تفسیر نمونه جلد ۲۲

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 30253
دانلود: 3043


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 65 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 30253 / دانلود: 3043
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 22

نویسنده:
فارسی

آيه (7) تا (14) و ترجمه

( و السمأ ذات الحبك ) (7)( انكم لفى قول مختلف ) (8)( يؤ فك عنه من أفك ) (9)( قتل الخراصون ) (10)( الذين هم فى غمرة ساهون ) (11)( يسئلون ايان يوم الدين ) (12)( يوم هم على النار يفتنون ) (13)( ذوقوا فتنتكم هذا الذى كنتم به تستعجلون ) (14)

ترجمه:

7 - قسم به آسمان كه داراى چين و شكنهاى زيباست!

8 - كه شما در گفتارى مختلف و گوناگون هستيد.

9 - كـسـانـى از ايـمـان بـه آن (روز جـزا) مـنـحـرف مـى شـونـد كـه از قبول حق سر باز مى زنند.

10 - كشته شوند دروغگويان (و مرگ بر آنها!).

11 - همانها كه در جهل و غفلت فرو رفته اند.

12 - و پيوسته سؤ ال مى كنند روز جزا چه موقع است؟!

13 - (آرى ) همان روزى است كه آنها را بر آتش مى سوزانند!

14 - بچشيد عذاب خود را، اين همان چيزى است كه درباره آن عجله داشتيد!

تفسير:

سوگند به آسمان و چين و شكنهاى زيبايش!

ايـن آيـات نـيـز همچون آيات گذشته با سوگند شروع مى شود، و از اختلافات كافران پـيـرامـون قـيامت و رستاخيز، و مسائل مختلف ديگر از جمله شخص پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و مسأله توحيد سخن مى گويد.

نـخـسـت مى فرمايد: (سوگند به آسمان كه داراى چين و شكنهاى زيبا است )( و السمأ ذات الحبك ) .

بـراى (حـبـك ) (بر وزن كتب ) جمع (حباك ) (بر وزن كتاب ) در لغت معانى بسيارى گفته شده، از جمله: راهها و چين و شكنهائى كه بر اثر بادها روى رملهاى بيابان، و يا صفحه آب، و يا ابرهاى آسمان پيدا مى شود.

به موهاى (مجعد) نيز (حبك ) گفته مى شود.

گاه (حبك ) را به معنى زيبائى و زينت تفسير كرده اند.

و همچنين به معنى شكل موزون و مرتب.

و ريشه اصلى آن كه (حبك ) (بر وزن كبك ) است به معنى بستن و محكم كردن است.

بـه نـظـر مـى رسـد كـه هـمـه ايـن مـعـانى به يك معنى باز مى گردد، و آن چين و شكنهاى زيبائى است كه در ميان امواج، ابرهاى آسمان، رملهاى بيابان و موهاى سر پيدا مى شود.

و امـا تـطـبـيـق ايـن مـعـنـى بـر آسـمـان يـا بـه خـاطـر اشكال مختلف توده هاى ستارگان

و صـورتـهـاى فـلكـى (مـجـمـوعـه هـائى از سـتـارگـان ثـابـت را كـه شكل خاصى به خود گرفته صورت فلكى مى نامند).

يـا بـه خاطر موجهاى جالبى است كه در ابرهاى آسمانى پيدا مى شود، و گاه به قدرى زيبا است كه مدتها چشمهاى انسان را متوجه خود مى سازد.

و يـا تـوده هاى عظيم كهكشانها است كه همچون پيچ و خمهاى موهاى مجعد بر صفحه آسمان ظاهر مى شود، مخصوصا عكسهاى جالبى كه دانشمندان وسيله تلسكوپها از اين كهكشانها برداشته اند، كاملا موهاى مجعد و پيچيده را تداعى مى كند.

بنابراين معنى، قرآن به آسمان و اين كهكشانهاى عظيم كه در آن روز چشم تيزبين علم و دانش بشر هنوز به آن نيفتاده بود سوگند ياد مى كند.

بـا تـوجـه بـه ايـنكه اين معانى منافاتى با هم ندارند ممكن است همه آنها در اين سوگند جـمـع بـاشـنـد در آيه 17 سوره مؤ منون نيز مى خوانيم( و لقد خلقنا فوقكم سبع طرائق ) : (مـا بـر فـراز شما هفت راه آفريديم ) كه اشاره به تنوع و كثرت آسمانها و كرات و كهكشانها و عوالم مختلف است.

ايـن نـكـتـه نـيز قابل توجه است كه ريشه اصلى (حبك ) مى تواند اشاره به استحكام آسـمانها و پيوند محكم كرات با يكديگر مانند سيارات منظومه شمسى با قرص خورشيد بوده باشد.

آيه بعد به جواب قسم يعنى مطلبى كه به خاطر آن سوگند ياد شده است پرداخته، مى افـزايـد: (هـمـه شـمـا در گـفـتـارى مـخـتـلف و گـونـاگـون هـسـتـيـد)( انـكـم لفـى قول مختلف ) .

پـيـوسـتـه ضـد و نـقـيـض مـى گـوئيـد، و هـمـيـن تـنـاقـض گـوئى دليل بر بى پايه بودن سخنان شما است.

در مـورد مـعـاد، گـاه مـى گـوئيـد: مـا اصـلا باور نمى كنيم كه استخوانهاى پوسيده زنده شوند.

و گاه مى گوئيد ما در اين باره شك و ترديد داريم.

و گـاه مـى افـزائيـد پـدران و نـيـاكـان ما را بياوريد تا گواهى دهند بعد از مرگ قيامت و رستاخيزى در كار است تا قبول كنيم!.

و در مـورد پـيـامـبـر اسـلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) گـاه مـى گوئيد ديوانه است، گاه شـاعـرش مـى خوانيد، گاه ساحرش مى ناميد، گاهى مى گوئيد معلم و استادى دارد كه اين سخنان را به او تعليم مى دهد.

هـمچنين در مورد قرآن گاه آن را (اساطيرالاولين ) (افسانه ها و خرافات پيشينيان ) مى ناميد گاهى شعرش مى خوانيد، و گاه سحر، و گاه دروغ!

سـوگـنـد بـه چـيـن و شكنهاى آسمانها كه سخنان شما پر از تناقض و پيچ و خم است! و اگـر پايه و مايه اى داشتيد لااقل روى يك مطلب مى ايستاديد و هر روز به سراغ مطلبى نمى رفتيد.

ايـن تـعـبـيـر در حـقـيـقت استدلالى است بر بطلان ادعاهاى مخالفان در مورد توحيد و معاد و پـيـامـبـر و قـرآن (هـر چـند تكيه اصلى اين آيات به قرينه آياتى كه بعدا مى آيد روى مسأله معاد است ).

و مـى دانـيـم هـمـواره بـراى كـشـف دروغ مـدعـيـان كـاذب چـه در مسائل قضائى و چه در مسائل ديگر به سخنان ضد و نقيض آنها استناد مى شود، قرآن نيز درست بر اين مطلب تكيه مى كند.

در آيـه بـعـد عـلت ايـن انـحـراف از حق را بيان كرده، مى فرمايد: (كسانى از ايمان به قـيـامـت مـنـحـرف مـى شـونـد كـه از قـبول دلائل حق، و تسليم در برابر منطق سر باز مى زنند)، و گرنه دلائل زندگى بعد از مرگ آشكار است( يؤ فك عنه من افك ) .

بـايـد تـوجه داشت كه تعبير آيه كلى و سربسته است كه ترجمه تحت اللفظى آن چنين مى شود: (بازگردانده مى شوند از آن آنها كه بازگردانده شده اند).

زيـرا (افـك ) در اصـل بـه معنى منصرف ساختن و بازگرداندن از چيزى است، لذا به دروغ كـه جـنـبـه انـحرافى دارد (افك ) گفته مى شود، همانگونه كه بادهاى مختلف را (مؤ تفكات ) مى گويند.

ولى بـا توجه به اينكه در آيات قبل سخن از رستاخيز در ميان بوده معلوم است كه منظور اصلى انحراف از اين عقيده است، و نيز از آنجا كه در آيه گذشته سخن از گفتگوهاى ضد و نـقـيـض كافران در ميان بود معلوم مى شود كه منظور در اينجا كسانى است كه از منطق و دليل روشن منحرف مى شوند.

بـنـابـراين مجموع آيه چنين معنى مى دهد: كسانى از ايمان به معاد منحرف مى شوند كه از مسير دليل عقل و منطق حق طلبى منحرف گشته اند.

البته مانعى ندارد كه منظور انحراف از قبول هر گونه حق اعم از قرآن و توحيد و نبوت پيامبر و معاد (و از جمله مسأله ولايت امامان معصوم كه در بعضى از روايات وارد شده است ) بـوده بـاشـد، امـا بـه هـر حـال مـسـأله قـيـامـت كـه مـوضـوع اصـلى اسـت مـسـلمـا در آن داخل است.

در آيـه بعد دروغگويان و دروغپردازان را شديدا مورد مذمت و تهديد قرار داده، مى گويد: (كـشـتـه شـونـد دروغـگـويـان و مـرگ بـر آنـهـا)!( قتل الخراصون ) .

(خـراص ) از مـاده (خـرص ) (بـر وزن درس ) در اصـل بـه مـعـنـى هـر سخنى است كه از روى گمان و تخمين گفته شود، و از آنجا كه چنين سخنانى غالبا دروغ از آب در مى آيد اين واژه به معنى دروغ نيز به كار رفته است. به اين ترتيب (خراصون ) كسانى هستند كه حرفهاى بى پايه و بى سر و ته مى زنند و مـنـظور در اينجا - به قرينه آيات بعد - آنهائى هستند كه درباره قيامت با سخنان بى پايه و دور از منطق قضاوت كنند.

ولى بـه هـر صـورت ايـن جمله به صورت نفرين است بر آنها، نفرينى كه نشان مى دهد آنها موجوداتى هستند شايسته مرگ و نابودى و آنچنانند كه (عدمشان به ز وجود).

بـعـضـى نيز (قتل ) را در اينجا به معنى لعن و طرد و محروميت از رحمت خدا تفسير كرده اند.

و از ايـنـجـا مـى تـوان ايـن حـكم كلى را نيز استفاده كرد كه اصولا قضاوتهائى كه مدرك روشـنـى نـدارد و بـر پـايـه حدس و تخمين و گمانهاى بى اساس است كارى است گمراه كننده و مستحق نفرين و عذاب.

سپس به معرفى اين خراصون دروغگو پرداخته، مى افزايد: (آنها كسانى هستند كه در جهل و غفلت و بيخبرى فرو رفته اند)( الذين هم فى غمرة ساهون ) .

(غـمـرة ) در اصل به معنى آب فراوانى است كه محلى را بپوشاند، سپس به جهالت و نادانى عميقى كه كسى را فرا گيرد اطلاق شده است.

(سـاهـون ) از مـاده (سـهـو) به معنى هرگونه غفلت است، بعضى گفته اند نخستين مرتبه جهل (سهو و اشتباه ) است، سپس (غفلت )، و بعد از آن (غمره ) مى باشد.

بنابراين آنها از مرحله سهو شروع مى كنند، بعد به غفلت و بيخبرى مى انـجـامـد، و در ادامـه راه بـه طـور كـامـل در (جهل ) فرو مى روند، و جمع ميان اين دو تعبير - سهو و غمره - در آيه فوق ممكن است اشاره به آغاز و انجام اين حركت باشد.

بـه ايـن تـرتـيـب مـنـظـور از خـراصـون كـسـانـى اسـت كـه غـرق جـهـل و نـادانى خويشند، و براى فرار از زير بار حق هر روز بهانه و سخن بى اساسى را عنوان مى كنند. و لذا (پـيـوسـتـه سـؤ ال مـى كنند روز جزا چه وقت است و قيامت كى خواهد آمد)( يسئلون ايان يوم الدين ) .

تـعـبـيـر بـه يـسـئلون بـه صـورت (فـعـل مـضـارع ) دليـل بـر ايـن اسـت كـه ايـن سؤ ال را مرتب مطرح مى كنند، در حالى كه اصولا بايد وقت قـيـام قـيـامـت مـخـفـى و مـكـتـوم بـاشـد، تـا هـر كـس در هـر زمـان احتمال وقوع آن را بدهد، و اثر تربيتى ايمان به قيامت كه خودسازى و آمادگى مداوم است حاصل گردد. ايـن سـخـن بـه آن مـى مـانـد كـه بـيـمـارى از طـبـيـب مـرتـبـا سـؤ ال كـنـد پـايـان عـمـر مـن چـه روزى خـواهـد بـود؟ هـر كـس ايـن سـؤ ال را بـى اسـاس ‍ مـى دانـد، و مـى گـويـد مهم اين است كه بدانى مرگ حق است تا خود را درمان كنى مبادا گرفتار (مرگ زودرس ) شوى. ولى آنـهـا هـدفـى جـز اسـتـهـزأ يـا بـهانه جوئى نداشتند نه اينكه راستى مى خواستند تاريخ قيام قيامت را پيدا كنند.

ولى بـا ايـن حـال قرآن به آنها پاسخ كوبنده اى داده، مى گويد: (قيامت آن روزى است كه آنها را بر آتش مى سوزانند)!( يوم هم على النار يفتنون ) .

و بـه آنـها گفته مى شود: (بچشيد عذاب خود را، اين همان چيزى است كه در مورد آن عجله داشتيد)( ذوقوا فتنتكم هذا الذى كنتم به تستعجلون ) .

(فـتـنـه ) در اصـل بـه مـعـنـى قرار دادن طلا در كوره است، تا طلاى خوب و خالص از نـاخـالص شـنـاخـتـه شـود، و بـه هـمـيـن مـنـاسـبـت بـه مـعـنـى هـر گـونـه آزمايش و امتحان استعمال مى شود، و به معنى (دخول انسان در آتش ) نيز آمده است، و گاه به معنى بلا و عذاب و ناراحتى چنانكه آيه مورد بحث نيز اشاره به همين معنى است.

آيه (15) تا (19) و ترجمه

( ان المتقين فى جنت و عيون ) (15)( اخذين ما اتئهم ربهم انهم كانوا قبل ذلك محسنين ) (16)( كانوا قليلا من اليل ما يهجعون ) (17)( و بالا سحار هم يستغفرون ) (18)( و فى أموالهم حق للسائل و المحروم ) (19)

ترجمه:

15 - پرهيزگاران در باغهاى بهشت و در ميان چشمه ها قرار دارند.

16 - و آنـچـه پروردگارشان به آنها مرحمت كرده دريافت مى دارند زيرا آنها پيش از آن (در سراى دنيا) از نيكوكاران بودند.

17 - آنها كمى از شبها را ميخوابيدند.

18 - و در سحرگاهان استغفار مى كردند.

19 - و در اموال آنها حقى براى سائل و محروم بود.

تفسير:

پاداش سحرخيزان نيكوكار

در تـعـقـيـب آيـات گـذشـتـه كـه سـخـن از دروغـگـويـان جـاهـل و مـنـكـران قـيـامـت و رسـتـاخيز و عذاب آنها در ميان بود، در آيات مورد بحث از مؤ منان پرهيزگار

و اوصـاف و پـاداش آنـهـا سـخـن مـى گـويد، تا در مقايسه با يكديگر - آنچنان كه روش قرآن است - حقائق روشنتر شود.

مـى فرمايد: (پرهيزگاران در باغهاى بهشت و در ميان چشمه ها قرار دارند)( ان المتقين فى جنات و عيون ) .

درست است كه باغ طبيعتا داراى نهرهاى آب است، اما لطفش در اين است كه چشمه ها از درون خـود بـاغ بـجوشد، و درختان را دائما مشروب كند، اين امتيازى است كه باغهاى بهشت دارد، نه يك نوع چشمه كه انواع مختلفى از چشمه ها در آن موجود است.

سپس به نعمتهاى ديگر بهشتى اشاره كرده و به صورت سربسته مى گويد: (آنچه را كه پروردگارشان به آنها مرحمت كرده دريافت مى دارند)( آخذين ما آتاهم ربهم ) .

يعنى آنها با نهايت ميل و اشتياق و كمال رضا و رغبت و خشنودى اين مواهب الهى را پذيرا مى شوند.

و در دنبال آيه مى افزايد اين پاداشهاى عظيم بى جهت نيست، (آنها پيش از آن در سراى دنيا از نيكوكاران بودند)( انهم كانوا قبل ذلك محسنين ) .

احـسـان و نـيـكـوكـارى كـه در ايـنـجـا آمـده مـعـنـى وسـيـعـتـرى دارد كـه هـم اطـاعـت خـدا را شامل مى شود و هم انواع نيكيها به خلق خدا.

آيـات بـعـد بـه تـوضـيـح چـگـونگى نيكوكار بودن آنها پرداخته، سه وصف را از ميان اوصاف آنها بيان مى كند.

نـخـسـت ايـنـكـه: (آنـهـا كـمـى از شـبـهـا را مـى خـوابـيـدنـد)( كـانـوا قـليـلا مـن الليل ما يهجعون ) .

(يهجعون ) از ماده (هجوع ) به معنى خواب شبانه است.

بـعـضـى گـفـتـه اند منظور اين است كه آنها اكثر شب را بيدار بودند و كمى از شب را مى خوابيدند، و به اصطلاح همواره شب زنده دار بودند.

ولى از آنجا كه اين حكم به صورت يك دستور عمومى براى پرهيزگاران و محسنين بعيد بـه نـظـر مـى رسـد اين تفسير مناسب نيست، بلكه منظور اين است كه آنها كمتر اتفاق مى افـتـاد تـمـام شـب را بـخـوابـنـد، و بـه تـعـبـيـر ديـگـر (ليل ) (شب ) به صورت جنس ‍ و عموم در نظر گرفته شده.

بنابراين همه شب بخشى را بيدار بودند و به عبادت و نماز شب مى پرداختند و شبهائى را كه تماما در خواب باشند و عبادت شبانه از آنها به كلى فوت شود كم بوده است.

ايـن تـفـسـيـر در حـديـثـى از امـام صـادق (عليه‌السلام ) نـيـز نقل شده است.

براى اين آيه تفسيرهاى ديگرى ذكر كرده اند كه چون بعيد بود از بيان آن خوددارى شد.

دومين وصف آنها را چنين بيان مى كند: (آنها پيوسته در سحرگاهان استغفار مى كردند)( و بالاسحار هم يستغفرون ) .

در آخـر شـب كـه چـشـم غـافـلان در خـواب اسـت، و مـحـيـط از هـر نـظـر آرام، قـال و غـوغـاى زنـدگـى مـادى فـرونـشـسـتـه، و عـوامـلى كـه فـكـر انـسـان را بـه خـود مـشغول دارد خاموش است برميخيزند، و به درگاه خدا مى روند، در پيشگاه معبود به راز و نياز مى پردازند، نماز مى خوانند، و مخصوصا از گناهان خود استغفار مى كنند.

بـسـيـارى مـعـتـقدند كه منظور از استغفار در اينجا همان (نماز شب ) است، از اين جهت كه قنوت نماز وتر مشتمل بر استغفار است.

(اسـحـار) جـمـع (سـحـر) (بـر وزن بـشـر) در اصـل بـه معنى (پوشيده و پنهان ) بودن است، و چون در ساعات آخر شب پوشيدگى خاصى بر همه چيز حاكم است سحر ناميده شده.

واژه (سـحـر) (بـر وزن شـعـر) نـيـز بـه چـيـزى گـفـته مى شود كه چهره حقائق را مى پوشاند و يا اسرار آن از ديگران پوشيده است.

در روايتى در تفسير در المنثور آمده است كه پيغمبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فـرمـود: ان آخـر الليـل فـى التـهـجـد احـب الى مـن اوله، لان الله يقول و بالاسحار هم يـسـتـغـفـرون: (آخـر شـب بـراى تهجد (نماز شب ) نزد من محبوبتر است از آغاز آن، زيرا خداوند مى فرمايد: پرهيزگاران در سحرگاهان استغفار مى كنند).

و در حـديـث ديـگـرى از امـام صـادق (عليه‌السلام ) مى خوانيم: كانوا يستغفرون الله فى الوتـر سـبـعـيـن مـرة فى السحر: (نيكوكاران بهشتى در نماز وتر به هنگام سحر هفتاد مرتبه از خدا طلب آمرزش مى كردند).

سـپـس بـه سـومـيـن وصـف پـرهـيـزگـاران بـهـشـتـى اشـاره كـرده، مـى افـزايـد: در امـوال آنـهـا حـقـى بـراى سـائل و مـحـروم بـود( و فـى امـوالهـم حـق للسائل و المحروم ) .

تـعـبـيـر بـه (حـق ) در ايـنجا يا به خاطر اين است كه خداوند بر آنها لازم شمرده است (مانند زكات و خمس و سائر حقوق واجب شرعى ) و يا آنها خود بر خويشتن الزام كرده اند و تـعـهـد نـمـوده انـد، و در ايـنـصـورت غـيـر حـقـوق واجـب را نـيـز شامل مى گردد.

بـعـضـى مـعـتـقـدنـد ايـن آيـه تـنـهـا نـاظـر بـه قـسـم دوم اسـت، و حـقـوق واجـب را شامل نمى شود، زيرا حقوق واجب در اموال همه مردم است، اعم از پرهيزگاران و غير آنها، و حـتـى كفار، بنابراين وقتى مى گويد: در اموال آنها چنين حقى است يعنى علاوه بر واجبات آنها بر خود لازم مى دانند كه در راه خدا از اموال خويش به سائلان و محرومان انفاق كنند، ولى ميتوان گفت كه فرق نيكوكاران با ديگران آن است كه آنها اين حقوق را ادا مى كنند در حالى كه ديگران مقيد به آن نيستند.

ايـن تـفسير نيز گفته شده كه تعبير به (سائل ) در مورد حقوق واجب است، چرا كه حق سئوال و مطالبه دارد، و تعبير به (محروم ) در حقوق مستحب است كه حق مطالبه در آن نيست.

(فاضل مقداد) در (كنز العرفان ) تصريح مى كند كه منظور از (حق معلوم ) حقى است كه خود آنها در اموالشان قرار مى دهند، و خويشتن را موظف به آن مى دانند.

نـظير اين معنى در سوره معارج آيه 24 و 25 آمده است مى فرمايد:( و الذين فى اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم ) .

و بـا تـوجـه بـه ايـنـكـه حـكـم وجـوب زكـات در مـديـنـه نازل شد، و آيات اين سوره همگى مكى است نظر اخير تاييد مى شود.

در رواياتى كه از منابع اهل بيت (عليهم‌السلام ) رسيده نيز تأكيد شده كه منظور از حق معلوم چيزى غير از زكات واجب است.

در حـديـثـى از امـام صـادق (عليه‌السلام ) مـى خـوانـيـم: لكـن الله عـز و جـل فـرض فـى امـوال الاغـنـيـأ حـقـوقـا غـيـر الزكـاة، فـقـال عـز و جـل: و الذيـن فـى امـوالهـم حـق مـعـلوم للسـائل، فـالحـق المـعـلوم غـيـر الزكـاة، و هـو شـى ء يـفـرضـه الرجـل عـلى نـفـسـه فـى مـاله... ان شـأ فـى كـل يـوم و ان شـأ فـى كـل جـمـعـة و ان شـأ فـى كـل شـهـر...: (ولى خـداونـد مـتـعال در اموال ثروتمندان حقوقى غير از زكات قرار داده، از جمله اينكه فرموده است: در امـوال آنـهـا حـق مـعـلومى براى سائل و محروم است، بنابراين (حق معلوم ) غير از زكات است، و آن چيزى است كه انسان شخصا بر خود لازم مى كند كه از مالش بپردازد... براى هر روز، و يا اگر بخواهد در هر جمعه و يا در هر ماه...).

در اين زمينه احاديث متعدد ديگرى با تعبيرات مختلف از امام على بن الحسين (عليهم‌السلام ) و امـام بـاقـر (عليه‌السلام م ) و امـام صـادق (عليه‌السلام ) نقل شده است.

و به اين ترتيب تفسير آيه روشن است.

در ايـنـكـه مـيـان (سـائل ) و (مـحـروم ) چـه تـفـاوتـى اسـت؟ جـمـعـى گـفـتـه انـد: سائل كسى است كه از مردم تقاضاى كمك مى كند، ولى (محروم ) شخص آبرومندى است كـه بـراى مـعـيـشـت خود نهايت تلاش و كوشش را به خرج مى دهد اما دستش به جائى نمى رسـد و كـسـب و كـار و زنـدگـيـش بـهـم پـيـچـيـده اسـت و بـا ايـن حال خويشتندارى كرده، از كسى تقاضاى كمك نمى كند.

ايـن هـمـان كـسى است كه از او تعبير به (محارف ) مى شود، زيرا در تفسير محارف در كـتـب لغـت و روايـات اسـلامى آمده است (او كسى است كه هر قدر تلاش مى كند درآمدى به دست نمى آورد گوئى راههاى زندگى به روى او بسته شده است ).

به هر حال اين تعبير اشاره به اين نكته است كه هرگز منتظر ننشينيد نيازمندان نزد شما آيـند و تقاضاى كمك كنند، بر شما است كه جستجو كنيد و افراد آبرومند محروم را كه به گفته قرآن (بقره - 273)( يحسبهم الجاهل اغنيأ من التعفف ) : (افراد بيخبر آنها را از شدت خـويـشـتـنـدارى غـنـى مـى پندارند) پيدا كنيد، و به آنها كمك نموده، گره مشكلاتشان را بگشائيد و آبرويشان را حفظ نمائيد، و اين دستور مهمى است كه براى حفظ حيثيت مسلمانان محروم بسيار مهم است.

البـتـه ايـن افراد را (به گفته قرآن در همان آيه بقره ) مى توان از چهره هايشان شناخت تعرفهم بسيماهم.

آرى گرچه خاموشند ولى در عمق چهره آنها نشانه هاى رنجهاى جانكاه درونى براى افراد آگاه آشكار است، و رنگ رخساره آنها از سر درونشان خبر مى دهد.

نكته ها:

1 - توجه به (خدا) و (خلق خدا)

آنـچـه از اوصـاف بـراى (مـتـقـيـن ) و (محسنين ) در اين آيات آمده در حقيقت در دو بخش خـلاصـه مـى شـود تـوجه به خالق آنهم در ساعاتى كه از هر نظر آمادگى براى راز و نـيـاز بـا او و حـضـور قـلب فـراهـم اسـت، و عـوامـل اشتغال فكر و انصراف ذهن به حداقل مى رسد، يعنى در اواخر شب.

و ديـگـر توجه به نيازهاى نيازمندان اعم از آنها كه نياز خود را ظاهر مى كنند يا مكتوم مى دارند.

ايـن هـمـان مـطـلبـى اسـت كه در آيات قرآن كرارا به آن توصيه شده است، و آياتى كه (صـلاة ) و (زكـات ) را پشت سر هم مى شمرد و روى هر دو تكيه مى كند اشاره به هـمـيـن مـسـأله اسـت، چـرا كـه (صـلاة ) بارزترين مظهر پيوند با خالق است و زكات روشنترين راه پيوند با خلق خدا.

2 - شب خيز كه عاشقان به شب راز كنند!

بـا ايـنكه نماز شب از نمازهاى نافله و مستحب است، ولى كرارا در قرآن مجيد به آن اشاره شـده، و ايـن نـشـانـه اهـمـيـت فـوق العـاده آن مـى بـاشـد، تـا آنـجـا كـه قرآن آن را وسيله وصـول بـه (مـقام محمود) (سوره اسرأ - 79) و مايه روشنى چشم (چنانكه در آيه 17 سوره الم سجده آمده ) شمرده است.

در روايات اسلامى نيز فوق العاده روى اين راز و نياز شبانه و بيدارى در سحرگاهان تكيه شده است:

در يـكـجـا پـيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آن را كفاره گناهان مى شمرد و مى فرمايد: يا عـلى ثـلاث كـفـارات، مـنـهـا التـهـجـد بـالليل و الناس نيام: (سه چيز است كه كفاره گناهان است يكى از آنها تهجد در شب است در حالى كه مردم در خوابند).

در حـديـث ديـگـرى از رسـول خـدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمده است: (اشراف امتى حملة القرآن و اصحاب الليل شريفان امت من حاملان قرآنند و اصحاب عبادتهاى شبانه ).

و بـاز در حـديث ديگرى در وصاياى آن حضرت به على (عليه‌السلام ) آمده است كه چهار مرتبه تكرار فرمود: عليك بصلوة الليل: (نماز شب را هرگز ترك مكن ).

و از امـام صـادق (عليه‌السلام ) در تـفـسـيـر آيـه مـورد بـحـث( كـانـوا قـليـلا مـن الليـل مـا يـهـجـعـون ) چنين نقل شده: كانوا اقل الليالى تفوتهم لا يقومون فيها: (كمتر شبى بر آنها مى گذشت كه بيدار نشوند و عبادت نكنند).

بـاز در حديث ديگرى آمده كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: الركعتان فى جوف الليـل احـب الى مـن الدنـيـا و مـا فـيـهـا: (دو ركـعـت نـمـاز در دل شب از دنيا و آنچه در آن است نزد من محبوبتر است )!.

و نـيز در حديثى مى خوانيم كه امام صادق (عليه‌السلام ) به (سليمان ديلمى ) (يكى از يـارانـش ) فـرمـود: لا تـدع قـيـام الليـل فـان المـغـبـون مـن حـرم قـيـام الليل: (قيام شب را براى عبادت فراموش مكن، مغبون است كسى كه از قيام شبانه محروم گردد).

البـتـه روايـات در ايـن زمـينه بسيار است و تعبيرات فوق العاده جالبى در آنها ديده مى شود، مخصوصا نماز شب به عنوان يك وسيله مؤ ثر براى آمرزش گناهان، بيدارى فكر و انـديشه، روشنائى دل، و جلب رزق و روزى فراوان و تندرستى معرفى شده است كه اگر جمع آورى شود كتاب مستقلى خواهد شد.

در اين زمينه در جلد 12 صفحه 227 (ذيل آيه 79 سوره اسرأ) و در جلد 17 صفحه 154 (ذيل آيه 17 سوره الم سجده ) بحثهاى ديگرى آورده ايم.

3 - حق سائل و محروم

قـابـل تـوجـه ايـنـكـه در آيـات فـوق خـوانـديـم هـمـيـشـه در امـوال نـيـكـوكـاران حقى براى سائل و محروم است، اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كه آنها خودشان را در برابر نيازمندان و محرومان مديون ميبينند، و آنان را طلبكار و صاحب حق مى شمرند، حقى كه به هر حال بايد پرداخته شود، و هيچگونه منتى در پرداختن آن نيست، درست مانند طلبهاى سائر طلبكاران.

و چـنـانـكـه گـفـتـيـم قـرائن مـخـتلفى نشان مى دهد كه اين تعبير مربوط به زكات واجب و امثال آن نيست، بلكه ناظر به انفاقهاى مستحبى مى باشد كه پرهيزگاران آن را دين خود مى شمرند.