

نكته:

قوم پيامبر كيانند؟

در ايـنـكـه منظور از (قوم ) در آيه (و انه لذكر لك و لقومك ) چه اشخاصى هستند؟ سه احتمال وجود دارد:

نخست مجموع امت اسلامى، و ديگر قوم عرب، و سوم قبيله قريش.

و از آنجا كه (قوم ) در منطق قرآن در بسيارى از موارد به امتهاى انبياء يا اقوام معاصر آنها اطلاق شده به نظر مى رسد كه در آيه فوق نيز همين معنى مورد نظر باشد.

بـنـابـرايـن قـرآن مـايـه ذكـر و آگـاهـى اسـت بـراى هـمـه امـت اسـلامـى (طـبـق تـفـسـيـر اول ) و مايه افتخار و شرف است براى همه آنها (طبق تفسير دوم ).

ولى در روايـات مـتـعـددى كـه از مـنـابـع اهـل بـيـت رسـيـده مى خوانيم كه ائمه معصومين مى فرمودند كه منظور از قوم در اين آيه ما خاندان پيغمبريم.

اما بعيد نيست كه اينها از قبيل بيان مصداقهاى روشن بوده باشد، خواه مفهوم قوم مجموع امت اسـلامـى بـوده بـاشـد، و يـا قـوم عـرب، و يـا طائفه پيامبر اسلام، در هر صورت ائمه اهل بيت (عليهمالسلام ) از واضحترين مصداقهاى آن محسوب مى شوند.

آيه (46) تا (50) و ترجمه

( و لقـد ارسـلنـا مـوسـى بـايـتـنـا إلى فـرعـون و مـلائه فقال إنى رسول رب العالمين ) (46)( فلما جأهم بايتنا إذا هم منها يضحكون ) (47)( و ما نريهم من أية إلا هى أكبر من أختها و أخذنهم بالعذاب لعلهم يرجعون ) (48)( و قالوا يأيه الساحر ادع لنا ربك بما عهد عندك إننا لمهتدون ) (49)( فلما كشفنا عنهم العذاب إذا هم ينكثون ) (50)

ترجمه:

46 - مـا مـوسـى را بـا آيـات خود به سوى فرعون و درباريان او فرستاديم (به آنها) گفت: من فرستاده پروردگار عالميانم.

47 - ولى هنگامى كه او آيات ما را براى آنها آورد از آن مى خنديدند.

48 - ما هيچ آيه (و معجزه اى ) به آنها نشان نمى داديم مگر اينكه از ديگرى بزرگتر (و مهمتر) بود، و آنها را با مجازات هشدار داديم شايد بازگردند.

49 - (هـنـگـامـى كه گرفتار بلا شدند) گفتند: اى ساحر! پروردگارت را به عهدى كه با تو

كرده بخوان (تا ما را از اين درد و رنج برهاند) كه ما هدايت خواهيم يافت.

50 - اما موقعى كه عذاب را از آنها بر طرف مى ساختيم پيمان خود را مى شكستند!

تفسير:

فرعونيان مغرور و پيمانشكن

در ايـن آيـات بـه گـوشـه اى از مـاجـراى پـيـغـمبر خدا موسى بن عمران و برخورد او با فـرعـون اشـاره شـده، تـا پاسخى باشد به گفتار بى اساس مشركان كه اگر خدا مى خـواسـت پـيـامـبـرى بـفـرسـتـد چـرا مردى را از ثروتمندان مكه و طائف براى اين مأموريت بزرگ انتخاب نكرد)؟

زيـرا (فـرعـون ) نـيـز هـمـيـن ايـراد را بـه موسى داشت، و منطق او عينا همين منطق بود، فـرعـون او را بـه خـاطـر لبـاس پشمينهاش و نداشتن زيورآلات طلا مورد ملامت و سرزنش قرار داد.

در آيـه نـخـسـت مى فرمايد: (ما موسى را با آيات و نشانه هاى خود به سوى فرعون و اطـرافـيـان و دربـاريـان او فـرستاديم )( و لقد ارسلنا موسى باياتنا الى فرعون و ملائه ) .

(مـوسـى بـه آنـهـا گـفـت مـن فـرسـتـاده پـروردگـار جـهـانـيـانـم )( فقال انى رسول رب العالمين ) .

منظور از (آيات ) معجزاتى است كه موسى در دست داشت، و حقانيت خود را به وسيله آن اثبات مى كرد كه مهمترين آنها معجزه (عصا) و (يد بيضا) بود.

و (مـلاء) (بـر وزن خـلاء) چنانكه قبلا هم گفته ايم از ماده (ملا) (بر وزن خلع ) به مـعـنـى گـروهـى اسـت كه هدف مشتركى را تعقيب مى كنند و ظاهر آنها چشم پر كن است، اين كلمه در قرآن مجيد معمولا به اشراف و ثروتمندان يا درباريان گفته مى شود.

تـكـيـه بـر عـنـوان (رب العـالمـيـن ) در حـقـيـقـت از قبيل بيان مدعا توأم با دليل اسـت، زيـرا تـنـهـا كـسـى كـه پروردگار جهانيان است و مالك و مربى آنها است شايسته عبوديت است، نه مخلوقات محتاج و نيازمندى همچون فراعنه و بتها!

اكـنـون بـبـيـنـيـم اوليـن بـرخـورد فـرعـون و فـرعـونـيـان بـا دلائل مـنـطـقى و معجزات روشن موسى چه بود؟ قرآن در آيه بعد مى گويد: (هنگامى كه موسى با آيات ما به سراغ آنها آمد همگى از آن مى خنديدند)( فلما جائهم باياتنا اذا هم منها يضحكون ) .

ايـن نـخـسـتـيـن برخورد همه طاغوتها و جاهلان مستكبر در برابر رهبران راستين است، جدى نگرفتن دعوت و دلائل آنها، و همه را به سخريه و مضحكه پاسخ گفتن، تا به ديگران بـفـهمانند كه اصلا دعوت آنها قابل بررسى و مطالعه و جوابگوئى نيست، و ارزش ‍ يك برخورد جدى را ندارد.

امـا مـا براى اتمام حجت آيات خود را يكى بعد از ديگرى فرستاديم و هيچ آيه اى و معجزه اى بـه آنـهـا نـشان نمى داديم مگر اينكه از ديگرى بزرگتر و مهمتر بود( و ما نريهم من آية الا هى اكبر من اختها ) .

خـلاصـه نـشـانـه هاى خود را كه هر يك از ديگر مهمتر و گوياتر و كوبنده تر بود به آنـهـا ارائه داديـم، تا هيچ بهانه اى براى آنها باقى نماند، و از مركب غرور و نخوت و خودخواهى پياده شوند.

و بـه ايـن تـرتـيـب بـعـد از مـعـجـزه (عـصـا) و (يد بيضا) معجزات (طوفان ) و (جراد) و (قمل ) و (ضفادع ) و غير اينها را به آنها نشان داديم.

سپس مى افزايد: آنها را به عذابها و مجازاتهاى هشدار دهنده گرفتار نموديم شايد بيدار شوند و به راه حق بازگردند( و اخذناهم بالعذاب لعلهم يرجعون ) .

خـشـكـسـالى و قـحـطـى و كمبود ميوه ها چنانكه در آيه 130 سوره اعراف آمده، و لقد اخذنا آل فرعون بالسنين و نقص من الثمرات به سراغ آنها آمد.

گـاه رنـگ آب نـيـل بـه رنـگ خـون درآمـد كـه نـه بـراى شـرب قابل استفاده بود، و نه براى كشاورزى، و گاه آفات نباتى غلات آنها را نابود كرد.

ايـن حـوادث تـلخ و دردنـاك گـر چـه موقتا آنها را بيدار مى كرد و دست به دامن موسى مى زدند هنگامى كه طوفان حادثه فرو مى نشست همه چيز را به دست فراموشى مى سپردند و موسى را آماج انواع تيرهاى تهمت قرار مى دادند.

چنانكه در آيه بعد مى خوانيم: (آنها گفتند اى ساحر! پروردگارت را به عهدى كه با تـو كـرده اسـت بـخـوان، تـا مـا را از اين درد و رنج و بلا و مصيبت رهائى بخشد، و مطمئن باش كه ما راه هدايت را پيش خواهيم گرفت )!( و قالوا يا ايها الساحر ادع لنا ربك بما عهد عندك اننا لمهتدون ) .

چه تعبير عجيبى؟ از يكسو ساحرش مى خوانند، و از سوى ديگر براى رفع بلا دست به دامنش مى زنند! و از سوى سوم به او وعده قبول هدايت مى دهند!

و عـدم تـنـاسب اين امور سه گانه در ظاهر با يكديگر، سبب تفسيرهاى گوناگونى شده اسـت: بـعـضـى گـفـتـه انـد سـاحـر در ايـنـجـا بـه مـعـنى عالم است، چرا كه در آن زمان و مخصوصا در محيط مصر ساحران را محترم مى شمردند، و به عنوان دانشمندانى به آنها مى نگريستند.

بعضى احتمال داده اند سحر در اينجا به معنى انجام يك كار مهم است،

هـمـانـگـونـه كـه در تـعـبـيـرات روزمـره مى گوئيم: فلان كس در كار خود آنقدر ماهر است گوئى سحر مى كند!.

و گاه گفته اند منظور ساحر در افكار گروهى از مردم است.

و امثال اين تفسيرها.

امـا كـسـانـى كـه بـا طـرز فـكـر و سـخـن گفتن جاهلان از خود راضى، و مستكبران مغرور و طـاغـوتـهـاى مـسـتـبد آشنا باشند، مى دانند آنها از اينگونه تعبيرات ضد و نقيض فراوان دارند، و تعجب نيست كه در آغاز ساحرش بخوانند، سپس دست به دامنش بزنند، و در پايان وعده قبول هدايت مى دهند.

بنابراين ظاهر تعبيرات آيه را بايد حفظ كرد و نيازى به توجيه و تفسيرهاى ديگر به نظر نمى رسد.

و به هر حال از لحن آنها پيدا بوده كه در عين احساس نياز به موسى (عليه‌السلام ) وعده دروغين به او مى دادند، و حتى به هنگام بيچارگى و عرض حاجت باز از مركب غرور پياده نـمـى شـدند، به همين جهت تعبير به ربك (پروردگارت ) و بما عهد عندك (به عهدى كه بـا تـو كـرده ) كـردنـد، و هرگز نگفتند پروردگار ما، و وعده اى كه به ما فرموده، با ايـنـكـه مـوسـى (عليه‌السلام ) بـه آنـهـا صـريـحا گفته بود من فرستاده پروردگار عالميانم، نه پروردگار خودم.

آرى سـبـك مـغـزان مـغـرور هـنگامى كه بر اريكه قدرت مى نشينند چنين است منطقشان و راه و رسمشان.

ولى بـه هـر حـال مـوسـى بـه خـاطر اين تعبيرات نيشدار و موهن هرگز دست از هدايت آنها بـرنـداشت، و از خيره سرى آنها ماءيوس و خسته نشد، همچنان به كار خود ادامه داد بارها دعا كرد تا طوفان بلاها فرونشيند و فرو نشست، اما چنانكه آيه بعد مى گويد: هنگامى كه عذاب را از آنها بر طرف مى ساختيم آنها پيمانهاى خود

را مـى شـكـسـتـنـد و بـه لجاجت و انكار خود ادامه مى دادند)( فلما كشفنا عنهم العذاب اذا هم ينكثون ) .

ايـنـها همه درسهائى است زنده و گويا براى مسلمانان و تسليت خاطرى است براى شخص پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كه از لجاجت و سرسختى مخالفان هرگز خسته نشوند، و گرد غبار ياءس و نوميدى بر روح و جانشان ننشيند و بدانند: رگ رگ است اين آب شـيـريـن و آب شـور و بـا اسـتـقـامـت و پـايـمـردى هر چه بيشتر به راه خود ادامه دهند، همانگونه كه موسى (عليه‌السلام ) و بنى اسرائيل ادامه دادند و سرانجام بر فرعونيان پيروز گشتند.

و نـيـز هـشـدارى است به دشمنان لجوج و سرسخت كه آنها هرگز از فرعون و فرعونيان قويتر و قدرتمندتر نيستند، سرانجام كار آنها را ببينند و در عاقبت كار خويش بينديشند.