آيه (1) تا (8) و ترجمه
بسم الله الرحمن الرحيم
(
حم
)
(1)(
و الكتب المبين
)
(2)(
إ نا أنزلنه فى ليلة مبركة إنا كنا منذرين
)
(3)(
فيها يفرق كل أمر حكيم
)
(4)(
أمرا من عندنا إنا كنا مرسلين
)
(5)(
رحمة من ربك إنه هو السميع العليم
)
(6)(
رب السموت و الا رض و ما بينهما إن كنتم موقنين
)
(7)(
لا إله إلا هو يحى و يميت ربكم و رب أبائكم الاولين
)
(8)
ترجمه:
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - حم.
2 - سوگند به اين كتاب آشكار.
3 - كه ما آنرا در شبى پربركت نازل كرديم، ما همواره انذار كننده بوده ايم.
4 - در آن شب كه هر امرى بر طبق حكمت خداوند تنظيم مى گردد.
5 - فرمانى بود از ناحيه ما، ما (محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) را) فرستاديم.
6 - اينها همه بخاطر رحمتى است از سوى پروردگارت كه او شنونده و داناست.
7 - پـروردگـار آسـمـانـهـا و زمـيـن و آنـچـه در مـيـان آنـهـاسـت، اگـر اهل يقين هستيد.
8 - هيچ معبودى جز او نيست، زنده مى كند و ميميراند، پروردگار شما و پروردگار پدران نخستين شماست.
تفسير:
نزول قرآن در شبى پربركت
در ابـتداى اين سوره نيز همانند چهار سوره گذشته و دو سوره آينده كه مجموعا هفت سوره را تـشـكـيـل مى دهد با حروف مقطعه (حم ) روبرو مى شويم، درباره تفسير حروف مقطعه به طور كلى در گذشته فراوان بحث كرده ايم.
و در مورد خصوص حم در آغاز نخستين سوره از سوره هاى حواميم (سوره مؤ من ) و آغاز سوره فصلت بحث شده است.
قـابـل توجه اينكه بعضى از مفسران در اينجا (حم ) را به عنوان سوگند تفسير كرده اند كه با سوگند ديگرى كه بعد از آن آمده و به قرآن قسم ياد شده دو سوگند پى در پى و متناسب را تشكيل مى دهد، سوگند به حروف الفبا همچون حـم، و سـوگـنـد بـه ايـن كـتـاب مـقـدس كـه از ايـن حـروف تـشـكـيل يافته است در دومين آيه اين سوره چنانكه گفتيم به (قرآن مجيد) سوگند ياد كرده مى فرمايد (قسم به اين كتاب آشكار)(
و الكتاب المبين
)
.
كتابى كه محتوايش روشن، معارفش آشكار، تعليماتش زنده، احكامش سازنده، و برنامه هـايـش حـسـاب شـده اسـت، كـتـابـى كـه خـود دليـل حـقـانـيـت خـويـش اسـت، آفـتـاب آمـد دليل آفتاب.
اما ببينيم اين سوگند براى چه منظورى ذكر شده است؟ آيه بعد اين حقيقت را روشن ساخته مـى گـويـد: بـطور مسلم ما قرآن را (كه سند حقانيت پيامبر اسلام است ) در شبى پربركت نازل كرديم(
انا انزلناه فى ليلة مباركة
)
.
(مبارك ) از ماده (بركت ) به معنى سودمند و جاويدان و پردوام است.
اين كدام شب است كه مبداء خيرات و سرچشمه خوبيهاى پايدار مى باشد؟
غـالب مـفسران آن را به شب قدر تفسير كرده اند، شب پربركتى كه مقدرات جهان بشريت بـا نـزول قرآن رنگ تازه اى به خود گرفت، شبى كه سرنوشت خلايق و مقدرات يكسان در آن رقـم زده مـى شـود، آرى قـرآن در شـبـى سـرنـوشـت سـاز، بـر قـلب پـاك پـيـامـبر نازل شد.
ايـن نـكـتـه لازم بـه تـذكـر اسـت كـه ظـاهـر آيـه ايـن اسـت كـه تـمـام قـرآن در شـب قـدر نازل گرديد.
امـا هـدف اصـلى از نـزول آن چـه بـود؟ هـمـان اسـت كـه در ذيـل هـمـيـن آيه به آن اشاره شده مى فرمايد: ما همواره انذار كننده بوديم (انا كنا منذرين ) ايـن يـك سـنـت هـمـيـشـگـى مـاسـت كه فرستادگان خود را براى بيم دادن ظالمان و مشركان مـاءمـوريـت مـى دهـيـم، و فـرسـتـادن پيامبر اسلام با اين كتاب مبين نيز آخرين حلقه از اين سلسله است.
درسـت اسـت كه پيامبران از يكسو انذار مى كنند، و از سوى ديگر بشارت مى دهند، اما چون پـايـه اصـلى دعـوت آنـهـا را در مـقـابـل قـوم ظـالم و مـجـرم بـيـشـتـر بـيـم و انـذار تشكيل مى دهد غالبا از آن سخن گفته شده است.
نزول دفعى و نزول تدريجى قرآن
1 - مـى دانـيـم قـرآن در طـى بـيـسـت و سـه سـال دوران نـبـوت پـيـامـبـر نـازل شـده اسـت، و از ايـن گـذشـتـه مـحـتواى قرآن محتوائى است كه ارتباط و پيوند با حـوادث مـخـتـلف زنـدگـى پـيـامـبـر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) و مـسـلمـانـان در طول اين 23 سال دارد كه اگر از آن بريده شود نامفهوم خواهد بود.
بـا ايـنـحـال چـگـونـه قـرآن بـه طـور كـامـل در شـب قـدر نازل شده است؟
در پـاسـخ ايـن سـؤ ال بـعـضـى قـرآن را بـه مـعـنـى آغـاز نـزول قـرآن تـفـسـيـر كـرده انـد، بـنابراين مانعى ندارد كه آغاز آن در شب قدر باشد، و دنبال آن در طول 23 سال.
ولى چـنـانـكـه گـفـتـيـم ايـن تـفـسـيـر با ظاهر آيه مورد بحث و آياتى ديگر از قرآن مجيد سازگار نيست.
بـراى يـافتن پاسخ اين سؤ ال بايد توجه داشت كه از يكسو در آيه مى خوانيم (قرآن در ليله مباركه نازل شده است ).
از سـوى ديـگـر در آيـه 185 سـوره بـقـره آمـده اسـت شـهـر رمـضـان الذى انزل
فـيـه القـرآن مـاه رمـضـان را روزه بـداريـد، مـاهـى كـه قـرآن در آن نازل شده است.
و از سـوى سـوم در سـوره قـدر مى خوانيم:(
انا انزلناه فى ليلة القدر
)
(ما آنرا در شب قدر نازل كرديم ).
از مجموع اين آيات به خوبى استفاده مى شود كه آن شب مباركى كه در آيه مورد بحث به آن اشاره شده شب قدر در ماه مبارك رمضان است.
از ايـن كـه بـگـذريـم از آيات متعددى استفاده مى شود كه پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) قـبـل از نـزول تـدريـجـى قـرآن از آن آگـاهى داشت، مانند آيه 114 سوره طه(
و لا تـعـجـل بـالقرآن من قبل ان يقضى اليك وحيه
)
: (پيش از آنكه وحى درباره قرآن بر تو نازل شود نسبت به آن عجله مكن ).
و در آيـه 16 سـوره قـيـامـة آمـده اسـت:(
لا تـحـرك بـه لسـانـك لتعجل به
)
: (زبان خود را براى عجله به قرآن حركت مده ).
از مـجـمـوع ايـن آيـات مـى تـوان نـتـيـجـه گـرفـت كـه قـرآن داراى دو نـوع نـزول بـوده است: اول (نزول دفعى ) و جمعى كه يكجا از سوى خداوند بر قلب پاك پـيـامـبـر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) در مـاه رمـضـان و شـب قـدر نـازل گـرديـده، دوم (نـزول تدريجى ) كه بر حسب شرائط و حوادث و نيازها در طى 23 سال نازل شده است.
شـاهـد ديـگـر ايـن سـخـن ايـنـكـه در بـعـضـى از آيـات قـرآن تـعـبـيـر بـه (انـزال ) و در بـعضى ديگر تعبير به (نزول ) شده است، از پاره اى از متون لغت اسـتـفـاده مـى شـود كـه (تـنـزيـل ) مـعـمولا در مواردى گفته مى شود كه چيزى تدريجا نـازل شـود و بـه صـورت پـراكـنـده و تـدريـجـى، امـا (انـزال ) مـفـهـوم وسـيـعـى دارد كـه هـم نـزول تـدريـجـى را شامل مى شود و هم نزول دفعى را.
و جـالب ايـنـكـه در تـمـام آيـات فـوق كـه سـخـن از نـزول قـرآن در شـب قـدر و مـاه مـبـارك رمـضـان اسـت تـعـبـيـر بـه (انزال ) شده كه با (نزول دفعى ) هماهنگ است، در حالى كـه در مـوارد ديـگـرى كـه سـخـن از (نـزول تـدريـجـى ) در مـيـان است تنها تعبير به (تنزيل ) شده است.
امـا ايـن (نزول دفعى ) بر قلب پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) چگونه بوده؟ آيا به شكل همين قرآن فعلى با آيات و سوره هاى مختلف؟.
يا مفاهيم و حقايق آنها به صورت فشرده و جمعى؟.
دقـيـقـا روشـن نـيست، همين قدر از قرائن فوق مى فهميم كه يكبار اين قرآن در يك شب بر قـلب پـاك پـيـامـبـر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) نازل شده است و يكبار تدريجى در 23 سال.
شاهد ديگر براى اين سخن اينكه تعبير به قرآن در آيه فوق ظهور در مجموع قرآن دارد، درسـت اسـت كـه واژه (قـرآن ) بـه (كـل ) و (جـزء) آن هر دو اطلاق مى شود، ولى نـمـى تـوان انـكـار كـرد كـه ظـاهر اين كلمه به هنگامى كه قرينه ديگرى همراه آن نباشد مـجـمـوع قـرآن اسـت، و ايـنـكـه بـعـضـى آيـه مـورد بـحـث را بـه آغـاز نـزول قـرآن تـفـسـيـر كـرده انـد، و گـفـته اند نخستين آيات قرآن در ماه رمضان و شب قدر نازل شده، خلاف ظاهر آيات است.
و از آن ضـعـيفتر قول كسانى است كه مى گويند: چون سوره حمد كه عصاره و خلاصه اى از مـجـمـوع قـرآن اسـت در شـب قـدر نـازل شـده، تـعـبـير به انا انزلناه فى ليلة القدر گرديده است!
تـمـام اين احتمالات مخالف ظاهر آيات است، چرا كه ظاهر آن اين است كه تمام قرآن در شب قدر نازل شده.
تنها چيزى كه در اينجا باقى مى ماند اين است كه در روايات متعددى كه در تفسير على بن ابـراهـيـم از امـام بـاقـر و امـام صـادق و امـام ابـوالحـسـن (مـوسى بن جعفر(عليهالسلام
) نـقـل شده مى خوانيم كه در تفسير انا انزلناه فى ليلة مباركة فرمودند: هى ليلة القدر، انـزل الله عـز و جـل القـرآن فـيـهـا الى البـيـت المـعـمـور جـمـلة واحـدة، ثـم نـزل مـن البـيـت المـعـمـور عـلى رسـول الله (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) فـى طول عشرين سنة:
(مـنـظور از اين شب مبارك شب قدر است كه خداوند همه قرآن را يكجا در آن شب به (بيت المـعـمـور) نـازل كـرد، سـپـس در طـول بـيـسـت سـال از (بـيـت المـعـمـور) بـر رسـول الله تـدريـجـا نـازل فـرمـود (تـوجـه داشـتـه بـاشـيـد كـه در اينجا نيز در مورد نـزول دفـعـى تـعـبـيـر بـه (انـزل ) و در مـورد نزول تدريجى تعبير به (نزل ) شده است ).
در ايـنـكـه (بـيـت المـعـمـور) كجا است در روايات متعددى كه شرح آن به خواست خدا در ذيل آيه 4 سوره طور خواهد آمد تصريح شده است كه خانه اى است به محاذات خانه كعبه در آسمانها كه عبادتگاه فرشتگان است، و هر روز هفتاد هزار فرشته وارد آن مى شوند، و تا قيامت به آن باز نمى گردند.
ولى در ايـنـكه (بيت المعمور) در كدام آسمان است؟ روايات مختلف است، در بسيارى از آنها آسمان چهارم، و در بعضى آسمان نخست (آسمان دنيا) و در بعضى آسمان هفتم آمده است. در حـديـثى كه مرحوم طبرسى در (مجمع البيان ) در تفسير سوره طور از على (عليهالسلام
) نـقـل كـرده چـنـيـن مـى خـوانـيـم: هـو بـيـت فـى السـمـاء الرابـعـة بـحـيـال الكـعـبـه مـعـمـرة المـلائكـة بـمـا يـكـون مـنـهـا فـيـه مـن العـبـادة، و يـدخـله كـل يـوم سـبـعـون الف ملك ثم لايعودون اليه ابدا: (آن خانه اى است در آسمان چهارم در مـقـابـل كـعـبـه كـه فـرشتگان با عبادت خود آن را معمور و آباد مى كنند، هر روز هفتاد هزار فرشته وارد آن مى شوند و تا ابد به آن بازنمى گردند!.
ولى در هر حال نزول قرآن در شب قدر بطور كامل به بيت المعمور هرگز
مـنـافـات بـا آگـاهـى پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) از آن ندارد چرا كه او را به لوح محفوظ كه مكنون علم خدا است راه نيست، امام به عوالم ديگر آگاهى دارد.
و بـه تـعـبـيـر ديـگـر آنـچه از آيات گذشته استفاده كرديم كه قرآن دو بار بر پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) نـازل شـده يـكـبـار (نـزول دفـعـى ) در شـب قـدر، و بـار ديـگـر (نـزول تـدريـجـى ) در طـول 23 سـال مـنـافـاتـى بـا حـديـث فـوق كـه مـى گويد در شب قدر بر بيت - المعمور نازل شد ندارد. چرا كه قلب پيغمبر از (بيت المعمور) آگاه است.
بـا تـوجـه بـه آنـچـه در پـاسـخ ايـن سـؤ ال گـفـتـه شـد پـاسـخ سـؤ ال ديـگـرى كـه مـى گـويـد: اگـر قـرآن در شـب قـدر نازل شده پس چگونه طبق روايات مشهور آغاز بعثت پيغمبر در 27 ماه رجب صورت گرفته است؟ روشن گرديد.
زيـرا نـزول آن در مـاه رمـضـان جـنـبـه جـمـعـى داشـتـه، در حـالى كـه نـزول اولين آيات در 27 رجب مربوط به نزول تدريجى آن است و به اين ترتيب مشكلى از اين نظر پيش نمى آيد.
آيه بعد توصيف و توضيحى است براى شب قدر، مى گويد: (شب قدر شبى است كه هر امـرى از امـور بـر طـبـق حـكـمـت الهـيـه تـفـصـيـل و تـبـيـيـن مـى شـود)(
فـيـهـا يـفـرق كل امر حكيم
)
.
تـعـبـيـر بـه (يـفـرق ) اشـاره بـه ايـن اسـت كـه هـمـه امـور و مسائل سرنوشت ساز در آن شب مقدر مى شود، و تعبير به (حكيم ) بيانگر استحكام اين تـقـديـر الهـى و تـغيير ناپذيرى و حكيمانه بودن آن است، منتها اين صفت در قرآن معمولا براى خدا ذكر مى شود ولى توصيف امور ديگر به آن از باب تأكيد است.
اين بيان هماهنگ با روايات بسيارى است كه مى گويد در شب قدر مقدرات يـكـسـال هـمـه انـسـانـها تعيين مى گردد، و ارزاق، و سرآمد عمرها، و امور ديگر، در آن شب تفريق و تبيين مى شود.
شـرح ايـن سـخـن و مـسائل ديگرى در زمينه شب قدر، و عدم تضاد آن با آزادى اراده انسانها به خواست خدا مبسوطا در تفسير سوره قدر خواهد آمد.
در آيـه بـعـد بـراى تـأكـيـد بـر ايـن مـعـنـى كـه قـرآن از نـاحـيـه خـدا است مى فرمايد: (نـزول قـرآن در شـب قـدر فـرمانى بود از ناحيه ما، و ما پيامبر اسلام را مبعوث كرده و فرستاده ايم )(
امرا من عندنا انا كنا مرسلين
)
.
سـپـس بـراى بـيان علت اصلى نزول قرآن و ارسال پيامبر و مقدرات شب قدر مى افزايد: (همه اينها به خاطر رحمتى است از سوى پروردگارت )(
رحمة من ربك
)
.
آرى رحـمـت بـيـكـران او ايـجـاب مـى كـنـد كـه بـنـدگـان را بـه حـال خـود رهـا نـكـنـد، و بـرنـامـه و راهـنـمـا براى آنها بفرستد، تا در مسير پرپيچ و خم تـكـامـل و سير الى الله آنها را رهنمون گردد، اصولا تمام عالم هستى از رحمت بى دريغش سرچشمه گرفته است، و انسانها بيش از همه مشمول اين رحمتند.
در ذيل همين آيه و آيات بعد اوصاف هفتگانه اى براى خداوند مى شمرد كه همگى بيانگر مقام توحيد او است مى فرمايد: (او سميع و عليم است )(
انه هو السميع العليم
)
.
تقاضاى بندگان را مى شنود به اسرار درون دلهاى آنها آگاه است.
سـپـس در بـيـان سـومـين توصيف مى فرمايد: (خداوندى كه پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان آن دو قرار گرفته است مى باشد، اگر شما يقين داريد)(
رب السموات و الارض و ما بينهما ان كنتم موقنين
)
.
از آنـجـا كـه بـسـيـارى از مـشـركـان بـه خـدايـان و اربـاب مـتـعـددى قـائل بـودنـد، و بـراى هـر نـوع از انـواع مـوجـودات ربـى مى پنداشتند، و تعبير بربك (پروردگار تو) در آيه قبل ممكن بود چنين توهمى را براى آنها ايجاد كند كه پروردگار پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) غير از رب موجودات ديگر است، در اين آيه با جمله رب السـمـوات و الارض و مـا بـيـنـهـمـا خـط بـطـلان بـر همه مى كشد و اثبات مى كند كه پروردگار همه موجودات عالم يكى است.
جـمله(
ان كنتم موقنين
)
: (اگر شما يقين داريد) كه به صورت جمله شرطيه آمده است در اينجا سؤ ال انگيز است كه آيا ربوبيت پروردگار عالم مشروط به چنين شرطى است؟
ولى ظـاهـر ايـن است كه منظور از ذكر اين جمله بيان يكى از دو معنى و يا هر دو معنى است: نخست اينكه اگر شما طالب يقين هستيد راه اين است كه در ربوبيت مطلقه پروردگار بينديشيد).
ديـگـر اينكه (اگر شما اهل يقين مى باشيد بهترين مورد براى پيدا كردن يقين همينجاست ) اگـر شـمـا كـه آثـار ربـوبـيـت خـداونـد را در تـمـام عـالم هـسـتـى مـى بـيـنـيـد، و دل هـر ذره اى را كـه بـشـكافيد نشانه اى از اين ربوبيت در آن مى يابيد، به ربوبيت او يقين پيدا نكنيد، به چه چيز مى توانيد در عالم ايمان و يقين پيدا كنيد؟!
در چـهـارمـين و پنجمين و ششمين توصيف مى فرمايد معبودى جز او نيست او زنده مى كند و او مى ميراند)(
لا اله الا هو يحيى و يميت
)
.
حـيـات و مـرگ شـما به دست او است، و پروردگار شما و همه جهانيان او است، بنابراين معبودى جز او نمى تواند وجود داشته باشد، آيا كسى كه نه مقام ربوبيت دارد، و نه مالك حيات و مرگ است، مى تواند معبود واقع شود؟!
و در هـفـتـمـين و آخرين توصيف مى افزايد: (او پروردگار پدران نخستين شما است )(
و رب آبائكم الاولين
)
.
اگر مى گوئيد بتها را مى پرستيد به خاطر اينكه نياكانتان آنها را پرستش مى كردند، بـدانـيـد پـروردگـار آنـها نيز خداوند يگانه يكتا است، و علاقه شما به نياكانتان نيز ايجاب مى كند كه جز بر آستان خداوند يكتا سر فرود نياوريد، و اگر آنها راه و رسمى غير از اين داشته اند مسلما در اشتباه بوده اند.
روشـن اسـت مـسـاءله حـيات و مرگ از شئون تدبير پروردگار است، اگر مخصوصا آنرا ذكـر كـرده هـم از جهت اهميت فوق العاده آن مى باشد، و هم اشاره اى است ضمنى به مساءله مـعـاد، ايـن نخستين بار نيست كه قرآن روى مساءله حيات و مرگ تكيه مى كند، بلكه بارها آنرا به عنوان يكى از افعال مخصوص پروردگار بيان داشـتـه، چـرا كـه سـرنـوشـت سـازتـريـن مـسـأله در زنـدگـى انـسـانـهـا و در عـيـن حـال پـيـچـيـده تـريـن مـسـائل عـالم هـسـتـى و روشـنـتـريـن دليل بر قدرت خداوند همين مساءله حيات و مرگ است.
نكته:
رابطه قرآن با شب قدر
قـابـل تـوجـه ايـنكه در آيات فوق به طور اشاره، و در آيات سوره قدر با صراحت اين معنى آمده است كه قرآن در شب قدر نازل شده، و چه پرمعنى است اين سخن؟
شـبـى كـه مقدرات بندگان و مواهب و روزيهاى آنها تقدير مى شود در چنين شبى قرآن بر قـلب پـاك پـيـامـبـر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) نـازل مـى گـردد، آيا اين سخن بدان معنى نيست كه مقدرات و سرنوشت شما با محتواى اين كتاب آسمانى پيوند و رابطه نزديك دارد؟!
آيـا مـفـهـوم ايـن كـلام آن نـيـسـت كه نه تنها حيات معنوى شما كه حيات مادى شما نيز با آن رابـطـه نـاگـسـسـتـنـى دارد؟ پـيـروزى شـمـا بـر دشـمـنـان، سـربـلنـدى و آزادى و استقلال شما، آبادى و عمران شهرهاى شما همه با آن گره خورده است.
آرى در آن شـبـى كـه مـقـدرات تـعـيـيـن مـى شـد قـرآن نـيـز در آن شـب نازل گرديد!.