انتقاد
این خبر تکلیف مسلمین را به خوبی روشن می کند، ولی افسوس اینجاست که این جمله به این خوبی به کلی از خاطر مبارک ابوبکر و عمر رفته و نه تنها روز سقیفه برای خواباندن نزاع بیادشان نیامد، بلکه تا به آخر نیز از آن غفلت داشتند وانگهی خبر دیگری مثل این خبر نسبت به تمام اصحاب نقل می کنند که با تأسف بسیار باید گفت، این امتیازی که به این زحمت برای دو بزرگوار درست شده بود، یک مرتبه پایمال می شود. چون می گویند رسول خدا فرمود، اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیم
، اصحاب من مثل ستارگانند به هرکدام اقتدا کردید هدایت خواهید یافت. بنابراین لازم نیست حتماً به ابوبکر و عمر اقتدا نموده، بلکه می توان از سعد بن عبادة پیروی نمود. اصلاً بیعت با ابوبکر را کار لغوی دانست و این امتیاز را برای این بزرگواران قائل نشد. علاوه بر این که خود این خبر که کلیه اصحاب را اشخاص پاک و شایسته پیشوایی شمرده، با آن خبر عجیب دیگر که «کفوا عن مساوی اصحابی» از معایب اصحاب من
{صفحه210}
چشم پوشی کنید، به کلی ناسازگار بوده، اولی آن ها را پاک و قابل پیشوایی و دومی آنان را ناپاک و خطاکار و قابل گذشت و ترحم می داند. سبحان الله پس تکلیف این مسلمین سرگردان چه می شود؟
گواه سوم
از رسول خدا روایت شده که ان ابابکر و عمر سیدا کهول اهل الجنة، بدون تردید جناب ابوبکر و عمر دو آقا و بزرگ سالمندان بهشتند.
انتقاد
راستی مبارک است، ولی حیف که رسول خدا به اتفاق تمام امت فرموده جمیع اهل الجنة جرد مرد، تمام اهل بهشت جوانان بی مو هستند. من نمی دانم با این وصف این دو پیرمرد کهن سال سید کدام بهشت و آن سالمندانش مرؤوس کجا خواهند بود؟.. بلی دور نیست اگر این خبر را تصدیق کنیم، بگوییم رسول خدا با این خبر می خواسته بفهماند این دو بزرگوار پیر، اصلاً روی بهشت را که فقط جای جوانان است نخواهند
*******
1- این خبر که در زمان بنی امیه برای همکاری با خبر ان الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة، حسن و حسینعليهالسلام
ندو آقای جوانان بهشتند (که به اتفاق جمیع امت از فرمایشات رسول خداست) جعل و تراشیده شده، تنها راوی اصل آن عبدالله بن عمر همان ابن عمری که داستان وی با مولیعليهالسلام
بر سر قتل هرمزان در بخش اول گذشت می باشد. که بالاخره با این خبر پدر بزرگوار خود را ضایع نمود. بلی اگر محض رضای ابوبکر و عمر این طور معنی کنیم. که: این دو بزرگوار سید کسانی هستند که در این دنیا سالمند و کهن سال بوده اند و روی این حساب هم آنها و هم مرئوسینشان جواب خواهند بود، (اگر معنی این باشد) باید گفت طبق خبر پیش گفته به اجماع سیادت بهشت بهره و نصیب حسنین است باید این دو بزرگوار هم تحت ریاست حسنین بوده دیگر ریاست معنی ندارد.ن
{صفحه211}
دید!... این بود تکلیف بهشت رفتن این بزرگواران...
بالاخره این فضایل هرچه بود و تراشنده، هر که بود، تا اندازه ای به حسابش رسیدگی شد، امیدواریم بدین وسیله توانسته باشیم میزانی برای حلاجی و صرافی این گونه فضایل که کتب بیشماری را برای نشر خود استخدام نموده به دست داده باشیم.
در پایان این بخش نیز این نکته را خاطر نشان می سازیم که: بدون تردید هر زمامداری هرچه ستمگر باشد و هر فردی هر اندازه! پلید باشد باز در طی گذران مراحلی که در پیش دارد و در خلال انجام مقاصد خویش، خواه و ناخواه بر خلاف روش همیشگی خود نیکیهایی از وی دیده خواهد شد، چنانچه مردان نیک نیز گاهگاهی بر خلاف ملکات خویش دچار لغزش هایی می شوند (مگر این که معصوم باشند). بنابراین نمی توان عمل نیک شخص بدکردار را میزان پاکی وی قرار داده،
بدین وسیله او را ستایش نمود، و نه حق داریم لغزش این شخص نیکوکار را دلیل بر بدسرشتی وی دانسته، از این راه او را نکوهش نماییم، بلکه در وقتی حق قضاوت تمام درباره کسی داریم که نیکی ها و بدی های وی را موازنه کرده، پس از جمع و تفریق آن دو به داوری بپردازیم. از این رو ما نباید فقط به واسطه انجام گرفتن تنها کارهای نیک و ذینفعی (که وظیفه هر مسلمانی است) به دست این بزرگواران! به کلی از تجاوزاتشان که درست به قیمت جان اسلام تمام شده چشم پوشی نموده، بدون توجه به زیان های غیر قابل جبرانی که از طرف اینان متوجه اسلام و جمیع مسلمین گشته، فقط به خاطر منافع ناچیزی آنان را به طور اطلاق پاک و حتی شایسته خلافت بدانیم و در مقابل از این غفلت ورزیم که اگر این حق آزادانه به دست صاحبان حق می افتاد، به طور قطع سودهای
{صفحه212}
خیره کننده خالی از هرگونه زیانی که اصلاً قیاس با این امور ناچیز نیست، به دین و دین داران رسیده، اسلام به همان طوری که در آن مدت کوتاه عالمی را به تزلزل درآورد، به همان طور و با باقی ماندن به همان اساس اولی خود، جهان گیر می شد. علاوه بر این که تازه همان خدمات و کشورگشاییهای بعدی از پیغمبر اکرمصلىاللهعليهوآله
که اکنون تنها با یک نام، خود، چشم و گوش های ما را پر نموده (تماماً) از نظر این که از همان ساعت اول با سیاست غیر اسلامی آمیخته شده (چنانچه در بخش اول گفتیم)، و از همان روز نخست رنگ دیگری به خود گرفت، (از این رو) پس از مدتی به لباس سلطنت «به اضافه یک نام اسلامی) درآمده، در نتیجه روز به روز به اقتضای این لباس جدید مطابق با پیش آمدهای هر عصر و طبق تمایلات زمامداران و به میزان هواهای عمومی، دستخوش حملات عجیبی واقع شده و به دلخواه هر دسته، از گوشه و کنار آن زده شده و در عوض پیرایه هایی به آن بسته و سرانجام مثل امروز ما با هزاران هزار امراض کشنده و علاج ناشدنی در بستر نیستی به انتظار مرگ همیشگی نشسته است!... پس وظیفه ماست که خدمت را از زیان زدن باز شناخته در داوری های خود نسبت به اشخاص هرگز این نکته را فراموش ننماییم... از برادران سنی خود نیز انتظار داریم که پس از توجه به مندرجات این دو بخش و با در نظر گرفتن این میزان از روی انصاف حق را به حق داران داده، زبان اعتراض بر ما فرو بندند...
پایان بخش دوم
{صفحه213}