محکمه قضائی جانشینان محکوم!

محکمه قضائی جانشینان محکوم!0%

محکمه قضائی جانشینان محکوم! نویسنده:
گروه: کتابخانه عقائد

محکمه قضائی جانشینان محکوم!

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: ابوالقاسم کوفی
گروه: مشاهدات: 19305
دانلود: 4607

توضیحات:

محکمه قضائی جانشینان محکوم!
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 81 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19305 / دانلود: 4607
اندازه اندازه اندازه
محکمه قضائی جانشینان محکوم!

محکمه قضائی جانشینان محکوم!

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

انتقاد گفتگوی ما

این بود حاصل آن استدلالی که به این آیه شده، اینک از آن راهی که ما طبق عادت همیشگی تا بتوانیم تنها به قاضی رفته می خواهیم به سود خود نتیجه بگیریم، اغلب دچار اشتباهات بزرگ و خطاهای آشکاری شده، بهره زحمات ما این می شود که تعصب و بی انصافی خود را به دیگران ثابت می نماییم. این یاران با وفا نیز از آن راهی که می خواسته اند آیه را با معتقدات خود تطبیق نموده و به زور و زحمت عقاید خود را در این آیه فرو نمایند و مایل نبوده اند آنچه را که آیه تذکر می دهد گوش دهند، (از این

{صفحه164}

رو) تنها به هم صحبتی ابوبکر دل خوشی کرده از این راه او را برای هر مقامی حتی خلافت لایق دانستند. ولی هیچ فکر نکردند یا دانسته به روی مبارک خود نیاوردند که اساس این مصاحبت چه بوده و بنای آن بر چه پایه ای استوار گشته، آیا ابوبکر به منظور یاری با آن حضرت از مکه بیرون شده یا تصادفا در بین راه به ایشان برخورد نموده و آیا پس از ملاقات کمک و مساعدتی نیز به آن حضرت نمود یا نه؟ وجود مقدس آن حضرت همان طور به کمک خدا آن مراحل وخیم را گذرانید. آیا لااقل موجب آرامش خاطر و قوت قلب آن وجود پاکی که تنها سکینه (آرامش) فرو فرستاده شده الهی، موجب دلگرمی و سبب قوت قلب او بود شد یا نه خدای نخواسته چون بید بر خود می لرزید و تازه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به او دلداری می داد. آیا با وجود اینها دلداری رسول خدا برای وی اطمینان آور بود یا نه همان طوری که خدا می فرماید «اذ یقول لصاحبه» حضرت به وسیله لاتحزن «غمگین مباش» او را از افسردگی ممتدی که داشته رسما نهی فرموده و با ندای ملکوتی ان الله معنا «خدا با ماست» او را از غفلت نجات و به خدا متوجه می ساخته. بنابراین آیا یک چنین مصاحبتی چه ارزشی دارد و این هم صحبتی تصادفی چگونه فضیلتی(1) برای وی محسوب می گردد مگر صرف هم صحبت شدن میزان بزرگواری کسی

*******

1- از شما انصاف می خواهم که به فرض چشم پوشی از تمام جهاتی که در این همراهی بوده و به فرض نادیده انگاشتن آن همه نکوهش که در این هم صحبتی بوده و به فرض این که یک یاری صادقانه ای بوده، به فرض همه اینها آیا این جانفشانی بوده یا آنکه علیعليه‌السلام به اتفاق تمام مسلمین با کمال رشادت در بستر رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله و سلّم یعنی (صرف نظر از خواست خدا) در بستر مرگ حتمی و یقینی در بستر قربانی و فدا شدن برای اول شخص امکان خوابیده بود اکنون خودتان حساب کنید و از این مقایسه آنچه که باید، به دست آورید.

{صفحه165}

می شود. مگر قرآن نخوانده اید که ببینید چگونه خدا از هم صحبتی یک نفر کافر و منکر خدا با یک نفر موحد و خداپرست خبر می دهد یا این جملات(قال له صاحبه و هو یحاوره اکفرت بالذی خلقک من تراب ثم من نطقه ثم سواک رجلا) گفت به او صاحب او و حال آن که با وی محاوره می نمود آیا کافر شدی به آنکه ترا از خاک و سپس از نطفه آفرید و سپس از آن تو را مردی ساخت (یا این جملات که صاحب را کافر معرفی می کند از قرآن نمی دانید؟ راستی ای برادران ما شما خودتان از این استدلالات رضایت دارید؟ نمی توانم باور کنم. اگر هم باور کنم باید از طرز فکر شما بسیار تعجب نمایم. ای برادران، ما بنا نداشته و نداریم بدون جهت انتقاد نموده، بی هیچ مقدمه ای وجاهت ابوبکر را از بین ببریم و حتی حاضر نیستیم در پیرامون این شخص نیز مثل سایر اصحاب رسول خدا که مورد گفتگو نیستند، صحبتی بنماییم. ولی چه کنم که پافشاری ها و خلیفه تراشی ها ما را وادار به تدقیق بیشتری نموده و در نتیجه به حقایقی که صد در صد به زیان دستگاه خلافت و عقاید شما پیروان است رسیده، ناگزیر از بیان آن می گردیم. اگر باور ندارید این شما و این آیه قرآن، بنگرید چگونه خداوند (تبارک و تعالی) پس از بیان دلداری دادن رسول خدا به ابوبکر (چنانچه گذشت چگونه در لباس ستایشی که از آن حضرت می نماید، نکوهش دقیقی نیز از ابوبکر می فرماید ببینید چطور می گوید: «فانزل الله سکینته علیه وایده بجنود لم تروها» یعنی پس خدای (در آن مغازه مخوف و در آن توده ظلمت) آرامش خود را بر وی (یعنی تنها بر رسول خدا) فرو فرستاد. (یعنی تنها آن حضرت) را با یاران ناپیدایی پشتیبانی نمود... خوب دقت کنید با چه زبانی خدا این نکته را تذکر می دهد که با وجود این که هر دو با وحشت از دشمنان به آن غار پناهنده شده بودند و با

{صفحه166}

این که ابوبکر با آن هراس فوق العاده بیش از هر چیز به دلداری و آرامش نیازمند بود، با این وصف خدا آرامش خود را بر رسول خویش فرو فرستاده و این موهبت را به وی تخصیص داده، ابوبکر را در همان بیم سخت و همان اضطراب و پریشانی عجیب باقی گذاشت و (ببخشید) او را سزاوار این بخشش ندید.

شاید این جا به اشتباه تصور کنید که چون آرامش خدایی خصوصیتی داشته، باید تنها بر پیمبر او نازل شده در خور هیچ کس دیگر نیست و روی این حساب ما نمی توانیم از این راه نقصانی برای ابوبکر ثابت کنیم. ولی ما به شما اطمینان می دهیم که این تصور نادرست و نادرستی آن را خدا در جای دیگر از قرآن، آنجایی که از غزوه حنین خبر می دهد، آنجایی که«فانزل الله سکینته علی الرسوله و علی المؤمنین» می فرماید آنجایی که شایستگان این بخشش را تعیین نموده (پس خدای آرامش خود را بر رسول خویش و بر مومنین و گروندگان فرو فرستاد) می گوید آنجایی که بدین وسیله (خدایا چکنم) سستی ایمان ابوبکر یا (نعوذ بالله) نداشتن آن را حکایت می کند، بالاخره پروردگار ما و شما نادرستی این تصور شما را در یک چنین جایی از قرآن بیان فرموده، بدون هیچ پیچیدگی و غموضی خصوصیت نداشتن این آرامش را گوشزد می کند.

باز می ترسم دل شما با این بیانات قانع نشده بگویید، خوب اگر در روز غار آرامش خدایی شامل حالش نشد لااقل در روز حنین مشمول این لطف خدایی گشت. ولی باز من به شما نوید می دهم(1) که در این روز هم از

*******

1- در این روز به اتفاق تمام خبرنگاران غیر از علیعليه‌السلام و عباس بن عبدالمطلب و 7 نفر از بنی هاشم کسی در معرکه جنگ نمانده، همه حتی ابوبکری که روز غار به قول بعضی از جان خود گذشته و در آن میدان مرگبار با پیغمبر همراهی نموده بود، فرار برقرار اختیار نمود و از یاری پیغمبر دست کشیده از دور آن حضرت پراکنده شده و عهد خود را شکستند، خدا نیز بی وفایی آنان را برای همیشه آمیخته با نکوهش سختی در کتاب خود بیان فرمود که ویوم حنین اذ اعجبتکم کثرتکم فلم تغن عنکم شیئا و ضاقت علیکم الارض بما رحبت ثم ولیتم مدبرین ثم انزل الله سکینته علی رسوله و علی المؤمنین خدای یاری داد در روز حنین چون به شگفت آورد شما را انبوهی لشکرتان پس از نظر شما نکاست هیچ چیز از هیمنه دشمنانتان را و زمین با آن فراخی بر شما تنگ شده، پس از آن از روی هزیمت پشت به دشمن خودتان نمودید. سپس خدای آرامش خود را بر رسول خویش و گروندگان او فرو فرستاد. یعنی شما که از مؤمنین نبودید از آن آرامش مرحوم شدید. خوشبختانه این سرزنش خدا یک چسبندگی عجیبی به خصوص همین یار غار دارد. زیرا بنا بر روایت خود هواخواهان تنها کسی که از زیادی جمعیت مسلمین اظهار رضایت نموده و حتی گفت ما امروز از این جمعیت مغلوب نخواهیم شد و سپس اول فراری بود، همان جناب خلیفه بودند. البته این فرار یار غار اختصاص به این دفعه نداشت، از بس شجاعت داشتند هر وقت کار سخت می شد مقدم بر همه جان خود را به در می بردند و شاید ریاست مسلمین ایشان هم نتیجه همین ریاست فراری ها بوده شاید مگر روز احمد نبود که با رفیق بزرگوار خودشان و عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمن، سعد، سعید، ابوعبیده الجراح یعنی همان 10 نفری که به قول برادران وعده بهشت به آنها داده شده است و گروه دیگری گریخته، رسول خدا را با حق و علی عليه‌السلامتنها گذاشتند و سزاوار آن ملامت ها و عذاب های الهی که خدا در کلام خود (در سوره آل عمران، آیه های 155- 154- 153 بیان فرموده) گشتند نمی دانم آیا این قرآن معنای دیگری دارد که ما نمی فهمیم.

{صفحه167}

این مائده سماوی بی بهره ماند ایشان و رفیق جان در یک قالبشان جزء فراری ها بودند. اکنون شما را به انصاف خودتان وامی نهیم ببینیم آیا می توانید بگویید چرا ابوبکر از این موهبتی که خدا به رسول خویش و به مؤمنین اختصاص داده و غیر از مؤمنین هرکس از آن بی بهره مانده (آیا می توانید بگویید چرا ایشان) هم در روز حنین و هم روز غار بی بهره ماندند. گمان می کنم اگر تعصب را به کنار نهاده باشید از خود این پرسش پاسخ به دست شما آمده باشد.

{صفحه168}

دلیل دوم

از نظر این که پیمبر اکرم خاتم پیمبران با بدرود زندگی گفتن آن حضرت وحی الهی نیز بدرود فرود آمدن می گوید، باید تمام احتیاجات مردم تا قبل از رحلت آن بزرگوار برطرف شده، کلیه نیازمندی های آنان در هر قسمت و نسبت به تمام احکام بیان شود. از این رو باید تصدیق کنیم که اگر برای حفظ این بنای بلند پایه ای که سال ها رسول خدا در پایه ریزی و پابرجا نمودن آن می کوشید و اگر به منظور نگهداری از این سازمان وسیعی که محض نسخ نمودن و برانداختن یک یک از سازمان های عالم تشکیل شده، محوری تعیین نگردد، اگر ملجأ و پناهی برای نیازمندان و مراجعین معین نشود و به طور سربسته اگر جانشینی برای آن پیغمبر نباشد نقصان بزرگی به پیمبر متوجه شده و قسمت اعظمی از دین ناگفته مانده، در نتیجه پیروان، همه حیران و سرگردان مانده پیش آمد مشکلات و اوضاع ازمنه تغییر عجیبی به احکام داده، احکام اصلی فراموش و وضع دینی مردم از همان روز رحلت رو به خرابی گذاشته و هر روز بدتر از بد گشته، مردمی که می خواستند تازه با برنامه جدیدی در هر قسمت (عبادات، معاملات، سیاسیات، اقتصادیات، مالیات و ...) آشنا شوند، از همه جا مانده نه راه پیش رفت و نه وسیله برگشت، به حیرت و بیچارگی سختی گرفتار خواهند شد. پس روی آن حساب باید رسول خدا طبق وحی ایزدی بزرگترین رکن اسلام را استوار و تنها پایه و اساس آن را پابرجا نماید. یعنی خلیفه و جانشین خود را به مردم معرفی کند و به فضل خدا معرفی هم نمود. با صدای بلند فرمود لیومکم افضلکم و اعلمکم (ای مردم) باید کسی که فضایل و خصال او از همه شما بیشتر و آن فردی که دانش وی ما فوق دانش تمام شماها است، بر شما امامت نماید. رسول خدا وظیفه خود را

{صفحه169}

انجام داد و مردم را از سرگردانی نجات بخشید. حقا مردم نیز مو به مو بر طبق این فرمایش رفتار نموده بعد از فوت آن حضرت بلافاصله فاضلترین و دانشمندترین افراد را انتخاب نموده و او را برای امر خلافت برگزیدند. پس به طور خلاصه از فرمایش رسول خدا و از اتفاق مردم بر اعلمیّت ابوبکر می توان بدون هیچ تردیدی نامه خلافت او را امضا نمود و از جار و جنجال و قیل و قال بیهوده رهید و با اطمینان قلب گفت ابوبکر به نصّ پیغمبر اکرم بر اریکه خلافت نشسته و به میل شخصی خود او و تقاضای مردم وابسته نبوده است. بلی اگر مردم هم در این کار اقدامی کردند نه برای این بود که از پیش خود خلیفه تراشی کنند، بلکه فعالیت آن پاکدامنان تمام و تمام از این نظر بوده که اعلم و افضل افراد را معرفی کنند. پس می توان با دهان پر گفت سعادتمند کیست که پی حقیقت را گرفته دل به پیروزی ابوبکر بسته به اسلام حقیقی و حقیقت اسلام بگرود.

انتقاد

اینجا این دلیل نیز به بیانی که مسلماً تمام پیروان ایشان از آن رضایت دارند خاتمه می یابد. اکنون نوبت ماست. خوانندگان محترم ما محض گل روی برادران خود دست به ترکیب این برهان نزده فقط از ایشان تقاضا داریم به ما اجازه بررسی در پیرامون اعلمیت ابوبکر را داده ببینیم راستی همان طوری که می گویند ابوبکر افضل و اعلم تمام امت بوده و واقعا دانش هیچ کس به پایه دانش ایشان نمی رسد و محققاً فضایل اخلاقی ایشان مافوق تمام افراد بوده و با این حساب آیا حق داریم ابوبکر را خلیفه و خلافت وی را از جانب رسول خدا و بالاخره او را دست نشانده آن حضرت بدانیم یا نه، این ره که می رویم به ترکستان است و افضل و اعلم

{صفحه170}

دیگری بوده و این فرمایش دیگری را معرفی نموده.

خوشبختانه خود ابوبکر زحمت ما را کم کرده و از راه لطف پاسخ این سؤالات ما را عملاً فرمود. میزان دانش خود و اساس اجماع امت را با گفتار و رفتار خویش هویدا ساخته است. اگر شما از آن اعترافات آگاه نیستید، دست به دست ما داده پا به پای ما بیایید و سخنان و رفتار وی را از زیان دوستان ایشان بشنوید.

ابوبکر یک جا می فرمود ای مردم اگر شما می خواهید مرا به آانچه رسول خدا متکفّل می شد و عهده دار می بود تکلیف نمایید، من از آن عاجزم. زیرا به رسول خدا وحی می رسد و به تمام وظایف خویش آشنا بود. ولی من آنچه می گویم از پیش خود می گویم اگر درست گفتم از خداست و اگر خطا گفتم از خود من است. سبحان الله پایه علم تا چه اندازه استوار و کاخ دانش تا چه قدر رفیع و با عظمت که هنوز بعد از کامل شدن تمام احتیاجات مسلمین باز باید عذر خطا نمودن، نرسیدن وحی و برچیده شدن دستگاه رسالت باشد. باید هنوز کتاب خدا و سنت نبی جواب نیازمندی مردم را ندهد. بلی باید هم همین طور باشد باید کتاب و سنت کافی نباشد. باید ابوبکر بگوید من اگر خطا گفتم از پیش خود گفته ام. ایشان هم تا این اندازه حق داشت که احکام را به رأی و نظر خود بیان فرماید! چرا!؟ این بایدها از کجا! مگر ایشان علم نبود؟ نه! این بایدها برای ایشان روا بود، زیرا به تمام کتاب و سنت احاطه نداشت، (چنانچه نمونه ای از نادانی ایشان در بخش اول گذشت) کلیه وظایف دینی را نمی دانست، از این رو حق داشت نیامدن وحی را عذر نادانی خود بداند. وی این حق را داشت ولی نمی دانم آن اعلم تراشیها که به قول برادران ما اعلم مردم را انتخاب نموده بودند، از کجا این حق را پیدا کرده بودند؟ که

{صفحه171}

این اعترافات را از ایشان شنیده و صدای هیچ کدام از آن ها در نیاید؟ از جناب اعلم نپرسند، مگر«الیوم اکملت لکم دینکم» (در این روز دین شما را برای شما کامل نمودم) گفته خدا نیست؟ مگر «ما فرطنا فی الکتاب من شیء» (ما از بیان هیچ چیز در این کتاب فروگذاری ننمودیم) سخن حق تعالی نمی باشد؟ مگر«نزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شیء و هدی و رحمة» ما این کتاب را به تو فرستادیم تا هر چیزی را بیان نموده، هدایت و رحمتی بر ایشان باشد) وحی آسمانی نیست؟ هیچ کس این سؤالات را ننمود و هیچ کس به حضرت خلیفه اعتراض نکرد که ای بزرگوار، ای اعلم زمان، شما به چه رویی و طبق کدام رأیی خودتان را مفتضح و رسوا نموده، زحمات ما اعلم تراش ها را بر باد داده برای تبرئه خود کتاب خدا را ناتمام و سخنان او را نادرست جلوه می دهید؟ این سؤالات را ننمودند و این اعتراض را نکردند؟ و شاید هم حق داشتند، شاید راستی ابوبکر اگر اعلم امت بود لااقل دانشمندتر از آن ها بوده است... مگر این شایدها مقداری از تعجب ما بکاهد! وگرنه هیچ راه حلی برای این مشکل ما نیست!

این بود شمه ای از میزان اعلمیت خلیفه رسول الله! به قول پیروان، اینک نوبت افضلیت ایشان رسیده، باید ببینیم راستی همان طوری که می گویند فضایل ایشان از همه فزون بوده و بهترین افراد امت بوده اند، یا نه! این هم مثل اعلمیت ایشان به سرنوشت نادرستی گرفتار می باشد؟ برای حلاجی نمودن این ادعا زیاد راه دور و دراز نرفته، از دور خلیفه قدم فراتر نمی نهیم، فقط به سخنان خود ایشان گوش فرا می دهیم، تا مگر از افضلیت ایشان چیزی دستگیر ما شود...

آه! شما نیز ای خوانندگان عزیز ما! خودتان را برای شنیدن کلمات

{صفحه172}

درربار این بزرگوار آماده کنید. ببینید چطور هنوز فریاد «اقیلونی اقیلونی فلست بخیر منکم و علی فیکم»، مرا رها کنید! مرا رها کنید من در جایی که علی در بین شماست، بهترین شما نیستم) (خوب گوش فرا دارید ببینید چطور این فریاد) که مکرر در مکرر از ایشان شنیده می شد.(1) در گوش شما حق پژوه طنین انداز خواهد بود، اگر این ندای ملکوتی ابوبکر هم شما را قانع نمی کند، پس گوش به ندای دیگر ایشان فرا دارید که می گفت: «ولیتکم و لست بخیرکم و علیّ فیکم» (ای مردم) من بر شما بزرگی می کنم و حال آن که تا وقتی علی در بین شماست من بهترین شما نیستم... با این اعترافات گمان نمی کنم دیگر کسی بتواند ایشان را افضل امت بداند. گمان نمی کنم کسی در این معنی تردید داشته باشد که باید خلافت بهره آن فردی باشد که خیر امت است و آن هم طبق اقرار خلیفه تنها علیعليه‌السلام بود و بس. گمان نمی کنم کسی تا این اندازه با خرد خود لجاج و خیره سری نموده حتی شهادت مثل خلیفه را نپذیرد. گمان نمی کنم ولی چگونه گمان نکنم و حال آن که گروه بی شماری جز این، راه دیگری در پیش، و اندیشه دیگری در سر ندارند. چگونه گمان نکنم، و حال آن که آن امتی که به قول برادران ما به اجماع خودشان این خیر امت را انتخاب نموده اند، در این جا دیگر گوش به سخن او فرانداشته، به خطای بزرگ خود، توجه ننموده اند.

*******

1- راستی ابوبکر با این سخنان هواخواهان خود را رسوا نمود، به همه فهماند، که نه تنها من به قرآن آشنا نبوده، و از این غافلم، پس از اکمال دین اگر خود رسول خدا هم زنده می ماند، دیگر محتاج به وحی نبوده از روی همان چه که تا آن زمان فرو فرستاده شده بود، احکام را بیان می کرد، و بنابراین انقطاع وحی عذر بدتر از گناهی است (به همه فهماند نه تنها من به قرآن نادان و از این مراتب غافلم بلکه از آن هایی هم که مرا اعلم می دانند از من به مراتب نادان تر و شاید تا این حد در این که مرا اعلم می دانند ذی حق باشند،م،ن .

{صفحه173}

چگونه گمان نکنم و حال آن که آن کسانی که خواهی نخواهی این سخنان به گوش آن ها رسید به منظور تحمیر خود دریچه دیگری به روی فرمایشات باز کرده گفتند: به به! چه مولای خوبی! و چه خلیفه باکمالی که در چشم جمعیت بدون ترس (نسبت به وجاهت و بزرگی خود) با چه لسانی شکسته نفسی و فروتنی می کند؟! آه آخر انصاف ای اهل انصاف! این چه فروتنی است که خلیفه نموده؟ آن هم چرا تنها نسبت به علی عليه‌السلامفروتنی می کرد؟ و چرا در ضمن فروتنی خود او را خیر امت معرفی می نمود؟ چرا این فروتنی را نسبت به دیگری نفرمود: چرا خود را نسبت به عمر کوچک حساب نکرد؟ آخر این آقای به این خوبی چرا تبعیض قایل شد؟ وانگهی وقتی عملاً قضایایی پیش آمد می کرد که خواهی نخواهی برتری علیعليه‌السلام ثابت می شد، دیگر فروتنی(1) کجا؟ و چه معنی دارد؟ پس بیایید تا از خر شیطان پیاده شده، و بر مرکب حق و حقیقت سوار به سوی فردوس اعلی رهسپار گردیم. بیایید و شما را به خدا با این مقدمات، با این اعترافات، و با آن خبر پیش گفته تصدیق کنید که طبق فرمایش رسول خدا که باید خیر امت عهده دار خلافت باشد و مطابق اعتراف ابوبکر که خیر امت علی است و بس، (بیایید و به خود رحم نموده بدون ترس تصدیق کنید) که خلافت حق علی است، تصدیق کنید که رسول خدا با این بیان غیر از ابوبکر، دیگری را به خلافت منصوب نموده است.(2) اگر ابوبکر را هم

*******

1- پاره ای از این مراتب را قوشچی در شرح تجرید متذکر می شود ولی چون دیگر این جا با عذر اجتهاد نمی تواند ماست مالی کند، می فرماید: آقا ابوبکر شکسته نفسی و فروتنی می فرموده اند. خدایا! از گیر این توجیه دندان شکن چگونه باید رهید!؟! ن

2- گرچه در بخش سوم افضل امت مفصلاً معرفی خواهد شد؛ ولی اینجا هم می گوییم، گمان نمی کنم کسی با این گواهی دادن های ابوبکر به افضلیت و اعلمیت علی عليه‌السلامهنوز کسی تردید در برتری علیعليه‌السلام داشته باشد. مگر کسانی که دلشان به حال ابوبکر خیلی بیشتر از وی سوخته با خود دشمنی می کنند. ن

{صفحه174}

راستگو نمی دانید پس لااقل عمر را تصدیق کنید. گفته عمر را که بیش از 70 مرتبه «لو لا علی لهلک عمر» (اگر علی نمی بود عمر هلاک می شد) بپذیرید، آخر این قدر پافشاری به خاطر یک امر در پیشگاه هیچ فردی پسندیده نیست...

تازه این ها همه تا وقتی است که ما با برادران خود به مسالمت رفتار نموده از آن ها این خبر را بپذیریم وگرنه اگر از اصل بگوییم پیغمبری که از بیان کوچکترین احتیاجات ما فروگذاری ننموده، پیغمبری که یقیناً خود افضل و اعلم امت را بهتر از دیگران می شناخته، پیغمبری که از عاقبت وخیم واگذاری این امر به دست امت (لااقل طبق میزان و قضاوت ظاهر عقل) آگاه بوده، پیغمبری که جز صلاح امت چیز دیگری هدف وی نبوده، یک چنین پیغمبری اگر این امر خطیر را بیان نکند، اگر این حاجت مهم را به آشکارایی برنیاورد، اگر چیزی بگوید که بدتر آن ها را سرگردان کند، در نزد هر صاحب شعوری سخت خطاکار محسوب خواهد شد... باری! اگر ما از اصل از این راه با برادران خود به میان بیاییم که هیچ...!

دلیل سوم

یکی از روشن ترین دلایل خلافت خالی از انکار ابوبکر خبری است که بلال (بنده ابوبکر) از عایشه (دختر وی و همسر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و ایشان از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله روایت می کند. که آن حضرت در ساعات آخر زندگانی خود، ابوبکر را به امامت و پیشوایی نماز با مسلمین منصوب فرمود. و در حقیقت به همین مأموریت پیشوایی همیشگی و جانشینی او را امضا نمود، بدیهی است (بنا به گفته بعضی از متکلمین عامه) کسی را که پیغمبر برای

{صفحه175}

دنیای مسلمین برگزید، سزاوار است برای آخرت آنان نیز تعیین گردد. پس علاوه بر این که رسول خدا عملاً او را نامزد فرمود، امت هم لایق این مقام را به خوبی شناخته از روی بینایی ایشان را انتخاب نموده اند.