تحليلى بر روشهاى تربيت نفس و اهداف آن در فرهنگ وحى

تحليلى بر روشهاى تربيت نفس و اهداف آن در فرهنگ وحى0%

تحليلى بر روشهاى تربيت نفس و اهداف آن در فرهنگ وحى نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

تحليلى بر روشهاى تربيت نفس و اهداف آن در فرهنگ وحى

نویسنده: اكبر دهقان
گروه:

مشاهدات: 10937
دانلود: 2716

توضیحات:

تحليلى بر روشهاى تربيت نفس و اهداف آن در فرهنگ وحى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 186 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 10937 / دانلود: 2716
اندازه اندازه اندازه
تحليلى بر روشهاى تربيت نفس و اهداف آن در فرهنگ وحى

تحليلى بر روشهاى تربيت نفس و اهداف آن در فرهنگ وحى

نویسنده:
فارسی

ستايش از نفس

قرآن مى فرمايد :( من تزكى فانما يتزكى لنفسه ) ( 64) هر كس تزكيه نفس كرد به سود نفس خويش قدم برداشت( ومن الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات اللّه ) ( 65) بعضى از مردم جان خود را در برابر خشنودى خداوند مى فروشند

حضرت علىعليه‌السلام فرمود :(الا انّه ليس لانفسكم ثمن الا الجنه فلا تبيعوها الاّ بها) ( 66) آگاه باشيد كه ارزش جان و نفس شما به اندازه بهشت است پس نفس خود را نفروشيد مگر به بهشت. و نيز مى فرمايد :(من كرمت عليه نفسه لم يهنها بالمعصيه) ( 67) آن كس كه كرامت نفس خود را پاس مى دارد هرگز به گناه پست و موهونش نمى سازد

امام سجادعليه‌السلام مى فرمايد(من كرمت عليه نفسه هانت عليه الدنيا) ( 68) كسى كه به كرامت نفسانى خود توجه دارد دنيا و ماديات نزد او بى ارزش است

پاسخ: اكنون به پاسخ سؤالى كه قبلاً مطرح كرده ايم مى پردازيم و مى گوييم :

انسان دو نفس و دو خود دارد :

1. خود اصلى و ( من ) اصيل و واقعى

2. خود فرعى ( من ) طفيلى به تعبير ديگر انسان يك نفس انسانى و جان روحانى و روح ملكوتى دارد كه تعظيم و تجليل از نفس در قرآن و روايات راجع به اين نفس و خود است و يك نفس و خود حيوانى و شهوانى دارد و دستوراتى كه درباره جهاد و مبارزه با نفس يا توبيخ از نفس آمده راجع به اين خود حيوانى است در واقع انسان بيش از يك حقيقت و يك نفس نيست كه نفس او ملهم به فجور و تقواست كه اگر تقوا را كسب كرد به سعادت مى رسد و اگر فجور را كسب كرد به بدبختى مى رسد و اين حالات مختلف نفس است( و نفس و ما سوّايها فالهمها فجورها و تقويها ) ( 69)

براى اينكه روشن تر شود كه بشر يك نفس انسانى و يك نفس حيوانى دارد دو آيه از قرآن كريم را بيان مى كنيم :

قرآن كريم در برخى از آيات مى فرمايد: گروهى از مردم تنها مواظب نفس خويش هستند( قد اهمّتهم انفسهم ) ( 70)

و بعضى از آيات مى فرمايد: از كسانى مباشيد كه خدا را فراموش كرده و در نتيجه خود را فراموش كنيد( ولاتكونوا كالّذين نسوا اللّه فانسيهم انفسهم ) ( 71)

بنابراين اگر انسان مواظب نفس خود باشد ديگر خود را فراموش نمى كند. و اگر خود را فراموش كند طبعا مواظب و مراقب نفس خويش نيست تعارض ظاهرى اين دو آيه با توجه به اين حقيقت حل مى شود كه منظور از مواظبت بر نفس نفس حيوانى و خود طفيلى است و مقصود از فراموشى نفس، نفس انسانى و اصيل است

جهاد با نفس

نفس بزرگ ترين دشمن ماست و همواره با عقل در جنگ و ستيز است و از وسوسه هاى شيطان الهام مى گيرد. سركوب كردن اين دشمن خطرناك كار آسان و ساده اى نيست قاطعيت و پايدارى لازم دارد آن هم نه يك مرتبه و دو مرتبه، يا يك روز و دو روز يا يك سال و دو سال بلكه جهاد مداوم و هميشگى براى مهار كردن نفس بر هر مسلمانى لازم است قرآن كريم مى فرمايد :( و من جاهد فانما يجاهد لنفسه ) ( 72) كسى كه جهاد و تلاش كند همانا براى نفع خويش كمك نموده است. در پرتو جهاد با نفس و مبارزه با اين دشمن است كه سعادت دنيا و آخرت حاصل مى شود

حضرت علىعليه‌السلام مى فرمايد :(جاهد نفسك على طاعة اللّه مجاهدة العدوّ عدوّه و غالبها مغالبة الضد ضده فانّ اقوى الناس من قوى على نفسه) ( 73) . به وسيله جهاد با نفس او را به اطاعت خدا وادار كن همانند جهادى كه دشمن، با دشمن مى كند و بر او غلبه كن مانند غلبه ضدى بر ضد ديگر زيرا قوى ترين مردم كسى است كه بر نفس خويش پيروز گردد

جهاد اكبر

جهاد با نفس و تهذيب آن از رذايل آنقدر مهم است كه پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن را به عنوان جهاد اكبر معرفى نموده است و آنقدر عظمت دارد كه حتى از جهاد مسلحانه هم بزرگ تر شمرده شده است

اميرالمؤمنينعليه‌السلام نقل كرده كه: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سپاهى را به جنگ دشمن فرستاد هنگامى كه از جنگ برگشتند به آن ها فرمود: آفرين بر كسانى كه جهاد كوچك را انجام دادند ولى جهاد اكبر هنوز بر آن ها واجب است گفته شد: يا رسول اللّه! جهاد اكبر كدام است؟ فرمود: جهاد با نفس

عن اميرالمؤمنينعليه‌السلام قال :(ان رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بعث سرّية فلما رجعوا قال مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقى عليهم الجهاد الاكبر قيل يا رسول اللّه و ما الجهاد الاكبر فقال جهاد النفس ) ( 74)

تفاوت هاى جهاد اصغر با جهاد اكبر

1. انجام هر عبادت به طور كامل و با جميع شرايط حتى جهاد مسلّحانه در راه خداوند نيازمند به جهاد با نفس است آيا اداى نماز با حضور قلب و رعايت جميع شرايط به طورى كه ناهى از فحشا و منكر باشد بدون جهاد با نفس ممكن است؟ آيا بدون جهاد با نفس، انسان مى تواند جان بر كف در ميدان نبرد حاضر گردد و با دشمنان اسلام بجنگد؟

2. جهاد اصغر واجب كفايى است يعنى اگر به اندازه لازم، گروهى شركت كردند از ديگران ساقط است. امّا جهاد اكبر واجب عينى است و هيچ فردى از آن معاف نيست

3. جهاد اصغر، در زمان و مكان و با شرايط خاصى انجام مى پذيرد امّا جهاد اكبر به زمان و مكان خاصى محدود نخواهد بود

4. در جهاد اصغر دشمن ظاهر است لكن در جهاد اكبر، دشمن مخفى و پنهان است

5. در درگيرى با دشمن ظاهر انسان يك مرتبه از دنيا مى رود؛ آن هم احتمالاً. امّا در جهاد اكبر مبارزه با نفس هر روز انسان چندين مرتبه معنويت انسان در خطر قرار مى گيرد. در حديث معراج مى خوانيم :(يموت الناس مرّة و يموت احدهم فى كل يوم سبعين مرّة من مجاهدة انفسهم و مخالفة اهوائهم) ( 75)

6. در جهاد اكبر چون نفس انسان، خارج از منطقه جغرافيايى است هيچ سنگر و دژ كارساز نيست، حتى در شب تاريك و در منزل خلوت انسانى كه در حال اشك ريختن و سجده و مناجات است نفس او را رها نمى كند

7. شكست در جهاد اصغر زود آشكار مى شود ولى شكست در جهاد اكبر به زودى آشكار نمى شود زيرا گاهى انسان يك عمر انسان از هوى نفس خود شكست مى خورد امّا توجّه ندارد

8. هجوم در جهاد اصغر، و مبارزه با دشمن ظاهرى زمان و برنامه و بودجه لازم دارد. ولكن وسوسه نفس فورى و مجانى صورت مى گيرد

9. از دشمن ظاهرى، در جهاد اصغر فرار ممكن است امّا در جهاد اكبر از دشمن باطن فرار ممكن نيست

10. در جهاد اكبر، مباشرت لازم است ولى در جهاد اصغر با اموال نيز مى توان جبهه را كمك نمود

11. در جهاد اصغر، وسيله هاى جنگى در هر زمان محدود است و به تناسب آن، بايد اسلحه هايى به دست گرفت، ولى جهاد اكبر وسيله مخصوصى ندارد بايد از كلمات انبيا و اوليا و تاريخ گذشتگان و نيز گريه بر حال خويشتن وسيله جنگى براى مبارزه با نفس امّاره استخدام كرد(وسلاحه البكاء) .

12. جنگ با دشمن داخلى وجهاد نفسانى پشتوانه جهاد خارجى است. آن كه بر خصم درون پيروز شد مبارزه با خصم برون برايش آسان تر است ولى كسى كه اسير زن وفرزند وثروت است نمى تواند آن طور كه لازم است بجنگد

13. اهميت جهاد، به اهميت و قدرت دشمن است جنگ با يك كشور كوچك آسان تر است تا با يك كشور بزرگ؛ زيرا دشمن هر چه قوى تر باشد جنگ با آن مشكل تر است و نفس و شيطان قوى ترين دشمنان انسان هستند

آثار جهاد با نفس

1- سلامتى عقل. قال علىعليه‌السلام :(مخالفة الهوى شفاء العقل) ( 76) مخالفت با هواى نفس مايه شفاى عقل و خرد است

2- دستيابى به خير دنيا و آخرت. قال الرضاعليه‌السلام (ساءلنى رجل عما يجمع خير الدنيا والاخرة فقلت خالف نفسك ) ( 77) امام رضاعليه‌السلام فرمود: مردى از من پرسيد: كدام عمل است كه باعث حصول خير دنيا و آخرت است؟ گفتم: به مخالفت با نفس خود بپرداز كه خير دنيا و آخرت تو در آن است

3- بى نيازى درونى و تضمين رزق. قال الباقرعليه‌السلام (ان اللّه عزوجل يقول و عزّتى و جلالى و عظمتى و بهائى و علوّ ارتفاعى لا يؤ ثر عبد مؤمن هواى على هواه فى شئ من امر الدنيا. الاّ جعلت غناه فى نفسه و همّته فى آخرته و ضمنت السموات والارض رزقه و كنت له من وراء تجارة كل تاجر) ( 78)

امام باقرعليه‌السلام فرمود : ( خداوند متعال مى فرمايد: به عزت و جلال و عظمت و اُبهّت و بلندى شاءن خودم سوگند كه بنده اى در امور زندگى خواست مرا برخواست خود ترجيح ندهد، جز آن كه من بى نيازى درونى به او عطا مى كنم و همّت وى را در رابطه با امور اخروى بلند گردانم و پشتوانه كسب و تجارت وى خواهم بود و آسمان و زمين روزى وى را تضمين مى كنند

4- حفظ ايمان. قال علىعليه‌السلام :(راءس الدين مخالفة الهوى) ( 79) اساس دين مخالفت با هواى نفس است

5 گوارا شدن زندگى. قال علىعليه‌السلام :(و طلبت العيش فما وجدته الاّ بترك الهوى فاترك الهوى ليطيب عيشكم) ( 80) در جستجوى زندگى شتافتم و آن را جز در ترك هواى نفس نيافتم

آثار پيروى از هواى نفس در قرآن

از نظر قرآن كريم هواپرستى آثار و پيامدهاى بسيار خطرناكى دارد كه به بعضى از آن ها اشاره مى شود :

1. سرچشمه غفلت وبى خبرى :( ولا تطع اغفلنا قلبه عن ذكرنا و اتبّع هواه ) ( 81) و از كسانى كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم، اطاعت نكن همان هايى كه از هواى نفس پيروى كردند

2. سرچشمه كفر و بى ايمانى :( فلا يصّدنك عنها من لا يؤ من بها و اتّبع هواه ) ( 82) و هرگز نبايد افرادى كه به قيامت ايمان ندارند و از هوس هاى خويش پيروى كردند تو را از آن (قيامت ) باز دارند كه هلاك خواهى شد

3. بدترين گمراهى :( و من اضلّ ممّن اتّبع هواه بغير هدى من اللّه ) ( 83) آيا گمراه تر از آن كس كه پيروى هواى نفس كرده و هيچ هدايت الهى را نپذيرفته پيدا مى شود؟

4. انحراف از راه حق :( فاحكم بين الناس بالحق و لا تتّبع الهوى فيضلّك عن سبيل اللّه ) ( 84) در ميان مردم به حق داورى كن و از هواى نفس پيروى مكن كه تو را از راه خدا منحرف مى سازد

5. فساد و تباهى نظام هستى :( و لو اتّبع الحق اهوائهم لفسدت السماوات و الارض و من فيهنّ ) ( 85) و اگر حق از هوس هاى آن ها پيروى كند، آسمان ها و زمين و تمام كسانى كه در آن هستند تباه خواهند شد

6. اعراض از معجزات و تكذيب انبيا :( و ان يروا آية يعرضوا و يقولوا سحر مستمرّ و كذّبوا و اتّبعوا اهوائهم ) ( 86) و هرگاه معجزه اى را ببينند، اعراض كرده، مى گويند: اين سحرى مستمر است آن ها آيات خدا را تكذيب كرده و از هواى نفس خود پيروى كردند

7. عدم اجابت سخن پيامبر :( فان لم يستجيبوا لك فاعلم انما يتبعون اهوائهم ) ( 87) اگر تو را اجابت نمى كنند بدان كه از هواى نفسشان پيروى مى كنند

8. عدم اجراى عدالت :( فلا تتبعوا الهوى ان تعدلوا ) ( 88) از هواى و هوس پيروى نكنيد كه از حق منحرف خواهيد شد

9. سقوط انسان از مقام والا :( ولو شئنا لرفعناه بها و لكنّه اخلد الى الارض و اتّبع هواه ) ( 89) اگر مى خواستيم مقام او را با اين آيات و علوم و دانش ها بالا مى برديم، ولى او به پستى گراييد و پيروى از هواى نفس كرد

10. محروميت از ولايت و نصرت حقّ :( و لئن اتبعت اهوائهم بعد الذى جاءك من العلم مالك من اللّه من ولىّ و لا نصير ) ( 90) اگر از هواى نفس مردم پيروى كنى بعد از آن كه علم براى تو حاصل شده ديگر هيچ كمكى و ياورى از طرف خداوند براى تو نخواهد بود

آثار پيروى از هواى نفس در احاديث

1. بيمارى هميشگى: قال علىعليه‌السلام :(من لم يداو شهوته بالترك لها لم يزل عليلاً) ( 91) كسى كه با ترك شهوت، خود را درمان نكند هميشه بيمار خواهد بود

2. كورى و كرى باطنى: قال علىعليه‌السلام :(ان اطعت هواك اصمّك و اعماك ) ( 92) اگر از هواى نفس پيروى كنى؛ كرى و كورى باطنى نصيبت خواهد شد

3. پيروزى دشمن: قال الجوادعليه‌السلام :(من اطاع هواه اعطى عدوّه مناه) ( 93) كسى كه ازهواى نفس خودپيروى كندآرزوى دشمن خودرا برآورده است

4. اسارت عقل: قال علىعليه‌السلام :(كم من عقل اسير تحت هوى امير) ( 94) . در بسيارى از موارد عقل آدمى اسير هواى نفس اوست و هواى نفس او امير بر عقل اوست

5. دورى از حق: قال علىعليه‌السلام :(انّ اخوف ما اخاف عليكم اثنان اتباع الهوى و طول الامل امّا اتباع الهوى فيصّد عن الحق و طول الامل فينسى الاخرة) ( 95) مهم ترين امرى كه از آن بر شما مى ترسم دو چيز است : پيروى از هواى نفس و آرزوى دراز امّا پيروى از هواى نفس شما را از حق باز مى دارد امّا آرزوى دراز موجب فراموشى آخرت است

6. مردود شدن اعمال سالم: قال الكاظمعليه‌السلام :(يا هشام قليل العمل من العاقل مقبول مضاعف و كثير العمل من اهل الهوى و الجهل مردود) ( 96) امام كاظمعليه‌السلام فرمود: اى هشام ! عمل اندك، از انسان عاقل دو چندان محسوب مى شود؛ ولى اعمال زياد از آدم هواى پرست و جاهل مردود است

تربيت به معناى تزكيه نفس و اخلاق

تربيت نفس عبارت است از آراستن نفس به نيكى ها و پيراستن آن از بدى ها و آلودگى ها به تعبير ديگر تربيت و تزكيه نفس، يكى از اهداف بزرگ رسالت انبياست كه قرآن مى فرمايد :( و لقد منّ اللّه على المؤمنين اذبعث فيهم رسولاً من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة ) ( 97) يعنى همانا خداوند بر افراد با ايمان منت نهاد و نعمت سنگينى را بر آن ها ارزانى داشت كه بر آنان پيامبرى را مبعوث نمود تا بر آنان آيات خداوندى را تلاوت كند و آنان را از آلودگى ها پاك سازد و به آن ها كتاب و حكمت تعليم دهد

اخلاق كه ناظر بر جنبه هاى معنوى و روحى شخصيت انسان و ارائه طريق به سوى كمالات و خوبى ها و فضايل است در ابتدا اصطلاحى براى علم اخلاق نبوده است وضع اوليه اخلاق به صورتى بوده است كه شامل همه خصوصيات باطنى و شخصيتى فرد مى گرديده است. اخلاق جمع ( خُلق ) و به معناى خصوصيات و اوصاف باطنى و درونى انسان است حديث معروف نبوى(انما بعثت لاتمّم مكارم الاخلاق) ( 98) يعنى من براى به اتمام رساندن خوبيهاى اخلاق مبعوث شده ام. ناظر به تكميل و كمال رساندن ابعاد معنوى و شخصيتى انسان ها و بيان و تعبيرى از تربيت است سيرى در كتاب هاى اخلاق از قبيل جامع السعادات، معراج السعاده، اخلاق ناصرى، محجّة البيضاء، احياء العلوم، اين حقيقت را به خوبى روشن مى سازد كه اخلاق و تربيت سابقا از يكديگر جدا نبوده اند. اين كتاب ها مملوّ از رهنمودهاى تربيتى است. دانشمندان اسلامى مطالب تربيتى را ضمن مباحث اخلاقى مورد بحث قرار دادند و اين امر دلالت مى كند كه تربيت و اخلاق در نظر آنان به يك معنا بوده و در يك بخش مورد بررسى قرار گرفته است. به نظر فارابى سعادت آخرين هدفى است كه انسان براى وصول به آن مى كوشد. سعادت جز با ممارست كارهاى نيك به دست نمى آيد. ابن سينا معتقد است كه پدر و مادر بايد براى فرزندان خود نام نيكو انتخاب كنند و آن گاه كه كودك براى هرگونه تربيتى آمادگى و قابليت دارد به تربيت او بپردازند و سختى و نرمى و تشويق و ترهيب را به هم آميزند. براى طفل، معلمى را در نظر بگيرند كه ديندارو خردمند و داراى اخلاق پسنديده باشد( 99)

تربيت از نظر غزالى براى اين است كه :

الف: كودك سعادت دين و دنيا را حاصل كند

ب: خوشنودى خداوند را به دست آورد

ج: نفس امّاره را مطيع و اخلاق خود را مهذّب نمايد

همان گونه كه بدن انسان با غذا رشد و كمال مى يابد، نفس انسان نيز در ابتدا ناقص و پذيراى كمال است. كمال نفس، به تربيت و تهذيب اخلاق و تغذيه آن به علم است.( 100)

اخلاق

چون تربيت نفس به معناى تزكيه اخلاقى وبُعد روحى انسان است مناسب است معناى چند اصطلاح را درباره مفهوم اخلاق، فلسفه اخلاق، اصول فضايل اخلاقى، مكتب اخلاقى قرآن، معيار فضيلت اخلاقى و... را ذكر كنيم :

مفهوم اخلاق

برخى دانشمندان، مانند غزالى در ( احياء العلوم ) و فيض كاشانى در ( محجة البيضاء ) و خواجه نصيرالدّين طوسى در ( اخلاق ناصرى ) گويند: اخلاق حالتى است، راسخ و مؤ ثّر در روان انسان كه در سايه آن بدون انديشه و تاءمل افعال و رفتار از بشر ظاهر مى گردد و ملكه اى است نفسانى، كه موجب صدور فعل به سهولت و آسانى است كه نيازى به فكر و انديشه ندارد( 101) و هرگاه اين حالت مزبور و هيئت راسخه در نفس به طورى ظهور پيدا كند كه افعال پسنديده از آن ناشى شود چنان كه مورد رضايت عقل و شرع باشد آن را خوى نيك و اخلاق فاضله نامند اگر بر خلاف انتظار از آن كارهاى نكوهيده سرزند آن را خوى زشت و اخلاق رذيله نامند و جهت اين كه اخلاق بايستى راسخ و ثابت در نفس باشد آن است كه هرگاه تصادفا يكى از افراد دست بذل و بخشش از كيسه بيرون آورد و مبلغى پول به يكى از همنوعان خود داد نمى توان گفت نامبرده حاتم زمان و سخاوتمند است؛ بلكه موقعى انسان سخاوت دارد كه هنگام بخشش، دچار ترديد و شك نگردد و خود به خود جهت فعل را رجحان دهد( 102)

علم اخلاق

علم اخلاق علمى است كه بحث مى كند از انواع صفات خوب و بد صفاتى كه ارتباط با افعال اختيارى انسان دارد و كيفيت اكتساب اين صفات و يادور كردن صفات رذيله را بيان مى دارد. پس موضوعش صفات فاضله و رذيله است از آن جهت كه براى انسان قابل اكتساب است يا قابل اجتناب

فلسفه اخلاق

قبل از آن كه در بحث اخلاق وارد شويم و ببينيم كدام كار خوب است و كدام كار بد است اين مطلب را به عنوان اصل موضوعى پذيرفته ايم كه كارهاى خوب و بد وجود دارد وملاك هايى براى تقسيم كارها به خير و شر يا نيك و بد وجود دارد در فلسفه اخلاق از همين اصول موضوعه بحث مى شود كه از كجا ما كار خوب و بد داريم و ملاك تقسيم كار به خوب و بد چيست؟ خوبى و بدى از كجا ناشى مى شود؟

اخلاق نظرى و اخلاق عملى

( اخلاق نظرى ) آن است كه از اساس خير و شر با قطع نظر از مصداق ها و افراد بحث مى كند مانند گفتگو درباره عبادت و نماز و تقوا و محبت و عدالت ( من حيث هو ) از جهت عبادت بودن و نماز بودن، تقوا بودن و محبت داشتن و عدالت ورزيدن نه از جهت اين كه عبادت روزه است يا نماز است يا اين كه تقوا به چه چيزى حاصل مى شود؟

( اخلاق عملى ) از خير مطلق و يا رذيلت و فضيلت سخن نمى گويد بلكه از مصداق هاى خير و شر كه در قلمرو حواس قرار مى گيرند و از صفات برونى انسان مانند وفاى به عهد و احسان و امانت دارى سخاوت... و در جهت منفى خلف وعده و ظلم و ريا گفتگو مى كند( 103)

رابطه تربيت و اخلاق

اگر اخلاق را كه صفات نفسانى و اعمال و رفتار عالى انسانى است در جهت صحيح و مثبت لحاظ كنيم اخلاق در اين معنا يكى از ثمرات بلكه مهمترين ثمره تربيت است. بر اين اساس؛ تربيت، فعلى است كه اخلاق حاصل آن است، اگر چه تمامى آن نيست پرورش استعدادهاى فكرى و ذهنى و ذوقى و غيره كه همگى در دايره تربيت و از موضوعات آن هستند؛ به جهت اين كه به طور مستقيم با ملكات نفسانى و خصوصيات اخلاقى مرتبط نيستند جزء اخلاق محسوب نمى گردند. مثلاً پرورش حافظه و قدرت استنتاج و استعدادهاى هنرى و ذوقى اگرچه در محدوده تربيت قرار مى گيرند ولى چون مستقيما با صفات اخلاقى مرتبط نيستند جزء اخلاق محسوب نمى گردند

اصول فضايل اخلاقى

ريشه تمام مسايل اخلاقى را سه قوّه تشكيل مى دهد:شهوت، غضب و تفكر. اين سه نيرو نفس را به اّتخاذ علوم وادارمى كند كه افعال مناسب آن قوه از آن سرچشمه مى گيرد

توضيح اين كه: كليه افعال انسانى يا به جلب منفعت بازگشت مى كند، مانند خوردن و آشاميدن و لباس پوشيدن و امثال اين ها. يا به دفع ضرر باز مى گردد مانند دفاع از جان و مال و حيثيت و مانند آن و يا از قبيل افعالى است كه به تصور و تصديق فكرى مربوط است، مانند تشكيل قياس و اقامه دليل براى مطالب گوناگون. قسم اول از قوّه شهويّه و قسم دوم از قوّه غضبيّه و قسم سوم از قوه فكريه سرچشمه مى گيرد و چون ذات انسان از تركيب و اّتحاد اين قواى سه گانه حاصل شده وبر اثر اين تركيب مى تواند مبداء افعال خاصى شود ودر سايه آن به سعادتى كه اين تركيب به خاطر آن قرار داده شده نايل گردد لذا همواره بايد مواظب باشد هيچ يك از اين سه قوه از مسير اعتدال خارج نشود زيرا اگر افراط و تفريطى در يكى از اين ها رخ دهد سعادت حاصل نمى شود

در علم اخلاق حد اعتدال هر يك از قواى سه گانه را روشن كردند به اين ترتيب كه حد اعتدال قوه شهويه عفت و حد افراط و تفريط آن حرص و تنبلى است حد اعتدال قوه غضبيه شجاعت و افراط و تفريط آن تهور و ترس است حد اعتدال قوه فكريه حكمت و افراط و تفريط آن جربزه و كودن بودن است از مجموع اين ملكات معتدله در نفس ملكه چهارمى به وجود مى آيد كه عدالت ناميده مى شود

مرحوم علامه طباطبايى مى فرمايد: مجموعه اين چهار اصل (عفت، شجاعت، حكمت، عدالت ) اصول اخلاق فاضله را تشكيل مى دهد كه دانشمندان ذكر كردند و لكن سه مكتب و مسلك در اينجا وجود دارد :

1. مكتبى كه مى گويد: انسان بايد حد اعتدال اين قوا و نيروهاى سه گانه را بشناسد و رعايت كند تا بتواند صفات فاضله را كسب كرده و از رذايل بپرهيزد و بدين وسيله سعادت علمى خود را تكميل نموده و اعمالى از او سر زند كه موجب ستايش اجتماع و محبوبيت جامعه گردد

2. مكتب پيامبران الهى: اين مكتب نيز از جهاتى شبيه مكتب اول است ولى فرقى كه در ميان اين دو وجود دارد از نظر هدف ونتيجه است؛ چون در مكتب انبيا هدف سعادت حقيقى انسان، يعنى تكميل ايمان به خدا وآيات او وآسايش اخروى است كه يك سعادت حقيقى وواقعى باشد نه اين كه فقط از نظر مردم سعادت است ولى در مكتب اول، هدف از اصلاح اخلاق كسب محبوبيت در نظر مردم ودارا بودن صفاتى كه مورد ستايش جامعه است مى باشد

3. مكتب اخلاقى قران؛ كه با دو مكتب سابق يك فرق اساسى دارد و آن اين كه هدف در اين جا ذات خداوند است نه كسب فضيلت انسانى و به همين دليل بسا مى شود كه طرز مشى آن با دو مكتب سابق فرق مى كند

توضيح اين كه هنگامى كه انسان رو به كمال مى رود و ترقياتى در اين زمينه نصيب وى مى شود دل او مجذوب تفكر درباره خدا و توجه به اسما و صفات عاليه حق كه از هر نقصى منزه و مبر است مى گردد و اين حالت جذبه و كشش روز به روز زيادتر و شديدتر و توجه به خداوند عميق تر مى گردد و به آنجا مى رسد كه خدا را چنان عبادت مى كند كه گويا او را مى بيند و خداوند او را مى بيند همواره جلوه او را در تجليات جذبه و شوق و توجه مشاهده مى كند. در اين هنگام محبت و شوق او روز افزون مى گردد زيرا عشق به كمال و جمال جزء فطرت انسان و خميره اوست قرآن مى فرمايد :( والذين امنوا اشدّ حبّا للّه ) ( 104) آن ها كه به خدا ايمان دارند محبتشان به خداوند شديدتر است

همين معنى او را به پيروى از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در تمام افعال و حركات وادار مى كند زيرا عشق به يك چيز، مستلزم عشق به آثار آن است و پيامبر هم از آثار و آيات اوست چنان كه جهان و آن چه در جهان است از آثار و آيات اوست. آتش اين شوق و محبت باز تيزتر مى گردد و به جايى مى رسد كه از همه چيز صرف نظر كرده، تمام توجهش به ذات او مى شود فقط او را دوست مى دارد دلش تنها براى او خاضع است. در اين حال طرز تفكر و عمل او با سايرين فرق مى كند هيچ چيز را نمى بيند مگر آن كه خدا را پيش از آن و با آن مشاهده مى كند همه چيز در نظر او از درجه استقلال ساقط شود. بنابراين جز او نمى خواهد و جز او نمى جويد و از غير او طلب نمى كند و از غير او نمى ترسد فعل و ترك و انس و وحشت و خشنودى او فقط به خاطر خداست؛ تاكنون دنبال هر كار و فضيلتى مى رفت به خاطر اين بود كه فضيلت انسانى است ولى اكنون جز خدا نمى خواهد سر منزل مقصود او خدا؛ زاد و توشه او ذلت و بندگى در پيشگاه الهى و راهنماى او شوق و محبت الهى است( 105)

معيار فضيلت اخلاقى

يكى از مسايل اساسى فلسفه اخلاق، اين است كه ملاك ومعيار فضيلت اخلاقى چيست و چگونه مى توان فعل اخلاقى را از فعل طبيعى باز شناخت؟ بعضى عملى را فعل اخلاقى دانسته اند كه به انگيزه ديگرخواهى صورت پذيرد و بعضى ديگر ملاك فعل اخلاقى را در اين دانسته اند كه از وجدان انسان سرچشمه گيرد وبرخى عقلى بودن فعل را لازم اخلاقى بودن آن معرفى كرده اند

استاد شهيد مطهرى مى فرمايد: كارهايى كه ما به آن ها مى گوييم كار اخلاقى؛ مى بينيم فرقشان با كار عادى اين است كه قابل ستايش و آفرين و تحسين اند. به عبارت ديگر: بشر براى اين گونه كارها ارزش قايل است. تفاوت كار اخلاقى با كار طبيعى در اين است كه كار اخلاقى در وجدان هر بشرى داراى ارزش است و يك كار ارزشمند و گران بهاست و بشر براى اين كار قيمت وارزش قايل است آن هم نه قيمت مادى بلكه مافوق ارزش هاى مادى( 106)

آنچه مسلم است اين است كه فعلى را مى توان اخلاقى ناميد كه انسان را در رسيدن به كمال يارى كند، يعنى فعلى و صفتى كه به هر اندازه كه انسان را در رسيدن به كمال نهايى ( قرب به خداوند ) يارى كند يا زمينه را براى رسيدن به مقام قرب الهى فراهم آورد به همان اندازه از ارزش اخلاقى برخوردار است. با توجه به اين كه كمال نهايى انسان، رسيدن به مقام قرب الهى است. در نتيجه هر فعل و صفتى كه انسان را در رسيدن به اين مرتبه يارى كند و سبب ارتقاى انسان در مراتب قرب به پروردگار باشد فضيلت محسوب مى شود( 107)

اهمّيت تربيت اخلاقى

آن قدر كه قرآن كريم و روايات اسلامى به مساءله تربيت اخلاقى انسان ها اهميت قايل شده اند نسبت به كمتر موضوعى اين طور توجه كرده اند چون رعايت اين مساءله باعث يك زندگى آرامبخش در جامعه مى شود مساءله حسن خلق و ملاطفت در برخوردها و ترك خشونت در معاشرت و احترام افراد مختلف را در نظر گرفتن و به شخصيت و حقوق ديگران ارج قايل شدن، از جمله صفات عالى و روحى هر انسان خود ساخته و تربيت شده است

قرآن كريم دستورات فراوانى در زمينه عفو و بخشش، مدارا كردن، مهربان بودن و برادرى و اخوّت بين مؤمنين را توصيه فرموده و پيامبر اكرم را صاحب خلق عظيم معرفى نموده است، تا رفتار و گفتار او سرمشق و الگوى همه مسلمان ها باشد. در روايات به مساءله تربيت اخلاقى عنايت خاصّى شده است

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد :(ما يوضع فى ميزان امرء يوم القيمة افضل من حسن خلق) .( 108) در روز قيامت چيزى برتر و بالاتر از حسن خلق در ترازوى عمل كسى نهاده نمى شود و نيز مى فرمايد :(اكثر ما تلج به امتى الجنة تقوى اللّه و حسن الخلق) .( 109) بيشترين چيزى كه سبب مى شود امت من به خاطر آن وارد بهشت شوند تقواى الهى و حسن خلق است. و نيز مى فرمايد :(حسن الاخلاق نصف الدين) ( 110) اخلاق نيك نصف دين است

حضرت علىعليه‌السلام مى فرمايد :(ربّ عزيز اذلّه خلقه و ذليل اعزّه خلقه) ( 111) بسا انسان بلند پايه اى كه اخلاق وى موجب سقوط او گرديد و بسا انسان ضعيفى كه اخلاق او مايه عزت و سربلندى او مى شود

آثار سوء خلق

1. مايه فشار قبر وعذاب روح: قال رسول اللّه : ( عندما دفن سعد بن معاذ قد اصابته ضمّة فسئل عن ذلك فقال: انّه كان فى خُلقه مع اهله سوء( 112) پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به هنگام دفن سعد بن معاذ فرمودند: فشارى براو وارد شد علّت آن را جويا شدم فرمود: زيرا با خانواده خود بدرفتار بود

2. سختى زندگى: قال علىعليه‌السلام : ( سوء الخلق نكد العيش و عذاب النفس( 113) بداخلاقى مايه دشوارى زندگى و عذاب انسان است

3. فساد ايمان و عمل: قال النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :(الخلق السيى ء يفسد العمل كما يفسد الخلّ العسل) ( 114) اخلاق بد، عمل انسان را تباه مى سازد چنان كه سركه عسل را فاسد مى كند

4. دوام ناراحتى: سئل عن علىعليه‌السلام :(من ادوم الناس غما قال اسؤ هم خلقا) ( 115) از حضرت علىعليه‌السلام پرسيدند چه كسى غم و غصّه او هميشگى است؟ فرمود: كسى كه بدرفتار باشد

5. عذاب نفس: قال علىعليه‌السلام :(من ساء خلقه عذّب نفسه) ( 116) هر كس اخلاقش تند گردد نفس خويش را به عذاب افكنده است

6. دورى از مردم: قال علىعليه‌السلام :(سوءالخلق يوحش القريب وينفر البعيد) ( 117) بداخلاقى، باعث وحشت افراد نزديك و انزجار افراد دور، از انسان مى شود