آيه (1) و ترجمه
بسم الله الرحمن الرحيم
(انا فتحنا لك فتحا مبينا)
(1)
ترجمه:
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - ما براى تو پيروزى آشكارى فراهم ساختيم!
تفسير:
فتح المبين!
در نخستين آيه اين سوره بشارت عظيمى به پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) داده شده است، بـشـارتـى كـه طـبق بعضى از روايات نزد پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) محبوبتر از تـمام جهان بود، مى فرمايد: (ما براى تو فتح آشكار و نمايانى كرديم )(انا فتحنا لك فتحا مبينا)
.
پـيـروزى چـشـمـگيرى كه آثار آن در كوتاه مدت و دراز مدت در پيشرفت اسلام و زندگى مـسـلمـانـان آشـكـار شـده و مـى شـود، فـتـحـى كـه در طول تاريخ اسلام كم نظير يا بى نظير بود.
در ايـنـجا گفتگو و بحث عظيمى در ميان مفسران در گرفته است كه منظور از اين فتح كدام فـتـح است؟! اكثر مفسران آن را اشاره به پيروزى عظيمى مى دانند كه از (صلح حديبيه ) نصيب مسلمانان شد.
جمعى نيز آن را اشاره به مسأله (فتح مكه ) دانسته اند.
در حالى كه بعضى نيز آن را ناظر به (فتح خيبر) مى دانند.
و بـعـضـى اشـاره بـه پـيـروزى اسـلام بر تمام دشمنان از طريق قدرت منطق و برترى دلائل و معجزات آشكار دانسته اند.
و بـالاخـره بعضى آن را اشاره به گشودن اسرار علوم براى پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) مى دانند.
ولى قـرائن فـراوانـى در دسـت اسـت كـه مسأله صلح حديبيه را ترجيح مى دهد، اما براى روشـن شـدن تـفـسير اين آيات بايد قبل از هر چيز فشردهاى از داستان حديبيه را در اينجا بياوريم كه به منزله شأن نزول آن است.
داستان صلح حديبيه
در سـال شـشـم هـجرت ماه ذى القعده پيغمبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) به قصد عمره بـه سـوى مـكـه حـركـت كـرده و هـمـه مـسـلمانان را تشويق به شركت در اين سفر نمود، اما گـروهـى خـوددارى كـردنـد، ولى جمع كثيرى از مهاجران و انصار و اعراب باديه نشين در خدمتش عازم مكه شدند.
ايـن جـمـعـيت كه در حدود يكهزار و چهارصد نفر بودند همگى لباس احرام بر تن داشتند و جز شمشير كه اسلحه مسافران محسوب مى شد هيچ سلاح جنگى با خود بر نداشتند.
هـنـگـامـى كه پيامبر به (عسفان ) در نزديكى مكه رسيد با خبر شد كه قريش تصميم گـرفـتـه انـد از ورود او به مكه جلوگيرى نمايند تا اين كه پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) به حديبيه رسيد ((حديبيه ) روستائى است در بيست كيلومترى مكه كه به مناسبت چاه و يا درختى كه در آنجا بوده، به اين نام ناميده مى شد،) حضرت فرمود همينجا توقف كـنـيـد، عـرض كـردند در اينجا آبى وجود ندارد، پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) از طريق اعجاز از چاهى كه در آنجا بود آب براى يارانش فراهم ساخت.
در ايـنـجـا سـفـرائى مـيـان قـريـش و پـيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) رفت و آمد كردند تا مـشـكـل بـه نحوى حل شود، سرانجام (عروة ابن مسعود ثقفى ) كه مرد هوشيارى بود از سـوى قـريـش خـدمـت پـيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) آمد، پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) فـرمـود مـن بـه قـصـد جنگ نيامده ام و تنها هدفم زيارت خانه خدا است، ضمنا عروه در اين مـلاقـات مـنـظره وضوء گرفتن پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) را كه اصحاب اجازه نمى دادند قطرهاى از آب وضوى او به روى زمين بيفتد مشاهده كرد، و هنگام بازگشت به قريش گـفـت: من به دربار كسرى و قيصر و نجاشى رفته ام، هرگز زمامدارى را در ميان قومش بـه عـظـمـت مـحمد (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) در ميان يارانش نديدم، و اگر تصور كنيد كه آنـهـا دسـت از مـحـمد (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) بردارند اشتباه بزرگى است، شما با چنين افراد ايثارگرى روبرو هستيد، تصميمتان را بگيريد.
در ايـن ميان پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) به (عمر) پيشنهاد فرمود كه به مكه رود و اشـراف قـريـش را از هـدف ايـن سـفـر آگـاه سازد، عمر گفت قريش با من عداوت شديدى دارند، و من از آنها بيمناكم، بهتر اين است كه عثمان به اين كار مبادرت ورزد، (عثمان ) بـه سـوى مكه آمد و چيزى نگذشت كه در ميان مسلمانان شايع شد او را كشته اند، در اينجا پـيـامـبـر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) تـصـمـيـم بـه شـدت عـمـل گـرفـت، و در زير درختى كه در آنجا بود با يارانش تجديد بيعت كرد كه به نام (بـيـعـت رضـوان ) مـعـروف شد، و با آنان عهد بست كه تا آخرين نفس مقاومت كنند، ولى چـيـزى نـگـذشـت كـه عـثـمـان سـالم بـازگـشـت و بـه دنـبـال او قـريـش (سـهـيـل ابـن عـمر) را براى مصالحه خدمت پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) فرستادند، ولى تأكيد كردند كه امسال به هيچ وجه ورود او به مكه ممكن نيست.
بعد از گفتگوهاى زياد پيمان صلحى منعقد شد كه يكى از موادش همين بود كه مسلمانان آن سـال را از عـمـره چـشم بپوشند و سال آينده به مكه بيايند مشروط بر اينكه بيش از سه روز نـمانند و سلاحى جز سلاح مسافر با خود نياورند، و مواد متعدد ديگرى دائر بر امنيت جـانـى و مـالى مـسـلمـانـان كـه از مـديـنـه وارد مـكـه مـى شـونـد و هـمـچـنـيـن 10 سـال مـتـاركـه جـنگ ميان مسلمين و مشركين و آزادى مسلمانان مكه در انجام فرائض مذهبى در آن گنجانيده شد.
ايـن پيمان در حقيقت يك پيمان عدم تعرض همه جانبه بود كه به جنگهاى مداوم و مكرر بين مسلمانان و مشركان موقتا پايان مى داد.
(متن پيمان صلح ) از اين قرار بود كه پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) به على (عليهالسلام
) دستور داد بنويس:
(بـسم الله الرحمن الرحيم ): (سهيل بن عمرو) كه نماينده مشركان بود گفت: من با چنين جملهاى آشنا نيستم، بنويس بسمك اللهم!
پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) فرمود بنويس: بسمك اللهم.
سـپـس فـرمـود: بـنـويـس ايـن چيزى است كه محمد رسول الله (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) با سـهـيـل بـن عـمـرو مـصـالحـه كـرده، (سـهـيـل ) گـفـت: مـا اگـر تـو را (رسول الله ) مى دانستيم با تو جنگ نمى كرديم، تنها اسم خودت، و اسم پدرت را بنويس، پيغمبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) فرمود مانعى ندارد، بنويس: اين چيزى است كه مـحـمـد بـن عـبـد الله بـا سـهـيـل بـن عـمـرو صـلح كـرده كـه ده سال متاركه جنگ شود تا مردم امنيت خود را بازيابند.
عـلاوه بـر ايـن هـر كـس از قـريـش بدون اجازه وليش نزد محمد بيايد (و مسلمان شود) او را بـازگـردانـنـد، و هـر كس از آنها كه با محمد هستند نزد قريش بازگردد بازگرداندن او لازم نيست!.
همه آزادند هر كس مى خواهد در پيمان محمد وارد شود و هر كس ميخواهد در پيمان قريش.
طـرفـيـن مـتـعـهـدنـد كـه نـسـبـت بـه يـكـديـگـر خـيـانـت نـكـنـنـد (و جـان و مال يكديگر را محترم بشمارند).
از ايـن گـذشـتـه مـحـمـد امـسـال بـاز مـى گـردد و وارد مـكـه نـمـى شـود امـا سـال آيـنـده مـا به مدت سه روز از مكه بيرون مى رويم و يارانش بيايند اما بيش از سه روز تـوقـف نـكـنـنـد (و مراسم عمره را انجام دهند و بازگردند) به شرط اينكه جز اسلحه مسافر يعنى شمشير، آن هم در غلاف سلاح ديگرى به همراه نداشته باشند.
بـر ايـن پيمان صلح گروهى از مسلمانان و مشركان گواهى داده، و كاتب عهدنامه على بن ابى طالب بود.
مـرحـوم عـلامـه مـجـلسـى در بـحـار الانـوار بـعـضـى مـوارد ديـگـر نـيـز نقل كرده از جمله اين كه: اسلام در مكه بايد آشكار باشد، و كسى را مجبور در انتخاب مذهب نكنند و اذيت و آزارى به مسلمانان نرسانند.
اين مضمون در تعبير سابق نيز اجمالا وجود داشت.
در ايـنـجـا پـيـامـبـر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) دستور داد شترهاى قربانى را كه به همراه آورده بودند در همانجا قربانى كنند، سرهاى خود را بتراشند و از احرام به در آيند.
امـا ايـن امر براى جمعى از مسلمانان سخت ناگوار بود، چرا كه بيرون آمدن از احرام بدون انـجـام مـنـاسـك عـمره در نظر آنها امكان پذير نبود، ولى پيغمبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) شخصا پيشگام شد، و شتران قربانى را نحر فرمود، و از احرام بيرون آمد، و به مسلمانان تفهيم نمود كه اين استثنائى است در قانون احرام و قربانى كه از سوى خداوند قرار داده شده است.
مـسلمين هنگامى كه چنين ديدند تسليم شدند و دستور پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) دقيقا اجـرا شـد و از هـمـانـجا آهنگ مدينه كردند، اما كوهى از غم و اندوه بر قلب آنها سنگينى مى نـمـود، چرا كه ظاهر قضيه مجموع اين مسافرت يك ناكامى و شكست بود ولى خبر نداشتند كه در پشت داستان صلح حديبيه چه پيروزيهائى براى مسلمانان و آينده اسلام نهفته است، و در هـمـيـن هـنـگـام بـود كـه سـوره فـتـح نازل شد و بشارت فتح عظيمى را به پيامبر گرامى اسلام داد.
پيامدهاى سياسى و اجتماعى و مذهبى صلح حديبيه
يـك مـقـايـسـه اجـمـالى ميان وضع مسلمانان در سال ششم هجرت (هنگام صلح حديبيه ) و دو سـال بـعـد كـه بـا ده هزار سرباز مجهز براى فتح مكه حركت كردند تا به پيمانشكنى مـشركان پاسخ دندانشكنى دهند و سرانجام بدون كمترين برخورد نظامى مكه را گشودند چـرا كـه قـريـش كـمـترين قدرت مقاومت در خود نمى ديدند نشان مى دهد كه بازتاب صلح حديبيه تا چه حد گسترده بود.
بـه طـور خـلاصـه مسلمانان از اين صلح چند امتياز و پيروزى مهم به شرح زير به دست آوردند.
1 - عـمـلا بـه فـريـبـخوردگان مكه نشان دادند كه آنها قصد كشتار ندارند و براى شهر مقدس مكه و خانه خدا احترام فراوان قائلند، همين امر سبب جلب قلوب جمع كثيرى به سوى اسلام شد.
2 - قـريـش بـراى اوليـن بـار اسـلام و مـسـلمـيـن را بـه رسـمـيـت شـنـاخـتـنـد مـطـلبـى كه دليل بر تثبيت موقعيت آنها در جزيره عربستان بود.
3 - بـعـد از صـلح حـديـبيه مسلمانان براحتى مى توانستند همه جا رفت و آمد كنند، و جان و مـالشـان محفوظ بماند، و عملا با مشركان از نزديك تماس پيدا كردند تماسى كه نتيجه اش شناخت بيشتر اسلام از سوى مشركان و جلب توجه آنها به اسلام بود.
4 - بـعـد از صـلح حـديـبيه راه براى نشر اسلام در سراسر جزيره عرب گشوده شده، و آوازه صـلح طـلبى پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) اقوام مختلفى را كه برداشت غلطى از اسـلام و شـخـص پـيـامـبـر (صـلى الله عـليه و آله ) داشتند به تجديد نظر وادار كرد، و امكانات وسيعى از نظر تبليغاتى به دست مسلمانان افتاد.
5 - صـلح حـديـبـيه راه را براى گشودن (خيبر) و بر چيدن اين غده سرطانى يهود كه بالفعل و بالقوه خطر مهمى براى اسلام و مسلمين محسوب مى شد هموار ساخت.
6 - اصـولا وحـشـت قـريـش از درگيرى با سپاه هزار و چهار صد نفرى پيامبر (صلى الله عـليـه و آله ) كـه هـيـچ سـلاح مـهـم جـنگى با خود نداشتند و پذيرفتن شرائط صلح خود عامل مهمى براى تقويت روحيه طرفداران اسلام و شكست مخالفان بود كه تا اين اندازه از مسلمانان حساب بردند.
7 - بـعـد از مـاجـراى حـديـبـيه پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) نامه هاى متعددى به سران كـشـورهـاى بـزرگ ايـران و روم و حـبشه، و پادشاهان بزرگ جهان نوشت، و آنها را به سـوى اسـلام دعـوت كـرد، و اين به خوبى نشان مى دهد كه تا چه حد صلح حديبيه اعتماد بـه نـفـس بـه مسلمين داده بود كه نه تنها در جزيره عرب كه در دنياى بزرگ آن روز راه خود را به پيش مى گشودند.
اكنون به تفسير آيات باز مى گرديم.
از آنـچـه گـفـتـه شـد بـه خـوبى مى توان درك كرد كه صلح حديبيه به راستى فتح و پـيروزى بزرگى براى اسلام و مسلمين بود، و تعجب نيست كه قرآن مجيد از آن به عنوان فتح مبين ياد كند.
از اين گذشته قرائن متعدد ديگرى در دست است كه اين تفسير را تاييد مى كند.
1 - جـمـله (فـتـحـنـا) بـه صـورت فـعـل مـاضـى است نشان مى دهد كه اين امر به هنگام نزول آيات تحقق يافته بود، در حالى كه چيزى جز صلح حديبيه در كار نبود.
2 - زمان نزول اين آيات كه در بالا اشاره شد و آيات ديگر اين سوره كه مدح مؤ منان و ذم منافقان و مشركان در ماجراى حديبيه مى كند مؤ يد ديگرى بر اين معنى است.
آيه 27 اين سوره كه تأكيد بر رؤ ياى صادقانه پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) كرده مـى گـويـد: مـسـلمـا در آيـنده وارد مسجد الحرام در نهايت امنيت خواهيد شد، و به انجام مناسك عـمـره مـى پردازيد شاهد گويائى است بر اينكه اين سوره و محتواى آن بعد از حديبيه و قبل از فتح مكه بوده است.
3 - در روايات متعددى صلح حديبيه به عنوان فتح مبين معرفى شده است از جمله:
در تـفـسـيـر (جـوامـع الجوامع ) آمده است: هنگامى كه پيامبر از حديبيه باز مى گشت (و سـوره فـتـح نـازل شـد) يكى از اصحاب عرض كرد: ما هذا الفتح لقد صددنا عن البيت و صد هدينا: (اين چه فتحى است كه ما را از زيارت خانه خدا باز داشتند و جلوى قربانى ما را گرفتند)؟!
پـيـامـبـر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) فـرمـود: بـئس الكـلام هـذا، بـل هـو اعـظـم الفتوح، قد رضى المشركون ان يدفعوكم عن بلادهم بالراع، و يسئلوكم القـضية، و رغبوا اليكم فى الامان و قد رأوا منكم ما كرهوا!: (بد سخنى گفتى، بلكه ايـن بـزرگـتـريـن پـيروزى ما بود كه مشركان راضى شدند بدون بر خورد خشونت آميز شـمـا را از سـرزمـيـن خود دور كنند، و به شما پيشنهاد صلح دهند، و با آنهمه ناراحتى كه قبلا ديده اند تمايل به ترك تعرض نشان دادند.
سـپـس پـيـامـبـر نـاراحـتـيـهـائى كـه در بـدر و احـزاب تـحـمـل كردند به آنها يادآور شد مسلمانان تصديق كردند كه اين اعظم فتوح بوده است و آنها از روى ناآگاهى قضاوت كردند.
زهـرى كه از رجال معروف تابعين است مى گويد: فتحى عظيمتر از صلح حديبيه صورت نگرفت، چرا كه مشركين با مسلمانان ارتباط يافتند و اسلام در قلوب آنها جايگزين شد و در عرض سه سال گروه عظيمى اسلام آوردند، و جمعيت مسلمانان با آنها فزونى گرفت.
در ايـن احـاديـث بـه گوشه هائى از امتيازاتى كه به بركت صلح حديبيه نصيب مسلمانان گرديد اشاره شده است.
تنها در حديثى از امام على ابن موسى الرضا (عليهمالسلام
) آمده است كه: انا فتحنا بعد از فتح مكه نازل گشت.
ولى از آنـجـا كـه صـلح حـديـبـيـه مـقـدمـه اى بـراى فـتـح مـكـه در دو سال بعد شد توجيه اين حديث مشكل نخواهد بود.
يـا بـه تـعـبـيـر ديـگـر صـلح حـديـبـيـه در كـوتـاه مـدت سـبـب فـتـح خـيـبـر (در سـال هـفـتـم هـجرت ) و فراتر از آن سبب فتح مكه، و نيز پيروزى اسلام در تمام صحنه جهان از نظر نفوذ در قلوب مردم بود.
و بـه ايـن تـرتـيـب مـى توان ميان تفسيرهاى چهارگانه را جمع كرد با اين قيد كه محور اصلى را صلح حديبيه تشكيل مى دهد.