تحليلى بر روشهاى تربيت نفس و اهداف آن در فرهنگ وحى

تحليلى بر روشهاى تربيت نفس و اهداف آن در فرهنگ وحى0%

تحليلى بر روشهاى تربيت نفس و اهداف آن در فرهنگ وحى نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

تحليلى بر روشهاى تربيت نفس و اهداف آن در فرهنگ وحى

نویسنده: اكبر دهقان
گروه:

مشاهدات: 10927
دانلود: 2716

توضیحات:

تحليلى بر روشهاى تربيت نفس و اهداف آن در فرهنگ وحى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 186 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 10927 / دانلود: 2716
اندازه اندازه اندازه
تحليلى بر روشهاى تربيت نفس و اهداف آن در فرهنگ وحى

تحليلى بر روشهاى تربيت نفس و اهداف آن در فرهنگ وحى

نویسنده:
فارسی

تربيت عقلانى يا دستور به تعقل

در قرآن كريم تاءكيد و توصيه فراوان بر تربيت نيروى عقلانى شده است و خداوند دستورات مكرر نسبت به تعقل و بكارگيرى اين نيروى باطنى داده است. قرآن كريم از خردمندان به عنوان (اولواالالباب ) ياد كرده است (الباب ) جمع (لب ) است و لب به معنى مغز و مغز در ازاء قشر و پوست از ارزش اصلى برخوردار است. مثلاً در امور مادّى ارزش گردو و يا پسته و بادام به مغز آن است و هر يك از اين هااگر پوك باشد يا مغز آن ها فاسد و سياه شده باشد، بى ارزش است. اين تعبير جالب قرآن كريم بيانگر اين حقيقت است كه ارزش واقعى انسان به عقل اوست البته در صورتى كه آن را به كار بياندازد و به طور صحيح استفاده نمايد

قرآن كريم براى تربيت عقلانى و رشد نيروى باطنى تعبيرات مختلفى دارد كه چند تعبير از آن را ذكر مى كنيم

1. در بعضى از آيات هدف از نزول آيات الهى و بيان آن ها را تعقل مردم ذكر مى كند( كذلك يبين اللّه لكم آياته لعلكم تعقلون ) ( 418)

2. در بعضى آيات مطلب را از اين بالاتر برده و با لحنى همراه با توبيخ مردم را به خاطر عدم تعقل و انديشيدن مورد مؤ اخذه قرار داده مى فرمايد :( افلا تعقلون ) ( 419) آيا تعقل نمى كنيد

3. در بعضى آيات همين معنا را به صورت جمله شرطيه بيان مى كندو مى فرمايد :( قد بينا لكم الايات ان كنتم تعقلون ) ( 420) ما آيات خود را براى شما بيان كرديم اگر شما تعقل ورزيد

4. در بعضى آيات پس از ذكر يك سلسله از نعمت ها و نشانه هاى الهى مانند خلقت آسمان و زمين و اختلاف شب و روز و آب و گياه و غير آن مى فرمايد :( ان فى ذلك لايات لقوم يعقلون ) ( 421)

5. در بعضى از آيات از عدم تعقل وانديشيدن مردم آن ها را توبيخ نموده كه بسيارى از مردم از اين نعمت بزرگ الهى كه (عقل ) نام دارد و حجت باطنى است استفاده نمى كنند و آن را به كارنمى اندازند و در مسير رشد وتعالى او نيستند كه در اين زمينه نيز تعبيرات مختلف است. گاهى مى فرمايد :( اكثرهم لايعقلون ) ( 422) اكثر مردم تعقل نمى كنند. وگاهى مى فرمايد :( ذلك بانهم قوم لايعقلون ) ( 423) اين ها جمعى وگروهى هستند كه تعقل نمى كنند

6. در بعضى از آيات افرادى را كه تعقل نمى كنند به عنوان بدترين موجودات معرفى مى نمايد( ان شرّ الدواب عنداللّه الصم البكم الذين لا يعقلون ) ( 424) تحقيقا بدترين جنبندگان نزد خداوند كسانى هستند كه خرد و انديشه را به كار نمى گيرند و از ديدن و شنيدن حقايق محروم مانده اند

7. در بعضى از آيات از زبان كفار چنين نقل مى كند كه علت اصلى ورود آنها به دوزخ عدم تعقل بوده است( قالوا لو كنّا نسمع او نعقل ما كنّافى اصحاب السعير ) ( 425) اگر ما، گوشى شنوا داشتيم يا تعقل مى كرديم جزء دوزخيان نبوديم

8. در بعضى از آيات از آن افرادى كه عقل خود را به طور صحيح به كار مى اندازند و داراى مغز و انديشه سالم هستند به عنوان (اولواالالباب ) خردمندان ياد مى كند و از آن ها ستايش به عمل مى آورد( ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار لايات لاولى الالباب ) ( 426) تحقيقا در آفرينش آسمان ها و زمين و آمد و شد شب و روز هر آينه نشانه هايى براى خردمندان است

9. در بعضى از آيات مى فرمايد: خردمندان كسانى هستند كه تدبّر در آيات الهى مى كنند و پند مى گيرند( ليدبّروا آياته و ليتذّكر اولواالالباب ) ( 427)

10. در بعضى از تعبيرات قرآن از صاحبان عقل و انديشه به عنوان (اولواالنهى ) ياد مى كند. بعد از اشاره به نعمت هاى الهى، مى فرمايد :( ان فى ذلك لايات لاولى النهى ) ( 428) در اين (امور طبيعى و نعمت هاى مادّى ) نشانه هايى روشن است براى صاحبان خرد و عقل

از آيات قرآن به دست مى آيد كه غالبا دستور به ( تعقّل ) در مواردى به كار مى رود كه ادراك و فهم با عواطف و احساسات آميخته گردد و به دنبال آن عمل باشد. مثلاً اگر در قرآن در بسيارى از بحث هاى خداشناسى نمونه هايى از نظام شگفت انگيز اين جهان را بيان كرده و سپس مى گويد ما اين آيات را بيان مى كنيم( لعلكم تعقلون ) تا شما تعقل كنيد؛ منظور اين نيست كه تنها اطلاعاتى از نظام طبيعت در مغز خود جاى دهيد، زيرا علوم طبيعى، اگر كانون دل و عواطف را تحت تاءثير قرار ندهند و هيچ گونه تاءثيرى در ايجاد محبت و دوستى با آفريدگار جهان نداشته باشند، ارتباطى با مسايل توحيدى نخواهند داشت همچنين است اطلاعاتى كه جنبه عملى دارد؛ در صورتى ( تعقل به آن ها گفته مى شود كه عمل هم داشته باشد. علامّه طباطبايى قدس سره مى فرمايد: تعقّل در زمينه اى استعمال مى شود كه به دنبال درك و فهم انسان وارد مرحله عمل گردد و آياتى مانند( لوكنا نسمع او نعقل ما كنّا فى اصحاب السعير ) ( 429) و يا( افلم يسيروا فى الارض فتكون لهم قلوب يعقلون بها ) ( 430) شاهد اين گفتار است، زيرا اگر مجرمين، روز قيامت آرزوى تعقل در دنيا را مى كنند منظور تعقلى است كه آمخيته با عمل باشد و يا اگر خداوندمى فرمايد مردم سير و سياحت كنند و با نظر و مطالعه به اوضاع جهان چيزهايى بفهمند مقصود درك و فهمى است كه به دنبال آن مسير خود را عوض كرده و به راه راست گام نهند( 431)

جايگاه عقل در احاديث

اهميّت عقل

در روايات به مساءله عقل و خرد توجه و عنايت خاصّى شده به حدى كه آن را يكى از دو حجت و دليل براى انسان معرفى نموده اند. امام كاظمعليه‌السلام مى فرمايد :(ان للّه على الناس حجّتين حجّة ظاهرة و حجّة باطنة و اما الظاهرة فالرسل و الانبياء و الائمة و اما الباطنة فالعقول) ( 432)

در كتاب غرر الحكم بيش از 230 حديث از فضيلت و عظمت عقل سخن به ميان آمده است حضرت علىعليه‌السلام تعبيرات مختلف و شيوايى در اهميت و ارزش عقل بيان مى دارد از جمله :

1.(الانسان بعقله) معيار انسانيت به عقل است

2.(كمال الانسان العقل) كمال انسانيت به عقل است

3.(افضل النعم العقل) برترين نعمت ها عقل است

4.(العقل صديق محمود) عقل دوستى ستايش شده است

5.(صديق كل امرء عقله و عدوّه جهله) دوست هر انسانى عقل اوست و دشمن او جهلش مى باشد

6.(قيمة كل امرء عقله) ارزش هر شخصى به اندازه عقل اوست

7.(ما قسم اللّه سبحانه بين عباده شيئا افضل من العقل) هيچ موهبت و نعمتى را خداوند بين بندگانش تقسيم نكرده كه بهتر و برتر از عقل و خرد باشد

8.(لاغنى كالعقل و لافقر كالجهل) هيچ بى نيازى و ثروتى همچون عقل نيست و هيچ فقرى همچون جهل و نادانى نيست

9.(قوام المرء عقله و لادين لمن لا عقل له) اساس موجوديت انسان عقل اوست و آن كس كه عقل ندارد دين ندارد

10.(زينة الرّجل عقله) زينت مرد به خرد و عقل اوست

نشانه هاى عاقل

1. ترك شهوت :(العاقل من هجر شهوته و باع دنياه باخرته) ( 433) عاقل كسى است كه شهوت خود را ترك كند و دنيايش را به آخرتش بفروشد

2. كنترل زبان :(العاقل من عقل لسانه) ( 434) عاقل كسى است كه زبان خود را از حرام كنترل كند

3. سخن نگفتن از بيم تكذيب

4. خواهش نكردن از بيم محروم شدن

5. وعده ندادن به آنچه كه مقدور انسان نيست

6. اميد نداشتن به آنچه كه مايه سركوبى است: امام كاظمعليه‌السلام مى فرمايد :(ان العاقل لا يحدث من يخاف تكذيبه و لايساءل من يخاف منعه و لا يعد ما لا يقدر عليه و لا يرجوا ما يعنف برجائه)

7. دروغ نگفتن :(ان العاقل لا يكذب و ان كان فيه هواه) عاقل دروغ نمى گويد گرچه هوا و هوس او در دروغ باشد

8. فريب نخوردن: امامعليه‌السلام مى فرمايد :(لا يلسع العاقل من جحر مرّتين) ( 435) خردمند كسى است كه از يك سوراخ دو مرتبه گزيده نشود و فريب نخورد

9. ترك باطل: حضرت علىعليه‌السلام مى فرمايد :(العاقل من رفض الباطل) ( 436) خردمند آن است كه باطل را ترك كند

10. تشخيص ضرر كمتر :(ليس العاقل من يعرف الخير من الشر و لكن العاقل من يعرف خير شرين) م( 437) آن كسى كه خوبى را از بدى تشخيص دهد عاقل نيست؛ عاقل كسى است كه در ميان دو شر موردى را كه كمتر ضرر دارد انتخاب كند

11. شكرگزارى در برابر حلال و صبر از حرام: امام كاظمعليه‌السلام مى فرمايد :(يا هشام ان العاقل الذى لا يشغل الحلال شكره و لا يغلب الحرام صبره) ( 438)

اى هشام! خردمند كسى است كه حلال از شكرش باز ندارد و حرام بر صبرش چيره نشود

نشانه عقل كامل

1. خوش اخلاق بودن: قال ابو عبداللّهعليه‌السلام :(اكمل الناس عقلاً احسنهم خلقا) ( 439) كامل ترين مردم از حيث خرد كسى است كه اخلاق او نيكوتر باشد

2. فروتنى

3. يقين نيكو

4. سكوت: امامعليه‌السلام مى فرمايد :(كمال العقل فى ثلاث التواضع للّه وحسن اليقين والصمت الاّمن خير) نشانه هاى كمال عقل سه چيزاست: فروتنى براى خداوند، يقين نيكوداشتن و سكوت كردن، مگر در مورد كار خوب

5. نيكويى در عمل: در حديث اربعماءه آمده است :(من كمل عقله حسن عمله) ( 440) هر كس عقل او كامل شود عمل او نيكو مى شود

6. نقصان شهوت :(اذا كمل العقل نقصت الشهوة) ( 441) هرگاه عقل كامل گردد، شهوت ناقص و كوتاه مى شود

عاقل ترين مردم كيست؟

1. كسى كه مطيع تر در برابر خداوند باشد :(اعقل الناس اطوعهم لِلّه) ( 442)

2. نزديك ترين افراد به خداوند :(اعقل الناس اقربهم من اللّه) ( 443)

3. دورى از هر پستى :(اعقل الناس ابعدهم من كلّ دنيّة) ( 444)

4. پيروى از خردمندان :(اعقل الناس من اطاع العقلاء) ( 445)

آثار عقل

1. سلامتى :(اصل العقل الفكر و ثمرته السلامه) ( 446) ريشه خرد فكر است و ثمره آن سلامتى است.

2. كم سخن گفتن :(اذاتم العقل نقص الكلام) ( 447) هرگاه عقل كامل شود سخن انسان كم مى گردد

3. رسيدن به خيرات :(بالعقل تنال الخيرات ) ( 448) به وسيله عقل انسان به خوبى ها دست مى يابد

4. صبر و استقامت :(ثمرة العقل الاستقامة) ( 449) ثمره و نتيجه عقل استقامت در برابر حوادث است

5. همنشينى با خوبان :(ثمرة العقل مصاحبة الاخيار) ( 450) ثمره خرد، همنشينى با خوبان است

6. مدارا كردن با مردم :(ثمرة العقل مداراة لناس ) ( 451) نتيجه عقل مدارا نمودن با مردم است

معيار حسابرسى بر اساس عقل

1. امام باقرعليه‌السلام مى فرمايد :(انما يداقّ اللّه العباد فى الحساب يوم القيمة على قدرما آتاهم من العقول فى الدنيا) ( 452) همانا خداوند بندگانش را در قيامت حسابرسى مى كند به اندازه خردى كه به آن ها در دنيا داده است

2.(قال رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اذا بلغكم عن رجل حسن حال فانظروا فى حسن عقله فانما يجازى بعقله) ( 453) هرگاه خوبى مردمى به شما رسيد بنگريد در نيكويى خرد او چون كيفر و پاداش بر طبق عقل مى باشد

3. عن ابى عبداللّهعليه‌السلام :(قلت له جعلت فداك ان لى جارا كثيراالصلاة كثير الصدقه كثير الحج فقال يا اسحاق كيف عقله قلت له جعلت فداك ليس له عقل فقال لا يرتفع بذلك منه) ( 454) شخصى به امام صادقعليه‌السلام عرض كرد: فدايت شوم من همسايه اى دارم كه زياد نماز مى خواند و بسيار صدقه مى دهد و بسيار حج انجام مى دهد. امام فرمود: عقل او چگونه است؟ گفتم : عقل ندارد

امام فرمودند: پس به سبب اين، اعمال او بالا نمى رود و پذيرفته نمى شود

صفات انسان عاقل

امام كاظمعليه‌السلام در صفات خردمند و عاقل مى فرمايد :(يا هشام كان اميرالمؤمنين يقول ما عبداللّه بشئ افضل من العقل و ما تّم عقل امرء حتى يكون فيه خصال شتّى الكفر و الشر منه ماء مونان و الرشد و الخير منه ماءمولان و فضل ماله مبذول و فضل قوته مكفوف و نصيبه من الدنيا القوت، لا يشبع من العلم طول دهره و الذّل احب اليه من اللّه مع العزّ مع غيره و التواضع احّب اليه من الشّرف يستكثر قليل المعروف و يستقل كثير المعروف من نفسه و يرى الناس كلهم خيرا منه و انّه شرّهم فى نفسه و هو تمام الامر) ( 455)

اى هشام! اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمود: خداوند با چيزى بهتر از عقل پرستش نشود و تا چند صفت در انسان نباشد عقل اوكامل نشده است. بايدمردم از كفر و شرارتش در امان و به نيكى و هدايتش اميدوار باشند، زيادى مالش را ببخشند و زيادى گفتارش را نگهدارد،بهره او از دنيابه مقدار قوتش باشد. تا زنده است از دانش سير نشود، ذلّت درپيشگاه خدا را از عزّت دربرابر غير خداو تواضع را از شرافت دوست تر دارد. نيكىِ اندك ديگران را زياد و نيكى بسيار خود را اندك شمارد، همه مردم را از خود بهتر داند و خود را از همه بدتر داند و اين تمام مطلب است

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم 10 صفت و خصلت را براى عاقل بيان مى فرمايد :(ان يحلم عمنّ جهل عليه و يتجاوز عمّن ظلمه و يتواضع لمن هو دونه و يسابق فوقه فى طلب البر و اذا اراد ان يتكلم تدبّر فان كان خيرا تكلم فغنم و ان كان شرا سكت فسلم و اذا عرضت له فتنة استعصم باللّه و امسك لسانه و اذا راءى فضيلة انتهز بها لا يفارقه الحياء و لا يبدوا منه الحرص فتلك عشر خصال يعرف بها العاقل) ( 456)

1. بردبارى نسبت به كسى كه نادانى ورزيده است

2. گذشت نسبت به كسى كه به او ستم كرده است

3. تواضع نسبت به افراد پايين تر

4. سبقت گرفتن از افراد بالاتر در طلب نيكى

5. هرگاه بخواهد تكلم كند تدبّر و عاقبت انديشى كند، اگر سخن او خير است تكلم كند كه بهره برده است و اگر سخن او شر است، سكوت ورزد تا سالم ماند

6. هرگاه فتنه و بلايى به او رسد به خداوند پناه ببرد

7. دست و زبان خود را كنترل كند

8. هرگاه فضيلت را مشاهده كرد به طرف آن برود

9. از حيا جدا نشود

10. حرص ازاو ظاهرنشود. اين ده صفت است كه به سبب آن عاقل شناخته مى شود

وظايف انسان عاقل

1. شناخت نسبت به زمان 2. شاءن خويش را يافتن 3. حفظ زبان

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد :(على العاقل ان يكون عارفا بزمانه مقبلاً على شاءنه حافظا لسانه) ( 457) برخردمند است اين كه نسبت به زمان، شناخت داشته باشد، شاءن و منزلت خويش را بفهمد و زبان خود را كنترل كند

عوامل پرورش عقل

1. علم و دانش

2. تجربه :(العقل غريزه تزيد بالعمل و التجارب ) ( 458) عقل و خرد يك نوع غريزه است كه به واسطه علم و تجربه افزون مى شود

3. ترحم نسبت به نادان :(من اوكد اسباب العقل رحمة للجاهل) ( 459) از عوامل مؤثر و مؤ كد در فزونى عقل، رحمت و ترحّم نسبت به نادان است

4. تعليم و ياد دادن :(اعون الاشياء على تزكية العقل التعليم) ( 460) از عواملى كه كمك مى كند به پرورش عقل تعليم و ياد دادن است

عوامل نقصان عقل

1. هوا پرستى و شهوت :(ذهاب العقل بين الهوى و الشهوة) ( 461) آنچه مايه از بين رفتن عقل مى شود پيروى از هوس و شهوت است

2. كبر ورزيدن: امام باقرعليه‌السلام مى فرمايد :(ما دخل قلب امرء شئ من الكبر الانقص من عقله) ( 462) داخل نمى شود مقدارى از كبر در قلب آدمى مگر اين كه از عقل او كاسته مى شود

3. عُجب داشتن :(اعجاب المرء بنفسه دليل على ضعف عقله) ( 463) عجب ورزيدن و خوش بين بودن به خويشتن، دليلى است بر ضعف و كوتاهى عقل

ميزان شناخت عقل

در احاديث اسلامى معيارهاى مختلفى براى شناخت عقل و ميزان خرد افراد ذكر شده است كه نمونه هايى از آن را ذكر مى كنيم :

1. كيفيت رفتار و عمل :(كيفيّة الفعل تدل على كميّة العقل) ( 464)

كيفيت و چگونگى عمل، حاكى از مقدار عقل و خرد مى باشد

2. راءى و نظريه :(راءى الرجل ميزان عقله) ( 465) راءى و نظر هر انسانى معيار سنجش خرد اوست

3. اظهار سخن :(عند بديهة المقال تختبر عقول الرجال) ( 466) به هنگام سخن گفتن، انديشه هاى افراد شناخته مى شود

4. فرستاده و نماينده

5. نوشتار

6. هديه

(ثلاثة تدلّ على عقول اربابها الرسول والكتاب والهديه) ( 467) سه چيز از خرد و عقل انسان حكايت مى كند. 1. فرستاده ونماينده. 2. نوشتار 3. هديه

7. انكار حرف ناصحيح: امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد :(اذا اردت ان تختبر عقل الرجل فى مجلس واحد فحدّثه فى خلال حديثك بما لا يكون فان انكره فهو عاقل و ان صدّقه فهو احمق) ( 468) هرگاه خواستى امتحان كنى خرد و عقل شخصى را در يك مجلس؛ در اثناء سخن گفتن يك حرف ناصحيح و نشدنى را بگوييد،اگر مستمع منكر شد خردمند است و اگر تصديق كرد احمق است

در پايان اين بحث مناسب است با لشكريان عقل و جهل كه از امام كاظمعليه‌السلام نقل شده است آشنا شويم. امام كاظمعليه‌السلام براى هشام بن حكم حدود هفتاد لشگر از عقل و جهل بيان مى دارد كه در بعضى كتاب ها بيش از هفتاد نقل شده لكن تكرارى است. قال الكاظمعليه‌السلام لهشام :.(.. يا هشام اعرف العقل وجنده والجهل وجنده تكن من المهتدين) اى هشام! خرد و لشگرش را بشناس و نادانى و لشگرش را بشناس تا از ره يافته ها باشى

جنود عقل و جهل

ايمان كفر

تصديق تكذيب

اخلاص دورويى

اميدوارى نوميدى

عدالت جور

خشنودى ناخشنودى

سپاسگزارى ناسپاسى

بى طمعى طمع

توكل حرص

راءفت -قسوت

دانايى نادانى

پارسايى پرده درى

زهد رغبت

نرمش تندخويى

ترس دليرى

فروتنى بزرگ منشى

آرامش شتاب

بردبارى نابخردى

خموشى ياوه سرايى

پذيرش جويى گردن فرازى

تسليم تجبر

گذشت كينه توزى

دل نرمى سخت دلى

يقين شك

شكيبايى بى تابى

چشم پوشى انتقام

بى نيازى گدايى

انديشه كردن بى فكرى

حفظ فراموشى

پيوست بريدن

قناعت شكم پرستى

مواسات دريغ كردن

دوستى دشمنى

وفا غدر

فرمانبردارى نافرمانى

كوچكى سربلندى

سلامت بلا

فهم كودنى

معرفت انكار

مدارا درشتى

پاكى باطن نيرنگ

رازدارى فاش كردن

نيكوكارى ناسپاسى

حقيقت ريا

نيكويى زشتى

پنهان كارى افشا

انصاف ستم

خوددارى حسودى

پاكيزگى پليدى

شرم بى شرمى

ميانه روى اسراف

آسايش رنج

مدارا درشتى

عافيت بلاء

اعتدال فزون طلبى

دانش هوس

وقار سبكى

سعادت شقاوت

توبه اصرار بر گناه

محافظت سهل انگارى

دعا- استنكاف

نشاط كسالت

شادى اندوه

الفت جدايى

سخاوت بخل

خشوع خودبينى

حفظ گفتار سخن چينى

آمرزش خواهى فريفتگى

زيركى حماقت

(يا هشام لاتجمع هذه الخصال الاّ لنبى اووصى او مؤمن امتحن اللّه قلبه للايمان واما ساير ذلك من المؤمنين فان احدهم لا يخلو من ان يكون فيه بعض هذه الجنود من اجناد العقل حتى يستكمل العقل و يتخلص من جنود الجهل، فعند ذلك يكون فى الدرجه العليا مع الانبياء والاوصياء عليهم السلام وفّقنا اللّه وايّاكم لطاعته) ( 469) اى هشام! همه اين خصلت ها فراهم نشوند مگر براى پيغمبر يا وصى پيغمبر يا مؤمنى كه خداوند، دلش رابا ايمان آزموده است و اما مؤمنان ديگر هيچكدام از اين صفات بيرون نيستند كه برخى از جنود عقل را دارند، تا عقل آنان كامل شود و از جنود جهل رها شوند و در اين هنگام در بلندترين پايه همراه پيغمبران و اوصيا باشند. خداوند ما و شما را براى اطاعت خود توفيق دهد

روش هاى تربيت عقلانى