بدعت دوم
آتش غوغای منتظر الوقوع تا اندازه ای خاموش شد، و امر بی حقیقی در لباس حق در آمد و بالاخره نزاع بر سر امر خلافت به سود حزب مخالف حق پایان یافت. اکنون باید برای حفظ این خلافت دروغی کوشید! چه باید کرد؟ چگونه باید حق دیگران را برای خود نگهداری نمود؟ آیا می توان با درستکاری، با حقیقت گویی، با عمل به قوانین اسلام، از این خیانت حمایت کرد؟ نه! هرگز ممکن نیست کسی بتواند بنایی را که با ظلم و ستم برپا و استوار گشته با عدالت و راستی از آن نگهداری کند، بلکه باید برای حمایت ظلم، ستم نماید و دروغ را با دروغ دیگری آب و رنگ دهد.
این بود که ستمگران نیز به منظور حفظ خود و برای حراست از ریاست جعلی بنای بدعت دیگری را گذاشتند، یعنی خود راذی حق دانستند که از مردم فلک زده بیچاره، بیت المال، بیت المالی را که فقط رسول خدا حق داشت مطالبه کند، بیت المالی را که به جز وصی بر حق و جانشین مطلق پیغمبر کسی دیگر نمی تواند در آن تصرف کند، طلب
1- چون منظور ما از این کتاب فقط بیان بدعت هایی است که به دست خلفای ثلاثه در دین گذاشته شده، لذا از شرح و تفصیل اصل این بدعت و پیش آمدهای آن روز خودداری نموده، بیان آن را به کتاب دیگری که به زودی ضمن سلسله انتشارات کتابخانه اسلام انتشار می یابد، موکول می نماییم.
{صفحه28}
نمایند.
آه واقعاً عجب جرأتی داشتند حتی از خدا! خدای با آن عظمت هم نمی ترسیدند. چرا بترسند؟ خدا که در مقابل هوی و هوس مقامی ندارد. چه خدایی بهتر از هوی؟ مگر جز از هوی از کس دیگر هم باید پیروی نمود؟ نه! فقط باید مخالفت شهوت ننمود. باید فقط از شماتت شهوت پرستان ترسید. خوب! آیا مردم نیز این بدعت را می پذیرند؟! یعنی به رضا و رغبت خمس و زکوة و مالیات های اسلامی را به آنها می دهند؟ نه! به این آسانی هم نیست. مردم کم و بیش می دانند که این وظیفه را جز وصی و خلیفه پیغمبر دیگری نمی تواند عهده دار شود. پس برای اسکات مردم باید گفت ما خلیفه رسول خداییم. باید بی باکانه این تهمت و افترا را به خدا و رسول بست. باید این بدعت را برای پیش رفت کار در دین گذاشت.
عجب! مگر خلیفه رسول خدا چه معنی دارد؟ مگر نه این است که به معنای جانشین، و جانشین هرکسی باید از هر حیث تناسب با آن کس داشته باشد؟ مگر نه این است که این خلافت به خصوص چون از اهم امور دینی است، باید از طرف خدا همان خدایی که در کوچکترین احکام ما را فراموش نکرده تعیین گردد؟
چرا! مسلماً باید همین طور باشد. یقیناً خدا مسلمین را بلا تکلیف نگذاشته، پس چطور، به چه قانون و طبق کدام میزان عقلی می توان این ادعا را قبول نمود؟! بدیهی است باید گفت طبق میزان زور و قاعده ستم، چه میزانی بهتر از این، مگر نه همیشه قاعده دنیا بر این بوده و خواهد بود؟ پس باید نترسید. بدعت یعنی چه؟ این حرف ها کدام است؟ حقیقت چیست؟ خدا کجاست؟ این ها یک مشت الفاظی بیش نیست. آن چه هست هوی (هوی یا زیباترین محبوب ها هوی، یا مهمترین معبودها)
{صفحه29}
است. چه چیز و کدام موجودی لیاقت برابری با آن دارد.
بالاخره با کمال بی شرمی از روی علم و دانش یعنی عمد و اختیار، خود را خلیفه رسول خدا معرفی نمود و این واژه (خلیفة رسول الله)ای را که تا کسی از جانب خدا منصوب نباشد نمی توان به او گفت، برای خود علم کرد و خود را جانشین پیغمبر نامید، و دروغ به این روشنی را به یادگار گذاشت.
اکنون باید به حساب کسی که از روی علم و عمد و اختیار چنین دروغی را بر خدا و رسول ببندد، رسیدگی کنیم و ببینیم پاداش این کردار زشت را خدا چه مقرر فرمود.
خیلی ساده، بدون زحمت توقع رشوه و معطلی، باید خبری را که تمام مسلمین از حضرت رسولصلىاللهعليهوآله
نقل نموده اند: «هرکس بر من دروغ بندد او را در مکان آتشین جای دهند»
در پرونده ایشان یاد داشت کرد، تا به زودی بتوانیم به حساب های دیگر ایشان رسیدگی نموده، ببینم این اول شجاع سلحشور تا چه اندازه توانسته در این میدان وسیع به مبارزه خود بر خلاف حق ادامه دهد.
چیزی که هست در بین همه این گیر و دارها ما باید خیلی شاکر باشیم که این ادعا طوری انجام گرفت و مقدمات آن به قسمی فراهم شد که جای عذر تراشی و محمل سازی برای حضرت خلیفه باقی نماند. و هرکس توانست بفهمد (و اکنون هم با کمی مطالعه می تواند بفهمد) که اگر این ادعا از ابوبکر صحیح باشد، سایر صحابه نیز (که اگر از جهاتی بر ابوبکر امتیاز نداشته اند، کمتر هم نبوده اند) حق داشتند یک چنین ادعایی را بنمایند. و
1- زیرا بدون شک دروغ بر پیغمبری که جز به وحی الهی سخن نمی گوید«لا ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی»
دروغ بر خداست. و به گواه عقل و شهادت نقل دروغ بر خدا کفر و در معنی انکار ربوبیت می باشد. ک
{صفحه30}
روی این حساب ما نیز حق داشتیم از آن ها پذیرفته، به سلامتی اسلام، صدها خلیفه برای این پیغمبر در زمان واحد درست نماییم.
ولی با این وصف ممکن است یک عده کاسه از آش داغ ترها برای حفظ عقاید خود، (نه برای دلسوزی به حال ابوبکر) از گوشه و کنار سر در آورده بگویند: چون جمعی از امت او را بدین مقام رسانیده و وی را لایق خلافت دانستند، از این رو بر دیگران امتیاز خاصی پیدا نموده و باید حل و عقد تمام امور را به دست وی داده، درست مثل رسول خدا بر سر کار باشد. و با این حساب باید اعتراف کرد که بر ابوبکر تقصیری نبوده، کسی حق ندارد او را گناهکار و خیانتکار بشمارد. چون امت یعنی همان امت پاک این شخص پاکتر از همه(!) را برای خود خلیفه قرار داده، در این عمل خیرخواهانه بر صلاح و صواب بوده اند.
در پاسخ این دلیل (که از محکم ترین ادله حقانیت ابوبکر است) از مستدل می پرسم: آیا این دسته از امت دلیل بر اقدام خود از قرآن یا فرمایشات رسول خدا داشتند یا نه؟ آیا خدا و رسولش به ایشان چنین اجازه ای را داده بود یا این ها به دلخواه خود ابوبکر را برای خلافت صالح دیدند؟ اگر بفرمایید دستوری به آنها رسیده بود، از شما خواهش می کنم که لطفاً آن را به ما ارائه دهید و اگر خود معترفید که بدون دلیل این عمل را انجام دادند اجازه می خواهیم که ما به عوض شما خجالت کشیده، از این استدلال و از این عقیده، سر به زیر شویم. چه اگر قرار شد حکومت دین هم بخواهد مانند سایر حکومت ها هرج و مرج و هرکی هرکی باشد، یعنی هر روز هر دسته ای هر چه میلش کشید و به نفعش بود متداول و معمول و قانون رایج نماید، دیگر حق نداریم دین را بدون جهت بد نام کرده، نام مقدس آن را روی چنین تشکیلات کثیفی بگذاریم.
{صفحه31}
ولی سپاس خدای را که امتیاز روشنی بین قانون گذاری خود و هوسرانی دیگران بر قرار نموده، برای این سازمان مقدس حدودی معینی فرمود. و در پاداش متخلفین از قانون و بدعت گذاران عذابهای سختی مقرر داشته تا این که جز خود و رسول او کسی دیگر از دین نکاسته و یا به آن اضافه نکنند.