آيه (28) تا (29) و ترجمه
(هو الذى أرسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و كفى بالله شهيدا)
(28)(مـحـمـد رسـول الله و الذين معه أشدأ على الكفار رحمأ بينهم تراهم ركعا سجدا يبتغون فـضلا من الله و رضوانا سيماهم فى وجوههم من أثر السجود ذلك مثلهم فى التورئة و مثلهم فى الانجيل كزرع أخرج شطئه فازره فاستغلظ فاستوى على سوقه يعجب الزراع ليغيظ بهم الكفار وعد الله الذين امنوا و عملوا الصالحات منهم مغفرة و أجرا عظيما)
(29)
ترجمه:
28 - او كـسـى اسـت كـه رسـولش را با هدايت و دين حق فرستاده، تا آن را بر همه اديان پيروز كند، و كافى است كه خدا شاهد اين موضوع باشد.
29 - محمد فرستاده خدا است و كسانى كه با او هستند در برابر كفار سرسخت و شديد، و در مـيـان خـود مـهـربـانـنـد، پـيـوسـته آنها را در حال ركوع و سجود مى بينى، آنها همواره فضل خدا و رضاى او را مى طلبند، نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده
نـمـايـان اسـت، ايـن تـوصـيـف آنـهـا در تـورات اسـت، و تـوصـيـف آنـهـا در انجيل همانند زراعتى است كه جوانه هاى خود را خارج ساخته، سپس به تقويت آن پرداخته، تـا محكم شده، و بر پاى خود ايستاده است، و به قدرى نمو و رشد كرده كه زارعان را بـه شـگـفـتى وامى دارد! اين براى آن است كه كافران را به خشم آورد، خداوند كسانى از آنها را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند وعده آمرزش و اجر عظيمى داده است.
تفسير:
در برابر دشمنان سختگير و در برابر دوستان مهربان!
در ايـن دو آيـه كـه آخـريـن آيـات سـوره فـتـح اسـت به دو مسأله مهم ديگر در ارتباط با (فـتـح المـبـيـن ) يـعنى (صلح حديبيه ) اشاره مى كند كه يكى مربوط به عالمگير شـدن اسـلام اسـت، و ديـگـرى اوصـاف يـاران پـيـامـبـر اسلام (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) و ويژگيهاى آنان، و وعده الهى را نسبت به آنها بازگو مى كند.
نخست مى گويد: (او كسى است كه رسولش را با هدايت و دين حق فرستاد، تا آن را بر هـمـه اديـان غـالب گـردانـد، و كـافى است كه خدا شاهد و گواه اين موضوع باشد)(هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و كفى بالله شهيدا)
.
ايـن وعـده ايـسـت صـريـح و قـاطـع، از سـوى خـداونـد قـادر متعال، در رابطه با غلبه اسلام بر همه اديان.
يعنى اگر خداوند از طريق رؤ ياى پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) به شما خبر پيروزى داده كـه بـا نـهـايـت امـنـيت وارد مسجدالحرام مى شويد، و مراسم عمره را بجا مى آوريد بى آنـكـه كـسى جرأت مزاحمت شما را داشته باشد، و نيز اگر خداوند بشارت (فتح قريب ) (پـيـروزى خـيـبـر) را مـى دهـد تـعـجـب نـكـنـيـد، ايـنـهـا اول كار است سرانجام اسلام عالمگير مى شود و بر همه اديان پيروز خواهد گشت.
چـرا نـشـود در حالى كه محتواى دعوت رسول الله هدايت است (ارسله بالهدى ) و آئين او حق است (و دين الحق ) و هر ناظر بى طرفى مى تواند حقانيت آن را در آيات اين قرآن، و احكام فردى و اجتماعى، و قضائى، و سياسى اسلام، و همچنين تعليمات اخلاقى و انسانى آن بـنگرد، و از پيشگوئيهاى دقيق و صريحى كه از آينده دارد و درست به وقوع مى پيوندد ارتباط اين پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) را به خدا به طور قطع بداند.
آرى مـنـطـق نيرومند اسلام، و محتواى غنى و پر بار آن، ايجاب مى كند كه سرانجام اديان شـرك آلود را جـاروب كـنـد، و اديان آسمانى تحريف يافته را در برابر خود به خضوع وادارد، و با جاذبه عميق خود دلها را به سوى اين آئين خالص جلب و جذب كند.
در ايـنـكـه مـنـظـور از اين پيروزى (پيروزى منطقى ) است يا پيروزى نظامى؟ در ميان مفسران گفتگو است:
(جـمـعـى ) مـعـتقدند اين پيروزى تنها (پيروزى منطقى و استدلالى ) است، و اين امر حـاصـل شـده اسـت، چـرا كـه اسـلام از نـظـر قـدرت مـنـطـق و استدلال بر همه آئينهاى موجود برترى دارد.
در حـالى كـه (جـمـعـى ديـگر) پيروزى را به معنى (غلبه ظاهرى ) و غلبه قدرت گـرفـتـه انـد، و مـوارد اسـتـعـمـال ايـن كـلمـه (يـظـهـر) نـيـز دليـل بـر غـلبـه خـارجـى اسـت، و بـه هـمـيـن دليل مى توان گفت: علاوه بر مناطق بسيار وسيعى كه امروز در شرق و غرب و شمال و جنوب عالم در قلمرو اسلام قرار گرفته، و هم اكنون بيش از 40 كشور اسلامى با جمعيتى حدود يك ميليارد نفر زير پرچم اسلام قرار دارند، زمانى فرا خواهد رسيد كه همه جهان رسما در زير اين پرچم قرار مى گيرد، و اين امـر بـه وسـيـله قـيـام (مـهـدى ) (ارواحـنـا فـداه ) تكميل مى گردد،
چـنـانـكـه در حـديـثـى از پـيـغـمـبـر گـرامـى اسـلام (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) نـقـل شـده اسـت كـه فـرمـود: لا يـبـقـى على ظهر الارض بيت مدر و لاوبر الا ادخله الله كلمة الاسـلام: (در سـراسـر روى زمـيـن خـانـه اى از سـنـگ و گـل، يـا خـيمه هائى از كرك و مو، باقى نمى ماند، مگر اينكه خداوند اسلام را در آن وارد مى كند)!.
در اين زمينه بحث مشروحى ذيل آيه مشابه آن آيه 33 سوره توبه داشتيم.
ايـن نـكـتـه نيز قابل توجه است كه بعضى تعبير به (الهدى ) را اشاره به استحكام (عـقـائد اسـلامى ) دانسته اند در حالى كه (دين الحق ) را ناظر به حقانيت (فروع ديـن ) مـى دانـنـد، ولى دليـلى بـر ايـن تـقسيم بندى نداريم و ظاهر اين است كه هدايت و حقانيت هم در اصول است و هم در فروع.
در اينكه مرجع ضمير در (ليظهره ) (اسلام ) است يا (پيامبر) (صلىاللهعليهوآلهوسلم
)؟ مـفـسران دو احتمال داده اند، ولى قرائن به خوبى نشان مى دهد كه منظور همان دين حـق اسـت، چـرا كـه هم از نظر جمله بندى نزديكتر به ضمير است، و هم پيروزى دين بر دين تناسب دارد نه شخص بر دين.
آخـريـن سـخـن در مورد آيه اينكه جمله (كفى بالله شهيدا) اشاره اى است به اين واقعيت كه اين پيشگوئى نيازى به هيچ شاهد و گواه ندارد، چرا كه شاهد و گواهش الله است، و رسالت رسول خدا (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) نيز نياز به گواه ديگرى ندارد كه گواه آن نـيـز خـدا اسـت، و اگـر (سـهـيـل بـن عـمـرو) و امـثـال او حـاضـر نـشـونـد عـنـوان (رسـول الله ) بـعـد از نـام مـحـمد (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) بنويسند (عرض خود مى برند، و زحمتى هم براى ما ندارند)!
در آخرين آيه ترسيم بسيار گويائى از اصحاب و ياران خاص پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) و آنـهـا كـه در خـط او بـودنـد از لسـان تـورات و انـجـيـل بـيـان كـرده كـه هـم افـتـخـار و مـبـاهـاتـى اسـت بـراى آنـها كه در (حديبيه ) و مـراحـل ديـگـر پـايـمـردى به خرج دادند، و هم درس آموزنده اى است براى همه مسلمانان در تمام قرون و اعصار.
در آغـاز مـى فـرمـايـد: (مـحـمـد فـرسـتـاده خـدا اسـت ) (مـحـمـد رسول الله ).
خـواه شـبـپره هائى همچون (سهيل بن عمرو) بپسندند يا نپسندند؟ و خود را از اين آفتاب عـالمـتـاب پـنـهـان كـنند يا نكنند؟ خدا گواهى به رسالت او داده و همه آگاهان گواهى مى دهند.
سـپـس بـه تـوصـيـف يـارانـش پـرداخـتـه و اوصـاف ظـاهـر و بـاطـن و عـواطـف و افـكـار و اعـمـال آنـها را طى پنج صفت چنين بيان مى كند: (كسانى كه با او هستند در برابر كفار شديد و محكم هستند)(و الذين معه اشدأ على الكفار)
.
و در دومين وصف مى گويد: (اما در ميان خود رحيم و مهربانند)(رحمأ بينهم )
.
آرى آنها كانونى از عواطف و محبت نسبت به برادران و دوستان و همكيشانند، و آتشى سخت و سوزان، و سدى محكم و پولادين در مقابل دشمنان.
در حقيقت عواطف آنها در اين (مهر) و (قهر) خلاصه مى شود، اما نه جمع ميان اين دو در وجـود آنـهـا تـضادى دارد، و نه قهر آنها در برابر دشمن و مهر آنها در برابر دوست سبب مـى شـود كـه از جـاده حـق و عـدالت قـدمـى بـيـرون نـهـنـد در سـومـيـن صـفـت كـه از اعـمـال آنـهـا سـخـن مـى گـويـد مـى افـزايـد: (پـيـوسـتـه آنـهـا را در حال ركوع و سجود مى بينى و همواره به عبادت خدا مشغولند)
(تراهم ركعا سجدا)
.
ايـن تـعـبـيـر عـبـادت و بـنـدگـى خـدا را كه با دو ركن اصليش (ركوع ) و (سجود) تـرسـيـم شـده، بـه عـنـوان حالت دائمى و هميشگى آنها ذكر مى كند، عبادتى كه كه رمز تسليم در برابر فرمان حق، و نفى كبر و خودخواهى و غرور، از وجود ايشان است.
در چـهـارمـيـن تـوصيف كه از نيت پاك و خالص آنها بحث مى كند مى فرمايد: (آنها همواره فضل خدا و رضاى او را مى طلبند) (يبتغون فضلا من الله و رضوانا).
نـه بـراى تـظـاهـر و ريـا قـدم برمى دارند، و نه انتظار پاداش از خلق خدا دارند، بلكه چـشـمـشان تنها به رضا و فضل او دوخته شده، و انگيزه حركت آنها در تمام زندگى همين است و بس.
حـتـى تـعـبـيـر بـه (فـضـل ) نـشـان مـى دهـد كـه آنـهـا بـه تـقـصـيـر خـود مـعـترفند و اعمال خود را كمتر از آن مى دانند كه پاداش الهى براى آن بطلبند، بلكه با تمام تلاش و كوشش باز هم مى گويند خداوندا! اگر فضل تو به يارى ما نيايد واى بر ما!
و در پـنـجـمـيـن و آخـريـن تـوصـيـف از ظـاهـر آراسـته و نورانى آنها بحث كرده مى گويد: (نـشـانـه آنـهـا در صورتشان از اثر سجده نمايان است )(سيماهم فى وجوههم من اثر السجود)
.
(سـيـما) در اصل به معنى علامت و هيئت است، خواه اين علامت در صورت باشد يا در جاى ديگر بدن، هر چند در استعمالات روزمره فارسى به نشانه هاى صورت و وضع ظاهرى چهره گفته مى شود.
به تعبيرى ديگرى (قيافه ) آنها به خوبى نشان مى دهد كه آنها انسانهائى خاضع در بـرابـر خـداوند و حق و قانون و عدالتند، نه تنها در صورت آنها كه در تمام وجود و زندگى آنان اين علامت منعكس است.
گـرچـه بـعـضـى از مـفـسـران آن را بـه اثـر ظاهرى سجده در پيشانى، و يا اثر خاك در محل سجده گاه تفسير كرده اند، ولى ظاهرا آيه مفهوم گسترده ترى دارد كه چهره اين مردان الهى را به طور كامل ترسيم مى كند.
بـعـضـى نيز گفته اند: اين آيه اشاره به سجده گاه آنها در قيامت است كه همچون ماه به هنگام بدر مى درخشد!
البـتـه مـمـكـن است پيشانى آنها در قيامت چنين باشد ولى آيه از وضع ظاهرى آنها در دنيا خبر مى دهد.
در حـديـثـى از امـام صـادق (عـليـه السلام ) نيز آمده است كه در تفسير اين جمله فرمود: هو السهر فى الصلاة: (منظور بيدار ماندن در شب براى نماز خواندن است ) (كه آثارش در روز در چهره آنها نمايان است.
البته جمع ميان اين معانى كاملا ممكن است.
بـه هـر حـال قـرآن بـعـد از بـيان همه اين اوصاف مى افزايد: (اين توصيف آنها (ياران محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
) در تورات است (ذلك مثلهم فى التوراة )
اين حقيقتى است كه از پيش گفته شده و توصيفى است در يك كتاب بزرگ آسمانى كه از پيش از هزار سال قبل نازل شده است.
ولى نـبـايـد فـرامـوش كـرد كـه تـعـبـيـر (و الذين معه ) (آنها كه با او هستند) سخن از كـسـانـى مـى گويد كه در همه چيز با پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) بودند، در فكر و عـقـيده و اخلاق و عمل، نه تنها كسانى كه همزمان با او بودند هر چند خطشان با او متفاوت بود.
سـپـس بـه تـوصـيـف آنـهـا در يـك كـتـاب بـزرگ ديـگـر آسـمـانـى يـعـنـى (انـجـيـل ) پـرداخـتـه، چـنـيـن مـى گـويـد: (تـوصـيـف آنـهـا در انجيل همانند زراعتى است كه جوانه هاى خود را خارج ساخته، سپس به تقويت آن پرداخته، تا محكم شده و بر پاى خود ايستاده است، و به قدرى نمو و رشد كرده و پربركت شده كـه زارعـان را بـه شـگـفـتـى وامـى دارد) (و مـثـلهـم فـى الانجيل كزرع اخرج شطاه فازره فاستغلظ فاستوى على سوقه يعجب الزراع.
(شـطـأ) به معنى (جوانه ) و (جوجه ) است، جوانه هائى كه از پائين ساقه و كنار ريشه ها بيرون مى آيد.
(آزر) از ماده (موازره ) به معنى معاونت است.
(استغلظ) از ماده (غلظت ) به معنى سفت و محكم شدن است.
جـمله (استوى على سوقه ) مفهومش اين است به حدى محكم شده كه بر پاى خود ايستاده (توجه داشته باشيد كه (سوق ) جمع (ساق ) است ).
تـعـبـيـر (يـعـجـب الزراع ) يـعنى به حدى از نمو سريع و جوانه هاى زياد، و محصور وافـر، رسـيـده، كـه حـتـى كـشـاورزانـى كـه پـيـوسـتـه بـا ايـن مسائل سر و كار دارند در شگفتى فرو مى روند.
جـالب ايـنـكـه: در توصيف دوم كه در انجيل آمده نيز پنج وصف عمده براى مؤ منان و ياران مـحـمـد (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) ذكـر شده است (جوانه زدن - كمك كردن براى پرورش - محكم شدن - بر پاى خود ايستادن - نمو چشمگير اعجاب انگيز).
در حقيقت اوصافى كه در تورات براى آنها ذكر شده اوصافى است كه ابعاد وجود آنها را از نـظـر عـواطـف و اهـداف و اعـمـال و صـورت ظـاهـر بـيـان مـى كـنـد و امـا اوصافى كه در انجيل آمده بيانگر حركت و نمو و رشد آنها در جنبه هاى مختلف است (دقت كنيد).
آرى آنـهـا انـسانهائى هستند با صفات والا كه آنى از (حركت ) باز نمى ايستند، همواره جوانه مى زنند، و جوانه ها پرورش مى يابد و بارور مى شود.
هـمـواره اسـلام را بـا گـفـتـار و اعـمـال خـود در جـهـان نـشـر مـى دهـنـد و روز بـه روز خيل تازه اى بر جامعه اسلامى مى افزايند.
آرى آنـهـا هرگز از پاى نمى نشينند و دائما رو به جلو حركت مى كنند، در عين عابد بودن مـجـاهـدنـد، و در عـيـن جـهاد عابدند، ظاهرى آراسته، باطنى پيراسته، عواطفى نيرومند، و نـيـاتـى پـاك دارنـد، در بـرابـر دشـمـنـان حق مظهر خشم خدايند، و در برابر دوستان حق نمايانگر لطف و رحمت او.
سـپـس در دنـبـاله آيه مى افزايد: اين اوصاف عالى، اين نمو و رشد سريع، و اين حركت پربركت، به همان اندازه كه دوستان را به شوق و نشاط مى آورد سبب خشم كفار مى شود (اين براى آن است كه كافران را به خشم آورد
(ليغيظ بهم الكفار)
.
و در پـايـان آيـه مـى فـرمـايـد: (خـداونـد كـسـانـى از آنـهـا را كـه ايـمـان آورده انـد و عمل صالح انجام داده اند وعده آمرزش و اجر عظيمى داده است )(وعد الله الذين آمنوا و عملوا الصالحات منهم مغفرة و اجرا عظيما)
.
بـديـهـى اسـت اوصـافـى كـه در آغـاز آيـه گـفـتـه شـد ايـمـان و عمل صالح در آن جمع بود، بنابراين تكرار اين دو وصف اشاره به تداوم آن است، يعنى خـداونـد ايـن وعـده را تنها به آن گروه از ياران محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) داده كه در خـط او بـاقى بمانند، و ايمان و عمل صالح را تداوم بخشند، و گرنه كسانى كه يكروز در زمـره دوسـتان و ياران او بودند، و روز ديگر از او جدا شدند و راهى برخلاف آن را در پيش گرفتند، هرگز مشمول چنين وعده اى نيستند.
تـعـبـيـر بـه (مـنـهـم ) (بـا تـوجـه بـه ايـن نـكـتـه كـه اصـل در كـلمـه (مـن ) در ايـنگونه موارد اين است كه براى (تبعيض ) باشد، و ظاهر آيه نيز همين معنى را مى رساند دليل بر اين است كه ياران او به دو گروه تقسيم خواهند شـد: گـروهـى بـه ايـمـان و عـمـل صـالح ادامـه مـى دهـنـد، و مـشـمـول رحـمـت واسـعه حق و اجر عظيم مى شوند اما گروهى جدا شده و از اين فيض بزرگ محروم خواهند شد.
مـعـلوم نـيست چرا جمعى از مفسران اصرار دارند كه (من ) در (منهم ) در آيه فوق حتما (بـيـانـيـه ) اسـت، در حالى كه به فرض كه مرتكب خلاف ظاهر شويم و (من ) را بـراى (بـيـان ) بـگـيريم قرائن عقلى را كه در اينجا وجود دارد چگونه مى توان كنار گـذاشـت، زيـرا هـيـچـكس مدعى نيست كه ياران پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) همه معصوم بـودنـد، و در ايـن صـورت احـتـمـال عـدم تـداوم در خـط ايـمـان و عمل صـالح در مـورد هـر يـك از آنـهـا مـى رود، و بـا ايـن حال چگونه ممكن است خداوند وعده مغفرت و اجر عظيم را بدون قيد و شرط به همه آنها دهد، اعم از اينكه راه ايمان و صلاح را بپيمايند، يا از نيمه راه برگردند و منحرف شوند.
ايـن نـكـتـه نـيـز قـابـل تـوجـه اسـت كـه جـمـله (و الذيـن مـعـه ) (كسانى كه با او هستند) مفهومش همنشين بودن و مـصـاحـبـت جسمانى با پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) نيست، چرا كه منافقين هم داراى چنين مـصـاحـبـتـى بـودنـد، بـلكـه مـنـظـور از (مـعـه ) بـه طـور قـطـع هـمـراه بودن از نظر اصول ايمان و تقوى است.
بنابراين ما هرگز نمى توانيم از آيه فوق يك حكم كلى درباره همه معاصران و همنشينان پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) استفاده كنيم.
نكته ها:
1 - داستان تنزيه صحابه!
مـعـروف در مـيـان عـلمـا و دانـشـمـنـدان اهـل سـنـت ايـن اسـت كـه صـحـابـه رسول الله (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) داراى اين امتياز خاص بر افراد ديگر از امت هستند كه همگى پاك و پاكيزه اند، و از آلودگيها بدورند، و ما حق انتقاد از هيچيك از آنها نداريم، و بـدگـوئى از آنـهـا مطلقا ممنوع است، حتى به گفته بعضى موجب كفر مى شود! و براى اثـبـات ايـن مقصود به آياتى از قرآن مجيد استناد كرده اند، از جمله آيه مورد بحث كه مى گـويـد: (خـداونـد بـه كـسـانـى از آنـهـا كـه ايـمـان آوردنـد و عمل صالح انجام داده اند وعده مغفرت و اجر عظيم داده است ).
و هـمـچـنـيـن بـه (آيـه 100 سـوره تـوبـه ) كـه بـعـد از ذكـر عـنوان (مهاجرين ) و (انصار) مى گويد:(رضى الله عنهم و رضوا عنه)
: (خداوند از آنها خشنود، و آنها نيز از خدا خشنود شدند).
ولى هر گاه خود را از پيشداوريها تهى كنيم، قرائن روشنى در برابر ما وجود دارد كه اين عقيده مشهور را متزلزل مى سازد:
1 - جـمـله (رضـى الله عـنـهم و رضوا عنه ) در سوره توبه تنها مخصوص مهاجران و انـصـار نـيـسـت، زيـرا در همان آيه در كنار مهاجران و انصار (الذين اتبعوهم باحسان ) قـرار گـرفـتـه كـه مـفـهـومـش شـامـل تمام كسانى است كه تا دامنه قيامت به نيكى از آنها پيروى مى كنند.
همانگونه كه (تابعان ) اگر يكروز در خط ايمان و احسان باشند و روز ديگر در خط كـفـر و اسـائه (بـدى كردن ) قرار گيرند، از زير چتر رضايت الهى خارج مى شوند عين هـمـين مطلب درباره (صحابه ) نيز مى آيد، زيرا آنها را نيز در آخرين آيه سوره فتح مـقـيـد بـه ايـمـان و عـمل صالح كرده كه اگر يكروز اين عنوان از آنها سلب شود از دائره رضايت الهى بيرون خواهند رفت.
و بـه تـعـبـيـر ديگر تعبير به (احسان ) هم در مورد (تابعان ) است، و هم در مورد (مـتـبـوعـان ) بـنـابـرايـن هـر كـدام از ايـن دو، (خـط احـسـان ) را رهـا كـنـنـد مشمول رضايت خدا نخواهند بود.
2 - از روايـات اسـلامـى چنين استفاده مى شود كه اصحاب پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) هـر چند امتياز مصاحبت آن بزرگوار را داشتند، ولى كسانى كه در دورانهاى بعد مى آيند و از ايـمـان راسـخ و عـمل صالح برخوردارند از يك نظر از صحابه افضلند، چرا كه آنها شـاهـد انـواع مـعـجـزات بـوده انـد ولى ديـگـران بـدون مـشـاهـده آنـهـا، و بـا اسـتـفـاده از دلائل ديگر، در همان راه گام نهاده اند.
چـنانكه در حديثى از پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) مى خوانيم كه يارانش عرض كردند: نـحـن اخـوانـك يـا رسـول الله؟! قال: لا انتم اصحابى، و اخوانى الذين ياتون بعدى، آمـنـوا بـى و لم يـرونـى، و قـال: للعـامـل مـنـهـم اجـر خـمـسـيـن مـنـكـم، قـالوا بـل مـنـهـم يـا رسـول الله؟ قـال: بـل مـنـكـم! ردوهـا ثـلاثـا، ثـم قال: لانكم تجدون على الخير اعوانا!:
آيا ما برادران توئيم اى رسول خدا؟ فرمود: نه! شما اصحاب من هستيد، ولى برادران من كسانى هستند كه بعد از من مى آيند و به من ايمان مى آورند در حالى كه مرا نديده اند.
سـپـس افـزود: (افـرادى از آنـهـا كـه اهـل عـمـل صـالحـنـد اجـر پـنـجـاه نـفـر از شما را دارند! عرض كردند پنجاه نفر از خودشان اى رسول خدا؟! فرمود: نه! پنجاه نفر از شما!! و سه بار آنها اين سخن را تكرار كردند (و پـيـامـبـر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) نـفـى كـرد) سـپـس فـرمـود: اين به خاطر آن است كه شرايطى در اختيار داريد كه شما را در كارهاى خير يارى مى كند).
در صـحـيـح مـسـلم نـيـز از رسـول خـدا (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) چـنـيـن نقل شده كه روزى فرمود: وددت انا قد رأينا اخواننا: (دوست مى داشتم برادرانمان را مى ديديم )!.
قـالوا: اولسـنـا اخـوانـك يـا رسـول الله؟!: (گـفـتـنـد: آيـا مـا بـرادران تـو نـيـستيم اى رسول خدا)؟!
فـرمـود: انـتـم اصـحـابـى و اخـوانـنـا الذيـن لم يـاتـوا بعد: (شما اصحاب من هستيد، اما برادران ما هنوز نيامده اند)!!
عـقـل و مـنـطـق نـيـز هـمـين را مى گويد كه ديگران كه تحت پوشش تعليمات مستمر پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) در شـب و روز نـبـوده انـد و در عـيـن حـال هـمـانـنـد يـاران پـيـامـبـر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) يـا بـيـش از آنـهـا ايـمـان و عمل صالح داشته اند برترند.
3 - ايـن سخن از نظر تاريخى نيز بسيار آسيب پذير است چرا كه بعضى از صحابه را مـى بـيـنـيم كه بعد از پيغمبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) و يا حتى در عصر خود او راه خطا پيمودند.
مـا چـگـونـه مـى تـوانـيـم كـسـانـى را كـه آتـش جـنـگ جمل را افروختند و آنهمه مـسـلمـانـان را بـه كـشـتـن دادنـد و بـر روى خليفه به حق پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) شمشير كشيدند از گناه تبرئه كنيم؟!
يـا كسانى كه در (صفين ) و (نهروان ) اجتماع كردند و سر به شورش در برابر وصى و جانشين پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) و برگزيده مسلمين برداشتند، و خونهاى بـى حـسـاب ريـخـتـنـد، مشمول رضاى خدا بدانيم، و بگوئيم گرد و غبار عصيان نيز بر دامان آنها ننشسته است؟!
و از ايـن عـجـيـبـتـر عـذر كـسـانـى است كه تمام اين مخالفتها را به عنوان اينكه آنها مجتهد بودند و مجتهد معذور است توجيه مى كنند!
اگـر بـشود چنين گناهان عظيمى را به وسيله (اجتهاد) توجيه كرد ديگر هيچ قاتلى را نمى توان ملامت نمود، و يا حدود الهى را درباره او اجرا كرد، چرا كه ممكن است اجتهاد كرده باشد.
و بـه تـعـبـيـر ديـگـر در مـيـدان جـمـل يـا صـفـيـن و يـا نـهـروان دو گـروه در مـقـابـل هـم ايـسـتـادنـد كـه قـطـعـا هـر دو بـر حـق نـبـودنـد چـرا كـه جـمـع بـيـن ضـديـن مـحـال اسـت، بـا ايـن حـال چـگـونـه مـى تـوان هـر دو را مـشـمـول رضـاى خـدا دانـسـت، در حـالى كـه مـسـأله از مـسـائل پـيـچـيده و مشكلى نبود كه تشخيص آن ممكن نباشد؟ زيرا همه مى دانستند على (عليهالسلام
) يا بر طبق نص پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) و يا با انتخاب مسلمين خليفه بر حـق او اسـت، در عـيـن حال بر روى او شمشير كشيدند، اين كار را چگونه مى توان از طريق اجتهاد توجيه كرد؟!
چرا شورش (اصحاب رده ) را در زمان ابوبكر از طريق اجتهاد توجيه نمى كنند و رسما آنها را مرتد مى شمرند، اما شورشيان (جمل ) و (صفين ) و (نهروان ) را مبراى از هر گونه گناه مى دانند؟!
بـه هـر حال به نظر مى رسد كه مسأله تنزيه صحابه به طور مطلق يك حكم سياسى بوده كه گروهى بعد از پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) براى حفظ موقعيت خود روى آن تـكـيـه كردند، تا خود را از هر گونه انتقادى مصون و محفوظ دارند و اين مطلبى است كه نه با حكم عقل مى سازد، و نه با تواريخ مسلم اسلامى، و شعرى است كه ما را در قافيه خود گرفتار خواهد كرد.
چـه بهتر كه ما در عين احترام به صحابه رسول الله (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) و كسانى كـه هـمـواره در خـط او بـودنـد مـعـيـار قـضـاوت دربـاره آنـهـا را اعـمـال و عـقـائدشان در طول زندگانيشان از آغاز تا انجام در نظر بگيريم، همان معيارى كـه از قـرآن اسـتـفـاده كـرده ايـم و هـمـان مـعـيارى كه خود پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) يارانش را با آن مى سنجيد.
2 - محبت متقابل اسلامى
در روايـات اسـلامـى كـه در تـفـسـيـر آيـه اخـيـر آمـده اسـت تـأكـيـد فـراوانـى روى اصل (رحمأ بينهم ) ديده مى شود.
از جـمـله در حديثى از امام صادق (عليهالسلام
) مى خوانيم: المسلم اخو المسلم، لايظلمه و لايـخـذله، و لايـخـوفـه، و يـحـق عـلى المـسـلم الاجـتـهـاد فـى التـواصـل، و التـعـاون عـلى التـعـاطـف، و المـواسـاة لاهـل الحـاجـة، و تـعـاطـف بـعـضـهـم عـلى بـعـض، حـتـى تـكـونـوا كـمـا امـركـم الله عـز و جل: رحمأ بينكم، متراحمين، مغتمين لماغاب عنكم من امرهم، على ما مضى عليه معشر الانصار على عهد رسول الله (صلىاللهعليهوآلهوسلم
):
(مسلمان برادر مسلمان است به او ستم نمى كند، تنهايش نمى گذارد، تهديدش نمى كند، و سـزاوار اسـت مـسـلمان در ارتباط و پيوند و تعاون و محبت و مواسات با نيازمندان كوشش كـند، و نسبت به يكديگر مهربان باشند، تا مطابق گفته خداوند (رحمأ بينهم ) نسبت بـه يـكـديـگر با محبت رفتار كنيد، و حتى در غياب آنها نسبت به امورشان دلسوزى كنيد، آنگونه كه انصار در عصر رسول الله بودند).
ولى عجيب است كه مسلمانان امروز از رهنمودهاى مؤ ثر اين آيه و ويژگيهائى كه براى مؤ مـنـان راسـتـيـن و يـاران رسـول الله (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) نـقـل مـى كـنـد فـاصـله گـرفـتـه انـد، گـاه آنـچـنان به جان هم مى افتند و كينه توزى و خونريزى مى كنند كه هرگز دشمنان اسلام آنچنان نكردند!
گـاه بـا كـفـار آنـچـنـان پـيـونـد دوسـتـى مـى بـنـدنـد كـه گـوئى بـرادرانـى از يـك اصل و نسبند.
نـه خـبـرى از آن ركـوع و سـجـود اسـت، و نـه آن نـيـات پـاك و (ابـتـغـأ فـضـل الله ) و نـه آثـار سجود در چهره ها نمايان، و نه آن نمو و رشد و جوانه زدن و قوى شدن و روى پاى خود ايستادن.
و عـجـب ايـنـكـه هـر قدر از اين اصول قرآنى فاصله گرفته ايم به درد و رنج و ذلت و نكبت بيشترى گرفتار شده ايم، ولى باز متوجه نيستيم از كجا ضربه مى خوريم؟ باز (حميتهاى جاهليت ) مانع انديشه و تجديد نظر و بازگشت به قرآن است، خدايا ما را از اين خواب عميق و خطرناك بيدار كن.
خداوندا! به ما توفيقى رحمت كن كه ويژگيهاى اخلاقى ياران راستين پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) و اصحاب خالص او را كه در اين آيات آمده است در خود زنده كنيم.
بـار الها! شدت در مقابل دشمنان محبت در برابر دوستان، تسليم در برابر فرمان تو، تـوجـه بـه عـنـايات خاص تو، و تلاش و كوشش براى بارور ساختن جامعه اسلامى، و پيشرفت و گسترش آن را به ما عنايت فرما.
پـروردگـارا! از تـو فـتح مبينى مى خواهيم كه جامعه اسلامى ما در سايه آن به حركت در آيد، و در عصر و زمانى كه نياز به معنويت از هر وقت ديگر بـيـشتر است تعليمات اين آئين حياتبخش را به مردم جهان عرضه كنيم هر روز قلوب تازه اى را در تـسـخـيـر اسلام در آوريم، و كشور تازه اى از كشور دلها را فتح نمائيم (آمين يا رب العالمين ).