آيه (20) تا (23) و ترجمه
(
و فى الا رض أيات للموقنين
)
(20)(
و فى أنفسكم أفلا تبصرون
)
(21)(
و فى السمأ رزقكم و ما توعدون
)
(22)(
فو رب السمأ و الارض إنه لحق مثل ما أنكم تنطقون
)
(23)
ترجمه:
20 - و در زمين آياتى براى طالبان يقين است.
21 - و در وجود خود شما (نيز آياتى است ) آيا نمى بينيد؟!
22 - روزى شما در آسمان است و آنچه به شما وعده داده مى شود.
23 - سـوگند به پروردگار آسمان و زمين كه اين مطلب حق است همانگونه كه شما سخن مى گوئيد!
تفسير:
نشانه هاى خدا در وجود شما است آيا نمى بينيد؟
در تعقيب آيات پيشين كه پيرامون مسأله معاد و صفات دوزخيان و بهشتيان سخن مى گفت در آيـات مـورد بـحـث، سخن از نشانه هاى خدا در زمين و در وجود خود انسان است، تا از يكسو بـه مـسـأله تـوحيد و شناخت خدا و صفات او كه مبدء حركت به سوى همه خيرات است آشنا شوند، و از سوى ديگر به قدرت بر مسأله معاد و زندگى پس از مرگ، چرا كه خالق حيات در روى زمين و اينهمه عجائب و شگفتيها قادر بر تجديد حيات نيز مى باشد.
نـخـسـت مـى فـرمـايـد: (در زمـيـن نـشـانـه هـاى مـهـمـى اسـت بـراى آنـهـا كـه اهل يقينند و طالب حقند)(
و فى الارض آيات للموقنين
)
.
بـه راستى نشانه هاى حق و قدرت بى پايان و علم و حكمت نامحدود خدا در همين كره خاكى آن قدر فراوان است كه عمر هيچ انسانى كافى براى شناخت همه آنها نيست.
حـجـم زمـيـن، فـاصله آن با خورشيد، حركت آن به دور خود، و حركت آن به دور آفتاب، و نـيـروى جـاذبـه و دافـعـه اى كـه از آن حـجـم، و ايـن حـركـت بـه وجـود مـى آيـد، و كـامـلا متعادل و معادل يكديگر است و هماهنگى تمام اينها با هم تا شرايط حيات را بر صفحه زمين فراهم سازد، همه از آيات بزرگ خدا است.
در حـالى كـه اگـر يـكـى از اين حركات و رابطه ها و ويژگيها كمترين تغييرى پيدا كند شرائط حيات و زندگى بر صفحه زمين بر هم مى خورد، و موازنه ها به هم مى ريزد.
مـوادى كـه زمـيـن را تـشـكـيـل داده، و مـنابع مختلفى كه در سطح و زير زمين براى حيات و زندگى آماده شده، هر يك نشانه اى از نشانه هاى او است.
كـوهـهـا و دشـتـهـا، دره و جـنـگلها، رودها و چشمه ها كه هر كدام نقش مؤ ثرى در ادامه حيات و هماهنگ ساختن شرائط آن دارد نشانه هاى ديگرى است.
صـدهـا هـزار نـوع از گـيـاهـان و حـشـرات و حـيـوانـات (آرى صـدها هزار نوع ) هر كدام با ويـژگـيـهـا و عـجـائبـش كـه بـه هـنـگـام مـطـالعـه كـتـابـهـاى زمينشناسى و گياهشناسى و حـيـوانشناسى انسان را در حيرت فرو ميبرد آيات ديگرى است. در گوشه و كنار اين كره خـاكـى اسـرار جـالبـى اسـت كه شايد كمتر كسى به آن توجه مى كند ولى نظر كنجكاو دانشمندان از آن پرده برداشته و عظمت آفريدگار را آشكار ساخته است.
بد نيست در اينجا به گوشه اى از سخنان يكى از دانشمندان معروف جهان كه در اين زمينه مطالعات زيادى دارد گوش فرا دهيم:
(كـرسـى مـوريـسـيـن ) مـى گـويـد: (در تـنـظـيـم عوامل طبيعى منتهاى دقت و ريزهكارى به كار رفته است، مثلا اگر قشر خارجى كره زمين ده پـا ضـخـيمتر از آنچه هست مى بود اكسيژن - يعنى ماده اصلى حيات - وجود پيدا نمى كرد، يـا هـر گاه عمق درياها چند پا بيشتر از عمق فعلى بود آن وقت كليه اكسيژن و كربن زمين جذب مى شد و ديگر امكان هيچگونه زندگى نباتى و يا حيوانى در سطح خاك باقى نمى ماند).
در جاى ديگر درباره قشر هوائى كه اطراف زمين را فراگرفته مى گويد: (اگر هواى اطـراف زمـين اندكى از آنچه هست رقيقتر مى بود، شهابهاى ثاقب كه هر روز به مقدار چند مـيـليـون عدد به سوى زمين جذب مى شوند و در همان فضاى خارج زمين (بر اثر برخورد به قشر هوا) منفجر و نابود مى شوند دائما به سطح زمين مى رسيدند و هر گوشه اى از آن را مورد اصابت قرار مى دادند!
و يـا اگـر سـرعـت حركت شهابها از آنچه هست كمتر ميبود (هرگز بر اثر برخورد با هوا منفجر نمى شدند) همه آنها به سطح زمين ميريختند و نتيجه خرابكارى آنها معلوم بود).
و در جـاى ديـگـر مى گويد: (تنها بيست و يك درصد از هواى اطراف زمين اكسيژن است... اگـر مـقـدار اكـسيژن موجود در هوا به جاى بيست و يك درصد پنجاه درصد، بود تمام مواد سـوخـتـنـى ايـن عـالم محترق مى شد، و اگر جرقه اى به درختى در جنگلى مى رسيد، تمام جنگل به طور كامل مى سوخت )!
غـلظـت هـواى مـحيط زمين به اندازه اى است كه اشعه كيهانى را تا ميزانى كه براى رشد و نمو نباتات لازم است به طرف زمين عبور مى دهد، و كليه ميكربهاى مضر را در همان فضا معدوم مى سازد، و ويتامين هاى مفيد را ايجاد مى نمايد.
يا وجود بخارهاى مختلفى كه در طى قرون متمادى از اعماق زمين برآمده و در هوا منتشر شده اسـت و غـالب آنـهـا هـم گـازهاى سمى هستند، معهذا هواى محيط زمين آلودگى پيدا نكرده، و هميشه به همان حالت متعادل كه براى ادامه حيات انسانى مناسب باشد باقى مانده است.
دسـتـگـاه عـظـيـمـى كـه ايـن مـوازنـه عـجـيـب را ايـجـاد مـى نـمـايـد و تـعـادل را حـفـظ مـى كـنـد هـمـان دريـا و اقـيـانوس است كه مواد حياتى و غذائى و باران و اعتدال هوا و نباتات، و بالاخره وجود خود انسان از منبع فيض آن سرچشمه مى گيرد.
هر كس كه درك معانى مى كند بايد در مقابل عظمت دريا سرتعظيم فرود آورد و سپاسگزار موهبت هاى آن (و آفريدگار دريا) باشد.
در آيـه بـعد مى افزايد: در وجود خود شما نيز نشانه هاى خدا فراوان است(
و فى انفسكم
)
.
(آيـا چـشـم بـاز نـمى كنيد و اينهمه آيات و نشانه هاى بارز حق را نمى بينيد)؟!(
افلا تبصرون
)
.
بدون شك انسان اعجوبه عالم هستى است و آنچه در عالم كبير است در اين عالم صغير نيز وجود دارد، بلكه عجائبى در آن است كه در هيچ جاى جهان نيست.
عجب اينكه اين انسان با آن هوش و عقل و علم و اينهمه خلاقيت و ابتكارات و صنايع شگرف، روز نخست به صورت نطفه كوچك و بى ارزشى بوده، اما همين كـه در عـالم رحـم قـرار مـى گـيـرد بـا سـرعـت عـجـيـبـى رو بـه تـكامل مى رود، روز به روز شكل عوض مى كند، و لحظه به لحظه دگرگون مى شود، و آن نـطـفـه نـاچـيـز در مـدت كـوتـاهـى بـه انـسـان كـامـلى تبديل مى گردد.
يـك سـلول كـه كـوچكترين اجزاى بدن او است ساختمان تو بر تو و شگفت - آورى دارد كه به گفته دانشمندان معادل يك شهر صنعتى تشكيلات در آن است!.
يـكـى از عـلمـاى زيـسـتشناس مى گويد: (اين شهر عظيم با هزاران در و دروازه جالب، و هـزاران كـارخـانـه و انـبـار و شبكه لوله كشى، و مركز فرماندهى با تاسيسات فراوان (آنـهـا) و ارتـبـاطـات زيـاد، و كـارهـاى مـخـتـلف حـيـاتـى، آنـهـم در مـحـدوده كـوچـك يـك سـلول، از پيچيده ترين و شگفت انگيزترين شهرها است كه اگر ما بخواهيم تاسيساتى بـسـازيـم كه همان اعمال را انجام دهد - و هرگز قادر نيستيم - بايد دهها هزار هكتار زمين را زيـر تـاسـيـسـات و سـاخـتمانهاى مختلف و ماشين آلات پيچيده ببريم تا براى انجام چنان بـرنـامـه اى آمـاده گـردد، ولى جـالب ايـنـكـه دسـتـگـاه آفـريـنـش هـمه اينها را در مساحتى معادل (پانزده ميليونيم ) ميليمتر قرار داده )!.
دسـتـگـاهـهـائى كـه در بـدن انـسـان اسـت مـانـند قلب و كليه و ريه و مخصوصا دهها هزار كـيـلومـتـر! رگـهاى درشت و باريك و حتى مويرگهائى كه با چشم ديده نمى شود، و مسؤ ل آبـرسـانـى و تـغـذيـه و تـهـويـه (ده مـيـليـون مـيـليـارد) سـلول تـن انـسـان هـستند، و حواس مختلفى مانند بينائى و شنوائى و حواس ديگر هر كدام آيتى عظيم از آيات او است.
و از همه مهمتر معماى حيات كه اسرار آن همچنان ناشناخته مانده، و سـاخـتـمـان روح و عقل انسان است كه عقول همه انسانها از درك آن عاجز است، و اينجا است كه انسان بى اختيار لب به تسبيح و حمد و ثناى خدا مى گشايد و در پيشگاه عظمتش سر تـعظيم فرود مى آورد، و به اين اشعار مترنم مى شود: فيك يا اعجوبة الكون غدا الفكر كليلا
انت حيرت ذوى اللب و بلبلت العقولا
كلما قدم فكرى فيك شبرا فر ميلا
ناكصا يخبط فى عميأ لايهدى سبيلا
(در تو اى اعجوبه عالم هستى (اى خداى بزرگ ) فكر خسته و وامانده شد)!
(تـو صـاحـبـان انـديـشـه و مـغـز را حـيـران سـاخـتـه اى، و عقول را بهم ريخته اى )!
(هـر زمـان فـكـر مـن يـك وجـب بـه تـو نـزديـك مـى شـود يـك ميل فرار مى كند) (و از عظمت ذاتت در وحشتى بزرگ فرو مى رود).
(آرى بـه عـقـب بـرمـى گـردد و در تـاريـكـيـهـا غرق مى شود، و راهى به جلو پيدا نمى كند)!
در حديث آمده است كه پيغمبر گرامى اسلام (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) فرمود: من عرف نفسه فقد عرف ربه: (كسى كه خويش را بشناسد خداى خويش را شناخته است ).
آرى (خودشناسى ) در تمام مراحل راه خداشناسى است.
تعبير به (افلا تبصرون ) (آيا نمى بينيد) تعبير لطيفى است، يعنى اين آيات الهى در گـرداگـرد شـما در درون جان شما، در سراسر پيكر شما، گسترده است، اگر اندكى چشم باز كنيد مى بينيد، و روح شما از درك عظمتش سيراب مى گردد.
در سـومـيـن آيه مورد بحث به سومين بخش از نشانه هاى عظمت پروردگار و قدرت او بر مـعـاد اشـاره كـرده مـى فرمايد: (روزى شما در آسمان است، و آنچه به شما وعده داده مى شود)(
و فى السمأ رزقكم و ما توعدون
)
.
گـرچه در بعضى از روايات اسلامى (رزق ) در اين آيه به دانه هاى حياتبخش باران تفسير شده كه منبع هر خير و بركت در زمين است، و آيه 5 سوره جاثيه نيز موافق آن است:(
و مـا انـزل الله من السمأ من رزق فاحيا به الارض بعد موتها
)
: (آنچه خدا از آسمان از رزق نـازل كـرده و بـه وسـيـله آن زمـيـنهاى مرده را احيأ فرموده است ) ولى اين معنى مى تـوانـد يـكى از مصداقهاى روشن آيه باشد در حالى كه گستردگى مفهوم رزق هم باران را شـامـل مـى شـود، هم نور آفتاب را كه از آسمان به سوى ما مى آيد و نقش آن در حيات و زندگى فوق العاده حساس است، و همچنين هوا را كه مايه حيات همه موجودات زنده است.
ايـنـهـا هـمـه در صـورتى است كه (سمأ) را به معنى همين آسمان ظاهرى تفسير كنيم، ولى بـعـضـى از مـفـسـران (سـمـأ) را بـه مـعـنى عالم غيب و ماورأ طبيعت و لوح محفوظ گرفتهاند كه تقدير ارزاق انسانها از آنجا مى شود.
البـتـه جـمـع مـيـان هـر دو مـعـنـى مـمـكـن اسـت، هـر چـنـد تـفـسـيـر اول روشنتر به نظر مى رسد.
و امـا جـمـله (مـا تـوعـدون ) (آنـچـه بـه شما وعده داده مى شود) مى تواند تأكيدى بر مـسـأله رزق و وعـده الهى در اين زمينه بوده باشد، و يا به معنى بهشت موعود چرا كه در آيه 15 (و النجم ) مى خوانيم:(
عندها جنة الماوى
)
: (بهشت موعود نزد سدرة المنتهى در آسـمـانـهـا اسـت ) و يـا اشـاره بـه هـرگـونـه خـير و بركت يا عذابى است كه از آسمان نـازل مـى گـردد، و يا ناظر به همه اين مفاهيم است، چرا كه جمله (ما توعدون ) مفهومش وسيع و گسترده است.
بـه هـر حـال ايـن سـه آيـه تـرتـيـب لطـيـفـى دارد: آيـه نـخـسـت از عوامل وجود انـسـان در كـره زمـيـن سـخـن مـى گـويـد، و آيـه دوم از خـود وجـود انـسـان، و آيـه سـوم از عوامل دوام و بقأ او.
ايـن نـكته نيز قابل توجه است: چيزى كه مانع بصيرت آدمى مى شود، و او را از مطالعه اسرار آفرينش، اسرار زمين و شگفتيهاى وجود خودش باز مى دارد همان حرص براى روزى اسـت، خـداونـد در آيـه اخـيـر بـه انسان اطمينان مى دهد كه روزى او تضمين شده است، تا بـتـوانـد بـا خيال راحت به شگفتيهاى جهان هستى بنگرد، و جمله افلا تبصرون در مورد او تحقق يابد.
لذا بـراى تـأكـيد اين مطلب در آخرين آيه مورد بحث سوگند ياد كرده مى گويد: (به خـداى آسـمـان و زمـيـن سـوگـنـد كـه ايـن مطلب حق است، درست همانگونه كه شما سخن مى گوئيد)(
فو رب السمأ و الارض انه لحق مثل ما انكم تنطقون
)
.
كـار بجائى رسيده است كه خداوند با آن عظمت و قدرتش براى اطمينان دادن به بندگان شكاك و دير باور و ضعيف النفس و حريص سوگند ياد مى كند كه آنچه به شما در زمينه رزق و روزى و وعـده هـاى ثـواب و عـقـاب قـيـامـت وعـده داده شـده هـمـه حق است، و هيچ شك و ترديدى در آن نيست.
تـعـبير به (مثل ما انكم تنطقون ) (همانگونه كه سخن مى گوئيد) تعبير لطيف و حساب شـده اى اسـت كـه از محسوسترين اشيأ سخن مى گويد، چرا كه گاهى خطا در باصره يا سامعه انسان واقع مى شود، اما در سخن گفتن چنين خـطـائى راه نـدارد كـه انـسـان احساس كند سخن گفته در حالى كه سخن نگفته باشد، لذا قرآن مى گويد: همان اندازه كه سخن گفتن شما برايتان محسوس است و واقعيت دارد رزق و وعده هاى الهى نيز همينگونه است!
از اين گذشته مسأله سخن گفتن خود يكى از بزرگترين روزيها و مواهب پروردگار است كـه هيچ موجود زندهاى جز انسان از آن برخوردار نشده است، و نقش سخن گفتن در زندگى اجـتـمـاعـى انـسـانـهـا و تـعـليـم و تـربـيـت و انـتـقـال عـلوم و دانـشـهـا و حل مشكلات زندگى بر كسى پوشيده نيست.
نكته ها:
1 - داستان تكان دهنده اصمعى
(زمـخـشـرى ) در تـفـسـيـر (كـشـاف ) از (اصـمـعـى ) نـقل مى كند از مسجد بصره بيرون آمدم، ناگاه چشمم به يك عرب بيابانى افتاد كه بر مركبش سوار بود، با من روبرو شد و گفت: از كدام قبيله اى؟ گفتم از (بنى اصمع ) گفت: از كجا مى آئى؟ گفتم از آنجا كه كلام خداوند رحمان را مى خوانند، گفت براى من هم بخوان!
مـن آيـاتـى از سوره و الذاريات را براى او خواندم، تا به آيه (و فى السمأ رزقكم ) رسـيـدم، گـفت كافى است، برخاست و شترى را كه با خود داشت نحر كرد، و گوشت آنـرا در مـيـان نـيـازمـنـدانـى كه مى آمدند و مى رفتند تقسيم نمود، شمشير و كمانش را نيز شكست و كنار انداخت و پشت كرد و رفت. اين داستان گذشت.
هـنـگـامـى كـه بـا (هـارون الرشـيـد) بـه زيـارت خـانـه خـدا رفـتـم مـشـغـول طـواف بودم ناگهان ديدم كسى با صداى آهسته مرا صدا مى زند نگاه كردم ديدم هـمـان مـرد عـرب اسـت، لاغـر شـده، و رنـگ صـورتش زرد گشته است (پيدا بود كه عشقى آتـشـين بر او چيره گشته و او را بيقرار ساخته است ) به من سلام كرد و خواهش نمود بار ديـگر همان سوره (ذاريات ) را براى او بخوانم، وقتى به همان آيه رسيدم فريادى كـشـيـد و گفت ما وعده خداوند خود را به خوبى يافتيم، سپس افزود آيا بعد از اينهم آيه اى هـسـت مـن آيـه بعد را خواندم: فو رب السمأ و الارض انه لحق بار ديگر صيحه زد و گـفـت: يـا سبحان الله من ذا الذى اغضب الجليل حتى حلف يصدقوه بقوله حتى الجئوه الى اليـمـيـن؟!: (بـراسـتـى عـجـيـب اسـت، چـه كـسـى خـداونـد جـليـل را بـه خشم آورده كه اين چنين سوگند ياد مى كند آيا سخن او را باور نكرده اند كه نـاچـار از سوگند شده )؟! اين جمله را سه بار تكرار كرد و بر زمين افتاد و مرغ روحش به آسمان پرواز كرد.
2 - بهشت كجاست؟
چـنـانـكـه در تـفسير آيات گفتيم بعضى جمله (و ما توعدون ) را به معنى بهشت تفسير كرده اند، و گفته اند از اين آيه استفاده مى شود كه بهشت در آسمانها است، ولى اين سخن با آنچه در آيه 133 سوره آل عمران آمده است كه مى گويد (بهشت به وسعت آسمانها و زمين است سازگار به نظر نمى رسد).
و چـنـانكه گفتيم اين تفسير براى جمله (ما توعدون ) مسلم نيست، بلكه ممكن است اشاره به وعده رزق يا عذابهاى آسمانى باشد.
و اگر در آيه 15 سوره نجم آمده است كه (جنة الماوى ) در آسمان در كـنـار (سـدرة المنتهى ) است، دليلى بر اين معنى نخواهد بود، زيرا (جنة الماوى ) بخشى از باغهاى بهشت است نه تمام بهشت (دقت كنيد).
3 - بهره گيرى از نشانه هاى حق آمادگى لازم دارد
هـنـگـامـى كه آيات قرآن سخن از اسرار آفرينش و نشانه هاى خدا در عالم هستى مى گويد گـاه مـى فـرمـايـد: ايـنها نشانه هائى است براى كسانى كه مى شنوند(
لقوم يسمعون
)
(يونس 67).
و گاه مى گويد: براى آنهائى كه تفكر مى كنند(
لقوم يتفكرون
)
(رعد 3).
گاه مى فرمايد: براى كسانى كه تعقل مى كنند(
لقوم يعقلون
)
(رعد 4).
گـاه مـى گـويـد: بـراى كـسـانـى كـه بـسـيـار شـكـيـبـا و شـكـرگـزارنـد(
لكل صبار شكور
)
(ابراهيم 5).
گـاه مـى فـرمـايـد: بـراى كـسـانـى كـه ايـمـان دارنـد (لقـوم يـؤ مـنـون ) (نحل 79).
گاه مى گويد: براى همه صاحبان مغز(
لايات لاولى النهى
)
(طه 54).
گاه مى فرمايد: براى آنها كه هوش سرشار دارند(
لايات للمتوسمين
)
(حجر 75).
و بالاخره گاهى مى گويد: براى دانشمندان(
لايات للعالمين
)
(روم 22).
و در آيـات مـورد بـحـث مـى گـويد: (آيا نمى بينيد)؟ يعنى آيات خدا در زمين و در درون وجود شما براى كسانى كه چشم بينا دارند روشن است.
ايـن تعبيرات به خوبى نشان مى دهد كه براى استفاده و بهره گيرى از آيات بى شمار و نشانه هاى بسيار كه براى وجود پاك او در سراسر عالم آفرينش وجود دارد زمـيـنـه آمـاده اى لازم اسـت، چـشـمـى بينا، گوشى شنوا، فكرى بيدار، و دلى هشيار و روحـى آمـاده پـذيـرش و تشنه حقايق لازم است، و گرنه ممكن است انسان سالها در لابلاى ايـن آيـات زنـدگـى كـنـد امـا هـمـچـون حـيـوانـات جـز اصطبل و علف نشناسد.
4 - رزق حق است
از جـمـله امـورى كـه نـظـام دقيقى بر آن حاكم است همين مسأله روزى است كه در آيات مورد بحث اشارات واضحى به آن شده است، درست است كه تلاش و كوشش شرط بهره گيرى از مـواهب زندگى است، و تنبلى و سستى مايه محروميت و درماندگى مى باشد، ولى اينهم اشـتـبـاه اسـت كه گمان كنيم با حرص و ولع و كارهاى بى رويه روزى انسان افزون مى شود، و با عفت و متانت و خويشتندارى روزى كم خواهد شد.
در احاديث اسلامى تعبيرات جالبى در اين زمينه ديده مى شود.
در حـديـثـى از رسـول خـدا (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) مى خوانيم: ان الرزق لا يجره حرص حـريـص، و لا يـصرفه كره كاره: (روزى از سوى خداوند مقدر شده، نه حرص حريص آن را جلب مى كند، و نه اكراه افراد آن را منع مى نمايد).
در حـديـث ديـگـرى از امام صادق (عليهالسلام
) آمده است كه در پاسخ كسى كه تقاضاى موعظه كرده بود فرمود: (و ان كان الرزق مقسوما فالحرص لما ذا؟...) (هر گاه رزق قسمت شده است حرص براى چيست...)؟.
هدف از اين بيانات اين نيست كه جلو تلاش را بگيرد بلكه افراد حريص را با توجه به مقدر بودن رزق از حرصشان بازمى دارد.
اين نكته نيز قابل توجه است كه در احاديث اسلامى امور زيادى به عنوان وسيله جلب روزى يا موانع آن معرفى شده كه هر يك به نوبه خود سازنده است.
در حـديـثـى از امام صادق (عليهالسلام
) مى خوانيم: و الذى بعث جدى بالحق نبيا ان الله تـبـارك و تـعـالى يـرزق العـبـد عـلى قـدر المـروة، و ان المـعـونـة تنزل على قدر شدة البلأ: (سوگند به كسى كه جدم را به حق به نبوت مبعوث كرده است كه خداوند متعال انسان را به قدر مروت و شخصيتش روزى مى دهد، و كمك پروردگار متناسب با شدت بلا و حادثه است ).
در حـديـث ديـگـرى از هـمـان حضرت آمده است: كف الاذى و قلة الصخب يزيدان فى الرزق: (ترك آزار مردم و جار و جنجال، روزى را افزايش مى دهد).
از پـيـامـبـر اسـلام (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) نـيـز نـقـل شـده اسـت كـه فـرمـود: التـوحـيـد نـصـف الديـن و اسـتـنزل الرزق بالصدقة: (توحيد نيمى از دين است، و روزى را از طريق انفاق در راه خدا بر خود نازل كن )!.
و هـمـچـنـيـن امور ديگرى مانند تميز كردن اطراف خانه، و شستشو و تميز كردن ظروف از اسباب افزايش روزى معرفى شده است.