انتقاد
این جا استدلال پایان می یابد و انتقاد ما آغاز می گردد. خوانندگان عزیز از آن راهی که به یاری خدا بنای ما بر لجاج نبوده و تا حد امکان کوشیده و می کوشیم از سخنان دنباله داری که ممکن است جواب هایی داشته باشد (گو این که آن جواب ها ناتمام و مورد اشکال باشد) خودداری نماییم. از این رو ما در پاسخ برادران خود نمی گوییم چون اساساً پیروان هر مذهب و گروندگان به هر مرامی با تمام قوا می کوشند تا مگر بنیان عقاید خود را به هر قیمتی و از هر راهی شده استوار نموده، در مقابل به همان اندازه از ارج مرام مخالفین خود کاسته در صورت امکان آن را ریشه کن و نابود نمایند، و چون گاه، کار این تعصب به قدری بالا می گیرد که این پیروان بی مغز در راه حفظ عقاید خود نه تنها دروغ و افترا و تهمت را بد نمی دانند، بلکه آن را بهترین وسیله و نیکوترین راه به حساب آورده و به خیال خود با این دروغ ها و افتراءات نسبت به هرکس (خدا، پیغمبر، اولیا، بزرگان) و برای هر چیز که باشد، خدمتی بس گران قیمت انجام داده و شایسته پاداش گران بهایی از طرف خدا و مؤسسین اساس شده اند. (ما نمی گوییم چون حنین است) پس نمی توان به این خبر اطمینان نمود... و نیز ما هرگز نمی گوییم: بنا به فرمایش رسول خداصلىاللهعليهوآله
که (به اتفاق همه) فرمود: سیکذب علی فاعرضوا ما تحدثوا به عنی علی کتاب ربی فما وافق کتاب الله فخذوه و ما خالف کتاب الله فانبذوه» یعنی (زود باشد که بر من دروغ
{صفحه176}
بسته شود، پس آن چه برای شما از من حکایت می کنند به کتاب خدا عرضه داشته با آن میزان کنید، هرچه موافق درآمد بگیرید و آن چه بر خلاف آن بود به دور اندازید)، چون این تعیین خلافت و این حکم، پس از این که مدتی از فرو فرستاده شدن وحی الهی«الیوم اکملت لکم دینکم»
(امروز دین شما را برای شما کامل کردم) گذشته، و پس از آن که دیگر هیچ حکمی از احکام خدا ناگفته نمانده بود و هر حکمی که چنین موقعی بیان شود مخالف با قرآن است (ما هرگز نمی گوییم چون این تعیین خلاف با این دو مقدمه با کتاب خدا مخالف درآمده) پس یقین دروغ محض و محض دروغ خواهد بود... ما هرگز نمی گوییم. همان طوری که (روی این زمینه های پیش گفته) شما به اخبار شیعیان اعتماد نمی نمایید، شیعیان نیز حق دارند به این سخنان شما به خصوص سخنانی که برای اثبات حقانیت خود نقل نموده اید، به دیده نادرستی بنگرند!... ما نمی گوییم، همان طوری که ابوبکر شهادت بزرگترین شخصیت اسلام علی بن ابی طالبعليهالسلام
را نپذیرفته (با وجود این که به گواهی قرآن یقیناً راستگو بود) و آن را به عذر این که چون علی همسر فاطمه می باشد و (نعوذ بالله به ناحق)، حق را به سوی خود می کشد، رد نمود، پس ما نیز این خبر، خبری را که از بلال (بنده ابوبکر) و عایشه (دختر ابوبکر) برای اثبات خلافت این بزرگوار نقل شده (به فرض این که صحیح هم باشد) نباید بپذیریم! ما نمی گوییم طبق آن قاعده ای که شما برای رد و قبول خبر داشته، به محض متهم بودن راوی خبر را نادرست به حساب می آورید پس ما نیز باید عایشه را از نظر متهم بودن به دوستی پدر خویش و هم متهم بودن به سوابق گل آلودی با علیعليهالسلام(
که به شهادت تواریخ خودتان اثر آن تا آخر از او دیده می شد) رد نموده اصلاً به خبر او خصوص خبری که راوی دیگری بلال بنده
{صفحه177}
ابوبکر بوده اعتنایی ننماییم نه! نه! ما هرگز و هرگز این سخنان را نمی گوییم. شما هم گفته حساب ننمایید! ما این اشکالات را با این که جا دارد به این استدلال نمی نماییم. شما هم نموده نپندارید! بلکه ما به منظور این که وجدان خودمان را کاملاً راضی نگاه داشته، و قلب شما را از هر شبهه ای پاک و پاکیزه نموده باشیم، قبل از هر چیز به نیروی عقل (که به حمد الله هر دو داریم) متمسک شده، در صورت لزوم به اخباری که خودتان ناقل آن ها بوده و مورد قبول شماهاست استدلال می نماییم. یعنی می گوییم ای دوستان! گرفتیم این مأموریت ابوبکر صحیح باشد؛ ولی باید دوستانه عرض کنیم اگر تنها این مأموریت یعنی «پیش نماز» شدن می توانست دلیل بر خلافت باشد پس تصدیق کنید که عتاب بن اسید باید در خلافت بر ابوبکر مقدم و شایستگی او برای این کار بیشتر باشد، زیرا (به اجماع تمام مسلمین) هنگام فتح مکه «پیش نمازی» نماز صبح و مغرب و عشاء به وی واگذار شده، و خود آن حضرت با این که سلامت و هیچ مانعی برای وجود مقدسش دیده نمی شد. تنها پیشوایی نماز ظهر و عصر را متعهد شدند، و مسلماً کسی که در شرافتمندترین مکان ها با بودن خود حضرت رسول و با امکان داشتن پیشوایی برای خود آن حضرت و با حضور اصحاب کبار به این مقام رفیع منصوب شود، به مراتب شایستگی، صفا، پاکی و امانت او بیشتر از کسی است که به وقت ضرورت و ناچاری، به وقت مرض و کسالت آن حضرت، به وقتی که برای اغلب بزرگان اصحاب نیز از نظر پرستان بودن آن حضرت، تعهد این کار غیر ممکن به نظر می رسد، به یک چنین وقتی مأمور گردد، خصوص مأموریتی که (طبق اعتراف خودتان) به پایان هم نرسد.
در ثانی، صرف نظر از شوریدگی عجیبی که در نقل این روایت دیده
{صفحه178}
می شود، و صرف نظر از این که در یک چنین موقعی که ساعات آخر زندگی حضرت رسول سپری می شود. در یک چنین موقعی که تمام توجیهات و افکار توده به حرکات، گفتار، رفتار، اشارات، و حتی قیافه هایی است که آن حضرت به خود می گیرد. در یک چنین موقعی که تمام دل ها محو چیدن آخرین توشه از جمال زیبای نبوی گشته است (در یک چنین موقعی) نباید کوچکترین اختلافی در کوچکترین حرکات آن حضرت به وجود آید. و صرف نظر از این که این پریشانی روایات که بعضی «پیش نمازی» ابوبکر را در تمام ایام مریضی آن حضرت نقل می کنند، و بعضی پیشوایی آن را تنها در یک نماز، همان نمازی که حضرت بعد از آن بدرود زندگی فرمود. تصدیق می نمایند و تازه به همین اختلافات اکتفا نکرده، پس از اتفاق بر این که حضرت رسول بلافاصله بعد از تکبیر (الله اکبر اول نماز) گفتن ابوبکر در حالی که به علی و فضل بن عباس تکیه داده و پاهای مبارکش بروی زمین می کشید داخل محراب شده و همانطور نشسته نماز خوانده، باز دو دسته شده بعضی می گویند حضرت رسول صلىاللهعليهوآله و سلّم ابوبکر را از محراب خارج و در پشت سر خود بیرون از صف اول به طوری که مردم به نماز ابوبکر و ابوبکر به نماز رسول خدا نماز می خواند، قرارش داد، و بعضی دیگر می گویند هر دو در محراب مشغول به نماز شده سایرین به نماز آن ها نماز می خوانند. (و بالجمله صرف نظر از این که در یک چنین موقعی یک چنین پریشانی) سخت فکر شنونده را پریشان و او را به کلی نسبت به ناقلین این روایات بدبین نموده، و به نادرستی و بی اساسی و مجعول بودن و افترا زدن یک عده هواخواه که هر یک از پیش خود نقشه ای ریخته سرانجام این طور یک پایان بسیار زشتی پیدا کرده گواهی می دهد، وگرنه سزاوار بود اندکی از این اختلاف در نماز عتاب بن اسید که
{صفحه179}
هم خالی از این اهمیت و هم فاصله زیادتری با این زمان داشت، می شد... بالاخره صرف نظر از تمام این ها می گوییم خوشبختانه اگر این روایات را بپذیریم، باید کرسی خلافت ابوبکر را که برای پابرجا کردن آن، این همه زحمتها کشیده ایم، یک دفعه واژگون نماییم، باید بگوییم، شما اگر فراموش نکرده اید همه به اتفاق گفتید و می گویید که: حضرت رسولصلىاللهعليهوآله
نگذاشت این پیشوایی ابوبکر و این پیش نمازی وی به جایی برسد، شما که قبول دارید حضرت به محض تکبیر گفتن ابوبکر با آن حالت کسالت تشریف آورده ابوبکر را بر کنار نمود، پس ما دیگر از کجای این مأموریت ناقص خلافت این بزرگوار را ثابت کنیم؟ آیا با این وصف باز شما مردان به اعتقاد خود باقی بوده همین مأموریت (اگر مأموریتی در کار باشد) نیمه تمام را برای اثبات مدعای خودتان کافی می دانید!؟ (هرگز!). آیا گفته خودتان را که این نماز ابوبکر ناتمام ماند انکار می کنید؟! (ابداً)!. آیا پیغمبر پیغمبری را که جز به وحی خدا سخن نمی گفت و کاری انجام نمی داد، در این عمل خطا کار می دانید؟! (نعوذ بالله!). آیا خواهید گفت چون ابوبکر از پیش خود و یا به اغزاء دیگران در محراب آمده بود. و چون این عمل به ضرر مسلمین تمام می شد (چنانچه با همان ناتمامی به زیان آنان هم شد) از این رو پیغمبر با آن مرض شدید برای برکنار نمودن وی و خاموش کردن فتنه به مسجد آمده بود؟!! (به گفتن این هم که راضی نیستید!). آیا به هر طوری شده خودتان را راضی ساخته می گویید اینجا هم مثل داستان سوره برائت و غزوه تبوک می باشد، که اول حضرت سوره را به منظور خواندن بر کفار به ابوبکر داده ولی قبل از رسیدن وی به مکه علیعليهالسلام
را به گرفتن سوره از ابوبکر، و خواندن بر کفار، و برگردان ابوبکر (از همان نیمه راه) مأمور ساخت!؟ (اگر این را هم بگویید که تازه ناشایستگی وی را ثابت می کند!).
{صفحه180}
همان طوری که در آن جا ثابت شد. زیرا ابوبکر پس از مراجعت خود، از حضرت می پرسید آیا نسبت به من وحی نازل شده؟ که سوره از من گرفته شد و مأمور به بازگشت گشتم؟ حضرت فرمود نه! ای ابوبکر! خدای به من وحی فرستاده که این مأموریت سنگین را جز من و جز کسی که از من باشد دیگری نمی تواند انجام دهد. و به درستی که علی از من است یعنی به درستی که تو از من نیستی یعنی به درستی که تو شایسته جانشینی نمی باشی، یعنی و هزار یعنی!...
تازه از آن راهی که اگر شما هم حرف خودتان را پس بگیرید باز ما دست بردار نیستیم، باید بگوییم طبق این خبری که شما نقل فرمودید و به حکم علما و پیشوایان خودتان نماز خلیفه باطل و نادرست و در نتیجه ایشان تارک الصلوة بوده اند زیرا به گفته خودتان یا ابوبکر در محراب پهلوی حضرت به نماز ایستاده و در واقع هر دو امام برای یک جماعت بوده اند؟ که یک چنین نماز دو پیش نمازه را علمای شما جایز نمی دانند و یا این که ایشان به امامت حضرت و دیگران به امامت ایشان نماز گذارده اند؟ که این هم نزد بزرگان شما نادرست است! پس ما از مأموریت و از خلافت ایشان گذشتیم بگویید ببینیم کجای نمازشان صحیح بوده؟ و چه موقعی این نماز را اعاده کردند و اگر اعاده نکردند پس ترک نمودن نماز ایشان را چه باید کرد؟ و باید با چه میزانی اجازه داد؟ و، و، و هزار، و
پس بالاخره این خبر کاری که نتوانست بکند، هیچ، بماند! بدتر ما را نسبت به همه بدبین نمود و ما را در این که اصلاً یک چنین نمازی بوده یا نه سخت مردد ساخت. ولی اگر هیچ کاری نکرد این فایده را داشت که ما را به اسرارآمیز بودن واقعه متوجه کرد. اما گرفتاری در این است که این اسرار را از کجا باید به دست آورد؟ و به قول که می توان اعتماد کرد؟ لکن این هم
{صفحه181}
زیاد اشکالی ندارد، به حمد خدا می توان به آسانی بدست آورد، می توان در کشف رموز به دامن کسانی که رسول خدا به اجماع جمیع امت به پاکی و راستگویی آنها شهادت داده چنگ زد، می توان از آن بزرگانی که به اتفاق امت رسول خدا نسبت به آنها فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی. لن تضلوا ما ان تمسکتم بهما فان اللطیف الخبیر نبأنی انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» من در بین شما دو چیز گرانبها: کتاب خدا و عترت خود یعنی اهل بیتم را به جای می گذارم، که هرگز شما مادامی که به آن دو چنگ زده اید گمراه نخواهید شد زیرا خدای دانا و آگاه به همه چیز به من خبر داده که این دو از هم جدا نشوند تا به حوض برسند)، می توان از این بزرگان برای حل این معما استفاده نمود، علاوه بر این می توان از سخنان خود برادران سنی خویش، برای صدق گفتار این پیشوایان پاک شواهدی به دست آورد.
اما بیان اساس این مأموریت بنا به فرمایش اهل بیتعليهالسلام
: بلال به عادت هر روز مقارن با وقتی که حضرت رسول سر در دامن علیعليهالسلام
نهاده از هوش رفته بودند، بر در خانه آمده فریادالصلاة برآورد، بر خلاف همیشه جوابی از آن حضرت نشنید، ولی در عوض شنید که عایشه می گوید: به مردم امر کن با ابوبکر نماز بگذارند زیرا رسول خدا به خود مشغول است. بلال (بی خبر از هر کجا) هم به گمان این که چنین دستوری از طرف رسول خدا رسیده، فوری بر طبق آن عمل نمود؛ ولی خوشبختانه درست همان وقتی که ابوبکر خود را برای الله اکبر گفتن آماده کرده بود حضرت نیز به حال عادب برگشت، که یک مرتبه صدای تکبیر وی بلند شد، حضرت از علیعليهالسلام
پرسید این صدا چیست؟ عایشه زود گفت من به بلال امر کردم تا مردم را به نماز خواندن با ابوبکر مأمور نماید. (اینک این صدای ابوبکر
{صفحه182}
است). حضرت بلادرنگ با کمک دیگران بلند شده فرمود آگاه باشید شما زنها مثل همسران یوسف هستید، سپس در حالی که به میمونه زوجه خود و به علیعليهالسلام
تکیه داده بود تا دم درب اطاق آمده از آن جا فضل ابن عباس به جای میمونه آن حضرت را گرفته تا به محراب رسیده، ابوبکر را بین محراب و مردم قرار داده و خود نشسته در حالی که همه صدای تکبیر آن حضرت را می شنیدند نماز را با آن جماعت به پایان رسانید.
این بود اصل آن قضیه از زبان کسانی که هرگز دروغ نسبت به ساحت مقدسشان تصور نداشته است، اکنون شواهد ما از اخبار پیروان خوشبختانه خبرنگاران برادران ما قسمتهایی از این خبر را با یک مقدمات دیگری که اصلاً به هم نمی خورد و به طور قطع آن مقدمات با این جملات ارتباطی نداشته و یقیناً مجعول بوده است، نقل نموده. بدین وسیله ما را به این که اصل این قضیه همانطوری است که از اهل بیت نقل شد، دلگرم می نمایند. یعنی می گویند، حضرت رسول در جواب بلال (که آن حضرت را به نماز می خواند) فرمود ابوبکر را مقدم بدارید، عایشه فوراً گفت: ابوبکر رقیق القلب است و ظاهراً مهیا و آماده برای این کار نیست، باید عمر را مقدم داشت رسول خداصلىاللهعليهوآله
در پاسخ وی فرمود خدا و رسول وی امتناع نموده و نمی پسندند مگر تقدیم ابوبکر را، (و همین جا فرمود) آگاه باشید که شماها (زنها) مثل رفقای (همسران) یوسف هستید.
این بود روایت، اینک باید فهمید مگر رفقای یوسف با یوسف چه کرده بودند؟ و عایشه چه مناسبتی با آن ها دارد؟ و از چه رو عایشه سزاوار این تشبیه شد؟ زنان یوسف به یوسف دروغ بسته بودند، ولی عایشه که بنابراین روایت دروغی نگفته افترایی به حضرت نبسته بود، پس چرا باید حکم آن را پیدا کند؟ آخر به تنها گفتن این که ابوبکر رفیق القلب و عمر
{صفحه183}
شایسته است که سزاوار این نکوهش نمی شود! پس باید حتماً عایشه چیز دیگری گفته باشد. باید مقدمه این فرمایش رسول خدا امر دیگری باشد. باید همان طوری که از اهل بیت رسیده، عایشه خرابی دیگری بالا آورده باشد. و افترایی به حضرت بسته باشد علاوه بر این که اصلاً معقول نیست عایشه به یک چنین مقامی که به این سادگی به شانس پدر بزرگوارش در آمده، به این آسانی پابزند! تازه اگر یک چنین سخنی را هم گفته باشد، فضولی جسارت آمیزی نسبت به کسی که جز به وحی الهی سخن نمی گوید مرتکب شده است...
خدایا! چه کنیم هرچه می خواهیم گفتگو را خاتمه دهیم باز خرابی این استدلال به ما اجازه نمی دهد، باز این دلیل با صدای گوش خراشی ما را به یک اشکال دیگری دلالت می کند، باز می گوید به فرض این که یک چنین مأموریتی صحیح و از طرف رسول خدا، و به پایان هم رسید. تازه از کجا خلافت ابوبکر ثابت می شود، دست بالا ابوبکر پیش نماز مسلمین مدینه و در نتیجه به قول هواخواهان باید پیشوای اهل مدینه باشد، خوب شهرهای دیگر چه کنند؟ پس آن ها هم خوبست همان پیش نمازهایی که سابقاً برای آن ها معین شده خلیفه بدانند، (چون حضرت رسول در زمان حیات خویش برای سایر شهرها امام جماعت معین می فرمود و بنابراین استدلال، پیشنمازی هم که دلیل بر خلافت می باشد، پس خلافت آن ها هم ثابت شد) به به! مبارک است یک اسلام و ده ها خلیفه و جانشین!...